نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

مارکس " بازخوانی می شود؟

=============================
چرا " مارکس " بازخوانی می شود؟
منبع: روزنامه گاردین
ترجمه: نسترن احمدی
برگرفته از:دنیای اقتصاد

مطلبی که پیش روی شماست ترجمه‌ای است از دو مطلب که در روزنامه گاردین و سایت بی‌بی‌سی منتشر شده است. آنچه مي‌خوانید در مورد اقبال مردم اروپا و خاصه آلمان است نسبت به کتب مارکس. البته با این توضیح که منظور از اقبال عمومي‌، افزایش فروش از 200 جلد به هزار و پانصد جلد است.

پس از سقوط دژ بزرگ اقتصاد سوسیالیستی، یعنی اتحاد شوروی، تقریبا باوری عمومي ‌شده بود که استقرار و تثبیت سرمایه‌داری لیبرال، یک واقعیت عینی استسرمایه‌داری جهانی بحران‌های متمادی گوناگونی را از سر گذرانده بود. اما اینک شش سال پس از آخرین بحران اقتصادی در سال 2001، جهان سرمایه‌داری به معنای وسیع‌تر وارد یک بحران اقتصادی شده که با سرعت بی‌سابقه و چشمگیری، هویت جهانی یافته است
بیش از یک قرن پس از مرگ مارکس و قریب به دو دهه پس از سقوط اتحاد شوروی، بار دیگر بسیاری پرسش‌ها به مارکس باز ‌می‌گردد
بحران مالی که جهان را بلعیده تاثیرات منفی و گهگاه جبران‌ناپذیری بر زندگی و حتی اندیشه‌ مردم در سراسر جهان داشته است. همزمان با تشدید بحران اقتصادی در سراسر جهان به ویژه اروپا، کتابخوان‌های آلمانی به کتاب‌های کارل مارکس روی آورده‌اند
به نظر ناشران و کتابفروشان آلمانی، کارل مارکس بار دیگر بازگشته است. آثار مارکس اين روزها به سرعت و در ابعاد بی‌سابقه‌ای به فروش می‌رسد.
دلیل اصلی علاقه به آثار کارل مارکس، بحران اقتصادی اخیر در جهان و آلمان اعلام شده‌استکارل دیتز ناشر آلمانی اعلام کرده کتاب‌های مارکس که در سال شاید حتی 200 کپی هم فروش نداشت، در سال جاری هزار و پانصد جلد فروش داشته است. یورن شوترومپف مدیر بنگاه انتشاراتی « کارل – دییتز»، ناشر آثار کارل مارکس در برلین، می‌گوید: «مارکس دوباره بازگشته است و ما شاهد علاقه بی‌سابقه‌ای به آثار او هستیم و انتظار می‌رود که فروش کتاب‌های او در ماه‌های آینده رو به افزایش باشد.»
به گفته ناشران، پرفروش‌ترین اثر کارل مارکس، جلد اول کتاب او به نام «سرمایه» است. این کتاب که در سال 1867 نوشته شده در سال‌های پیش به سختی میزان فروشی دو رقمي ‌را تجربه می‌کرد، اما حالا با پیش آمدن این بحران اقتصادی روزهای خوشی را سر می‌کند
به گفته یورن شوترومپف، بخش اعظم خریداران آثار مارکس، نسل جوان دانش‌پژوهان و پژوهشگران هستند که اخیرا دریافته‌اند وعده‌های نئولیبراليسم (لیبراليسم نو) برای به ارمغان آوردن خوشبختی برای بشريت، حقیقت ندارد
فلسفه اقتصادی مارکس، به ویژه نسخه لنینیستی روسی آن، با سقوط اتحاد جماهیر شوروی در اواخر دهه 1980 محبوبیت خود را از دست داد
به باور شوترومپف، مارکس در آستانه این بحران دوباره در اندیشه‌های مردم جا پیدا کرده است. او می‌گوید: «بحران‌های مالی برای مارکس خوش‌قدم بودند.» شوترومپف می‌گوید خریداران این کتاب را بیشتر جوانان تشکیل می‌دهند و این امر خود حاکی از آن است که نسل جوان آلمان از مسیری که پدران و مادرانشان در این کشور پیش گرفتند ناراضی‌اند
اقتصاد و سیر نزولی آن پرسش‌های بسیار زیادی را در ذهن نسل جوان و تحصیل‌کرده ایجاد کرده که کسی پاسخی برایشان ندارد. اینک آنان نیز پاسخ پرسش‌هایشان را در کتاب‌های مارکس جست‌وجو می‌کنند
آیا این همان مرحله زوال سرمایه‌داری نیست که او پیش‌بینی کرده است؟ این سوالی است که در رسانه‌های شرق و غرب عالم طنین افکنده و ذهن عوام را نیز به خود مشغول ساخته است
این ناشر آلمانی می‌گوید: « با این حال من شک دارم که خریداران این کتاب آن را تا پایان بخوانند. خواندن این کتاب طاقت‌فرسا است و احتیاج به تمرکز بسیار دارد.»
کتابفروشی‌ها در سراسر آلمان، افزایش فروش آثار کارل مارکس را تائید مي‌کنند و می‌گویند فروش کتاب‌های وی حداقل سه برابر شده است.این افزایش ناگهانی در فروش کتاب‌های مارکس تنها سود مالی را در پی ندارد. این پیشامد برای تئوری‌پردازان و فیلسوف‌های مارکسیست این زمینه را فراهم آورده که در مهلت پیش‌آمده حرف‌های خود را دوباره بزنند
برای مثال اریک هوبسباون، مورخ و تاریخدان، در برنامه‌ زنده رادیو بی‌بی‌سی میدان را خالی دید و نظرات خود را که پیش از این کمتر خریدار داشت بیان کرد. به نظر او جهانی‌سازی که به دنبال کاپیتالیسم یا سرمایه‌داری پدید آمده نه تنها میراث و سنت‌ها را از میان می‌برد بلکه ثبات جهانی را نیز تهدید می‌کند
او می‌گوید: جهانی‌سازی به دنبال یک سری بحران‌ها پدید می‌آید و به نظر من تا پایان این عصر ما مزه آن را به خوبی چشیده‌ایم
محبوبیت آثار نوشتاری معمولا متناسب با زمانه دستخوش تغییر می‌شود و شاید این نکته مثبتی باشد که مي‌بینیم همیشه موفقیت و فروش آثار مکتوب محصول تبلیغات و روش‌های بازاریابی حیله‌گرانه نیست. مسلما اگر کارل مارکس زنده بود، از موفقیت آثار خود تحت تاثیر گسترش یک بحران اقتصادی در نظام سرمایه‌داری بسیار خشنود می‌شد
در ماه‌های اخیر، تعداد بیشتری از شخصیت‌های آلمانی، خود را علاقه‌مند یا پیرو دیدگاه‌های کارل مارکس معرفی می‌کنند؛ حداقل آن بخش از دیدگاه‌های این فیلسوف قرن نوزدهم که معتقد بود سرمایه‌داری یا کاپیتالیسم افراطی به خاطر طمع شدید و ذاتی‌اش، سرانجام، خود را نابود خواهد کرد
چندی پیش اسکار لافونتن از سیاستمداران چپگرا و رهبر حزب چپ آلمان اعلام کرد بخشی از فرضیه‌های کارل مارکس را در برنامه‌های این حزب خواهد گنجاند و بر این مبنا طرفدار ملی کردن بخش‌های مالی و انرژی در آلمان است
به دنبال این اظهار نظر مطبوعات عامه‌‌پسند و حامي‌ جناح راست آلمان از جمله بیلد به او حمله کردند. این مطبوعات نوشتند که لافونتن عقل خود را از دست داده و یک چپگرای دیوانه است.اما حتی به تازگی، پییر اشتاینبروک، وزیر اقتصاد آلمان که بدون تردید تحت تاثیر بحران اقتصادی اخیر خواب و خوراک ندارد، اعلام کرد که طرفدار برخی از دیدگاه‌های کارل مارکس است.او در مصاحبه‌ای با مجله آلمانی اشپیگل گفت: «به‌طور کلی، باید اذعان کرد بخش‌های معینی از فرضیه‌های کارل مارکس چندان هم بد نیستند.»و بالاخره برای کتابخوان‌هایی که هنوز به مرحله علاقه‌مندی به فرضیه‌ها و دیدگاه‌های سیاسی کارل مارکس نرسیده‌اند، مکاتبات وی به دوست و همفکرش؛ فردریش انگلس، همزمان با یکی از بحران‌های اقتصادی قرن نوزدهم آمریکا می‌تواند کتابی سرگرم‌کننده و جالب باشد
مارکس در یکی از این نامه‌ها در سال 1857 میلادی، در کمال اعتماد به نفس، سقوط کامل بازار مالی آمریکا – وال استریت – را پیش بینی کرد و خطاب به انگلس نوشت: « بحران و سقوط مالی در آمریکا، مایه بسی مسرت است. این بحران به این زودی‌ها به پایان نخواهد رسید.»
کارل هاینریش مارکس (1818-1883) متفکر انقلابی، فیلسوف، جامعه‌شناس، تاریخدان و اقتصاددان آلمانی و از تاثیرگذارترین اندیشمندان تمام اعصار است. او به همراه فردریش انگلس، مانیفست کمونیست، مشهورترین رساله تاریخ جنبش‌های سوسیالیستی را تالیف کرد
«سرمایه» مهم‌ترین کتاب این جنبش به همراه سایر تالیفات مارکس و انگلس، بنیان و جوهره اصلی تفکر مارکسیسم را تشکیل می‌دهد. «تاریخ همه جوامع تاکنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است.» از جمله مشهورترین جملات مارکس درباره تاریخ است که در خط اول مانیفست کمونیست خلاصه شده‌است

او مبارزه عملی سیاسی و فلسفی را به همراه رفیقش، فردریک انگلس، آغاز کرد و با او بود که یک سال پیش از انقلاب 1848 بیانیه کمونیست را به رشته تحریر در آورد. مارکس در این سال‌ها با محیط دانشگاهی و ایده‌آلیسم آلمانی و هگلی‌های جوان قطع رابطه کرد و به مسائل جنبش کارگری اروپا پرداخت و از ابتدا در بین‌الملل اول که در 1864 تاسیس شد، نقش بازی کرد و نهایتا دبیر این انجمن شد
او اولین جلد کتاب مشهورش را، سرمایه، در 1867 منتشر کرد. این کتاب حاوی نظریات او در نقد اقتصاد سیاسی است. کتاب سرمایه پس از 18 سال کار و کوشش مارکس که همراه با گرسنگی و محرومیت بود در اواخر سال 1866 پایان یافت. متن آن آلمانی بود تا اینکه در سال 1872 به زبان روسی و در سال 1897 به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ و منتشر شد
نظریه مارکس بر آن بود که تولد یك شیوه تولید كاپيتالیستی اقتصاد بین‌المللی جهانی‌شده در پیش است. او پیش‌بینی می‌كرد كه این روند نه ‌تنها رشد و رفاهی كه نظریه‌پردازان لیبرال و سیاستمداران به آن افتخار می‌كنند به همراه نخواهد آورد بلكه همچنین جنگ‌های عظیم و بحران‌های اقتصادی و بی‌عدالتی‌های اجتماعی گسترده با خود خواهد داشت
در جهان سرمایه‌داری بی‌شك علاقه عمومي ‌به ماركس دوباره زنده شده است. حتی اگر احتمالا این علاقه هنوز در میان كشورهای جدید عضو اتحادیه اروپا یعنی كشورهای اروپای شرقی دیده نشود. این دوباره زنده شدن به احتمال قوی با این واقعیت شدت گرفت كه
صد و پنجاهمین سالگرد علنی شدن مانیفست حزب كمونیست در سال 1998 با یك بحران غمناك اقتصادی خاص در میان یك دوره بسیار سریع جهانی‌سازی بازارهای آزاد همراه بود
ماركس طبیعت اقتصاد اوایل قرن بیست‌و‌یكم را 150 سال قبل بر بستر بررسی‌هایش درباره جامعه بورژوازی پیش‌بینی كرده بود. این اصلا غیر‌منتظره نیست كه سرمایه‌داران هوشیار به خصوص در بخش مالی جهانی‌شده از آنجا كه ضرورتا به طبیعت و بی‌ثباتی‌های اقتصاد سرمایه‌داری كه در آن كار می‌كنند آگاه‌تر از دیگرانند، تحت‌تاثیر ماركس قرار گرفته باشند

مارکس تنها میان سرمایه‌داران محبوب نبود. در یک نظرخواهی از شنوندگان رادیو بی.بی.سی انگلستان در سال ۲۰۰۵، کارل مارکس به عنوان بزرگترین متفکر هزاره دوم انتخاب شد
پیشتر در آغاز هزاره جدید کاری مشابه توسط وب‌‌سایت انگلیسی‌زبان بی.‌بی.سی انجام گرفته بود که ۲ میلیون نفر از مردم کشورهای گوناگون از سرتاسر جهان در این نظرخواهی شرکت کردند. از نظر شرکت‌کنندگان از میان اندیشمندان هزاره، کارل مارکس مقام نخست را یافت و آلبرت انیشتین و آیزاک نیوتون با فاصله‌ای بسیار از او به عنوان نفر دوم و سوم انتخاب شدند
در خبری دیگر در همين ارتباط، روزنامه دی ولت، از ساخت فيلمي‌بر اساس سرمايه، اثر اصلی کارل مارکس، خبر مي‌دهد. بر اساس اين گزارش، الکساندر کلوگه، حقوقدان، فيلمساز و نويسنده آلمانی، در نظر دارد اين طرح را عملی کند
دی ولت نوشت: «به سختی مي‌توان تصور کرد که بتوان از کتاب سرمايه فيلمي‌ ساخت، اما اکنون الکساندر کلوگه با در دست گرفتن چنين طرحی، کاری را در پيش گرفته است که هشتاد سال پيش فيلمساز بزرگ روس؛ سرگئي آيزنشتاين، فکر آن را هم نمي‌کرد
تکثیراز جهانگیر محبی
ارسال به: اعضای گروه یاهو،گوگل،شخصیتهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی
هنری،سازمانها،احزاب،نشریات،رادیوها،تلویزیونها،انجمنهای
زنان-دانشجویان-دانش آموزان-معلمان-روزنامه نگاران
وبلاگ نویسان-نویسندگان،تشکلهای کارگری
و سایت ها در داخل و خارج از کشور
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
انترناسیونال است؛نجات انسانها
صلح اعترافِ آشکاربه حقیقت است
تلاش برای لغومجازات اعدام،بخشی ازمبارزه طبقاتی است
خوشبختی انسان درمبارزه برای آزادی وعدالت اجتماعی است

دی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز ثابتی/اختفای مجرمین درخانه امن ساواک

خش نهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز ثابتی/اختفای مجرمین درخانه امن ساواک

1 مرداد 1391       بازگشت به صفحه قبل 

پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است.


پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بخش نهم نقدی بر کتاب" در دامگه حادثه" پرویز ثابتی


متهمی که " ضداطلاعات ارتش " ، درپی اومی گشت ، ولی" پرویز ثابتی" اورا درخانه "امن ساواک " پنهان کرده بود

راستش من قصد نداشتم این بخش ازنوشتارخودم را دراین سلسله مطالب ارائه کنم ، اما ازآنجا که "مقام امنیتی " علاوه بر ارائه کارنامه سرک کشیدنهای غیرقانونی وخودسرانهِ بخلوت دیگران که بعنوان شاهکارهای اطلاعاتی خود نقاشی کرده و بی همتائی خود رادرعلم سیاست وامنیت وکشورداری ومدیریت دانشگاهها وصنعت وتجارت وبانکداری به نمایش گذارده و در670 صفحه کتاب "دردامگه حادثه " تاتوانسته ، " خشت پُر توان زده است " ، درصفحه 519 کتاب هم ازقیافه هالیودی وجاذبه "زنها "، و از"لَه لَه" زدنهای "طلا" همسرارتشبد فردوست نسبت بخودش،دادسخن داده، ودرصفحه641 هم میگوید:" فردوست حسادتش فقط برای زن بود، در2-1میهمانی زنها دوروبرمن رامیگرفتند ودرخاطراتش گفته زنها اصلاً نگاهی به وی نمیکردند." ،
مطلب زیرراکه برفساداخلاقی مقام ایران برباد ده مربوط ومن بدون سرک کشیدن به خلوت او باآن آشنا شدم وبرحسب تصادف به "طلاوجواهر" ،گره میخورد مینویسم. ولی بمنظورحفظ حرمت خانوادگی افراد، تنها بذکر نام کوچک آنها اشاره میکنم.آنها زنده وهمگی درامریکا سکونت دارند وازهموطنان کلیمی هستند.غرض ازنگارش این مقاله ، ارائه تصویری ازافسارگسیختگی "مقام امنیتی " است.نه افشاکردن حریم خصوصی افرادی که امروزه درخزان زندگی ودارای فرزندان واحتمالاً نوه هائی هستند.
روزی فردی که خودرا "شاگردِ داروخانه ای درخیابان حشمت الدوله معرفی کرده بود، نامه ای به ضداطلاعات اداره دوم ارسال وطی آن اعلام داشته بودکه "بیژن فرزند صاحب داروخانه " ، شب هنگام به داروخانه مراجعه وبااستفاده ازموادشیمیائیِ آزمایشگاهِ پشت داروخانه ، اعمال مشکوکی انجام میدهد .نویسنده نامه اضافه کرده بود"چندشب قبل من ،هنگام بستن درب محل کارم بودم که ناگهان "بیژن " نفس زنان سررسید.اوگفت :" من کاری ضروری دارم ، درب را نبند، من بیشترازنیمساعت کارم تمام نخواهد شد".
بیژن به انتهای داروخانه وجائیکه آزمایشگاه کوچکی برای مخلوط کردن داروها قراردارد رفت.اومشغول کاری بود! ، اقامت بیژن درداروخانه طولانی ، ومن درنظرداشتم قدری نیازمندیهای غذائی برای پخت غذای شب خریداری کنم واحتمال می دادم مغازه ها تعطیل شوند، لذا به بیژن گفتم :" بیژن خان من عجله دارم وباید برای خرید بروم ، بیژن بکارش ادامه داد.بیش ازیکساعت من همچنان منتظر اتمام کاربودم .یناچار به نزداودرمحل آزمایشگاه رفتم وبه بیژن گفتم :" من نمیتوانم بیش ازاین بمانم ومتوجه شدم اوگذرنامه ای دردست داردوبامواد شیمیائی مشغول پاک کردن مندرجات آن است".
نویسنده نامه اضافه کرده بود:" بیژن بناگهان سیلی محکمی بگوشم نواخت وگفت : کی بتوگفته به اینجا بیائی؟" .من به پاس حرمت پدرش ، عکس العملی نشان ندادم ، وقدری تأمل کردم تاسرانجام بیژن داروخانه راباعجله ترک کرد.
نویسنده ضمن اشاره به مراجعات مکرربیژن درهفته ها وروزهای گذشته ، یادآورشده بودکه :" ازآنجهت نامه را به اداره دوم ارسال داشته که دوران وظیفه خودرادرضداطلاعات اداره دوم گذرانده است ".وچون آدرس ومشخصات خودرا درج کرده بود، تردیدی درصحت انعکاس مطالبش تصورنمیرفت.
مسئول بخش دریافت کننده نامه ، سرهنگی بنام "نواب" بود.نواب ، ضمن ارائه نامه به سرلشگرقاجار ،درزیرنامه واصله اظهارنظرکرده بود : "چون مطلب مربوط به غیر نظامیان است وبه اداره دوم مربوط نمیشود بایگانی ویا به ساواک منعکس شود!".سرلشگرقاجارهم نوشته بود:" نامه رابه قسمت تحقیق تحویل دهید ، سرکارانصاری اظهارنظرنماید".
من با دریافت نامه ، بیکی ازافسرانم مأموریت دادم :بطورنامحسوس(درمحلی غیرازداروخانه) ،بانویسنده نامه ملاقات وبااومصاحبه نماید.علت تصمیم من به اینکار ، ازآنجا ناشی میشد که بقول "مقام امنیتی" ، "خرابکاران "، باسرقت گذرنامه وتغییرماهرانه مشخصات آنها ، گذرنامه های جعلی رابرای خروج ازکشورومسافرتهای بعدی به کشورهای دیگر، مورداستفاده قرارمی دادند.
افسرمربوطه گزارش خودراتسلیم واظهارنظرکرده بود:" فردِ موردنظراطلاعاتی بیش ازآنچه درنامه ارسالی اولیه منعکس کرده بودندارد، لکن مشخصات "بیژن " را که جوانی 28ساله است ، وشماره تلفن منزل اورا دراختیارگذارده واشاره نموده وی صاحب مغازه ای آبجوفروشی درخیابان کریمخان زند ،روبروی گذرنامه است.
من به سرلشگر قاجار پیشنهاد کنترل تلفنهای محل مسکونی وکاری بیژن را برای مدت یکهفته دادم.درشنودهای مکالمات ، مشخص شدکه بیژن ودونفردیگربنامهای "نجات" و"یعقوب" درفعالیتهای تهیه گذرنامه، گواهینامه رانندگی ،ورقه پایان خدمت وظیفه ومدارک تحصیلی متوسطه ودانشگاهی برای اشخاص مختلف هستند.
ازآنجا که ادارات گذرنامه ورانندگی ونظام وظیفه هرسه ازادارات تابعه نیروهای مسلح بودند ، ،درجریان پیشرفتِ عملیات ، افسران مرتبط باشبکه شناسائی شدند، و تمامی آنها تحت اقدامات کنترلی قرارگرفتند.
درمکالمات تلفنی " بیژن" سردسته گروه ، بااشخاص طرف صحبت (مشتریها ) به کیفیتی همانند ودرجایگاه مقامی همچون"نخست وزیر " ، باتبختروقدرتمند، صحبت میکرد.فراموش نمیکنم ، او درگفتگوبا خانمی که درتهیه پایان نامه نظام وظیفه وگذرنامه فرزندش ، معترض بیژن بود ، بیژن میگفت :" خانم گفته ام مدارک فرزندتان تا فرداصبح حاضر وپسرتان پس فردا توهواپیماست !".اوباحرّافی وزبان بازی عجیبی برای مشتریانش داستانسرائی میکردو هریک رابنوعی منتظر نگه میداشت.
پس ازمدتی مراقبت ، افسران مرتبط درنظام وظیفه وگذرنامه واداره راهنمائی ورانندگی ، دستگیر، ومامورین موفق به بازداشت "نجات" و"یعقوب" شدند، اما خبری از"بیژن "،نبود.همسروبستگان او هم نشانی از وی نداشتند(یاداشتندولی اظهاربی اطلاعی میکردند) .
چون سیستم کاری اداره دوم انسانی وقانونی بود وهیچگونه تشابهی بااقدامات رذیلانه "اداره امنیت داخلی ساواک " که برای بازداشت فردموردنظر ، خانواده آنهارا بگروگان میگرفت، نداشت،ضمن ادامه تلاش و پیگیری ،دستگیری "بیژن" را به گذشت زمان واگذارکرده بودیم.درتحقیقات ازافسران و"نجات" و"یعقوب " ، مشخص گردید شبکه وسیعترازآن چیزی است که دربدوامرتصورمی شد!
درآنزمان معمول براین بودکه فرزندان ذکورخانواده ، پس ازاخذدیپلم متوسطه ، چنانچه درکنکوردانشگاهها پذیرفته نمی شدند، موظف به گذراندن دوره خدمت وظیفه بودند وبرخی ازخانواده های متوسط به بالا ویامتمکن ، با توسل به راههای گوناگون درصدد اعزام فرزندان خودبه کشورهای خارج بودند.
این شبکه سه نفری (بیژن ونجات ویعقوب ) ، تأمین کننده مدارک متقلبانه لازم از A تا Z داوطلبین اعزام بخارج بودند. مشتریان این شبکه ازطریق آشنائی خانواده ها وبطورسینه بسینه پیداوتامین می شد.
قدم اول ، تهیه مدرک پایان خدمت نظام وظیفه وقدم بعدی تهیه گذرنامه بود.بیژن پس ازبرقراری آشنائی با رئیس نظام وظیفه ، بطورعلنی وبدون هیچگونه پرده پوشی ضمن تشریح نحوه عملکردخود ، به اوپیشنهادداده بود:" گواهی پایان خدمت صوری مشتریان "اورابه منظوراخذگذرنامه آنها صادر، واوبه محض دریافت گذرنامه مشتری،"اصل گواهی صادرشده نظام وظیفه " را مسترد ورئیس نظام وظیفه هم با اطمینان براینکه ازمدرک صادره ،هیچگونه سوء استفاده دیگری جزاخذگذرنامه بعمل نیامده ،آنرا معدوم واثری از مدرکی باقی نخواهدماند. طبق توافق حاصله ، مقرربودبیژن درازای صدورهر تأئیدیه ، مبلغ 2000تومان به رئیس نظام وظیفه به پردازد.
قدم دوم ارائه مدرک نظام وظیفه به اداره گذرنامه بود.بیژن "سناریوئی" مشابه برای رئیس گذرنامه تدارک دیده ومقرربود درازای صدور هرگذرنامه 2000تومان هم به رئیس مربوطه پرداخت نماید.اما اوازهرمشتری داوطلب ،مبلغی بین 10تا15هزارتومان مطالبه میکردوبیژن پس ازخروج مشتری ازفرودگاه مهرآباد ، بقول خودش وفادار ، ومدارک صوری تهیه شده را برای انهدام ،به مسئولین بازگشت می داد.
بتدریج مشتریان بیژن ودستیارانش گسترش وآنها بامشتریان مشابه ای روبرومیشدندکه علاوه برمشکلات مدارک نظام وظیفه وگذرنامه ، فاقد" مدرک تحصیلی " هم بودند.بیژن در "اساسنامه ذهنی شغل آبرومندانه وپُردرآمدخودش ! " ، تهیه مدرک تحصیلی رااضافه وازطریق آشنائی با یکی ازمدیران کل بازنشسته وزارت فرهنگ(آموزش وفرهنگ کنونی)" ، مشکل را حل و"مدرک دیپلم متوسطه " ، بهمان روال نظام وظیفه وگذرنامه صادرمیشد.بااین تفاوت که مدرک تحصیلی رسمی ومنضم به گواهی رسمی وزارت فرهنگ بودومستردنمی شد ،لکن هزینه آن گرانتربود.
دامنه کاربیژن وهمدستانش به راهنمائی ورانندگی ودانشگاه هم راه پیداکرد.وبابرقراری ارتباطات مشابه ، به اخذ گواهینامه های پایه دوشخصی ودوهمگانی ویک ومدارک مختلف دانشگاهی متفاوت هم میکردند.روش آنها بهیچوجه عملِ "جعل نبود" وتمام مدارک ازمراجع ذیربط قانونی صادرمیگردید.
درآمدروزانه باندِ سه نفره رقمی بالغ بر50هزارتومان درروز واغلب مشتریان هم ممنون وسپاسگزاربودند.اما قسمت دوم داستان ، که باحیله گریهای نوع "کارهای مقام امنیتی " مشابهت داشت جالبتربود.بدینترتیب که آنها هرشب درخانه یکی ازسه نفر در"خیابان مهر" ، بساط قمارومشروب خوری برپا و روسا وافسران ومدیران سازمانهای ذیربط ذکرشده دربالا را دعوت ، ووجوه پرداخت شده روزانه آنها درقمارشبانه بازپرداخت میشد.علت باخت دریافت کنندگان وجه ، حضوردختران جوانی دراین جلسات قمار وبزم شبانه بود، که اغلب آنها ازمهمانداران هواپیمائی ملی وازهمکاران همسریکی ازآنها بودند.
دختران وظیفهِ ، گمراه کردن حواس مدعوین راداشتندودراغلب شبها ،دریافت کنندگان وجوه روزانه ، بصورت بدهکارشبانه ، منزل راترک می کردند.
ازآنجائیکه متاسفانه درسیستم قضائی وانتظامی هرکشوری ، حضورافراد"شارلاتان " معمول وواسطه هائی که درزبان فارسی "کارچاق کن " نامیده میشوند عادی است ، من برای جلوگیری ازنفوذچنین پدیده ای درحریم مسئولبتهای تحقیقاتی اداره دوم ، دردفترزندان، تلفن مستقلی نصب وشماره آن ازهمان بدو بازداشتِ افراد، دراختیارخانواده ها ی آنها قرارمی گرفت. وبه اعضای خانواده تأکیدمی شد ، ازمراجعه به اشخاص واسطه خودداری ومراجعه دیگران را که بانیّت "کارگشائی" به آنها مراجعه میکنند ، بوسیله تلفن اطلاع دهند.
روزی خانم یکی ازنفرات سه گانه تلفن، واز پاسخ دهنده درخواست ملاقات بامسئولِ ارشد( من ) راکرده بود.اوعلت ملاقات با مسئول ارشد را، ارائه اطلاعات درموردمحل اختفای "بیژن " که تاآنروز مامورین موفق به بازداشت اونشده بودندعنوان وتأکیدنموده بودکه قادربه صحبت تلفنی نیست.
هنگامیکه افسرمربوطه چگونگی رابرایم بازگوکرد،اجازه ملاقات دادم.درساعت مقرر،خانم جوانی آمد وخود را همسر یکی ازبازداشت شدگان معرفی واظهارداشت :" من میدانم شما بدنبال (بیژن ) می گردیدومن محل اختفای اورا میگویم بشرطی که شما مشکل مرا باهمسرم حل کنید".خانم مذکورخودراسرمهماندار پروازهای دولتی(غیرازپروازهای سلطنتی) ، معرفی وبجای زبان فارسی ،بزبانهای انگلیس وفرانسه وهندی مسلط بود.اوگفت : "بیژن بوسیله آقای ثابتی در ساواک پنهان شده " واضافه کرد : " خانم بیژن به وسیله مامورین ساواک به محل اختفای شوهرش رفته وبااوملاقات کرده است!" .ازاوپرسیدم : شما ازکجا مطمئن هستید که آقای ثابتی مرتکب چنین کاری شده باشد؟".اوگفت من ودوستانمان ازسالها قبل ،ازدوستی بیژن وثابتی مطلع ومن خودیکبارآقای ثابتی رادرمیهمانیهادیده ام ! ، پرسیدم خواسته شماچیست ؟" ، گفت :" من وهمسرم نسبت فامیلی داریم وخانواده من مقیم هندوستان هستند، همسرم درسفری به هندوستان ، ازمن خواستگاری ودرهندنامزدشدیم ، ولی او انجام تشریفات رسمی ومذهبی ازدواج را موکول به بازگشت به ایران نمود" .اوادامه داد :" من اکنون صاحب دختری 14ساله هستم ولی تاکنون هیچگونه مدرک رسمی ازدواج ندارم ونام فرزندم درشناسنامه ام درج نشده وهمسرم هربار مرا باحرفهای بی سروته ، قانع وچون میداندمن به دخترم علاقه مندم ، مرا به بازی گرفته ودراینمدت درهرپروازی ازمن می خواهداجناس گرانقیمت راخریداری کنم ، وچون بامقامات عالیرتبه پروازمی کنم وازکنترلهای گمرک معاف هستم ، تاکنون بامانعی روبرونشده ام ، اما همواره بانگرانی ودلشوره اینکارراانجام میدهم".وی ادامه دادکه پدروبرادرانش ثروتمندوبه تجارت جواهرات درهندوامریکا اشتغال دارند.واضافه کردبستگانم که ازسرگردانی من دلچرکین هستند ،ازمن خواسته اند ، ایران راترک وبه امریکانزدبرادرم بروم ولی چون هیچگونه مدرکی برای اثبات مادریِ فرزندم ندارم وشوهرم درواقع این امررا بنوعی گروکشی برای ادامه خواسته های تجاری غیرقانونی خود تبدیل کرده است.من ازشما میخواهم ، او که بازداشت وقطعاً محکوم خواهدشد، مشکل فرزندم را حل کنید تابتوانم ازهواپیمائی مستعفی وبه امریکابروم".
من خانم مذکورراترک و بدفترسپهبدمقدم رفتم وماجرارابرای اوتشریح کردم وبه اوتوضیح دادم بعلت روابط کِدرثابتی وسرلشگرقاجار ، مطلب را به قاجار اطلاع نداده ام.ازمقدم تقاضاکردم ، خانم موردبحث را بدفتراوهدایت وخودشخصِ وی مطالب همسرزندانی را بشنود.مقدم موافقت ودستوراتی داد.
پس ازترک دفترمقدم ، خانم موردبحث که مطمئن شده بودمشکل فرزندش حل خواهدشد ، اداره دوم راترک کرد.سپهبدمقدم فرد مدبر وپخته ای بود.بسیارمودب ولی کوتاه صحبت میکرد.ازتظاهرات معمول خودنمائیهایِ امرای مشابه پرهیز ودرمدت اشتغال دراداره دوم هیچگاه درایام نوروزهم درجمع پرسنل اداری برای تبریک سال نوحاضرنمی شد، ولی ازمجرای اداری به حل مشکلات افسران وکارمندان بی توجه نبود.اما چون خودرابنوعی ازخانواده سازمان اطلاعات وامنیت میدانست وسالها مرئوس ارتشبدنصیری بود، ازدرگیری با ساواک پرهیزواغلب مشکلات فیمابین اداره دوم وآن سازمان رادردیدارهای حضوری بانصیری حل وفصل میکرد.پس ازساعتی ، مقدم مرااحضار وگفت :" شخص موردنظرشما (بیژن) را به شما تحویل خواهنددادودرگزارشات به مقوله " پنهان کردن این شخص " اشاره ای نکنید.من مشکل خانم راازطریق آقای ویشکائی دادستان تهران حل کردم.
گسترش تحقیقات موجب بازداشت تعدادی ازافسران نظام وظیفه ،گذرنامه وراهنمائی ورانندگی شد. وسعت این شبکه متقلبانه از صدها نفرتجاوزکردواداره دوم قادربه انجام تحقیقات ازتمامی آنها که اکثراً غیرنظامی(کارمندان دانشگاهها ووزارت فرهنگ) بودندرانداشت ودر محدوده مصاحبه و تخلیه اطلاعات وتأئید همکاری ومشارکتشان درایجادتسهیلات خلاصه می شد .ولی سوابق آنها برای پیگیری به بازرسی شاهنشاهی ارجاع گردید.اما ازآنجا که لازمه حصول اطمینان از عدم صدورمدارک ، بخصوص گذرنامه برای عناصر خرابکار وعناصردارای سوابق امنیتی ضروری بود، تحقیقات ازباندسه نفره وافسران تازمان ارجاع پرونده آنان به دادرسی ارتش ادامه یافت.
درتحقیقات ازافسران نظام وظیفه وگذرنامه وراهنمائی ورانندگی ، ورسیدگی به سوابق وپرونده ها که بسیار وقت گیربود، همه آنها به خطای خود اعتراف کردند.اما اعترافات "بیژن " ونجات " و"یعقوب " که سن آنها از32سال تجاوزنمیکرد، درشکل دادن به این شبکه حیرت آور بود.آنها درمدت کوتاهِ فعالیت خود ، صاحب میلیونهاتومان ثروت شده بودند.خوشبختانه سروانی بنام احمدزاده که درگذرنامه خدمت می کرد، دریادداشتهای شخصی خود، اسامی دریافت کنندگان گذرنامه را منعکس ودربررسیهای بعدی شائبه هرگونه اقدام ضدامنیتی برطرف شد.
دراین پرونده ،علاوه بر بیژن ونجات ویعقوب ، یک امیرشهربانی سه نفرسرهنگ وسه جهارنفر افسردردرجات پائینتر ، متهم بودند.پرونده آنهابدادرسی ارتش ارجاع وهمگی محکوم وافسران اخراج یابازنشسته گردیدند.
هرچند سپهبدمقدم عدم انعکاس چگونگی "اختفای "بیژن " راتوصیه کرده بود ، معذالک من درپیگیری وتکمیل تحقیقات ، غافل نبودم.زیرا همانطورکه درنوشتارهای گذشته عنوان کردم ، من درگذران خدمت ودرچهارچوب دانسته های خودم ،هم با شخصیت پلید"مقام امنیتی " وهم باناله وفغان وزجروشکنجه بیگناهان ، وهم بابیماری ایران بربادده پرویزثابتی بیگانه نبودم.من یقین داشتم روزی مسئول تحقیق صدها پرونده اتهامی اوخواهم بود. وچه بسا اگر ایران ازبلای ویرانگران انقلابی مصون مانده بود، چنین اتفاقی صورت میگرفت.لذا سنگین کردن پرونده های اتهامی "مدیرکل امنیت داخلی "ساواک را وظیفه وجدانی خود میدانستم.اوهزاران موردپرونده سازیهای بی دلیل راباخودیدک می کشید ومن تنها یک پرونده ولی بادههاهزاربرگ اتهام جزائی ازاوتدارک دیده بودم.پرونده سه جوان کلیمی ، سابقه فساداخلاقی اورا به فسادمالی وجاسوسی او ضمیمه کرد.
من تحقیق ازبیژن را خودبعهده گرفتم ، اوطبع شوخی داشت ودراظهارمطالب موردپرسش ، هیچگونه تأمل وپروائی از پنهان کردن فعالیتهای خود نداشت . وی میگفت :" من بچه جهودم وهرپدیده ای را از دیدتجارت ارزیابی میکنم ، حتی مسائل اخلاقی را " .اوتأسیس آبجوفروشی خیابان کریمخان زندرا همجواری بااداره گذرنامه ومحل مناسبی برای قرارملاقانهای خود توجیه و مقدمه آشنائی خودبا"مقام امنیتی" ، را ازطریق جواهرفروشی درجنب دبیرستان انوشیروان دادگر عنوان میکرد.بیژن میگفت ازکارهای امنیتی بیزارولی درامور" پااندازی" ماهراست.
اوهزاران شماره تلفن مقامات مملکتی ازوزیروامیرواستاددانشگاه ومدیرکل وصاحبان معروف صنعت وتجارت را همراه داشت.اوچندین خانه از نوع "خانه زعفرانیه " محل پذیرائی آخوند نصرالله فلسفی وشجونی وحجازی و...راصاحب بود ، اما ازقیافه هرچه آخوندوخاخام وکشیش اظهارتنفرمیکرد.اومیگفت من برای رسیدن به اهدافم ، قادر به اغفال " هرکسی وهرمقامی " هستم .بیژن ،تنهاکلیمی صاحب جواهرفروشی خیابان شاهرضا رارقیب حرفه "پااندازی"خودمی دانست.وی میگفت اغلب هنرپیشه ها وخوانندگان ،مشتری امانت بَرِ جواهرفروشی اوهستند اما نه خرید .وافرادسرشناس هنرمند وخوانند گانی رامعرفی میکردکه درمجالس عروسیها ومیهمانیهای "دزدان فراریِ خارج نشین امروزی"، نیاز به تعویض جواهرات "یکبارمصرف" داشتند .بیژن " شگردهای " ، جواهرفروش را منحصربفرد می دانست ومیگفت :جواهرفروش موردبحث برای تمام جواهرات نمایشی ویترین خود، جواهرات مشابه بدلی میسازدوهرگاه هنرپیشه ای به اومراجعه وجواهری رادرویترین مغازه انتخاب میکند ، او به بهانه اینکه " دکورویترین بهم میخورد" ، جواهربدلی مشابه اصل رااز پستوی مغازه خارج وتحویل مراجعه کننده میدهد.اوبدون درخواست چک یاتضمینی ،باعنوان کردن ارقام میلیونی برای قیمت آشغالهای بظاهرجواهر، وتاکیدبراینکه مشتری امانت بر !! ، روزبعد جواهرات امانی رابازگرداند، آنهارا به همخوابگی با فلان مقام ترغیب ودرعوض ازنفوذمقامات در ورودجواهرات خارجی وتخفیف حقوق گمرکی وگاهاً بدون پرداخت عوارض مربوطه ، استفاده میبرد.اواشاره به خانم میهمانداردوستش داشت که چندین بار جواهرات ومروارید ازژاپن وارد وبدون پرداخت حتی یک ریال بدولت ،صاحب میلیونهاتومان ثروت شده است.(اظهارات بیژن موردتأئیدخانم موردبحث بود).بیژن "مقام امنیتی را یکی ازمشتریان همیشگی جواهرفروش شاهرضامی دانست.
وی درمورد چگونگی اختفای خوددرخانه "امن ساواک " ، میگفت من هنگامیکه متوجه شدم مامورینی بالباس "سویل" برای دستگیری "نجات ویعقوب مراجعه کرده اند ، تصورم معطوف به ساواک بود ، به مغازه جواهرفروش رفتم وازآنجا به آقای ثابتی زنگ زدم ، او اظهاربی اطلاعی کردوبمن گفت ساعتی دیگربااوتماس بگیرم تاتحقیق کند.من ساعتی بعد تلفن کردم واو گفت درهمان مغازه بمانم تامأمورینش مرانجات دهند.ساعتی بعد دونفربه مغازه جواهرفروشی مراجعه ومرا باخود به ساختمانی درحوالی تجریش بردند.من دراین روزهای گذشته آنجابودم .اما نمیدانم "غرامت جواهرفروش " چقدرتمام می شود!!.
بیژن به نکات مفصل دیگری اشاراتی داشت که من به حُرمت خانم مشتری "کفاشی شارل ژوردن " ازبازگوکردن آن معذورم. هنگامیکه من گزارش تحقیقات رابه سپهبد مقدم ارائه کردم ،اولبخندی زد ومن احساس کردم :"تیمسار نیزجواهرفروش مذکوررا میشناسد".
پرویزانصاری – افسرسابق ارتش شاهنشاهی
ansari_parviz16@yahoo.com


پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here


بازگشت به صفحه قبل   نسخه قابل چاپ   لینک دائمی به این خبر 

پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here روانشناختی مردی که یاردارابودولی دل باسکندرداشت(2)

پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است.
ansari_parviz16@yahoo.com


پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here

روانشناختی مردی که یاردارابودولی دل باسکندرداشت(2)

برگی دیگر از نقد کتاب "دردامگه حادثه " پرویزثابتی
نمودها نشان میدهند که پرویزثابتی َسرَک درخانه خرس شمالی داشت.
واسیلی میتروخین یکی ازبرجسته ترین کارمندان KGB بود که مسئولیت آرشیو و نگهداری اسناد را در مرکز KGB در مسکو به عهده داشت ، او بین سالهای 1973 تا 1983 ، مسئول نظارت بر انتقال کل بایگانی اطلاعات خارجی KGB از ساختمان قدیم به ساختمان تازه تاسیس بود.در سال 1992 با شش جعبه اسناد محرمانه KGB به لندن پناهنده شد و در سال 1999 کتابی را هم تحت عنوان " اسناد میتروخین " به چاپ رساند.
میتروخین میگوید: " در دنیای پر رمز و راز جاسوسی منابع اطلاعاتی دارای ارزش ویژه میباشند بخصوص اگر این منابع مبتنی بر اسناد و مدارکی باشند که توسط سرویس جاسوسی کشور هدف تهیه و تنظیم می گردند".
درصفحه ( 293 )کتاب ، ویراستارجوان ،عرفان قانعی فرد، با اذعان بر اين واقعيت میپرسد:"آقای ثابتی ، بعضی ازتحلیلگران حکومت فعلی وشاید هم به اصطلاح منتقدان معتقدند که خالق مجاهدین خلق وچریکهای فدائی خلق وعامل رشد آنها خودپرویز ثابتی بوده " وثابتی پاسخ میدهد : "درمورد این ادعای تحلیلگران ومنتقدین که قطعاً اسنادومدارک لازم رادراختیاردارند ، انکار بیفایده است .چون آنها ممکنست این اسنادرا منتشر ومن را بی اعتبارکنند.
قطعاً پشتوانه سئوال خودِ قانعی فرد ، اسنادومدارکی است که دراختیلر تحلیگران "مسئولین امنیتی امروزی "قراردارد، وهرچند ثابتی درپاسخ، به آشفتگي روان مبتلا میشودو باتوسل به حیله گریهای سابق ، توجیه منطقی را بشوخی ومزاح میکشاند ، اما من که بعلت ضرورتهای قضائی وتحقیقاتی درگذران مسائل امنیتی واطلاعاتی ( بولتنهای اطلاعاتی واصله ازدفترفردوست ،گزارشات تحلیلی روزانه ضداطلاعات اداره دوم ، شرکت درکمیسیونهای قضائی مشورتی دادرسی ارتش، کمسیونهای ویژه بررسی امنیت درنیروهای مسلح ) مشارکت مستمرداشتم ، از زاويه ديگری به اين مسئله مینگرم ،ومعتقد هستم که آنها نه تنها "مقام امنیتی دیروز" را بی اعتبارنمیکنند ، بلکه ازاوسپاسگزارهم هستند .

ترورهای مقامات قضائی وامنیتی نظامی ومستشاران امریکائی، که عموماً نظامی بودند ، بطورجّدی موردبررسی ضداطلاعات ارتش قرارمیگرفت ، من شخصاً درهمه این نشستها حضورداشتم ،برخی براین عقیده بودند که این ترورها " کور" نیست وبا"بینائی "آگاهانه و با اِشراف و اطلاع وارزیابی كامل از پيامدِ آن انجام میگیرد.نتیجه گیری عمومی براین نظر تأکیدداشت که ثابتی با "تضمین آزادیِ " بقول خودش "خرابکاران مسلح دستگیرشده " ، آنهارا فریب ، وبه قتلگاه مزاحمین ورقبای احتمالی خودش ومستشاران امریکائی اعزام میداشت وسپس باسنگین ترکردن جرائم ارتکابی آنها ،ضاربین فریب داده رابه قتلگاههای ناکجا آباد میفرستاد.
اغلب اعضای بررسی کننده ،براین باوربودندکه کُشتنِ سرتیپ رضازندی پوررئیس کمیته مشترک وراننده بیگناهش در اسفند 1353 وسرتیپ طاهری رئیس کل زندانها ی شهربانی که هردو ازافسران ملایم وازمعترضین سرسخت عملکرد ثابتی بازندانیان بودند، همه مقامات انتظامی وامنیتی رامتحّیرساخته بود.حتی برخی ازافسران ارتش وشهربانی خودِکمیته مشترک ، مانند داستان درجه داری که درمقدمه قسمت اول به اواشاره داشتم ، حوادث گذران را "میفهمیدند" ولی امکان دسترسی به مرجعی مسئول ومطمئن راکه بتوانند "فهمیدنیهای " خودرابازگوکنند ،نداشتندویا "ترس جانی" خودوخانواده هایشان ،ترمزی برای گویشِ آنها بود زیرا معتقدبودند : " مار كه زهرش نبود مار نیست".
ایکاش همه همکاران بهمن نادری پور (یکی ازتسخیرشدگان ثابتی) ، بدون دادگاه و ترس ازاعدام درکشورهای خارج ،اما باالهام ازندای وجدان ، فهمیدنهای گذشته خدمتی بامرادشان رابگویند. تا دیگر ثابتی وارونه نگوید"نادری پور این حرفها را زد که زنده بماند و رژیم از بیم آنکه بعداً پشیمان شود و حرفهایش را پس بگیرد، اعدامش کرد" (257)
سرگذشت غم انگیز وحیدافراخته رئیس شاخه نظامی مجاهدین خلق که هم درکشتن عضوگروهیِ خودمجیدشریف واقفی و هم درقتل مستشاران امریکائی وهم درترورسرتیپ زندی پور دخالت مستقیم وهم معترف به "تحویل اسنادمربوط به افسران امریکائی ، درفرانسه به روسها وخیلی اعترافهای دیگر" بود (276) ، وحتی همکاران تسخیرشده خود ثابتی درساواک معتقدبودندکه" نبایدافراخته اعدام شود"(276) ، نمونه ای برای توجیه این برداشت است.
تحویل اسنادربوده شده امریکائیان به روسها درفرانسه هم ، نه باالزامات پنهان کاریهای سازمانهای چریکی سازگاری داشت ، ونه با امکانات وحضورگسترده شبکه های KGB درخودایران وکشورهای همسایه ایران.اعضای مجاهدین ویا فدائیان خلق که در مسافرتهای پنهانی به عراق وشیخ نشینها ،"ریسکِ" استفاده ازگذرنامه های جعلی واسامی مستعار را مسئله سازمیدانستند ، بیمارنبودندکه مرزهای بی دروپیکرافغانستان وپاکستان وعراق وحتی خودِشوروی سابق را، رها ، و اسنادارزشمند بکلی سری امریکائیان راباگُذرازدهها معبرعبور کنترل شده، به فرانسه حمل نمایند!. افسران کارکشته عملیاتی شوروی درتهران ، آنچنان وُدکا نخورده بودندکه تعجیل و سرعت دریافت اسنادگرانبهای آنچنانی را فراموش، ویااحتمال مفقودشدن اسنادرا تا رسیدن به مقصدفرانسه درنظرنگیرند؟ خیر! ، این اسناد بابرنامه ریزیهای دقیق درخودِتهران وبا سرعت هرچه تمامتر ، بوسیله "خودمقام امنیتی مشکوک " به روسها تحویل داده شد.
زیراثابتی درقتل مستشاران نظامی امریکائی ، 4 هدف راتعقیب میکرد :
1- ایجادفضای رعب ووحشت روانی درخانواده مستشاران امریکائی وترک داوطلبانه آنها ازایران ، وجلوگیری ازجایگزین کردن مستشاران بعدی(که مطلوب همیشگی روسهابود).
2-برجسته کردن ذهنیت پادشاه بقبول کاستیها ی ضداطلاعات ارتش وعدم توانائیهای مراقبتی این نهاد امنیتی بر مراقبت از مستشاران نظامی ( مراقبت مستشاران نظامی برعهده اداره دوم بود)
3-ارائه تابلوئی ازتسّلط دروغینی از ساواک به پادشاه و قبولاندن مغرورانه افسارگسیختگیِ سرکوب‌گرانه و غیر‌عقلانی امنیت داخلی ثابتی برجامعه سویل وایجادفضای مقایسه پادشاه بین دوسازمان ساواک وارتش.
4- جبران آرزوهای ناکامش برای سیدن به مسندهای سیاسی ، و اسباب چینی برای احراز مقام امنیتی ریاست کلی ساواک(شهوت قدرت)
شاهداین مدعا پیشنهاد "اقدام دراماتیکش " ، به هویدا ،در"قطع روابط ایران با دو کشور امریکا وانگلستان واخراج مستشاران نظامی امریکائی است" ، که درواقع "فتوکپی برابراصلِ " ، دکترین مطلوب اتحادجماهیرشوروی سابق را توجیه میکند(494و495) .
من ازپرویزثابتی نهایت سپاس رادارم که حدثیات وابهامات تمام کمیسیونهای بررسی قتلها دراداره دوم رابرایم به "یقین تبدیل کرد".

