نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ تیر ۲۶, دوشنبه

ن ایوانی: آیا سه سال، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟

همایون ایوانی: آیا سه سال، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟


بهروز سورن، مسئول صفحه گزارشگران، همه این اسناد و مدارک را نادیده می­گیرد. و آنها را«خرده­گیری»!!! می­نامد! به نازم به چنین بزرگ طبعی­ای از سوی صفحه گزارشگران! این همه سند نشان می­دهیم، بیش از سه سال استدلال می­کنیم، همه­اش «خرده­گیری» است؟! قسم حضرت عباس شما را قبول کنیم یا دم خروس را؟ شما که در مقالاتتان از در دروازه رد نمی­شوید، چگونه روی این همه سند پا می­گذارید؟ فقط به خاطر اینکه خودتان هم در لندن بودید؟ نمک گیر نشوید عزیزم، کج بنشیند و راست حرف بزنید!پاسخ بهرام رحمانی، هم خودش تکمیل چنین سبکی از پرسش است!
............

یادداشتهای شتابزده شماره دو – 2012، 
مهره­ای بر صفحه شطرنج، قسمت دوم

.........................
بعد از گسترش اعتراضات و نقد ناروشنی­های سياسی و مالی جریانات محافظه­کار و نئولیبرال که در برگزاری تریبونال لندن نقش بازی کردند؛ متحدین شرمگینِ دست راستی­های حزب جمهوری خواه امریکا، محافظه­کاران انگلیسی و یا لیبرال­های هلندی، به جای پس گرفتن مواضع خطرناکشان در قبال جنبش پیشروی آزادی­خواهی و عدالت­جویی در ایران، به جای تقویت جنبش دادخواهی و حمایت از مواضع خانواده­ها، بازماندگان و نیز زندانیان سیاسی جان­بدربرده از کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی، بازهم خودشان را در قهقرای دروغ و پخش اطلاعات تخریبی و ناصحیح غرق می­کنند. 
من در این نوشته فقط به یکی از آشکارترین دروغ­هایی که از سوی مدافعین همکاری با جریانات نئولیبرال و محافظه­کار طرح می­شود، می­پردازم. در بحث­های داخلی و یا بیرونی چند هفته اخیر، مداوم تکرار می­شود که این نقاط ضعف و انحراف آشکار تریبونال بایستی قبلا اعلام می­شد و در این چند سالی که تریبونال خزنده به کارهای خودش مشغول بود، هیچ اعتراض و نقدی به آن نشده است! این دروغ بزرگتر از آن است که نئولیبرال­ها و یا محافظه­کاران به آن پناه ببرند. ولی برای مهره­های دست چندمِ گسسته از اردوی چپ سنتی هنوز کاربرد دارد. آنان که در آرزوی معامله با قدرتمندان جهان سرمایه به هر فلاکتی تن می­دهند، مداوم در استدلالات خود دست به دامن چنین استدلال سخیفی می­شوند. یکی از نمونه­های آن را که به صورت علنی منتشر شده است، در زیر می­آورم. مصاحبه­کننده صفحه گزارشگران و مصاحبه شونده بهرام رحمانی است:
«گزارشگران:  برخی از افراد و جریان های سیاسی انتقادات تیز و تندی به برگزارکنندگان و جریانات حامی آن ها کرده اند. ارزیابی شما از این خرده گیری­ها چیست؟
بهرام رحمانی: من به تجربه، همواره نقدهای صمیمانه و دوستانه را بیش تر موثر دیده ام تا امر و نهی کردن های به اصطلاح تند و تیز و غیرمسئولانه. بخصوص برخی ادعاهایی کرده اند و مسایلی را به تریبونال نسبت داده اند که در این پنج سال فعالیت تریبونال، حتی چند روز قبل از آن نیز وجود نداشت. خود این مساله و زمان برای هرگونه نقدی تعیین کننده است. کسی چنین نقدهایی را جدی نمی گیرد حتی اگر هم در ان حقیقتی نهفته باشد[i] (تاکید از من است)
شبیه همین گریزهای به جلو، برای خلاصی از قافیه تنگی که در آن گرفتار آمده­اند، به عنوان استدلال، در رسانه­های دیگر نیز تکرار می­شود. تکرار چنین دروغی، به این امید صورت می­گیرد که مخاطبین را مرعوب کنند تا از جستجوی بیشتر درباره سرمنشاء حقیقی چنین حرکتی دست بردارند. نقد چنین روندی، به روش­های مختلف، حداقل از سه سال پیش آغاز شده است. در تمام مدت، این نوشته­ها با سکوت و سانسور رسانه­های فارسی زبان امپریالیستی و ارتجاعی روبرو بوده، و علاوه براین طیف دست راستی و نئولیبرال نیز با چنین نقدهایی میانه خوشی نداشته و ندارند. از اولین مواردی که به پلمیک آشکار در مورد کنسپت فعالیت بين­المللی و مسئله «دادگاهی کردن جمهوری اسلامی»[ii] پرداخته است، می­توان به مقاله «سرکوب در ایران و فعالیت در عرصه بین­المللی» مورخ 24 مارس 2009 اشاره کرد. این نوشته به بحث­های تدارکاتی برای برگزاری سومین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران[iii] اختصاص داشت. 
