نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ شهریور ۱۱, شنبه

ابراهیم یزدی دلالی برای استقرار نظام خمینی در گفت و گو با فرامرز دادرس

استان سیستان و بلوچستان . سالهاست که به دلیل محرومیت استان و عدم توجه ب، بسیاری از این مناطق بکر مانده است. هر چند تغییرات آب و هوایی و برخی کم توجهی ها بسیاری از مناطق سیستان و بلوچستان را با خطر خشکسالی مواجه ساخته ، اما همچنان طبیعت زیبای خود را حفظ کرده است.

استان سیستان و بلوچستان . سالهاست که به دلیل محرومیت استان و عدم توجه ب، بسیاری از این مناطق بکر مانده است. هر چند تغییرات آب و هوایی و برخی کم توجهی ها بسیاری از مناطق سیستان و بلوچستان را با خطر خشکسالی مواجه ساخته ، اما همچنان طبیعت زیبای خود را حفظ کرده است.



طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان
طبیعت سیستان و بلوچستان

ساعت ۴:۲۶ بامداد امروز یک دستگاه اتوبوس در محور داراب به بندرعباس که حامل دانش آموزان دختر راهنمایی و دبیرستان شهرستان‌های رودبار و میناب بود و از بندرعباس به مقصد شیراز در حرکت بود، واژگون شد

ساعت ۴:۲۶ بامداد امروز یک دستگاه اتوبوس در محور داراب به بندرعباس که حامل دانش آموزان دختر راهنمایی و دبیرستان شهرستان‌های رودبار و میناب بود و از بندرعباس به مقصد شیراز در حرکت بود، واژگون شد.به دنبال واژگونی این اتوبوس، در ابتدا ۱۰ نفر و تا این لحظه ۱۲ نفر جان خود را از دست دادند و از میان ۳۳ مجروح دیگر این حادثه، ۲۲ نفر  

واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
واژگونی اتوبوس دختران دانش‌آموز در استان فارس
 

محمد نوریزاد:کسانی مانند آقای یزدی بدهکار مردم هستند، ایشان با کوله باری...