سرلشگر ضیاءفرسیو ، تنها رئیس دادرسی دادرسی ارتش مقتدری بود که تسلیم چرخ فساد نمیشد ومعتقد به "گِل گرفتنِ درب ساواک " بود. قتل او درفروردین سال 1350 ظاهراً توسط چريكهاي فدايي خلق اعلام شد و تعبیر ساواک درآنروزها ،انتقامجوئی از دستگاه قضايي ارتش درمحاکمه متهمان سياهكل توجیه میگردید. وساواکِ ثابتی باشعبده بازیهای معمول ،برای یافتن سر نخ و شناخت ضاربین جایزه نقدی تعیین کرده بود. اما همه اینها ، مفروضات و توهمات تزریقی خودثابتی بودکه حتی حقایق را ازمریدان وتسخیرشدگانش دراداره سوم امنیت داخلی کتمان میکرد.
انتخاب سرتیپ رضا زندی پور با سالها تجربیات خدمتی درسازمان اطلاعاتی ودفتر ویژه ، باهدف پاکسازی تدریجی کمیته مشترک ساواک صورت گرفته بود. وی دارای روحیه معتدل ، وانسانی آگاه ، وریشه سرکشیهای جوانان را، ناهنجاریهای اجتماعی خودایران میدانست تاجائیکه ، سعید شاهسوندی یکی ازسران قدیمی مجاهدینِ دشمن ساواک، درمصاحبه با رادیوصدای ایران میگوید :" تیمسار رضا زندی پور سرتیپی بود که در استاندارد آن موقع از افسرهای تحصیلکرده و باسواد ، و در زندان، برخوردهایی با بازجوها داشت ، وتا اندازه ای هم عنصر تعدیل کننده بود". http://irandidban.com/fa/print-6727
ثابتی که به خانمش میگوید: «هر جا می‌روید، تنها نباید بروید!» (632)، اما خودش هرروز، تنها ،برای خبرچینی به نزدهویدا وبرای خبرگیری نزداین وزیروآن مدیرکل میرفت ، قطعاً مطمئن بود "تیمهای مراقبتی سفارت شوروی !!" ازاو حفاظت ، وتعقیب خرابکاران رادرخیابان خردمند به اواطلاع میدهند(247) .اما رقیبان بالقوه اوسرتیپ زندی پوروسرتیپ طاهری "با داشتن محافظان غیرروسی" ،ترورمیشدند!

پانویسی ویراستار نویس که برای اقناع افراد کم‌دانشِ اطلاعاتی ، ترور زندی پور را "در اختیارگذاردن شماره تلفن منزلش به خانم سیمین حریری چریک"، وشرافت ورأفتِ سرتیپ زندی پور توجیه میکند (276) بهیچوجه نه بامنطق عملکردحرفه ای یک افسراطلاعاتی همخوانی دارد، نه امکان عقلی.زندی پور تمام روز رادرکمیته بود ، منعی برای واگذاری شماره تلفن دفتر کارش نداشت ، اما قرادادن شماره تلفن منزل ، با معناو محدودیتهای تعریف شده روشهای انضباطی وامنیتی مغایر وازهیچ گروهبان پاسگاه ژاندارمری هم ،چنین خطائی پذیرفتنی نیست.
من درتشخیص شناخت مقام امنیتی، ازارتشبد نصیری وسپهبد مقدم ، که اولی متفکر و روشن‌فکر نبود ودومی ریاکار بود ، کمترین تردیدی ندارم ، زیرا هردورامیشناختم ، اما آرزوداشتم ،شخصیت هردوآنها وارونه بود ، زیر اگراولی متفکر وروشنفکربود ، اجازه مشی سرکوب‌گرانه و غیر‌عقلانی وایجاد فضای وحشت ومرگ درسطح کشور وجاسوسی برای روسها را به ثابتی فاقدهویتِ مهارگسیخته ، فراهم نمیکرد .وچنانچه دومی ریاکارنبود ، باوجود اطلاع از صدورحکم بازداشت ثابتی ازجانبِ من ، تسهیلات " پاویون " دولت را برای خروج او باصدورگذرنامه جعلی بوجودنمیاود.
ثابتی فرومایه ای عقده ای بود: زیرا خودمیدانست موردتنفرمردم و "راه میانبرش " برای دبیرکلی حزب مردم مسدود است ،زیرا اوننگین ترین مُهر"ساواکی بودن " را برپیشانی داشت تاحدی که هویدا به اویادآورمیشود" اگرتو"ساواکی "دبیرکل حزب مردم شوی مردم چه خواهندگفت ؟"(223)
اوعقده داشت ، چون درشهر ساواک ، سلطانِ یک چشم بود ، و توانسته بود بقول هویدا "برای هرچیزی یک داستان بسازد" (198). اوتصورمیکرد زدودن ننگ ساواکی بودنش باحضوردرمناظره تلویزیونی وتحمیق مردم میّسراست (223و224) ولی خودمیدانست که رضاقطبی کاروانسرادار هم اورادرطویله خودش راه نمیدهد. (584)
او عقده ای وخبیث بود: چون وقتی دبیرکل نمیشود، ناصرعاملی ،دبیرکل منتخب را دردفترش معطل میکندکه نشان دهد ازاومُهمترست. (225)
اوعقده ای بود ، چون درملاقاتهایِ هیچگاه نکرده با پادشاه ، میدانست شاه اورا نمی پذیرد، حتی اگر ارباب مشترک او وهویدا هم بخواهند ، ولی ثابتی میگوید "چون شاه اززبان انتقادی من وحشت داشت (224) وپادشاه ازمن خجالت میکشید (472) ،اجازه حضوربه من نمیداد ،اما نمیگوید شاه به "مقام امنیتی اداره سوم " ،مشکوک بودکه مبادا درمحوطه کاخِ نیاوران ، یااگربتوانددردفترکاری او ، هدیه ای ازنوع " رادیویِ ظریف مارک سرلشگرمقربی" ، جابُگذارد.
ثابتی انباشتِ شک وتردید پادشاه رابیاد نمیاوردکه وقتی مقام امنیتیِ بیمار روانی "همه کنابهای دانشکده های دانشگاه را بعنوان کتب ضالّه جمع آوری میکند" و شاه میگوید :"دیگر از این غلطها نکنید بگذارید بچه ها همه چیز بخوانندو منطقاً جواب بشنوند" (18/1/53 خاطرات علم)"، ثابتی راشناخته بود که هدفش ازغارت کتابهای دانشگاهها ، دشمن تراشی عمدی برای شاه وایجادانفجارروحی، وبعد دستگیری، وسپس سربه نیست کردنِ دانشجویان است. وهمانطورکه دیدیم ،ثابتی میدانست که باید در زمستان 1357 ، کتابخانه دانشگاه رابرای محل تحصّن آخوندا ن رّمال آماده کند.
ثابتی میدانست دراعتراضات دانشجویان دانشگاه علم و صنعت درحالیکه رئیس دانشگاه ،بشاه میگوید : " شعاری درکار نبوده " واستاددرس هم گفته : " چند نفر وارد شده و کلاس را بهم ریخته اند، بعد هم فرار کرده اند" ، شاه ،به گزارشات مبالغه آمیزساواک که تظاهرات دانشجویان آن دانشگاه را هزار نفر ی وشعار آنها را:" به نفع تروریستها " ، عنوان میکند ، "بانگاه عاقل اندرسفیه" ، مینگرد ، زیرا درجریان این حادثه ، اغراض ساواک برملا وشاه گفته بود: " اگر گزارش غلط بدهند پدرشان را در می آورم؟"(9/3/55خاطرات علم). اما اوهدفی رادنبال میکردکه روزی "محموداحمدی نژاد" ازهمان دانشگاه علم و صنعت برکرسی ریاست جمهوری بنشیند و در دیدار با ولادیمیر پوتین بگوید: " تهران و مسکو در یک جبهه قرار دارند" http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/06/120607
ثابتی فسادپیدای اسدالله علم را پیگیری میکرد ، اما علم بدنبال بالین ناپیدای خوداومیگشت وبه شاه میگوید : "نمی دانم سرِ ثابتی بر چه بالینی است! "(9/3/55خاطرات علم)"

بیجهت نیست که"مقام ناامنی سابق "هنوزهم بعداز32سال که ازدرگذشت پادشاه میگذرد ، کینه اورا دردل دارد وبرای تصویر قساوت وسنگدلی شاه ، با کپی کردن ودزدی اظهاراتِ دكتر ضياء الدين صفي نيا ـ رئيس شعبه چهارم دادگاه عالي جنايي آنزمان تهران ،که درمورد اعدام ايران شريفي زن قاتلِ دو كودك 2و5 ساله هووي خود ، از سوي پنج قاضي دادگاه عالي جنايي محکوم شده بود گفته بود: "در حالي كه زن و مرد هر دو در همه شؤون اجتماعي از حقوق مساوي برخوردار هستند پس در اجراي حكم اعدام نيز نبايد ميان آنان تفاوتي باشد" http://www.gtalk.ir/thread26038.html ، درصفحه 297 کتابش دربحث "کمیسیون مرگ "که او بطوروارونه نامش را"کمیسیون عفو "گذارده ، میگوید)، ازشاه تقاضای یکدرجه عفو دختری محکوم به اعدام ازاعضای مجاهدین خلق شده بود ،وشاه ضمن ردتقاضاگفته بود:" ماگفته ایم زنها ومردها درجامعه مساوی هستند تبعیض چه معنائی دارد ، اگر جرم این زن مشابه جرم مردانی است که اعدام میشوند ،چرازن بودن اوباید کیفیت مخفف درنظرگرفته شود ونتیجتا این دختراعدام شد" . آیا همین یک نمونه جعل نمیتواند الگوی گزارشات بی شرفانه ، شرفعرضیهای 20ساله مقام امنیتی راتوجیه کند؟
( در بسياري موارد، متهمين، دادگاهها ی نظامی را صالح نميدانستند و بدون این که وارد دفاع ماهوي بشوند از محكوميت استقبال ميكردند. آزادي محكوم در پايان مدت محكوميت مسّلم نبود، بسياري از محكومين پس از مجازات بدلايل واهي آزاد نميشدند ،و حتي در زندان قصر يك قسمت به اين نوع زندانيان اختصاص داشت. مخالفان سياسي حكومت هيچگاه‌ از دست ساواك رهايي نمي‌يافتند. حتي پس از محاكمه و زندان بازهم آزارها پايان نداشت. بنا براظهارات صریح خودثابتی ،تشکیل "کمیسیون عفو" که من نامش رابحق "کمیسون مرگ "نهاده ام، برمبنای پیشنهاد خوداوبوده وچون حتی ارتشبدنصیری باایجادچنین کمیسیونی مخالف بوده ، ثابتی ازطریق "غیرسلسله مراتب هویدا" ، وبدون توجیه پادشاه ازهدفهای پنهان عملکردآن ،بررسی تشکیل آنرا به وزارت جنگ محول وثابتی خوداذعان دارد که ، تمامی اعضای بررسی کننده رافریب داده است.پیامد تصمیمات این کمیسیون حوادث اعدام 9نفرزندانی درتپه های اوین وسروان ارتش فرودنیا را وبسیاری زندانیان محکومیت قطعی شده را ببارآور . صفحات295و296و297 )کتاب دردامگه حادثه راحتماًبخوانید)

درمقدمه این نوشتاربه کتاب " اسناد میتروخین " وگفته او درمورد ارزشمندی اسناد و مدارکی تنظیمی "سرویس جاسوسی کشور هدف" ، اشاره کردم .میتروخین تاکیدداردکه:" پس از فرو پاشی اتحاد شوروی، سازمان اطلاعات مخوف این کشور موسوم به KGB از بین نرفته وفقط تغییر ماهیت داده است". KGB ، همانند همه سازمانهای اطلاعاتی ، ازنشان کردن اشخاص شروع میکند.
"نشان کردن اشخاص "، روش جاری همه دستگاههای اطلاعاتی وجاسوسی است. پایه واساس نشان کردن ، وحی وخواب نماشدن واحضارارواح نیست ، " اطلاعات" است.
اطلاعات آگاهی داشتن ازحالات شخصی ، خانوادگی واجتماعی یک شخص است .وهرچه اطلاعات " مینیاتوری" ، باشد،برای دستگاههای اطلاعاتی ،گران بهاتراست.به هزاران مثال برای هریک ازحالات مذکورمیتوان اشاره کرد.
جنسیت ،سن ،سواد،ثروت ، هوش وزیرکی،انواع هنر،مهارتهاوتخصصها، ورزشکاری ،سخنوری،گستاخی،زیبائی ،خمودگی وگوشه گیری ،شوخ مسلکی،قماربازی،زنباره گی اعتیادبه موادمخدر،همجنس بازی ، مسلک ومذهب دینی وسیاسی ، اندازه قد،کچلی،طاسی ،کوری ، کم شنوائی ، رنگ مو ، سالک یا خالِ صورت وهرگونه نقاط ضعف وقوت روحی وجسمیِ فردیِ اشخاص ، همه درغالب اطلاعات شخصی قرارمیگیرد.
تأهل ،تعداد اولاد،موقعیت همسرواولادها ،تعلقات واختلافات خانوادگی ، ارتباطات ووابستگی های فامیلی نسبی وسببی (باذکراطلاعات شخصی هرفردخانواده وبستگان) ، درزمره اطلاعات خانوادگی است.
مرتبت علمی، سیاسی ،نظامی ،جایگاه مقامی، مردمُداری ،مدیریت ،تجربیات حرفه ای ،قدمت اداری ، محبوبیت درمیان همکاران،خوشنامی وبدنامی عمومی،دوستیهاوروابط اجتماعی ، دشمنیها ،رقابتها وحسادتهای شغلی ،اشتهار به مقام یا پول پرستی ، حیله گری وتوطئه چینی،متانت وهوچیگری،درغگوئی وبلوف زنی وپاپوش سازی و...همه در ستون اطلاعات اجتماعی قراردارند.
تمام سازمانهای جاسوسی برای انتخاب عوامل "مناسبِ "جاسوسی وارجاع مأموریتهای ظریف وپیچیدهِ جمع آوری اطلاعات موردنیازخوددرکشورهای "هدف" ،به آگاهی مینیاتوری ازخصوصیات برشمرده بالادارند.اما " درداخلِ یک کشور" ، برای استخدام ویاواگذاری شغل ویامرتبت اداری ، نیاز به وروددرحیات خلوت اشخاص نیست.البته بدیهی است درچهارچوب روشهای تعیین شده هرسازمانی، برخی ازفاکتورهای مربوط به خصوصیات فردی واجتماعی داوطلبان استخدامی ویا منتخبین مسئولیتهای مدیریتی وتخصصی مّد نظرقرارمیگیرد ، ولی آن سازمان به نوه دختری پسرعمه اشخاص کاری ندارد.درایران هم تا قبل از تأسیس ساواک ، لازمه استخدام وپذیرش اشخاص، ارائه مدارک تحصیلی وتخصص حرفه ای و تأئیدیه "عدم سوء سابقه کیفری "بسنده بود .درسالهای اولیه پیدایش "سازمان اطلاعات و امنیت کشور" هم ، برای برخی از جایگاههای مدیریتی حساس ، استعلام صلاحیت شخص موردنظر،تنها ازجهاتِ عضویت رسمی خوداو درحزب توده ،ویا وابستگی رسمی وی به احزاب کمونیستی ، صورت میگرفت، آنهم بصورت درخواست کتبی ورسمی ، وپاسخ کتبی ورسمی. اما باظهور اداره "ناامنیت داخلی ثابتی" ، معلوم نیست چرا او:"ازبسیاری ازانتصابات هویدا نزدخوداوانتقاد،وبرای برکناری آنها ازمجاری مختلف اقدام میکرد". (215) ،او بدیگرانی که ازاوبهترمیبینندوبهترمیخوانندوبهتر تحلیل وتفسیر میکنند ،حق نمیدهدکه :به پرسند : فراهم آورنده "فرصت استخدامی " مجهول خود تو درساواک (65) و "مجاری تصمیم گیرنده " نامعلوم برترِتو ،ازهویدا وشاه ووزیردربار ، چه کسانی بودند؟؟؟؟
قطعاً ،هویدائی که خوددوتا قرص سیانوربرای قورت دادن لازم داشت(220) ، شاهی که اورا نمی پذیرفت ، وگفتار ونوشتارش راتراوشات "مغزعلیل "میدانست (495) وزیردرباری که دودوزه باز ونادرست وفاسد بود(221) ، امریکا وانگلیس ومستشارانی که بایدگورشان راگم میکردند (494 ) هوشنگ انصاری که نام نیک هویدارانداشت ،آموزگاری که تدبیرومردمداری هویدارافاقدبود (215)،اردشیرزاهدی که درنامه نگاری فحش چاله میدانی میداد(217)، دکترعلینقی کنی دبیرکل حزب مردمی که همیشه باهویدابد و درعین درستکاربودن ، باآدم نادرست وفاسدی مثل علم محرمیت داشت(221)،ناصرعاملی دبیرکل بعدی حزب مردمی که باهویدا خوب وباعلم بدبود(221)، رئیس ستاد ارتشی چون ارتشبد آریا نا که بکلیOUT بود (226) ، وآنقدر OUT بودکه سرهنگ همراهش درسفر به شوروی دوروزه جاسوس میشد ، و فقط "نابغه امنیتی سابق " ازآن اطلاع دارد که هنوزهم درانگلستان جاسوسی ،ومهارتش هم آنچنانست که افسر سابق سرويس هاي جاسوسي روسيه، را درلندن با پولونيوم 210 مسموم میکند. (228) ،سپهبدمحسن مبصر رئیس شهربانی که با سرتیپ باباامجدی مدیرکل اداره سوم زمان بختیار و برادرش سپهبد مصطفی امجدی معاون نخست وزیروسرپرست تربیت بدنی دشمن بود(231)،سپهبد ناصرمقدمی که مقام مدیریت اداره سوم خودرا بخوداوسپرد ریاکار وتعزیه خوان بودونقش امام حسین رابازی میکرد ودروقایع 28مرداد درب کاخهای سلطنتی رالاک ومهروموم کرده بود وبعلت ریاکاری، راه خروج اوراهموارکرد ،و با سپهبدپرویزخسروانی روابط سگ وگربه ای داشت (232)،سپهبدخسروانی هم که میخواسته ابتدا نام تاج وبعداً خودتاج رابه سرمصدق بگذارد(232).دکترنورالدین الموتی وزیردادگستری دولت امینی هم که ازکمونیستهای معروف بودو باوجودداشتن مشاغل حساس قضائی باطناً تمایلات کمونیستی داشت (95)، رضاقطبی کاروانسرادار خارج ازگودو شعورسیاسی ( 583) ، ، فریدون مکانیکی که درکاروانسرای قطبی بازداشتش کرده بود (564) ، کیوان خسروی برنامه ساز واریته موسیقی وکارهای هنری ، همجنس بازمشهورکه بعلت تعامل وتساهل رئیسش ، مجبوربودی برای قطع برنامه تلویزیونی اش"دست بکار دیگری بزنی" ( 586) ، پدرپرویزراجی که پدر خودش گواهی داده بود : ".... شده " (198 )، نمیتوانستند در محدوده"گربه ایران" ، مجرای بالاتری برای او باشند!!.
بنابراین " مقام امنیتی " بیادمیاورد که به هویدا گفته بود :" دراین مملکت دستهائی هستند که میتوانند بالاترازدست اعلیحضرت اقدام کنند. ، وبخاطرمیاورد که دربحث ساختمان بُرج دوم هتل شرایتون که پادشاه برای پیشرفت صنعت توریسم آنراضروری میدانسته ،دستهائی بالاترازپادشاه اقدام کردند وتوانسته بودند تصمیم اورا بهم بزنندوساختن هتل رامنتفی کنند!!" ( 595)
وبازبرایش تداعی میشودکه وقتی هویدا گفته بود : "یعنی چه ؟ ، مگربالاترازقدرت اعلیحضرت دراین مملکت ، قدرتهائی هست؟ ، او" گاف " بزرگی کرده وفوراًدلیل میاورد که : " چون ازهمه راهها برای جلوگیری ازاین کارمأیوس شده ، دست به " نوشتن شبنامه برده "( 595) .ازطرف دیگر بیادمیاورد ، وقتی به هویدای باشرف(219) گفته : "نصیری ازاین جریان خبرندارد؟ " ، هویدا نفس راحتی کشیده ، ولی اوبرای جلوگیری ازسکته مغزی هویدا گفته : "من بعلت احساس نزدیکی بشما ، واقعیت را گفتم "( 595).
و خوب خاطرش هست که برای اطمینان بیشتر هویدا ی سالخورده واینکه ، بعداز خروج "مقام امنیتی " ازدفترنخست وزیر ،مردِاُرکیده ای دچارسکته قلبی نشود ، به اوامیدواری داده که توازخودِ ماهستی ، من مُشتم را برای هرکسی که احساس نزدیکی بااوندارم بازنمیکنم ،زیرا دراینصورت همه میفهمند " شبنامه نویسی عادت همیشگی من بوده " ( 595).
وبالاخره بیادمیاورد هرچنداودرمحاوره با هویدا ، " گاف " دیگری کرده وبه شبنامه نویسی کسانی معلوم علیه دیگرانی مجهول اشاره کرده ، ولی هویدا سلب مسئولیت اوراپذیرفته و قول "شرف " داده که " هرشبنامه ای علیه کسی منتشر شود آنرا به ثابتی نسبت ندهد!" ( 595).
آیا این اعترافات صریح ثابتی گویای درخشنده ای ازآنچه من درمورد "جانی بودن" و "جاسوس بودن " و "دزدبودن " اوگفتم ومیگویم وخواهم گفت نیست. آیا گفتن "دستهائی هستند " ، "اقدام کنند "،"توانسته اند "، "بهم بزنند " ، "منتفی کنند"،





