skip to main |
skip to sidebar
کانادایی ها با لنگه کفش برعلیه حضور بوش در کانادا دست به اعتراض زدند
۲۸ اسفند ۱۳۸۷ admin
جورج بوش رییس جمهور سابق آمریکا برای اولین بار پس از ترک کاخ سفید، روز سه شنبه در شهر کلگری کانادا به ایراد سخن پرداخت.بوش:کلگری از معدود شهرهایی است که مرا پذیرفته است!۲۰۰۹/۰۳/۱۷
جورج بوش رییس جمهور سابق آمریکا برای اولین بار پس از ترک کاخ سفید، روز سه شنبه در شهر کلگری کانادا به ایراد سخن پرداخت.سخنرانی بوش، تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار و کلیه شرکت کنندگان بازدید بدنی شدند.این گزارش حاکیست، نزدیک به ۸۰ مأمور پلیس علاوه بر نیروهای راهنمایی و رانندگی حفاظت از مراسم را برعهده داشتند.صدها تن از مردم کلگری با برپایی تظاهرات در مقابل سالن گردهمایی، به حضور جورج بوش در آن شهر اعتراض کردند.آنان درحالیکه کفش های خود را به نشانه اعتراض بر روی میله های چوبی بلند کرده بودند خواهان دستگیری و مجازات وی به عنوان جنایتکار جنگی شدند.در جریان برپایی این تظاهرات، دست کم ۴ نفر توسط نیروهای ضد شورش کانادا دستگیر شدند.علاوه بر این، در محوطه بیرونی سالن ، بیل برد بزرگی از تصویر بوش قرار داده شده بود و تظاهر کنندگان کفش های خود را به سمت آن پرت می کردند.جورج بوش در پایان سخنرانی ۳۵ دقیقه ای خود به شوخی گفت:” کلگری یکی از معدود شهرهای دنیاست که او را پذیرفته است!”۱،۵۰۰ بلیط به قیمت ۴۰۰ دلار برای شرکت در سخنرانی فروخته شده بود و به خبرنگاران اجازه ورود به سالن داده نشد.اضافه می شود برگزارکنندگان این برنامه، قبلا مبلغ ۱۵۰،۰۰۰ دلار بابت سخنرانی بیل کلینتون در ماه مارس ۲۰۰۶ به وی پرداخت کرده بودند.ایرانتو
۲۸ اسفند ۱۳۸۷ admin
هر سال واریتهی خطرات جانی و بهخصوص برای جوانها از رسانههای رسمی پخش و انتشار مییابد. اما کسی گوشش بدهکار نیست گویا عمدی برقرار است. گویا بخش گستردهای از مردم مراسم را بهانه میکنند تا صدای اعتراض و فریادشان را به گوشهایی برسانند که هرگز تمایل به شنیدن ندارند.
هادی پاکزادفرهنگ توسعه
(دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی)
چهارشنبه ۲۷ اسفند ۸۲دیشب سهشنبهی آخر سال بود. طرفهای غروب برای ساعتی خورشید خانم فرصت کرد تا از میان ابرهای بههم پیوستهی برفزا خودنمایی کند. حضورش نیمی از برفها را بهیکباره ذوب کرد و کوچه و خیابان را پُر از آب. طرفهای ساعت هفتِ غروب، دیگر بربخش گستردهای از جاهای عبور و مرور خیابانها و پیادهروها برفی وجود نداشت.
همه چیز آمادهی برگزاری مراسم خودجوش چهارشنبه سوری بود، تنها نقطه ضعف آن خیس بودن زمینها و عدم امکان روشن کردن بوته و یا هر چیزی که با آن بتوان آتش افروخت. اما در این سالها مراسم شب چهاشنبهسوری مثل بسیار چیزهای دیگر تغییر شکل عمده پیدا کرده است. این تغییر آنچنان عجیب و غریب شده که دیگر کسی در فکر روشن کردن آتش و پریدن از روی آن و گفتن «زردی من از تو، سرخی تو از من نیست». شبهای چهارشنبهی آخر سال میدان واقعی جنگ را آنهم در خط مقدم جبهه تداعی میکند. فقط صدای مهیب بمبهای صداساز شنیده میشود و فشفشههای گوناگون که مرتباً فضا را روشن و رنگین میکنند. جوانها دسته دسته و گروه گروه از این طرف به آن طرف میدوند و دور از چشم پلیس فقط میخواهند خودشان را بیرون بریزند. دیشب هم مثل سالهای گذشته همهمهای برپا بود. تا پاسی گذشته از شب هنوز صدای انفجارها که شیشههای پنجرهها را بهلرزه درمیآورد شنیده میشد… من دیگر خوابم برد و بعد از آن را متوجه نشدم.
