نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

اسرائيليان ضد صيهونيسم

Israel's Jewish critics
Anti-Zionism is part of a larger opposition to racism, an expression of solidarity with the Palestinians as victims of injustice
As long as there has been Zionism, there have been anti-
Zionist Jews. Indeed, decades before it even came to the notice of non-Jews, anti-Zionism was a well-established Jewish ideology, and until the second world war commanded wide support in the diaspora. Today, as cracks show in the presumed monolith of Jewish backing for Israel, increasing numbers of Jews are interrogating and rejecting Zionism. Nonetheless, the existence of anti-Zionist Jews strikes many people - Jews and non-Jews - as an anomaly, a perversity, a violation of the first clause in Hillel's ethical aphorism: "If I am not for myself, who will be for me?"
Zionism is an ideology and a political movement. As such, it is open to rational dispute, and on a variety of grounds. Jews, like others, might well view the Jewish claim to Palestine as irrational, anachronistic, and intrinsically unjust to other inhabitants. They might consider the Jewish state to be discriminatory or racist in theory and in practice or might object, on political, philosophical, or even specifically Jewish grounds, to any state based on the supremacy of a particular religious or ethnic group. As Jews, they might reject the idea that Jewish people constitute a "nation", or at least a "nation" of the type that can or should become a territorial nation-state. Or they might have concluded on the basis of an examination of Israel's treatment of the Palestinians that the underlying cause of the conflict was the ideology of the Israeli state.
Any or all of the above should be sufficient to explain why some Jews would become anti-Zionists. But that doesn't stop critics from placing us firmly in the realm of the irredeemably neurotic. In their eyes, we remain walking self-contradictions, a menace to our fellow Jews.
Whenever Jews speak out against Israel, they are met with ad hominem criticism. Their motives, their representativeness, their authenticity as Jews are questioned. For only a psychological aberration, a neurotic malaise, could account for our defection from Israel's cause, which is presumed to be - whether we like it or not - our own cause. We are pathologised. So we are either bad Jews or Jews in bad faith.
Of course, being an anti-Zionist Jew is a negative identity. It's a disavowal of a politics commonly ascribed to Jews. And if one's anti-Zionism is made up exclusively of a rejection of Zionism, then it's not worth much. But for myself and for the anti-Zionist Jews I know, anti-Zionism is part of a larger opposition to racism and inequality, an expression of a positive solidarity with the Palestinians as victims of injustice and specifically of colonialism.
It should go without saying, but unfortunately cannot, that being an anti-Zionist by no means implies a desire to destroy the Jews who live in Palestine. On the contrary, anti-Zionism is founded on a refusal to countenance discrimination on racial or religious grounds. The Jews of Israel have every right to live safely, to follow (or not) their religious faith, to adhere (or not) to their cultural heritage, to speak Hebrew. What they do not have is the right to continue to dispossess and oppress another people.