بنابراین " مقام امنیتی " بیادمیاورد که به هویدا گفته بود :" دراین مملکت دستهائی هستند که میتوانند بالاترازدست اعلیحضرت اقدام کنند. ، وبخاطرمیاورد که دربحث ساختمان بُرج دوم هتل شرایتون که پادشاه برای پیشرفت صنعت توریسم آنراضروری میدانسته ،دستهائی بالاترازپادشاه اقدام کردند وتوانسته بودند تصمیم اورا بهم بزنندوساختن هتل رامنتفی کنند!!" ( 595)



وبازبرایش تداعی میشودکه وقتی هویدا گفته بود : "یعنی چه ؟ ، مگربالاترازقدرت اعلیحضرت دراین مملکت ، قدرتهائی هست؟ ، او" گاف " بزرگی کرده وفوراًدلیل میاورد که : " چون ازهمه راهها برای جلوگیری ازاین کارمأیوس شده ، دست به " نوشتن شبنامه برده "( 595) .ازطرف دیگر بیادمیاورد ، وقتی به هویدای باشرف(219) گفته : "نصیری ازاین جریان خبرندارد؟ " ، هویدا نفس راحتی کشیده ، ولی اوبرای جلوگیری ازسکته مغزی هویدا گفته : "من بعلت احساس نزدیکی بشما ، واقعیت را گفتم "( 595).



و خوب خاطرش هست که برای اطمینان بیشتر هویدا ی سالخورده واینکه ، بعداز خروج "مقام امنیتی " ازدفترنخست وزیر ،مردِاُرکیده ای دچارسکته قلبی نشود ، به اوامیدواری داده که توازخودِ ماهستی ، من مُشتم را برای هرکسی که احساس نزدیکی بااوندارم بازنمیکنم ،زیرا دراینصورت همه میفهمند " شبنامه نویسی عادت همیشگی من بوده " ( 595).



وبالاخره بیادمیاورد هرچنداودرمحاوره با هویدا ، " گاف " دیگری کرده وبه شبنامه نویسی کسانی معلوم علیه دیگرانی مجهول اشاره کرده ، ولی هویدا سلب مسئولیت اوراپذیرفته و قول "شرف " داده که " هرشبنامه ای علیه کسی منتشر شود آنرا به ثابتی نسبت ندهد!" ( 595).



آیا این اعترافات صریح ثابتی گویای درخشنده ای ازآنچه من درمورد "جانی بودن" و "جاسوس بودن " و "دزدبودن " اوگفتم ومیگویم وخواهم گفت نیست. آیا گفتن "دستهائی هستند " ، "اقدام کنند "،"توانسته اند "، "بهم بزنند " ، "منتفی کنند"، که همه باردستوری "جمع" رادارند ، حکایت ازوجود چندين شبكه جاسوسي مرتبط با هم نیست که پرویزثابتی سرشبكه آنهاست؟



آیا"آرزوی چاکر " گفتنهای هویدا وتعّمددرعدم انعکاس گفته های ثابتی به پادشاه و" اارتباط دوستانه خودنخست وزیر باسفیرکشورخرسها" (495) که دردوستی " طمع خرسی مخصوص بخودشان " رادارند، حضورخودهویدارادراین شبکه ها، معنی نمیدهد؟



آیا هزاران گزارشِ باداوریهای ناصواب ثابتی از خلوت ها ی "این آن " ، سالها درقالب هزاران گزارش" مینیاتوری " ، بخلوتهای دیگری درخانه خرس شمالی که او به "مجاری دیگر" تعبیرش میکند ، سپرده نشده است؟



ایران روزهایی را سپری می کرد که درخت دموکراسی در حال غرس شدن در آن بود. شاه به بازشدن فضای سیاسی معتقدو شرایط اجتماعی ایران سخت. اما متاسفانه ، شاه برای خروج کشورش از بحرانهای مستمر سیاسی واقصادی واجتماعی ، درائتلاف 13ساله مثلث نخست وزیری چاکرونوکرصفت ، و رئیس ومرئوسی نفهم و حیله گر ساواکی بدنام، محبوس بود.



آیا اظهارات ارتشبدفردوست که درباره هویدا میگوید :"در دوران مسؤولیتم در بازرسی متوجه شدم که اصولا موارد سوء استفاده و حیف و میل نهایت ندارد در دوران 13 ساله نخست وزیری هویدا همه می چاپیدند و هویدا کاملا نسبت به این وضع بی تفاوت بود و همه پرونده ها طبق دستور شفاهی نخست وزیر به وزیر دادگستری، بایگانی می شد"(جلداول خاطرات فردوست) ، نمیتواند مصداق : "چه کندحرف دگریادنداداستادش " را به تصویردرآورد؟



آیا تبدیل ساواک به یک سرویس اامنیتی خشن وتاسیس کمیته مشترک ضدخرابکاری ، برنامه حساب شده روسهابود؟



آیا پدیده ثابتی اعجوبه ای ازمکروخدعه ودسیسه که ازبدواستخدام درساواک تاسال 1345 ریاست بخشی ازاداره سوم بااختیارات محدود ، وترقی ناگهانی او به مرتبت مدیرکلی اداره سوم بااختیارات وبودجه نامحدود ، نمیتواندهمانندی پروژه " ثابتی – مقربی " رابه تصویردرآورد؟



پرویزثابتی ، عنوان دوم کتابش را "بررسی علل وعوامل فروپاشی حکومت شاهنشاهی " انتخاب کرده ، وهمانند گفته استواردردادگاه ، فقط به " مؤخّره " تکیه و به "مقدمه ومتنی " که اووهویدا ونصیری برای نابودی چندنسل رقم زدند ،اعتنائی ندارد. زیرا دردنیای جاسوسان وجدان معنائی ندارد.



من به ثابتی فرومایه نگاه کینه توزانه شخصی ندارم ، نه من اوردیده ام ونه اومن را ، اما اورامیشناسم و بااو دشمنی ملی دارم ، چراکه اوموجب شد هویت ملی من ومیلیونها ایرانی دیگر مصادره شود اوفردی بود که (یاردارابودودل باسکندرداشت).



پرویزانصاری-افسرسابق ارتش شاهنشاهی


تي مردي که ياردارابودودل باسکندرداشت 1



Fw: روانشناختي مردي که ياردارابودودل باسکندرداشت 1



پرویز انصاری، نویسنده این مقاله. متولد 1319 شمسی است. او علاوه بر تحصیلات نظامی، دارای لیسانس علوم سیاسی و فوق لیسانس حقوق جزا از دانشگاه تهران است و در دوران قبل از انقلاب ابتدا در مناصب مختلف قضائی ارتش، خدمت کرده است. وی در مهر ماه سال 1356 به عنوان وابسته ویژه نظامی مستقل (بدون وابستگی به سفارت ایران) به پاکستان اعزام می شود .او در آبان ماه 1357 به تهران احضار و به پیشنهاد ارتشبد ازهاری، ازارتش به نخست وزیری مامور و با موافقت پادشاه ،تحقیقات از دولتمردان رژیم گذشته راعهده داروماموریت اودردولت شاپوربختیار نیزادامه مبیابد.انتخاب او درآنروزهایِ آشفته ، به سابقه خدمتی وی درسالهای قبل از انقلاب ، پیوندداشت که مسئولیت رسیدگی به پرونده های فسادمالی واداری وتحقیق از فرماندهان کل ژاندارمری ، نیروی دریائی ، لجستیکی نیروی زمینی ، لشگرزرهی قزوین ، و...راعهده داربوده و . تکرار وتداوم واگذاری این نوع ماموریتها وارزیابی مثبتِ کاهش فساددرنیروهای مسلح ، وتجربه اندوزی او درشناخت تنوع حیله های مُفسدین، بود ه است.

پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here


بخش هفتم نقدی بر کتاب "در دامگه حادثه"

ansari_parviz16@yahoo.com



روانشناختی مردی که یاردارابودولی دل باسکندرداشت(1)

برگی دیگر از نقد کتاب "دردامگه حادثه " پرویزثابتی

واژه جاسوسی کلمه مقدسی نیست !. اما راهبردهاي استراتژيك منافع ملي کشورها در ابعاد ملي ، منطقه اي و جهاني و تأمين منافع ملي ،آنها را ناگزير از جاسوسي مي‌نمايد. فعاليت‎هاي جاسوسي سمت‌و‌سو دارندو تبعات به‌ دست‌ آوردن‌ اطلاعات ‌از اوضاع‌ يك‌ دولت خارجي ‌ ‌،درجهت كارايي و اثر بخشي در سامان دهی ‌تمهيدات جنگ‌ ویابراندازی است. فعاليت جاسوسي به نحوي شكل داده میشودکه شرايط انجام آن كاملاً عادي و موجه بنظر آيد. هرچه جاسوس به محل تصميم‌سازي و تصميم‌گيري نزدیکترباشدبهایش گرانترست. .

جاسوسي‌، فراهم‌ كردن‌مقدمات‌ خيانت‌ است‌ و تا وقتي‌ كه‌ اعمال‌ فرد در مرحله‌ مقدماتي‌ است‌، جاسوس‌، و چون‌ اطلاعات‌ راتسليم‌ كرد، خائن‌ است‌. اقدامات‌ مقدماتي‌، تفحص‌ و تحصيل‌ اطلاعات‌ آشکارومخفي است که داراي‌ ارزش‌ اطلاعاتي‌ ‌ باشد.

عمليات‌ تکمیلی یا عمليات‌ تحویلی‌ ازطریق‌ ايجاد ارتباط و رساندن‌ اطلاعات‌ جمع آوری شده به‌ كساني است‌ كه‌ بايد از آن‌بهره‌برداري‌ كنند .

فعالیتهای جاسوسي‌ رابا هدفهای سياسي‌،‌نظامي ،‌اقتصادي‌‌و‌علمي مي‌سنجند. ‌

هدف‌ جاسوسي‌ سياسي‌ شناخت‌ گروهها و احزاب‌ سياسي‌ و نيروهاي‌ مؤثر در كشور و روابط نهادها و ايجاد تفرقه‌ بين‌ آنها و فتنه‌ انگيزي‌ برای بخطرانداختن امنيت‌ كشوري‌ به‌ طور جدي‌ است.جاسوسي‌ نظامي‌به‌ دست‌ آوردن‌ اطلاعات‌ و معلومات‌ مربوط به‌ نيروهاي‌ مسلح‌ در زمان‌صلح‌ و جنگ‌ ازانواع‌ اسلحه‌ها و ميزان‌ آن‌ و تعداد نيروهاي‌ مسلح‌ و شكل‌ سازمان‌ بندي‌ آنست‌. اين‌ نوع‌ جاسوسي‌ در قوانين‌ اكثر كشورها شدیدترین مجازاتهارادارد‌.جاسوسي‌ اقتصادي‌ آگاهی ازتوان اقتصادی کشورها وحربه‌اي‌ برای محاصره اقتصادي(تحریمها)‌ است ودر جهان‌ امروز كم‌ اهميت‌تر از مبارزه‌ عليه‌ جاسوسي‌ نظامي‌ نيست‌. جاسوسي‌ علمي‌ اطلاع‌ از مصنوعات‌ علمي‌ واختراعات‌ و بخصوص ابتكاراتِ‌ در صنعت‌ نظامي‌ است‌.

مجموعه مقدورات مؤثردر جاسوسي ،امنيت و سرعت واستمرار وپايداری عمليات جاسوسي است.

فردي كه مأموریت داردتا از منبع يا منابع ، اطلاعات جمع‌آوري کند عامل نامیده میشود . عامل عضو رسمي سرويس اطلاعاتی نیست. به عامل‌ها ازجهت نوع كارايي پسوندهايي میدهند مانند عامل نفوذي،‌ عامل فريب، عامل نشان کردن، عامل مشاور و ....

