نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه


مادر ستار بهشتی در پیام تبریک نوروزی به هموطنان، خواستار رسیدگی علنی به پرونده قتل فرزندش شد. در این پیام ویدئویی، قبل از سخنان مادر ستار، صحنه هایی از کوچه و خانه محل سکونت وی و عکس شهدای جنبش سبز بر دیوار منزل او نیز دیده می شود.
به گزارش کلمه، گوهر عشقی در این پیام تصویری ضمن انتقاد از رسیدگی نکردن مسئولان به این خانواده داغدیده، از مردم و برخی شخصیت های سیاسی که با خانواده ستار بهشتی ابراز همدردی کرده اند، تشکر کرد.
وی همچنین خاطرنشان کرد که ستار را در راه ایران داده و حاضر است تنها دخترش را نیز در همین راه بدهد، اما از خون ستار نمی گذرد.
مادر ستار بهشتی گفت: ما می خواهیم کشورمان، فرزندانمان آزاد باشند، کنار خانواده خود آسایش داشته باشند. چرا باید زیر شکنجه باشند؟ چرا باید کشته شوند؟
نیروهای امنیتی یک هفته قبل از آغاز سال نو، در تماس تلفنی سحر بهشتی خواهر ستار بهشتی را تهدید به ضرب و شتم کرده و به وی اعلام کرده بودند که در صورت حضور بر سر مزار ستار بهشتی در آخرین پنجشنبه سال با آنها برخورد می کنند. همچنین ده ها مامور اطلاعاتی و امنیتی روز پنج شنبه ۲۴ اسفند با حضور بر سر مزار ستار بهشتی از برگزاری مراسم پنجشنبه آخر سال برای وی توسط خانواده اش جلوگیری کردند.
به گفته شاهدان عینی، گوهر عشقی مادر ستار بهشتی و سحر بهشتی خواهر ستار بهشتی، دو نفره بر سر مزار ستار بهشتی مراسم کوچکی برگزار کردند اما برخوردهای امنیتی و تهدید آمیز ماموران باعث شد که هیچ شخصی غیر از خانواده وی نتواند در آن مراسم شرکت کند.

فیلم را از اینجا دریافت کنید.
‌‌
‌* * *
مجموعه گزارش های کلمه درباره شکنجه و قتل ستار بهشتی در بازداشتگاه پلیس، جزئیات روند تدریجی افشای این موضوع، واکنش های رسمی به آن، حمله نیروهای امنیتی به مراسم چهلم او، وضعیت معلق پرونده قضایی این قتل و همه آنچه را باید درباره این قربانی مظلوم بدانید، در صفحات زیر بخوانید. این خبرها به ترتیب زمانی، از آخر به اول، مرتب شده است:
دیدار احمد منتظری با خانواده ستار بهشتی؛ انتقاد از تعلل در رسیدگی به پرونده
جای شاهد و متهم عوض شد/ اتهام تبلیغ علیه نظام به ابوالفضل عابدینی، شاهد پرونده ستار بهشتی
درد نوشته ای برای مادر ستار بهشتی: تو تنها نیستی، مادر!
خواهر ستار بهشتی: هر چند امنیت نداریم، اما پرونده را دنبال می کنیم
وکیل ستار بهشتی: پرونده باز است، شوک روانی و فیزیکی هم قطعا توسط بازجو وارد شده
مادر ستار بهشتی: دادگاه رسیدگی به قتل ناجوانمردانه فرزندم باید علنی باشد/ به خواسته ام رسیدگی نشود در مقابل دادگاه خودم را می کشم
واکنش وکیل ستار بهشتی به سخنان بروجردی: فاقد ارزش قانونی است/ در حیطه وظایف خود اظهار نظر کنید
بازی جدید با افکار عمومی/ بروجردی: پرونده ستار بهشتی خاتمه پیدا کرده؛ او از ترس زندان فوت کرده!
نامه زهرا ربانی املشی به رهبری درباره ستار بهشتی
اولین ثمره خون ستار بهشتی/ ابلاغ ممنوعیت بازجویی از متهمان در بازداشتگاه های پلیس
ماه بهمن هم تمام شد؛ پرونده ستار بهشتی به دادگاه نرفت
صد روز از قتل ستار بهشتی گذشت؛ پرونده هنوز در دادسرا خاک می‌خورد
ناپدید شدن ده روزه پدر ستار بهشتی/ سناریوی تازه برای سنگ اندازی در روند رسیدگی به پرونده
وکیل خانواده ستار بهشتی:‌ گزارش مجلس سطحی و ناموجه بود/ پرونده تا آخر بهمن به دادگاه می‌رود

محسنی اژه ای: هیچ کجا به اندازه ایران به زندانیان خدمات ارائه نمی شود
اعتراض نمایندگان به گزارش ناقص و تحریف شده تحقیق و تفخص قتل ستار بهشتی/ علت مرگ: ایراد ضرب عمدی و شوک های فیزیکی و روانی
حذف بخشی از گزارش پرونده ستار بهشتی
شهید دزدی و شهید سازی، نماد بارز سقوط اخلاقی اقتدارگرایان‎
گزارش تحقیق و تحفص مجلس درباره ستار بهشتی باز هم خوانده نشد
وکیل خانواده ستار بهشتی: فشار می‌آورند که مصاحبه نکن/ بازجو برخلاف قانون شکنجه می‌کند و می‌گوید قانون منم!
سنگ قبر ستار بهشتی در محاصره نیروهای امنیتی؛ این‌همه نگرانی برای چیست؟
علی(ع) گفت برای ظلم باید دق کرد؛ ما برای ستار بهشتی تب هم نکردیم!
دادستان تهران: ستار بهشتی بیمار نبود، مرگ در اثر ضربه یا فشار شدید روانی
ناگفته های مهمی درباره پرونده شکنجه و قتل ستار بهشتی
مادر ستار بهشتی: نتوانسته بود درست بنویسد، انگشتانش را شکسته بودند
وکیل هم تایید کرد: خانواده ستار بهشتی را “به زور” به دفترخانه برده و رضایت گرفته‌اند
در ملاقات بازجوی ستار بهشتی با مادر او چه گذشت
پورفاضل: شکایتنامه، به خط مرحوم ستار بهشتی است
کی می‌کشه؟ حاکم باشی؛ کی فراموش می‌کنه؟
واکنش آیت الله بیات به کتک زدن مادر ستار بهشتی: جا دارد مسلمانان از این گونه رفتارها دق کنند و بمیرند
فیلم سخنان یکی از هم محله ای های ستار بهشتی: به خدا او قهرمان دنیاست
روایت تصویری مراسم چهلم ستار بهشتی؛ روزی که پلیس در آزمون عقلانیت رفوزه شد

خواهر ستار بهشتی: مادرم را کتک زدند/ محمد نوری زاد: اگر ضرب و شتم و بی ادبی نمی کردند تعجب می کردیم
پلیس اعلامیه های ستار بهشتی را پاره کرد و به ایجاد رعب و وحشت در میان مردم پرداخت
۴۰ روز گذشت؛ خانه دیگر نخندید و مادر بر سینه کوبید
چهلمین روز درگذشت ستار بهشتی؛ آزمونی دیگر پیش روی پلیس و دستگاه های امنیتی
نامه محمد‌امین هادوی به صادق لاریجانی: شما مسئولیت دارید؛ برای پیگیری خون ستار بهشتی چه کرده‌اید؟
عکس/ مزار ستار بهشتی در قبرستان رباط کریم
احمدی مقدم: رییس پلیس فتا بخاطر فشار رسانه ها برکنار نشد!
نمایندگان از قول پزشکی قانونی: مرگ ستار بهشتی عامل خارجی نداشت!
پاسخی به سخنگوی قوه قضاییه/ آقای اژه ای! این ۲+۱۰ پرسش تا پل صراط همراه شماست
آقای محسنی اژه ای! آیا خانواده ستار بهشتی می توانند مراسم چهلم برگزار کنند؟
پیشنهاد علی مطهری به وزیر کشور و ناجا: در نامه ای از خانواده ستار بهشتی عذرخواهی کنید
برکناری رییس پلیس فتا و تایید ضرب و شتم ستار بهشتی در بازداشتگاه
مادر ستار بهشتی: حکم بازداشت دخترم را نشان دادند تا از من رضایت بگیرند
کوثری، نماینده مجلس: هر‌کسی می‌گوید بازداشتگاه غیرقانونی داریم غلط کرده است/ فرمانده فتا استعفا ندهد
احمدی مقدم: پلیس تقصیری ندارد؛ نیتی برای مرگ نبود؛ فرمانده پلیس فتا استعفا نمی دهد
مادر ستار بهشتی: پسرم را ماموران دفن کردند/ حتی نگذاشتند برای آخرین بار صورتش را ببینم
نشریه موتلفه «اسلامی» می گوید این زندانی از ترس سکته کرده است!
نماینده ویژه مجلس: ستار بهشتی در زمان مرگ، در یک محل غیر قانونی بازداشت بوده است

دادستانی تهران: احتمال مرگ بر اثر شوک ناشی از ضربه به نقاط حساس بدن
واکنش یک وکیل دادگستری به اطلاعیه دادستانی: «ارعاب منجر به مرگ» هم مصداق قتل است
یک نماینده مجلس: محل نگهداری ستار بهشتی غیرقانونی بود
مرگ بر اثر استرس بازجویی؟! مردم را هالو فرض نکنید
پاسخی به دو نماینده مدعی اصولگرایی: بی تقوایی حدی دارد؛ اگر خجالت نمی‌کشید لااقل ساکت باشید
مجمع مدرسین حوزه: پیروان حسین چگونه مرگ جوانی را که به اتهام اعتراض دستگیر شده، می پذیرند؟
یک نماینده مجلس پس از شنیدن خبر ستار بهشتی از حال رفت!
بیانیه جمعی از اصلاح طلبان مازندران: قتل ستار بهشتی، ادامه راه و روش معاویه و یزید بود
بیانیه دوم ۴۱ زندانی سیاسی؛ جای عامل جنایت و شاهد جنایت عوض شد
سر نخ های مهم در پرونده قتل ستار بهشتی/ علت دقیق مرگ چه بود
دوربین های زندان، دروغ پلیس فتا را برملا کرد/ چرا زندانی سیاسی عمودی می رود، افقی بر می گردد؟
ستار بهشتی، نمونه پیوند طبقات فرودست با جنبش سبز
اگر با خاطیان کهریزک برخورد می شد، شاهد ماجرای ستار بهشتی نبودیم
گفته ها و ناگفته های اژه ای درباره ستار بهشتی/ پذیرش تلویحی شکنجه و قتل در زمان بازداشت
فیلمی از مزار ستار بهشتی + فایل صوتی آخرین سخنان او قبل از آخرین بازداشت
شهادتنامه ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰: ستار بهشتی شکنجه شده بود
ادامه رفتار غیر مسئولانه حاکمیت درباره سرنوشت یک زندانی/ تصویر شکایتنامه ستار بهشتی از شکنجه در زندان
تهدید خانواده ستار بهشتی از سوی ماموران: حق ندارید در زمان تغسیل جنازه حضور داشته باشید
تماس ماموران با عموی ستار بهشتی: فردا جنازه را در کهریزک تحویل بگیرید
جنایت در زندان/ تماس ماموران با خانواده ستار بهشتی: قبر بخرید و فردا جنازه را تحویل بگیرید
بازداشت و ضرب و شتم ستار بهشتی، فعال مدنی

