نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ مهر ۱۶, چهارشنبه

انقلاب فرهنگیسید صادق محصولی، عضو شورای مرکزی آن زمان انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت گفته است:


»
سید صادق محصولی، عضو شورای مرکزی آن زمان انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت گفته است:
«كل دوستان یكی از دلواپسی‌هایشان این بود كه بالاخره چه كار می‌شود كرد. هر روز این قضیه تشدید می‌شد و عرصه برای بچه‌های طرفدار انقلاب در دانشگاه‌ها تنگ تر می‌‌شد و روز به روز هم قضایا به شكلی پیش می‌رفت كه در واقع گروه‌های مخالف انقلاب دائماً به اسم یك حزب جدید می‌آمدند و از دانشگاه به عنوان مركز ستادشان اتاق یا سالن می‌‌گرفتند و این داشت به صورت قانون می‌شد.
یك قانون نانوشته كه هر كسی یك حزب اعلام كرد می‌‌تواند یك دفتر از دانشگاه بگیرد و همین طور بدون هیچ كنترلی پیش می‌رفتند. یعنی یك نوع حاكمیت گروه‌ها بر دانشگاه‌ها بود، نه حاكمیت انقلاب بر دانشگاه‌ها. برای اینكه این حاكمیت تغییر كند و به حاكمیت انقلاب بر دانشگاه تبدیل شود، مستلزم این بود كه یك توقفی در وضعیت موجود ایجاد شود تا از یك طرف، به لحاظ آموزشی كه عرض كردم تمام متون، سیستم و روش‌ها، با آن محورهایی كه آنها دنبال می‌‌كردند تغییر كند و از طرف دیگر به دنبال این بودیم كه یك جو مناسب برای كار آموزشی پیش آید، یعنی دانشگاه از حالت سیاست زده صرف و آن هم مركزی علیه انقلاب نه در جهت انقلاب، تبدیل شود به یك مركز آموزشی در خدمت انقلاب. سیاست بازی‌های مخالف نظام آن هم از نوع مسلحانه‌اش یعنی چریكی‌های فدایی مسلحانه با نظام می‌جنگیدند، منافقین مسلحانه می‌جنگیدند، خلق تركمن، خلق عرب، خلق فلان و... اینها مردم تركمن و مردم عرب كه نبودند، اینها گروهك‌هایی بودند كه با سوء استفاده از عنوان خلق تركمن و خلق عرب و خلق بلوچ و خلق كرد، علیه نظام جنگ می‌كردند و در دانشگاه هم كه می‌‌آمدند كار سیاسی، عملیاتی و حتی پشتیبانی درمانی خودشان را می‌كردند و از امكانات دانشگاه استفاده می‌بردند. خب هر عقل سلیمی ‌اجازه این بهره ‌برداری را نمی‌دهد و اگر خود دانشجوهای انقلابی به فكر نباشند، چه كسی باید كاری انجام دهد».
محمد علی سید نژاد عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم، درباره‌ی وضعیت دانشگاه‌ها در آن زمان گفته است:
«دانشگاه تبدیل شده‌ بود به محلی برای خانه‌ی تیمی گروه‌های مختلفی که از تجزیه‌ طلبی در نقاط مختلف کشور حمایت می‌کردند و این اصلاً برای ما خوش‌آیند نبود که دانشگاه تبدیل به حیاط‌ خلوت گروه‌های سیاسی شود. این معنایش فضای باز دانشگاه نبود. زیرا اساساً گفتمانی شکل نمی‌‌گرفت.
شما وقتی با اسلحه گارد دانشگاه را به تصرف در می‌‌آورید و مجهز می‌شوید، به این معنا نیست که ظرفیتی برای گفت‌وگو پدید آورده‌اید. واقعیت این است که دانشگاه نیامده ‌بود که تبدیل به کانونی برای تبادل نظر و ایجاد رشد فکری شود...بعد از پیروزی انقلاب گروه‌ها بستری را به وجود می‌‌آوردند که خشونت را به اجتماع و نظام نوپا تزریق کنند...گروه‌هایی که در داخل دانشگاه مسلح بودند، گروه‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی بودند که ضد نظام جمهوری اسلامی بودند...در داخل دانشگاه انواع گروه‌های ضد جمهوری اسلامی مانند پیکار و پیشگام و مجاهدین خلق و این‌ها شروع کردند به خرد کردن سنگ‌ فرش دانشگاه و پرت کردن آن از بالای ساختمان‌های اصلی به طرف مردم.
