.در نظام غیرانسانی حاکم بر جهان قدرت ها خط و مرز خود را با نوک چکمه های خود در زمین های خونین ترسیم می کنند. کاریکاتور ازاکونومیست است http://www.roshangari.net/ روابط ساکاشويلی با نومحافظه کاران و گروه بندی بوش – مک کين تا به حدی نزديک است که برخی نوشته اند حمله به اوستيای جنوبی با راهنمايی نومحافظه کاران و به منظور کمک به انتخاب مک کين صورت گرفت. هرچند منابع رسمی گفته اند آمريکا در مورد تقابل مستقيم نظامی به ساکاشويلی هشدار داده بود روشنگری. مناقشه خونين بر سر گرجستان- تحت الحمايه آمريکا- و اوستيای جنوبی- تحت الحمايه روسيه- به خوبی نشان ميدهد چگونه قدرت های بزرگ تجزيه کشورها و تشکيل شبه دولت های تحت الحمايه را درخدمت منافع خود به کار ميگيرند و چگونه قادرند با بيرحمی کامل صدها و هزارها و حتی صدها هزار نفر را در خدمت سياست های خود به قتلگاه بفرستند واز خانه و کاشانه خود آواره کنند. تعداد کشته شدگان و آوارگان اين جنگ کوتاه به خاطر اخبار نادرست هردو طرف دقيقا روشن نيست و رسانه های وابسته به هريک از طرفين عمدتا ويرانگری ها و آوارگان کشور تحت الحمايه خود را زير دوربين ميگذارند، همانطور که فقط خطاهای طرف مقابل را جار ميزنند، اما يک چيز روشن است: اين جنگ آمريکا وروسيه بود که توسط سايه های شان در منطقه پيش برده شد. روسيه تهاجم غير منتظره و وحشيانه ی ارتش ساکاشويلي، که توسط آمريکايی ها و زير نظر مربيان اسرائيلی سازمان يافته، به اوستينای جنوبی را به طور غير منتظره ای به شيوه امپرياليست ها پاسخ داد. از زمين و هوا و دريا به گرجستان حمله برد، خود را به اوستيا محدود نکرد تا پايتخت گرجستان پيش رفت، ارتش آن را که به پيروی از منويات حاميان آمريکايی اش يک چهارم بودجه کشور گرسنه و فقر زده را می بلعيد نابود کرد، شهر گوری را که مرکز استقرار نيروهای نظامی گرجستان بود بمباران و اشغال کرد و مردم را از خانه و کاشانه ويرانه شان به آوارگی فرستاد. اگرچه اين واکنش با مثلا واکنش آمريکا و متحدانش به تهاجم صدام به کويت يا با حمله اين کشورها به افغانستان در واکنش به 11 سپتامبر نه به لحاظ کميت نه به لحاظ کيفيت قابل قياس نبود، اما به لحاظ روش، از جنس مشابه بود و قصد داشت اين تشابه را به نمايش بگذارد. به اين ترتيب در نظام غيرانسانی حاکم بر جهان که قدرت ها خط و مرز خود را با نوک چکمه های خود در زمين های خونين ترسيم ميکنند، روسيه محدوده ی خود را به حريف غربی نشان داد. وهمين بود که صدای آخ بلند کمپ ناتو را درآورد و نه البته رنج و درد و آوارگی مردم. آثار ناخشنودی بويژه در اتحاديه اروپا – مخصوصا آلمان و فرانسه که کشورهای صاحب شخصيت مستقل در اتحاديه هستند، آشکار بود. زيرا سياست اتحاديه انطباق و پيشروی آرام و کم تنش با تحولات بعد از جنگ سرد است و خواهان تقابل تمام عيار و فوری با روسيه نيست. بهانه مناقشه البته برای طرف روس , دفاع از جان سربازان روسی و مردم اوستيای جنوبی, بود و برای آمريکا ومتحدين اش , حق حاکميت, گرجستان. استفاده ابزاری قدرت ها از اصول و قوانين بين المللی به عنوان بهانه جنگ و تجاوز آنقدر مرسوم است که ديگر,طبيعی, تلقی ميشود. اين بار اما تفاوتی وجود داشت: شواهد رياکاری هردو طرف آنقدر دم دست است و چنان کلکسيون کاملی از نقض حق سرنوشت و جنايت عليه حقوق بشرتوسط همه طرفين مدعی دراين مناقشه موجود است که ديگر به حافظه نزديک هم برای بياد آوردن