نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ شهریور ۲۴, چهارشنبه

«آخرین فرصت گل» مجموعه‌ای‌ست از وصیت‌نامه‌ها و یادمان‌های ۱۳۷ زندانی سیاسی که در نظام جمهوری اسلامی به قتل رسیده‌اند. این کتاب را مهدی اصلانی گرد آورده و بدان سامان بخشیده و نشر باران در سوئد نیز در ۳۸۱ صفحه منتشرش کرده.؟

آخرین فرصت گل، مهدی اصلانی، نشر باران، ۲۰۱۶

نقش و رنگ در جهانی سیاه و سفید
«آخرین فرصت گل» کتابی‌ست چهاررنگ و چشم‌نواز. آرایش این کتاب را جهانگیر سروری به عهده داشته و طرح‌هایی که در سرفصل‌های کتاب آمده نیز کارِ کاوه عادل است. توجه به نقش و رنگ در این کتاب را می‌توان به عنوان تلاشی در نظر گرفت برای فاصله گرفتن از فرهنگ «کار سیاسی» در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب که در کمال سادگی و با کمترین امکانات و با بیشترین کلمات در تنگ‌ترین فضای ممکن در یک جهان آرمانی اتفاق می‌افتاد.
مهدی اصلانی در مقدمه روایتی به دست می‌دهد از نحوه شکل‌گیری طرح جلد کتاب. به اعتبار این روایت می‌توانیم بگوییم از آنچه که روی جلد می‌بینیم می‌توانیم به روح اثر پی ببریم. اصلانی می‌نویسد: «طرح روی جلد کار سهیلا محمد رحیمی است که در همراهی با خواهر دیگرش، فرنگیس، برای برادران زندانیشان در بند مردان، نقش زده‌اند. هر دو خواهر تابستان‌کُش شدند. برادران‌شان نیز دیگر در میان ما نیستند. سهیلا و فرنگیس بلوز کاموای تنشان را می‌شکافند و بر روی پارچه‌ای که در اختیارشان است، خالق دشتی آبی‌رنگ می شوند و کوهی. سپس جوراب پایشان را نیز می‌شکافند و آن آهوی خوش‌خرام و گردن‌فراز را نقش می‌زنند. طرح به همت منوچهر محمد رحیمی از صندوقخانه‌ی اشیای قیمتی مادر سونا که یادگار فرزندان‌اش را در آن به امانت سپرده است، به کتاب ارزانی شد.»
در وصیت‌نامه‌ها و نامه‌هایی که از فقط ۱۳۷ تن از اعدام‌شدگان در این کتاب می‌خوانیم نیز چندان نشانی از دایره واژگانی گروه‌ها و احزاب سیاسی چپ در دهه نخست انقلاب سراغ نداریم. هرچه هست، وداع است با جهانی متخاصم بی‌هیچ دریغی از رفتن جز واگذاشتن عزیزانی که اعدامی آن‌ها را عاشقانه دوست می‌دارد. برخلاف آنچه که در روزنامه‌ها و نشریات گروه‌ها و احزاب سیاسی سراغ داریم، جهان اعدام‌شدگان از شعار کمترین بهره‌ای نبرده. ما انسان آرزومندی را می‌بینیم که می‌تواند با فضای مختصری که در حد یک وصیت‌نامه کوتاه در اختیارش گذاشته‌اند، خودش، دلبستگی‌ها و دلنگرانی‌ها و آرزویش به دیدار طبیعت را با ایجاز و با کلماتی استوار بیان کند. به این ترتیب در یک نگاه کلی به این اسناد و مقایسه آن‌ها با آنچه که در نشریات تشکیلاتی در ۳۰ سال پیش منتشر می‌شد، می‌توان به این حقیقت پی برد که تا چه حد شخصیت اعدام‌شدگان مصادره شده است: در یک سو آن‌ها را در حد شعارهای حزبی و قهرمانانی بی‌نام و نشان با کنشی از پیش تعیین شده مبتنی بر اسطوره‌سازی‌های متداول در آن زمان فروکاستند، در سوی دیگر اعدام‌شدگان را در حد تروریست‌هایی متخاصم و معاند و خائن به کشورشان تقلیل دادند. ۱۳۷ وصیت‌نامه‌ای که در «آخرین فرصت گل» درج شده، حرف دیگری می‌زند. مثل این است که این متن‌ها ما را دعوت می‌کنند به اینکه اعدام‌شدگان سیاسی را بازشناسیم. آن‌ها که بودند؟ آرزوهاشان چه بود و چگونه ما را گذاشتند و رفتند؟

"کابوس کهریزک با عذرخواهی پاک نمی‌شود"

پس از نامه عذرخواهی سعید مرتضوی، واکنش‌ها نسبت به این اقدام او همچنان ادامه دارد. خواهر یکی از کشته‌شدگان کهریزک نوشته این کابوس با عذرخواهی تمام نمی‌شود و یک روزنامه‌نگار اصولگرا خواستار اعدام مرتضوی شده است.
یک عذرخواهی و صدها پیامد. سعید مرتضوی شاید اصلا فکرش را هم نمی‌کرد که با نوشتن یک نامه، آتشی را که گویا هفت سال زیر خاکستر بود دوباره شعله‌ور کند. دادستان سابق تهران شاید وقتی نامه عذرخواهی از بازماندگان کهریزک را می‌نوشت تنها یک هدف داشته و آن هم بستن این پرونده به "خیر و خوشی" بوده است.

حالا اما با گذشت دو روز از انتشار این نامه عذرخواهی، سیل واکنش‌ها نسبت به آن همچنان ادامه دارد.

آصفه کامرانی، خواهر محمد کامرانی، یکی از جانباختگان کهریزک در پاسخ به عذرخواهی مرتضوی نامه‌ای خطاب به او نوشته و در آن گفته: «کابوس کهریزک تمام‌شدنی نیست و لکه ننگش هم پاک نمی‌شود، حتی با عذر‌خواهی شما آقای مرتضوی آن هم بعد از هفت سال. اصلاً عذر خواهی برای چه؟»

بیشتر بخوانید: مرتضوی؛ "مهره سوخته‌ای" که باید از اذهان عمومی پاک شود

خانم کامرانی با اشاره به بخشی از نامه مرتضوی که در آن ادعا کرده عمدی در وقایع پیش‌آمده در کهریزک نبوده، نوشته است: «اگر عمدی در کار نبوده چرا عزیزان ما در سوله‌های بازداشتگاه نگهداری می‌شدند، با وجود اینکه با کمبود جا مواجه بوده‌اند؟ خب حداقل در حیاط بازداشتگاه نگهداری می‌شدند؛ اگر عمدی در کار نبوده چرا به آن‌ها هتک حرمت شد؟ این شکنجه‌ها مگر می‌شود برنامه‌ریزی‌شده نباشد؟ آیا این شکنجه‌ها نزدیکی به مرگ نیست؟»

او سپس با اشاره به اتهام مرتضوی در قتل زهرا کاظمی عکاس ایرانی- کانادایی نوشته است: «شما ابراز پشیمانی کردید، ای‌کاش آن موقع که پای شما در پرونده زهرا کاظمی هم در میان بود تصمیم می‌گرفتید که دیگر چنین اتفاقاتی رخ ندهد، شاید الان محمد ما هم زنده بود.»