اتفاقاً این گروه‌ها بدشان نمی‌آمد که در این درگیری‌ها کسی کشته شود تا بتوانند در لوای خون‌خواهی این کشته، انقلاب فرهنگی را با شکست رو به رو کنند. این که خشونت به کالبد جمهوری اسلامی دمیده شود ترفندی بود که توسط مخالفان جمهوری اسلامی بعد از انقلاب زده شد. نظام جمهوری اسلامی، نظامی نبود که در شروع کارش نظام خشنی باشد.»57
سیدنژاد نکات تاریخی خوبی را توضیح داده است که برای فهم فرایند شکل گیری انقلاب فرهنگی لازم است. می‌گوید پس از انقلاب فکر تأسیس دفتر تحکیم وحدت را با محسن میردامادی و عسگرزاده در میان گذاشته و آنها از این طرح استقبال کرده و بدین ترتیب انجمن‌های اسلامی شکل می‌گیرند. سپس به این فکر می‌افتند که در جمع شان نماینده‌ی امام وجود داشته باشد. رأی گیری می‌کنند و در مجمع عمومی علی خامنه‌ای، بنی صدر، موسوی خوئینی‌ها، محمد مجتهد شبستری، حسن حبیبی و حبیب الله پیمان بیشترین رأی را می‌آورند. اما آیت الله خمینی می‌گوید به هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای مراجعه کنند. همه‌ی این افراد را به جلساتی دعوت می‌کنند تا نظراتشان را درباره‌ی خطراتی که انقلاب را تهدید می‌کنند، بیان کنند.
در این جلسات ابراهیم اصغرزاده، محمود احمدی نژاد، میرعمادی، بی طرف، و چند تن دیگر شرکت داشته اند. تحکیمی‌ها به دو گرایش فرهنگی و سیاسی (پلی تکنیک و شریف) تقسیم می‌شوند. گرایش سیاسی تصرف سفارت آمریکا را پیشنهاد می‌کند که رأی نمی‌آورد. به همین دلیل به طور مستقل تحت عنوان دانشجویان پیرو خط امام اقدام می‌کنند. بقیه انتخابات مجدد برگزار می‌کنند تا شورای مرکزی تحکیم تکمیل گردد. این بخش که گرایش فرهنگی داشت، به دنبال تحول نظام آموزشی می‌رود تا سلطه فرهنگی را محو نماید. سید نژاد به نمایندگی از جمع با بهشتی، باهنر، رجایی و دیگر اعضای شورای انقلاب دیدار می‌کند. می‌گوید: «غالباً این ایده مورد استقبال قرار می‌‌گرفت.
اما این ایده تا عملیاتی شدن فاصله داشت». سپس در کمیته‌ی فرهنگی دفتر تحکیم: «تجارب کشورهای سوسیالیستی و غیر سوسیالیستی را مورد مطالعه قرار دادیم، از جمله حرکت‌هایی را که در کشورهای شرقی چون ایران بوده‌است، نیز بررسی کردیم». پیام نوروزی آیت الله خمینی، «حجت» را بر آنها تمام می‌کند. با رجایی صحبت می‌کنند «و ایشان بسیار از ایده‌ی تعطیلی دانشگاه‌ها استقبال کردند و هنگامی که گفتیم که دانشگاه‌های مختلف در این رابطه اختلاف نظر دارند؛ ایشان گفتند اگر نتوانستید دانشگاه‌های دیگر را هماهنگ کنید، من خودم، شخصاً آمادگی آن را دارم که بیایم و در سالن ۱۷ شهریور دانشگاه تربیت معلم، تعطیلی این دانشگاه را اعلام کنم». بدین ترتیب فرایند «عملیاتی» شدن انقلاب فرهنگی آغاز می‌شود. یک ساختمان متعلق به یکی از دیپلمات‌ها در پشت سفارت آمریکا به دفتر این امر تبدیل می‌شود. طرح انها به وسیله‌ی مجاهدین ربوده و در مجاهد افشا می‌شود.
طرح فوریت پیدا می‌کند و دوم اردیبهشت روز تعطیلی دانشگاه‌ها معین می‌شود. سیدنژاد به عنوان نماینده‌ی انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها، بیانیه‌ی آغاز انقلاب فرهنگی را پیش از خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران قرائت می‌کند. سیدنژاد درباره‌ی نقش محمود احمدی‌نژاد می‌گوید:
«در شورای اولیه که در تحکیم بود، شاید من و آقای احمدی ‌نژاد در تجزیه و تحلیل مسائل، زمینه‌های فرهنگی را مؤثرتر می‌دانستیم و به اهرم‌های فرهنگی اولویت می‌دادیم تا ابزارهای سیاسی. البته در موضوع سفارت آمریکا مشخصاً من خاطرم هست که آقای احمدی نژاد در جلسه مطرح می‌‌کردند که اصلاً چه کسی گفته ‌است که اصلی‌ترین خطری که نظام جمهوری اسلامی را تحدید می‌کند از طرف آمریکاست؟ مگر ما خیانت توده‌ای‌ها را در جریان کودتای ۲۸ مرداد فراموش کرده‌ایم؟ شوروی و خطر مارکسیست‌ها برای ‌مان ملموس‌تر است و در صحبت‌هایشان اشاره‌ای هم به حرف‌های امام می‌‌کرد که آمریکا از شوروی بدتر، شوروی از آمریکا بدتر و انگلیس از هر دو بدتر.