سیمون دوبوار و فمینیسم • مصاحبه‌ای کلاسیک

در آغاز سال ۱۹۷۲ در نشریه‌ی "نوول ابزرواتور" مصاحبه‌ای چاپ شد از آلیس شوارتسر (Alice Schwarzer) از پیشروان جنبش نوین فمینیستی با سیمون دوبوار. این مصاحبه متنی کلاسیک شده است و مرجع مهمی برای شناخت دوبوار در مرحله‌ی پختگی فمینیستی وی محسوب می‌شود. بخش‌ پرآوازه‌ای از آن را در زیر می‌خوانیم:
سیمون دوبوار
سیمون دوبوار
آلیس شوارتسرآلیس شوارتسر
آلیس شوارتسر: سوء تفاهم‌های بسیاری درباره‌ی مفهوم فمینیسم وجود دارد. تعریف شما از فمینیسم چیست؟
سیمون دوبوار: به یاد دارم که در پایان کتاب "جنس دوم" ذکر کرده بودم که من آنتی-فمینیست هستم، زیرا فکر می‌کردم با توسعه‌ی جامعه در مسیر سوسیالیسم مشکل زنان خودبه‌خود حل خواهد شد. فمینیست‌ها زنان یا مردانی هستند که بدون توقع تغییرات حتمی در تمامی جامعه، برای حقوق زنان مبارزه می‌کنند. به این مفهوم من در حال حاضر فمینیست هستم، چون می‌پذیرم که مبارزه در صحنه‌ی سیاسی سریعاً به دستیابی به هدف ختم نمی‌شود. بنابراین ما باید پیش از رسیدن به سوسیالیسم آرمانی خود، در راستای رسیدن به یک جایگاه مشخص و عینی برای زنان مبارزه کنیم.
به‌علاوه، من بر این باورم که در کشورهای سوسیالیستی برابری حقوق زن و مرد هنوز ایجاد نشده است. مسئله‌ی دیگری که به نظر من برای بسیاری از زنان یکی از علت‌های شکل‌گیری جنبش به شمار می‌آید، وجود تبعیض‌های عمیق میان زنان و مردان در گروه‌ها و سازمان‌های چپ و در اصل انقلابی‌ست. همواره پست‌ترین، طاقت‌فرساترین و بی‌اهمیت‌ترین کارها به عهده‌ی زنان گذاشته شده، در حالی که مردان همواره توانسته‌اند سخنرانی‌های آنچنانی داشته باشند، مقاله بنویسند‌، فعالیت‌های جالب توجه انجام دهند و خطیرترین مسئولیت را بر عهده بگیرند. حتا در چارچوب همین گروه‌های چپ نیز که برای دفاع از حقوق و آزادی زنان و جوانان شکل گرفته‌اند، زن موجودی کم‌ارزش باقی می‌ماند. بنابراین ضروری است که زنان خود سرنوشت خویش را به دست بگیرند.
آلیس شوارتسر: در مرحله‌ی فعلی کشمکش‌ها نظر شما درباره‌ی کنار گذاشتن مردان از فعالیت‌های جمعی زنان چیست، یعنی منشی که در میان اکثر فعالان این حوزه و همچنین در فرانسه باب شده؟
سیمون دوبوار: بله، من تا حد خاصی موافق حذف مردان از فعالیت‌های زنان هستم. در اینجا مسئله‌ی اصلی مرحله‌ای است که در آن قرار داریم. دلایل بسیاری نیز برای این ادعا وجود دارد: در بسیاری از موارد باید در انتظار آن باشیم که مردان در قالب این گروه‌ها نیز نتوانند از بازتاب‌ها و کنش‌های مردانه‌ی خود خودداری کنند. آن‌ها می خواهند حرف بزنند و دستور بدهند. مسئلهی بسیار مهم این است که زنان در این گروه‌ها با همسر یا دوستان مذکر خود یا کسانی که وابستگی بسیاری به آن‌ها دارند، روبرو نشوند؛ زیرا در اصل مجبور خواهد بود خود را از وابستگی به آن‌ها خلاص کنند...
آلیس شوارتسر: شما چه امکانات عینی‌ای برای آزادی زنان می‌بینید؟ این امکانات بیشتر فردی هستند یا جمعی؟
سیمون دوبوار: به عنوان اولین گام زنان باید خارج از خانه کار کنند. در گام دوم باید در صورت امکان از ازدواج خودداری کنند؛ زیرا این کار برای آنان خطرناک است. اما آنچه برای استقلال واقعی آن‌ها مهم به شمار می‌آید، داشتن شغل است. من این را به تمام زنانی که در این باره می‌پرسند، توصیه می‌کنم. این شرط لازمی است که به آن‌ها اجازه می‌دهد در صورت نیاز از همسران خود جدا شوند. با داشتن شغل آنان می‌توانند خرج خود و فرزندان‌شان را تأمین کنند و بدون وابستگی زندگی خود را پیش ببرند... به خوبی می‌دانم که کار در جامعه‌ی امروزی نه تنها رهایی بخش نیست؛ بلکه انسان را با خود بیگانه می‌کند. اما در نهایت زنان باید میان یکی از این دو نوع از-خود-بیگانگی انتخاب کنند: خانه‌داری یا اشتغال بیرون از خانه! با وجود این کار درآمدزا نخستین شرط استقلال زن است...
ف.س
منبع:
Alice Schwarzer, 10 Jahre Frauenbewegung, Köln 1981, S. 139 f

DW.DE


سیمون دوبوار و ‘جنس دوم’