تقاضای اعدام برای مرتضوی

حجت‌الاسلام زائری، روزنامه نگار اصولگرا جرم مرتضوی را نه تنها دست داشتن در قتل قربانیان کهریزک یا زهرا کاظمی و نیز اختلاس و پرونده‌های مطبوعاتی بلکه "مخدوش کردن اعتماد مردم" دانسته است.

او در سایت الف وابسته به احمد توکلی نوشته است: «اعتماد مخدوش مردم مخصوصا در وضعیت خطرناک و حساس فعلی تنها با حکم اعدام او قدری ترمیم خواهد شد و هرگونه سستی و تهاون نسبت به این موضوع و بی توجهی به خسارت‌های سهمگین و جدی که او به ارکان جمهوری اسلامی وارد کرده است منجر به تهدیدهایی خواهد شد که فروپاشی نظام کمترین آنها خواهد بود.»



م
بیشتر بخوانید: سعید مرتضوی از بازماندگان وقایع کهریزک عذرخواهی کرد





"مرتضوی به معاونت در قتل اعتراف کند"

محمدصالح نیکبخت، وکیل خانواده امیر جوادی‌فر، یکی از قربانیان کهریزک، در یادداشتی در روزنامه شرق عذرخواهی مرتضوی را از دید حقوقی بررسی و به سیر وقایع آن سال اشاره کرده است.

به گفته نیکبخت دستور انتقال بازداشت‌شدگان از کهریزک به نقطه‌ای دیگر بعدازظهر روز یکشنبه ٢١ تیر ١٣٨٨، در وزارت اطلاعات اتخاذ و به مرتضوی ابلاغ شد اما آن شب این اقدام صورت نگرفت.

ساعت ٩ صبح روز بعد، سعید جلیلی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، موضوع انتقال فوری بازداشت‌شدگان از کهریزک را به مرتضوی متذکر می‌شود و دستورات مقامات عالی را به او ابلاغ می‌کند اما دادستان وقت تهران باز هم از انجام این کار طفره می‌رود و انتقال زندانیان از کهریزک در نهایت در روز سه‌شنبه ۲۳ تیر انجام می‌شود.

بیشتر بخوانید: واکنش‌ها به عذرخواهی مرتضوی از خانواده قربانیان کهریزک

امیر جوادی‌فر در راه انتقال از کهریزک و در اتوبوس جانش را از دست می‌دهد. ساعت ۳ بعدازظهر همان روز محسن روح‌الامینی که چند ساعتی بوده از کهریزک به اوین منتقل شده بوده به علت وخامت حالش به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شده و حوالی ساعت چهار صبح روز چهارشنبه ٢٤ تیر، در این بیمارستان فوت می‌کند.

بعدازظهر روز چهارشنبه نیز محمد کامرانی از اوین به بیمارستان لقمان‌الدوله منتقل شده سپس از آنجا به بیمارستان مهر منتقل می‌شود و در عصر روز ۲۵ تیر از دنیا می‌رود.

صالح نیکبخت با توجه به زمان وقوع این سه مرگ نوشته است: «در نظریه پزشکی قانونی که ازسوی ١٣ نفر از متخصصان بیماری‌های عفونی تهیه شده بود، اعلام شد همه این سه ‌نفر بر اثر ضربات متعدد وارده بر نسوج بدن آنها در ٧٢ ساعت قبل از فوت، کشته شده‌‌اند. این نظریه را اگر در کنار زمان ابلاغ‌ها درباره انتقال فوری از کهریزک به جای دیگر قرار دهیم، درمی‌یابیم ترک فعل یعنی انجام ‌ندادن دستور مقامات مافوق بلافاصله پس از ابلاغ، موجب این جنایت هولناک شده و نام‌برده که از انجام دستور سرپیچی کرده یا در اجرای آن تأخیر داشته، عملا در وقوع قتل معاونت داشته و او باید این را به‌ صراحت اعلام کند.»

انگشت اتهام به سمت احمدی‌نژاد

روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی درباره عذرخواهی سعید مرتضوی ، انگشت اتهام را به سمت محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور وقت برده و نوشته است: «رئیس جمهوری که در زمان مسئولیت او و بخاطر رفتارهای تحریک‌آمیز و مناظره‌های از قبل طراحی شده او در صدا وسیما به امواج فتنه دامن زده شد در این میان چه نقشی دارد و همچنین حامیان سینه چاک او؟»

نویسنده این یادداشت در ادامه نوشته است: «سال۸۸ عده‌ای به اتهام فتنه‌گری سرکوب و مجازات شدند، گروهی همچون این سه عزیز بی‌گناه قربانی گشتند و خون آن‌ها هدر رفت و….عده‌ای هم بخاطر خوش خدمتی به امتیازات فراوانی دست یافتند. آیا مرجعی هست که بعد از اعترافات دادستان وقت این پرونده بزرگ و پیچیده را مورد بازرسی مجدد و همه جانبه قرار دهد و از نظام جمهوری اسلامی این ننگ داخلی و خارجی که دستمایه شیطنت‌های دشمنان گردید را پاک نماید؟»

یادداشت‌نویس جمهوری اسلامی اعتراف مرتضوی را "دیرهنگام" و در عین حال "تکان‌دهنده" دانسته و تاکید کرده که این اعتراف چیزی از گناه و مسئولیت عاملان و آمران ماجرای کهریزک کم نمی‌کند.

در پایان این یادداشت آمده است: «آنچه طنزآمیز جلوه می‌کند اظهار امیدواری آقای دادستان سابق می‌باشد که آرزو کرده خسارات معنوی این حادثه در اذهان مسئولین بماند و من بعد شاهد اینگونه حوادث نباشیم. باید گفت: پیدا کنید پرتقال فروش را!!