An edited extract from Mike Marqusee's new book, If I Am Not for Myself, appears in today's G2.
Click here to read it.

آیا همایش "هلند" جوابگوی مبارزۀ خلق های افغانستان برای رهائی از اسارت اشغالگران خارجی میباشد ؟

عبدالودود پوپلزائی سایت افغانی «اصالت»
جمعه، ۱۸ اپریل ۲۰۰۸
قرار معلوماتیکه توسط برخی از دوستان مواصلت کرده، و از برخی تماسهای تیلیفونی اطلاعاتی بدست آمده است: بتاریخ ۱۹ اپریل ۲۰۰۸ همایشی و یا جلسۀ مشترکی از وابستگان حزب متحد ملی و نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان و دیگران در "هلند" دایر میشود. قرار توضیحات واصله در نظر است که در این جلسه نیروهای "چپ افغانی" و منجمله آنعده کسانیکه به هیچ سازمانی و گروهی در گذشته و اکنون نپیوسته اند و موضعگیری اصولی خودرا در برابر آنان حفظ کرده اند در یک جبهه به اصطلاح "وسیع چپ" افغانی متشکل و منسجم سازند. به عده ای از اعضای "حزب متحد ملی" و "نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان" و "دیگران" وظیفه داده شده است که چنین تماسهای را انجام دهند و دیگران را بمنظور اشتراک در سهمگیری درین جلسه دعوت نمایند.چندین سالی از آغاز فعالیت چنین سازمانها سپری شده، هنوز معلوم نیست که چه کارهای را بمنظور تحقق اهداف والای خلق های رنجدیده افغانستان انجام داده اند . . . با نظر اندازی مختصری در طرحهای برنامه ای قبلی این سازمانها بملاحظه میرسد که تمام موضعگیری ها و پلانهای پی ریزی شده با طرحهای اشغالگران خارجی نزدیکی و تا حدی تطابق داشته است، و کوشیده اند پیوندهای سازشی را در تفاهم و تقارب جستجو کنند.! لذا بدیهیست که نتوانسته اند در دفاع از خواسته های مردم برای رهایی از قید اشغالگران، جلوگیری از مداخلات توطئه گران خارجی و سرکوب "القاعده" و "طالبان" چیزی را انجام دهند، و در جانبداری از موضعگیری ملی و دموکراتیک فعالیت های خویشرا عیار سازند، بلکه در اکثر مواقع و مواضع در برابر اقدامات ضد ملی و پلانهای تخریبکارانه خارجی ها در تحکیم تسلط نظامی، به نفع انحصارات سرمایه داری و امپریالیستی و استفاده از افغانستان بحیث بازار دروازه های باز، و رفت و آمد آزاد سوداگران سیاسی و جاسوسی و مرکز تجاوز و غارت علیه کشورهای آسیای میانه جنوب شرق آسیا، شرق میانه و هندوستان و غیره، سکوت اختیار کرده اند، و برخی اقدامات را "مثبت" و به نفع "صلح و ثبات" ارزیابی کرده مورد حمایت و پشتیبانی قرار داده اند، حتی عده ای بیشتر پیش میروند و بمباردمان های امریکا و ناتو را به نفع صلح و آرامش در افغانستان میشمارند . . ! چنین است موضعگیری های سازمانهای به اصطلاح "ملی" و "دموکراتیک"، "اصلاح طلب" افغانی ! آیا میتوان از آنان در طرح های ملی دیگری باور و تصورات مثبتی در ذهن داشت؟؟و در موازات با اشغال نظامی، کشت و تولید مواد مخدر، فعالیت های موسسات امنیت خصوصی که تعداد آن به بیش از (۵۰۰) میرسد، سازماندهی قتل و کشتار، رهزنی و آدم ربائی، جابجا شدن آدمکشان و ویران گران "جهادی" دیروز و باندیست های رنگارنگ در پُست های کلیدی دولتی، پارلمانی و قوه قضائیه و دستگاه های امنیت ملی، شبکه های گسترده دستگاه های جاسوسی کشورهای مختلف، و مافیای تبلیغاتی بین المللی از ماورای تلویزیون ها و پروگرام های رادیوئی، و رسانه های گروهی دیگری، ادامه و گسترش یافته است! و هیچ اقدامی بمنظور متوقف ساختن و جلوگیری از آن صورت نگرفته است. در چنین حالت، آنان با کدام "آبرو"، "حیثیت" و "منطق" میتوانند از موضع "ملی"، "چپ" و "دموکراتیک" و به زبان واقعی مردم صحبت و یا به اصطلاح از "منافع" و "خواست های" خلق های افغانستان ابراز حمایت و پشتیبانی نمایند!!! جای تعجب و تأسف است!