آنها نياز نيست، فقط بايد به واقعيت نگاه کرد: چچن، عراق، افغانستان، يوگسلاوي،سومالی ، کوسوو... در متن چنين اوضاعی ادعاهای ,اصولی, و , قانونی, و , حقوق بشری, دو طرف آنقدر کريه بود که عليرغم اينهمه خونريزی به موضوع جوک و خنده شومن های معروف تلويزيونی در اغلب کشورهای جهان تبديل شد. حتی يکی از طرفين مناقشه نيست که بتواند با دستکش سفيد دست های خونی خود را بپوشاند، حتی از دستکش آهنی هم خون فوران ميکند. آنچه که ارتش ارسالی ساکاشويلی روز قبل از شروع مسابقات المپيک برسر مردم اوستيای جنوبی آورد، روسيه در مقياس عظيم طی ساليان طولانی بر سرمردم چچن آورده است و همان در خواستی را که در مورد اوستيا و آبخازيا برحق ميداند، در چچن با بمب و راکت پاسخ ميدهد. دولت های غربی و ,ارتش آزادی بخش, ناتوی آنها، تنها در ماه گذشته سه عروسی را در افغانستان به خاک و خون کشانده اند و هرروز شهروندان افغانی حتی زنان و کودکان شيرخواره را زير بمب های ناتو له کرده و توسط رسانه های انحصاری ,خبر, ميدهند تروريست کشتيم و در عمل برای تروريست ها پايگاه توده ای درست ميکنند.درست يک جمعه بعد از ماجرای گرجستان ناتو بارديگر نزديک 100 نفر از مردم افغان از جمله زن و بچه را کشت. قدرت های غربی که در مورد گرجستان و استان های جدايی طلب اش ناگهان به ياد يک ماده از قانون بين الملل و احترام به حق حاکميت گرجستان افتاده اند در مورد کوسوو حتی يک لحظه به خود ترديد راه ندادند درست همان ماده قانونی را به زباله دانی بريزند. دولت گرجستان که امروز نگران اشغال خود است، 2000 سرباز برای کمک به اشغال عراق فرستاده است و بعد از آمريکا و انگليس بزرگ ترين اشغال کننده نظامی عراق محسوب ميشود... و عراق حالا سرزمينی است که حتی غبار خاک های آغشته به خون و مواد راکتيوش در مورد جنايت همه قدرت های بزرگ، و نه فقط آمريکا، شهادت ميدهد. زيرا جنگ غير انسانی اين قدرت ها با کشور و مردم عراق، و نه صدام، دوازده سال قبل ازحمله 2003 و هنگامی شروع شد که همه آنها با هم همکاری ميکردند. جنگ گرجستان به اين معنا نيست که اين همکاری پايان يافته است و روسيه وآمريکا – و ديگر قدرت ها- در آينده به سازش های متعدد بر سر منافع خود و اگر لازم بدانند قربانی کردن کشورهای کوچک در همکاری باهم، دست نخواهند زد. روسيه فقط به سياست ربع قرنی آمريکا در محاصره آن پاسخ داده و تلاش ميکند جای خود را در کلوب قدرت بازسازی کند و اين البته به معنای پايان موقعيت آمريکا به عنوان قدرت مسلط نظامی و سياسی در جهان نيست، کافی است در نظر بگيريم آن ,کمربند امنيتی, که آمريکا و ناتو دورتا دور روسيه و در خاک کشورهای همسايه اش ايجاد کرده اند، اگر قرار باشد توسط روسيه در قاره آمريکا تقليد شود، چه شرايطی ايجاد خواهد شد. فروپاشی شوروی:پايان خصومت يا آغاز آن؟ بحران گرجستان فقط چالش و نزاعی را به روی صحنه آورد که اکنون بيش از دو دهه است برای کنترل استراتژيک منطقه قفقاز و خاورميانه در پشت صحنه جريان دارد. پيروزی آمريکا در جنگ سرد، سلطه نظامي، سياسی و اقتصادی بی منازع آن برجهان، و لبخندهای ديپلوماتيک و , رسانه ای, بين رهبران ,غرب, و ,شرق,، بر اين چالش و نزاع پرده می انداخت، در حاليکه واقعيت اين بود که درست بعد از فروپاشيدن شوروی و پايان جنگ سرد، تدارکات نظامی و سياسی و امنيتی در منطقه ای که سابقا تحت نفوذ شوروی بود، شتاب بی سابقه ای گرفت و ترديدی نبود که اين وضعيت ديريا زود به تقابل علنی خواهد انجاميد. روند غارت اقتصادي، محاصره نظامی و تحقير سياسی روسيه بعد فروپاشی شوروی به حدی بود که برخی از کارشناسان اقتصادی وابسته به دولت آمريکا و نيز بسياری از تحليل گران مستقل بيش از يک دهه پيش تذکر دادند اکنون برای بخش بزرگی از مردم روسيه اين سوال پيش آمده است که آيا اين سيستم شوروی بود که خصم غرب محسوب ميشد يا کشور و مردم روسيه؟ همين گروه هشدار ميدادند اين امر روندهای خطرناکی را شروع خواهد کرد که کمترين آن گرايش به يک دست قوی و مستبد در درون روسيه و ايجاد ائتلاف های جديد واز جمله اتحاد اين کشور با ديکتاتوری های منطقه برای بازگرداندن توازن قدرت خواهد بود. از غارت اقتصادی و انتقال اموال و مالکيت منابع عمومی به سرمايه داران و بانکداران غربی در دوره ی يلتسين که سرانجام به ورشکستگی روسيه و ناتوانی آن از پرداخت قروض خود بود ميگذريم، به حوزه نظامی می پردازيم که زمينه اصلی درگيری کنونی در گرجستان است. اگرچه نگاه آمريکا در بلند مدت متوجه چين و قصد آن کنترل استراتژيک منطقه بود ولی روسيه به عنوان يک قدرت بالفعل هسته ای عملا خود را به شدت بيشتر از دوران شوروی در محاصره يافت. از زمان انحلال رسمی ,اتحاد جماهير شوروی, در سال 1991 تا هم اکنون آمريکا عملا سياست محاصره نظامی روسيه پيش برد. از همان دهه 90 سياست گسترش ناتو به شرق و وارد کردن اعضای پيمان ورشوی سابق از جمله جمهوری های بالتيک، مجارستان، بلغارستان، جمهوری چک ، لهستان، اسلواکی به ناتو آغاز و پيگيری شده است. اين در حالی است که بسياری از تحليل گران خوش خيال بعد از پايان جنگ سرد وجود ناتو را بيهوده ميدانستند و حتی در خود واشينگتن و در پنتاگون، آنطور که ژنرال کلارک بعدها افشا کرد، در جستجوی دليلی ظاهر پسند برای ادامه وجود ناتو و ضرورت تقويت نظامی آمريکا بودند. در حقيقت کسانی که واژه ی , امپرياليسم, را يک توصيف بی پايه ايدئولوژيک ميدانند به راحتی می توانستند تصور کنند کشورهای جدا شده ميتوانستند با ورود به يک پيمان بيطرف يک منطقه حايل درست کنند که حداقل به اندازه دولت های اسکانديناوی در دوره جنگ سرد در عين اتحاد با دولت های بزرگ سياست صلح جويانه ای را در سطح بين المللی دنبال کنند. اما امپرياليسم نه يک توصيف ايدئولوژيک بلکه يک واقعيت سياسی است و ريزش موانع را در خدمت پيشروی و سلطه گسترده تر خود به کار ميگيرد. همزمان با گسترش ناتو به طرف شرق، در پايان دهه 90 خط لوله سيهان برای انتقال نفت و گاز منطقه خزر بادور زدن روسيه و با عبور از باکو و گرجستان ساخته شد. بعد از حمله 11 سپتامبر آمريکا اين سياست تحريک آميز نظامی را تشديد کرد و در سال 2002 پايگاه های نظامی آمريکا در ازبکستان و قيرقيزستان مستقر شد,اين کشورها با قدرت گرفتن روسيه بعدا خواهان برچيده يا محدود شدن اين پايگاه ها شدند., تلاش آشکار قدرت های غربی در جهت فروپاشی يوگسلاوی و تحت الحمايه کردن اجزای آن نيز چيزی جدااز اين سياست نبود. حجم فعاليت ها و هزينه های نظامي، تاسيسات جديد، ارسال تجهيزات پيشرفته و مدرن، استقرار دستگاه های پيچيده جاسوسی که در چارچوب اين سياست محاصره جريان داشت ارقام و اقلام تکان دهنده ای رادر بر ميگيرد که شرح آن در چارچوب اين مقاله نمی گنجد. در مورد تحقير سياسی کافی است به گفته يک کارشناس رسمی در آمريکا توجه کنيم که نوشته بود جالب اين است که آمريکا و دولت های غربی