واکنش‌ها به عذرخواهی مرتضوی از خانواده قربانیان کهریزک

عذرخواهی سعید مرتضوی از خانواده قربانیان بازداشتگاه کهریزک با واکنش‌های متفاوت ایرانیان روبرو شده است. برخی آن را مثبت دانسته و برخی دیگر ادعای "عمدی نبودن" فاجعه را رد کرده و این عذرخواهی را نمک پاشیدن روی زخم می‌دانند.
سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران، روز یکشنبه (۲۱ شهریور/ ۱۱ سپتامبر) در نامه‌ای به دادگاه رسیدگی به پرونده کهریزک از خانواده‌های محسن روح ‌الامینی، محمد کامرانی و امیر جوادی‌فر، سه قربانی بازداشتگاه موقت کهریزک، "عذرخواهی" کرد.
این سه نفر از جمله صدها جوان معترضی بودند که در ناآرامی‌های تابستان ۸۸ بازداشت و به دستور سعید مرتضوی روانه بازداشتگاه موقت کهریزک شدند. این سه جوان زیر شکنجه مأموران انتظامی و امنیتی کشته شدند. مرتضوی همان زمان ادعا می‌کرد که آنها در اثر بیماری "مننژیت" جان خود را از دست داده‌اند.
بعدها برای جلوگیری از افشا حقایق مربوط به شکنجه و بدرفتاری ماموران پلیس در کهریزک، رامین پوراندرجانی، پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک، توسط عوامل مرتضوی و مقام‌های انتظامی و امنیتی به قتل رسید. دکتر پوراندرجانی سه قربانی کهریزک را معاینه کرده و از راز کشته‌شدن آنها آگاه بود.
سعید مرتضوی بعدها از مقام خود عزل شد و با شکایت خانواده‌های روح‌الامینی، کامرانی و جوادی‌فر با اتهام‌هایی چون "معاونت در قتل"، "بازداشت غیرقانونی" و "گزارش خلاف واقع" در برابر دادگاه قرار گرفت.
بیشتر بخوانید: سعید مرتضوی از بازماندگان وقایع کهریزک عذرخواهی کرد
او در نامه خود به ریاست دادگاه نوشته است: «اینجانب به عنوان دادستان وقت تهران در پیشگاه خداوند و وجدان خود از وقوع این حادثه هولناک اگرچه خداوند باریتعالی عالم است، در شکل‌گیری آن هیچ عمدی نبوده، ابراز شرمندگی می‌کنم.»
تصویر نامه سعید مرتضوی به ریاست و هیئت قضات شعبه ۲۲ دادگاه تجدیدنظر استان تهران روز گذشته در وبسایت‌های خبری مختلف منتشر شده بود. در این تصویر به خوبی دیده می‌شود که سعید مرتضوی در بند چهارم نامه خود روی عبارت "و هیچ نقشی نداشته‌ام" خط کشیده است.
واکنش‌های متفاوت
نامه عذرخواهی مرتضوی واکنش‌های متفاوتی را برانگیخت. شمار زیادی از ایرانیان در شبکه‌های اجتماعی دراین باره اظهار نظر کرده‌اند. برخی نوشته‌اند: «عذرخواهی مرتضوی از جنایات کهریزک از سر پشیمانی و ندامت نیست و علت را در پرونده‌های سنگین چپاول و اختلاس دادستان سابق بجویید. معامله‌ای در میان است.»
برخی دیگر نامه‌ی مرتضوی را "یکجور بازی با احساسات مردم" تلقی کرده‌اند: «عذرخواهی یه هفته بعد، یه ماه بعد، یه سال بعد! این عذرخواهی جز تازه ‌کردن داغ خانواده‌هاشون و مردم دردی را دوا نمی‌کنه.»
برخی دیگر نوشته‌اند که مرتضوی از حادثه کهریزک متاسف نیست و نامه او کوششی برای فرار از مجازات و تاثیرگذاری بر رأی دادگاه است: «طرف عاقل بوده نشسته سبک سنگین کرده دیده چرا الکی دویست[میلیون] تومن دیگه بدم به دادگاه؟! یه عذرخواهی صوری می‌نویسم و تبرئه و تمام!»
یکی از کاربران نیز نوشته است: «الان پورمحمدی به مرتضوی زنگ می‌زنه می‌گه بدبخت اگه جای عذرخواهی می‌گفتی دستور خدا رو اجرا کردم شبها راحت می‌خوابم مثل من وزیری چیزی می‌شدی.»
اشاره این کاربر به واکنش مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری دولت روحانی، به انتشار فایل صوتی آیت‌الله منتظری است. پورمحمدی به عنوان یکی از اعضای "کمیته مرگ" در اعدام صدها جوان زندانی در سال ۶۷ نقش داشت. او دو هفته پیش درباره نقش خود در این اعدام‌ها گفت: «افتخار می‌کنیم ‌دستور خدا را درباره ‌منافقین ‌اجرا کردیم.»
نسرین ستوده، وکیل و مدافع حقوق بشر، در برابر پلاکاردی از سه جوان کشته شده زیر شکنجه در کهریزک


عذرخواهی یعنی پذیرش نقش خود
علی هنری، یکی از کاربران توییتر، در این زمینه نوشته است: «طلب بخششِ مرتضوی به معنی پذیرش نقشش در فاجعه‌ است. حال حکم اوست که عزم حکومت در عدم تکرار فجایع مشابه و عیار عدالت قوه قضاییه را مشخص می‌کند.»
حسین رونقی ملکی، فعال دانشجویی و وبلاگ‌نویس که پس از حوادث ۸۸ سال‌ها زندانی بود، در توییتی نوشت: «یکسال بخاطر روایت فاجعه کهریزک حکم گرفتم. می‌گفتن دروغ گفتید و سیاه‌نمایی کردید. امروز مرتضوی همان‌ها را تایید کرد.»
رونقی افزوده است: «وقتی سال ۸۸ در بند ۷ زندان اوین عباس بیگدلی فاجعه کهریزک را به هیئت بازرسی نمایندگان مجلس توضیح می‌دهد قدرت‌الله علیخانی از هوش می‌رود.»
بیشتر بخوانید: سعید مرتضوی: قاعدتا در پرونده کهریزک تبرئه شده‌ام
"پرشین‌ بانو"، کاربر دیگر در توییتر نوشت: «محمد داوری و مهدی محمودیان، روزنامه‌نگاران پیگیر فاجعه کهریزک با حکم ۵ سال زندانی شدند و مهدی کروبی افشاگر کهریزک هنوز در حصر خانگی است.»
مهدی محمودیان از روزنامه‌نگارانی است که نقش به سزایی در افشای جنایات و فجایع رخ داده در بازداشتگاه کهریزک داشت. او نخستین کسی است که پس از انتخابات درباره اعمال روش‌های غیرانسانی و غیرقانونی با متهمان در این بازداشتگاه، اطلاع‌رسانی کرد. او در شهریور ۸۸ بازداشت شد و حدود سه ماه از بازداشت خود را در انفرادی سپری کرد. محمودیان در اوایل سال ۸۹ به پنج سال زندان محکوم شد.
محمد داوری، دیگر روزنامه‌‌نگاری بود که به دلیل نقش‌اش در افشاگری‌های حوادث رخ ‌داده در کهریزک سال‌ها زندانی شد. کاربری در توییتر نوشت:‌ «محمد داوری پنج سال به جرم مصاحبه با قربانیان کهریزک در زندان بود. عذرخواهی مرتضوی جوانی‌اش که در زندان سوخت را برمی‌گرداند؟»