درینجا سوال دیگری مطرح است: قبلاً چه کرده اند و در کدام موضع ملی قرار داشتند و یا هستند که حالا میخواهند نیروی "چپ" را زیر به اصطلاح واژۀ "اتحاد" به دنبال خود بکشانند!. . . مُورچه به غار خود داخل شده نمیتوانست، تخم مرغی را هم با خود کشانید!! بهر حال، صحبت دربارۀ کدام نیروی چپ افغانیست؟ آنانیکه در حقیقت هنوز خودرا و موضعگیری خودرا درست و بشکل مناسب درک نکرده اند؟ و هنوز نمیدانند که به نفع "کی" کار میکنند، بنفع مردم یا دشمنان مردم؟! هنوز قناعت پیدا نکرده اند که افغانستان و خلق های ستمدیده افغانستان زیر چکمۀ اشغالگران خارجی، آهسته آهسته . . به سوی مرگ سرازیر میشوند یا خیر؟!هنوز این دانشمندان "چپ راستگرا" در خواب پنبه دانه می بینند! و معتقدند که با بمباردمان افغانستان و سوختاندن مزارع و قریه ها، ویران کردن خانه ها، و کاشانه های مردم، قتل و کشتار بیگناهان میتوانند "صلح و ثبات" را در کشور بوجود آورند. آنان میخواهند با غرش تانک و توپ های مُدرن امریکا و ناتو "پایه های" ملی و دموکراتیک و "اصلاحات" را در افغانستان "ریشه دار" و "تحکیم" نمایند! و گویا میتوانند به ایجاد "زندگی خوشبخت" "فضای آرام" و "استقرار" در کشور، سرعت ببخشند!! آنان فراموش کرده اند، که جورج بوش "جنگ بر علیه ترور" را وظیفه ای میخواند که پایانی برآن نیست! و معاون او دیک چینی آنرا جنگ بی پایان میداند که برای پنجاه سال یا بیشتر ادامه خواهد داشت، و بوش بار دیگر بتاریخ ۲۱ مارچ ۲۰۰۸ گفته است: طالبان هنوز شکست نخورده، و دولت افغانستان راه درازی برای خاتمه دادن به این گروه پیش رو دارد! این طرحی است که نه تنها برای افغانستان بلکه برای آینده جهان نگاشته اند: از افغانستان شروع و یک به یک به نقاط دیگر جهان سرایت خواهد کرد . .! برژینسکی در کتاب خود: صفحه شظرنج بزرگ . . . مینویسد: "وظیفه خودی ما اینست که این امر را قطعی کنیم، که هیچ دولت، و یا مجموعه ای از دولت ها آنقدر ظرفیت و توانائی بدست نخواهند آورد که بتوانند امریکا را از منطقه . . . به بیرون راند، و یا حتمی نقش تعیین کننده آنرا از میان ببرند . . ."!؟چه جوابی را "حزب متحد ملی" و یا "نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی افغانستان" و "دیگران" خواهند داشت؟! آنان قبل از همه، و قبل از هرچیز باید اندکی به ارگان های قدرت دولتی کنونی در افغانستان نظراندازی کنند تا "قضاوت روشن و درستی" را به سادگی بتوانند بدست آورند! کیها اند که مقامات قدرت "حاکمیت ملی" را اشغال کرده و رهبری را بدست گرفته اند؟!آنانیکه امروز در رهبری ارگانهای امنیت ملی کشور- وزارت دفاع، داخله و امنیت قرار دارند، آیا آدمکشان و جنایتکاران و دهشت افگنان دیروز نیستند؟! اکثریت چوکی های ولسی جرگه، مشرانو جرگه را کی اشغال کرده است؟ با کدام مقام "دولتی" و "اراده ملی" میتوان وظایف "ملی" را انجام داد!؟ با کدام "ارگان ملی" و "حامیان وطن" و با کدام رهبران دارای "هویت ملی" میتوان زمینه تفاهم و همکاری را بدست آورد . .؟!آنان "چپی ها" نیستند که با چنین سازمانهای لغزش یافته احساس همدردی و روحیه همکاری را نشان میدهند!! و مفکوره های سازش کاری و "مصالحه" را در سر می پرورانند . . آنان راست راستگرایان هستند که خودرا زیر "پرده" چپ به شیوه نظامی ستر و اخفا مینمایند!آقایان دانشمند "ملی" و "میهنی" و "دنباله روان" و چپ راستگرا باید از موضعگیری سالم و اصولی چپ واقعی آگاهی درست یابند که:حل اوضاع و شرایط پیچیده کنونی ملی، وابسته امروز قبل هرچیز به هدف اصلی و مبرم مبارزه:رهائی از اسارت اشغالگران خارجی، متوقف ساختن مداخلات در امور افغانستان و واژگون ساختن پلانها و نیروهای تروریست جنایتکار و دهشت افگن "القاعده" و "طالبان" و ایجاد یک پایگاه ملی و دموکراتیک در کشور، بمنظور نیل به استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی میباشد. قبلاً به صراحت گفته شده بود و اکنون تکرار میشود:برای خلق های افغانستان، و بمنظور نجات و رهائی از تسلط اشغالگران بجز موجودیت یک حزب نیرومند ملی و دموکراتیک، ترقیخواه که به کمک آن رزمندگان افغانستان را بخاطر منافع زحمتکشان بسیج سازد و دشمنان را شکست دهد، راه دیگری وجود ندارد. چنین حزبی راه سازش، انحراف و گمراهی را نخواهد پذیرفت. چنین حزبی سد راه "ریویزیونیزم" و "اپورتونیزم" و "شوونیزم" میباشد.چنین حزب به اساس تحلیل علمی، واقعبینانه و مطابق با منافع و اهداف ملی خلق های افغانستان مبارزه رهائی بخش خودرا تا سرحد پیروزی به پیش خواهد برد. ترس و بیم و عقبگرائی در فرهنگ چنین حزب وجود نخواهد داشت . هرگاه این حزب با امکانات پاک و شریفانه خود بتواند زحمتکشان و روشنفکران کشور را متحد و به ضرورت رهائی از قید اسارت اشغالگران آگاه و معتقد سازد و به ایجاد جبهه متحد ملی موفق شود، افغانستان به سوی پیروزی و به موفقیت های بزرگی دست خواهد یافت . ضرورت است که مبارزه در راه آگاهی و بسیج ساختن تمام ملیت ها و اقوام بر اساس تأمین منافع توده های وسیع زحمتکش و بر اساس مناسبات برادرانه، مبارزه علیه هرگونه ستم ملی آغاز و تشدید بخشیده شود، و بجای مناسبات پوسیده اجتماعی شیوه های نوین در سیستم پیشرفته اقتصاد ملی مبتنی بر روابط عادلانه طرح ریزی و پیشبرده شود. جوابگوی چنین ضرورت و شرایط را یک حکومت منتخب ملی و دموکراتیک میباشد. هدف عمده و مبرم دیگر مبارزه امروزی ایجاد یک جبهه متحد ملی فراگیر نمایندگان سیاسی اقشار اجتماعی و روشنفکران کشور در یک پارلمان منتخب و دموکراتیک و ایجاد حکومت منتخب با توانمندی قانونی در جمله اهداف ملی قرار دارد . . . با چنان نیرو و قدرت ملی و توانمندی میتوان هرچه زودتر به اشغال نظامی خارجی خاتمه بخشید و زمامداری را بدست خود مردم افغانستان سپرده و فعالیت های تروریستی را سرکوب و صلح و ثبات را برقرار کرد، و تمام پدیده های ضد ملی در زمینه های گوناگون کشور و زندگی مردم ریشه کن و برچیده ساخت. این بود موضعگیری سالم و اصولی نیروی چپ افغانی . . .!به تحقق رساندن چنین مسؤولیت بزرگ، وظیفه شریفانه تمام وطندوستان، آزادیخواهان و نیروی چپ واقعی افغانستان است . . . گمراهان و فریب خوردگان میتوانند درین روند ملی سهم خودرا ایفا کنند در صورتیکه وابسته گی خودرا تماماً از زنجیر اسارت اشغالگران قطع و به اهداف ملی و مبارزه ملی خلق های افغانستان صادقانه بپیوندند . .!اینست راه مبارزه رزمندگان چپ برای آزادی!آیا همایش "هلند" چنین موضعگیری سالم را در مبارزه برای آزادی، استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی می پذیرد؟!

سوقصد به کرزای, بازگشت طالبان

روشنگری:سوقصد جديد به جان حامد کرزای در مراسم سالگرد ورود مجاهدين به کابل (هشت ثور) در حالی که مراسم به صورت مستقيم از تلويزيون دولتی پخش می شد, وضعيت وخيم و بحرانی افغانستان و افزايش قدرت طالبان را در اين کشور دوباره به صحنه رسانه ها و افکار عمومی کشيد. بويژه اين که برای اين مراسم که در آن علاوه بر کرزای رؤساى قواى سه‌گانه، رهبران جنگ سالار، سفراى آمريكا و انگليس و تعدادی ميهمان خارجی ديگر, نماينده بلندپايه سازمان ملل در کابل, فرماندهان ناتو و جمعی از شخصيت‌هاى سياسى حضور داشتند, شديد ترين تدابير امنيتي، و مجهزترين تيم محافظان تدارک ديده شده بود تا نمايش تثبيت اوضاع افغانستان موثر واقع شود. بگذريم از اين که خود انتخاب هشت ثور به عنوان مبنايی در برگزاری جشن ملی يک دهن کجی شنيع به هر چه جشن ملی و غيرملی بود. زيرا اين روز روزی بود که رژيم سرکوبگر سابق به دست جنگ سالاران سرکوبگر و فرماندهان محلی و باندهای قاچاق مواد مخدر سقوط کرد و موجی بی سابقه از کشتار, غارتگری, جنايت و ستيزه های داخلی گروههای "جهادی", کوچ داخلی, فرار و آوارگی ميليونی افغانستان را فرا گرفت. در هر حال در جريان حمله خمپاره ای طالبان, كريم خليلي، معاون حامد كرزاى کشته شد و دو نماينده مجلس همراه با 9 تن ديگر به شدت مجروح شدند. (يک خبر ديگر تعداد کشته ها را 3 نفر اعلام داشته است) البته اين اولين سوقصد به جان کارزای نيست و اولين قدرت نمايی طالبان در کابل هم به شمار نمی رود. کرزای تاکنون سه بار از سوء قصد جان سالم بدر برده است. قدرت نمايی طالبان در مراسمی که سرمايه گذاری امنيتی فوق العاده ای برای برگزاری بی حادثه آن صورت گرفته بود, برخی گزارش هايی را که پيش از اين در رابطه با وضعيت وخيم امنيتی افغانستان منتشر شده است تاييد می کند. حداقل از نيمه سال ميلادی گذشته, جای ترديدی در باره پيشروی های طالبان باقی نمانده است. به گزارش کميسيون حقوق بشر سازمان ملل طی سال گذشته 117 حمله خونين انتخاری در افغانستان صورت گرفت, ميزان ترورها بيست و پنج درصد افزايش يافت و حداقل 8 هزار نفر جان خود را از دست دادند. در پايان پنجمين سال اشغال افغانستان شمار نيروهای اشغالگر آمريکا و ناتو 40 هزار نفر بود, با تشديد وخامت امنيتی اوضاع اين تعداد اکنون به 70 هزار نفر رسيد. از اين تعداد 32 هزار نفر نظاميان آمريکايی و سايرين نظاميان عضو کشورهای ناتو هستند. تقويت نظامی گری, دور باطل جنگ و کشتار و خشونت همزمان با حمله جديد طالبان در کابل, خبرگزاری ها اعلام کردند که گروه جديدی از تفنگداران آمريکا از يگان 24 ضربت نيروى دريايى شامل حدود 3500 نفر برای استقرار در منطقه هلمند که در 2 سال اخير تحت کنترل طالبان قرار دارد, اعزام شده اند. طالبان بخش های وسيعی از مناطق جنوب و شرق افغانستان را تحت کنترل خود دارند و بيشترين حملات آنها از اين مناطق صورت گرفته است. گزارش های رسمی رسانه ها می گويد که حدود 10 درصد خاک افغانستان در کنترل طالبان است, اما در گزارش واقعی تری که در 21 نوامبر سال گذشته از سوی يک گروه لابی با تجربه طولانی حضور در منطقه انتشار يافته بود, (1) تاکيد شده بود که "طالبان ها در 54 درصد کشور حضور دايمی دارند و عليرغم حضور ده ها هزار سرباز ناتو و ميلياردها دلار کمک، شورشيان طالبان که در حمله 2001 از قدرت رانده شدند، اکنون مناطق بسيار گسترده,از جمله روستاها، برخی از مراکز ايالات و راه های ارتباطی را بدون هرنوع چالشی تحت کنترل خود گرفته اند." دو علت مهم پيشروی طالبان, يکی طبيعت فاسد, جنگ سالار و ضد مردمی گروهبندی های حاکم بر کابل است که در واقع کلسيونی از جنايتکاران جنگی دو دهه اخير افغانستان, فرماندهان قاچاقچی محلی, روسای قبائل, ماموران سابق سيا و افراطيون بشدت واپس انديش و شبه طالبانی هستند و دوم, فروپاشی اقتصادی و اجتماعی اين کشور در اثر حکومت اين گروهها در همراهی با اشغالگران. به تصريح گزارش ياد شده, "ميليون ها نفر در افغانستان در وضعيت فلاکت باری به سر می برند و موقعيت فاجعه بار انسانی در آن قابل قياس با فقيرترين بخش های آفريقا است. اين در حالی است که کشور از سال 2001 بيش از 15 ميليارد دلار کمک دريافت کرده ولی بنابر گزارش اکسفام بيشتر اين کمک ها به دست مردمی که به آن نياز دارند نمی رسد يا صرف پروژه های توسعه پايدار که بتواند وضع زندگی مردم را بهبود ببخشد نمی شود." "مت والدمن" مشاور امور سياست‌ گذارى موسسه اكسفام در گزارشی که 6 فروردين ماه جاری در کابل انتشار يافت تاکيد کرد که کشورهای غربی که وعده کمک مالی به بازسازی افغانستان داده بودند, از انجام وعده خود سرباز زده اند. به تاکيد گزارش , آمريکا از سال ۲۰۰۲‬ ميلادى تا سال جارى تنها به نيمى از تعهدات مالی خود عمل كرده است. كميسيون اروپا و دولت آلمان كمتر از دوسوم تعهدات خود را انجام داده‌اند و بانك جهانى نصف تعهد ‪ ۶/۱‬ميليارد دلارى را ارائه داده و انگلستان از وعده ‪ ۴۵/۱‬ميليارد دلارى خود، ‪ ۳/۱‬ميليارد دلار را تاكنون در افغانستان به مصرف رسانده است. ‪ ۴۰‬درصد از پول‌هاى مصرف شده در افغانستان به كشورهاى اهداكننده برگشته و بيشتر اين پول‌ها صرف پرداخت به شركت‌هاى قراردادى و حقوق مشاورين شده است. اين گزارش در باره بقايای کمک های مالی مثالی از نحوه مصرف پول ها می زند و می گويد:" يك جاده از مركز كابل تا فرودگاه اين شهر بيشتر از ‪ ۳/۲‬ميليون دلار در هر كيلومتر هزينه داشته كه اين پول چهار برابر هزينه ساخت يك جاده در اين كشور مي‌باشد." در حالی که اشغالگران افغانستان يا همان هسته اصلی باصطلاح "جامعه جهانی" زير عنوان کمک به بازسازی افغانستان, پول ماليات دهندگان کشورهای خود را صرف تامين مخارج ماشين جنگی شان در افغانستان ويران شده و بمباران مناطق مسکونی مردم فقير می کنند و بقايای کمک ها از سوی دولت فاسد و وابسته کرزای بلعيده می شود, فقر و فلاکت مردم اين کشور دائم رو به گسترش است. براساس يک گزارش جديد که همزمان با خبر سوقصد به کرزای انتشار يافت, در حال حاضر در افغانستان در هر 28 دقيقه يک زن در هنگام زايمان جان خود را از دست می دهد! به گزارش يونيسيف متوسط بيسوادی در بزرگسالان حدود 71 درصد است. در مورد زنان 86 درصد. حدود 30 درصد کودکان واجب التعليم برای کمک معاش به خانواده هايشان کار می کنند. 43 درصد زنان افغان از خشونت جنسى شاکی اند. بيش از شصت درصد ازدواج ها اجبارى است. 57 درصد عروس هاى افغان زير شانزده سال سن دارند. وضع بهداشت فاجعه بار است. در استان بدخشان برای هفت هزار زن تنها يک کلنيک وجود دارد که آن هم دکتر ندارد. مين های جنگی هنوز ماهانه شصت‌ تا نود نفر قربانی می گيرند. اکنون فقط کشت ترياک است که در افغانستان ويران شده رونق دارد. به تخمين سازمان ملل کشت ترياک در سال 2008 به صورت عمده مشابه محصول ثبت شده سال گذشته يعنی 192000 هکتار زمين و يا فقط اندکی کمتر از آن خواهد بود. با اين وضعيت روشن است که ريشه تغذيه طالبان و گسترش روزافزون نفوذ اين گروه ارتجاعی در کجاست. اعتماد به نفس آنها اکنون به حدی رسيده است که حتی دعوت های مکرر کرزای به اتحاد با خود را رد می کنند و تلاش او که قوانين شريعت و اعدام ها را برای نزديکی به طالبان دوباره برقرار کرده است را بی پاسخ می گذارند. نمی شود با 70 هزار لشکر بر سر مردمی فقير خراب شد و خانه ها و آلونک هايشان را بمباران کرد, بدسابقه ترين جنايتکاران جنگی را که کوچک ترين دست کمی از طالبان ندارند بر آنها گماشت و کشور را بدون راه و جاده و بهداشت و درمان و آموزش و اشتغال به حال خود رها کرد. اين نوع "جنگ با ترور" که در پائين با ويرانی زيرساخت های اجتماعی, اقتصادی و شرايط بقای ملی همراه است و در بالا با ائتلاف های بشدت ارتجاعی و ضد مردمی, شرايط رشد دمکراسی را فراهم نمی کند, بلکه آن را بکلی نابود می سازد و زمينه را برای تقويت نيروهای سياه و مرتجع فراهم می کند. اشغالگران همانقدر در بيرون راندن طالبان از افغانستان در سال 2001 سهيم اند که در رسيدن آنها به دروازه های کابل در سال 2008 . شکست طالبان نشان پيروزی استراتژی "جنگ با ترور" نبود, در حالی که بازگشت طالبان فقط مبين آن است که اين استراتژی زير چادر اکسيژن نفس می کشد. 1- يادداشت روشنگری در باره اين گزارش را در لينک زير بخوانيد: http://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20071122011137.html