سیمون دوبوار (۹ ژانویه ۱۹۰۸ – ۱۴ آوریل ۱۹۸۶) از چهره‌های ماندگار عرصه‌ی اندیشه و عمل مسئولانه‌ی اجتماعی است. کتاب مشهور او، "جنس دوم" نقشی بنیادگذار در جنبش فمینیستی دارد.
سیمون دوبوار و ژان پل سارتر
سیمون دوبوار و ژان پل سارتر
آزادی و موقعیت
سیمون دوبوار در عرصه‌های مختلفی آفرینش فکری و تأثیرگذاری عملی داشته است. او از نوجوانی به فلسفه می‌پردازد، دانشجویی ممتاز است، در دانشگاه می‌درخشد و عملاًً نشان می‌دهد که فلسفه نمی‌بایست مشغولیتی مردانه تلقی شده و پنداشته شود که زنان در این عرصه سخنی برای گفتن ندارد. در دانشگاه با ژان‌پل سارتر آشنا می‌شود و از همان هنگام آنان همدم و همفکر و هم‌سخن می‌شوند. او پیش از آنکه با سارتر همراه شود، جهت فکری خود را انتخاب کرده است. این موضوع را یادداشتهای فلسفی او نشان می‌دهند، یادداشت‌هایی که پس از مرگش منتشر شده‌اند. سیمون دوبوار از سارتر تأثیر می‌گیرد و بر سارتر تأثیر می‌نهد. او سارتر را متوجه موقعیت‌های انسانی می‌کند، متوجه این مسئله که نمی‌توان و نبایست موضوع آزادی را جدا از شرایط در نظر گرفت. انسان آزاد است، اما این نیز هست که اسیر موقعیت‌های زندگی است.
آزادی و موقعیت، موضوع ثابت آثار سیمون دوبوار هستند. او این موضوع را در نوشته‌های فلسفی‌اش، آفریده‌های ادبی‌اش، و پژوهش‌های اجتماعی‌اش بررسی کرده است.
سیمون دوبوار، بنیانگذار جنبش و اندیشه‌ی فمینیستی
نام سیمون دوبوار نامی شاخص در جنبش فمینیستی است. فمینسیم را گاه هرگونه نگرشی می‌دانند که کاونده‌ی موقعیت اسارت‌بار زن و خواهان دگرگون کردن آن باشد. جلوه‌هایی از آن را به شکلهای اعتراض به وضعیت زن در اعصار و قرون گذشته نیز می‌بینند. اصطلاح فمینیسم، نخست در قرن نوزدهم به کار رفته است. ولی تحلیل موقعیت زن با آگاهی مدرن و اعتراض مدرن به آن، دیدن مسئله‌ی زن به عنوان مسئله‌ای که جایگاه خود را دارد، با برخی اصلاحات حقوقی حل‌شدنی نیست و نبایستی صرفا به‌عنوانِ فرع مسئله‌ی نابرای‌های اجتماعی دیده شود، به طور خاص با کتاب "جنس دوم" آغاز می‌شود. این کتاب را سیمون دوبوار در سال ۱۹۴۹ منتشر کرده است. با این کتاب هم یک جنبش فمینیستی آغاز می‌شود و هم یک تحول فکری بزرگ. فلسفه‌ی فمینیستی و نظریه‌ی اخلاق فمینیستی در این کتاب ریشه دارند.
وجود و ماهیت زن
دوبوار در "جنس دوم" می‌پرسد که زن کیست یا چیست و چرا به‌عنوانِ"دیگری" مطرح است، چرا جنس "دوم" است، چرا فرعی است، چرا در مقایسه با مرد کم‌ارزش است.
دوبوار معتقد نیست که طبیعت زن باعث شده که او در موقعیت فرودست قرار گیرد. او اگزیستانسیالیست است. اگزیستانسیالیسم (فلسفه‌ی اگزیستانس، اصالت وجود)، مکتبی فلسفی است که به فشرده‌ترین بیان با اعتقاد به تقدم وجود انسانی بر ماهیت انسانی معرفی می‌شود. انسان برخلاف اشیاء یک چیستی از پیش معین ندارد، ماهیت او از این طریق تعیین می‌شود که به وجود خود چه شکلی دهد، برای خود چه طرح‌هایی بریزد. انسان با طرح‌هایش مشخص می‌شوند، با آینده‌ای که دارد و نه با گذشته‌‌ای که شیءوار پشت سر او ساکن و راکد ایستاده است. اگزیستانس یا وجود، از خود برون شدن است، پرتاب خود به سوی آینده است.
سیمون دوبوار، به عنوان اگزیستانسیالیست، وجود انسانی را با طبیعت توضیح نمی‌دهد. او وجود انسانی را اساساً آزاد در نظر می‌گیرد و هرگاه انسان آزاد نباشد، می‌پرسد چه موقعیتی و وضعیتی باعث می‌شود که او از انتخاب آزاد باز ماند. برپایه‌ی این منطق دوبوار به شدت این موضوع را رد می‌کند که جسم زن ماهیت زن را تعیین کرده و این ماهیت باعث شده است که زن وجود کهتری داشته باشد و "جنس دوم" شود. او می‌گوید باید موقعیت‌ها را کاوید تا به راز فرودستی زن پی برد.
دو بخش "جنس دوم"
کتاب "جنس دوم" راههای رهایی زن را نشان می‌دهد، نشان می‌دهد که زن بایستی هویت خود را تعریف کند، از موقعیت اسارتبار خود فراتر رود و آماده شود که آن را درهم‌شکند.
آزادی و راههای آن موضوع بخش دوم "جنس دوم" است. بخش اول کتاب به نقد اسطوره‌هایی اختصاص دارد که ساخته شده‌اند تا موقعیت زندان‌گونه‌ی زن را طبیعی و جاودانی بنمایند.
موقعیت زنانه
دوبوار در "جنس دوم" نشان داد که "موقعیت زنانه" موقعیتی اجتماعی و تاریخی است. او نظراتی را درهم‌کوبید که موقعیت زن را به جسم و طبیعت زن برمی‌گردانند.
کسانی هم که "جنس دوم" را نخوانده‌اند، محتملاً این جمله‌ی مشهور آن را شنیده‌اند: «انسان زن به دنیا نمی‌آید، بلکه زن می‌شود.» این جمله برای خود داستانی دارد. در آلمان آن را آلیس شواتسر، فمینیست نامدار، از آن ترجمه‌ای کرد که به فارسی چنین می‌شود: «انسان زن به دنیا نمی‌آید، او را به زن تبدیل می‌کنند.» با این برداشت عامل‌هایی برجسته می‌شوند که به‌عمد باعث تحقیر زن شده‌اند. نتیجه‌ی این برداشت روشن است: رهایی زن مستلزم برخورد با آن عاملهاست که طبعاً جنسیتی مردانه دارند.
بعدها گفته شد که موضوع عمیقتر و پیچیده‌تر از آن چیزی است که در این برداشت منعکس می‌شود. فقط از طریق مقابله با عامل‌هایی که آگاهانه و آشکارا زن را تحقیر می‌کنند، آزادی کامل به دست نمی‌آید. مکانیسم‌های دیگری نیز، جز اراده‌ی آگاهانه‌ی مردانه، باعث اسارت زن می‌شوند. گروهی بر این نکته نیز تأکید می‌کنند که نقش خود زنان را هم در وضعیتی که دارند، نبایستی نادیده گرفت. زنان بایستی در میان خود نیز به دنبال عامل اسارت بگردند و فقط همه مشکلات را از چشم مردان نبینند.
آماج اصلی دوبوار
"جنس دوم" بحثهای فراوانی برانگیخت. از آن تمجید و ستایش شد، به آن انتقاد شد، از جمله از طرف خود شاگردان دوبوار. خرده‌گیرانه گفتند دوبوار فقط به برابری می‌اندیشیده و به تفاوت مثبت میان زن و مرد و ارزشهای مثبت زنانه بی‌توجه بوده است.
امروزه اما اعتقاد عمومی دوبوار شناسان این نیست که آماج او فقط این بوده که زن به موقعیتی برابر با مردان برسد. کار بزرگ او را در این می‌بینند که ما را به تفاوتها آگاه گردانید و دعوت کرد به روند تاریخی شکل‌گیری و تحول آنها توجه کنیم. آماج او در عرصه‌ی مبارزات زنان نه فقط دستیابی به یک برابری صوری با مردان، بلکه رسیدن به جهانی است که در آن زنان بتوانند آزادانه و آگاهانه، هویت خویش را تعریف کرده و به آن شکل دهند.

م. رضا

DW.DE


ي

شمس پهلوي
شمس پهلوي اولين فرزند رضاشاه از همسر دومش تاج‌الملوك در ششم آبان ماه سال 1296 در تهران به دنبا آمد. از دوران كودكي و نوجواني او اطلاعات چنداني در دست نيست فقط در خاطرات اشرف پهلوي و بعضي از كتابهاي منتشر شده در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي چنين استنباط مي‌شود كه وي برخلاف خواهرش اشرف، علاقه چنداني به دخالت در امور سياسي از خود نشان نمي‌داد و بيشتر به علائق شخصي و فردي خود مي‌پرداخت و با ايفاي نقش سنتي زنان كه پرداختن به امور خانه‌داري و زندگي زناشويي بود
احساس راحتي مي‌كرد و تنها براي كسب وجهه اجتماعي رياست جمعيت شيروخورشيد سرخ را پذيرفت و تا ماههاي آخر سلطنت پهلوي در اختيار او بود. همچنين از رياست وي بر كانون بانوان ايران كه در ارديبهشت سال 1314 توسط رضاشاه براي پيشبرد و اجراي اهداف خود درخصوص كشف حجاب ايجاد شده بود، مي‌توان نام برد.
رضاشاه پهلوي در سال 1315 تصميم به ازدواج دختران خود شمس و اشرف پهلوي گرفت و اعلام نمود جوانان وابسته به خانواده‌هاي اشراف، مقامات مملكتي و صاحب منصبان كشور، خود را براي اين كار كانديدا نمايند. در ميان داوطلبان متعدد، علي‌محمد قوام (فرزند ابراهيم قوام‌الملك شيرازي) و فريدون جم (فرزند محمود جم، نخست‌وزير) به ترتيب براي شمس و اشرف درنظر گرفته شدند. اين ازدواج اجباري فقط بنابه خواسته و تمايل رضاشاه و بدون اطلاع و نظر دخترانش انجام گرفت و فقط شمس به دليل ارشديتش خواهان ازدواج با فريدون جم شد که مورد موافقت شاه قرار گرفت و همسران دو خواهر با يكديگر تعويض شدند. اشرف پهلوي در خاطرات خود از اين موضوع به تلخي ياد مي‌كند:
با هجوم متفقين به ايران و تبعيد رضاشاه به جزيره موريس، شمس پهلوی يكی از همراهان پدرش بود كه پس از مدت كوتاهي به ايران بازگشت.
با خروج رضاشاه از ايران، عاملي كه باعث ازدواج اجباري و مخالف ميل شمس پهلوي با فريدون جم بود از ميان برداشته شد هر چند جم ظاهراً از اين ازدواج ناراضي نبود.
از اين تاريخ به بعد شمس ضمن ناسازگاري با فريدون جم زمينه‌هاي جدايي با وي را ايجاد نمود و بدون متاركه رسمي با شوهر قانوني خود، در سال 1322 زندگي مستقلي آغاز مي‌كند، با عزت‌الدوله مين باشيان (از بستگان و معلم موسيقي خود) ارتباط پيدا كرد و با وجود مخالفت دربار و بسياري از اعضاي خاندان سلطنت، در سال 1323 از فريدون جم طلاق مي‌گيرد و يك سال بعد با عزت‌الله مين باشيان رسماً ازدواج مي‌كند.
عزت‌الله مين باشيان كه نام خود را به مهرداد پهلبد تغيير داد ابتدا يك ويلن‌ زن بود كه بعد از ازدواج با شمس پهلوي به علت نارضايتي شاه از وي از دربار طرد شد و در نهايت با وساطت ملكه مادر در سال 1330 به معاونت وزارت فرهنگ و رياست اداره كل هنرهاي زيبا و سپس در سال 1343 در كابينه حسنعلي منصور به وزارت فرهنگ و هنر منصوب شد و تا سقوط رژيم پهلوي در اين سمت باقي ماند.
شمس پهلوي در دهه پنجاه تغيير دين داد و به مسيحيت گرويد و در سال 1352 يك كليساي اختصاصي در كاخ خود در مهرشهر كرج احداث نمود و به آيين مسيحيان كاتوليك درآمد. پس از وي همسر و فرزندانش نيز كاتوليك شدند. او بارها به ايتاليا و واتيكان سفر كرد و با رهبران مسيحي ديدار نمود. شمس پهلوي همچون ساير اعضاي خانواده پهلوي رأساً در امور تجاري وارد نمي‌شد، اگر چه داراي سهام زياد و منافع تجاري فراواني در بنيادها، كارخانجات و مؤسسات گوناگون در داخل و خارج از كشور بود كه به وسيله حبيب ثابت (سرمايه‌دار بزرگ و از رهبران معروف فرقه بهائيت) اداره مي‌شد. او با داشتن املاك وسيع در غرب تهران و مهرشهر كرج صاحب ثروت عظيمي در كشور بود و بيشتر سرمايه خود را با فروش همين زمينها به دست آورد.
سرانجام شمس پهلوي در سال 1374 در سن 78 سالگي درگذشت و طبق آين مسيحيت در خارج از كشور به خاك سپرده شد. در هنگام مرگ از وي 3 فرزند به نامهاي شهباز (متولد 5/7/1325)، شهيار (متولد 30/4/1328) و شهرآزاد (متولد21/2/1321) به جاي مانده است.
شمس پهلوي
از راست: اشرف پهلوي، محمدرضا پهلوي و شمس پهلوي
شمس پهلوي
شمس پهلوي با لباس پيشاهنگي
شمس پهلوي
جشن ازدواج شمس پهلوي و فريدون جم (زيرنويس عكس: به يادگار 12 اسفند 1315 به بانو جم اهدا گرديد، شمس)
شمس پهلوي
از راست: شمس پهلوي. اشرف پهلوي و علي‌محمد قوام در سال 1319
شمس پهلوي
از راست: فريدون جم، شمس پهلوي، بهجت [مشار] و علي ايزدي، از همراهان رضاشاه پهلوي هنگام تبعيد به جزيره موريس.
شمس پهلوي
شمس پهلوي و سگهايش
شمس پهلوي
از راست: 1. علي ايزدي 3. مهرداد پهلبد 5. شمس پهلوي، از همراهان رضاشاه پهلوي در ژوهانسبورگ
شمس پهلوي
شمس پهلوي و پرستار مخصوص ميمونهايش
شمس پهلوي
ديدار شمس پهلوي و مهرداد پهلبد با محمدرضا پهلوي قبل از عقد رسمي از راست: مهرداد پهلبد، توران اميرسليماني، شمس پهلوي، تاج‌الملوك پهلوي و محمدرضا پهلوي
شمس پهلوي
مهرداد پهلبد و شمس پهلوي (زيرنويس عكس: به رسم يادبود به خاله عزيزم فخرالملوك اهدا شد، شمس)
شمس پهلوي
مسافرت شمس پهلوي و مهرداد پهلبد به واتيكان. از راست: 3. مهرداد پهلبد 4. شمس پهلوي
شمس پهلوي
جشن ساليانه كانون بانوان ايران (خرداد 1327) 1. جم (بانو) 2. محمود جم 3. شمس پهلوي 4. شهناز پهلوي
شمس پهلوي
شمس پهلوي
جلسه هيئت مركزي جمعيت شيروخورشيد سرخ ايران به رياست شمس پهلوي (6/3/1353) 1. شمس پهلوي 2. فريده ديبا 3. جمشيد آموزگار 4. محمدرضي ويشكاكي 5. حسين خطيبي 6. مهرداد پهلبد
شمس پهلوي
شمس پهلوي در كشور اردن: 1. ملك حسين (پادشاه اردن) 2. شمس پهلوي
شمس پهلوي
بازديد شمس پهلوي از كارخانه آبجوسازي مجيديه 1. فريده ديبا 2. شمس پهلوي 3. شهرآزاد پهلبد 4. قدسيه ارجمند (مسعودي) 5. عباس مسعودي
شمس پهلوي
جشن ازدواج شهرآزاد پهلبد و هاوارد باريس (از اتباع كشور انگليس) از راست: شهرآزاد پهلبد، عبدالرضا پهلوي، هاوارد باريس، شمس پهلوي، تاج‌الملوك پهلوي، محمدرضا پهلوي، فرح پهلوي
شمس پهلوي
شهرآزاد پهلبد و همسرش هاوارد باريس و عده‌اي از بستگان و اعضاي خانواده ايشان در يك مهماني از راست: شهيار پهلبد، مهرداد پهلبد، بئاتريس يانك (همسر شهباز پهلبد)، شهباز پهلبد، شمس پهلوي، هاوارد باريس، شهرآزاد پهلبد، تاج‌الملوك پهلوي، محمدرضا پهلوي، فرح پهلوي، مادر هاوارد باريس، پدر هاوارد باريس
شمس پهلوي
1. مهرداد پهلبد 2. محمدظاهر شاه (پادشاه افغانستان) 3. شمس پهلوي 4. فوزيه
شمس پهلوي
از راست: مهرداد پهلبد، شمس پهلوي، فرح پهلوي، ملك حسين پادشاه اردن، همسر كارامانليس، محمدرضا پهلوي، همسر ملك حسين، كنستانليس كارامانليس (پادشاه يونان)، عبدالرضا پهلوي، پري سيما زند و شهرآزاد پهلبد