توجه می­دهم که این نوشته در آغاز سال 2009 انتشار یافته و بحث تا سال 2012 از سوی طرفداران مماشات با دولت­های اروپایی و امریکایی مسکوت گذاشته شده است. این نوشته بیرونی و علنی، حاصل بحث­های درونی­ای بود که از سال­های قبل داشتیم. فعالیت­های لابیگری رژیم جمهوری اسلامی و نیز اپوزیسیون دست راستی و ارتجاعی ایرانی، نخست در امریکا و کانادا به وضوح به قلع و قمع اپوزیسیون چپ و مدافعین پیگیر حقوق بشر پرداخته بود و سپس در روند سیاست «جهانی سازی»، هجوم به اپوزیسیون چپ و کمونیستی ایران در اروپا را نیز تدارک می­دید. 
خبرهای داخلی بسیاری در این مدت به دست ما می­رسید و از جمله پیشنهاد همکاری با «مرکز اسناد حقوق بشر ایران» از سوی یکی از فعالین ایرانی برای ما به تاریخ Sunday, 17 May, 2009, 8:15 PM ارسال شد (متن ای میل موجود است). امضاکننده نامه حقوقدانی به نام «حبیب رهیاب» بود و متن کامل نامه او که به دست بسیاری از زندانیان سیاسی سابق و خانواده­های جانفشانان و جانباختگان رسیده است را در پایان همین نوشته به عنوان سند نقل خواهم کرد. او به روشنی در این نامه می­نویسد: «...وزارت خارجه ایالات متحده امریکا یکی از منابع عمده تمویل کننده مرکز می­باشد...  رابطه­ای که میان مرکز و وزارت خارجه امریکا وجود دارد دقیقاً از نوع رابطه ای است که میان مجمع کمک دهنده و دریافت کننده وجود دارد.» 
در تماس­های متعدد با خانواده­های جانفشانان و جانباختگان و نیز زندانیان سیاسی سابق، ما، به عنوان بخشی از طیف چپ و رادیکال زندانیان سیاسی ایران، هرگونه تماس و همکاری با این گونه مراکز را رد کردیم. و به عزیزانی که خطرات این گونه همکاری را برای آینده جنبش دادخواهی جدی نمی­گرفتند، هشدار دادیم. با گسترش هجوم سرمایه­ جهانی برای انحطاط کشیدن اپوزیسیون چپ ایران در اروپا، علاوه بر بحث­های دیگر، مشخصا در تدارک کنفرانس بین­المللی کپنهاگ در سال 2010، مقاله دیگری در تاریخ 31 ژانویه 2010، مستقیما برروی وضعیت نهادهای نئولیبرال و محافظه­کار نظیر مرکز اسناد حقوق بشر، بنیاد برومند و نظایر آنها دست گذاشته شد[iv]
لیستی از موسسات ایرانی که کمک مالی از بنگاه NED در سال 2008 گرفته بودند، در آن نوشته ذکر شده است:
1.      بنیاد عبدالرحمن برومند برای پیشبرد حقوق بشر و دموکراسی در ایران (بنیاد برومند): 140000 دلار
2.      انجمن جامعه مدنی در ایران: 80000 دلار
3.      مرکز بین­المللی پیام انترپرایز: 141793 دلار
4.      طرح تحقیق و پژوهش ایران معاصر: 87000 دلار
علاوه براین، در مقاله فوق الذکر، اطلاعات بیشتری در مورد مرکز اسناد حقوق بشر و نیز بنیاد برومند ذکر شده است. حال برگردیم به پرسش معنادار مسئول صفحه گزارشگران 
«گزارشگران:  برخی از افراد و جریان های سیاسی انتقادات تیز و تندی به برگزارکنندگان و جریانات حامی آن ها کرده اند. ارزیابی شما از این خرده گیری­ها چیست؟» (تاکید از من است)
بهروز سورن، مسئول صفحه گزارشگران، همه این اسناد و مدارک را نادیده می­گیرد. و آنها را«خرده­گیری»!!! می­نامد! به نازم به چنین بزرگ طبعی­ای از سوی صفحه گزارشگران! این همه سند نشان می­دهیم، بیش از سه سال استدلال می­کنیم، همه­اش «خرده­گیری» است؟! قسم حضرت عباس شما را قبول کنیم یا دم خروس را؟ شما که در مقالاتتان از در دروازه رد نمی­شوید، چگونه روی این همه سند پا می­گذارید؟ فقط به خاطر اینکه خودتان هم در لندن بودید؟ نمک گیر نشوید عزیزم، کج بنشیند و راست حرف بزنید! 
