نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

از ميدان التحرير تا ميدان سُل



گفت و گو با ايگناسيو گارسيا


هژير پلاسچی





از روز 15 ماه مي، يعنی همان 25 ارديبهشت خودمان که تظاهرکننده‏گان اسپانيايی در 57 شهر به خيابان آمدند و بعد ميدان سُل را تصرف کردند. باز يک کشور اروپايی شاهد خروش مردمی است که از غارت نوليبراليسم و استبداد دموکراسي‏های نمايشی غربی به جان آمده‏اند. معترضان ميدان سُل (ميدان خورشيد) در مانيفستی که به نام «مانيفست کمپ خورشيد» منتشر کرده‏اند، مي‏نويسند: «ما که هستيم؟ کسانی هستيم که آزادانه و به خواسته‏ی خود آمده‏ييم و بعد از راهپيمايی تصميم گرفتيم برای تداوم پافشاری بر عزت و گسترش آگاهی سياسی و اجتماعی دور هم جمع شويم. نماينده‏ی هيچ حزب و سازمانی نيستيم. خواست تغيير ما را به هم پيوند مي‏دهد. برای دفاع از شان و برای همبستگی با کسانی که امکان حضور در اين مکان را ندارند، آمده‏ييم. چرا اينجاييم؟ آمده‏ييم چون يک جامعه‏ی نوين مي‏خواهيم که در آن اولويت با زندگی باشد، نه با منافع اقتصادی و سياسی. خواهان تغيير جامعه، خواهان تغيير در آگاهی اجتماعی هستيم. حمايت خود را از رفقايی که بعد از راهپيمايی بازداشت شدند اعلام مي‏کنيم و خواهان آزادی آنها هستيم، بدون آن که مورد پيگرد قضايی قرار بگيرند. همه چيز را مي‏خواهيم و الان مي‏خواهيم. اگر با ما موافقی به ما بپيوند! خطر کردن و شکست خوردن از شکست خوردن بدون خطر کردن بهتر است»


ايگناسيو گارسيا با همين اسم عجيب و غريب، يک رفيق ناب اسپانيايی است که ماجراهای ايران را هم با علاقه‏ی تمام دنبال کرده است. با ايگناسيو زمانی که تازه از ميدان خورشيد بازگشته بود گفت و گو کردم. گمان مي‏کنم ميدان خورشيد اسپانيا نيز درست مانند ميدان التحرير همان بخشی از تاريخ ستمديده‏گان است که بايد به ما بياموزد همواره در وضعيت اضطراری قرار داريم و به يادمان بياورد که هر لحظه‏يی را برای ساختن تاريخ از دست بدهيم، دير کرده‏ييم. آيا ما هرگز در شرايط مشابهی نخواهيم بود و آيا اينها همان روزها و لحظاتی نيست که بايد بياموزيم؟


ايگناسيو! اين ماجرای اسپانيا از کجا شروع شده و چرا مردم به خيابان آمده‏اند؟


اين سوال پيچيده‏يی است. همين الان با يکی از بچه‏های گروه سخنگويی در ميدان سُل صحبت کردم که خودش در مرکز «پاتيو ماراوياس» فعال است. اين مرکز يک مکان اشغالی است، با سازماندهی افقی در شهر مادريد که در آن فعاليت‏های مختلفی عليه سلطه‏ی سيستم صورت مي‏گيرد. در واقع فضايی است تا علاوه بر کسانی که در آن ساختمان اشغالی مي‏مانند، هر کسی مي‏تواند کاری را پيشنهاد کند و اگر با فضای آنجا هم‏خوانی داشته باشد، از اين فضا استفاده کند. من خودم در اين مرکز چند برنامه داشته‏ام. اين رفيقم مي‏گفت که دو ماه پيش، بچه‏هايی بين بيست و چهار تا سی ساله به خاطر نارضايتی از فضای رکود سياسی و سياست‏های اقتصادی حاکم و کلن جو عمومی تصميم گرفتند اين تظاهرات را راه بيندازند. اينها کسانی بودند که هيچ سابقه‏ی فعاليت سياسی يا اجتماعی نداشتند، دانشجو نبودند و در فضای فعالان سياسی و اجتماعی مادريد هم شناخته شده نبودند، ولی از طريق يک سايت در اينترنت و فيس‏بوک اين ايده را راه انداختند. روز 15 می در بسياری از شهرهای اسپانيا اين فراخوان داده شده بود و در آخر پنجاه و هفت شهر اسپانيا با اين حرکت همراه شدند. با دو مضمون اصلی يکی اين‏که احزابی که قدرت سياسی را در دست دارند نماينده‏ی مردمی که قرار است به آنها رای بدهند، نيستند و اعتراض به سياست‏های غالب نوليبرالی که هر کدام از دو حزب اصلی که در قدرت باشند در اسپانيا، چه حزب مردمی و چه حزب سوسياليست که احزاب اروپايی اسپانيا محسوب مي‏شوند، پيش مي‏برند. سياست‏هايی که از خيلی سال پيش دارند پيش مي‏برند و خدمات عمومی را ضعيف مي‏کنند و کلن هرچه را که به اجتماع تعلق دارد خصوصی مي‏کنند. هر چيزی که سودآور است به شرکت‏های بزرگ خصوصی واگذار مي‏شود و هرچه زيان‏آور است وارد بودجه‏های دولتی مي‏کنند، به طوری که کل بستر رفاه اجتماعی که تا حدی وجود داشته در حال مضمحل شدن است و البته اين مشکلی است که در کشورهای ديگر اروپايی هم وجود دارد. اين روند به طور مشخص بعد از اين بحران اقتصادی آخر شديدتر شده است. اسپانيا دچار بحران مالی بدی است. حزب سوسياليست زاپاته‏رو که هزار بار قسم خورده بودند هيچ‏کدام از امکانات دولتي‏ای که برای مردم وجود دارد، تحت هيچ شرايطی از بين نخواهند رفت، در تابستان گذشته پنج درصد حقوق کارکنان دولتی را کاهش دادند و رشد بازنشسته‏گي‏ها را متوقف کردند. به اين دليل که دولت اسپانيا چه در سطح سراسری و چه در سطح محلی و شهرداري‏ها ورشکست شده و در هر کدام اينها مشکلات مالی زيادی دارد، کلن همه‏ی خدماتی که دولت به شهروندان ارائه مي‏داد در حال کاهش است.


جايی نوشته بودی که تلويزيون و رسانه‏های اسپانيا اخبار اين شورش‏های مردمی را به طور کامل سانسور مي‏کنند. اين برای من که از ايران آمده‏ام و آنجا سانسور را تجربه کرده‏ام خيلی جالب بود که در دموکراسي‏های غربی هم اين اتفاق رخ مي‏دهد. مي‏توانی در اين مورد بيشتر توضيح بدهي؟