نرگس موسوی،  نامه مرتضوی در توییتر نوشت: «کهریزک عذرخواهی و ابراز شرمندگی نمی‌شناسد.»
نرگس موسوی افزوده است: «قرن‌ها هم که رد شود این فاجعه فراموش ایران نمی‌شود. در کنار خانواده‌های داغدار، حفره سیاهی که در عواطف ما ایجاد شد پر نمی‌شود.... و امروز با ابراز شرمندگی متهم فاجعه کهریزک دوباره داغ تازه شد...»
زهرا موسوی،"عذرخواهی خوب است اما اتفاقات کهریزک عمدی بود" نوشت: «کشته‌شدگان کهریزک در اسارت و عامدانه شهید شدند آن وضع اتفاق و سهو نبود و حتی خواندن وصف آنچه بر آنها گذشت هم طاقت‌فرساست.»
به نظر زهرا موسوی عذرخواهی به‌طور کلی خوب است، "اما در مورد جان انسان‌ها آیا واکنش صاحبان آن چشم‌های غمناک که مادران و پدران و خانواده‌های شهدا هستند به پوزش چیست؟"
در ادامه یادداشت : «سوای اینکه پوزش آیا می‌تواند حکم قضا را تغییر بدهد یا نه و اینکه چطور می‌شود از تکرار این حوادث تلخ ممانعت کرد - واکنش آنان [خانواده‌های قربانیان] هر شکل که باشد ببخشند یا نبخشند، فطری‌ترین شکل ممکن است و حق شخص خود آنان.»
Depuis les attentats survenus à Paris et à Bruxelles, un constat semble implacable : l’islamisme serait l’une des pires menaces qui pèserait aujourd’hui sur la planète. Derrière cette doctrine se cacherait le culte de la violence, le terrorisme, l’obscurantisme et le refus irrationnel de la modernité et de ses valeurs. La région du Moyen-Orient apparaît alors comme la source naturelle de ce mal inextricable et de là ressort l’image d’une Méditerranée frontière de civilisations qui vient alimenter cette « fracture imaginaire »1 entre l’Orient et l’Occident. En effet, le débat autour de l’islam s’inscrit très largement dans une vision culturaliste et essentialiste. Cette idée suppose un rapport immuable entre ce que disent les textes sacrés et le comportement des musulmans à l’égard du politique2. La religion devient ainsi l’unique facteur explicatif du comportement des hommes et des sociétés musulmans. L’islam est alors perçu comme un concept monolithique sans aucune nuance - See more at: http://www.investigaction.net/lislamisme-sunnite-1-wahhabisme-et-salafisme/#sthash.TmQwmP10.dpuf

L’islamisme sunnite #1: Wahhabisme et salafisme

pic1



Depuis les attentats survenus à Paris et à Bruxelles, un constat semble implacable : l’islamisme serait l’une des pires menaces qui pèserait aujourd’hui sur la planète. Derrière cette doctrine se cacherait le culte de la violence, le terrorisme, l’obscurantisme et le refus irrationnel de la modernité et de ses valeurs. La région du Moyen-Orient apparaît alors comme la source naturelle de ce mal inextricable et de là ressort l’image d’une Méditerranée frontière de civilisations qui vient alimenter cette « fracture imaginaire »1 entre l’Orient et l’Occident. En effet, le débat autour de l’islam s’inscrit très largement dans une vision culturaliste et essentialiste. Cette idée suppose un rapport immuable entre ce que disent les textes sacrés et le comportement des musulmans à l’égard du politique2. La religion devient ainsi l’unique facteur explicatif du comportement des hommes et des sociétés musulmans. L’islam est alors perçu comme un concept monolithique sans aucune nuance.

Le dossier dont le présent article est le premier acte avance l’idée contraire; il est impératif de penser l’islam et ses doctrines politiques en tenant compte du contexte historique et social. Dans une saga divisée en quatre épisodes, je propose de remettre en cause le bien-fondé de la psychose généralisée autour du Moyen-Orient et de la religion musulmane. Le but est de donner quelques clés de compréhension pour permettre une meilleure lecture des événements de « cet Orient si compliqué »3. Dans cette première partie, il s’agit de définir avec précision les termes de « wahhabisme » et de « salafisme », deux notions qui reviennent en boucle dans le débat public. Souvent utilisés comme synonymes, ces deux termes sont loin d’être équivalents. Le premier caractérise en effet le courant religieux en vogue dans le royaume saoudien tandis que le second renvoie à une pluralité de sens.