The Young Turks 09.01.17

روزی که یک ژنرال یهودی یک کشور مسلمان بر پا کرد؛ فرامرز دادرس ،کارشناس اطلاعاتی


روزی که یک ژنرال یهودی یک کشور مسلمان بر پا کرد؛ فرامرز دادرس ،کارشناس اطلاعاتی

روزی که یک ژنرال یهودی یک کشور مسلمان بر پا کرد؛ فرامرز دادرس ،کارشناس اطلاعاتی
س از ملاقات اخیر ناراندا مودی ،نخست وزیر هند از اسرائیل، این روز ها چند رسانه اسرائیلی ادعا می کنند که معمار تجزیه بنگلادش ( پاکستان شرقی) از پاکستان غربی در سال ۱۹۷۱ میلادی یک ژنرال یهودی تبار ارتش هند بوده است. برنارد هانری لوی، یک فرانسوی یهودی تبار که این روز ها برای استقلال کردستان عراق می کوشد در نشریه فرانسوی لوپوئن بر این ادعا صحه گذاشته است.
general-jacob-livre
وی می نویسد: « یک رخداد با شکوه در دوران جنگ همگانی فرهنگ ها که به نظر باورکردنی می رسد. رخدادی که روزنامه نگار بریتانیایی بن جهوده، طی یک مقاله در نشریه رویداد های یهودی آن را نبش قبر کرد». جدایی بنگلادش ( پاکستان شرقی) از پاکستان غربی بوسیله یک ژنرال یهودی تبار ارتش هند اتفاق افتاده است.
مدعیان می گویند؛ جک جاکوب (۲۰۱۶-۱۹۲۴ ) یک یهودی شهر کلکته در هند موفق شد یک کشور مسلمان بوجود آورد و صد ها هزار زندگی را نجات دهد. جک جاکوب از یک فامیل یهودی شمال آفریقا بود که در عراق سکونت داشتند و سپس به هند مهاجرت کرده بودند. فرزند این خانواده به خدمت ارتش هند در آمد.
در سال ۱۹۷۱ میلادی، هنگام جنگ میان هند و پاکستان، ارتش هند در حال پیشروی بسوی شهر داکا پایتخت پاکستان شرقی بود که ژنرال جک جاکوب ابتکار عمل را بدست گرفت و بی خبر از فرماندهان ارتش هند با هواپیمایی خود را به مقر ژنرال نیازی رئیس ستاد ارتش پاکستان در داکا رساند و با یک بلوف ! موفق به تجزیه بنگلادش از پاکستان شد.
این ادعا را ژنرال جک جاکوب در کتاب خاطرات خود زیر عنوان « تسلیم در داکا، تولد یک ملت» منتشر کرده است.
او مدعی است موفق شده ستاد فرماندهی پاکستان را درمورد شمار نیرو های هندی بفریبد و به آنان بقبولاند که شمار نیرو های ارتش هند که در حال ورود به پاکستان می باشند بیش از آن است که ارتش پاکستان تخمین زده است و تنها راه پاکستان برای جلوگیری از شکست خفت بار ، پایان دادن جنگ و پذیرش استقلال پاکستان شرقی ( بنگلادش) می باشد.
جک جاکوب می گوید ؛ وی پاکستان را تهدید کرده بود که در صورت رد کردن این پیشنهاد پایتخت پاکستان با بمباران هندی ها نابود خواهد شد.
این داستان بیشتر به رمان شبیه است چون گفته می شود در نظر دیگر افسران هندی، ژنرال جک جاکوب یک متوهم مغرور بشمار می رفته و همواره در پی کشیدن گلیم خودش از آب بوده است.

0 shares خیانت فراموش‌نشدنی ابراهیم یزدی (ماجرای ده میلیارد دلار خسارتی که به ایران وارد آورد!) بقلم دکتر اسکندر دلدم