۱۳۹۲ فروردین ۸, پنجشنبه


چگونه آخوندیسم از ناسیونالیسم سود می برد؟!
تبریزی
بهترین و کارآمدترین ابزاری که تا کنون رژیم آخوندهای مفت خور پس از انتحار اسلامی برای سرگرم کردن مردم ایران و بر سر کار ماندن به کار گرفته است ناسیونالیسم است! و رژیم ولایت فقیه برای ماندن بر سر کار با روش: (چند دستگی بینداز و فرمانروا باش) از ناسیونالیسم و پان های رنگارنگ بهترین بهره برداری ها را کرده است!     
 
***************************************************
 
 
چگونه آخوندیسم از ناسیونالیسم سود می برد؟!
 
 
رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه که با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی در سده بیست و یکم بر ایرانیان تیره روز فرمانروائی می کند از سرزمین ایران چنان دوزخی ساخته است که در همه جهان بی همتا است! این رژیم برخاسته از گور که در پی نا آگاهی مردمی که می خواستند از زندان رژیم شاهنشاهی به در آیند و به جای انقلاب دست به انتحار اسلامی زدند چنان ستم ها و سنگدلی هائی در زندان ها و شکنجه گاه هایش به کار بسته است که در سرتاسر تاریخ ایران بی مانند هستند! تجاوز به زن شوهردار در برابر چشم شوهرش در زندان های رژیم، تجاوز به دختران زندانی پیش از اعدام، تیرباران کردن و به دار آویختن زنان باردار، شکنجه دادن کودکان خردسال برای به دست آوردن اطلاعات از مامان و بابا، کشتار هزاران تن از دشمنان رژیم در دهه شصت و در بیدادگاه های پنج دقیقه ای، کشتن دشمنان رژیم گدایان مفت خور به دست آدمکشان مزدور در فرامرز و کشتن دشمنان رژیم در درونمرز و خودکشی و مرگ طبیعی نامیدن این آدمکشی ها و ستم های بی مانند دیگری که روی تاریخ ایران را سیاه کرده اند گوشه ای اندک از ددمنشی های بی شمار رژیم اهریمنان دوزخی هستند.
 
از سوی دیگر در سایه دزدی های بی شمار کارگزاران رژیم آخوندهای مفت خور چیزی به نام تنخواه پیشرفته در دوزخی به نام ایران یافت نمی شود! تورم تازنده، گرانی های جهشی، بی ارزش شدن پول ایرانیان بخت برگشته، بیرون کشیده شدن پول بانک ها از سوی مردمی که امیدشان را به پول بی ارزش رژیم آخوندی از دست داده اند و ورشکستگی بانک ها، از میان رفتن کشتزارها و نابودی کشاورزی، بسته شدن کارخانه ها، بیکاری کارگران، کمبود دارو، کمبود فراورده های خوراکی، بازار سیاه، قاچاق کالا، اعتیاد میلیون ها تن به مواد مخدر، تن فروشی زنان گرسنه، گریز سرمایه های ایرانی به کشورهای دیگر، گریز مغزهای اندیشمند و دانشمند به فرامرز، دزدی های گردانندگان رژیم با ارقام نجومی و باور نکردنی آن هم از دارائی مردم ندار و گرسنه ایران به همراه  به باد دادن میلیاردها پول برای ساختن روکش زرین و سیمین برای گور فلان امام و امام زاده و .......... آن هم در سرزمینی به نام ایران که بهترین کانی های گاز و نفت و کانی های دیگری را که در هیچ کجای جهان همانندی ندارند و بهترین دستمایه ها را برای بهترین و برترین و پیشرفته ترین تنخواه در سرتاسر جهان در خود دارد همگی نشانه ناتوانی رژیم گدایان مفت خور آخوندی در دوزخی بی همتا در جهان به نام ایران برای کشورداری هستند.  
 
در زمان رژیم پادشاهی زنان آزادی های نیم بندی داشتند اما پس از به روی کار آمدن رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی آن آزادی های نیم بند نیز از میان رفتند و رژیم ولایت فقیه پس از پیاده کردن برنامه هائی مانند حجاب سیاهی و تباهی و پارچه پیچ کردن زنان ایرانی و به راه انداختن گشت های حجاب و عفاف و امنیت اخلاقی و نسب یاب و ستادهای امر به معروف و نهی از منکر با هزینه کردن میلیاردها پول از جیب مردم ندار و گرسنه ایران از سرزمین ایران گندابی بی همتا در جهان ساخت که در آن یک زن تنها و تنها به جرم زن بودن حق ندارد مانند یک انسان زندگی کند! پس از به روی کار آمدن رژیم سر تا پا لجن جمهوری اسلامی ورزش بانوان از میان رفت و شرکت بانوان ایرانی در کشاکش های جهانی ورزشکاران در رشته هائی مانند شنای بانوان، ژیمناستیک بانوان، پاتیناژ و .......... به پایان رسید، خواننده شدن زنان ایرانی ممنوع شد و زنان هنرمند و خواننده ایرانی ناچار شدند به فرامرز رفته و هنرنمائی بانوان ایرانی را در زمینه آواز و خوانندگی زنده نگهدارند، زنانی که در دادگستری رژیم پادشاهی قاضی بودند از کار بی کار شدند چون قاضی شدن زن حرام است! بانوان سیاستمدار ایرانی یا از کار بی کار شدند و یا به فرامرز گریختند و زنان ایرانی که دانشمند، هنرمند، هنرپیشه، ورزشکار و سیاستمدار برجسته شده و درخشیدند کسانی هستند که از دوزخی به نام ایران گریخته و به فرامرز رفتند و پس از دور انداختن حجاب سیاهی و تباهی خود را از زنجیرهای رژیم ولایت فقیه رهانیدند.
 
به این بدبختی ها و هزاران سیه روزی دیگر که همگی ریشه در به روی کار آمدن رژیم آخوندهای مفت خور دارند رویدادهائی مانند زمین لرزه و ویرانی هزاران خانه، سیل های بنیان کن، خشکسالی و نابودی کشتزارها و .......... که در همه جهان رخ می دهند و هرگز کشتارهای چند هزاری و زیان های چند میلیاردی به بار نمی آورند را نیز باید افزود. البته اگر در رودبار و منجیل و گیلان و اردبیل و بم و نیشابور و خراسان و اهر و ورزگان و هریس و .......... زمین لرزه ای رخ دهد و ده ها هزار تن کشته و زخمی و بی خانمان شوند تنها کاری که رژیم آخوندی انجام می دهد روضه خوانی و نوحه خوانی و زوزه کشی است! اما اگر فلان حضرت ایة الله انگل و مفت خور بمیرد برای بزرگداشت حضرت ایة الله العظمی مفت خور پول هائی گزاف هزینه می شوند! و اگر نیکوکارانی در ایران و جهان پیدا شوند تا به نیازمندان آسیب دیده از زمین لرزه و سیل یاری کنند همه این یاری ها به جیب های گشاد عباها ریخته می شوند! گندکاری ها، سیاهکاری ها و ستم های رژیم گنداب و لجن ولایت فقیه بیش از آن هستند که در چند برگ گنجانده شوند و نابودی این رژیم دوزخی دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!
 