بشخصي که مسئوليت هدايت و رهبري عامل يا عاملين جاسوسي را عهده‌دار است رهبر عمليات میگویند.رهبرعملیات عضو سازمان اطلاعاتي است.

عنصر اطلاعاتي دیگری که هدايت و رهبري چندين شبكه جاسوسي مرتبط با هم را عهده‌دار است سرشبكه نامیده میشود.روسها برای نظارت چندوجهي در كنترل اطلاعات ،درکشورهای هدف حتماً دارای سرشبكه هستند.

علامات و نشانه‌هاي تمیز عامل جاسوسي تمايلات و روحيه فرد دركنجكاوي‌هاي جهت‌دار و غيرمتعارف ، پيشنهادهاي ترديدآميز ،جمع آوری اطلاعات خصوصی دیگران برپایه انگیزه‌های مختلف، تلاش برای متقاعد کردن دیگر افراد به انجام کار خواسته شده از آنهاست، بنحویکه آنچه مي‌كند و كساني كه کاراوراارزیابی میکنند، به ترديد وادارد.

حال ببینیم ، حضور پرویزثابتی درکجای قالب تعاریف بالا قرارمیگیرد:

برای این منظور ،ابتدا به گفته های مقامات ارشداطلاعاتی وروسای سازمانهای ضدجاسوسی ساواک واداره دوم ارتش اشاره میکنم. وسپس مندجات" توضیح المسائل " خودپرویزثابتی راورق میزنم:

ثابتی بر مفاد اسناد واطلاعات‌ طبقه‌بندي‌ شده‌، اسرارنظامي‌،سياسي‌، حتی اقتصادي‌ بطورمستقیم دسترسی نداشت ،اما یک نفوذگر هوشمند بود وباروشهای فریفتن دیگران واستفاده از "حقه اعتماد " . واتکا به آرمانهاي انساني و خيرخواهانه و بهبود و اصلاح جامعه ، در مديريت سياسي کشوراخلال و با صدمه زدن به زمامداري كشور، مهندسی اجتماعی کشور راناممکن ساخته بود . گماردن افراد را در موقعیتها ی سیاسی، اجتماعی ،فرهنگی ، اقتصادی برنمی تابید. اطلاعات امنيتي‌ او، تحت تاثير اغراض شخصي و احساسات غير انساني و انتقام و حسادت ،ازمحدوده تفحّص و خبر جُستن از امور پنهان خصوصی مردم، هم تجاوز ، وهم در جایگاه، دهنده اطلاعات وارونه ،آگاهانه‌ و عمدي‌ و پيشنهادهاي ترديدآميزی که عموماً به‌ نفع‌ يك‌ قدرت‌ خارجي‌ و به‌ زيان‌ مملكت‌ بود"مهندسی اجتماعی معکوس" میکرد.

اوباشیفتگی و هزینه کردن دروغین عناوین پادشاه ، اعتماد افراد راجلب، وسپس نفوذ خویش را ممکن ، ومقامات را تحت کنترل خود قرار میداد. قواعد من درآوردی خودرابر مجموعه حقوق مطبوعاتي کشورحاكم کرده بود . اودرسنجش مكتوباتِ كُتب، روزنامه ها، مجلات، اعلاميه ها. آگاهي هاي استخدام وتسلیت ، راديو و تلويزيون و سينما ، نويسندگان و خوانندگان، ارگانهاي مطبوعاتي ، بيان عقايد سياسي، مذهبي، فلسفي و ادبي ،احزاب ، مجامع ، انجمن ها ،ارزيابي هاي نا منصفانة خودرا داشت ،وازدیداو هر پديده ای ازاین قبیل ، سیاسی تلقی میشد

آرمان مطلوب اوتلاش برای متقاعد کردن افراد به انجامِ "کار خواسته شده از او" و رضایتمندی وی در راه رضایت منافع بزرگترها بود. او بانشر اكاذيب، شايعه پراكني، انتشار اعلاميه، بيانيه و شبنامه.وهتك حيثيت مقامهاي سياسي کشور، آرامش زمامداري جامعه رابرهم زده وآنارشيسم را جایگزین كمونيسم و تروريسم کرده بود، تا نفرت عمومی را تولید ونفرت عمومی را به تحريك و شورش و آشوب و توطئه عليه امنيت ملی کشورتبدیل کند که موفق بود.

انسانها وقتی وظیفه اخلاقی خود را به انجام نرسانند ، احساس گناه می کنند. اما ثابتی وجدانش بي‌اثر و گناه را انجام وظیفه اخلاقی میدانست! میگویند"هیچ کامپیوتری تا زمانی که از پریز کشیده نشده امن نیست.".پریز ثابتی بسیاردیر ازبرق کشیده شد.



استواری رادردادرسی ارتش به اتهام اهانت وتهدیدمسلحانهِ فرمانده اش محاکمه میکردند.من ازدفاعیات این استوار ، خیلی آموختم.

او خطاب به رئیس دادگاهش میگفت :" قربان اهانت به فرمانده وتهدیدمسلحانه ( مؤخّره داستان) است.شما به مقدمه ومتن توجه نمیفرمائید!"

ازآنجا که داستان دادگاه این درجه دار(6کلاسه ابتدائی) مصداق رقیقی برای توجیه اقدامات ایران بربادده "مقام امنیتی" (لیسانس حقوق) میتواند باشد ، اشارهِ کوتاه به آن راضروری میدانم.

درجه دارمورداشاره ، سرگروهبان گردان تانک یکی ازیگانهای زرهی ارتش بود.زمانی که ارتش ایران ،به تانکهای چیفتن مجهز ، ودردستورالعملهای کاربردی آنها تأکید شده بود : "روغن مورداستفاده موتورِتانکها میبایستی باغلظت60 باشد" ، گویا فرمانده استوارازطریق تبانی باصاحب پمپ بنزینی ، " روغن 60 "گران را با" روغن 30 "ارزان، معاوضه وهربارمبالغی ازصاحب پمپ بنزین دریافت میکرده.استوارموردبحث متوجه چگونگی تبانی فرمانده میشودوازمصرف " روغن 30 " خودداری ومراتب را بهمان فرمانده گزارش وضمن یادآوری مفاددستورالعمل تانکها ، مینویسد : " من ازمصرف روغنی که موتور تانک چندمیلیونی ارتش را معیوب ومستهلک میکند خودداری میکنم ".فرمانده ، استواررااحضارومیگوید: " دیوث این فضولیها بتومربوط نیست ".استوار پاسخ میدهد : "جناب سرهنگ من زن وبچه دارم ، دیوث نیستم ، دیوث کسی است که به ارتش ومملکت خیانت وتانک چندمیلیونی واحدش را برای چندرغازنابودمیکند".فرمانده حرف رکیکتر دیگری میگوید.استوارهم ازدفترفرمانده خارج وبابرداشتن کُلتی از اسلحه خانه ، به اطاق فرمانده بازمیگرددوقصد شلیک داشته که نظامیان دیگری اورا متوقف ،واز تیراندازی وی جلوگیری میکنند".

درجریان محاکمه ،رئیس دادگاه ازاستوارپرسید : شما چگونه متوجه اختلاف کیفیت " روغن موتور شُدید؟ " ، استوارپاسخ داد : "من سالها باتانک سروکارداشته ام ، هم تجربه دارم وهم میفهمم" .رئیس دادگاه گفت تجربه ات درست ، اما :"میتوانی بگوئی چگونه فهمیدی ؟".استوارجواب داد : " قربان من 6کلاس بیشترمدرسه نرفته ام ،معنی علمی فهم رانمیدانم ، اما میدانم :" فهم چیزی است که به فعالیت مغز مربوطست و ازلحظه خلقت انسانِ سالم، تالحظه مرگ، بااوهمراهست. مثلاً طفل نوزاد میفهمد چگونه باحیلهِ گریه، مادرش را اغفال تامادراورادرآغوش بگیرد"واضافه کرد : " اگرشما مجازات مراکورشدن ویاکرشدن ویا لال شدن تعیین کنید ، امکان اجرا دارد ، ولی اگربگوئید مجازات تو " نفهمیدن " است، عملی نیست وخودتان راگول زده اید!

حال حکایت "مقام امنیتی " است که همچنان درمانده"راه میان بُر" خوداست ، او نه مقدمه میداندونه متن ونه مؤخّره.من درهنگام مطالعه کتاب در"دامگه حادثه " ،صحنه دادگاه استوار برایم تداعی شد .و پرویزثابتی را موجودعجیب الخلقه ای یافتم که هم کوربودوهم بینا ، هم کربودوهم شنوا ، هم لال بودوهم گویا ، هم فهیم بودوهم نافهم!!

اوکوربود، زیراقادربخواندن مندرجات آبروبرِروزنامه های خارج وداخل کشورش ،درمورد مُثله کردن انسانهای بیگناه نبود ، اما درکمال بینائی ،نوشته های نویسندگانی چون مهدي اخوان ثالث ـ نيما يوشيج ـ صمد بهرنگي ـ فروغ فرخزاد ـ هوشنگ گلشيري ـ صادق هدايت ـ ابراهيم گلستان ـ غلامحسين ساعدي ـ سهراب سپهري ـ را میخواند وبزعم خود،آنهارا" ترویج دهنده مرام کمونیستی " میدانست وپرونده سازیهای امنیتی خودرا را توجیه میکرد وتشخیص میداد صمدبهرنگی "فدائی ساز"،وعلی شریعتی "مجاهدساز" است.

اوکربود وصدای رادیوتلویزیونهای کشورهای خارج ومصاحبات خبرنگاران باغرض وبیغرض خارجی را باپادشاه خود نمی شنید ،که درهرفرصتی ازاومیپرسیدند :

" این راست است که ساواک مُتهمین را با کون برهنه روی آهن سرخ شده می نشاند که از آنها اقرار بگیرد ؟!"( خاطرات علم چهار شنبه 26/6/54 )، ولی بعلت عقده هاو حقارت فکری ، وعجزدرنبرداندیشه با امثال ساعدیها ، و مرعوب کردن مقامات ، براههای فرومایگی شنودتلفن آنها وپی بردن به" عیب نهان" و " اسرارمگوی " دیگران ،می پرداخت وگوشی شنوا داشت و برای تشخیص ترانه های انقلابی داریوش وفرهاد وحتی مرحوم قمرالملوك وزيري وتهیه خوراک باج گیری ازمقاماتِ بی اعتنا به خود، سمعک خدادادی داشت.

ثابتی درشرافتمندگوئی نابسامانیها ومشکلات ودردمردم به پادشاه میهنش لال ، امادر لفاظی ودغلکاری وتزویروسرپوش نهادن وسامان دادن به تبانیهای سازمان یافته ، و وصله چسبانیهای غیرشرافتمندانه بدوست ودشمن ،حرّاف ،و بافراهم کردنِ سردرگمی پادشاهی که ازنجابت ذاتی اخلاقی برخوردار بود ، جلسات"کمیسیون مرگ "را که ازطریق غیرسلسله مراتب ایجادش کرده بود ،درگزارش به شاه " کمسیون عفو" جابزند ،تابتواند جان سروان مجیدفرودنیا و9 نفر رادرتپه های اوین وسی و چند نفردیگررادرزندانها بگیرد وامروزدرکتابش بگوید "جانشان را نجات دادم و برای آن‌ها یک درجه تخفیف گرفتم" (295 تا 297).ثابتی درتسلیم گزارشات آلوده به تبانیهای قبلی به شاه ،گستاخ وحیله گربود و چنان باملت ومملکت خودش کرد که "نه که رامنزلت ماندونه مه را" .پرویزثابتی میفهمید با هیچ "آب زمزمی "، قابل تطهیرنیست. وبهمین جهت میدانست دستورات کی وکجا را اجرامیکند ولی نمی فهمیدکه ذهنیت و باورهایی پادشاه نسبت به اعمال وکردارش مشکوک وبه این وآن مأموریت میدهد که : " ببینند مقام امنیتی سرَش به کجابنداست". پرویزثابتی محو تدریجی حیات واستقلال کشورش رارقم زد.

اداره دوم ستادارتش درساواک ، نفوذناتوشته بالقوه ای داشت .این نفوذازآنجا ریشه میگرفت ،که دربدوتاسیس ساواک ،مدیریت آنرا، افسران رکن دوم آنزمان شکل دادند.مدیران کل ساواک اغلب افسران واُمرای ارتش بودند ، حتی تاقبل ازپرویزثابتی ، مدیران کل اداره سوم امنیت داخلی همه افسرارتش بودند.درزمان ریاست سرلشگر پاکروان ، بتدریج افسرانِ دارایِ روحیه خشن وکم سواد ، جای خودرابه افسران خوشنام وباسوادواغلب زبان دان داند. پاکروان وافسران ارشدجدیدالورود ، باتغییرات وگسترش سازمانی ساواک ، به استخدام افرادغیرنظامی شتاب بیشتری دادندو باهماهنگی ضداطلاعات اداره دوم ارتش ، افسران ودرجه داران شایسته ای ازنیروهای مسلح وبیشترازنیروی زمینی ارتش به ساواک منتقل ،ودر ترکیب وتکمیل بدنه ساواک کوشیدند ،آموزش اطلاعاتی انتخاب شدگان ، درمرکزآموزش اطلاعات وضداطلاعات ارتش صورت میگرفت.

بعدها ساواک خودمستقلآ اقدام به تاسیس مرکزآموزش کرد وبرمبنای نیازسازمانی ، استخدام کارمندان غیرنظامی سازمان اطلاعات وامنیت فزونی یافت.کارمندان غیرنظامی ادارات 9گانه ساواک (بعدها 10) ، بجز اداره سوم امنیت داخلی ، اغلب دارای تحصیلات دانشگاهی (حقوق،اقتصاد جامعه شناسی ،علوم اجتماعی،مهندسی و...) ،وبسیاری ازآنها مدیران شایسته ای بودند.روحیه این قبیل کارمندان با حضوردراداره سوم وافکارپلید مدیرکلش پرویزثابتی سازگارنبود.بعلاوه جاه‏طلبی های پرویزثابتیِ روان پریش ، مریدان وروان پریشان دیگری رامیطلبیدکه همزادخوداوبودند وروشهای خشونت اورا باورداشتند و موتور تصمیمات خیره سر انه اوراروغن کاری میکردند.

تا واپسین روزهای رژیم شاهنشاهی نیز ، درجایگزینی پرسنل بازنشسته ساواک ، ازافسران

ارتش وبخصوص افسران رسته اطلاعات اداره دوم استفاده میگردید.اغلب افسران واجدشرایط درجه امیریِ شاغل در ساواک ، الزاماً به ارتش بازمیگشتند.مجموع این شرایط ،فضائی ایجادکرده بود که بین افسران ساواک بااداره دوم پیوندی دائمی برقراربود.این پیوند اززمان انتصاب سرلشگرمقدم (سپهبدبعدی) بریاست اداره دوم وانتخاب سرهنگ هوشنگ قاجار (سرلشگربعدی)بریاست ضداطلاعات ارتش که هردو ازساواک به اداره دوم ارتش بازگشته بودند ، مضاعف شد.ایندوامیر با90 % پرسنل ساواک آشنائی وبا برخی ازآنان روابط خانوادگی داشتند.

باتوجه به توجیهات مذکور ،نفوذاداره دوم درساواک نیازی به پیروی ازروشهای متداول اطلاعاتی نداشت.افسران ارشد ساواک درملاقانهای اداری ویاآمیزشهای خانوادگی بامقدم وقاجار ، احساس نامحرمی نمیکردند و سینه به سینه مسایل درونی ساواک را باآنها مطرح مینمودند. بنابراین ،آنچه در محدوه مدیریت ساواک ، جاری بود ، ازدید اداره دوم پنهان نبود. انتقادازعملکرداداره سوم واحساس تنفرعمومی ازواژه "ساواک وساواکی " ، بسیاری ازمقامات ارشدومیانی خودِساواک راآزارمیداد. درخواست ها برای اصلاح خطاهای بزرگ اداره سوم همیشگی بود ولی بدنامی اداره سوم وآثارتنفربجامانده از گذشته های پرویزثابتی ، هیچیک ازمدیرانِ کل ساواک رابه پذیرش میراث "مقام امنیتی " ترغیب نمیکرد.

بعداز ماجرای افسران بروجرد، که همه مقامات ارشدارتش وشخص پادشاه رامتأثرساخت ،انعکاس آن درفضای ارتش ، بصورت غیرمتعارفی، خشم پرسنل نیروهای مسلح را برانگیخته بود.اطلاعات واصله ازیگانهای مستقردرشهرستانها ، حکایت از تصمیم برخی ازافسران ودرجه داران ، به عمل متقابل به مثل ،وحمله خشونت بار به شعبات ساواک درشهرستانها راداشت. همدوره های افسران بروجرددرواحد نوهد(نیروهای ویژه هوابرد) ، قصد یورش به کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک وقلع وقمع کارکنان آنجاراداشتند تاجائیکه، سپهبد مقدم سرلشگرمنوچهر خسرودادرابدفترش دعوت ، وازاوخواست ازطریق گفتگو بافرماندهان تحت امرش ، موضوع را قدری فروکش نماید.هنگامیکه چگونگی فضای ارتش به اطلاع پادشاه رسید، ایشان دستورداد:" بفرماندهان یگانهای ارتش ابلاغ شود،درهنگام مراسم صبحگاه بگویند این حادثه اتفاقی صورت گرفته ، وپرسنل خاطی تنبیه ودستورات مارادرمورددلجوئی ازافسران بروجرد گوشزدنمایند" .