Le wahhabisme
Le wahhabisme désigne le corps d’une doctrine religieuse puritaine développée par un prédicateur nommé Muhammed Ibn Abdel Wahhab (1703-1792) au sein de la Péninsule arabique lors du XVIIIe siècle. Ce dernier revendique un renforcement des pratiques et des croyances monothéistes. Il appelle à un retour de l’islam des origines en insistant sur la question du dogme (‘aqîda)4. Il constate la déviation de la foi de ses contemporains par rapport à ce qu’il estime être l’orthodoxie sunnite, celle des pieux ancêtres (al-salaf al-salih). Selon lui, les sociétés musulmanes sont retournées à l’état d’ignorance (jahiliyya) similaire à la période qui avait précédé la venue de l’islam5.
Sa théorie provient de la conception de l’unicité divine (tahwid) qu’il hérite en partie d’Ibn Taymiyya (1263-1328)6. Il ajoute à sa réflexion qu’il ne suffit pas de dire que Dieu est unique, mais il s’agit aussi d’adorer qu’un seul dieu7. L’unicité divine doit donc se traduire dans les actes. En effet, il rejette toute médiation entre le créateur et les croyants, qu’il perçoit comme une association de l’humain à Dieu et donc comme une forme de polythéisme8. C’est au nom de cette obsession que Muhammed Ibn Abdel Wahhab s’oppose au culte des saints à l’époque très présent au sein de l’islam populaire et du chiisme9. D’après lui, l’association(shirk) d’autres entités entre les croyants et dieu est un acte qui mérite l’excommunication (takfir).
Les préoccupations du prédicateur sont avant tout de nature théologique et visent à une purification du dogme. Sa théologie est donc extrêmement attachée à la lettre des textes sacrés (Coran et la Sunna), les deux seules sources de la loi admises10. Abdel Wahhab refuse alors toute interprétation rationnelle du message divin. Il s’agit donc d’une approche littéraliste qui dénigre tout usage de la raison dans l’interprétation des sources et entend proscrire l’ensemble des innovations blâmables (bid’a) pouvant en découler. Comme les textes sacrés ne sauraient répondre à tous les questionnements contemporains, le wahhabisme accorde une confiance aveugle aux dires et faits accordés au Prophète (hadith)11.
Pour les Wahhabites, les hadiths sont toujours plus valides que le raisonnement humain, même ceux que les docteurs de la loi (oulema) jugent apocryphes. Le prédicateur inscrit donc sa pensée dans la tradition juridique hanbalite12. Il est également important de souligner que le projet du prédicateur est avant tout religieux et non politique. Il n’y a pas de polémique sur la question de l’État, parce qu’à l’époque la loi religieuse (chari’a) est la norme. Contrairement à l’époque du réformisme musulman aux XIXe-XXe siècles, Muhammed Ibn Abdel Wahhab n’a donc pas de prétention politique mais souhaite simplement que la société adopte sa réforme religieuse.
Pic2
Le drapeau saoudien avec le glaive et la profession de foi musulmane (shahada). Image wikimedia.
L’activisme religieux du prédicateur du Najd s’inscrit dans un contexte intra-musulman. Cette doctrine n’est pas issue d’un choc entre les idées européennes et la manière de vivre des provinces arabes de l’Empire ottoman au XVIIIe siècle. La vision rigoriste du cheikh Muhammad est toutefois loin de faire l’unanimité à l’époque au sein du monde musulman. Elle est d’ailleurs considérée comme une hérésie par nombre de ses contemporains et aurait même pu rester lettre morte si le prédicateur ne s’était pas allié en 1744 à Muhammed Ibn Saoud, chef d’Al Dir’iyya, près de l’actuelle Ryad13. Cette alliance sera d’ailleurs à l’origine de l’édification du premier royaume saoudien (1744-1818).
Dès lors, le wahhabisme devient la tradition religieuse de l’Arabie saoudite dont les héritiers de Muhammed Ibn Abdel Wahhab, les Al-Cheikh, en sont les garants14. Les Al-Cheikh ne font toutefois pas de politique. Ils respectent l’action de la famille régnante dont ils reconnaissent l’autorité politique au nom du bien public(maslaha). Son avenir est donc lié à celui d’une monarchie, concept pourtant absent des sources islamiques15.
Quant à l’emploi du terme « wahhabisme », il est aujourd’hui récusé par l’institution religieuse du pays16. Depuis l’avènement du troisième royaume saoudien en 1932, les disciples d’Ibn Wahhab rejettent cette appellation qui leur prêterait la tare d’idolâtrer un homme plutôt que Dieu, et lui préfèrent celle de salafisme ou d’unitarisme (muwahhidun). Ils ne sont toutefois pas les seuls à revendiquer l’appellation de « salafistes ».
Ce vocable renvoie à une pluralité de sens qui diffère selon les périodes, les personnes et les localités. Nous verrons notamment dans la deuxième partie qu’au XIXe siècle, toute une pensée prendra le nom de salafisme sans n’avoir rien en commun avec la doctrine wahhabite. Il est par conséquent important de se questionner sur la définition du terme afin de pouvoir appréhender la logique politique en cours au Moyen-Orient et, dorénavant, en Europe également.

Le salafisme
On n’a pas fini de se réclamer du salafisme. Ce nouveau mode d’appartenance à l’islam reste pourtant encore très méconnu et il est dès lors primordial d’interroger le référent salafiste afin de pouvoir appréhender dans son ensemble la pluralité du phénomène. L’étymologie du mot provient de l’arabe « salaf » qui signifie « ancêtre ». Ce terme désigne les compagnons du prophète au mode de vie exemplaire17. La doctrine salafiste reconnaît alors uniquement les quatre premiers califes, les « biens guidés » (rashidun)18, faisant des salafistes des membres de la famille sunnite de l’islam. Les références salafistes s’arrêtent avec la naissance du chiisme; ce qui constitue la grande discorde (fitna)19. Autrement dit, ce courant prétend revenir aux sources de la religion musulmane en se réclamant de l’idéologie des pieux ancêtres20, seule pratique de l’islam qui soit véritable.
Ils prônent ainsi un retour à cet âge d’or, considérant que les croyants de l’époque sont ceux qui ont le mieux compris et le mieux appliqué la religion21. Selon le chercheur Samir Amghar, le salafisme est un mouvement littéraliste22; il considère comme absolument nécessaire de comprendre les versets coraniques et la tradition prophétique (la Sunna) à travers une approche littérale des textes religieux. Concrètement, le salafisme s’impose au XVIIIe siècle dans la Péninsule arabique – aujourd’hui l’Arabie saoudite. Cette doctrine condamne toute forme d’innovation (bid’a) et elle repose sur le principe de l’unité divine (tahwid). Dieu est considéré comme unique et le seul objet d’adoration possible des croyants23, n’admettant notamment pas d’intermédiaire possible entre lui et eux.
Cette théorie est à l’origine notamment du rejet par les salafistes des chiites. Ces derniers sont considérés comme des associationnistes (mushrikun) puisqu’ils vénèrent des saints. Après une brève présentation de la doctrine idéologique du salafisme, il ne faut toutefois pas considérer ce concept comme un mouvement homogène; le salafisme est un terme générique qui possède de nombreuses facettes.
La définition de salafisme est rendue difficile par le fait que ce concept renvoie à des choses différentes selon les personnes et les époques. Aujourd’hui, malgré une base qui semble commune, trois courants se réclament explicitement du salafisme24. Il s’agit des salafismes quiétiste, politique et djihadiste. Le premier s’inspire du wahhabisme25 et prône notamment la réislamisation des sociétés musulmanes par le bas, c’est-à-dire par la société civile. Pour ce faire, l’éducation et la prédication sont les deux outils principaux. Ce mouvement possède également la caractéristique particulière de ne pas considérer la politique comme une fin en soi26. Ses membres sont pacifistes, ne cherchent pas à changer la loi et condamnent toutes les dérives djihadistes27.
Ensuite, on parle du salafisme politique. Ce courant possède la même base idéologique que le salafisme quiétiste mais considère que la pratique religieuse doit être accompagnée d’un activisme politique.
En dernier lieu, le salafisme djihadiste, lui, suit une ligne révolutionnaire. Nous verrons plus précisément dans la troisième partie les sources de ce mouvement qui apparaît véritablement lors de la guerre d’Afghanistan en 1979. Contrairement aux deux autres catégories, ce dernier pense que l’action directe est obligatoire pour l’avènement d’un État islamique. Il prône donc un « djihad »28 armé contre les impies et les gouvernements musulmans jugés traîtres à l’islam dans le but de créer un État islamique. Ses membres les plus connus sont ceux de Daech29 et d’Al-Qaïda, pour le moins dans sa base.
Ces trois groupes ne sont cependant pas totalement hermétiques. Le salafisme est un concept qui évolue en fonction du contexte et du temps et, par conséquent, certains groupes ont pu passer d’une doctrine à une autre.