خیانت فراموش‌نشدنی ابراهیم یزدی (ماجرای ده میلیارد دلار خسارتی که به ایران وارد آورد!) بقلم دکتر اسکندر دلدم
ابراهیم یزدی و قطب زاده و امثال آن‌ها با چهل – چهل‌وپنج سال سن خود را دانشجویان عضو انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا می‌دانستند و علاوه بر فعالیت در آمریکا مرتباً به لبنان و سوریه و حتی اسرائیل رفت‌وآمد می‌کردند.
ابراهیم یزدی در دورانی که روابط ایران و مصر در زمان مرحوم جمال عبدالناصر به‌شدت بحرانی بود (۱۳۴۳ شمسی) گذرنامه مصری بانام “محسن فهمی ” از دولت مصر گرفته بود و به‌اتفاق خانواده در خانه‌ای که دولت مصر دریکی از محله‌های ممتاز قاهره نزدیک میدان کبری القبه (نزدیک قصر تاریخی و معروف قبه) در اختیار او قرار داده بود زندگی می‌کرد!
چه ارتباطی با مصر به‌عنوان دشمن ایران داشت و به چه علت دولت مصر از او پذیرائی می‌کرد والله و اعلم بحقایق الامور!
یزدی پس‌ازآن به بیروت پایتخت لبنان پرآشوب که فلسطینی‌های باند یاسر عرفات در آنجا حرف اول را می‌زدند و عرفات مقر الفتح PLO را به آنجا منتقل کرده بود رفت و در سال ۱۹۶۶ میلادی از اسرائیل بازدید کرد و مدتی را در آنجا گذراند!
4F118379-B643-49E7-9A77-ED593B954344_w650_r0_s
4F118379-B643-49E7-9A77-ED593B954344_w650_r0_sهمچنین در دومین ماجرای تصرف سفارت و گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی هم تلاش فوق‌العاده‌ای برای نجات گروگان‌ها و رفع تصرف سفارت به عمل آورد که به خاطر مخالفت و مقاومت موسوی خوئینی ها ، طراح اصلی گروگان‌گیری و سید احمد خمینی موفقیتی به دست نیاورد!
ابراهیم یزدی مثل قطب زاده و بنی صدر و جمعی دیگر دانشجوی حرفه‌ای باقی‌مانده و در آمریکا عضو برجسته سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی بودند که مأموریت اصلی آن‌ها جلوگیری از گرویدن دانشجویان ایرانی به سازمان‌های چپ‌گرای انقلابی بود.
در سفارت ایران در واشنگتن یک اداره ویژه سرپرستی دانشجویان ایرانی فعال بود که رئیس و کارکنان اصلی کارمند ساواک بودند.
انجمن اسلامی دانشجویان دوسره بار می‌کرد و اعضای اصلی و کادر هیئت‌مدیره هم از مراجع بزرگ کمک‌های مالی قابل‌ملاحظه‌ای می‌گرفتند و هم از سفارت ایران و هم از نهادهای آمریکایی!
با سازمان‌های فلسطینی و کشورهای مخالف ایران هم مرتبط شده و از کمک‌های آنان برخوردار می‌شدند!
همین انجمن اسلامی آمریکا که دکتر یزدی از برجستگان آن بود و با چهل‌وپنج سال سن دانشجوی عضو انجمن بشمار می‌رفت (!) با انجمن آمریکایی دوستداران خاورمیانه بنام American Friends of Middle East جوینت شده بود که یک انجمن پوششی CIA جهت کنترل دانشجویان مسلمان خاورمیانه از مقیم آمریکا و بهره‌برداری‌های اطلاعاتی بود و به انجمن‌های اسلامی کمک مالی بلاعوض می‌کرد.
موقعی که آقای خمینی به نوفل لوشاتو در حومه پاریس رفت ناگهان سروکله عده‌ای از ایرانیان تبعه آمریکا در پاریس پیدا شد که مدعی بودند برای کمک به نهضت خمینی درس‌ومشق خود را رها کرده و به فرانسه آمده‌اند!