سالهاست که جوانها و مردم بهطور خودجوش مراسمی را برگزار میکنند که حاکمیت با آن شدیداً مخالفت ورزیده است. هر سال واریتهی خطرات جانی و بهخصوص برای جوانها از رسانههای رسمی پخش و انتشار مییابد. اما کسی گوشش بدهکار نیست گویا عمدی برقرار است. گویا بخش گستردهای از مردم مراسم را بهانه میکنند تا صدای اعتراض و فریادشان را به گوشهایی برسانند که هرگز تمایل به شنیدن ندارند.
تردید دارم که خواستهها مشخص و سازمانیافته باشد. اساساً تردید دارم که عمدهی خواستهها منطقی و برحق بوده باشد!! ولی چیزی که در همهی آنها مشترک است نیاز به شنیدن است، آنها میخواهند کسانی پیدا شوند که حرفهایشان را بشنوند. به آنها پاسخ دهند که چرا میتوان پولهای بادآورده بهدست آورد، اما نمیتوان برای چند میلیون بیکار تحصیل کرده شغل ایجاد نمود. چرا اقلیتهایی هستند که از قبل از تولدشان میلیونها ثروت دارند، اکثریت هنوز متولد نشده باید بهوجود آید تا پاسخگوی بدهی پدرانشان باشند. آنها از خطوط بیشمار قرمز که مرتباً فضای حیات را در جامعه مسدود کرده و آدمها را وادار به مخفیکاری و زندگی در خفا نموده است بیزارند و میخواهند نفرتها و خستگیهای خود را از چنین اوضاعی فریاد برآورند. آنها شاهد وجود اشیایی هستند که بهخودیخود ارزش میآفرینند و میبینند که نیروهای کار، تخصصها و مهارتها در حاشیه قرار دارند و کسی برایشان تره خورد نمیکند.
عدهای فریاد دارند که سرمایه خصوصی را تقویت کنید و اجازه دهید تا کارها به دست تودههای مردم بیافتد و دولت را ناظر گردانید و حرفهایی در این ردیف… عدهای اساساً سرمایه دولتی را هم خصوصی میدانند و آن را تخریبکنندهتر از برقراری سرمایه خصوصی. عدهای هم میگویند هم سرمایهداری دولتی و هم سرمایهداری خصوصی عقب ماندگی و حقارت بشری را در حوزهی مناسبات سالم زندگی بین انسانها بهوجود آوردهاست. هر دوی آنها تجربهی درستی از شکل روابط عادلانه بین انسانها بهدست ندادهاند… باید شیوهای، راهی، کاری و حرکتی بهوجود آورد تا جهت حرکت بربریت جامعهی بشری را بهسوی انسان شدن، یعنی سوسیالیسم سوق داد. به هرحال معلوم نیست که آیا این شکل از اعتراضات چیزی را حل میکند یا خیر. من که فکر میکنم نمود چنین اعتراضاتی حکایت از بیهویتی حاکم بر آدمها دارد! آنها چیزی سازمان یافته و منسجم ندارند که با آن بتوانند حرفهایشان را بزنند. آنها با همین کارها خود را آلت دست صاحبان سرمایه میکنند و با ایجاد چنین شادیهای سرسام آوری، گوشهای زیادی را لطمه میزنند گوشهایی که میتوانند قابلیت بیشتری داشته باشند. صدای معلمها را که برای حداقل خواستههایشان اعتصاب کردهاند بشنوند، صدای فریاد شهرهایی را که در انتخابات حقهبازی شده است بشنوند و صدای مردمی را که انتخابات را دستوری و فرمایشی میدانند بشنوند و بسیار موارد دیگر که شنیدن آن صداها، میتواند جهت حرکت اجتماعی مردم را روشنتر کند. صدای انفجارهای شب چهارشنبه سوری گوشها را کر میکند و جیب صاحبان بمبها را پرتر میگرداند. بگذار سنت شب چهارشنبه سوری را آنگونه برگذار کنیم که ارزش را تداعی کند و نشاط و شادی را به ارمغان آورد. همهی این حرفها را که همیشه به آن فکر میکنم و میکردم، دیشب دوستی از راه رسید و برای ساعتی آن را برایم گفت. من هم از فرصت استفاده کردم و آن چه بهنظرم میرسد از آن حرفها که او زده بود، در اینجا آوردم. البته از این حرفها دوستان بسیاری در سراسر دنیا میزنند… اما متاسفانه بسیاری از آن ها فقط در حد حرف است و واقعاً جای حرف دارد که چرا فقط در حد حرف است!!. تردید نباید کرد که امپریالیسم چه فتنهگر ماهری است، امپریالیسم همه چیز را آلوده و کثیف کرده است، امپریالیسم انفجارِ وحشت برای بشریت بهوجود آورده است. امپریالیسم یا گریزی از مرگ ندارد و یا انسان را بهطور کامل تهی از خود خواهد کرد