در این میان رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران برای آن که چند روز بیشتر زندگی ننگینش را پی بگیرد مانند همه رژیم های بیدادگر ترفندهائی را برای سرگرم کردن و برگرداندن نگاه مردم ایران از ریشه هزاران بدبختی و تیره روزی که همانا رژیم آخوندی است به کار می برد! یک ترفند سرگرم کردن مردم با فوتبال است! کسانی که همه چیز را رها کرده و در پی آن هستند که بدانند کدام تیم به کدام تیم گل زد و فلان فوتبالیست هفته پیش سرما خورد و یا سرفه کرد هرگز در اندیشه تورم تازنده و گرانی های جهشی و ده برابر شدن بهای نان در یک شبانه روز و دزدی های میلیاردی گردانندگان رژیم آخوندی نخواهند بود! فوتبال در همه جهان ورزشی است مانند همه ورزش ها اما در ایران ابزاری برای سرگرم کردن مردم از سوی رژیم گدایان مفت خور است و همگان می دانند که بسیاری از باشگاه های فوتبال و بسیاری از کشاکش های تیم های فوتبال در دوزخی به نام ایران را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می گرداند! یک هزارم از پول های گزافی که در دوزخ ولایت فقیه برای فوتبال هزینه می شوند برای هنرهای رزمی مانند تکواندو و کاراته و کونگ فو هزینه نمی شوند. ورزشکاران رشته های ورزشی دیگر مانند ژیمناستیک و بدنسازی و وزنه برداری و کوهنوردی و .......... نیز هرگز دستمایه های باشگاه های فوتبالی که گرداننده آنها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رژیم ولایت فقیه است را ندارند! چون رژیم آخوندی با فوتبال می تواند مردم فریبی کند اما با رشته های دیگر ورزشی مانند ژیمناستیک و بدنسازی مردم فریبی ناشدنی است!
 
اما بهترین و کارآمدترین ابزاری که رژیم دژخیمان دوزخی و گدایان مفت خور پس از انتحار اسلامی برای سرگرم کردن مردم ایران از آغاز به روی کار آمدنش تا کنون به کار گرفته است پان های رنگارنگ و ناسیونالیسم است! رژیم ولایت فقیه برای ماندن بر سر کار با روش: (چند دستگی بینداز و فرمانروا باش) از ناسیونالیسم و پان های رنگارنگ بهترین بهره برداری ها را کرده است! نیروئی که هواداران و پیروان پان های گوناگون ناسیونالیستی برای تاختن به همدیگر به کار می برند اگر برای تاختن به رژیم ولایت فقیه به کار می رفت تا کنون چندین بار این رژیم اهریمنی نابود شده و از میان رفته بود! چون اگر پان آریاها به پان ترک ها بتازند و پان ترک ها نیز به پان آریاها بتازند و هر دو گروه هم به پان کردها بتازند و هر سه گروه هم به پان عرب ها بتازند و .......... با این به هم تاختن های دلاورانه! هرگز زمان و نیروئی برای تاختن به رژیم گنداب و لجن ولایت فقیه بر جای نخواهد ماند! کسانی که همه نیرویشان را به کار می برند تا از هزار سوراخ سنبه مدرک و دلیل و آمار و سند گردآوری کنند تا گفته باشند ما برترینیم و دیگران بدترینند چگونه می توانند رژیم آخوندی را نابود کنند؟
 
چگونه با دستاویز کردن فلان استخوان پوسیده و سنگ و کلوخ که در فلان گورستان پیدا شده است و بالا و پائین پریدن و جیغ و داد زدن برای برتر دانستن فلان پان ناسیونالیستی می توان امیدوار به رهائی مردم دردمند و رنجدیده و به زنجیر کشیده شده در دوزخ رژیم ولایت فقیه بود؟ چگونه با پندارهای کهنه و کهنه پرستانه ناسیونالیستی که در همه جای جهان از میان رفته اند می توان امیدوار بود که رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران نابود شده و لاشه پلشت آن به زباله دان تاریخ پرتاب شود؟ در این میان پان ترک نماها و پان آریانماهای دروغین رژیم آخوندی به همراه ناسیونالیست نماهای دروغین دیگر نیز که مزدورانی برای پیاده کردن برنامه (چند دستگی بینداز و فرمانروا باش) هستند بیکار نمانده و به کشمکش های ناسیونالیستی دامن می زنند. با بررسی کارنامه همه پان ها و همه ناسیونالیست ها از آغاز پیدایش رژیم ولایت فقیه تا کنون، ارزیابی نهائی این است که به جز رژیم آخوندهای مفت خور ناسیونالیسم و پان های رنگارنگ سودبر دیگری ندارند!
 
***************************************************
 
 
سود بردن رژیم آخوندی از ناسیونالیسم کردی
 
 
از زمان به روی کار آمدن پادشاهان صفوی که شیعه بودند سنی های ایرانی که کردها نیز گروهی از آنها بودند ستم ها و آزارهای فراوانی را دیدند. از زمان به روی کار آمدن پادشاهان صفوی لعنت فرستادن بر عمر و پیوند دادن بدی ها و زشتی ها با ابوبکر و عمر و عثمان در میان شیعیان جا افتاد و جشنی در سالروز درگذشت عمر در میان شیعیان به نام جشن عمر برگزار می شد! هنگامی که یک سنی می شنود که کسی بر عمر لعنت می فرستد و می گوید: (لعنت بر عمر) مانند آن است که کسی در میان شیعیان بگوید: لعنت بر امام حسین، لعنت بر امام رضا، لعنت بر امام زمان! سنی ها اگر بتوانند کسی را که می گوید لعنت بر عمر بکشند دودل نمی شوند! در ماه محرم که ماه سوگواری شیعیان است هرگز در شهرهای سنی نشین چیزی به نام سوگواری از گونه شیعی آن دیده نمی شود و این سوگواری ها در شهرهای شیعه نشین دیده می شوند و نان مفت این سوگواری ها را هم آخوندها و روضه خوان ها و نوحه خوان های شیعه می خورند اما هرگز چنین نان مفتی را در شهرهای سنی نشین هیچ یک از آخوندها و روضه خوان ها و نوحه خوان های شیعه نمی توانند بخورند! در شهرهائی مانند اورمیه، نقده، مهاباد، بوکان، اشنویه و .......... که بخشی از آنها سنی و بخشی از آنها شیعه هستند در ماه محرم هر گونه توهین و ناسزائی را کردهای سنی می شنوند.
 
در زمان رژیم پهلوی بسیاری از خرافه های دینی داشتند از میان می رفتند و کشمکش سنی و شیعه داشت کمرنگ می شد اما پس از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ و به روی کار آمدن رژیم ولایت فقیه و جایگزین شدن دوزخ آخوندی به جای زندان آریامهری کردهای سنی چون می دیدند رژیمی با خرافه های شیعی بر سر کار آمده است و جز ستم و آزار و نابرابری و سرکوب چیزی از این رژیم نخواهند دید خواستار کشیده شدن دیواری میان خود و دیگر ایرانی ها شدند. درخواست خودگردانی برای کردها برابر با خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) نبود بلکه دیوارکشی ناسیونالیستی میان کردها و دیگرانی بود که سنی نبودند که این دیوارکشی ریشه در کشمکش های سنی و شیعه داشت نه زبان پرستی یا نژادپرستی! به ویژه آن که زبان کردی چهره ای از زبان پارسی است و زبانی جدا از زبان پارسی نیست و اگر یک پارس تهرانی بخواهد کردی یاد بگیرد شاید در شش ماه بتواند این زبان را یاد بگیرد چون هر دو زبان از یک ریشه هستند.
 
بدبختانه بسیاری از سازمان های سیاسی در آن زمان چون دچار بیماری دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) بودند به جای رهبری مردم کرد همان شعارهای ناسیونالیست های کرد را سر می دادند بی آن که باورمند به ناسیونالیسم باشند و ناسیونالیسم با باورداشت های آنها سازگار باشد! در این میان رژیم ولایت فقیه نیز که در همه جای ایران به سرکوب دشمنانش پرداخته بود با راندن نیروهای سیاسی به شهرهای کردنشین پیوند آن سازمان ها را با بخش های دیگر ایران برید و در بخش های کردنشین ایران دشمنانش را سرکوب کرد! برای دیوارکشی ناسیونالیستی بود که پیوند جنبش کردها با بخش های دیگر ایران بریده شد و این جنبش سرانجام زمینگیر شد و از میان رفت! اما اگر جنبش کردها با زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم درنمی آمیخت و دارای آرمان سرتاسری برای همه ایرانیان بود آیا باز هم شکست می خورد؟ روشن است که نه! اگر حزب دموکرات کردستان ایران نام خودش را حزب دموکرات ایران می گذاشت و یکی از آرمان هایش برپائی ساختار خودگردانی مردمی (فدرالیسم دموکراتیک) برای همه ایرانیان می بود و پهنه پیکارش به جای بخش های کردنشین ایران همه ایران می بود به جای زمینگیر شدن پیروز می شد! آن چه که حزب دموکرات کردستان ایران را زمینگیر کرد ناسیونالیسم بود نه رژیم آخوندی!
 