#ابراهیم_یزدی در پاریس کار مترجمی مصاحبه‌های امام را به عهده گرفت و گاهی اوقات هم مطالبی را به نام امام به خبرنگاران خارجی می‌گفت و چند بار که مورد اعتراض افراد زبان بفهم قرار گرفت مدعی شد که روحیه غربی‌ها را بهتر از امام می‌داند و به خاطر جا انداختن امام در افکار عمومی غربی‌ها این مطالب را به اظهارات امام اضافه می‌کند!
به‌هرحال انقلاب همان‌طور که برنامه‌ریزی‌شده بود و قرار بود کلک رژیم شاهنشاهی را بکند به پیروزی رسید و سه تبعه آمریکا (ابراهیم یزدی و قطب‌زاده و بنی‌صدر) با هواپیمای حامل امام به تهران آمدند.
از همان روزهای نخست نشریات پرتیراژ دوران انقلاب هویت اطرافیان امام علی‌الخصوص این سه تفنگدار را زیر سؤال می‌بردند و با اطلاعاتی که به دست آورده بودند به هر سه نفر می‌تاختند و آن‌ها را به وابستگی به آمریکا و حتی سازمان جاسوسی آمریکا CIA متهم می‌کردند.
هفته نامه چلنگر به سردبیری زنده‌یاد منوچهر محجوبی هم با کنار هم گذاشتن حرف اول اسامی بنی‌صدر – یزدی و قطب‌زاده آن‌ها را مثلث بیق لقب داده بود!
یزدی به‌محض آنکه پایش به تهران رسید و در طبقه دوم  مدرسه رفاه در خیابان ایران اسکان داده شد کراواتش را باز کرد و به سبک فیدل کاسترو و  دانیل اورتگا یک اورکت سبزرنگ آمریکایی که از پادگان ارتش به سرقت رفته بود را بتن کرد و ژست اولترا انقلابی گرفت و برای ربودن گوی سبقت از حریفان و نزدیک‌تر کردن خود به امام امت، در اولین حرکت انقلابی چهار تن از امرای ارتش (سپهبد رحیمی رئیس شهربانی – ارتشبد نصیری رئیس ساواک و سرلشگر ناجی و سرلشگر خسرو داد) را که در روز بیست و دوم بهمن پنجاه‌وهفت به دست انقلابیون افتاده بودند پس از چند سؤال و جواب مختصر روی پشت‌بام مدرسه اعدام کرد!
شیخ صادق خلخالی که از امام دستخط گرفته و حاکم شرع شده بود از تک‌روی یزدی و اقدام به قتل وی بشدت عصبانی شد و بر سر اینکه چه کسی باید سران رژیم را محاکمه و اعدام کند بین آن‌ها اختلاف و درگیری پیش آمد!
شیخ صادق خلخالی دراین‌باره در خاطرات خود می‌گوید:
” ازجمله کسانی که در همه کارها دخالت می‌کرد و بازپرس شده بود؛ ابراهیم یزدی بود که در دولت موقت اول معاون نخست‌وزیر و سپس وزیر امور خارجه شد. 
… ابراهیم یزدی در طبقه سوم مدرسه رفاه که من هم آنجا بودم، نصیری و رحیمی را به محاکمه کشید. آن‌ها باوجوداینکه می‌دانستند که من از طرف امام به‌عنوان قاضی و حاکم شرع معرفی‌شده‌ام به این امر توجه نمی‌کردند، خودشان می‌بریدند و می‌دوختند و تلویزیون هم جریان را ضبط می‌کرد و ما هم نظاره می‌کردیم. سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و مستقیماً به خدمت امام رفتم و عرض کردم: ابراهیم یزدی می‌گوید که جزو شورای انقلاب است و نمی‌گذارد من به کارها رسیدگی کنم. او در همه کارها مداخله می‌کند و مانع کار ما می‌شود. امام فرمود: او جزو شورای انقلاب نیست و زورش هم به تو نمی‌رسد اگر آمد آنجا یقه او را بگیر! (سپس امام یقه مرا گرفت و گفت این‌جوری) پس از بیانات امام من باقدرت تمام به مدرسه رفاه برگشتم. ابراهیم یزدی در کارها مداخله می‌کرد … “