Terrorisme : entre confusion et simplification
- See more at: http://www.investigaction.net/lislamisme-sunnite-1-wahhabisme-et-salafisme/#sthash.TmQwmP10.dpuf

L’islamisme sunnite #1: Wahhabisme et salafisme

pic1



Depuis les attentats survenus à Paris et à Bruxelles, un constat semble implacable : l’islamisme serait l’une des pires menaces qui pèserait aujourd’hui sur la planète. Derrière cette doctrine se cacherait le culte de la violence, le terrorisme, l’obscurantisme et le refus irrationnel de la modernité et de ses valeurs. La région du Moyen-Orient apparaît alors comme la source naturelle de ce mal inextricable et de là ressort l’image d’une Méditerranée frontière de civilisations qui vient alimenter cette « fracture imaginaire »1 entre l’Orient et l’Occident. En effet, le débat autour de l’islam s’inscrit très largement dans une vision culturaliste et essentialiste. Cette idée suppose un rapport immuable entre ce que disent les textes sacrés et le comportement des musulmans à l’égard du politique2. La religion devient ainsi l’unique facteur explicatif du comportement des hommes et des sociétés musulmans. L’islam est alors perçu comme un concept monolithique sans aucune nuance.

Le dossier dont le présent article est le premier acte avance l’idée contraire; il est impératif de penser l’islam et ses doctrines politiques en tenant compte du contexte historique et social. Dans une saga divisée en quatre épisodes, je propose de remettre en cause le bien-fondé de la psychose généralisée autour du Moyen-Orient et de la religion musulmane. Le but est de donner quelques clés de compréhension pour permettre une meilleure lecture des événements de « cet Orient si compliqué »3. Dans cette première partie, il s’agit de définir avec précision les termes de « wahhabisme » et de « salafisme », deux notions qui reviennent en boucle dans le débat public. Souvent utilisés comme synonymes, ces deux termes sont loin d’être équivalents. Le premier caractérise en effet le courant religieux en vogue dans le royaume saoudien tandis que le second renvoie à une pluralité de sens.

Le wahhabisme
Le wahhabisme désigne le corps d’une doctrine religieuse puritaine développée par un prédicateur nommé Muhammed Ibn Abdel Wahhab (1703-1792) au sein de la Péninsule arabique lors du XVIIIe siècle. Ce dernier revendique un renforcement des pratiques et des croyances monothéistes. Il appelle à un retour de l’islam des origines en insistant sur la question du dogme (‘aqîda)4. Il constate la déviation de la foi de ses contemporains par rapport à ce qu’il estime être l’orthodoxie sunnite, celle des pieux ancêtres (al-salaf al-salih). Selon lui, les sociétés musulmanes sont retournées à l’état d’ignorance (jahiliyya) similaire à la période qui avait précédé la venue de l’islam5.
Sa théorie provient de la conception de l’unicité divine (tahwid) qu’il hérite en partie d’Ibn Taymiyya (1263-1328)6. Il ajoute à sa réflexion qu’il ne suffit pas de dire que Dieu est unique, mais il s’agit aussi d’adorer qu’un seul dieu7. L’unicité divine doit donc se traduire dans les actes. En effet, il rejette toute médiation entre le créateur et les croyants, qu’il perçoit comme une association de l’humain à Dieu et donc comme une forme de polythéisme8. C’est au nom de cette obsession que Muhammed Ibn Abdel Wahhab s’oppose au culte des saints à l’époque très présent au sein de l’islam populaire et du chiisme9. D’après lui, l’association(shirk) d’autres entités entre les croyants et dieu est un acte qui mérite l’excommunication (takfir).
Les préoccupations du prédicateur sont avant tout de nature théologique et visent à une purification du dogme. Sa théologie est donc extrêmement attachée à la lettre des textes sacrés (Coran et la Sunna), les deux seules sources de la loi admises10. Abdel Wahhab refuse alors toute interprétation rationnelle du message divin. Il s’agit donc d’une approche littéraliste qui dénigre tout usage de la raison dans l’interprétation des sources et entend proscrire l’ensemble des innovations blâmables (bid’a) pouvant en découler. Comme les textes sacrés ne sauraient répondre à tous les questionnements contemporains, le wahhabisme accorde une confiance aveugle aux dires et faits accordés au Prophète (hadith)11.
Pour les Wahhabites, les hadiths sont toujours plus valides que le raisonnement humain, même ceux que les docteurs de la loi (oulema) jugent apocryphes. Le prédicateur inscrit donc sa pensée dans la tradition juridique hanbalite12. Il est également important de souligner que le projet du prédicateur est avant tout religieux et non politique. Il n’y a pas de polémique sur la question de l’État, parce qu’à l’époque la loi religieuse (chari’a) est la norme. Contrairement à l’époque du réformisme musulman aux XIXe-XXe siècles, Muhammed Ibn Abdel Wahhab n’a donc pas de prétention politique mais souhaite simplement que la société adopte sa réforme religieuse.
Pic2
Le drapeau saoudien avec le glaive et la profession de foi musulmane (shahada). Image wikimedia.
L’activisme religieux du prédicateur du Najd s’inscrit dans un contexte intra-musulman. Cette doctrine n’est pas issue d’un choc entre les idées européennes et la manière de vivre des provinces arabes de l’Empire ottoman au XVIIIe siècle. La vision rigoriste du cheikh Muhammad est toutefois loin de faire l’unanimité à l’époque au sein du monde musulman. Elle est d’ailleurs considérée comme une hérésie par nombre de ses contemporains et aurait même pu rester lettre morte si le prédicateur ne s’était pas allié en 1744 à Muhammed Ibn Saoud, chef d’Al Dir’iyya, près de l’actuelle Ryad13. Cette alliance sera d’ailleurs à l’origine de l’édification du premier royaume saoudien (1744-1818).
Dès lors, le wahhabisme devient la tradition religieuse de l’Arabie saoudite dont les héritiers de Muhammed Ibn Abdel Wahhab, les Al-Cheikh, en sont les garants14. Les Al-Cheikh ne font toutefois pas de politique. Ils respectent l’action de la famille régnante dont ils reconnaissent l’autorité politique au nom du bien public(maslaha). Son avenir est donc lié à celui d’une monarchie, concept pourtant absent des sources islamiques15.
Quant à l’emploi du terme « wahhabisme », il est aujourd’hui récusé par l’institution religieuse du pays16. Depuis l’avènement du troisième royaume saoudien en 1932, les disciples d’Ibn Wahhab rejettent cette appellation qui leur prêterait la tare d’idolâtrer un homme plutôt que Dieu, et lui préfèrent celle de salafisme ou d’unitarisme (muwahhidun). Ils ne sont toutefois pas les seuls à revendiquer l’appellation de « salafistes ».
Ce vocable renvoie à une pluralité de sens qui diffère selon les périodes, les personnes et les localités. Nous verrons notamment dans la deuxième partie qu’au XIXe siècle, toute une pensée prendra le nom de salafisme sans n’avoir rien en commun avec la doctrine wahhabite. Il est par conséquent important de se questionner sur la définition du terme afin de pouvoir appréhender la logique politique en cours au Moyen-Orient et, dorénavant, en Europe également.