از روسيه می خواهند نه تنها به استقبال سياست محاصره خود برود بلکه هزينه مالی آن را هم بپردازد و وقتی روسيه با دستگيری تعدادی از واسطه ها از اين کار استنکاف کرد، فرياد حريف به آسمان رفت. به هرحال تلاش آمريکا برای وارد کردن گرجستان و اوکراين و آذربايجان به ناتو و استقرار سيستم های موشکی طراحی شده در دوره ريگان در لهستان همزمان شد با وقتی که روسيه از ويرانی گذشته خود را بيرون ميکشيد و برای خط و نشان کشيدن آماده ميشد. در حقيقت وقتی دولت های غربی با جدا کردن کوسوو از صربستان موافقت کردند، روسيه بطور مشخص از, احتمال وقوع , يک پديده مشابه درآينده نام برد. آن پديده فلسطين نبود که در جريان تشکيل کشور کوسوو تقريبا در همه قاره ها به آن اشاره شد، بلکه , اوستيای جنوبی, بود. استراتژ ی روسيه: ائتلاف دو غول ,شرقی, روسيه در واکنش به اين سياست تحريک آميز بی عمل نماند و همانطور که پيش بينی ميشد تلاش کرد باايجاد ائتلاف هايی موقعيت خود را در آسيای مرکزی تقويت کند که البته ائتلاف با چين در مرکز آن قرار داشت. چين نه تنها حريف اصلی و رقيب اقتصادی آمريکا در قرن آينده محسوب ميشود و از تسلط آمريکا بر منابع انرژی منطقه ناخشنود است بلکه همکاری های نظامی آمريکا و ژاپن نيز آنرا نگران ميکند. اگرچه اين کشور ترجيح ميدهد فعلا بگذارد ين عضله خود را در بازار به نمايش بگذارد، ولی از تدارکات استراتژيک غافل نمانده است. ايجاد سازمان همکاری شانگهای توسط چين و روسيه در سال 2001 يک گام بلند و پر اهميت بود که دو کشور از طريق آن تلاش کردند روابط خود را با قزاقستان، قيرقيزستان، تاجيکستان و ازبکستان محکم کرده و در مقابل پيشروی آمريکا در منطقه قفقاز سد ايجاد کنند. نيل گرين که کارشناس مسايل قفقاز است در مورد ديگر اقدامات روسيه مينويسد اين کشور علاوه بر اتکاء بر ائتلاف های منطقه ای برنامه هايی برای تقويت قدرت نظامی خود را از سر گرفته است. هرچند هزينه های نظامی آن نسبت به آمريکا هنوز بسيار ناچيز است ولی دولت روسيه برنامه بازسازی قدرت نظامی دوران شوروی و جايگزينی سلاح های قديمی با ابزار مدرن تر را بطور جدی دنبال ميکند. گرين اضافه ميکند در تابستان امسال سخنگوی نيروهای دريايی روسيه اعلام کرد روسيه برنامه ساختمان 6 ناوگان عظيم دريايی و نوسازی ناوهای حامل سلاح های هسته ای را در دست دارد. اين ناوگان ها شامل و ناقل ناوهای هواپيمابر، تجهيزات برای جنگ زميني، خودروهای جنگي، هواپيماها و هلی کوپترهای جنگي، هواپيماها و خود روهای بدون سرنشين و نيروهای کوماندويی خواهند بود. او گفت نخستين بخش اين برنامه در سال 2010 قادر به عمل بوده و تکميل نهايی آن تا سال 2050 به طول خواهد انجاميد. گرين مينويسد ناوگان دريايی روسيه در منطقه پاسيفيک و قطبی در خدمت سياست انرژی مسکوست که در نظر دارد با احداث لوله های جديد نفت و گاز، ذخاير عظيم انرژی سيبری را به بازار جهانی منتقل کند. به گفته گرين در واکنش به استقرار پايگاه موشکی در جمهوری چک و لهستان، روسيه تاسيسات خود برای پرواز مرتب هواپيماهای بمب افکن بر فراز اقيانوس های آرام و قطب شمال را که قادر به حمل کلاهک اتمی هستند راه اندازی کرده است. اين پروزاها بعد از سقوط شوروی در سال 1991 متوقف شده بود. بعلاوه روسيه گفته است مجددا تاسيسات خود را برای هدف گرفتن پايگاه های موشکی آمريکا در سراسر اروپا تنظيم خواهد کرد و احتمال دارد پايگاه های سوخت گيری