کومله نیز که در آغاز پیدایشش یک سازمان چپ گرا بود بدبختانه برای گرفتار شدن در گرداب پوپولیسم به مردابی به نام ناسیونالیسم درغلتید و سرانجام مانند حزب دموکرات کردستان ایران زمینگیر شد! حزب کمونیست ایران نیز که به کومله پیوسته بود بدبختانه برای گیر افتادن در دام پوپولیسم همان سخنان ناسیونالیست ها را بی هیچ کم و کاستی بازگو کرد و سرانجام زمینگیر شد! و در این میان کسانی مانند ژوبین رازانی (منصور حکمت) که در حزب کمونیست ایران بودند پس از آن که ناسازگاری مارکسیسم و کمونیسم را با دیدگاه های ناسیونالیستی روشن کردند از حزب کمونیست ایران جدا شده و حزب کمونیست کارگری را بنیانگزاری کردند. بنیانگزاران حزب کمونیست کارگری بسیاری از دیدگاه های ناسیونالیستی ریشه دار در پوپولیسم را در زمینه خودگردانی دور ریختند و به بازسازی اندیشه های مارکسیستی پرداختند. دریغا که پس از درگذشت زنده یاد ژوبین رازانی (منصور حکمت) این کوشش ها نیمه کاره ماندند. به هر روی آنچه که کومله را از کار انداخت ناسیونالیسم و دیدگاه های ناسیونالیستی بود نه رژیم آخوندی!
 
آن که سرانجام بهترین و بیشترین بهره ها را از ناسیونالیسم کردی برد رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه بود! به جای دادن شعار: دموکراسی بو ایران – خودمختاری بو کوردان (دموکراسی برای ایران – خودگردانی برای کردان) از سوی کردهای ناسیونالیست در بخش های کردنشین ایران به همراه دیدگاه های کهنه و کهنه پرستانه ناسیونالیستی اگر جنبشی سرتاسری که خودگردانی مردمی بدون دیوارکشی های ناسیونالیستی نیز می توانست بخشی از آن باشد از سوی کردهائی که دشمن رژیم بودند در سرتاسر ایران پیاده می شد نابودی رژیم بی چون و چرا بود! اما زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم میان کردها و ایرانیان دیگر جدائی انداخت و رژیم آخوندی با بهره برداری از این جدائی هم کردهای ناسیونالیست را سرکوب کرد و هم از بخش های کردنشین ایران آمادگاهی برای پرورش نیروهای هوادار خودش ساخت! جنبش کردهای ناسیونالیست را که فرجام آن شکست بود اگر با جنبش مشروطه آذربایجان که فرجام آن پیروزی بود بسنجیم خواهیم دید که وند پیروزی جنبش آذربایجان در زمان انقلاب مشروطیت سرتاسری بودن آن و آلوده نشدن آن با زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم و پان های گوناگون بود!
 
***************************************************
 
 
سود بردن رژیم آخوندی از ناسیونالیسم پان آریائی
 
 
رژیم آخوندهای مفت خور تا کنون از ناسیونالیسم پان آریائی بهترین بهره برداری ها را کرده است! گروهی از پان آریاها که جز بد و بیراه گفتن به کردها و عرب ها و ترک ها هنری ندارند برنامه: (چند دستگی بینداز و فرمانروا باش) رژیم آخوندی را به خوبی پیاده کرده اند! چنین کسانی ایران را مرده ریگ خود و پدرانشان پنداشته و ایرانیان را آریائی هائی می دانند که پدرانشان سه هزار سال پیش به ایران کوچیده اند! زبان این آریائی ها هم باید پارسی باشد و گر نه اگر کسی به زبان دیگری سخن بگوید خون پاک و ناب آریائی در رگ های او روان نبوده و ایرانی نیست و دیگرانی که پارس زبان نیستند و خون سپنتای آریائی در رگ های آنها روان نیست مانند ترکمن ها و عرب ها و آذربایجانی ها و کردها و .......... از سرزمین اهورائی ایران باید گورشان را گم کنند و بروند تا سرزمین اهورائی ایران به دارندگان بنین آن که آریائی های پارس زبان هستند برسد! البته روشن نیست که چرا دانمارک و آلمان و فیلیپین و مکزیک و تایلند و استرالیا و ژاپن و انگلستان و .......... اهورائی نیستند و تنها ایران آن هم ایرانی که در سایه رژیم ولایت فقیه دوزخی بی همتا در جهان است در باور ناسیونالیست های پان آریا اهورائی از آب در آمده است! از سوی دیگر ناسیونالیست های پان آریا چون مانند همه ناسیونالیست ها در جهان گرفتار مرزپرستی و خاک پرستی هستند مرزهای سرزمین ایران را که سرزمین اهورائی آریائی ها است به هر بهائی می خواهند نگهدارند!
 
از دیدگاه اندیشه خردمندانه خاک، کشور، مرز و سرزمین باید در راه خوشبختی انسان ها به کار گرفته شود اما ناسیونالیست ها که پان آریاها نیز گروهی از آنها هستند انسان ها را در راه خاک و مرز نابود می کنند! حتی اگر رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران در سرزمینی که ناسیونالیست ها خاک آن را می پرستند بر سر کار باشد و از این سرزمین دوزخی بی همتا در جهان بسازد چون خاک این سرزمین و مرزهای آن را نگهداشته است می تواند پا بر جا باشد! چنین کسانی به جای آن که بگویند: چو ایران نباشد تن من مباد بهتر است بگویند: چو دوزخ نباشد تن من مباد! پس اگر آزادی و قانون و حق و داد و ناموس از میان رفتند و مردم سالاری جای خود را به فرمانروائی دیکتاتورهائی مانند خمینی و خامنه ای داد و دزدان سر گردنه و دژخیمان سنگدل و گندخیم رژیم آخوندهای مفت خور بر هست و نیست سرزمینی به نام ایران چیره شدند و در زندان ها و شکنجه گاه ها به هزاران تن از دختران مردم تجاوز جنسی کردند و سپس آنها را کشتند و .......... مرا چه باک! اما چو دوزخی به نام ایران نباشد تن من که در سایه تورم تازنده و گرانی های جهشی و گرسنگی چیزی از آن جز پوست و استخوان بر جای نمانده است مباد! (اگر هم آخوندی دهد مردمی را به باد – چو ایران نباشد تن من مباد!) این است هوده خاک پرستی و مرزپرستی ناسیونالیسم پان آریائی که جز رژیم آخوندی سودبر دیگری ندارد!
 
شگفت آور است پان آریاهائی این سخنان را می گویند و می نویسند که خود را دشمن رژیم ولایت فقیه می دانند! چنین کسانی هنگام یاد کردن از رژیم آخوندهای مفت خور این رژیم را یا رژیم عرب ها و یا رژیم دشمنان سرزمین اهورائی آریائی ها می نامند! روشن نیست آخوندها و دیگر سران رژیم ولایت فقیه که پارس یا ترک هستند چگونه می توانند سردمدار رژیم عرب ها باشند؟! در گفتارها و نوشتارهای چنین کسانی ریشه همه بدبختی های سرزمین اهورائی ایران تاختن عرب ها به ایران زمین است! چنین کسانی قرآن را تازی نامه یا نسک سپنتای بوم عرب نامیده و محمد را پیامبر تازی و اسلام را برابر با فرهنگ عرب ها و اسلام ستیزی را برابر با عرب ستیزی می دانند! پس اگر پیامبر اسلام عرب نبود و پارس یا اروپائی یا ترک بود آدم خوبی بود و چون عرب است آدم بدی است! و چون قرآن به زبان عربی نوشته شده است بد است و اگر به زبان پارسی نوشته می شد کتاب سودمندی بود! بدگوئی کردن از ترک ها و ترکمن ها و دیگر بوم های ایران آن هم با بدترین واژگان و با تاریخ تراشی و وارونه نویسی که جز گسستن همبستگی ایرانیان برای پیکار با رژیم دوزخی جمهوری اسلامی و سود رساندن به رژیم ولایت فقیه هوده دیگری ندارد از دیگر کارهای پان آریاهائی است که هم می گویند دشمن رژیم آخوندی هستند و هم با چنین کارکردهائی به همان رژیمی که از آن بدگوئی کرده و می گویند با آن دشمن هستند سودرسانی می کنند!
 
***************************************************
 
 
سود بردن رژیم آخوندی از ناسیونالیسم عربی
 
 
پیش از انتحار اسلامی خرمشهر بندر بزرگی بود که گاهی بیرون کشیدن بار کشتی های اقیانوس پیمائی که در آن پهلو می گرفتند شش ماه به درازا می کشید! گمرک بندر خرمشهر پر از کالاهائی بود که یا از فرامرز به ایران فرستاده می شدند و یا از درونمرز به فرامرز فرستاده می شدند. آبادان نیز شهری بسیار آباد و زیبا بود و ساختن پالایشگاه آبادان و پتروشیمی آبادان از زمانی که انگلیسی ها ساختن آن را آغازیده بودند کمابیش صد سال به درازا کشیده بود و یکی از بزرگترین سازه های نفتی در سرتاسر خاورمیانه بود. اهواز شهر زیبائی بود که رود کارون از میان آن می گذشت و چند پل بخش های گوناگون شهر را به هم پیوند می دادند. خوزستان و شهرهائی که عرب نشین بودند پیش از انتحار اسلامی آباد و خرم و سرشار از شادی و آسایش بودند آنچنان که گردشگران فراوانی از کشورهای دیگر نیز به آنجا رفت و آمد داشتند. هنگام زمستان که شمال ایران در برف و یخ فرو می رفت در خوزستان برف و یخ و سرمائی نبود و کشاورزان خوزستانی در همه سال فراورده های کشاورزی گوناگونی را می کاشتند و خوزستان یکی از بزرگترین کانون های کشاورزی ایران بود و خوزستان نه در ایران بلکه در همه جهان بزرگترین کانون فراوری خرما بود. از حجاب سیاهی و تباهی و زنان پارچه پیچ شده نیز چیزی دیده نمی شد.
 
پس از انتحار اسلامی عرب های ایرانی در خوزستان و شهرهائی مانند اهواز و سوسنگرد و آبادان و خرمشهر و اندیمشک و دزفول و ..........  جز رنج و درد و اندوه چیز دیگری ندیدند. به همراه تیره روزی هائی که همه ایرانیان پس از به روی کار آمدن رژیم دوزخی جمهوری اسلامی به آنها دچار شدند صدام حسین دیکتاتور پیشین و ناسیونالیست و پان عرب عراق با برپائی جنگ و تاختن به صدها شهر و روستا در ایران هزاران خانه را با بمب و موشک ویران کرد که در بسیاری از این شهرها و روستاها عرب هائی می زیستند که صدام حسین پان عرب خودش را هوادار آنها می نامید! خرمشهری که خرم و آباد بود ویران شد و همه بندرگاه های آن نابود شدند و ارتش صدام حسین گمرک خرمشهر را که پر از هزاران تن کالا به ارزش میلیاردها دلار بود تاراج کرد. همه خانه های خرمشهر با ترکیدن دینامیت های ارتش صدام با خاک یکسان شدند و همه نخلستان ها سوختند و خاکستر شدند. دزفول و آبادان و سوسنگرد و بسیاری از شهرهای دیگر خوزستان نیز با بارانی از بمب و موشک که صدام حسین پان عرب بر سر عرب ها می ریخت ویران شدند!
 