روزی ارتشبد غلامرضاازهاری سپهبدمقدم وسرلشگرقاجارفرمانده ضداطلاعات رااحضارودستورداده بود:"سرگرد انصاری راهم بیاورید".مقدم دراتومبیل خود ومن دراتومبیل سرلشگرقاجاررهسپارستادبزرگ ارتش شدیم.دربین راه ازسرلشگرقاجارپرسیدم :"تیمسارعلت احضارچیست ، چون درمواردمشابه بمن ابلاغ میکردید سابقه یاپرونده ای همراه داشته باشم " ، قاجاراظهاربی اطلاعی کرد.

ارتشبدازهاری فردملایمی بودولی اینباراورا عصبانی وپریشان یافتم.اوخطاب به سپهبدمقدم پرسید:"تیمسارمقدم مطلب افسران نوهدچه بوده که اعلیحضرت را آشفته کرده؟" ، مقدم پاسخ داد:" من به خسرودادتذکرداده ام جای نگرانی نیست" ، من که متوجه علت احضارشده بودم ، اجازه صحبت خواستم،ولی قبل ازتوضیحاتم اضافه کردم : " اجازه میفرمائید برای توجیه مطلب ، واحساس آرامش بیشتر دربیانم قدری ازمرزسلسله مراتب خارج شوم ؟" ، ازهاری که باتوضیحات مقدم قدری آرام شده بود، درپاسخم باملاطفت گفت : " تو چه موقع بی مرز صحبت نکرده ای که اینبارشرط میگذاری، بگو!" ، درحضور خودقاجار گفتم :" تیمسار، دونفر باید ازمقام خود کنارزده شوند ، یکی تیمسارسرلشگر قاجارازضداطلاعات اداره دوم ، ودیگری ثابتی درساواک.ایندوازگذشته های دوردرساواک بایکدیگر مسئله داشته اند ، من آقای ثابتی راندیده ونمیشناسم ولی تیمسارقاجارکه دراینجاحضوردارند ، فرمانده مستقیم من هستند.تا تسویه حسابهای ایندوبایکدیگرادامه دارد،پرونده سازیهای احمقانه ساواک برای نظامیان هم ادامه دارد." واضافه کردم همین الان که درحضورتان هستم ، ساواک افسروظیفه ای بنام مُرادمُرادی را که طبیب و ازسپاهیان بهداشت کرمانشاه است ، دستگیر وپس ازبازجوئیهای اولیهِ توام باخشونت ، تحت عنوان : "اخلال درامنیت استان واهانت به پادشاه " ،تحویل اداره دوم داده است".

ازهاری پرسید : "تحقیقات شما چه میگوید؟"

گفتم:" درتحقیقات ازاین افسرمشخص شده که ریشه کار،دزدی بودجه داروئی روستاهای استان کرمانشاه بوسیله رئیس بهداری استان که موردحمایت رئیس ساواک استان میباشد ، بوده ، این افسر طبیب است وداوطلبانه خدمت درسپاه بهداشت راانتخاب وچون خودکرمانشاهی است ومنطقه موطن خودرامیشناسد، اورابه کرمانشاه فرستاده اند.درکرمانشاه ، وی رابه سرپرستی 12پایگاه مستقردرروستاها گمارده اند.اوپس ازبازدیدازروستاها ،متوجه میشودکه برخی ازسپاهیان بهداشت دیپلمه غایب ،وبرخی دیگردرساعت 11صبح خواب ودرهیچیک ازپایگاهها، نه تنهادارو، بلکه کمکهای اولیه پزشکی واقلام پانسمان زخم هم وجودندارد. این افسر میگوید:برابرچک لیست ودستورالعمل سازمان سپاه بهداشت ، بودجه داروئی هرروستا یکصدهزارتومان است.من پس ازبازدیدازروستاها گزارشی تهیه وبه مسئول سپاه بهداشت استان تسلیم وبه اتفاق اوبه نزدمدیرکل بهداری استان رفتیم ، آقای مدیرکل بعدازشنیدن توضیحات من گفت :" شما برای آموزش تزریقات وکمکهای اولیه پزشکی به سپاهیان دیپلمه، اینجاآمده اید، نه فضولی دربودونبودِدارو!! ".به رئیس بهداری گفتم من تااقلام داروئی مندرج درلیست راتحویل نگیرم ازدفترشماخارج نخواهم شدواضافه کردم: " اعلیحضرت میگویند ماباایجادسپاه بهداشت ، برای ریشه کن کردن بیماریهای واگیر ،خدمات ودرمان پزشکی راتاسطح روستاها توسعه داده ایم ،منهم که بدون پرداخت هزینه تحصیلی ، ازجیب ملتّم طبیب شده ام ، خدمت درسپاه بهداشت راانتخاب وبجای راحتیِ خدمت دربهداری پادگانهای ارتش، خدمت درروستاها راترجیح داده ام که سهمی درمداوای روستائیان داشته باشم ، وچون ازعکس العمل واهانتهای مدیرکل عصبی شده بودم ، اضافه کردم :"یااعلیحضرت دروغ میگویند ، یاشما بادزدیدن بودجه یک میلیون ودویست هزارتومانی 12 روستا ،به ایشان خیانت میکنید.من به تهران میروم وگزارشم رابه کاخ پادشاه تحویل میدهم ".

ازهاری ادامه توضیحات مراقطع وبا اندوه گزنده ای گفت :"فهمیدم ، این افسر بجای نیاوران ، سرازکمیته درآورده است.بعداً گزارش مفصل آنرا بدهید تا حضوراعلیحضرت تقدیم کنم".

ارتشبدازهاری ، من وسرلشگرقاجاررامرخص وبه گفنگوبا سپهبدمقدم ادامه داد.دربازگشت ازستاد ، قاجارازگفتارمن دردفترازهاری گله مندبود.من به وی گفتم : "تیمساربرای جلوگیری ازشورش نظامیان ، بایدفداکاری کرد" .قاجاربااشاره چشم وصورت بطرف راننده بمن فهماند که اتومبیل محل مناسبی برای گفتگونیست وازمن خواست جمعه آینده به منزل اوبروم. ازآنجا که روابط من با قاجاردرمحدوده امورخدمتی واداری بود. لذادعوت اوبرایم شگفت آورمینمود.

درماهها ی قبل ازدعوت قاجار ،ساواک نامه ای خطاب به سپهبد مقدم وتیتر"شخصاًملاحظه نمائید" ارسال داشته بود.دراین نامه که امضای ارتشبدنصیری راداشت ،اشاره شده بود : " سرلشگرقاجار درزمان خدمتش درساواک مرتکب سوء استفاده مالی شده".سپهبدمقدم پس ازدریافت ومطالعه ، مرااحضارونامه رابمن سپردوباحالتی عصبی دستورداد : "ازامروزلزومی ندارد شما سلسله مراتب رارعایت کنید ، گزارشاتتان را بدون امضای سرلشگر قاجارمستقیماً برای خودمن بفرستید!". این دستورِشفاهی ،برخلاف قوانین وآئین نامه های انضباطی ارتش بود ،وبعلاوه سپردن نامه ای آنچنانی به مرئوس یک فرمانده ، باعرف نظامی واداری ارتش همخوانی نداشت ، ولی درآن لحظه فرصت را برای یادآوری قوانین وآئین نامه به مقدم ،مناسب ندیدم.

بعدازظهرآنروزبمناسبت دیگری ،سپهبدمقدم مرااحضارکرد، ضمن گفتگوفرصت رامساعدترازصبح تشخیص دادم وبه مقدم گفتم :" تیمسارمسبوقیدسرلشگرقاجار فرمانده قانونی وسازمانی من است وتازمانیکه اوفرمانده ضداطلاعاتست ، قانون ارتش اورا هم موظف، وهم مُحّق به وقوف ازجریانات اداری وعملیاتی سازمان تحت امرومسئولیتش میداند، وازاوخواهش کردم ابهام مرادرنادیده گرفتن سلسله مراتب قانونی ،تفهیم نماید.مقدم گفت :" احتمالاً تحقیقاتی درموردصحت وسقم نامه بشما محول خواهدشد".

من آموخته بودم که : " پُشت سرِ قانون بروم وازقاضی وفرمانده نترسم " ، بدین سبب نه بخودونه بفرماندهانم ،اجازه نمیدادم مرا بازیچه منازعات زودگذرخودشان قراردهند.راه حل مورداخیررادراین تشخیص دادم که گزارشاتم را برای مطالعه به سرلشگرقاجارارائه ، ولی بدون امضای وی،تسلیم مقدم نمایم.بعدها که فضای گِل آلود آندو ترمیم شد، هردوتدبیرمراتحسین کردند.

روزجمعه موعود به منزل نوساز سرلشگرقاجاررفتم.قاجار ضمن ارائه مدارکی ،به شرح چگونگی دریافت وام بانکی برای ساخت منزلش پرداخت ،وبا اشاره به نامه ساواک ،آنراساخته وپرداخته ثابتی توجیه کرد. هنگامیکه ازعلت وانگیزه روابط تیره آنها پرسیدم ، قاجارگفت : " من درسالهائی که مسئولیت ضدجاسوسی ساواک راعهده داربودم ، اولین فردی بودم که ارتباط ثابتی راباروسها ازطریق احمدمیرفندرسکی به مقامات تسلیم کردم.اواضافه کرد ، احتمالاً بعدازانتقال من ازساواک تیمسارنصیری که فاقدتجربیات اطلاعاتی است ، ثابتی را ازگزارش ضدجاسوسی آگاه کرده است."

تجربیات خدمتی من با " انگ " زدنهای رقیبان خدمتی بیکدیگرآشنابود وتازمانیکه پرونده ای برای تحقیقات رسمی بمن ارجاع نمیشد ازقضاوت زودهنگام پرهیزمیکردم.لذا ازقاجارپرسیدم که : "پس چگونه است که ثابتی همچنان امنیت داخلی ساواک رامدیریت میکند؟" ، قاجارپاسخ داد : " دنیای جاسوسی پیچیده است ، ارتباطات جاسوسی بادهها واسطه انجام میشود، اما نمودهای جاسوسی را میتوان تشخیص داد" ، قاجارمیگفت : " تمام افسران قدیمی ساواک ، معتقدند که سپهبد تیموربختیار عاشقانه به شاه وفاداربودولی روسها بعلت قساوتِ بختیار درسرکوب افسران توده ای ،هرگزاورانبخشیدند وازطریق عوامل پیداوناپیدای خود توانستند آلودگی ذهنی پادشاه رانسبت به اوفراهم سازند.قاجاراستدلال میکرد: "اگرتیموربختیارقصد کاراحمقانه ای داشت ،درزمان مصدق لشگروتانک وتوپش رابرای بازگشت شاه وبرعلیه مصدق بکارنمیبرد" .قاجاربا قاطعیت میگفت: " روسها تیموربختیارراکشتند ونه ساواک، وثابتی بدون تردید عامل نفوذی روسها درساواکست " .قاجار که قراربودچندروزی بعدازملاقات من برای معالجه آرتُروزگردنِ مشکوک به سرطان عازم امریکا شود، بمن گفت : " شایدمن احتیاج بعمل جراحی داشته باشم و بعدازعمل زنده نمانم ، ولی شما جوان هستید ، اگرروزی ادعای من ثابت شد ، تشخیص امروزمرا فراموش نکنید"

قاجار افسری پُرکارودقیق بود. دوره عالی رسته ای را درامریکا گذرانده وبزبان انگلیسی تسلط داشت وی ازسالهای سرگردی دراداره هشتم ضدجاسوسی ساواک بکارپرداخت وسالها رئیس اداره بررسی شوروی وکشورهای اقمارشوروی را برعهده وتازمان به انتقال به اداره دوم ستادارتش ، همچنان دراداره هشتم ضدجاسوسی فعالیت میکرد.اودرضداطلاعات ارتش هم تادیرهنگام وتازمانیکه کارهای جاری روزانه اوپایان نمیگرفت ،محل کارش راترک نمیکرد. تمام متن پیاده شده شنودهای تلفنی راخط بخط میخواندو درفاصله خطوط باتوضیحات قلمیِ خود، نکات حساس را به افسران عملیاتی مسئول ، یادآورمیشد.ارتشبدفردوست درکتابش، بعدازسرتیپ اردشیرتاجبخش ، سرلشگر قاجاررا ورزیده ترین رئیس ضداطلاعات ارتش ودرعین حال آلوده به فسادمالی درسالهای آخرین خدمتش میداند.من هردوصفتِ برشمرده فردوست راتأئیدمیکنم.

درروزهای اولیه حکومت آقای شاپوربختیار که لایحه انحلال ساواک رابه مجلس ارائه داد ، ازسپهبدمقدم ،خواسته بوددرانتخاب وزرایش به اوکمک نماید.بختیارسوابقِ افرادمنتخب خودرا خواسته بود.مقدم سوابق کلیه افراد موردنظربختیاررا تهیه ودراختیارنخست وزیرقرارداده بود، لکن پرونده قطور"احمدمیرفندرسکی " درساواک، مفقودبود . ازآنجا که"میرفندرسکی قبل ازتشکیل ساواک مظنون به جاسوسی برای روسها وتحت تعقیب رکن دوم سابق ارتش وسپس ساواک بوده است " مقدم باآنکه سمتی براداره دوم نداشت ،بناچار سرهنگ عطاء الله بائی احمدی رئیس ضدجاسوسی ضداطلاعات ارتش رااحضار وازاوخواسته بود، چنانچه سوابقی ازاحمدمیرفندرسکی درضدجاسوسی ضداطلاعات وجوددارد، دراختیاراوقراردهد.مقدم پس از مطالعه سوابق ارائه شدهِ سرهنگ احمدی، و مددگیری ازمحفوظات ذهنی خود ، گزارشی به نخست وزیرارائه میدهد ،معذالک شاپوربختیار بعلت التهابات لحظه ای آنروزها ونبودِ داوطلب دیگری ، مسئولیت وزارتخارجه را به میرفندرسکی میسپارد.میرفندرسکی درتمام 37روزحکومت بختیار وبااطلاع او، زیر نظر افسران عملیاتی سرهنگ بائی احمدی ،تحت مراقبت دائمی بود وگزارشات روزانه مراقبتیِ احمدی درپاکت بسته، نه ازطریق اداره دوم ، بلکه درپادگان جمشیدیه تحویل من ،ومنهم بوسیله درجه دار موتورسوار تسلیم آجودان مقدم میکردم . من ازمحتوای گزارشات سرهنگ احمدی هیچگاه اطلاع نداشتم.

سرهنگ احمدی وافسران ضدجاسوسی ساواک مشترکاً بازجوئیهای اولیه سرلشگرمقربی راعهده دار و بازجوئیهای بعدی توسط من وبائی احمدی ومستشارنظامی اطلاعاتی اعزامی ازامریکا انجام میشد.بعدازوقوع انقلاب هم، دستگیری محمد رضا سعادتی رابط مجاهدین خلق که بعد از رجوى و خیابانى نفر سوم سازمان بود ،بوسیله سرهنگ خدیوی که یکی از افسران برجسته اداره دوم وسالها معاونت سرهنگ احمدی راداشت ، صورت گرفت وتحقیقات تخصصی اولیه از سعادتی هم قبل ازتحویل اوبدادگاه انقلاب با ضداطلاعات ارتش بود. بعدازانقلاب هنگامیکه ازسرهنگ بائی احمدی علت تحویل گزارشات مراقبتی ازمیرفندرسکی ، ازطریق موتورسوارجمشیدیه به سپهبدمقدم تحویل میشد،پرسیدم ؟، بمن گفت : اولاً مقدم عقیده داشت :"جّدی شدن انحلال ساواک ، روحیه پرسنل ساواک را درهم شکسته ، ثانیاً مقدم دیگررئیس اداره دوم نبود وانتخاب راه تماس ازطریق موتورسوار جمشیدیه، پوششی بود برای اختفای عملیات "اوگفت احمدمیرفندرسکی حتی قبل ازتشکیل ساواک بطورجدی مظنون به جاسوسی برای روسها وتحت تعقیب رکن دوم سابق ارتش بوده است ".احمدی میگفت :" باتمام ظّنی که نسبت به میرفندرسکی وجودداشت ، هیچکس نفهمید چرا اوچندین سال سفیرایران درشوروی بود"

میرفندرسکی خوددرخاطراتش تاکیددارد که شخصاً حامل درخواست عفو"مسعودرجوی " بوده وپیام برژنف رئیس دولت شوروی را پس از ختم محاكمه مسعود رجوي ،شخصاً به پادشاه تسلیم نموده است. تلاش میرفندرسکی یرای تخفیف محکومیت مسعودرجوی ، منطقی ترازادعای ثابتی است که درصفحه282 میگوید بخواست کاظم رجوی :"من یک گزارشی درست کردم که برادرش برای ساواک این کارها وخدمات را کرده ومسعودرجوی را یکدرجه تخفیف بدهیم شاه هم موافقت کرد" ،کاملاً نادرست است ، زیرااظهارنظر درمورد همکاری متهمان ،همزمان با ارسال پرونده به دادرسی وقبل ازصدورکیفرخواست اولیه دادستان دادگاه بدوی صورت میگیرد ، ودرچنین صورت است که، مراتب همکاری متهم درصدوررای دادگاه اولیه ملحوظ نظردادگاه خواهدبود ، نه مِتهمی که بعلت سنگینی جرائمش ، هم دردادگاه بدوی وهم دردادگاه تجدیدنظرمحکوم به اعدام شده است.اما تلاشهای کاظم رجوی وتعجیل گزارش ثابتی آنهم درپای چوبه اعدام مسعودرجوی ، هم میتواند حضوراحتمالی کاظم رجوی را درشبکه موازی چندضلعی روسها ( میرفندرسکی-ثابتی-کاظم رجوی-بعدها سعادتی) ، توجیه کند.