در کوبارا تقويت کند. گرين همچنين مينويسد مسکو و پکن از اواسط دهه 90 به تدريج به نفع مقابله مشترک با آمريکا، اختلافات خود را به تدريج کنار ميگذارند. در 21 ژوئيه امسال آنها پروتکلی برای حل مشاجرات خود بر سر 4300 کيلومتر مرز بين المللی را امضا کردند که گام بزرگی برای گسترش همکاری بود. به گفته نيل در دوره اخير روسيه کمک های خود به چين برای تاسيسات هسته ای را افزايش داده و دو کشور يک قرار داد يک و نيم ميليارد دلاری برای تقويت تاسيسات غنی سازی اورانيوم چين را امضا کردند. ديميتری مدودف، رئيس جمهور چين اولين سفر خارجی خود را به قزاقستان و چين اختصاص داد و رهبران چين و مسکو در بيانه مشتری برنامه واشينگتن برای ايجاد يک سپر موشکی را محکوم کرده و آنرا , برای تعادل استراتژيک و ثبات جهان , و تلاش برای کنترل توليد سلاح مضر توصيف کردند. در اين بيانه گفته شده برای , بعضی ها, همکاری بين چين و روسيه خوشايند نيست، ولی بيانيه اين همکاری را برای ,حفظ ثبات در شرايط مدرن, لازم خواند. مدودف بعد از انتشار بيانيه در يک سخنرانی در دانشگاهی در چين گفت روسيه و چين در نظر دارند از قوانين بين المللی و تامين يک , نقش تعيين کننده برای سازمان ملل , دفاع کنند که آشکار در تقابل با سياست آمريکا در تضعيف سازمان ملل است. همکاری اقتصادی دو کشور نيز به سرعت در حال گسترش است . حجم تجارت دو طرف از 10.7 ميليارد دلار در سال 2000 به 48.2 ميليارد دلار در سال 2007 رسيد.دو کشور در حال گفتگو و چانه زنی بر سر قراردادی هستند که بر اساس آن قرار است چينی ها بين 2010 و 2015 ، پنجاه ميليارد تن نفت و گاز از روسيه وارد کنند. در جريان مسابقات المپيک در چين پوتين و هو جين تائو رئيس جمهور چين با هم ديدار داشتند.در رابطه با اين ديدار رئيس جمهور چين گفت دو کشور در نظر دارند ,از جهان چند قطبی , حمايت کنند. نقش رهبران محلی گرجستان ممکن است تنها يک جرقه باشد، اما آن رشته های بارداری که در صحنه رقابت قدرت ها روی زمين چيده شده و تصادم آن ها اين جرقه را بوجود آورد، بطور فزاينده بر فشار خود خواهد افزود وجهان ما و روابط کشورها را آلوده خواهد کرد. اين وضعيت ميتواند فشار فوق العاده ای بر جنبش های مستقل و دمکراتيک در منطقه قفقاز و خاورميانه وارد کند که اغلب زير فشار حکومت های استبدادی يا سياستمداران خودفروخته و بازيچه قدرت های غربی زندگی ميکنند که تلاش ميکنند در اين نزاع برای خود حامی دست و پا کنند. در حاليکه اگر اين کشورها تحت دمکراسی و حکومت های مردمی اداره ميشدند ميتوانستند برعکس با استفاده از اين رقابت دو قدرت از فشار بر کشورهای خود بکاهند. رهبران گرجی اگر به فکر مردم خود و حق حاکميت کشور بودند حتما تلاش ميکردند در اين چالش خطرزاو رقابت نظامی قدرت های بزرگ، موضع بيطرف اتخاذ کنند اما ساکاشويلی با صرف ميليون ها دلار و درست در خدمت همين رقابت نظامی به قدرت رسيده است. سوماس ميلنه تحليلگر سرشناس گاردين نوشته است فقط شرکت تبليغاتی که تحت رهبری راندی شومان مشاور ارشد سياست خارجی جان مک کين نامزد رياست جمهوری آمريکاست، از سال 2004 حدود 900000 دلار به دولت گرجستان پرداخته است. روابط ساکاشويلی با نومحافظه کاران و گروه بندی بوش – مک کين تا به حدی نزديک است که برخی نوشته اند حمله به اوستيای جنوبی با راهنمايی آنها و به منظور کمک به انتخاب مک کين صورت گرفت. هرچند منابع رسمی گفته اند آمريکا