رژیم آخوندهای مفت خور که از جنگ سر رشته ای نداشت و گردانندگان آن برای مفت چریدن آمده بودند و کوچکترین شایستگی برای کشورداری نداشتند در برابر عراق که کشوری کوچکتر از ایران با توان جنگی بسیار کمتر از ایران بود همواره کم می آورد! جنگی که شاید در یکی دو ماه با شکست صدام به پایان می رسید پس از آن که هشت سال به درازا کشید با شکست نیروهای جنگی ایران پایان یافت و روح الله خمینی ناچار شد پیمان آتش بس با عراق را بپذیرد! همان روح الله خمینی که می گفت این جنگ اگر بیست سال هم به درازا بکشد ما ایستاده ایم پس از هشت سال دفاع مزخرف شکست و نشست! اما در جنگ عراق و ایران پس از هشت سال دفاع مزخرف کسانی که بیشترین آسیب ها و زیان ها را دیدند عرب های خوزستان بودند که کشته و زخمی و آواره شدند و هست و نیست آنها با باران بمب و موشک صدام حسین پان عرب سوخت و از میان رفت و اهواز و خرمشهر و آبادان و شهرهای دیگر خوزستان که پیش از انتحار اسلامی شهرهائی آباد و زیبا بودند و مردم آن زندگی سرشار از آسایشی داشتند ویران شدند.
 
هم اکنون عرب های خوزستان به سرزمین های عربی کویت و دوبی و سرزمین های دیگر عربی نگاه می کنند که در آنجا چیزهائی مانند تورم تازنده و گرانی های جهشی و حجاب سیاهی و تباهی و زنان پارچه پیچ شده و هزاران تیره روزی و بدبختی دیگر دیده نمی شوند. آوازهای زیبا و دل انگیز هنرمندان عرب را از رادیوهای عرب زبان می شنوند و سپس به ایران نگاه می کنند و رژیم گداهای مفت خور آخوندی را می بینند که از ایران دوزخی بی همتا در جهان ساخته است و از بام تا شام جز زوزه کشی های گوش خراش آخوندهای مفت خور چیزی از رادیوهای آن به گوش نمی رسد. زخم زبان های پان آریاها را که بزرگترین هنر آنها عرب ستیزی است می شنوند و با خود می گویند اگر من ایرانی هستم از ایرانی بودنم تا کنون چه سودی برده ام؟ اگر من مانند پان آریاهائی که می گویند: (عرب در بیابان ملخ می خورد – سگ اصفهان آب یخ می خورد) ایرانی هستم پس این زخم زبان ها برای چه هستند؟ اینجا است که ناسیونالیسم نوپدید پان عربی که پیوندی با ناسیونالیسم پان عربی صدامی ندارد پدیدار می شود که واکنشی روانی در برابر ستمگری ها و گندکاری های رژیم آخوندی و سخنان ناروای عرب ستیزان نادان است.
 
اما اگر زندگی عرب های ایرانی مانند زندگی عرب های کویت و عرب های دوبی و عرب های بسیاری از سرزمین های عربی سرشار از شادی و آزادی و آسایش می بود آیا باز هم در میان عرب ها پان عربیسم پیدا می شد؟ آیا اگر حجاب سیاهی و تباهی به زور بر سر زنان عرب ایرانی بسته نمی شد و زنان عرب ایرانی به زنجیر کشیده نمی شدند باز هم پان عربیسم نوپدید ایرانی پدیدار می شد؟ روشن است که اگر در ایران رژیمی بر سر کار بود که با خردورزی کشورداری می کرد و گروهی نادان به عرب های رنجدیده و ستمدیده ایرانی با خواندن سروده های نیشدار زخم زبان نمی زدند چیزی به نام پان عربیسم نوپدید ایرانی نیز دیده نمی شد! سرانجام سود پان عربیسم ایرانی را تنها رژیم گندیده و پوسیده ولایت فقیه می برد! با انداختن چند دستگی میان ایرانیان و پیشگیری از همبستگی و پیوستگی آنها برای درهم کوبیدن رژیم دژخیمان دوزخی و گدایان مفت خور آخوندی فرمانروائی رژیم ولایت فقیه پابرجا می ماند و همگان حتی پان عرب ها در این میان زیان می کنند و رژیم ولایت فقیه بهترین و بیشترین سودها را می برد!
 
***************************************************
 
 
سود بردن رژیم آخوندی از ناسیونالیسم ترکی
 
 
هم اکنون رژیم دژخیمان دوزخی و گدایان مفت خور آخوندی بهترین، بیشترین، کارآمدترین و پرسودترین بهره برداری ها را از پان ترکیسم نوپدید ایرانی می برد و هیچ یک از پان ها و دیدگاه های ناسیونالیستی به اندازه پان ترکیسم نوپدید ایرانی برای رژیم برخاسته از گور ولایت فقیه سودرسان نیستند! این ناسیونالیسم ترکی هیچ پیوندی با پان ترکیسم پیدا شده در هشتاد سال پیش ترکیه که به آن بزقوردیسم نیز گفته می شود ندارد و بزقوردیسم در خود ترکیه از میان رفته است. همچنین پان ترکیسم نوپدید ایرانی هیچ پیوندی با پان ترکیسم پیدا شده در جمهوری آذربایجان پیش از به روی کار آمدن ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) ندارد و کوتاه سخن آن که پان ترکیسم نوپدید ایرانی تنها در یک چیز ریشه دارد و آن هم گندکاری های بی شمار رژیم ولایت فقیه است و پان ترکیسم نوپدید ایرانی واکنش و گریزگاهی روانی در برابر هزاران بیداد و ستم و رنج و شکنجه و بدبختی و تیره روزی در دوزخی بی همتا در جهان به نام جمهوری اسلامی ایران است! گروهی از ترک های ایرانی به بهشتی به نام ترکیه نگاه می کنند و می بینند که در دوزخی به نام ایران گیر افتاده اند! گروهی دیگر از ترک های ایرانی به جمهوری آذربایجان نگاه می کنند و می بینند که در آن کشور نه از تورم تازنده و گرانی های جهشی و کمبود دارو و کمبود کالا چیزی دیده می شود و نه از حجاب سیاهی و تباهی و زنان پارچه پیچ شده و زوزه کشی های کر کننده حضرات آیات عظام و حجج اسلام!
 
زندگی در ترکیه با زندگی در بسیاری از کشورهای اروپائی برابر است و جمهوری آذربایجان نیز سرشار از شادی و آسایش است. باکو پایتخت جمهوری آذربایجان شهری است که با میدان ها و خیابان های پهناور و آب نماها و بوستان ها و گلزارهای زیبا از پاریس و لندن نیز زیباتر است. در این شهر زیبا و شهرهای دیگر جمهوری آذربایجان نه عربده کشی های حضرت ایة الله العظمی دیکتاتور و آخوندهای مفت خور دیگر به گوش می رسند و نه گندابی سرشار از هزاران زشتی و پلشتی که ایرانیان تیره روز در آن فرو رفته اند دیده می شود. ترکمن های ایرانی که برای سنی بودن از آغاز به روی کار آمدن رژیم آخوندی جز ستم و نابرابری در میان ایرانیان چیزی ندیده اند به جمهوری ترکمنستان و کشورهای ترک دیگر نگاه می کنند که در آن کشورها نه از نابرابری سنی و ناسنی چیزی دیده می شود و نه از هزاران تیره روزی دیگری که ایرانیان دچار آنها هستند! حتی هزاران تن از کسانی که ترک نیستند مانند پارس ها و کردها از دوزخ رژیم آخوندی به کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان و ترکمنستان گریخته اند و در آن کشورها زبان ترکی را یاد گرفته و زندگی می کنند تا از گنداب و لجنزار رژیم آخوندی خود را برهانند!
 
جمهوری آذربایجان از برگزار کنندگان جشنواره های جهانی هنرمندان آواز و خوانندگی مانند یورو ویژن که سرشار از شادی و زیبائی و هنر است می باشد. امام جمعه تبریز آخوند محسن مجتهد شبستری که نماینده خامنه ای در آذربایجان نیز هست و تا کنون صدها میلیارد تومان از پول مردم ندار و گرسنه تبریز را برای ساختن نمازخانه ای الکی به باد داده است هنگام برگزاری یورو ویژن در جمهوری آذربایجان چند تن از هواداران رژیم را با نام امت مسلمان و همیشه در صحنه! به جلوی کنسولگری جمهوری آذربایجان در تبریز فرستاد تا الم شنگه و هیاهو به پا کنند که برگزاری جشنواره یورو ویژن در کشور اسلامی جمهوری آذربایجان حرام و گناه است! ای کاش ایرانیانی هم که از دوزخ ولایت فقیه به جمهوری آذربایجان گریخته اند راهپیمائی می کردند و می گفتند: زوزه کشی های آخوندها و روضه خوان ها و نوحه خوان ها که مانند پتکی بر مغز ایرانیان بخت برگشته از بام تا شام کوبیده می شوند حرام و گناه هستند! امام جمعه تبریز آخوند محسن مجتهد شبستری که دوست نزدیک علی خامنه ای است برای نخستین بار در تاریخ ایران و جهان نام جمهوری آذربایجان را ایران شمالی گذاشته است! روشن نیست مردم بیچاره ایران جنوبی در سایه رژیم ولایت فقیه به کدام نیکبختی رسیدند که مردم ایران شمالی نیز بخواهند به آن برسند؟
 
البته آریاپرستانی که مانند همه ناسیونالیست ها با چشمان باز خواب می بینند کشور جمهوری آذربایجان را جعلی دانسته و می گویند نام این سرزمین اران است و باید به ایران بپیوندد! نخست آن که اگر جمهوری آذربایجان جعلی است پس ترکیه و ارمنستان و ترکمنستان و عراق و افغانستان و پاکستان و کویت و ده ها کشور دیگر نیز باید جعلی باشند! سازمان های جهانی مانند سازمان ملل کشوری به نام جمهوری آذربایجان را به رسمیت شناخته اند و کشوری به نام جمهوری آذربایجان جعلی نیست! دیگر آن که مگر مردم جمهوری آذربایجان دیوانه شده اند که بخواهند به ایران بپیوندند؟ پیوستن به کدام ایران؟ چرا باید کسانی در جمهوری آذربایجان پیدا شوند و بخواهند به کشوری که در سایه فرمانروائی رژیم دزدان سر گردنه و آخوندهای مفت خور دوزخی بی همتا در جهان شده است و هر کس بتواند از آن بگریزد درنگ نمی کند بپیوندند؟ اگر مردم هنگ کنگ و مردم ماکائو به چین پیوستند برای آن بود که چین با خردورزی گردانده می شود اما هیچکس در جهان خواهان پیوستن به دوزخ دیکتاتورهائی کله پوک مانند خمینی و خامنه ای نیست!
 