البته سانسور در اسپانيا پيش از اين هم سابقه دارد. اما بله! روز 15 می در پنجاه و هفت شهر اسپانيا اين فراخوان داده شده بود. رسانه‏های اسپانيايی اين ماجرا را هيچ پوششی ندادند، غير از چند مقاله‏ی کوچک که گفتند هزاران نفر در شهرهای مختلف اسپانيا راهپيمايی کردند، در حالی که رسانه‏هايی مثل واشنگتن‏پست يا آسويشتدپرس خبر دادند تعداد تظاهرات‏کننده‏گان ده‏ها هزار نفر بوده است که خيلی به واقعيت نزديک‏تر بود. فقط در مادريد احتمالن بين بيست تا بيست و پنج هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند. ولی همان‏طور که گفتم اين شکل از سانسور سابقه دارد چون رسانه‏های اسپانيا در مقاطع مختلفی که کل سيستم سياسی دچار تزلزل و بحران شده، ديده شده که وقتی يک فرمانی از دولت مرکزی مي‏آيد و يا از سيستم حزبي، به آن عمل مي‏کنند. مثلن هفت سال پيش در مادريد بمب‏گذاری شد. آن زمان حزب دست راستی مردمی در قدرت بود که يک گفتمان ناسيوناليست اسپانيايی خيلی خشن و يک موضع ضد جنبش باسک داشتند و حرف اولی که در تمامی رسانه‏های اسپانيا درآمد اين بود که «گروه تروريستی اتا در مادريد بمب‏گذاری کرده است». همه‏ی رسانه‏های اسپانيا اين خبر را چاپ کردند در حالی که هيچ خبری نبود و بالاخره هم مشخص شد بمب‏گذاری کار اتا نبوده است. اين از جمله تجربياتی است که نشان مي‏دهد چقدر اينها وابسته به سيستم حکومتی و حزبی هستند. الان هم بعد از يکشنبه يک تعداد آدم وقتی به ميدان سُل رسيدند تصميم گرفتند در آنجا بمانند و شب اول هم خيلی کم بودند. نزديک به صد و پنجاه نفر. همان شب، نزديک ساعت پنج صبح پليس آمد و ميدان را تخليه کرد. خبر اين ماجرا از طريق اينترنت خيلی سر و صدا کرد و روز بعد ده برابر آدم آمد و به طور روزافزون به تعداد اين افراد اضافه مي‏شود. روز دوم برخورد سرکوبگرانه اين بود که اعلام کردند اين تجمع قدغن است که باعث شد باز افراد بيشتری به تجمع ميدان سُل بپيوندند. امروز ديگر خيلی بزرگ شده بود و اصلن به نظر نمي‏رسد يک تجمع خودجوش باشد. ميدان پر از چادر است. از جاهای مختلف به آنها هديه مي‏دهند. غذا مي‏رسانند. همين امروز چهار سرويس توالت صنعتی برايشان از يکی از ايالت‏های اسپانيا فرستاده‏اند و ابعادش خيلی رشد کرده است. حالا ديگر رسانه‏های مختلف دارند مواضع مختلفی مي‏گيرند. بعد از آن سکوت قبلي، وقتی رسانه‏های خارج از اسپانيا اخبار ميدان سُل را پوشش دادند، رسانه‏های اسپانيا هم مجبور شدند به اين اخبار توجه کنند. رسانه‏های متعلق به حزب سوسياليست موضع انتقادی کمتری دارند و بيشتر سعی مي‏کنند موج‏سواری کنند. مثلن امروز فعالان ميدان سُل مي‏گفتند که در برنامه‏ی حزب سوسياليست آمده که مردم در ميادين جمع شوند.


عجب!


آره! همين‏طور في‏البداهه اين را هم به برنامه‏ی انتخاباتي‏شان اضافه کرده‏اند در حالی که انتخابات سه روز ديگر است. در حالی که حزب مردمی خيلی مخالفت شديدتری مي‏کند و مثلن مي‏گويند که چون انتقاداتی که به سيستم مي‏شود از منظر چپ است، حزب سوسياليست پشت اين‏هاست و در خفا اينها را سازماندهی کرده وگرنه چرا اينها نمي‏روند در مقابل ستاد حکومت زاپاته‏رو تظاهرات راه بيندازند؟ چون ميدان سُل که ميدان مرکزی مادريد است، در مقابل ستاد حکومت محلی مادريد قرار دارد و حکومت محلی مادريد دست حزب مردمی است. حزب مردمی در مادريد نزديک به بيست سال است که اکثريت مطلق آرا را به دست مي‏آورد به غير از نزديک به ده سال پيش که حزب سوسياليست و يک ائتلاف چپ شامل احزاب کوچک کمونيستی موفق شدند انتخابات را ببرند ولی دو نفر از نماينده‏هايی که قرار بود حکومت استانی را تشکيل بدهند انصراف دادند و دوباره حکومت دست راست‏ها افتاد. چون احساس عمومی اين بود که اين دو نماينده را راست‏ها خريده‏اند، ائتلاف چپ‏ها و سوسياليست‏ها اعتبارش را از دست داد و دوباره راست‏ها حکومت محلی را به دست گرفتند.


پس الان اعتراضات فقط در مادريد متمرکز است؟


نه در شهرهای ديگر هم هنوز ادامه دارد. اتفاقی که افتاده اين است که آن گروه اوليه‏ی سازمان‏دهنده‏ی اين اعتراضات اينقدر که مردم زياد شده‏اند انگار که در جمعيت ذوب شده‏اند. مجمع خودجوشی تشکيل شده که تصميمات خودگردانی مي‏گيرد و ديگر متعلق به آن جمع اوليه نيست. حتا وب‏سايت خودشان را راه انداخته‏اند و آنجا مي‏توانی ببينی که در شهرهای ديگر اسپانيا هم اعتراضات شبيه به اين در حال شکل گرفتن است. الان يکی از دوستانم از بارسلون يک عکسی گذاشته که انگار بارسلون هم شلوغ شده است. در حد چهارصد _ پانصد نفر هم نيست. مانند مادريد، هزاران نفری است.


سازماندهی اين جمعيت بزرگ بايد خيلی کار سختی باشد. اين کار به چه شکلی صورت مي‏گيرد؟


وقتی مردم آنجا اردو زدند و شروع کردند به کمپ راه انداختن، يک مجمعی تشکيل دادند و وقتی ديدند اينقدر جمعيت زياد شده است، شروع کردند جدا از اين مجمع عمومي، کميسيون‏ها و زيرگروه‏های مختلفی را تشکيل دادن برای مسائل تخصصي‏تر. مثلن يکی دارند برای ارتباطات که امور اينترنت را اداره مي‏کند، يکی برای سخنگويی برای مصاحبه با رسانه‏هايی که آنجا مي‏آيند، يکی دارند که کنش‏های مختلفی را برنامه‏ريزی مي‏کند. مثلن پلاکاردهای مختلفی نصب مي‏کنند يا اسم ايستگاه‏های مترو را عوض مي‏کنند يا در خيابان آکسيون‏های مختلفی را راه مي‏اندازند. يکی دارند که تدارکات آنجا را بر عهده دارد که خيلی کار سختی است. مثلن غذايی که مردم مي‏آورند را تقسيم مي‏کند، چادرها را مستقر مي‏کند و کارهايی از اين قبيل. يکی هم دارند به نام کميسيون مطالبات که آنجا يک سری صندوق گذاشته‏اند تا مردم مطالبات خودشان را ارائه بدهند. چون ديگر آن مطالبات اوليه‏يی که اين گروه اوليه که نامش «دموکراسی واقعی همين الان» است، داشتند مطالبات همه‏ی کمپ ميدان سُل نيست. ماجرا خيلی گسترده‏تر شد و کسانی که در ميدان مانده‏اند از آن گروه اوليه اعلام استقلال کرده‏اند. بنابراين مردم مطالبات خودشان را مي‏نويسند و توی اين صندوق‏ها مي‏ريزند. اين کميسيون وظيفه‏ی جمع‏آوری و دسته‏بندی اين مطالبات را دارد که قرار بود امشب اعلام شود که من هرچه منتظر ماندم خبری نشد. احتمالن به زودی روی سايت «ميدان را تصرف کن» مي‏آيد. حتا الان در شهرهای مختلف اروپا هم که گروه‏های اسپانيايی در آنها فعالند تلاش مي‏کنند تجمع‏هايی در ميدان‏ها يا مقابل سفارت اسپانيا برگزار کنند.


ايگناسيو تا حدی در صحبت‏هايت در مورد عکس‏العمل حزب مردمی و حزب سوسياليست توضيح دادی اما تا جايی که من مي‏دانم يک حزب کمونيست سنتی خيلی قديمی هم اسپانيا دارد. برخورد اين حزب با معترضان ميدان سُل چگونه است؟


اعضای اين حزب خيلی در ميدان سُل فعال ظاهر شده‏اند. با اين‏که داخل کمپ ميدان سُل خيلی اصرار مي‏کنند که مستقل از هر حزبی هستند اما حزب کمونيست که همواره هم در انتخابات با ائتلافی از احزاب کوچک چپ شرکت مي‏کند، در ميدان فعالند. مثلن در فهرست مطالباتی هم که مطرح مي‏شود يک بند به نفع حزب کمونيست است. نوع اصلاح سيستم انتخاباتی که مطالبه مي‏کنند سيستم حزبی را زير سوال نمي‏برد اما درخواست امکانات بيشتری برای احزاب کوچک‏تر دارد. خيلی جالب است. بچه‏هايی که در انجمن‏های افقي‏تر و آنارشيست‏وارتر هستند خيلی متوجه اين جريان نيستند و انگار برای آنها خيلی مهم هم نيست. من الان با بچه‏ها صحبت مي‏کردم، مي‏گفتند بيشتر از اين‏که چه مطالبه‏يی آنجا مطرح شود مهم اين است که مردم وارد صحنه شوند و صحبت کنند و مشارکت داشته باشند. حزب کمونيست هم ديروز اعلام کرده بود که اگر ستاد انتخاباتی کل کشور اين تجمع را ممنوع اعلام کند از مردم خواهند خواست که در ميادين حضور پيدا کنند.