پاسخ بهرام رحمانی، هم خودش تکمیل چنین سبکی از پرسش است! 
«بهرام رحمانی: من به تجربه، همواره نقدهای صمیمانه و دوستانه را بیش تر موثر دیده ام تا امر و نهی کردن های به اصطلاح تند و تیز و غیرمسئولانه. بخصوص برخی ادعاهایی کرده اند و مسایلی را به تریبونال نسبت داده اند که در این پنج سال فعالیت تریبونال، حتی چند روز قبل از آن نیز وجود نداشت. خود این مساله و زمان برای هرگونه نقدی تعیین کننده است. کسی چنین نقدهایی را جدی نمی گیرد حتی اگر هم در ان حقیقتی نهفته باشد[v] (تاکید از من است)
نخست: بهرام رحمانی که طبع نوشتن روانی دارد، حتما طبع خواندنش به روانی، مقاله­نویسی و مصاحبه کردنش نیست! عزیزم، از سال 2009 داریم می­نویسیم. شما آنها را نخوانده­ای؟ یا نخواسته­ای بخوانی؟ اگر نمی­دانستی، حالا که می دانی، لطفا فاکتهای نادرست را تصحیح کن. جمله درست این نیست: مسایلی را به تریبونال نسبت داده اند که در این پنج سال فعالیت تریبونال، حتی چند روز قبل از آن نیز وجود نداشت
حقیقت و فاکت غیرقابل انکار این است که مسائلی که به تریبونال، مرکز اسناد حقوق بشر، پیام اخوان نسبت داده­اند، سال­هاست که گفته شده است. رسانه­های حاکم، وقیح و صریح ما را سانسور کرده­اند. شما چرا با بورژوازی دستیاری می­کنی؟ شما چرا فاکت­های غیرقابل انکار را نفی می­کنی؟ شما به طور مداوم برای صفحه گفتگوهای زندان مطلب ارسال کرده­ای، پس نمی­توانی بگویی، گفتگوهای زندان و فعالینش را نمی­شناسی.
دوم: مبنای دفاعیه شما این است که «...مساله و زمان برای هرگونه نقدی تعیین کننده است» حال، پایه دفاعیه شما لنگ می­زند. چرا سه سال جلوی هرگونه بحث سازنده و جدی درباره ماهیت این حرکت گرفته شد؟ آیا تجربه تشکل­ها و افرادی که از این سناریوی ساخت آلترناتیوهای نئولیبرال و محافظه­کار جدا شدند را نشنیدید؟ مگر نگفتند که در چارچوب این حرکت امکان هیچ تاثیرگذاری نیست؟ همه چیز از جای دیگری که خودشان هم نمی­دانستند، کجاست، هدایت می­شود؟ آری، زمان برای نقد این حرکت بود، شما آن را درست استفاده نکردید.
سوم: خوب است که جای در رفتن برای خودتان گذاشته­اید! «کسی چنین نقدهایی را جدی نمی گیرد حتی اگر هم در ان حقیقتی نهفته باشد بالاخره حقیقتی در آن نهفته است یا نه؟ بالاخره سیاست امپریالیستی و ارتجاعی را در لابلای بودجه­های کلان سرمایه جهانی می­بینید یا نه؟ چرا فکر می­کنید با ترور نظر دیگران، با این عبارت که «کسی چنین نقدهایی را جدی نمی­گیرد»، کسی به صدای اعتراض طیف چپ و رادیکال زندانیان سیاسی ایران گوش فرا نمی­دهد؟ 
آیا سه سال، زمانی کافی برای خواندن و فهمیدن نبود؟ ما گفتیم ولی گوش شنوایی نبود. 
همایون ایوانی
15.07.2012
ضمیمه
متن نامه حبیب رهیاب که در تاریخ Sunday, 17 May, 2009, 8:15 PM ارسال شده است:
جناب آقای ...: سلام
احترامات صمیمانه من را بپذیرید. بگذارید مجدداً از شما بخاطر همکاری تان با من در شفاف سازی کشتار سال 1367 ابراز سپاس نمایم. من نگرانی آن عده دوستانی که در سال 1367 در زندان بوده اند را در رابطه به تهیه این گزارش درک می کنم و به آن احترام می گذارم. جهت توضیح مسئله می خواهم نکات ذیل را ابراز دارم. 
مرکز اسناد حقوق بشر ایران یک نهاد کاملا مستقل، غیروابسته، غیر انتفاعی و غیر سیاسی می باشد. این نهاد در اواخر سال 2004 میلادی در شهرنیوهیون ایالت کانتیکات امریکا توسط تعدادی از حقوقدانان و اساتید لیبرال تاسیس شد که در دانشگاه های معتبر امریکا و کانادا مانند هاروارد، ییل، و مک گیل تدریس می کنند. دوستان می توانند معلومات بیشتر را راجع به هیئت امناء مرکز اسناد حقوق بشر ایران در این وبسایت بدست آورند http://www.iranhrdc.org/httpdocs/Persian/BoardMembers.htm.  مرکز اسناد از بدو تاسیس خود تا به امروز گزارش های زیادی را به زبان انگلیسی و فارسی به نشر رسانده است. گزارش های انگلیسی در این آدرس http://www.iranhrdc.org/httpdocs/English/reports.htm و گزارش های فارسی در این آدرس http://www.iranhrdc.org/httpdocs/Persian/Reports.htm  قابل دریافت می باشند.  بعلاوه، مرکز اسناد مجموعه عادل را که در بر گیرنده اسناد تاریخ ایران می باشد جمع آوری کرده است که علاقمندان می توانند از آن برای تحقیق آنلاین به زبان فارسی و انگلیسی استفاده کنند.  
مرکز اسناد حقوق بشر ایران یک مجمع کوچک با بودجه محدود می باشد که از بدو تاسیس خود تا به امروز بیشتر از 8 کارمند دائمی نداشته است. همه امکانات مادی این نهاد برای تهیه گزارش ها و حفظ مجموعه عادل مصرف می شود. با آن که وزارت خارجه ایالات متحده امریکا یکی از منابع عمده تمویل کننده مرکز می باشد، اما مرکز توانسته است از بنیاد های غیردولتی و افراد نیز امکانات جمع آوری نماید. مرکز از هیچ نهادی که از یک ایدئولوژی خاص حمایت کند و یا خواستار حمایت از پالیسی های خاصی باشد امکانات نمی گیرد. بعلاوه، مرکز یافته ها و هویت مصاحبه شونده گان و معلومات بدست آورده خود را با هیچ نهادی مشترک نمی گزارد. رابطه ای که میان مرکز و وزارت خارجه امریکا وجود دارد دقیقاً از نوع رابطه ای است که میان مجمع کمک دهنده و دریافت کننده وجود دارد. تدوین دو گزارش حقوقی برای شفاف سازی کشتار زندانیان در سال 1367مثال خوبی برای تثبیت بیطرفی، عدم جهت گیری سیاسی و استقلال کاری این مرکزمی باشد.
هدف مرکز مستند سازی تخطی های حقوق بشر در ایران می باشد و می خواهد با این کار به شناسایی افراد مجرم و اشاعه فرهنگ پاسخگویی در ایران کمک رساند. همه گزارش های مرکز با دقت توسط وکلای حقوق بشر بعد از یک پروسه تحقیق و مصاحبه با شاهدان عینی و صاحبنظران تدوین می شوند و همه ای مستندات گزارش با تفصیل پانویسی می شوند تا گزارش ها به عنوان یک سند حقوقی در دادگاه قابل پذیرش باشند. 