Le salafisme
On n’a pas fini de se réclamer du salafisme. Ce nouveau mode d’appartenance à l’islam reste pourtant encore très méconnu et il est dès lors primordial d’interroger le référent salafiste afin de pouvoir appréhender dans son ensemble la pluralité du phénomène. L’étymologie du mot provient de l’arabe « salaf » qui signifie « ancêtre ». Ce terme désigne les compagnons du prophète au mode de vie exemplaire17. La doctrine salafiste reconnaît alors uniquement les quatre premiers califes, les « biens guidés » (rashidun)18, faisant des salafistes des membres de la famille sunnite de l’islam. Les références salafistes s’arrêtent avec la naissance du chiisme; ce qui constitue la grande discorde (fitna)19. Autrement dit, ce courant prétend revenir aux sources de la religion musulmane en se réclamant de l’idéologie des pieux ancêtres20, seule pratique de l’islam qui soit véritable.
Ils prônent ainsi un retour à cet âge d’or, considérant que les croyants de l’époque sont ceux qui ont le mieux compris et le mieux appliqué la religion21. Selon le chercheur Samir Amghar, le salafisme est un mouvement littéraliste22; il considère comme absolument nécessaire de comprendre les versets coraniques et la tradition prophétique (la Sunna) à travers une approche littérale des textes religieux. Concrètement, le salafisme s’impose au XVIIIe siècle dans la Péninsule arabique – aujourd’hui l’Arabie saoudite. Cette doctrine condamne toute forme d’innovation (bid’a) et elle repose sur le principe de l’unité divine (tahwid). Dieu est considéré comme unique et le seul objet d’adoration possible des croyants23, n’admettant notamment pas d’intermédiaire possible entre lui et eux.
Cette théorie est à l’origine notamment du rejet par les salafistes des chiites. Ces derniers sont considérés comme des associationnistes (mushrikun) puisqu’ils vénèrent des saints. Après une brève présentation de la doctrine idéologique du salafisme, il ne faut toutefois pas considérer ce concept comme un mouvement homogène; le salafisme est un terme générique qui possède de nombreuses facettes.
La définition de salafisme est rendue difficile par le fait que ce concept renvoie à des choses différentes selon les personnes et les époques. Aujourd’hui, malgré une base qui semble commune, trois courants se réclament explicitement du salafisme24. Il s’agit des salafismes quiétiste, politique et djihadiste. Le premier s’inspire du wahhabisme25 et prône notamment la réislamisation des sociétés musulmanes par le bas, c’est-à-dire par la société civile. Pour ce faire, l’éducation et la prédication sont les deux outils principaux. Ce mouvement possède également la caractéristique particulière de ne pas considérer la politique comme une fin en soi26. Ses membres sont pacifistes, ne cherchent pas à changer la loi et condamnent toutes les dérives djihadistes27.
Ensuite, on parle du salafisme politique. Ce courant possède la même base idéologique que le salafisme quiétiste mais considère que la pratique religieuse doit être accompagnée d’un activisme politique.
En dernier lieu, le salafisme djihadiste, lui, suit une ligne révolutionnaire. Nous verrons plus précisément dans la troisième partie les sources de ce mouvement qui apparaît véritablement lors de la guerre d’Afghanistan en 1979. Contrairement aux deux autres catégories, ce dernier pense que l’action directe est obligatoire pour l’avènement d’un État islamique. Il prône donc un « djihad »28 armé contre les impies et les gouvernements musulmans jugés traîtres à l’islam dans le but de créer un État islamique. Ses membres les plus connus sont ceux de Daech29 et d’Al-Qaïda, pour le moins dans sa base.
Ces trois groupes ne sont cependant pas totalement hermétiques. Le salafisme est un concept qui évolue en fonction du contexte et du temps et, par conséquent, certains groupes ont pu passer d’une doctrine à une autre.

Terrorisme : entre confusion et simplification
- See more at: http://www.investigaction.net/lislamisme-sunnite-1-wahhabisme-et-salafisme/#sthash.TmQwmP10.dpuf

PORTFOLIO - Il y a quinze ans, les Etats-Unis étaient touchés en plein coeur par quatre attentats-suicides coordonnés par le groupe islamiste Al-Qaïda, faisant 2 977 victimes. A New York, éventrées par deux avions de ligne, les tours jumelles du World Trade Center s'effondraient. Retour en images sur une journée qui a sidéré et plongé le monde entier dans l'effroi


PORTFOLIO - Il y a quinze ans, les Etats-Unis étaient touchés en plein coeur par quatre attentats-suicides coordonnés par le groupe islamiste Al-Qaïda, faisant 2 977 victimes. A New York, éventrées par deux avions de ligne, les tours jumelles du World Trade Center s'effondraient. Retour en images sur une journée qui a sidéré et plongé le monde entier dans l'effroi 