به استناد این جملات ایشان عنوان می‌کرد که اگر می‌‌خواهیم سفارت را تصرف کنیم باید سفارت شوروی را هم تصرف کنیم. چون سیاست ما نه شرقی نه غربی است. اما در مباحث دیگر روی‌ کرد ایشان فرهنگی بود، البته فرهنگی به شدت ضد مارکسیستی.»
عباس عبدی گفته است: روحیه‌ی ضدچپ آنها (علم و صنعتی‌ها) چندان به مذاق بچه‌‌‌های لانه خوش نمی‌آمد. ولی چپی‌ها هم در آن زمان دانشگاه را به ستاد جنگ تبدیل كرده بودند. البته فراموش نكنیم كه «انقلاب فرهنگی» در بادی امر یك ایده اجرا شده در چین بود و كمونیست‌ها تصور نمی‌كردند كه زمانی این ایده به دست بچه مسلمان‌ها و علیه خودشان به كار گرفته شود. تصفیه اساتید را هم اول همین چپی‌ها آغاز كردند.
قبل از انقلاب فرهنگی، در خود دانشگاه‌ها، من و آقای میردامادی، مخالف اخراج آقای دكتر سیروس شفیقی، رئیس دانشگاه بودیم. ولی چپی‌ها به شدت ایشان را محكوم می‌كردند و كسی هم در آن فضا مخالفتش به نتیجه‌ای نمی‌رسید و حتی مورد اتهام واقع می‌شد...وضعیت دانشگاه‌ها اصلا قابل قبول نبود و باید به نحوی قضیه جمع می‌شد.
یك اتفاقی بود كه افتاده بود. نمی‌توانستیم كار دیگری بكنیم. البته در آنجا بحث من دفاع از انقلاب فرهنگی هم نبود. بحث آن بود كه چرا دانشگاه‌ها به اینجا كشیده شده است. شرایط عادی، حاكم نبود. در آن زمان اختلاف ما با راست‌ها دیگر موضوعیتی نداشت. تقابل دو جریان طرفدار تسخیر سفارت و انقلاب فرهنگی در این زمان دیگر بی‌معنی بود. شاید اختلاف ما با راست‌های مذهبی شدیدتر هم شده بود اما در برابر چنان بحرانی، این اختلافات رنگ می‌‌باخت».
صادق محصولی در همین مورد گفته است:
«بعضی از دوستان دفتر تحكیم كه بیشتر فكر می‌‌كردند كه این لانه جاسوسی می‌بایست به صورت مركزی برای ادامه كار سیاسی آنها ادامه داشته باشد حاضر نمی‌‌شدند بپذیرند و با انقلاب فرهنگی مخالفت می‌كردند. علت این مخالفت‌ها برای ما روشن بود، آنها فكر می‌كردند كه با راه‌اندازی این تز كه یك حركت انقلابی و دانشجویی جدید به نام انقلاب فرهنگی بود، دیگر دكان لانه‌ی جاسوسی بسته خواهد شد. زیرا بهره برداری سیاسی از آن می‌شد. اما از نظر ما انقلاب فرهنگی در واقع نه تنها معارض حركت تسخیر لانه جاسوسی نبود بلكه مكمل آن هم محسوب می‌شد.
آن نتیجه‌ای را كه انقلاب می‌خواست از تسخیر لانه جاسوسی گرفته شده بود، اما بقیه‌ی گروه‌ها و شخصیت‌ها داشتند سوء استفاده شخصی می‌كردند و طبیعی است زمانی كه قضیه‌ی انقلاب فرهنگی مطرح شد مخالفت‌هایی صورت گرفت و هر چقدر صحبت كردیم نتوانستیم اجماع را بدست آوریم و در آخر زمانی كه نتیجه گرفته نشد، دوستان دانشگاه‌های مختلف با هم تماس گرفتند و این‌گونه یادم است كه گفتند اگر شما شروع كنید ما به دنبال شما می‌آییم و این كار را شروع كردیم و دانشگاه‌های دیگر هم یكی پس از دیگری به انقلاب فرهنگی پیوستند. برنامه‌ها و جلسات در دانشگاه علم و صنعت و پلی تکنیک در زمستان ۵۸ ادامه می‌یابد.»