ولادیمیر کوزیچکین افسر عملیات KGB در سفارت اتحاد شوروی در تهران بود که به انگلستان گریخت.وی در کتاب «کا.گ.ب در ایران» که به قلم او نوشته شده است، آورده: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، به خوبی پیش می‏رفت و گسترش می‏یافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواک را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسکو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها پرونده سرلشگر مقّربی را در ساواک بخواهید... مقربی 30 سال عامل K.G.B بود، از زمانی که افسری جوان بود٬ در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می آمد و اطلاعات محرمانه ای را که واقعاً برای اتّحاد شوروی حایز اهمیت بود٬ در اختیار ما می گذاشت. در طی سال ها، ترقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد... دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد.

باتوجه به توضیحاتی که رفت، آیااظهارات صریح پروزثابتی که درصفحه 321کتابش میگوید ، " درباره احسان نراقی نبایدهمه چیزرابشما بگویم " ودرصفحه325 بروشنی اقرارمیکند : " من درپرونده احسان نراقی هیچ نشانه وردی باقی نگذاشتم که نشان دهداوبامن تماس ورابطه داشته واطلاعاتی میداده "،نشان از وجودوحضور شبکه جاسوسی وسیعی درساواک نیست ؟ نمیدانم ، اما این احسان نراقی که درپوشش مشاورومدرس دانشکده اطلاعات ساواک درسازمان اطلاعاتی مملکت رخنه ویکروزواسطه آزادی بنی صدر(322)، روزدگردلال آزادی داریوش فروهر وروزسوم شفیع آزادی علی شریعتی(279) میشود کیست ؟ که ثابتی بادیگران درهرمسئله کوچکی چانه میزند، ولی دستورات نراقی را بدون چون وچرا اجرا . مرتبت نراقی کجاست که "مقام امنیتی " حتی ازقوانین جزائی ارتش واهمه ندارد و ،ریسک مجازات "اعدام " خود را بجان میخرد وهیچ ردونشانه ای ازسوابق او بجا نمیگذاردوامروزهم چنان درمحظوراست که تنها درمورداحسان نراقی تمام ترمزهای بیانی اش به کارمیافتد.این احسان نراقی کیست که باآنکه درحکومت منصوروهویدا ،پادشاه با سپردن مسئولیت وزارت به اومخالف است، یک پایش درساواک وپای دیگرش دردفترشهبانوفرح وهردو دست وپایش درهمه کمسیونها ی مُهم مملکتی درازست.

سرهنگ عطاء الله بائی احمدی ازدرجه ستوانی درمشاغل اطلاعاتی خدمت کرده بودوازدرجه سروانی تا آخرین روز فروپاشی رژیم پادشاهی درامورضدجاسوسیِ ضداطلاعات انجام وظیفه میکرد.احمدی کاشف چندین مورد ازفعالیتهای جاسوسی درارتش بود. وی هیچگاه ازدواج نکرد وچون تمامی دوران خدمتش را درضدجاسوسی گذرانده بود، روسها اورا میشناختند.احمدی گنجینه اطلاعات فعالیتهای جاسوسی روسها درایران بود .وابستکان نظامی روسیه درمیهمانیهای رسمی به سرتیپ خسردانشوررئیس تشریفات نظامی باطعنه میگفتند :" احمدی چرازن نمیگیرد، به اوبگوئید دختران روسی زیبا هستند".اوشبهانیز درکاباره ها، افسران اطلاعاتی شناخته شده روسیه ودیگرکشورهای بلوک شرق رارها نمیکرد.

درزمانیکه من به اداره دوم رفتم ، احمدی درجه سرگردی داشت ، اومسئول آموزش توجیهی من درامرضدجاسوسی بود.بعدها روابط صمیمانه ای بااوپیداکردم ، اما درطول سالها روابط دوستی ، هرگزبمن نگفته بود ، اودرملاقاتهای پنهانی سپهبدمقدم با افسران ارشد ضدجاسوسی ساواک که بطورانفرادی وباآگاهی پادشاه درمنزل مقدم صورت میگرفته حضورداشته ودراین نشستها ،نتایج عملیات دائمی مراقبتی مشترک( ساواک واداره دوم ) ازثابتی موردارزیابی بوده است.

درسالهای اولیه بعدازانقلاب سرهنگ احمدی ، مسئول نظامی –اطلاعاتی سازمان مقاومت ملی دکترشاپوربختیار درپاریس بود .خواهروی دروقایع "نوژه" ، اعدام شدوخوداو نیزدرجریان همکاری باسازمان درفش کاویانی دکترمنوچهرگنجی ، دردوبی ترورومتاسفانه بقتل رسید.

روز بعدازورودخمینی به ایران ،شاپوربختیارمن را بدفترش خواست.ساعت ملاقات بانخست وزیر پنج بعدازظهر تعیین شده بود. متعاقب تلفن بختیار، سپهبدمقدم تلفن کرد ، وی ازاحضارمن بدفترنخست وزیرآگاه بود. مقدم گفت ، اونیز درهمان ساعت بدفتربختیاردعوت شده است واضافه کرد : یکساعت قبل ازقرار باآقای بختیاردردفتر من باشید وبه اتفاق خواهیم رفت.سپهبدمقدم که همیشه عادت داشت مطالب خودرا "تلگرافی" بیان کندگفت " مطالبی که احتمالاً آقای بختیار مطرح میکند عملی نیست" ، (دراین ملاقات ،بختیارپیشنهاد تشکیل دادگاه صحرائی 24ساعته هویداونصیری واعدام آنهاراکردکه هم من وهم سپهبد مقدم باآن مخالفت کردیم. (درفرصتهای احتمالی بعدی ، چنانچه فرصتی پیداشد ،حوادث بعدازخروج پادشاه ونخست وزیری شاپوربختیارراخواهم نوشت.اما همینجا بگویم ، درتمام مدت 37 روز من هرروز بین ساعت 5تا6 بعدازظهربااوملاقات وگزارشاتم رابه اومیدادم .ما ایرانیها عادت به قهرمانسازیهای خیالی داریم ،بعقیده من ، رفتارموهن بختیاربافرماندهان ارتش که درمقام ارتشبدی وسپهبدی قرارداشتند،موجبات خشم آنهاوصدوراعلامیه بیطرفی ارتش بود ).

درفاصله راهِ دفترمقدم وبختیار، دراتومبیل اوفرصتِ گفتگوی باوی راداشتم،مقدم آینده راتاریک ارزیابی میکرد.من بحث رابه پرویزثابتی کشاندم وتلویحاً ناخشنودی خودم وجامعه ملتهب آنروزهارا ازاینکه " اوتسهیلات فرارثابتی را فراهم کرده " ، بیان داشتم.مقدم گفت :" من بشما خدمت کردم ،زیرااگرثابتی بازداشت میشد ، یاخودکشی میکردویا زندانیان دیگراورا بقتل میرساندند.و درهردوصورت این شایعه بوجودمیامد که دولت ثابتی رابطورعمد کشته است وآنوقت شما بدردسر میافتادید".

پرویزانصاری-افسرسابق ارتش شاهنشاهی

(خوانندگان توجه فرمایند ، اعدادبکاربرده شده درمتن مقاله اشاره به صفحات خودکتاب "دردامگه حادثه میباشند)

پیوند به بخشهای پیشین/نقد پرویز انصاری بر کتاب "در دامگه حادثه" پرویز ثابتی /click here

سورن:یک دقیقه سکوت برای قربانیان و یک دقیقه تعمق - چه کسانی باید پاسخگوی اعمالشان باشند بخش سوم!

بهروز سورن:یک دقیقه سکوت برای قربانیان و یک دقیقه تعمق - چه کسانی باید پاسخگوی اعمالشان باشند بخش سوم!


 تابو شکنی بخشی از اپوزیسیون چپ رادیکال هم با استفاده مکرر از بلندگوی بنگاههای خبری خود را نشان میدهد. نشستن در کنار فرخ نگهدار و سایر سمبل های سازش و خیانت تلاشی بود که تابوی این افراد را هم  که مجرم سیاسی هستند و شعار سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید! را مادیت بخشیدند, بشکند. گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ نیز در این تابو شکنی نقش داشت. بدین شکل که دو دوره اول برگزاری این تجمع با اتکا به توان بخش وسیعی از نیروهای چپ رادیکال برگزار شد و طیف وسیعی نیز در آن شرکت کردند. بنظر من میتوانست این دو دوره بهتر و در حوزه سرنگونی طلبان اپوزیسیون تبعیدی بیشتر جانب تعادل را رعایت کند و نقدی نیز در این زمینه نوشتم.
گردهمائی سوم بلحاظ کیفی بهتر با توسل به ابتکارات جدید برگزار شد. علیرغم اینکه بلحاظ کمی افول چشمگیری داشت و با وجود برگزاری آن در هانور که محل تجمع بسیاری از ایرانیان تبعیدی است اما این کسری بوضوح مشاهده شد.
پر واضح بود که ریزش تدریجی نیروهای دخیل در سه  دوره پیشین ادامه خواهد داشت و به همان نسبت توان برگزاری گردهمائی چهارم تنزل خواهد کرد. تداوم این نشست ها منوط و مشروط به جذب امکانات جدید بوده است. تابو شکنی برگزارکنندگان آن از همینجا شروع میشود. کمبود نیروهای حامی این مجموعه طبعا این طیف را از امکانات بسیاری محروم میسازد. چه در زمینه های مالی و چه در برگزاری کیفی آن.
از همینرو نیروهای غیر خودی! بخوانید سبزها و اصلاح طلبان به محاسبه می آیند و برای پر کردن جای کسری ها در این گردهمائی به مشارکت دعوت می شوند. هزینه ها را بخشا تقبل می کنند و شرط و شروط ها را برای برگزارکنندگان مشخص می کنند.
توسل به امکانات نهادها و ارگانهای دولتی به هر حال در زمینه های بسیاری از فعالیت اپوزیسیون در خارج از کشور انجام می پذیرد. بویژه در بستر دفاعی از حقوق بشر که نهادهای بسیاری بدان مشغولند این نکته را میتوان دید. این ارگانها وظیفه دفاع از حقوق بشر را پیش روی خود قرار داده اند و در ابعادی تعریف شده فعالیت حقوق بشری دارند.
 چنانچه این مراکز به منابع مالی اتصال داشته باشند درست یا غلط این ارتباط را پنهان نمیکنند و در برابر سرزنش ها خود را توجیح می کنند. اما اگر نهادهای چپ سرنگون طلب که آوازه مبارزه ضد امپریالیستی را آویزه گوش همگان می کنند به جذب امکانات مالی دولتهای ذکر شده بپردازند میتوان در رفتار سیاسی آنها نا راستی دید.
میتوان پرسید که جریان چیست؟ میتوان نقد کرد که چگونه این دول تامین کننده مالی جریاناتی می شوند که با خود آنها گلاویز شوند؟ جریانی که تحت نام گفتگوهای زندان و در ابعادی بزرگتر با عنوان برگزارکنندگان گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در شهر گوتنبرگ مشخص می شوند با انتقادات و اتهامات سنگینی دادگاه لندن و ایران تریبونال را محکوم به جذب کمکهای مالی از نهادهای دولتی کشورهای غربی کردند.
ایران تریبونال بخشا پاسخ هائی از طریق فعالینش به آنها داده است و آنطور که از مقاله آقای ایرج مصداقی مطلع میشویم اینکه در رابطه با شفافیت بخشیدن به منابع مالی و مخارج برگزاری این دادگاه کار میشود و منتشر خواهد شد.
صرفنظر از این جدل ها به اعتقاد من برای نیروهای چپ و بویژه در رابطه با زندانیان سیاسی و دهه شصت می بایستی با ظرافت و دقت بیشتری عمل کرد. چنانچه به دادخواهی زندانیان سیاسی نظر داریم از هرگونه شبهه و وابستگی به نهادهای حاشیه ای دولتهای امپریالیستی میبایستی حذر کرد. تنها جریانی در این زمینه موفق خواهد بود که به نیروی وسیع بازماندگان و خانواده زندانیان سیاسی اتکا و از پشتیبانی آنها برخوردار است. نمیتوان یکی به نعل و یکی به تخته زد. نمیتوان با کسانی آمیزش کرد که خواهان ابقای حاکمیتی هستند که قربانیان را به دیار نیستی فرستاده اند.
سایت گزارشگران بنابر مسئولیت و وظیفه ای که تا کنون بر عهده داشته است از هر صدای دادخواهانه دفاع کرده است و یکی از پشتیبانان مبارزه با فراموشی این جنایات در دهه شصت بوده است. در آینده نیز چنین خواهد کرد. صرفنظر از درگیری های خرده یا کلان طیف های مطرح نظر خود را بارها اعلام کرده است که دادخواهی دهه شصت را نباید آلوده کرد. حال از جانب زندانیان سیاسی بازمانده باشد یا نهادهای متشکل دادخواهی از قربانیان آن دهه.
جوهره این سطور این استکه:
اولا اگر نقدی به ایران تریبونال روا باشد قطعا از سوی برگزارکنندگان و حامیان گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ نیست. از سوی کسانی مشروعیت دارد که در مقام دریافت امکانات از نهادهای دولتی کشورهای غربی تا کنون نبوده اند.
دوما  بلندگوی دادخواهی از قربانیان دهه شصت به نمایندگان این نهادها , سبزهای شناخته شده و هواداران موسوی و کروبی را اعطا نکرده اند.
سوما به سانسور متون و پروزه های افشاگرانه فعالین و رسانه ها در نمایشگاه مراسم شان نپرداخته اند.
چهارما نیمی از سخنرانان  مراسم خود را جزء دادگاه لندن ( ایران تریبونال نداشته اند )
پنجما بدنبال بلنگوی بنگاه های خبری این دولت ها نیوده اند.
ششما در موج تابو شکنی کذائی برای درهم ریختگی صفوف سرنگونی طلبان و سازشکاران و گرد و خاک پاشیدن در چشم مردم نبوده اند.

ای کاش افراد و شخصیت هائی که خیلی تند و تیز به دادگاه لندن ( ایران تریبونال نقد می کنند و میتازند ) نظر خودشان را هم در مورد آ ب اف و افرادی همانند رضا طالبی و سبزهای اصلاح طلب سخنران و سانسور گسترده نمایشگاه در گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی نیز می نوشتند.قطعا سبز بودن آنها اتهام آنها نیست. حمایت از بخش اصلاح طلب حکومتی که در حال حاضر خیز برای گرفتن سکان جمهوری اسلامی را برداشته است مد نظر است. اینها اصل نظام را در نظر دارند و خواب دوران طلائی امام شان را می بینند. گردهمائی چهارم دوستان خود را از میان آنها برگزید و بهمین دلیل سانسور در پیش گرفت و سکان را بدست سبزهای شناخته شده در خارج از کشور داد. نظر شما خانم محسنی و فرخنده آشنا و آقای یوسف لنگرودی و ایوانی و دیگران در مورد این اظهارات آقای طالبی چیست؟ آقای طالبی هم یک فرد عادی و ساده در گردهمائی چهارم نبود.
نظرات شما در همین ستون درج خواهد شد!

رضا طالبی - اولاف پالمه - فعال سیاسی و عضو اتحادیه اموزشی کارگران سوئد، آ ب اف
رضا طالبی تصریح کرد: اول جنبش سبز مردم ایران مترقی و عدالت خواهانه است. دوم نماینده خواست های مردم ایران است، سوم مسالمت آمیز و اصلاح طلبانه است چهارم دارای ساختار شبکه ای و غیر متمرکز است و پنجم جنبش سبز مردم ایران مورد حمایت جامعه جهانی است.
برگرفته از احترام آزادی

یک دقیقه تعمق!