جا دارد در اینجا به شکل فشرده به معرفی خودم نیز بپردازم. من فارغ التحصیل دانشکده حقوق از هاروارد (امریکا) و بلخ (افغانستان) می باشم. از سال 2002 تا سال 2004 کارمند دیده بان حقوق بشر در افغانستان و پاکستان بوده ام. در این مدت بعلاوه افشای تخطی های حقوق بشر که جنگ سالاران و دولتمردان افغان مرتکب آن می شدند، من به مستند سازی نقض حقوق بشر نیروهای ائتلاف بین المللی تحت رهبری امریکا در افغانستان نیز پرداخته ام. من با اولین دسته از زندانیان آزاد شده از گوانتانامو و زندان بگرام مصاحبه های در افغانستان و پاکستان انجام داده ام. یافته های من شبیه آن تخطی های بود که بعدآ در زندان ابوغریب عراق دیده شد. این بخش از یافته های من در گزارش دیده بان حقوق بشر بنام "آزادی پایدار ویا “Enduring Freedom  به نشر رسید که به افشاء تخطی های نیروهای امریکایی در افغانستان می پردازد. من در سال 2005 برترین جایزه دیده بان حقوق بشر را بخاطر فعالیت های حقوق بشری ام دریافت کردم. اما این فعالیت ها بالاخره زندگی ام را به مخاطره انداخت و من یکی از اعضای فامیلم را از دست دادم و ناچار شدم درامریکا پناهنده شوم. در آنجا عضویت انجمن دانشمندان در خطر Scholar At Risk را دریافت داشتم و مدتی به عنوان محقق در دانشگاه هاروارد و انستیتیوت تکنالوژی ماساچوست کار کردم. بعد از فراغت از دانشگاه حقوق هاروارد در سال 2007، من همکاری ام را با مرکز اسناد حقوق بشر ایران آغاز کردم و از آن زمان تا الان چندین گزارشی را کار کرده ام. یکی از گزارش های که من جداً علاقمند مستند سازی آن بودم، همین گزارش کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 بود و خوشوقتم که بالاخره زمینه کارم بر آن فراهم شده است. 
 همه ما می دانیم که یک پرده ای از راز و بی تفاوتی کشتار سال 67 را فرا گرفته است. دولت ایران آن را کتمان و جامعه بین المللی آن را با سکوت  بدرقه می نماید و سازمان های بین المللی حقوق بشر نیز سکوت  جامعه بین المللی را با دادن اعلامیه های گاهی گاهی می خواهد بشکناند. اما اقدام جدی برای مستند سازی این فاجعه تا هنوز از سویی کدام نهاد بین المللی حقوق بشر صورت نگرفته است. البته، تلاش های مهمی که از سویی بازمانده گان این فاجعه تا هنوز شده است جای قدردانی است، اما برای درهم شکستن سیاست کتمان دولت اسلامی و سکوت جامعه بین المللی تلاش های بیشتری نیاز است. کار که ما می خواهیم انجام بدهیم در خدمت همین هدف قرار دارد. ما می خواهیم با مستند سازی دقیق این فاجعه و نشر آن در دو گزارش حقوقی همراه با با نهاد های فعال دیگر در این زمینه همصدا شویم و توجه عمومی را به دامنه کشتار زندانیان سال 1367 جلب داریم و آنان را از مشکلات خانواده های که تاهنوز نمی توانند یادی از عزیزان از دست رفته شان نمایند مطلع سازیم. امیدوارم دوستان در این زمینه ما را یاری رسانند.
اگر دوستان سوالات دیگری در باره مرکز اسناد حقوق بشر ایران و هدف مرکز از تهیه این گزارش داشته باشند لطفاً ما را در جریان بگذارند. من با کمال میل به سوالات آنان پاسخ خواهم داد. در اخیر می خواهم مجدداً از شما بخاطر همکاری تان با من ابراز سپاس نمایم. من چشم به راه همکاری دوستان برای شفاف سازی  این کشتار می باشم. 
با درود فراوان
حبیب رهیاب


[ii]  سرکوب در ایران و فعالیت در عرصه بین المللی، همایون ایوانی، 24 مارس 2009  www.dialogt.org/2009/gerdehamaii2009/yaddasht2.html
[iv]    پيگرد و مجازات مسببين کشتار و شکنجه، همایون ایوانی، 31 ژانویه 2010،