در مورد تقابل مستقيم نظامی به ساکاشويلی هشدار داده بود و اسرائيلی ها نيز چند ماه قبل بعد از اخطار و اظهار ناخشنودی رهبران روسيه ژنرال های خود را از گرجستان بيرون بردند. شايد هم مثل موارد ديگر در مورد گرجستان هم درون هيات حاکمه آمريکا اختلاف نظر وجود داشت. به هرحال هيچکس در وابستگی ساکاشويلی به دولت آمريکا و نومحافظه کاران ترديد ندارد و گزارش اين وابستگی در رسانه های جريان حاکم در آمريکا مثل وال استريت جورنال هم نقل شده است. علاوه بر کمک مالی موسسه نزديک به مک کين موسساتی مثل NED و ليبرتی سوسايتی و امثال آن برای روی کار آوردن ساکاشويلی ميليونها دلار هزينه کردند.اگر چه اين موسسات ادعا ميکنند اين هزينه ها را صرف ,تقويت دمکراسی, ميکنند، اما مشت محکم ساکاشويلی که اندکی بعد از به اصطلاح انقلاب رنگی او بر سر اپوزيسيون فرود آمد، حمله به تظاهرات مردم ناراضی با گاز اشک آور و گلوله های پلاستيکي، بستن تلويزيون ها و رسانه های اپوزيسيون دولت، برگزاری انتخابات در شرايطی اين چنين و در حاليکه رقبا تحت تعقيب بوده و به اتهامات واهی روانه زندان شده بودند، واقعيت را به نمايش گذاشت و اظهار نگرانی منابعی مثل گروه بحران دست ها را رو کرد. طبيعی است که برای ساکاشويلی و يارانش که اغلب آنها و نيز برخی سران معتبر اپوزيسيون، اليگارش های به ثروت رسيده دوران شوروی هستند، نه حاکميت گرجستان و نه وضع مردم اين کشور مشغله اصلی نيست. در دوران اينها و سياست اقتصادی نوليبرالی شان که مورد تشويق و تحسين بانک جهانی قرار گرفت، گرجستان که بطور نسبی يکی از بهترين اقتصاد های جمهوری شوروی را داشت، به لحاظ درآمد سرانه ملی در رديف 108 بعد از کشورهايی مثل بوتان، اکوادور و گواتمالا و به لحاظ توليد کل ملی آن در مقام 114 زير گينه اکوادور قرار گرفت. شکاف طبقاتی در اين دوره بطور نجومی افزايش يافت و نيمی از مردم زير خط فقر و يک چهارم آنها با روزی کمتر از دو دلار زندگی ميکنند. در حاليکه اليگارش های رقيب ساکاشويلي، نارضايی مردم از اين وضعيت را به سود خود مصادره ميکنند، ساکاشويلی هم سعی ميکند بااستفاده از احساسات ملی عليه اشغال اوضاع را به نفع خود تغيير دهد. به هرحال شايد در کوتاه مدت اين محاسبه درست باشد، اما واکنش تند روسيه و نابودی ارتشی که اينهمه برای آن هزينه شده بود بطور قطع اپوزيسيون را تقويت خواهد کرد. در مورد اوستيای جنوبی نيز وضع بهتر نيست. اخبار مستقل در مورد اين ناحيه کم است اما گاردين نوشته است اوستيای جنوبی را سياستمداران وابسته به مسکو و باندهای مافيايی راهزن اداره ميکنند. درست است اين ناحيه از آغاز فروپاشی شوروی خود را مستقل اعلام کردند و مردم اين ناحيه در جريان يک رفراندوم که بيش از 90 در صد در آن شرکت داشتند و بيش از 95 درصد رای به جدايی دادند، اما خوب ميدانيم چگونه مردمی که طی دهه ها و سده ها با هم و کنار هم زندگی ميکنند با دستکاری سياستمداران و قدرت ها ناگهان به خصم خونی هم تبديل ميشوند. آنچه مسلم است در دوره ما بدون پيش برد يک سياست صلح طلبانه و غير تحريک آميز ،نميتوان از دمکراسی در داخل کشورها دفاع کرد. کسانيکه به بهانه استفاده از مناقشات قدرت های توسعه طلب، به صورت عوامل يک طرف وارد بازی ميشوند، با کارت کاغذی بازی نميکنند، با جان مردم خود و منافع کشور خود بازی ميکنند. بحران گرجستان يک بار ديگر اين واقعيت را نشان داد.
مقاله سوماس ميلنه در گاردين