در این میان رژیم ولایت فقیه مانند همه رژیم های ناکارآمد برای سرپوش گذاشتن بر روی گندکاری های بی شمارش این پندار خنده دار و یاوه را می خواهد در میان ترکان ایرانی جا بیندازد که ریشه همه بدبختی های ترک ها زبان فارسی است! دلیل بیکاری زبان فارسی است، دلیل گرانی زبان فارسی است، دلیل تورم زبان فارسی است، دلیل کمبود خانه زبان فارسی است، دلیل رشوه خواری زبان فارسی است، دلیل کمبود کالا زبان فارسی است، دلیل بیماری زبان فارسی است، دلیل زمین لرزه زبان فارسی است، دلیل سیل زبان فارسی است، دلیل خشک شدن دریاچه اورمیه زبان فارسی است، دلیل ترافیک زبان فارسی است و دلیل همه بدبختی ها تنها یک چیز است و آن هم زبان فارسی است! و رژیم نیز در این میان هیچ کاره است! اما زبان از دیدگاه اندیشه خردمندانه ابزاری برای پیوند میان انسان ها هست و جز این ارزش دیگری ندارد و با سخن گفتن به زبان مادری نه کباب هائی به پهنای یک وجب و درازای سه وجب از آسمان خواهند بارید و نه نان سنگک برشته کنجدی! برای نمونه اگر زبان ترکی زبان کاربردی ایران شود و همه هفتاد میلیون ایرانی در سرتاسر ایران به زبان ترکی بخوانند و بنویسند و رادیو و تلویزیون ایران نیز به زبان ترکی برنامه هایشان را پخش کنند اما رژیم ولایت فقیه بر سر کار باشد برای ایرانیان چه سودی از زبان ترکی خواهد رسید؟
 
اما اگر زبان فارسی زبان کاربردی ترکیه شود و همۀ مردم ترکیه به زبان فارسی بخوانند و بنویسند و رادیو و تلویزیون ترکیه نیز به زبان فارسی برنامه هایشان را پخش کنند برای ترکیه ای ها چه زیانی خواهد رسید هنگامی که بر کشورشان مانند ایران دژخیمان دوزخی و گدایان مفت خور فرمانروائی ندارند؟ در سنجش با ایران آیا کشور ترکیه را زبان ترکی سرزمینی بهشت آسا کرده است یا کشورداری با خردورزی؟ پس این زبان نیست که مردم یک کشور را خوشبخت یا بدبخت می کند بلکه این رژیم است که مایه بدبختی و خوشبختی مردم یک سرزمین است. از دیدگاه اندیشه خردمندانه زبان تنها ابزاری است برای پیوند میان انسان ها و سخن گفتن یا سخن نگفتن با یک زبان نشانۀ خوب بودن و بد بودن و برتری هیچکس در هیچ کجای جهان نیست. ترک هائی هستند که بهترین آدم ها هستند و ترک هائی هستند که بدترین آدم ها هستند همچنان که فارس هائی هستند که بهترین آدم ها هستند و فارس هائی هستند که بدترین آدم ها هستند و این کردار انسان ها است که آنها را خوب و بد می کند نه سخن گفتن به این زبان و آن زبان.  
 
در رویداد زمین لرزه آذربایجان در تابستان ۱۳۹۱ رژیم ولایت فقیه بهترین و بیشترین بهره ها را از هذیان های ناسیونالیستی برد! ناسیونالیست های ترک آذربایجانی به جای آن که رژیم ولایت فقیه را که در سایه گندکاری ها و دیوانه بازی هایش شهرهای آباد و پایدار در برابر زمین لرزه ساخته نشدند گناهکار بدانند تنها به فارس های بیچاره ای که در این میان هیچ کاره بودند تاختند! و از سخنانی مانند سخنان زیر که گفتند و نوشتند تنها رژیم آخوندی سود برد: فارس ها به آسیب دیدگان از زمین لرزه یاری نکردند چون ترک هستند! فارس ها از ویرانی خانه های ترک های آذربایجان و کشته شدنشان شاد شدند! اگر در شهرهای فارس نشین زمین لرزه ای رخ می داد فارس ها به آسیب دیدگان از زمین لرزه یاری می کردند چون فارس هستند و ترک نیستند! و .......... پس از شنیدن این هذیان های ناسیونالیستی، زمین لرزه بم را در ۵ دی ماه سال ۱۳۸۲ چه کنیم؟ در آن زمین لرزه که کمابیش ۵۰ هزار تن کشته شدند هیچکس ترک نبود و همه کشته ها و زخمی ها و آواره ها فارس بودند! رژیم آخوندی در آن هنگام نه تنها هیچ گونه یاری به آسیب دیدگان از زمین لرزه نکرد بلکه یاری های مردم و یاری های کشورهای دیگر را دزدید و در همان هنگام که بازماندگان فارس زمین لرزه بم از بی داروئی و بی خوراکی با هزاران درد و رنج و اندوه می مردند گروه های دزد رژیم گدایان مفت خور خوراک ها و داروها و پتوها و چادرها را در بازار سیاه تهران به فروش میرساندند!
 
اگر به هر روی از سوی ناسیونالیست های ترک آذربایجانی از رژیمی که گرداننده آن ترکی به نام خامنه ای است نامی برده شود این رژیم یا رژیم راسیست فارس است! یا رژیم قوم آریا است! یا رژیم پان فارس است! یا رژیم پان آریا است! یا رژیم فاشیست فارس است! یا رژیم نژادپرست فارس است! یا رژیم شوونیست فارس است! یا رژیم آریاپرست است! یا ..... یا ..... یا ..... پس گردانندگان دانه درشت رژیم ولایت فقیه که همگی ترک آذربایجانی هستند را چه کنیم؟ مانند: مهدی بازرگان آذربایجانی، علی خامنه ای آذربایجانی، میرحسین موسوی آذربایجانی، علی مشکینی آذربایجانی، عبدالکریم موسوی اردبیلی آذربایجانی، صادق خلخالی آذربایجانی، سیدحسین موسوی تبریزی آذربایجانی، یحیی رحیم صفوی آذربایجانی، صادق محصولی آذربایجانی، محمدرضا میرتاج الدینی آذربایجانی و .......... حتما این آذربایجانی ها هم که زبان مادری آنها ترکی است فارس هستند!!! پس حتما ۵۰ هزار تن فارس که در زمین لرزه بم کشته شدند هم ترک بودند!!! (بنازم به فهم و شعور گویندگان چنین سخنانی که مانند کسانی که دو لیوان بیشتر بالا انداخته اند در عالم هپروت سیر می کنند!)
 
از همه خنده دارتر (و شاید گریه دارتر!) چسبیدن ناسیونالیست های ترک آذربایجانی از تیم های فوتبال آذربایجانی به ویژه تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز است که آن را نماد ناسیونالیسم آذربایجانی می دانند! هیچ یک از فوتبالیست ها و گردانندگان تیم تراکتورسازی تبریز نه ناسیونالیست هستند و نه سر و کاری با سیاست و رویدادهای سیاسی دارند! گردانندگان و پشتیبانان تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز هم فرماندهان سپاه پاسداران رژیم آخوندی هستند! پس این که ناسیونالیست های ترک آذربایجانی برای تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز خود را به آب و آتش می زنند به جز آن که خودشان را فریب می دهند کار دیگری نمی کنند! کوشش فراوانی که رژیم آخوندی برای گرم کردن تنور کشاکش های فوتبال انجام می دهد درباره هیچ یک از رشته های ورزشی انجام نمی دهد! رژیم آخوندی با هنرهای رزمی مانند تکواندو و کاراته و کونگ فو و رشته های ورزشی دیگر نمی تواند مردم فریبی کند چون فوتبال برای رژیم بهترین ابزار برای مردم فریبی است اما با رشته های ورزشی دیگر این مردم فریبی ناشدنی است!
 
***************************************************
 
 
سخن کوتاه، پان های ناسیونالیستی گوناگون در ایران آن چنان که گفته شد تنها یک سودبر دارند و آن هم رژیم سر تا پا لجن ولایت فقیه است و با این پان ها نابودی رژیم ناشدنی است و اگر سازمانی برای براندازی رژیم آخوندی بخواهد کاری بنیادین انجام دهد باید خود را از پان های رنگارنگ دور نگه دارد. پیروان پان های ایرانی نیز دو گروه هستند: یک گروه که دچار خشک اندیشی (دگماتیسم) هستند و سخن گفتن با چنین کسانی هوده ای نداشته و بیهوده است (نرود میخ آهنین بر سنگ) گروه دوم جوانان کم سن و سال و ساده دلی هستند که نه نسک های کلفت چند صد برگی درباره تاریخ جهان خوانده اند و نه پژوهش های ژرف اندیشانه ای درباره پنداری پلید و پلشت و دوزخی و اهریمنی و زهر کشنده ای به نام ناسیونالیسم انجام داده اند. بر دلسوزان و خردمندان است که با کار فرهنگی و روشنگرانه پندارهای پلشت ناسیونالیستی را از مغزهای چنین کسانی بزدایند تا راه برای نابودی رژیم آخوندی هموار شود.