البته بعدها یزدی در چند مصاحبه (ازجمله به خود با خود من) مدعی شد که اعدام آن چهار نفر را به دستور امام امت انجام داده بود!
21150268_1732038287101630_7999102978011248693_n
در اواخر حکومت شاه دولت ایران با تلاش زیاد موفق به خرید هواپیماهای فوق مدرن جاسوسی و مراقبت هوایی آواکس (رادار پرنده) و هواپیماهای جنگنده – بمب‌افکن F – 16 از امریکا شده بود.
در قرارداد خرید این هواپیماها به‌صراحت ذکرشده بود هریک از متعاملین که از انجام معامله منصرف شود باید خسارت بپردازد (الآن رقم دقیق را به خاطر ندارم اما میلیاردها دلار بود).
پس از پیروزی انقلاب چون برای جنگ تحمیلی از قبل نقشه‌ها کشیده شده و قرار بود عراق را به جان ایران بیندازند به‌منظور تضعیف ارتش ایران ابتدا شروع به تصفیه وسیع ارتش و اعدام فرماندهان زبده و خلبانان وطن‌پرست کردند و سپس اقدام به خلع السلاح ایران نمودند!
ابراهیم یزدی (تبعه آمریکا) که حالا در سمت وزیر امور خارجه وقت ایران مشغول شده بود در اولین اقدام باآنکه از عواقب زیان‌بار عظیم لغو قرارداد خریدهای نظامی ایران آگاه بود قراردادهای خرید هواپیماهای نظامی را لغو کرد!
21078600_1731885447116914_8923033583105525660_n
یزدی برای تحمیق مردم و منتقدین این اقدام خیانتکارانه همان زمان در مصاحبه‌ای با روزنامه کیهان گفته بود: «چنان‌که می‌دانید به‌غیراز نیروی دریایی آمریکا هیچ کشوری هواپیمای اف- ۱۴ ندارد مگر ایران؛ و سیستم پرواز این هواپیما بسیار پیچیده است و حتی موشک‌هایی که این هواپیما حمل می‌کند هنوز آزمایش نشده و به‌طورکلی بکار انداختن این هواپیماها برای خود آمریکا هم بسیار مشکل است…
در مورد هواپیمای اف- ۱۴ و بررسی جمیع جوانب امر چنین نتیجه گرفتیم که نمی‌توانیم هواپیمای اف – ۱۴ را نگهداریم زیرا نگهداری آن‌ها باعث تشدید و استمرار وابستگی ما به آمریکا می‌شود» همچنین در مصاحبه دیگری با نشریه تایم گفته بود: «در مورد جنگنده‌های اف – ۱۴ ما از چندی پیش با مقامات آمریکایی وارد مذاکره شده‌ایم. هدف نهایی ما از این مذاکرات، فروش کلیه این جنگنده‌ها که شامل ابزار و آلات مربوط به این هواپیما نیز خواهد بود، می‌باشد»
در جلسه مورخ ۲۱ مرداد ۵۸ شورای انقلاب، آیت الله سید محمد حسینی بهشتی قاطعانه با فروش هواپیماهای اف – ۱۴ به آمریکا مخالفت کرده و تأکید می‌کند که دولت موقت بدون اجازه  شورای انقلاب حق چنین کاری را ندارد.
وی همچنین در چهارمین روز از تشکیل دولت موقت اعلام می‌کند که «دولت ایران یک‌طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد.» که ازجمله این قراردادها تحویل F16 های خریداری‌شده از آمریکا بود. سپهید آذربرزین در کتاب خاطراتش تحت عنوان «فرماندهی و نافرمانی» می‌نویسد:
چهارمین روز نخست‌وزیری بازرگان بود، مرا هم دعوت به کارکرده بود که ضمن اینکه فرمانده نیروی هوایی باشم، مشاور عالی نخست‌وزیر در امور دفاع و امنیت ملی هم باشم. صبح داشتم می‌رفتم اداره، دیدم که دکتر یزدی در رادیو اعلام کرد که دولت ایران تمام قراردادهایش را با دولت آمریکا فسخ کرد. بقیه که می‌شنوند چیزی نمی‌گویند و می‌گویند بارک‌الله! این‌ها نمی‌دانند که چه خبر شده، نخست‌وزیر هم نمی‌داند چه شده، هیچ‌کس نمی‌دانست. تلفن را برداشتم و به #بازرگان گفتم که شما خبر را شنیدی؟ گفت چه خبر؟ گفتم الآن یزدی اعلام کرد که دولت ایران یک‌طرفه قراردادهایش را با آمریکا فسخ کرد. گفتم این مسئله فقط در مورد نیروی هوایی نزدیک به ده میلیارد دلار خسارت می‌شود. حالا من در مورد نیروی زمینی و بقیه نمی‌دانم!
یزدی در مقام وزیر امور خارجه، در دیدار با صدام حسین که دنبال بهانه برای حمله به ایران بود بجای تلاش برای منصرف کردن صدام از شروع جنگ و تکذیب ادعاهای صدام در مورد دخالت جمهوری اسلامی و شخص امام در تحریک شیعیان عراق صراحتاً به صدام می‌گوید که مسئله مسلمانان و شیعیان عراق به امام مربوط است و ایشان به وظیفه خود عمل می‌کند!
در پست بعدی مشروح این مذاکرات را خواهم گذاشت.
رفتن به‌اتفاق مهدی بازرگان به الجزایر و ملاقات محرمانه با برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهوری آمریکا خودکشی سیاسی محسن فهمی (ابراهیم یزدی) بود و پس‌ازآن ستاره بخت یزدی که برای خود خواب ریاست‌جمهور شدن هم دیده بود افول کرد!
یزدی و قطب‌زاده به‌طور ژنی و مادرزادی با گروه‌های چپی مخالف بودند و گویی مأموریت نابودی کامل گروه‌های چپ‌گرا از جایی به عهده آن‌ها گذاشته‌شده است!
یزدی برخلاف آنکه ادعای مخالفت با دیکتاتوری داشت دارای روحیه دیکتاتوری بود و آرای مخالف را نمی‌پذیرفت.
در مدتی که وزیر خارجه بود به مشورت کادرهای برجسته قدیمی و استخوان خردکرده اهمیت نمی‌داد و استبداد رأی داشت. داماد جوان خود را که کوچک‌ترین تجربه کار دیپلماتیک نداشت در مهم‌ترین پست دیپلماتیک یعنی سرپرست سفارت ایران در واشنگتن قرار داده بود!
در موقعی که سرپرست روزنامه کیهان شد دست به پاک‌سازی گسترده‌ای زد و بسیاری از نویسندگان و خبرنگاران را گرفتار کمیته و زندان و محاکمه کرد.
در این اواخر پس از سال‌ها به دیدنش رفتم و از اوضاع مملکت و آنچه بر او رفته بود گلایه می‌کرد و طوری حرف می‌زد که گویی زندگی را باخته است!
در پاسخ به او گفتم بد یا خوب شما خودت در تأسیس این نظام نقش داشته‌ای!
جواب داد:
” اول قرار نبود که بسوزند عاشقان / آتش به روح آن فتد کاین بنا نهاد! “
قرار است فردا (۸ شهریور ۹۶) جنازه‌اش را برای دفن کردن به ایران بیاورند،
در بی‌معرفتی و بی‌مرامی آمریکا همین بس که یزدی بیمار را برای معالجه به خاک خود راه نداد، همان‌طور که محمدرضاشاه را اول راه نمی‌داد و بعد هم که مدت کوتاهی راه داد به‌فوریت از آمریکا بیرون و آواره ساخت.
آمریکا سیاست پیشگان و بازیگران عرصه حکومت و دولت‌های جهان سوم را تنها برای منافع خود می‌خواهد و به‌محض آنکه کاربری (!) خود را از دست بدهند مثل دستمال مصرف‌شده با آن‌ها رفتار می‌کند!
* عکس‌هایی که ملاحظه می‌کنید من و یزدی را یکی در وزارت خارجه و یکی در روزنامه کیهان نشان می‌دهد.
یزدی در موقع سرپرستی کیهان از من برای همکاری در سمت سردبیری و یا معاونت مدیر دعوت کرد و یکی دو جلسه هم به‌اتفاق آقای عراقی داشتیم که بجایی نرسید.

کلاه گشادی که طالقانی سر پاکروان گذاشت


پس از برکناری سپهبد تیمور بختیار پاکروان که افسر تحصیل‌کرده و موجه ای بود به ریاست سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) منصوب گردید.
سرلشگر پاکروان در  فرانسه تحصیل‌کرده و افسری بافضیلت و اهل ادبیات و فلسفه و منطق و بسیار عالم و دارای روحیه آرام و دموکرات منشانه بود و با توجه به این جهات او را رئیس ساواک گذاشتند تا وجهه سازمان امنیت را که در دوران تیمور بختیار به یک تشکیلات سفاک و خون‌ریز معروف شده بود تطهیر نماید.

تیمور بختیار

پاکروان پس از انتصاب به 
ریاست ساواک اولین کاری که کرد ممنوعیت شکنجه در ساواک برای اعتراف گیری بود و دستوراتی اکید در مورد نحوه برخورد مأموران و زندانبانان با زندانیان صادر کرد و خودش هم بر حسن اجرای این دستورات نظارت می‌کرد.
او به‌شدت مخالف اعمال خشونت بود و حتی یادم هست سرهنگ سیاحتگر را که در جریان بازجویی از یک متهم کشیده‌ای به گوش زندانی زده بود تنبیه و تبعید کرد.

حدر آن موقع زندان اوین در ده ونک که جزو املاک سید ضیاءالدین طباطبائی بود ساخته نشده بود و زندانیان سیاسی یا به زندان‌های مخوف شهرستان‌ها نظیر فلک الافلاک خرم‌آباد تبعید می‌شدند و یا چهره‌های بی‌خطر نظیر بازماندگان جبهه ملی و مصدقی‌ها را در زندان قزل‌حصار تهران که اکنون به میدان میوه و تره‌بار تبدیل‌شده است نگهداری می‌کردند.
وقتی سرلشگر پاکروان رئیس ساواک شد تعداد از روحانیون طرفدار جبهه ملی و گروهی از ملی – مذهبی‌ها نظیر آقای طالقانی و مهندس بازرگان و سحابی در قزل‌حصار زندانی بودند.
پاکروان در اولین اقدام تصمیم گرفت تا تعدادی از بی‌خطرترین این زندانیان را پس از مصاحبه و ارشاد و اخذ تعهد آزاد نماید.
یکی از این زندانیان آیت‌الله طالقانی روحانی سلیم‌النفس و محبوب بازاریان تهران و امام جماعت مسجد هدایت در خیابان استانبول بود.
طالقانی بچه گیلیرد طالقان از توابع اوجبلاغ و انسان خلیق و آزاده و روحانی نواندیش و آزادیخواه و از یاران جبهه ملی بود و به‌واسطه انتقاداتی که از ظلم و دیکتاتوری می‌کرد مرتباً دستگیر و زندانی می‌شد!
 آیت الله طالقانی
آیت الله طالقانی
 آیت الله طالقانی
پاکروان برای نشان دادن اینکه ساواک دیگر آن ساواک زمان بختیار نیست و رژیم دنبال تعامل با مخالفان است تعدادی از ملی مذهبی ها را آزاد کرد.
ازجمله یکی دو روز قبل از حوادث خرداد ۴۲ پاکروان تصمیم به آزادی آیت‌الله طالقانی می‌گیرد.
در آن زمان دفتر ریاست ساواک در فیشرآباد تهران بود که بعدها تبدیل به دفتر بازرسی شاهنشاهی – دفتر کار ارتشبد حاج‌آقا حسین فردوست – شد و هنوز هم آن ساختمان چهار طبقه آجری به همان صورت وجود دارد و در اختیار شهرداری تهران است.
پاکروان پرونده طالقانی را می‌خواهد و پرویز ثابتی پرونده را نزد رئیس ساواک می‌برد، پاکروان پس از تورق صفحات پرونده و مطالعه چند برگ از آن به ثابتی دستور می‌دهد به رئیس زندان بگوید الساعه طالقانی را به دفتر او بفرستند!
ثابتی علت را جویا می‌شود و سرلشگر پاکروان می‌گوید قصد آزاد کردنش رادارم!
ثابتی به‌عنوان معاون امنیتی مخالفت می‌کند و می‌گوید این شخص ملای خطرناکی است و آزاد کردنش در این ایام که مصادف با ماه محرم می‌باشد به صلاح نمی‌باشد و ممکن است مجدداً منبر برود و مردم را تحریک کند!
حسن پاکروان، رئیس پیشین ساواک
حسن پاکروان، رئیس پیشین ساواک
پاکروان که خودش هم عمیقاً آدم ملی‌گرا، وطن‌دوست و در ضمن مؤمن به اسلام و دارای تمایلات دینی و مذهبی بود توصیه ثابتی را قبول نمی‌کند و به‌این‌ترتیب حدود دو بعدازظهر روز سیزدهم خردادماه سال ۱۳۴۲ آیت‌الله طالقانی را در معیت مأموران زندان و تحت‌الحفظ به دفتر رئیس ساواک می‌آورند.
ملاقات و گفتگوی رئیس ساواک و آیت‌الله طالقانی تا حدود هشت شب به درازا می‌کشد و سرلشگر پاکروان شرط آزادی طالقانی را قول او برای منبر نرفتن قرار می‌دهد!
طالقانی می‌پذیرد و به پاکروان می‌گوید من همان‌طور که تأکیددارید قول می‌دهم تا اطلاع ثانوی بالای منبر نروم!
سرلشگر پاکروان برای اطمینان بیشتر و درج در پرونده از طالقانی می‌خواهد تا این مطلب را به خط خود نوشته و امضاء کند!
قلم و کاغذ به طالقانی می‌دهد و طالقانی هم کتباً متعهد می‌شود پس از آزادی از بالای منبر رفتن خودداری کند!
ثابتی تعریف می‌کرد: حدود هشت شب پاکروان مرا احضار کرد و گفت آقای طالقانی خواسته ساواک را اجابت کرده و تعهد داده و آزاد است برود، الساعه با ماشین اداره ایشان را به خانه بفرستید!
من اظهار مخالفت کردم و گفتم ایشان حکم قضایی دارد و حکم زندان در پرونده‌اش هست!
پاکروان گفت: خودتان بعداً ترتیب کارهای اداری را بدهید!
فردا شب ۱۴ خرداد بود، خبر رسید که طالقانی در مسجد هدایت حاضرشده و سخنرانی تندی علیه رژیم بیان کرده است!
جریان ازاین‌قرار بود که طالقانی به مسجد می‌رود و بعد از اقامه نماز پائین منبر می‌نشیند.
یکی از روحانیون بالای منبر رفته و پس از اتمام سخنرانی مذهبی خود به مناسبت ایام عزاداری محرم از حضار می‌خواهد صلواتی برای سلامتی آقای طالقانی ختم کنند تا آیت‌الله طالقانی بالای منبر رفته و حضار را مستفیض نماید!
آیت‌الله طالقانی می‌گوید من به رئیس ساواک قول و تعهد کتبی داده‌ام که من‌بعد بالای منبر نروم، پس میکروفن را بدهید تا از همین پائین صحبت کنم!
این درست یک روز قبل از وادث ۱۵ خرداد ۴۲ بود.
گزارش را نزد پاکروان بردم و جریان را شرح دادم و گفتم تیمسار ببینید چطور این ملأ شما رئیس ساواک مملکت را بازی داد و به شما رکب زد!
پاکروان که از خشم سرخ‌شده بود و کف به دهان آورده بود گفت: ” آقا مگر این‌ها اخلاق سرشان نمی‌شود!”21150436_1731278283844297_5613691517043335870_n
* پاکروان در جریان دستگیری عوامل روحانی و غیرروحانی غائله ۱۵ خرداد ۴۲ خویشتن‌داری نشان داد و حتی با سعه‌صدر با دستگیرشدگان برخورد کرد و به #اسدالله_علم توصیه اکید کرد تا از اعدام آیت‌الله خمینی منصرف شود.
پس از ۱۵ خرداد ۴۲ پاکروان به سهل‌انگاری در برخورد با مخالفان رژیم متهم و از کار برکنار و خانه‌نشین شد و نعمت الله نصیری از کودتاچیان ۲۸ مرداد ۳۲ که به سفاکی و بی‌رحمی اشتهار داشت رئیس ساواک شد،
پاکروان پس از انقلاب اسلامی ایران ماند و از کشور خارج نشد و معتقد بود در چهار سال ریاستش بر ساواک با مخالفان تعامل داشته و کسی را شکنجه و آزار نکرده و حتی عامل اصلی جلوگیری از اعدام حتمی آیت الله خمینی او بوده است!
اما شیخ صادق خلخالی او را گرفت و در سه سوت تیرباران کرد!