يعنی ممکن است تجمع در ميادين را ممنوع اعلام کنند؟


نه! دو روز پيش ستاد انتخاباتی استانی که دست حزب مردمی است، گفته بود که اين تجمع با برگزاری انتخابات تداخل دارد و بنابراين نبايد ادامه داشته باشد. پليس هم آمد اما جمعيت اينقدر زياد بود که مجبور شدند بروند. چون قانون انتخابات اسپانيا به اين صورت است که در روزهای قبل از انتخابات فقط احزاب و انجمن‏های مختلف مي‏توانند مراسمی را برگزار کنند که ربطی به انتخابات داشته باشد. ولی ستاد انتخاباتی کل کشور که دست سوسياليست‏هاست ترجيح مي‏دهند خشونتی رخ ندهد تا هم تصويرشان خرابتر از اينی که هست نشود، هم بتوانند موج‏سواری کنند و هم تبديل به بحران بدی نشود که بتواند دولت مرکزی را متزلزل بکند.


اسپانيا تا جايی که من مي‏دانم يک سنت قدرتمند آنارشيستی هم دارد. آنارشيست‏ها چه نقشی در اين اعتراضات دارند؟


اينها خيلی قوی هستند ولی ديگر به اسم آنارشيست فعاليت نمي‏کنند. همين مراکز اشغالی که تعداد زيادی هم هستند از همان سنت مي‏آيند. ولی وقتی از جوان‏های چپ راديکال در ميدان سُل مي‏پرسی که مراجع فکري‏شان چه کسانی هستند از نگری حرف مي‏زدند، از زاپاتيست‏ها حرف مي‏زدند. من بيانيه‏ی رسمی از سی. ان. تی که يکی از مهم‏ترين تشکل‏های آنارشيستی اسپانيا است، نديده‏ام اما کسانی که من از سی. ان. تی مي‏شناسم درگير کمپ ميدان سُل هستند ولی به صورت رسمی نمي‏دانم که چه گفته‏اند.


خودت فکر مي‏کنی نتيجه و دستاورد اين اعتراضات چه باشد؟


به نظرم يک مقدار کور مي‏رسد. چون انتخابات روز يکشنبه برگزار مي‏شود. احتمال مي‏دهم تا روز يکشنبه ادامه خواهد داشت. بعد از انتخابات يک سياستمداری مي‏رود تا با آنها مذاکره کند، اينها هم که قبول نمي‏کنند. رسانه‏ها پوشش خبری را کم مي‏کنند. مردم هم کمی خسته مي‏شوند و تعداد جمعيت کمتر مي‏شود. بعد هم احتمالن يک خشونتی هم بشود. گمانم مي‏خواهند اين ماجرا را به اين شکل اداره کنند. شايد هم موجب اين شود که جلوی سقوطی که ائتلاف چپ دارد در اين سال‏ها طی مي‏کند و دفعه‏ی آخر از چهارده نماينده در مجلس به سه نماينده رسيده بودند، گرفته شود. آدم‏هايی هم که آنجا هستند حرف‏های مختلفی مي‏زنند. در عين حال چيزی که امروز کمی من را دلسرد کرد اين بود که اکثر فعالانی که در اين کمپ کار مي‏کنند موافق تحريم انتخابات هستند ولی اين حرف اصلن در رسانه‏ها پر رنگ نمي‏شود که البته طبيعی است. ولی در فهرست مطالبات هم همين‏طور. مطالبه‏ی اصلاح قانون انتخاباتی که ظاهرن قرار است طرح شود نظام احزاب سياسی را زير سوال نمي‏برد و حتا آن را قوي‏تر هم مي‏کند، چون مي‏خواهند که انتخابات کاملن دولتی شود و سرمايه‏ی شرکت در انتخابات از طرف دولت تامين شود. بنابراين فاصله‏ی بين سياستمداران و مردمی که فقط رای مي‏دهند افزايش پيدا مي‏کند. ولی اين معلوم نيست. اگر اين موجب شود که مردم عادت کنند که در سرنوشت خودشان دخالت کنند، يعنی همين کاری که دارند در سُل انجام مي‏دهند و زمانی که سُل خاموش شود، همين کار را حتا در ابعاد کوچک‏تر تکرار کنند، مي‏تواند تاثير خيلی خوبی در غنی شدن فرهنگ سياسی مردم بگذارد و سطح مبارزه‏ی مردم را رشد دهد. ولی اين يک اگر بزرگی است. تا الان به نظر من نظام حزبی را تقويت مي‏کند و اين بستگی دارد که بعد از روز انتخابات چه اتفاقی رخ دهد. ولی چون در هفته‏ی قبل از انتخابات پيش آمده من کمی مشکوکم که خاموش شود. مردم هم بگويند تمام شد. کسانی که فعاليت مي‏کردند به فعاليت‏هايشان ادامه بدهند و کسانی هم که هيچ کاری نمي‏کردند يک سرخوردگی و يک نفرتی از دولت که به مطالبات آنها عمل نکرده در دلشان مي‏ماند. وقتی دارم تعريف مي‏کنم مي‏بينم يک طورهايی خيلی شبيه ايران است. فقط ميزان خشونت خيلی تفاوت دارد. اتفاقن جالب است که رسانه‏های راستی که ظاهر درون نظامی ندارند، يعنی کمی پا را بيرون مي‏گذارند تا بين ليبرال‏های ضد حزبی و راست‏های ناسيوناليست طرفدار پيدا کنند، بعد از گزارش‏های اوليه حمله‏ی شديدی را عليه کمپ ميدان سُل آغاز کردند. کسی را بين جمعيت پيدا کرده بودند که طرفدار رژيم کاسترو است و روی او متمرکز شدند که اين رهبر اعتراضات است و اينها اغتشاش‏گرند و فريب‏خورده‏ی احزاب چپ هستند. امروز هم اعلام کردند که اصلن اينها توسط گروه‏های تروريست آموزش نظامی ديده‏اند. يعنی همان ابزارهای پروپاگاندايی که تو از ايران مي‏شنوی. فقط خشونت کمتر است آن هم به اين دليل که حزب سوسياليست بلد است خودش را به نوعی حتا با اشکالی خيلی مسخره، با حرکت مردم تطبيق بدهد، نه اين‏که مردم را بکشد يا زندانی کند. البته چند نفری بازداشت شدند ولی مجبور شدند رهايشان کنند. حالا هم يکی از مطالبات اين است که اينها را پيگرد قضايی نکنند. البته در خود سُل شعارهای ضد حزب سوسياليست داريم.


ايگناسيو! وقتی در مورد ميدان سُل صحبت مي‏کردی من خيلی توی ذهنم ميدان التحرير مجسم مي‏شد. فکر مي‏کنی چقدر اين اتفاقات در اسپانيا از خاورميانه و انقلاب‏های اين منطقه متاثر بوده است؟


حتمن متاثر بوده، حتمن. اصلن همين که در يک ميدان است به وضوح از التحرير تاثير گرفته. مردم اينجا در همان سطح رسانه‏هايی که در دسترسشان است اخبار خاورميانه را دنبال مي‏کردند. الان در ميدان سُل تابلوهايی که خود مردم مي‏گذارند را مي‏بينی که ميدان سُل را به اتفاقات کشورهای عربي، به مصر و تونس و ليبی و بحرين و سوريه و يمن ربط مي‏دهند. جالب بود که يک سری شعار هم به زبان عربی ديدم در حمايت از کردها. بالاخره در اسپانيا با اين‏که در ساختار سياسی بين‏المللی اروپايی قرار دارد، يک اقشاری از مردم لااقل حس نزديکی بيشتری مي‏کنند با خلق‏ها و مردمی که دور مديترانه زندگی مي‏کنند. بعد اين حس فاصله‏ی مردم با حکومت‏ها مسئله‏يی است که همه جا مي‏بينی. مي‏بينی که مردم از طريق شبکه‏هايی که حداقل ظاهرشان عمودی نيست خودشان را سازماندهی مي‏کنند. مردم وقتی حوادث کشورهای عربی را مي‏ديدند يک احساس حسرت و غبطه مي‏کردند که ما اسپانيايي‏ها هيچ وقت هيچ کاری نمي‏کنيم و بايد يک کاری بکنيم عليه حکومت.


تونی نگری در همان بحبوحه‏ی ماجراهای تونس برای دانشجوی سابق تونسي‏اش نامه‏يی نوشت که در آن آمده بود: «سخن گفتن از تونس امروز، در واقع به معنای سخن گفتن از خود اروپاست. از کجا معلوم، شايد اروپايي‏ها هم نوبت‏شان برسد که خود را از دست رژيم‏های مستبدشان آزاد سازند». تو به عنوان يک اروپايی گمان مي‏کنی روزی برسد که سيستم‏های حاکم بر کشورهای اروپايی از هم بپاشد؟


روزی چنين اتفاقی رخ خواهد داد اما با توجه به اين‏که هنوز کسانی فکر مي‏کنند با يک آلترناتيوی در خود سيستم انتخاباتی و حزبی مي‏توانند به نوعی نظام را عوض کنند، هنوز تا آن روز فاصله داريم. تو اينجا شعاری مانند «الشعب يريد اسقاط النظام» را که در مصر مي‏دادند نمي‏شنوی. مطالبات وسيع‏تر اما مقطعي‏تر است. مردم البته حرف از انقلاب مي‏زنند اما اصلن حرفی از اين‏که نظام را سرنگون کنند نيست و اين‏که هنوز در بين مطالبات، چيزهايی در مورد سيستم انتخاباتی هم مطرح مي‏شود نشان مي‏دهد که يک قشر وسيعی از معترضان مي‏خواهند در سيستم انتخاباتی موجود شرکت کنند و کسانی که طرفدار تحريم انتخابات هستند هنوز حتا جرات نمي‏کنند در حضور اينها صدايشان را خيلی بلند کنند چون فکر مي‏کنند که نيروهايشان را از دست خواهند داد. بنابراين به نظرم هنوز اين سيستم بازی انتخاباتی کارآيی خودش را برای ساکت کردن مردم از دست نداده است.


30 اردیبهشت 1390

نبردقدرت درفازکمدی!




تقی روزبه


چگونگی جريان يافتن نبردقدرت درفازجديد به راستی شگفت انگيزاست ومتناظر با مرحله گنديدگی کامل نظام،رنگ وبوی گنديده وازنوع کمدی- خرافی يافته است.اکنون ديگرشکل بيان منازعات،فقط درقالب های سياسی ازنوع براندازی نرم وسخت ويااصلاح طلبی واصولگرائی وتنازع جامعه مدنی وجامعه النبی ويا نفوذ دشمنان و استکبارجهانی وامثال آن نيست. گرچه با آنها همراه است وبهنگام فرارسيدن لحظه تصفيه حساب کامل انگ نفوذ دشمن ووابستگی غلظت بيشتری خواهد يافت.ازهم اکنون هم شاهد زمينه چينی های گوناگون(مالی وسياسی وامنيتی و...) برای روزمبادا و سناريوی نهائی هستيم،اما روشن است که اين بار درگام های اول،نوک حمله تبليغاتی درپوشش مقولاتی چون ظهورو جادووسحروامثال آن ها متمرکزشده است.وگوئی جناح حامی ولايت مطلقه فقيه، لازم می بيند که ابتدا رقيب را توسط عبارات مستهجن مداحان واکنون دمخوربودن با شياطين واجنه وگرفتن راهبرد ازآنها، بطورکامل خراب رسوانمايد وسپس دراوج انزوا به سراغ فازهای بعدی سناريوی تصفيه سازی برود. البته يکی از دلايل توسل به اين شيوه آن است که منشأ ومکان بروزبحران اين باربطورمستقيم درميان صفوف اصول گرايان قرارداشته و ازقضا خطر "ظهورامام زمان دروغين"، حاصل دست پخت خود حضرت آقا بوده وباصطلاح ازدرون بارگاه "فرعون" و ازجرگه کسانی که تاهمين اواخرمشمول حمايت مطلق وی بوده اند برخاسته است ولذا تنش درفضای فکری-فرهنگی به غايت منحط اين جماعت جريان دارد.


درواقع بحرانِ متأخر و موسوم به "فتنه سبز" با چهره های نمادين موسوی وکروبی نيزبخشا درميان اصول گرايان پايه داشت که البته بدليل پيوند خوردنش با نارضايتی ساير لايه ها وبخش های ديگراجتماعی سريعا ازمحدوده تضادصرف بالائی ها خارج شده وخصلت کشمکش های بيرون ازساخت قدرت را پيداکرد. ولی اکنون گرداب به وجود آمده از موج بلندبحران، دامن خود اصول گرايان رانيز گرفته است. و البته مردم نيزبه همان اندازه که اين بحران دراردوی اصول گرايان وحاکميت جريان دارد تماشاچی هستند وبهمين دليل ويژگی بروز بحرانِ اخير اساسا تعلق اش به منازعات درون حکومتی است.بهره برداری مردم ناراضی ازاين بحران نه درقالب حمايت ازاين يا آن جناح بلکه دراستهزاء ومنزوی کردن بيشترهردوجناح به مثابه دعوای ميان گرگ ها واحيانا بهره برداری ازخلأ های محتمل آتی است. درواقع هرچه که رژيم روزنه های فوران بحران ونارضايتی دربيرون ازساختارقدرت را ازطريق سرکوب-ولوبطورموقت- مسدود ومسدودتر می کند،مکان بروز بحران عليرغم يکدست ترکردن ساختارقدرت به درون اصول گرايان وباندهای درونی آن منتقل می گردد وحاکميت ناگزيرمی شود،برای کنترل"فتنه تازه" به جان خود بيفتد وباحذف وتصفيه بخشی ازخود وخودی ها،باتوسل به نوعی خودويرانگری ماذوخيستي،خويشتن را ازگرداب بحران بيرون بکشد.تخريب وتصفيه وجراحی هميشه بخشی ازراه کارهای حل بحران برای نظام های نابهنگام ومستبد بوده است وحيات وممات حکومت اسلامی با آن گره خورده است.


وقتی جهان وارونه اشباح جان می گيرد!


اکنون صراحتا ازطلسم شدگی احمدی نژاد وضرورت بيرون کشيدن وی ازچنگ جادو وسحر، ورمالان وشياطينی که گرداگرد او را احاطه کرده اند سخن گفته می شود.حالا ديگر بنا به روايت های رسمی ودرمقابل چشمان بهت زده، همه افسانه های مربوط به جهان اشباح و انس وجن ازلابلای رسوبات و ضمايرناخود آگاه کهن تاريخ ما و کتاب های تخيلی پرکشيده و وارد زندگی واقعی شده اند! گوئی لشکراجنه وشياطين نيزبه صفوف کشمکش های درونی جمهوری اسلامی افزوده شده اند.اکنون طبق همين سخنان رسمی اين رمالان وشياطين وطلسم شدگان هستند که زمام دولت ومقدرات يک کشور هفتاد-هشتادميليونی را به دست گرفته اند.مصباح يزدي،"فيلسوف" رسمی وبزرگوارنظام وخامنه اي، رسما ازطلسم شدگی احمدی نژادوضرورت بيرون کشيدن وی ازچنگ طلسم کنندگان-البته اگرشانسی باقی مانده باشد- سخن می گويد.اونسبت به خطرظهورمحمدعلی باب جديد و اين باربدست خودمان،هشدارمی دهد که با ادعای اتصال وارتباط مستقيم باصاحب ولايت وامام زمان وبهره مند شدن ازفيض مديريت آن،موقعيت ولی فقيه-ارکان اصلی قدرت- را مستقيما نشانه گرفته است! بلي، اگرنسخه اصلی قابل دسترسی باشد،ديگرچه حاجتِ دخيل بستن به نسخه های بدلی و واسط هست. اگرانحصارارتباط با امام زمان شکسته شود،ديگرازانحصارقدرت چه باقی می ماند؟ اکنون شيشه عمرروحانيت وولايت فقيه وکليت نظام درفاز گنديدگی کامل خود به حفظ انحصار ارتباط باامام زمان(گيرم درقالب الفاظی رازآميزوکنگ ودوپهلو) ويا درهم شکسته شدن اين انحصار گره خورده است.


سرمايه داری برای بقاء خود هميشه به نوعی متولی گری وولايت نيازدارد،حتی دراشکال نوين وپسامدرن خود.امادرمتن کشاکش سرمايه های متعدد درنقاط گوناگون دارای رشد ناموزون و برای بهنگام کردن خود با منافع سرمايه جهانی ،ضرورت بهره گيری ازاشکال پيشامدرن هم همواره پيش می آيد. ودراين رابطه اگراگرلازم باشد اين کاررا حتی با تراشيدن امام زمان جديد ومدعيان جديد به انجام می رساند.به يک تعبير ميل به هنگام شدن وتأمين منافع درپيوند با سرمايه مدرن وجهانی شده که تاکنون راه های بی شماروناموفقی را برای عبورازچنبره وسيطره نظام مذهبی آزموده است، اين باردرقالب رندانی تازه،ازنقطه ديگرو بطورغافلگيرانه به فکرگشودن درب قلعه قدرت برآمده است. آن چه هم که امروزدرايران، تحت عنوان نبرد اشباح وشياطين واجنه ها صورت می گيردخارج ازقاعده فوق نبوده وبيان وارونه و رازورزانه والبته ازنوع منحط آن چيزی است که برروی زمين مناسبات سرمايه داری ورقابت سرمايه های متعدد درمتنی ازباورها ورسوبات وبقايای نظامات کهن جاری است. رندان کوی سياست برسرتصاحب سهم بيشترقدرت(که درحکومت اسلامی منبع اصلی دست يابی به ثروت ورانت های بی حساب وکتاب است) به رقابت پيرامون کسب انحصاری اين نمايندگی الهی-ولائی افتاده اند،اما درواقع ناخواسته طبل رسوائی دين حکومتی وسرانجام مضحکه حکومت ولائی را درهرکوی وبرزن به صدا درآورده اند. گويا رسالت اصلی ِ افشاء و شخم زدن رسوبات و باورهای کهن ورسوائی حکومت مذهبی به دست متوليان آن سپرده شده است.ريشخندتاريخ است که اکنون هيچ چيزبيشترازخطرظهور"امام زمان ارواحنافداء"، کيان حکومت شيعی و مطلقه را تهديد نمی کند واگر او جرئت ظهورپيداکند، خود نظام وکسانی که به نيابت ازاوحکمرانی می کنند و می خورند ومی کشند ومی اندوزند، اولين کسانی خواهند بود که وی را دستگيروکهريزکی وسربه نيست خواهند کرد! ودرواقع تاکنون دهها ظهورکننده ناکام وبخت برگشته به چنين سرنوشتی دچارشده اند.گرچه خيل مدعيان ظهورتازگی ندارد، اما خطر اين بار بدليل ظهور مدعيانی درسطوح بالای قدرت است. برای اينان حسرت گرفتن سهمی ازقدرت مطلقه چنان نيرومند است که اگر امام زمان-همانطورکه سی دی ظهورنزديک است مدعی آن است-درنگ هزارساله را کنارنگذارد وبا ظهورسريع خود به دادحکومت اسلامی ولايت فقيه که بنام او برپاشده است نه شتابد، کيان امامت وولايت شيعه را طافت ازدست می رود و بيش ازاين تاب بحران انتظاروفراقت نخواهد بود. اگرسيد محمد علی باب وانواع مدعيان ظهورعموما دربيرون ازساختارقدرت بوده اند و بخشا به عنوان معجونی برگرفته ازباورهای برآمده ازتناقضات مکتب شيعه درباب امامت وظهوروبه عنوان نتيجه محتوم آن ازيکسو وبازخورد وارونه جنبش های اعتراضی برای عبورازمناسبات قرون وسطائی وعقب افتادگی به مناسبات دوران مدرنيته وعليه پيوند مقدس استبداد وروحانيت ازسوئی ديگربه ظهورو قيام برخاسته اند ، اين بارظاهرا آژير خطرچنين ظهوری توسط جوجه پرورده شده درزير بال وپرحضرت آقا سربرآورده است. آنها اکنون ناباورانه حاصل آنچه را که درزيرگرمای تن خود پرورانده اند،نه ازجنس جوجه ولايت، بلکه ازجنس شياطين ونظرکرده های دشمن می يابند: وای! ای خيانت کار تو ازجرگه اصول گرايان نبودی وآن نيستی که ما قصد پروراندنت را داشتيم، ونبودی آن گونه که خود را به مانشان می دادی!...


دراين ميان نبوغ وبصيرت الهی حضرت آقا هم،گوئی همراه بحران دودشده وبه هوامی رود! اکنون دود سفيد وسياه توأمان ازدودکش بيرون می آيد.واين است بخشی ازدليل فراافکنی منازعه ازدنيای واقعی به دنيای اشباح وشياطين وافزودن سس هذيان- کمدی به منازعات سياسی. اما درپشت اين فانتزی فراافکنانه يعنی واقعيت يافتن"جهان اشباح" درقرن بيست ويکم ودررأس هرم نظام حکومت اسلامی ونشاندادن فرجام گنديدگی برخاسته از تلفيق دين وحکومت، چيزی جزجريان جنگ واقعی قدرت ومنافع پيرامون درهم شکستن انحصارآن،دريکی ازحادترين اشکال خود نيست که می کوشد با پاشيدن خاک به چشم ديگران وبويژه حاميان گريبان چاک خود،بافراافکنی ازواقعيت های زميني، هيکل به غايت زشت وبرهنه اش را در وارونگی تمام عيار جهان اشباح والبته درمنحط ترين شکل خود به پوشاند:


خامنه ای درفرمان مربوط به ابقاء مصلحی وباهدف کنترل سازمان اطلاعات وامنيت گفته بود تازنده است اجازه انحراف به کسی نخواهد داد وسرانجام احمدی نژاد را برسردوراهی تسليم به حکم حکومتی-ابقاء مصلحی- ويا استعفا وکناررفتن ازمنصب رياست جمهوری قرارداد ومهلتی را نيزبرای تصميم گيری دراختيارش گذاشت که به بست نشينی 11 روزه احمدی نژاد درخانه اش منجرشد. مجلس شورای اسلامی نيزدرهمان زمان آمادگی وخيزخود را برای استفاده ازحربه عدم کفايت درصورت عدم تسليم احمدی نژاد به حکم حکومتی نشان داد.برای مدتی آژيرقرمزکشيده شد و حتی سيمای جمهوری اسلامی مصاحبه مستقيم وزنده با احمدی نژاد را نيزتا اطلاع ثانوی ممنوع ساخت. با اين همه، ُروند اول نبرد باعقب نشينی احمدی نژاد وتمکين وی به وزارت مصلحی ولفاظی های او درستايش ازولايت پايان يافت،امانه آنطورکه رقبا ازاحمدی نژاد تسليم کامل را می طلبيدند. احمدی نژاد باگامی به عقب، باهدف گذراندن طوفان ازفراز سرخود، ترجيح دادکه نبرد را درسطح ديگری ادامه دهد. و طرفين خود را برای انجام روند های بعدی آماده می کنند.تاآنجاکه به اصول گرايان وخامنه ای برمی گردد،شروط تعيين شده برای تحمل احمدی نژاد تا پايان دوران دوساله باقی مانده ازرياست جمهوری اش،باشروط متعددی همراه است.اگرچه اکنون نقدا شمشيرعدم کفايت بطورمستقيم ازبالای سرشخص وی کناررفته است، اما بلافاصله به سمت همکارانش و چيدن بالهای اوواعلام برائت ازتيم يارانش جابجاشده است. آنها اکنون اورا مخيرکرده اندکه يا بدست خود ياران خود را که مظهرحلول اجنه وشياطين معرفی شده اند ،برکنارکند ويا آنکه اهرم "قانون" وارد عمل شده ويک به يک با پرونده سازی وبا زشت ترين وخردکننده ترين انگ های ممکنه ازکاربرکنارودستگيرمی شوند.درحقيقت کسی منتظرتصميم احمدی نژاد نمانده واين کارا را همزمان با دادگاهی کردن و زدن انواع اتهامات مالی وجنسی وارائه مدارک ارتباط با شياطين واجنه،حتی دستگيری وخلع ازمناصب شروع کرده اند وحتی اکنون به سراغ مشائی وبقائی بازجوئی ازآنها رفته اند وحزب اله وعناصری ازجناح مخالف درخواست دستگيری مشائی را مطرح ساخته اند.اکنون ذيرذره بين گذاشتن "جريان انحرافی" درتمامی دستگاه ها وارکانهای نظام اعم ازقوه قضايئه ومقننه و...يا سپاه ووزارت امنيت واطلاعات ودرنمازجمعه ها و... دردستورکارقرارگرفته است. کسی مانند جنتی که همواره به فرموده حامی پروپاقرص دولت واحمدی نژاد بود،مأمورمی شود که برائت خويش ازوی را درصحن نمازجمعه تهران برای شيرفهم کردن امت حزب اله وسياست تازه کشتی بان اعلام کند. کنارگذاشتن تيم همکاران وچيدن بال وپراحمدی نژاد-يک احمدی نژاد کت بسته وبدون هيچ گونه دارودسته وتشکيلات- کمترين خواست آنهارا تشکيل می دهد. حتی تمامی "دست آوردهای بزرگ وبی سابقه ای را که به اونسبت می دادند و به آن می باليدند، اکنون همگی اخ وتف شده و يک به يک دارند آن افتخارات را از او پس می گيرند. اواکنون کسی است که آمارتقلبی می دهد،اقتصاد وتوليد ودخايرارزی ووضعيت اشتغال دردوره او درزيرسنگين ترين فشارها قراردارد. سياست هدفمندسازی يارانه نيزناکام وشکست خورده است وخطرترکيدن حباب قيمتها و تورم عنان گسيخته وجود دارد.فراافکنی ازاحمدی نژاد،فراافکنی اين "دستاوردهای درخشان"وانداختن کاسه وکوزه همه شکست ها برسروروی وی نيزهست.البته اصول گرايان سنتی وحاميان ولايت،درشرايط وخامت بحران درداخل ومنطقه وتشديد فشارهای بين المللي،يک احمدی نژادِ کت بسته وتسليم شده وپروپال چيده وبرائت يافته ازياران را برکنارگذاشتن وی ترجيح می دهند.اما "دنيای سياست" مکان آرزوها نيست بلکه محل منازعه منافع است.بهمين دليل آنها درعين حال آنها درحال طرح سناريوهای ديگری نيزهستند، تااگربه خيره سری ادامه دهد وبه متشکل کردن حاميان خويش اصراربه ورزد وازخط قرمزها عبورکند،اقدامات ديگری را نيزدردستورقراربدهند. باهجوم ازهرسو، چنان او را دچارهرروزيک بحران می کنند که خاتمی با سابقه هرنه روزيک بحران به خود اميداورشده و به صرافت بخشودگی متقابل رهبری ومردم می افتد!.


احمدی نژاد چه بماند وچه نماند ديگرمهره سوخته شده ای است برای نظام.موضوع اصلی چگونگی اتخاذ تدابيری برای بی اثرکردن کامل وی وکنترل پيامدهای محتمل آن است.دراين راستا می تواند سناريوی های حداکثر وحداقلی وجود داشته باشد که متناسب با عوامل نامتعين وپيش بينی ناپذير مطرح خواهند شد. بديهی است که اگرتمامی تلاش حکومت اسلامی گذرازاين بحران وجراحی ناگزيراست، برای جنبش سرنگونی نيزچگونگی استفاده ازاين شکاف ها برای نزديک شده به هدف نهائی ازاهميت زيادی برخورداراست.




2011-05-22 01-03-90 http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


taghi_roozbeh@yahoo.com

مرا ببوس! مرا ببوس!

باز شدن پرونده فساد اقتصادي براي حاميان احمدي نژاد

معادن ذغال سنگ جایی که محل کار کودکان است


این مطلب برای آشنایی خواننده با وضعیت کودکان در هندوستان آنهایی که در معادن ذغال سنگ این بزرگترین “دمکراسی” جهان توسط سرمایه داران جهت سود بیشتر به بردهگی کشیده می‌‌شوند،کودکانی که باید بیشتر وقت خود را صرف مدرسه رفتن و بازی کنند و نه کار کردن ترجمه شده است.این مطلب در روزنامه لوس آنجلس تایمز یک شنبه ۵/۱۵/۲۰۱۱ چاپ شده است در توصیف مطلب عکسی‌ از یک کودک که در حال خالی‌ کردن مایع‌ای در یک گودال است چاپ شده است در زیر این عکس نوشته شده است “کارگر ارزان: یک پسر بچه در انبار ذغال سنگ در ایالت مقالایا کار می‌‌کند.در این منطقه کودکان معدن چی‌ ،کودکانی که در میان آنها کودکان هشت ساله نیز هست شمارشان به هزاران هزار می‌‌رسد.” غلام-امیدوار
معادن ذغال سنگ جایی که محل کار کودکان است
شکاف‌های ساخته شده به دست آدمیزاد در شمال شرقی‌ هندوستان بسیار خطرناک
ولی‌ مناسب جسم های کوچک
معدنچیان خرد سال از نردبان‌های لق لغو که از شاخه‌های درخت ساخته شده اند برای ورود به معادن ذغال سنگ در بلندی‌های جینتیا در شمال شرقی‌ هندوستان بالا می‌‌روند،و برای ورود به دروازه معدن که به اندازه “سوراخ موش” هستند بر روی پهلو دراز می‌‌کشند و سٔر سٔر کنان خود را به سوراخ می‌‌رسانند، سوراخ هایی که آنقدر کوچک و تنگ هستند که حتا زانو زدن را غیر ممکن می‌ کنند.لذا دراز کشیده با دستان خالی‌ یا استفاده از یک میله که آن را چند سانت چند سانت به زمین می‌‌کوبند وارد معدن می‌‌شوند:کار انسان در اینجا بسیار ارزانتر از آن است که صاحب کار احتیاجی به خرید ماشین داشته باشد.
بسیاری از آنها حتا کفش ندارند و در عوض از دم پایی استفاده می‌‌کنند.صورتها و شش‌های آنها سیاه به رنگ ذغال می‌‌باشد. هیچ کدامشان کلاه ایمنی ندارند. دو ساعت کار طاقت فرسا یک گاری که به اندازه نصف یک تابوت است را پر کرده و آن را کشان کشان به در ورودی معدن جایی که یک نفر منشی‌ ایستاده و تعداد گاری هایی را که هر نفر پر کرده می‌‌نویسد می‌‌آورند.بیشتر کودکان یک یا دو دلار در ساعت دست مزد می‌‌گیرند.
شرن راعی ۱۶ ساله که نزدیک در ورودی معدن با دوستش لیت برو که ۱۴ سال دارد در حال استراحت هستند می‌ گوید “سال گذشته سنگ بزرگی‌ در یک معدن که نزدیک به این معدن است از بالا روی دوستم افتاد و او فورن جان داد” و ادامه می‌‌دهد ” صاحب معدن به خانواده دوستم چیزی نداد. من قبل از ورود به معدن دیوار‌های معدن را چک می‌ کنم برای آن که مطمئن شوم به اندازه کافی‌ سفت باشند.” هر دو تایشان هنگامی که ۱۲ ساله بودند کار در معدن را آغاز کردند.
شرن ممکن است این کار خطر ناک را ترک کند. او کلاس چهارم بود وقتی‌ ترک مدرسه رفتن کرد،یک گروه مدنی او را راضی‌ کرده است‌که به مدرسه باز گردد. لیت که اهل اسام است و هرگز مدرسه نرفته و کاملا بی‌ سواد هست بیشتر تیپیکال هست(یعنی‌ بیشتر کودکان این معادن مانند او هرگز مدرسه نرفته و کاملا بی‌ سواد هستند. این است محصول انقلاب مسالمت آمیز آقای گاندی که به نظرم کارش فقط یک صفحه از تاریخ مردم هندوستان را اشغال می‌‌کند ولی‌ از آنجایی که میراث او برای بورژوازی بسیار بی‌ خطر است روزانه توسط بورژوازی امپریالیستی به مثابه “تنها ” راه “نجات” به خورد مردم جهان داده می‌‌شود.—پرانتز از من) برو گریه کنان و در حینی که دارد اشک هایش را با دستان پینه بسته ش پاک می‌‌کند می‌ گوید “بگذار شرن از اینجا برود و مردی باشد “
“سرنوشت من آن است که ذغال سنگ به کنم این هست زندگی‌ من”
هزاران کودک بسیاری خرد سالتر از هشت ساله دوش به دوش انسان‌های بالغ در معادن ذغال سنگ شمال شرقی‌ هندوستان در حال زحمت کشیدن هستند.،جسم کوچک آنها برای شکاف‌های تنگ در معادن ذغال سنگ بسیار مناسب می‌‌باشد.خیلی‌ از این کودکان از کشور نپال یا بنگلادش بطور غیر قانونی به اینجا مهاجرت کرده اند. (چاره‌ای ندارم مگر اینکه بگویم ننگ بر سازش کارانی مانند “رفیق” پاراچاندرا رهبر حزب به ظاهر کمونیست نپال که جنگ خلق را در ازای منافع حقیر خود به طبقه حاکمه در نپال فروخت-پرانتز از من)
از مرگ و میر‌ها در معادن هندوستان آماری وجود ندارد.بهداشت تقریبا نایاب است.خیلی‌ از کودکان بزرگتر درامد خود را صرف خرید الکل ،یا قمار بازی و فحشا می‌‌کنند. برخی‌ این شغل را کنار می‌‌گذارند خلیهاشان چندین دههٔ به کار در معادن ادامه می‌‌دهند.
هندوستان یک قانون ملی‌ معادن و یک قانون حق آموزش وپرورش دارد ،هندوستان یکی‌ از امضا کنندگان پیمان نامه سازمان ملل در زمینه حقوق کودکان است درد آنجاست که اجرا نمی‌‌شوند.
فعالان می‌‌گویند قوانین قومی در ایالت مقالایا قوانین کشوری را درز می‌‌گیرند و شکاف هایی چنان بزرگ ایجاد می‌‌کنند که یک کامیون می‌‌تواند از آنها بگذرد.بسیاری از معادن به بستگان قانون گذاران کشوری تعلق دارند.
هسینا خربهی،بنیان گذار یک شبکه ،گروهی که از حقوق کودکان حمایت می‌‌کند می‌‌گوید “”ما می‌‌دانیم چند مالک همه چیز را کنترل می‌‌کنند و کسی‌ هم به آنها کاری ندارد.”
چاله‌های مرگ:
شرن می‌‌گوید معدن چیان بی‌ تفاوت هستند، خستگی‌ شدید و ترس از رمبیدن معدن پس از چند هفته به دست فراموشی سپرده می‌‌شود.اما ملاقات کننده خیس و با زخم‌های زیاد بر بدن از معدن خارج می‌‌شود و احساس خوش بختی می‌‌کند که سالم از معدن خارج شده .
صنعت معدن در هندوستان از سال‌های ۱۷۷۴ آغاز شد ولی‌ در سال‌های اخیر به همراه اقتصاد رونق زیادی یافته است. در سال ۲۰۰۹ رسما ۸۱ نفر در اثر حادثه در معادن جان باختند.اما در ایالت مقلایا مدرکی‌ از مرگ و میر معدن چیان در اثر حوادث وجود ندارد و دولت هم تحقیق نمی‌‌کند.
هر کسی‌ تقریبا کسی‌ را می‌‌شناسد که در معدن در اثر فرو ریختن معدن در “چاله‌های مرگ” کشته شده است.صاحبان با مسئولیت معادن هنگام کشته شدن کارگر معدن خود بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ دلار هزینه کفن و دفن به بستگان او می‌‌پردازند ولی‌ بیشتر آنها چیزی به بازمانده کارگر کشته شده نمی‌‌دهند.
شیام راعی ۲۲ ساله می‌ گوید که از سنّ ۱۷ سالگی در معدن کار کرده ” اگر در معدن کشته شوی سرنوشت خواسته چنین شود.” نزدیکترین دواخانه که چیزی بیش از آسپرین و صابون و دارو‌های سنتی‌ نمی‌‌فروشد چندین میل از لاتیرک فاصله دارد.` پینتو روی که در این دارو خانه کار می‌‌کند می‌‌گوید ” ما داروی چندانی نداریم اگر وضع معدنچی وخیم باشد او را به شیلانگ که در سه ساعتی‌ معدن است می‌ برند.
مواظب بودن معدنچی به آن اندازه هست که امکانات ایمنی که صاحب معدن در اختیار معدن چی‌ می‌‌گذارد(یعنی‌ به علت آنکه صاحب کار هیچگونه امکانات ایمنی در اختیار کارگران{کودکان کار و درد ،دلم می‌ سوزد ولی‌ حقیقت را بگویم از خودم هم بدم می‌‌آید و از خود می‌‌پرسم خوب چی‌ چه کاری انجام می‌‌دهی‌ در راستای تغییر این جهان هولناک، می‌‌نویسی،ترجمه می‌ کنی‌ تا که چند روشنفکر آن را بخوانند ،این کار زمانی‌ مفید است که به دست چند نفر از آن انسانهایی که شرایط مشابهی با این معدنچیان دارند برسد} نمی‌‌گذارد “مواظب ” باشی‌ یا نباشی‌ مثلا اگر سقف معدن آمد روی سر‌ کودک یا کارگر وقتی‌ کلاه ایمنی نداری “مواظب” بودن هیچ معنی‌ ندارد. پرانتز از من). شرن با کوبیدن به دیوار‌های معدن آنها را چک می‌‌کند “اگر صدا مثل دانگ ،دانگ باشد یعنی‌ خطرناک است ولی‌ اگر تک، تک باشدکم خطرتر است. بله “که گرد و خاک را قورت می‌‌دهی‌ ولی‌ گرد و خاک به شخص لطمه‌ای وارد نمی‌‌کند.” `بیندو لنانگ وزیر معادن ایالت می‌ گوید گزارشات در باره کار کودکان مبالغه می‌‌کنند،بیشتر کودکان به والدین خود کمک می‌‌کنند، قوانین باید از زیاد رویها جلوگیری کنند.`
فیلیپ بلا که برادرش عضو پارلمان هندوستان است و خود صاحب یک معدن است می‌ گوید تصادفات تنها گاه گاهی رخ می‌‌دهند “در هر کاری ریسک وجود دارد”
(آنچه در زیر می‌‌آید واقعا دردناک است کارگر با سخت‌ترین شرایط چندرغازی بدست می‌‌آورد ولی‌ هنگام فارغ بودن از کار و رنج تفریحش را سرمایه دار تعیین می‌‌کند از این دست مقدار ناچیزی پول می‌‌گیرد با دست دیگر آن را صرف خیرید موادی می‌‌کند که وی را بیش از پیش از واقعیت تلخ زندگی‌ بیگانهتر می‌‌کند.الکل از نظر او ماده‌ای می‌‌باشد که سبب فراموش کردن درد و رنج کار می‌‌شود. اگر با زندگی‌ کارگران در محل و شهر و کشور اقامت خود سر و کار داشته باشی‌ این یک حقیقت است آن کارگرانی که کارهای پر مشقت را انجام می‌‌دهند بیشتر درگیر اینگونه “تفریحات” می‌‌شوند. در لس آنجلس که من زندگی‌ می‌‌کنم کارگران لاتینی که سخت‌ترین کارها با کمترین دست مزد‌ها را انجام می‌‌دهند بیشترشان دو روز آخر هفته را با صرف الکل و تفریحات واقعا مخرب می‌‌گذرانند. پرانتز از من)
معدنچیان بالغ می‌‌توانند ۱۵۰ دلار در هفته درامد داشته باشند درامد خوبی،ولی‌ بّر با د می‌ دهند.
نیروم باسوماتاری که یک کشیش مسیحی‌ می‌‌باشد می‌‌گوید “ما تلاش می‌‌کنیم آنها را متقاعد که از الکل و فاحشه‌ها دوری کنند ولی‌ چندان ،موفق نیستیم”
بطری های خالی‌ ویسکیرا در همه جا می‌‌بینی‌ کنار جاده و در زیر تختخواب های هتل شهر .
رما چندرا که در یکی‌ از ۳۱ الکل فروشی های شهر کار می‌‌کند می‌‌گوید “در شهر هشت هزار نفری روزانه ده هزار بطری آبجو می‌‌فروشیم”
قمار خانه‌ها بطور آشکار بازند . شرن می‌‌گوید “اگر برنده شوی تو را می‌‌زنند و پولی‌ را که بردی از تو پس می‌‌گیرند” دویکا راعی ۳۹ ساله ،مادر شرن می‌‌گوید”مقدار زیادی الکل در این شهر مصرف می‌‌شود.”دولت ایالتی‌ مقالایا تنها هفت بازرس بدون اتوموبیل دارد این دولت بّر کار کودکن و مشکلات ایمنی به این خاطر که به اقتصاد کمک شود سر پوش می‌‌گذارد.`
ترجمه و افزوده‌ها غلام—امیدوار ۵/۱۷/۲۰۱۱

خرداد.ويرانی روستاها،بيکاری و حاشيه نشينی:7 ميليون در کشور و يک ميليون در مشهد

خرداد.ويرانی روستاها،بيکاری و حاشيه نشينی:7 ميليون در کشور و يک ميليون در مشهد
خبرگزاری مهر: در حالی مسئولان مشهد از حاشيه نشينی به عنوان مشکل جدی اين شهر نام می برندکه مهاجران خزنده و آرام شهرها و روستاهای خود را ترک و در گوشه و کنار مشهد اقامت می کنند.
به گزارش خبرنگار مهر ، مشهد دومين کلان شهر مهاجر پذير ايران است، در سه دهه اخير تعداد حاشيه نشينان اين شهر از 15 هزار نفر به مرز 820 هزار نفر رسيده است.

ساکنان شهرهای کوچک و روستاهای خراسان رضوی به اميد درآمد بيشتر و فرار از بيکاری ها و خشکسالی ها محل اقامت خود را ترک و روانه مشهد می شوند اين مهاجرت ها در 30 سال گذشته زمينه رويش چند شهرک را در حاشيه مشهد فراهم آورده است که برخی از آنها از نظر جمعيت از شهرهای دارای فرماندار هم متراکم تر هستند.

8 سال کاهش بارندگی در سراسر استان روند ترک روستاها در خراسان رضوی را شتاب بخشيد که مقوله و متروکه شدن روستاها و مراکز توليد نيازمند توجه مديران اجرايی است.

رضا حسينی فر، کارشناس اجتماعی می گويد: تقاضا برای صاحبخانه شدن در اين حاشيه ها، موجب رونق دلالي، تخريب زمين های کشاورزي، اشتغال کاذب و سودجويی و سوداگری شده است.

ساکنان اين خانه ها هر روز 200 هزار بساط را در حاشيه خيابان های پر تردد و اصلی شهر ساماندهی می کنند تا ترافيک و راه بندان در اين شهر زيارتی روز به روز بيشتر شود.

وی می افزايد: ساکنان اين مناطق که چهره حق به جانبی دارند، گرانی مسکن در کانون مرکزی شهر را دليل رفتن خود به حاشيه شهر اعلام می کنند، هر چند اين اظهارات درست است، اما هرگز به اين پرسش پاسخ نمی دهند که چرا آبادی خود را رها کرده و روانه شهر شلوغ و گران شده اند.

3200 هکتار زمين در حاشيه مشهد تصرف شد

در دو دهه اخير 3200 هکتار از حاشيه شهر مشهد برای خانه سازی تصرف شده است، افراد شبانه با تلاش فاميلی و بدون مشورت تلاش می کنند تا شايد دخمه يا آلونکی را برای خود بسازند.

در اين فضاهای تنگ و نا ايمن خانواده هايی با جمعيت پنج تا هشت نفر زندگی می کنند، اين جماعت خوش نشين با زيرپاگذاشتن مقررات طی 30 سال اخير 60 شهر و شهرک جديد در حاشيه شهر مشهد ساخته اند که جمعيت برخی از جمعيت يک شهر بزرگ بيشتر است، در برخی از اين مناطق حاشيه اي، در يک منطقه تا يکصد هزار نفر هم زندگی می کنند.

حاشيه نشينی در مشهد تابع نقطه خاصی نيست و همه جهت های جغرافيايی اين شهر را در بر می گيرد در اين هسته های جمعيتي، فقدان خدمات زيربنايي، مقاوم نبودن سازه ها، نامناسب بودن ساختمان ها و نامشخص بودن وضعيت مالکيت از شاخص های منفی است.

حاشيه نشينی در مشهد رو به افزايش است

از سال ها پيش برخورد با روند حاشيه نشينی در دستور کار مديران اجرايی استان قرار داشته و مديريت شهری نيز تلاش کرده است تا با همکاری نهادهای قضايی و انتظامی از شتاب اين اقدامات بکاهد، اما حقيقت اين است که کمتر توفيق يار مديران بوده است و وضعيت موجود حاکی از حفظ روند ساخت و ساز، خريد و فروش و عبور از مقررات در اين نواحی است.

اگر اين روال تداوم يابد به طور قطع شمار حاشيه نشينان در مشهد در آينده خيلی نزديک به مرز بحران می رسد.

مشهد با 820 هزار نفر حاشيه نشين، از حيث برخورداری از جمعيت های ساکن در مناطق غيرمجاز رتبه اول کشور را دارد.

اين آمار که براساس آخرين بررسی ها به دست آمده و توسط مديريت بافت های فرسوده و حاشيه شهر مشهد در اختيار افکار عمومی قرار گرفته، بيانگر حضور افزون بر 30 درصد نفوس مرکز استان خراسان رضوی در نقاط پراکنده خارج از محدوده شهرداری است.

مشهد به لحاظ تاريخی از شهرهای پرآوازه ايران است سکونت در اين شهر حداقل به هزار و 200 سال قبل می رسد، اما واقعيت آن است که اين شهر همه شهرت خود را مديون زيارتی بودن و سفر زائران است.

صرف نظر از دوره پيدايش مشهد که به سال های 203 تا 300 هجری - قمری برمی گردد، کارشناسان اين منطقه را به شهرکی نوبنياد تشبيه می کنند که از تلفيق نوغان و سناباد پديد آمده بود، رونق اوليه اين شهر به قرن چهارم يعنی دوره ديالمه مربوط می شود.

در اين دوران بافتی همگون در اطراف حرم و نيز کوچه های گلی سناباد و نوغان پذيرای تعداد کمی زائر بود که از طريق پيشه وری و اداره کاروانسراها، آب انبارها و عطاری های اطراف حرم روزگار می گذراندند.

اين شهر حتی در سال 515 هجری - قمری که با همت علاء الدوله فرامرز کارگزار سلطان سنجر اولين بازسازی شهری را تجربه کرد و ديواری مستحکم و قطور را بر دروازه های خود ديد کمتر از 20 هزار نفر جمعيت داشت، اما اين شهر نوپا و جمعيت اندک آن، در جريان حمله چنگيز به کلی ويران شد و سکنه آن متواری شدند.

براساس اسناد تاريخی اولين بازسازی مشهد در سال 734 هجری - قمری توسط سلطان محمد خدابنده آغاز شد و اين شهر طعم نوسازی و بافت شهری نوين را چشيد، ولی با گذر 800 سال، توسعه شهری و بافت جمعيتی در اين شهر روندی کند و آهسته داشت.

مشهد نخستين تراکم جمعيتی خود را فقط 50 سال است که تجربه می کند و در اين نيم قرن جمعيت آن چهار برابر شده است.

وسعت و توسعه مشهد با تعريف شهرسازی جديد از سال 1336 يعنی زمان رسيدن راه آهن به اين شهر آغاز شد و جمعيت آن در سال 1346 به بيش از چهار صد هزار تن رسيد که در آن دوران سومين قطب جمعيتی کشور محسوب می شد.

از آن سال به بعد جاذبه های شهر و تبليغات کاذب آتشی بود که بر خرمن ساختار جمعيتی خراسان رضوی افتاد و اين ديار نيز به مثابه ساير نقاط کشور تحت تأثير شديد مهاجران روستايی قرار گرفت در اين سال ها تعداد زيادی روستا تخليه و جمعيت مولد روانه مشهد شدند.

بيشترين حاشيه نشينی

آمارهای رسمی حکايت از وجود 7 ميليون حاشيه نشين در کل کشور دارد که نزديک به 820 هزار نفر آن در مشهد اقامت دارند.

با اين رقم، بالاترين ميزان حاشيه نشينی به شهر مشهد تعلق می گيرد اين جمعيت افرادی هستند که به اميد پيدا کردن کار و دسترسی به درآمد بيشتر روانه مرکز استان خراسان رضوی شده اند، برخی از آنها اندوخته اندک خود را به زمين خوارانی سپرده اند که طی سه دهه اخير مثل قارچ در حواشی مشهد فعال شده اند تا هر روز تيشه به ريشه درختان باغ ها و مزارع بزنند، خانه و فاقد استحکام در اراضی کشاورزی بسازند.

به گفته اکبريان کارشناس ارشد شهرداری مشهد، هم اکنون هزاران واحد مسکونی درحاشيه شهر مشهد بنا شده است که 95 درصد آنها فاقد استحکام هستند از اين تعداد 75 درصد زير 100 متر و 28 درصد زير 50 متر مربع مساحت دارند.



1 خرداد 1390