11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Le matin du 11 septembre 2001, respectivement à 8h46 et à 9h03, deux avions de ligne percutent les tours jumelles du World Trade Center à New York. © AFP SETH MCALLISTER
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
A côté de la première tour fumante, une vue de l'impact du deuxième avion dans la seconde tour. New York, le 11 septembre 2001. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Les twin towers (tours jumelles) en feu, avec, au premier plan, un autre monument symbole de New York : l'Empire State Building. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Impact laissé par l'un des deux avions de ligne qui se sont écrasés sur le World Trade Center, le 11 septembre 2001, à New York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Une personne se jette de l'une des tours du World Trade Center, lors des attentats du 11 septembre 2001, à New York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Des boules de feu et de la fumée sortent du haut des tours du World Trade Center. New York, le 11 septembre 2001. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
À 9h59, la Tour Sud (WTC2) du World Trade Center s'effondre, 55 minutes après l'impact du vol 175. New York, le 11 septembre 2001. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Toujours l'effondrement de la Tour Sud (WTC2) du World Trade Center, vu depuis la rue. New York, le 11 septembre 2001. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
À 10h28, la Tour Nord (WTC1) du World Trade Center s'effondre à son tour, suite à l'impact du vol American Airlines 11. New York, le 11 septembre 2001. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Policiers et passants fuient devant l'effondrement des tours du World Trade Center, le 11 septembre 2001, à New York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
On évacue des milliers d'habitants dans des lieux sécurisés, le 11 septembre 2001, à New-York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Scène de panique : chacun court pour essayer d'échapper à la chute des tours et aux incendies qui les ravagent, le 11 septembre 2001, à New York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Après l'effondrement des deux tours, des rescapés, recouverts de poussière, le 11 septembre, à New-York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Les pompiers arrivent sur les lieux pour tenter de limiter les dégâts et d'éteindre le feu, le 11 septembre, à New York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Après l'effondrement de la première tour, un homme seul se tient devant les décombres, le 11 septembre 2001, à New-York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Deux personnes marchant avec leurs affaires, après la chute des tours à New York, le 11 septembre 2001. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Le 16 septembre 2001, des ouvriers inspectent les débris des tours du World Trade Center à New York, dans ce que l'on appelle Ground Zero (normalement employé pour désigner le point d'impact d'une bombe nucléaire). © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Dix jours plus tard, le 26 septembre 2001, des pompiers sont encore en alerte pour éteindre des foyers dans ce qu'il reste des tours du World Trade Center de New York. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
A Ground Zero, les ouvriers et le personnel de sauvetage continuent leur travail, six mois après les attentats. New York, le 7 mars 2002. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
La reconstruction se poursuit sur le site des attaques terroristes du World Trade Center à New York, le 26 février 2004. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Le drapeau américain flotte sur une des grues de la reconstruction du World Trade Center, lors de la 7e commémoration des attentats de 2001 à New York, le 11 septembre 2008. © AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
A la place des deux tours, un mémorial et le One Trade Center sont érigés. Depuis le 90ème étage de ce dernier, on distingue les anciens emplacements des twin towers qui ont été conservés comme lieu de mémoire. New York, le 30 avril 2012. © LUCAS JACKSON / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Depuis 2001, à chaque date anniversaire des attentat du 11 septembre, des projecteurs marquent l'emplacement des tours détruites en signe de commémoration. Sur cette photo prise depuis Bayonne dans le New Jersey, on reconnaît de gauche à droite : l'Empire State Building, le One Trade Center, la statue de la Liberté, le Brooklyn Bridge et le pont de Manhattan. New York, le 11 septembre 2011. © STAN HONDA / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Trois pompiers se recueillent au Memorial où les noms des victimes sont gravés. New York, le 11 septembre 2012. © JOHN MOORE / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Une vue du Musée du Memorial (à gauche) construit entre les deux anciens emplacements des tours (devenus des bassins) et du One Trade Center, à New York, le 13 mai 2014. © TIMOTHY A. CLARY / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Avec trois ans de retard, le Musée du Memorial est inauguré le 15 mai 2014 par Barack Obama. Ici, le président américain (à droite) avec l'ancien maire de New York, Michael Bloomberg, devant les portraits des victimes. © JEWEL SAMAD / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Dans le Musée du Memorial, plusieurs objets rassemblés sont les témoins de cette terrible journée. Ici, un camion de pompiers arraché par la violence du choc. New York, le 14 mai 2014. © STAN HONDA / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Ici, des pièces de l'avion du vol American Airlines 11, au Musée du Memorial de New York, le 14 mai 2014. © STAN HONDA / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Le Musée du Memorial s'enfonce à près de 20 mètres en-dessous ce qu'il reste en surface des anciennes tours. Ici, la "dernière colonne" (à droite), ancien support de la tour sud du World Trade Center et qui a été la dernière à être retirée de Ground Zero. © STAN HONDA / AFP
11-Septembre 2001 : les 30 photos les plus marquantes des attentats à New York
Inauguré le 3 septembre 2014, le One Trade Center fait désormais parti de la skyline new-yorkaise. © TIMOTHY A. CLARY / AFP
عشق تو پرنده‌ای سبز است
پرنده‌ای سبز و غریب...
بزرگ می‌شود همچون دیگر پرندگان
انگشتان و پلک‌هایم را نوک می‌زند...

چگونه آمد؟
پرنده‌ی سبز کدامین وقت آمد؟
هرگز این سؤال را نمی‌اندیشم محبوب من!
که عاشق هرگز اندیشه نمی‌کند.

عشق تو کودکی‌ست با موی طلایی
که هر آن‌چه شکستنی را می‌شکند،
باران که گرفت به دیدار من می‌آید،
بر رشته‌های اعصاب‌ام راه می‌رود و بازی می‌کند
و من تنها صبر در پیش می‌گیرم.
عشق تو کودکی بازیگوش است
همه در خواب فرو می‌روند و او بیدار می‌ماند...
کودکی که بر اشک‌هایش ناتوانم...


عشق تو یکه و تنها قد می‌کشد
آن‌سان که باغ‌ها گل می‌دهند
آن‌سان که شقایق‌های سرخ بر درگاه خانه‌ها می‌رویند
آن‌گونه که بادام و صنوبر بر دامنه‌ی کوه سبز می‌شوند
آن‌گونه که حلاوت در هلو جریان می‌یابد
عشق‌ات، محبوب من!
همچون هوا مرا در بر می‌گیرد
بی آن‌که دریابم.
جزیره‌ای‌ست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابی‌ست
ناگفتنی... تعبیرناکردنی...
به‌راستی عشق تو چیست؟
گل است یا خنجر؟
یا شمع روشنگر؟
یا توفان ویران‌گر؟
یا اراده‌ی شکست‌ناپذیر خداوند؟


تمام آن‌چه دانسته‌ام همین است:
تو عشق منی
و آن‌که عاشق است
به هیچ چیز نمی‌اندیشد...

«نزار قبانی»
ترجمه : سودابه مهیجی

کلاه‌مخملی‌ها در تهران،