بدین ترتیب دانشگاه علم و صنعت علم دار انقلاب فرهنگی می‌شود. در تک تک شهرها دانشجویانی که اقدام به بستن دانشگاه‌ها کردند، شناخته شده اند. در مشهد سرلشکر فیروزآبادی رهبری این پروژه را برعهد داشت. در شیراز، به گفته‌ی مجید محمدی، جلسات تعطیل کردن دانشگاه در منزل محسن کدیور تشکیل می‌شد. در آن جلسات محسن کدیور، عطاء الله مهاجرانی، مجید محمدی، ابراهیم نبوی، توفیقی (وزیر فرهنگ و آموزش عالی خاتمی)، کوچک زاده (نماینده‌ی مجلس فعلی)، کریم شورانگیز(استاندار کهکیلویه و بویر احمد در دوران محمد خاتمی) و... شرکت داشتند.
صادق زیبا کلام یکی دیگر از مدافعان تعطیلی دانشگاه‌ها در آن زمان بود. پیشنهادهای او، داستان انقلاب فرهنگی چین و قصه‌ی کامبوج را به یاد می‌آورند. او نوشته بود:
«اما راه چاره چیست ؟ بایستی در وهله‌ی اول دانشگاه‌ها را تعطیل نمود، اما نه بدون برنامه و بی‌هدف، بلکه به طور سازمان یافته دانشجویان و استادان را داوطلبانه از طریق جهاد سازندگی روانه‌ی روستاها نمود و عده‌ی زیادی از استادان را روانه‌ی کارخانجات نمود تا مشکلات صنعتی و تنگناهای فنی را از نزدیک ببینند و از پشت میز دانشکده در تهران ، سعی در حل مسئله‌ی ذوب آهن اصفهان ننمایند. همزمان با این مرحله، تنی چند از صاحب‌نظران در مورد هر رشته‌ای شروع به بررسی می‌کنند که اولا آیا این رشته‌ی تحصیلی به درد جامعه‌ی بعد از انقلاب می‌خورد یا نه، و اگر جواب منفی است از مهر امسال برای آن رشته دیگر دانشجو نگیرند و از دانشجویان فعلی این رشته بخواهند یا تغییر رشته دهند ، یا دولت تضمین نخواهد نمود که پس از فارغ التحصیل شدن برای آنان کار ایجاد نماید.
اگر رشته‌ی تحصیلی در این مطالعه‌ی اولیه تشخیص داده شد فی‌النفسه لازم است، لاکن محتوی آن بایستی تغییر کند، که دیگر مشکلی نیست و صاحب‌نظران آنچه را که بایستی تغییر یابد، خود تغییر خواهند داد... بیاییم با از بین بردن نظام دانشگاهی دلالی که متعلق به نظام وابسته به امپریالیزم بود، دانشگاهی بوجود بیاوریم که فکرش و نقشش در تداوم خط انقلاب باشد و شعار «دانشگاه سنگر آزادی» را تبدیل به شعار «دانشگاه سنگر انقلاب» بنمائیم.»59

، اگر هنوز در قید حیات باشند، در برابر هم در دو جبهه‌ی مختلف قرار گرفته‌اند. در یک سو محمود احمدی نژاد، صادق محصولی، سرلشگر فیروزآبادی و... قرار گرفته است، و در سوی دیگر، شکوری راد، عطاء الله مهاجرانی، محسن کدیور، مجید محمدی، ابراهیم نبوی، توفیقی، هدایت الله آقایی، و...ایستاده‌اند.
. رجایی و باهنر در انفجار نخست وزیری کشته شدند. حسن آیت ترور شد. تعدادی از همان‌ها که انقلاب فرهنگی را آفریدند، در جبهه‌های جنگ کشته شدند. برخی از آنها (ابراهیم نبوی، محسن کدیور، هدایت الله آقایی، و...) زندان‌های جمهوری اسلامی را تجربه کردند. برخی دیگر هم روانه‌ی تبعید شدند. اشغال کننده‌گان سفارت امریکا هم بعدها به زندان افتادند (ابراهیم اصغرزاده، عباس عبدی، میردامادی، و...). به سخنان سید نژاد گوش بسپارید که انقلاب فرهنگی چگونه از فاعلان خود انتقام گرفت؟ می‌گوید:
«من جزو نیروهای موافق نظام بودم و شناخته شده هم بودم و مرتکب هیچ خطای آئین‌نامه‌ای نشده‌ بودم، هنگامی که دانشگاه‌ها بازگشایی می‌‌شدند، با گزارشی از بازرسی کل کشور که در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شد، تصمیم به اخراج من از دانشگاه گرفتند. من تا مدت‌ها مراجعه و مکاتبه می‌کردم.

هیچ نظری موجود نیست: