نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ آذر ۱۰, جمعه

اعضای خانواده خاوری چه مشاغلی دارند؟ / از خانه جنجالی پرندیس تا رستوران‌های خشایار 

اعضای خانواده خاوری چه مشاغلی دارند؟ / از خانه جنجالی پرندیس تا رستوران‌های خشایار 

اعضای خانواده خاوری چه مشاغلی دارند؟

شرق نوشت:کانادا همیشه مأمن امنی برای خانواده خاوری بود. بچه‌ها خیلی زود راهی سرزمین‌های سرد شمالی شدند تا تحصیلات‌شان را در دانشگاه‌های درجه‌یک این کشور آغاز کنند و در کنار آن بیزینسی در حد و اندازه خانواده راه بیندازند.
همین است که وقتی در پروفایل دانشگاهی‌شان سرک بکشی، از کارشناسی گرفته تا مقطع دکترا، دانشجوی دانشگاه تورنتو بوده‌اند. یکی بختش را در مهندسی آزمون کرده و دیگری ستاره‌شناسی و فیزیک نجومی. گرچه عاقبت به یُمن پول‌های بادآورده پدر حالا پسرها دستی در ساخت‌وساز و املاک و مستغلات دارند. دو پسر خاوری در کار تجارت و برج‌سازی و انبوه‌سازی وارد شده‌اند و دختر خانواده به نجوم و فیزیک روی آورده است.
بنابر اطلاعاتی که همان زمان به نقل از قاضی سراج (قاضی پرونده) منتشر شده بود، خاوری در تاریخ ٢٠ شهریور ١٣٩٠ در مقام رئیس بانک ملی ایران، در قالب یک مأموریت کاری برای شرکت در جلسه «پی‌ال‌سی بانک لویدز» تقاضای سفر به انگلستان را مطرح کرده بود. در تاریخ ۲۹ شهریور همان سال با حکم شماره ۵۷۸۶۶۹ با مأموریت او به خارج از کشور موافقت شد؛ اما چند روز بعد، خاوری به لابی هتلش در یکی از شهرهای انگلیس می‌آید و با ارسال یک فکس به تاریخچه فعالیت مدیریتی‌اش در ایران پایان می‌دهد. او در این نامه از مقام خود استعفا داده و آن را به طور رسمی به اطلاع مقام‌های دولتی وقت در ایران می‌رساند.
دختر، ستاره‌شناس خانواده
پرندیس خاوری برخلاف برادرهایش پی درس‌ومشق و علم‌آموزی بود؛ اما گویا پدر با بخشش خانه به دختر جبران مافات کرده است. خانه خاوری در تورنتو که از قضا بسیار خبرساز هم شده است؛ نه متعلق به او که چندی پس از حضور خاوری در کانادا به نام دخترش شد. برخی گزارش‌ها همچنین نشان از آن دارد که خاوری هفت روز پس از خروج دائمی از ایران و ورود به خاک کانادا، وام خانه سه میلیون‌دلاری خود را بازپرداخت کرده و خانه را به دخترش پرندیس انتقال داده است. پرندیس به همین راحتی از قبلِ پدر پولدارِ گریخته از ایران یک‌شبه صاحب خانه شد؛ آن هم خانه‌ای که حالا نه‌تنها برای ایرانیان که برای خیلی از رسانه‌های جهانی محل توجه است.
پرندیس خاوری مدرک دکترای نجوم دارد. محجبه است و در تصویرهایی که از او دیده می‌شود، اغلب با بلوز و شلوار در اماکن عمومی مشاهده می‌شود. وقتی خبرنگار یک شبکه تلویزیونی برای گفت‌وگو با اعضای خانواده راهی خانه آنها شده بود، پرندیس تنها عضو خانواده بود که خیلی کوتاه در مقابل دوربین قرار می‌گیرد. هرچند نه حرف خاصی زد و نه نکته‌ای از آن دیالوگ کوتاه منتشر شد.
خش خاوری!
خشایار خاوری در وب‌سایتش نام «خش» را برای خود برگزیده است. شاید به این خاطر که تلفظ اسم خشایار در نسخه انگلیسی برای غیرفارسی‌زبانان کار ساده‌ای نیست. آقای «خش»، مهندس است. او هم کارشناسی و کارشناسی‌ارشدش را در دانشگاه تورنتو خوانده و حالا برای خودش برووبیایی دارد. از لینک دانشگاه می‌توان یکسر وارد سایت کاری‌اش شد. در وب‌سایت از تجربه‌های کاری‌اش گفته و بیوگرافی‌اش که بیشتر مبتنی‌بر تمرکز بر کار ساخت‌وساز و املاک و مستغلات است.
خش خاوری برخلاف پدر (البته در روزهای مدیریت در ایران) چهره مدرنی برای خود برگزیده است. سروصورتی صفا داده و عکس بزرگی مزین به کراوات در صفحه نخست وب‌سایتش دیده می‌شود. هرچند انتشار تصاویر این روزهای محمودرضا خاوری نیز نشان می‌دهد که حفظ ظاهر او در ایران و تیپ‌های به‌اصطلاح دولتی او برای سازگاری با سمت و مسئولیت آن‌روزهایش بوده و حالا تصاویرش از جهت تجددگرایی با خشایار تفاوت چندانی ندارد. گاهی تیپ اسپورت می‌زند و گهگاه تصاویرش در حال خرید و بازدید از اماکن عمومی در تورنتو در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد.
رستوران‌های خشایار
خشایار خاوری در وب‌سایت شخصی‌اش درباره خودش نوشته: «کارآفرین باتجربه و تحصیل‌کرده‌ای که حوزه علاقه کاری‌اش طیف متنوعی است از سرمایه‌گذاری املاک و مستغلات تا صنعت ساخت‌وساز و فناوری اطلاعات را شامل می‌شود». او همچنین در وب‌سایتش به دریافت یک مدال دانشگاهی اشاره کرده و اینکه تحصیلات کارشناسی و کارشناسی ارشدش در دانشگاه تورنتو در رشته مهندسی بوده است. ازجمله فعالیت‌های تجاری دیگر «خش» می‌توان به فعالیتش در بخش املاک و مستغلات در دو پروژه مشارکتی با ارزش مالی بین ٥٠ میلیون دلار تا یک بيلیون دلار اشاره کرد. در وب‌سایت او همچنین آمده: «خش از تجربه خود در زمینه سرمایه‌گذاری و ساخت‌وساز بهره خواهد برد تا در انتخاب و توسعه پروژه‌های جدید نقش مؤثری داشته باشد. او با بهره از دانش مهندسی و معماری خود آماده همکاری با ذی‌نفعان و متخصصان است». بنگاه هتلداری «خش» شامل سه رستوران لوکس، یک شرکت پذیرایی، دو پروژه جدید در خط لوله و یک شرکت مدیریت خدمات است. سه رستوران خش خاوری به نام‌های «کاوا»، «چابرول» و «اطلس» با استقبال زیاد مشتریان کانادایی مواجه شده است، اما آخرین حوزه‌ای که خش در تجارت به آن وارد شده، شرکت تکنولوژی استارت‌آپی با محوریت‌ آی‌تی است. در کنار کارهای تجاری، امور خیریه و سرمایه‌گذاری در هنر نیز در همه کارهای خشایار خاوری در مرکز فعالیت‌های تجاری او قرار دارد. 
اردوان خاوری
به‌جز تصاویری از شادی‌های اردوان خاوری در یک میهمانی و برخی خبرهای پراکنده درباره مدیریت او بر انبوهی از شرکت‌ها با اسامی ایرانی (صحت آن هنوز تأیید نشده و منبعی برای دریافت این تأییدیه نیز به دست نیامد) اطلاعات چندانی از او در اختیار نیست. برخی گزارش‌ها نشان از آن دارد که اردوان با کمک خانواده و به‌طورخاص پدرش حدود ١٤,٢ میلیون دلار پیشرفت مالی داشته است.
نام او نیز به همراه برادرش، خشایار و پدرش، محمودرضا چندی پیش در یک پروژه مشترک ساخت‌وساز با یک تاجر ایرانی بر سر زبان‌ها افتاد و به تشکیل یک دادگاه منتج شد. اردوان خاوری برخلاف خشایار به‌جای کانادا بیشتر در حوزه دوبی مشغول به فعالیت بوده است، به‌ویژه در روزهایی که پدرش هنوز بر مسند مدیرعاملی بانک ملی ایران مشغول به کار بود.
ماجرای شکایت مالی علیه خانواده خاوری
خشایار و اردوان، دو پسر محمودرضا خاوری، در مسیر پدر گام برداشته‌اند و حالا دستی در بیزنس دارند. همین چندی پیش بود که دادگاه شکایت یک برج‌ساز ایرانی-کانادایی از خانواده خاوری‌ها خبرساز شد.
ماجرای شراکت نافرجام خانواده خاوری با سام میرزاهی، از سرمایه‌گذاران ایرانی - کانادایی، گرچه بازتاب چندانی در رسانه‌های داخلی ایران نداشت، اما در کانادا غوغا کرد. به گزارش بلومبرگ، میرزاهی، خاوری را در سال ٢٠٠٨ ملاقات کرد. دو پسر خاوری، خشایار و اردوان، از ابتدای دهه سوم زندگی‌شان وارد کار مشترک با میرزاهی شدند. پایگاه خبری «گلاب‌‌اندمیل» سال پیش گزارشی در همین زمینه منتشر کرد. در آوریل سال ٢٠١٤، میرزاهی درباره مشکلات مالی اردوان (پسر محمود خاوری) در دوبی سخنانی را منتقل کرد. طبق اسناد دادگاه، میرزاهی در صورت پرداخت‌نکردن ١٤ میلیون دلار از فروش پروژه «هزلتون» با تهدید فیزیکی روبه‌رو خواهد بود. میرزاهی در آن زمان گفت هیچ پولی از پروژه‌ها تا اتمام کاملشان توزیع نشد. میرزاهی همان زمان گفت خاوری تهدیدش کرد اگر همکاری نکند، شهرتش را خراب می‌کند. خاوری یک ساعت برای تهیه صورت‌حساب به او فرصت داد و گفت در غیر این صورت عواقب همکاری‌نکردن را بپذیرد. میرزاهی ادعا کرده از ترس تهدیدها، هفت میلیون دلار چک به خانواده خاوری داده است. در اظهارات قانونی، خانواده خاوری تهدید به مرگ را انکار کرده‌اند. خشایار در پاسخ به مسائلی که در طرح دعوی مطرح شد، گفته؛ اتهام‌ها علیه پدرش با واقعیت فاصله دارد. خشایار در دادگاه اسنادی ارائه کرد که میرزاهی بارها امنیت خانواده‌اش را به‌خاطر سابقه کیفری پدرش تهدید کرده است. پسر خاوری گفته؛ افراط‌‌گرایان با توجه به شغل قبلی خاوری در سیستم بانکی ایران، قصد صدمه به او و خانواده‌اش را داشته‌اند

«شبا گریه کُنوم، روزا بخندُوم/که تا دشمن ندونه سرِ دردُم» احمدزاده و حکایتی که آن شب گفت تا مکتوب شود



آن شب در خانه ما در نگاه او چیزی بی نام کم بود هرچند همان پیکر و همان چهره بود که در زندان های قصر و عادل آباد شیراز دیده بودم اما نگاه چیزی کم داشت که شاید بعدتر، و به تدریج، به چشم های او بازگشت. نمی دانم. دیگر او را ندیدم. در آن شب که میهمان ما بود، هم من و هم فریده که اول بار او را می دید، می دیدیم که چیزی بی نام در نگاه او غائب است. چیزی از جنس سکوتی که سخن می گوید، چیزی از جنس سپیدی که بیش از نوشته حرف می زند. غیبتی که از حضور قاطع تر است. 
آن شب هم همان اعتقاد یا ایمان محکم را داشت که در زندان های قصرِ تهران و عادل آباد شیراز و در تمامی زندگی سیاسی خود: از حضور فعال در جنبش ملی شدن نفت تا مبارزه عقیدتی و سیاسی پس از کودتا و... اما از آن سرزندگی و شادابی و بذله گوئی، از شوخی های تند و تیز و به موقع خبری نبود. حاضر جوابی جای خود را به نوعی کندی و طنز جای خود را داده بود به غمی رسوب یافته در تار و پود وجود. غمی بافته شده با تار و پود وجود. 
مرد ایستادگی بود. عمری ایستاده بود. آن شب هم بر اسب اعتقاد سوار بود اما چیزی کم داشت. تکه ای از وجود او را با شلاق و بی خوابی و دستبندِ قپانی و جوجه کباب و... در آن مصاحبه دهه ۶۰ کنده بودند. شاید چندی پس از آن شب آن تکه را باز ساخت. نمی دانم. دیگر او را ندیدم. زخم های کاری دیر درمان می شوند.
از مشهد آمده بود یا به مشهد می رفت. درست یادم نیست. یادم نیست دقیقا کی اما شاید یکی دو سال پس از ۷۰ بود. به دفتر آدینه زنگ زده بود. بی آن که نام خود بگوید گفته بود با سردبیر کارِ خصوصی دارد. وصل کرده بودند. صدا گفت «چطوری پسر؟ می شناسی صدایم را؟» البته که می شناختم صدای آقای احمدزاده را. صدای احمدزاده ی پدر را. همه ی ما می شناختیم. 
در زندان شاه با مذهبی ها بود. سال ها مبارزه در کارنامه خود داشت. ملی گرا بود و همراه با کسانی که می کوشیدند برداشت های تازه تری از اسلام به دست دهند و از جمله همراه با برخی افکار شریعتی. از فعالان جنبش ملی کردن نفت و از همراهان «نهضت ملی» و... اما محبوب ماها هم بود و پدرِ مسعود و مجید. 
همیشه در همان نگاه اول می فهمیدی که ماها همه را بچه های خود می داند. می فهمیدی که در نگاه او، نه این و آن فرد، که نسلی خروشان و خلاق، گرچه جای مسعود و مجید را برای او پر نکرده است اما به نوعی تدوام آن ها است. انگار مسعود و مجید او زنده بودند نه فقط در طیف فدائی که در همه بچه های مبارزه مسلحانه. در همه بچه هائی که «نواله ناگزیر را گردن کج نمی کنند» و راه آنان «بز رو طوع و خاکساری» نیست. 
مبارزی بود که ارزش خود می دانست. پدری بود که ارزش فرزندان خود را چنان پاس می داشت که بایسته قامت بلند آنان است. آن وقت ها پدر نبودم. پدر باید باشی تا بدانی بفهمی ژرفای غم اعدام فرزندان را. 

گفتن اش ساده است. دو سروِ بلندِ بارورِ شکوفای هوشمندِ خلاق و شجاع ات را اعدام کرده باشند اما نشکنی. بیایستی. با همبندی ها شوخی کنی. بخندی و بخندانی و ان غم؟ «شبا گریه کُنوم، روزا بخندُوم / که تا دشمن ندونه سرِ دردُم». 
آن وقت ها در حضور به او می گفتیم آقای احمدزاده و در غیبت احمدزاده ی پدر. احترام ما به او اما تنها به دلیل فرزندان او نبود. مستقل از فرزندان مبارزی محکم و استوار بود. آن ایمان و اعتقاد و آن محبت و صمیمیت که در او بود، حتا بذله گوئی و طنز او که ظریف بود و کسی را نمی آزرد، محبت و احترام برمی انگیخت. نه فقط در عرصه عقیده و سیاست، که گاه حتا در عرصه کارهای روزمره زندان نیز گاهی اختلاف داشتیم اما آن نگاه پدرانه ی او و همراهی او با بچه های طیف فدائی و بچه های مبارزه مسلحانه همیشه راه به توافق می برد.

... و آن مصاحبه های دهه ۶۰
نسل هائی که دهشت دهه ی ۶۰ را تجربه نکرده اند، که ندیده اند آن مصاحبه های تلویزیونی اجباری، آن چهره های زجرکشیده، آن پیکرهای به خاک و خون کشیده و له شده ای را که به جبر شلاق و داغ و درفش بر صفحه های تلویزیون اسلامی ظاهر می شدند، چه می دانند که چه کردند با ما خمینی و همه سران و جناح های حکومتی آن زمان و این زمان در «عصر طلائی امام راحل»؟ 
چه می دانند نسل های جوان تر که چه کرد این نظام برای کشتن انقلاب و استقرار استبداد خود با بهترین چهره های این مملکت. ندیده اند پایکوبی جلادان را بر استخوان های له شده در جشن پیروزی امام و امت در «استقرار نظام مقدس». ـ حالا چه در دم و دستگاه دادگاه و دادستانی انقلاب لاجوردی و چه در دم و دستگاه اطلاعات سپاه، که شکنجه گران اش اکنون سران اصلاح طلب جامعه ای این چنینی هستند و مدعی آزادی خواهی. و البته هنوز هم حتا عذر نخواسته اند که نسلی از بهترین آدم های این سرزمین را شکنجه کردند و کشتند، هنوز یا می پوشانند و تحریف و توجیه می کنند یا به بازی «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود و...» مشغول اند و سرِ خود و تاریخ و نسل های جوان را شیره می مالند. 
نسل های جوان نمی دانند چه حالی دارد وقتی هر روز چند تن از دوستان ترا به شکنجه گاه می برند و تو نوبت خود را انتظار می کشی. نمی دانند چه حالی دارد وقتی تلویزیون سیاه و سپید خانه را روشن می کنی و «با چشم های حیرت» چهره هائی را می بینی که ساواک شاه نتوانست آن ها را به مصاحبه تحمیلی بکشاند اما جمهوری امام راحل چپ و راست اسلامی آن زمان و اصلاح طلبان و بنیادگرایان این زمان توانستند. اینان شلاق و دست بند قپانی و جوجه کباب و آویزان کردن و... را چنان ددمنشانه و وحشیانه به کار گرفتند که قربانیان بر صفحه تلویزیونِ ظاهر شدند و اعترافاتِ بازجو ساخته ی جعلی و تحمیلی را تکرار کردند. مقاومت و سرباززدن ها هم البته بود. می دیدی و می خواندی در چشم های مات قربانیان که آرزو می کنند که بمیرند و راحت شوند.
در آن روزگار جلادان دادستانی انقلاب لاجوردی و شرکاء و شکنجه گران اطلاعات سپاه سران اصلاح طلب کنونی، مدال پیروزی بر سینه می زدند و رجز می خواندند اما اکنون مخفی می کنند، انکار می کنند، توجیه می کنند و... همه کاری می کنند جز شرم.
و آن شب که طاهر احمدزاده، احمدزاده پدر، هم بر صفحه تلویزیون اسلامی ظاهر شد بعض من ترکید. حتا حرمت همدینی و سال های مبارزه او را برای پیروزی اسلام نگه نداشتند چرا که از خمینی انتقاد کرده بود. خمینی کینه جو بود و نظام اسلامی قربانی می طلبید تا مستقر شود.

می گویم تا روزی نقل شود 
یکی دو سالی پس از ۷۰ بود. درست یادم نیست. در تلفن گفت «چطوری پسر؟». گفت که می خواهد مرا ببیند. قرار شد بیاید خانه ما یا من او را از جائی بردارم و برویم خانه ما. درست یادم نیست. به فریده زنگ زدم که امشب عزیزی عزیز در خانه ی ما میهان است. یادم نیست کجا قرار گذاشتیم و چگونه به خانه رسیدم و چه خوریم و چه و چه. صاعقه ای که او با گفتن تجربه زندان «امام راحل» بر سر ما آوار کرد نه فقط حافظه که ذهن را فلج می کند. 
اول از خاطرات گذشته گفتیم و... و بعد، بی آن که من بخواهم یا بپرسم یا اشاره کنم، گفت که باید داستان آن مصاحبه را «برای تو هم بگویم». گفت «برای تو هم» می گویم تا زمانی نقل شود. «دست به قلم که هستی».
در آن سال ها سایه سنگین استبداد راه را بر گفتن هر حرفی بسته بود حتا حرف هائی که در سال های اخیر کم و بیش می توان گفت یا نوشت. 
آن شب گفت که خمینی پس از سخنرانی من در مرگ طالقانی کینه مرا به دل گرفت. گفت که شخص خمینی دستور بازداشت و پرونده سازی علیه مرا داد. به وقت بازداشت یادداشت های شخصی مرا ضبط کردند. در یادداشت ها در باره شخصیت خمینی هم نوشته بودم و او خوانده بود. گفت خمینی کینه توز بود و یادداشت های من آتش کینه او را تندتر کرده بود و فرمان داده بود که «قهوه قجری به او بخورانید». فرمان مستقیم خمینی قاتلان حرفه ای را حشری کرده بود. به گفته شکنجه گران «قهوه قجری به او خورانده بودند تا توبه نامه استفراغ کند». 
از شکنجه ها گفت. گفت که آن مصاحبه بیش از چندبار تکرار شد چرا که هر بار نمی توانستم آن کنم یا متن را چنان بگویم که آن ها می خواستند. قطع می کردند و دوباره شکنجه. 
توصیف که می کرد فریده می لرزید و می گریست. چند بار به آشپزخانه یا به اتاق بچه ها پناه برد. من اشک در چشم می لرزیدم.
گفت که یکی از کارکنان بهداری زندان، که به او احترام می گذاشت و با او همدردی می کرد، دور از چشم ماموران، به او قرص های خواب آور و مسکن می داد و او آن ها جمع کرده بود تا خودکشی کند و نه برای مخفی نگه داشتن رازی که برای خلاص شدن از شکنجه. گفت که خودکشی نکرد تنها به این دلیل که پس از کالبد شکافی جسد اثر قرص ها را می دیدند و به کارکنان بهداری شک می بردند و نمی خواست کسی را به خطر بیاندازد.
((ــ سال ها پس از آن شب به قلم عزت االله سحابی خواندم «... دومین فرد که امام با وی شدیداً مخالفت می‌ورزید آقای طاهر احمدزاده بود که در آن زمان استاندار خراسان بود. حتی چند بار مطلع شدیم که آقای خمینی خواسته‌اند که ایشان استعفا بدهد یا برکنار شود ولی شورای انقلاب این امر را به تأخیر می‌انداخت. سرانجام آقا تهدید کرد که این مخالفت را علناً اعلام خواهد کرد و در آن زمان شورای انقلاب جانشینی برای آقای احمدزاده تعیین کرد» ــ

«...و کلمه جسم شد»
احمدزاده ی پدر امروز رفت. درباره او بسیار می نویسند اما از آن مصاحبه به ندرت یاد می کنند بیش تر بدین انگیزه انسانی که حرمت او پاس دارند و نیز بدین دلیل درست که مصاحبه تحمیلی بی ارزش است و نیز شاید بدین گمان که مصاحبه ضعف است و ضعف را در سوگنامه نباید نوشت و یا...
اما آن مصاحبه را باید نوشت و بر آن تاکید باید کرد. سندی است تاریخی اما نه در باره طاهراحمدزاده که در باره جلادان و شکنجه گران و بیش از همه در باره نظامی که بر شکنجه و اعدام مستقر شد و هنوز هم به زمان نیاز به همان راه می رود. سندی است از شاخصه های «عصر طلائی امام راحلِ» چپ و راست اسلامی آن روزگار و اصلاح طلبان و بنیادگرایان کنونی در باره عصری که بدان می بالند. بر این سند تاکید باید کرد نه فقط به قصد نوشتن تاریخ که به قصد تکرار نشدن جنایت.
آن شب وقتی حرف می زد به جمله ای فکر می کردم که زمانی در کتابی خوانده بودم. چیزی شبیه به این که: پس از جهنم آدمی دیگر آن نیست که بود. آن شب جمله بافته شده از کلمات از کتاب درآمده بود. «جسم» شده بود. در قامت میهمان در خانه ما در تهران رو به روی من و فریده نشسته بود و بی آن که بپرسیم و بخواهیم از جهنمی می گفت که در زندان، به فرمان مستقیم امام راحل، بر او آوار کرده بودند. من با گوش های ناباور می شنیدم تا بعدتر، پس از آزاد شدن از زندان جمهوری اسلامی دخترم با حسرت بگوید که آن نیستی که بودی. آن شب می دیدم که «کلمه جسم شد». هیچ کس پس از جهنم آن نیست که بود. ادمی سنگ که نیست. هست؟ 

و این قصه تا ابدآلاباد .... 
و این حکایت که احمدزاده گفت و من این جا مکتوب می کنم تا ابدآلاباد بر سینه تاریخ ها بماند که «امام راحل» همه جناح های حکومتی جمهوری اسلامی که بود و استقرار نظام اسلامی بر شلاق و داغ و درفش و جوخه های اعدام و طناب های دار چگونه ممکن شد. 

اطلاعیه شماره‌ی ۲ کانون نویسندگان ایران

کمک به زلزله‌زدگان استان کرمانشاه را ادامه دهیم

پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶ - ۳۰ نوامبر ۲۰۱۷




از زمانی که کانون نویسندگان ایران برای کمک به زلزله‌زدگان استان کرمانشاه شماره حساب اعلام کرد کمتر از دو هفته می‌گذرد. در این مدت یاری‌کنندگانی از داخل و بیرون کشور پرسیده‌اند: کانون با کمک‌های نقدی گردآمده می‌خواهد چه کند؟ در پاسخ می‌گوییم: هدف اصلی کاستن از درد و رنج مردم زلزله‌زده است اگرچه جان‌های از دست‌رفته را نمی‌توان جبران کرد؛ اما ویرانه‌ها را می‌توان آباد ساخت و با این کار ادامه‌ی زندگی را برای مصیبت‌دیدگان آسان‌تر کرد. پیداست که این مردم از این پس با مشکلات اساسی و درازمدتی روبرو خواهند بود و چاره‌ها نیز باید اساسی و درازمدت باشند. در غیبت مسئولیت‌پذیری حاکمیت، فشار و سنگینی این بار بر دوش مردم افتاده است. مردمی که از لحظه‌ی شنیدن خبر تا کنون برای کمک به زلزله‌زدگان به جان کوشیده‌اند و پرده‌ای از شرافت انسانی و انسان‌دوستی را به نمایش گذاشته‌اند. کانون نویسندگان ایران نهادی فرهنگی است و بنا دارد در همین زمینه به زلزله‌زدگان مناطق روستایی کمک کند. آنچه کانون می‌تواند انجام دهد به میزان کمک‌های نقدی مردم بستگی دارد. اگر اندازه‌ی کمک‌ها کفاف کاری مستقل را بدهد، پس از پژوهش و نیازسنجی، برای ساختن بنایی فرهنگی (مدرسه، کتابخانه، خانه‌ی فرهنگ و . . . ) در یک یا چند روستا اقدام خواهد کرد و در صورتی که مبلغ گرد آمده چندان نباشد آن را به گروه یا موسسه‌ی مستقل و مطمئنی خواهد داد تا در پروژه‌های فرهنگی به نفع زلزله‌زدگان به کار برند.

هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران ضمن سپاس از یاری خوب کسانی که تا کنون به حساب معرفی شده پول واریز کرده‌اند، از عموم مردم به ویژه نویسندگان و اهل فرهنگ می‌خواهد به حمایت خود از مردم مصیبت‌زده‌ی استان کرمانشاه ادامه دهند. نباید بگذاریم رنج و درد آنها طولانی شود. اکنون که روزهای حاد حادثه گذشته است به کمک‌های اساسی بیشتر احتیاج دارند. ضمن تداوم کمک‌ها باید از دولت خواست و بر آن نهایت فشار را آورد تا در قبال زلزله‌زدگان وظایفش را انجام دهد.

بار دیگر شماره حساب را اعلام می‌کنیم. این حساب تا مدتی دیگر فعال است .

شماره کارت : 6221061210679934
شماره حساب: 47000538132602
شبا: ir430540107047000538132602
بانک پارسیان
به نام: محمدرضا باطنی، ایرج کابلی و مهابادی (رضا خندان)

واکنش‌ها به روسری مربی تایلندی


reactionsampling-11114.png

اولین تصاویر از خسارت های زلزله کرمان.

به گفته رئیس فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس روزانه سه هزار و ۳۰۰ کانتینر کالای قاچاق از مبادی رسمی به ایران وارد می‌شود. تنها یک باند قاچاق در عرض دو سال، یک‌هزار و ۱۲۸ کانتینر قاچاق را از گمرک رد کرده است.

نماینده مجلس: کالاهای قاچاق از مبادی رسمی به کشور وارد می‌شوند

به گفته رئیس فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس روزانه سه هزار و ۳۰۰ کانتینر کالای قاچاق از مبادی رسمی به ایران وارد می‌شود. تنها یک باند قاچاق در عرض دو سال، یک‌هزار و ۱۲۸ کانتینر قاچاق را از گمرک رد کرده است.
عکس تزئینی
پاسخ‌ها به ادعای مسعود کرباسیان، وزیر امور اقتصادی و دارایی همچنان ادامه دارد. در آخرین واکنش، امیر خجسته، رئیس فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا اظهار داشت که روزانه سه هزار و ۳۰۰ کانتینر کالای قاچاق از مبادی رسمی وارد ایران می‌شود.
او در ادامه به دستگیری اعضای یک باند که درعرض دو سال "یک هزار و ۱۲۴ کانتینر قاچاق به کشور وارد کردند" اشاره کرد و گفت: « این مورد هم یکی دیگر از مصادیقی است که به وضوح نشان می‌دهد کالاهای قاچاق از مبادی رسمی به کشور وارد می‌شوند و حجم بسیار بالایی هم دارند.»

خجسته وزیر اقتصاد را متهم کرد که «ایشان هیچ اطلاعی از واقعیت‌های موجود ندارند.»
کرباسیان اواخر آبان‌ در حاشیه دیدار با دبیرکل سازمان جهانی گمرک گفته بود که از مبادی رسمی جمهوری اسلامی کالای قاچاق وارد نمی‌شود.
واکنش‌های "دندان‌شکن"
در پی اظهارات وزیر اقتصاد رسانه‌های وابسته به اصولگرایان، از جمله خبرگزاری فارس، گزارش‌هایی مبنی بر اینکه حجم قابل توجهی از کالاهای قاچاقی در ایران از گمرک این کشور خارج می‌شود منتشر کردند.
فارس به اظهارات فرود عسگری، رئیس کل گمرک ایران استناد کرد که چند هفته پیش از اظهارات وزیر اقتصاد، ارزش کالاهای قاچاقی که در سال گذشته از گمرک خارج‌شده‌اند را حدود ۹۰۰ میلیون دلار تخمین زده بود.
رقم واقعی پوشاک قاچاق در ایران سالانه ۵ میلیارد دلار است
"رقم واقعی " پوشاک قاچاق در ایران سالانه ۵ میلیارد دلار است
این خبرگزاری همچنین از سخنان خورشیدی، سخنگوی ستاد مبارزه با قاچاق کالا یاد کرد که در مردادماه سال جاری ضمن تایید ورود کالای قاچاق از مبادی رسمی گفته بود: «کمی بیشتر از ۳۰ درصد از کالای قاچاق در سال ۹۵ از مبادی اصلی بوده که حدود ۴ میلیارد دلار است.»
فرود عسگری در پاسخ به این پرسش که چرا یک سری از کالاهای آمریکایی که ورود آنها به ایران ممنوع است در بازار یافت می‌شوند؟  تاکید کرده بود: «کالاهایی که ورود آنها ممنوع شده ازجانب سازمان توسعه تجارت ثبت سفارش نمی‌شود و حتی به خودروهایی که با برندهای "بی ام و" یا مشابه در آمریکا ساخته شده اجازه ترخیص از گمرک داده نمی‌شود و احتمالاً اگر چنین مواردی مشاهده می‌کنید باید از جاهای دیگر پی‌گیر باشید.»
خبرگزاری فارس علاوه بر این به اظهارات چند نماینده مجلس در مخالفت با ادعای وزیر اقتصاد اشاره کرده و همچنین از دستگیری ۲۳ تن از اعضای یک باند قاچاق توسط وزارت اطلاعات و قوه قضاییه خبر داده بود.
دستگیرشدگان متهمند که بین سال‌های ۹۴ تا اوایل ۹۶، "یک‌هزار و ۱۲۸ کانتینر کالای قاچاق شامل لوازم اداری، خانگی، ورزشی، ساختمانی و هتل‌داری" از گمرک خارج نموده‌اند.
قاچاق پوشاک از ترکیه
چندی پیش گلنار نصراللهی، مشاور وزیر صنعت، معدن و تجارت در امور صنایع نساجی، پوشاک و چرم با تصریح بر اینکه "قاچاق بلای جان صنعت پوشاک کشور شده"، گفته بود که بر اساس گزارش ستاد مرکزی مبارزه با کالا و ارز کشور سالانه ۵/ ۲ تا ۷/ ۲ میلیارد دلار پوشاک قاچاق به ایران وارد می‌شود.

پیش‌تر مجید افتخاری، عضو هیات مدیره اتحادیه تولیدکنندگان و صادرکنندگان پوشاک ضمن اشاره به اینکه بازار پوشاک ایران در اختیار ترکیه است تاکید کرده بود که "رقم واقعی" پوشاک قاچاق در ایران ۵ میلیارد دلار است.

تولید در ایران؛ راهی ناهموار و بی‌هدف

با گذشت حدود ۳۰ سال از پایان جنگ ایران و عراق و تلاش برای افزایش ظرفیت تولید، هنوز مشکل اصلی اقتصاد ایران، تولید است. در گفت‌وگو با چند تولیدکننده نگاهی کرده‌ایم به بخشی از مشکلات تولید در ایران.
Iran Industrie Bonitätsprobleme (Mehr)
این تولیدکننده می‌گوید به تازگی از یک برند تولید ایران دیدن کرده که در فروشگاهش با خط درشت نوشته شده بوده: "با افتخار تولید ایران". او ادامه می‌دهد: «ما در ایران تولیدات بسیار باکیفیتی داریم که با توجه به فیزیک بدن ایرانیان و آب و هوا و زندگی ایرانی تولید شده اما حمایتی از آن نمی‌شود. مثلا در ترکیه حدود ۲۰ سال پیش وام‌های کم بهره در اختیار تمام تولیدکنندگان گذاشند، جدیدترین دستگاه‌های دوخت و برش را وارد کردند و در مناطق خاص پیش‌بینی‌شده در قالب مناطق صنعتی، صنعت پوشاک را رونق دادند. نتیجه‌اش این شد که الان ترکیه یکی از بزرگترین صادرکنندگان پوشاک در دنیاست. خود ما در ایران برندهای ترک را با قیمت بالا می‌خریم چون می‌دانیم با کیفیت است.»
صدور مجوز بدون کارشناسی
در ایران برای تولید فیلم یا نشر یک کتاب باید ابتدا مجوز لازم را دریافت کرد. ایران جزو معدود کشورهایی است که پیش از تولید یک اثر هنری باید اجازه تولید آن از سوی دولت صادر شود. زمان صدور این مجوزها گاه آنقدر طولانی می‌شود که فیلمساز یا ناشر، عطای آن را به لقایش می‌بخشد.
در بخش تولید که قاعدتا این صدور مجوز باید با کار دقیق کارشناسی صورت بگیرد و نیازمند بررسی‌های دقیق و تخصصی است اما ظاهرا برعکس است.
یک تولیدکننده از خاطره شخصی خودش در این باره به دویچه‌وله می‌گوید: «۲۱ یا ۲۲ سال پیش در زمان دولت مرحوم هاشمی رفسنجانی، مدیرکل صنایع یکی از استان‌ها را تشویقی فرستادند مکه چون درطول یک سال ۲۷ جواز تاسیس کارخانه نوشابه در یک استان صادر کرده بود. آیا بررسی شده بود که اصلا زیرساخت لازم برای ساخت ۲۷ کارخانه در یک زمینه فعالیت در یک استان وجود دارد یا نه؟ شما در هیچ جای دنیا نمی‌بینید که در یک زمینه فعالیت ۲۷ کارخانه فقط در یک استان تاسیس بشود و مدیر مربوطه هم به این خاطر تشویق شود.»

زلزله‌ای سحرگاه جمعه استان کرمان را لرزاند. کانون زلزله منطقه "هجدک"، یکی از بخش‌های شهرستان راور استان کرمان اعلام شده است. لرزش زمین ناشی از این زلزله‌‌ی ۶،۱ ریشتری در شهرهای سیرجان و کرمان نیز حس شده است.

زلزله‌ای سحرگاه جمعه استان کرمان را لرزاند. کانون زلزله منطقه "هجدک"، یکی از بخش‌های شهرستان راور استان کرمان اعلام شده است. لرزش زمین ناشی از این زلزله‌‌ی ۶،۱ ریشتری در شهرهای سیرجان و کرمان نیز حس شده است.
 Erdbeben Iran Kerman ( Isna)
سحرگاه  جمعه ۱۰ آذرماه (۱ دسامبر) ساعت شش و دو دقیقه،  زمین لرزه‌ای ۶،۱ ریشتری بخش‌هایی از استان کرمان را لرزاند. بر اساس آخرین اخباری که پیرامون  زمین لرزه استان کرمان منتشر شده است، تا این لحظه شماری از اهالی این استان مجروح شده‌اند. گزارشی مبنی بر تلفات جانی ناشی از این زلزله تا لحظه انتشار این گزارش منتشر نشده است.
از زلزله استان کرمان، تعداد مصدومان را ۳۸ نفر اعلام کرده است. بر اساس گزارش خبرگزاری‌های ایران، از ساعت ۶ تا ساعت ۹ بامداد به وقت ایران، دست‌کم ۳۰ پس لرزه دیگر نیز روی داده است.

بر اساس همین گزارش‌ها، شماری از منازل و ساختمان‌های شهرستان راور و مناطق روستایی پیرامون آن در اثر این زمین  لرزه تخریب شده‌اند.
هلال احمر در واکنش به زلزله استان کرمان اقدام به اعزام تیم‌های ارزیاب و سگ‌های تجسس به مناطق زلزله‌زده کرده است. گفته می‌شود که مقدمات اسکان اضطراری مردم منطقه فراهم شده و مسئولان برای ارزیابی شدت ویرانی‌ها اقدام به اعزام هلی‌کوپتر به مناطق زلزله‌زده کرده‌اند.
 Erdbeben Iran Kerman (Irna)
پیش بینی زمین‌لرزه‌ها
زمین لرزه استان کرمان ۱۸ روز پس  از زمین لرزه کرمانشاه روی می‌دهد. پس از وقوع زمین‌لرزه کرمانشاه، بخش ژئومکانیک مرکز پژوهش‌های زمین‌شناسی آلمان که در شهر پوتسدام واقع است، احتمال وقوع زمین‌لرزه‌های دیگری را در مناطق پیرامونی استان  کرمانشاه پیش بینی کرده بود.
خبرگزاری آلمان پس از وقوع زلزله کرمانشاه در  گزارش  خود احتمال  وقوع پس‌لرزه‌ها در روزها و حتی هفته‌های پس از آن را ممکن ارزیابی کرده بود. حتی پیش بینی  شده بود که پس‌لرزه‌های احتمالی پس از زمین لرزه کرمانشاه در حدود ۶ ریشتر باشند.
پروفسور مارکو  بون‌هوف، رئیس بخش ژئومکانیک مرکز پژوهش‌های زمین‌شناسی آلمان احتمال وقوع زمین‌لرزه‌های شدید در مناطق پیرامونی استان کرمانشاه را بسیار قوی ارزیابی کرده بود. به باور او، در منطقه  رشته کوه‌های زاگرس هر ۱۰۰ یا ۱۵۰ سال یک بار، زمین‌لرزه‌ای شدید روی می‌دهد.
 

زلزله شدیدی بامداد امروز شمال شهر کرمان را لرزاند.

زلزله شدیدی بامداد امروز شمال شهر کرمان را لرزاند. منابع خبری داخلی از خرابی تعدادی ساختمان، به خصوص خانه‌های روستایی و زخمی شدن چند نفر خبر داده‌اند اما تا کنون تلفاتی گزارش نشده است.
مرکز لرزه‌نگاری دانشگاه تهران شدت این زلزله را ۶.۱ و محل وقوع آن را هجدک در شهرستان راور در شمال شهر کرمان عنوان کرده است. زمان این زمین لرزه ساعت ٦:٠٢ بامداد به وقت ایران ثبت شده است.
خبرگزاری صداوسیما - متعلق به رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی - مرکز زمین لرزه را روستای کورک از توابع راور گزارش کرده و گفته است که تا ساعت ٧:٣٠ به وقت محلی، بیست پس‌لرزه دیگر منطقه را لرزانده که بزرگترین آنها ٥.٥ درجه بوده است.

نیروهای امنیتی در ایران مانع از برگزاری مراسم یادبود علی اشرف درویشیان شده‌اند.

نیروهای امنیتی مانع برگزاری مراسم یادبود علی‌اشرف درویشیان شدند


علی اشرف درویشیانحق نشر عکسILNA
Image captionمراسم یادبود آقای درویشیان "به دلایل نامعلوم" لغو شده است
نیروهای امنیتی در ایران مانع از برگزاری مراسم یادبود علی اشرف درویشیان شده‌اند.
علی اشرف درویشیان، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، چهارم آبان در ۷۶ سالگی درگذشت.
قرار بود مراسم یادبود امروز جمعه ۱۰ آذر برگزار شود ولی در کانال تلگرام کانون نویسندگان ایران آمده است که از برگزاری این مراسم جلوگیری شده است.