نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه


آشنایی با چند تن از عوامل کشتار و جنایت در دهه‌ی ۶۰

[ ایرج مصداقی]

حاج مهدی

او یکی از مسئولان زندان اوین بود که بعدها در گمرگ فرودگاه مهرآباد مشغول به کار شد. حاج مهدی در گمرگ مهرآباد به قسمت «ایر تاکسی» منتقل شد و مسئولیت تخلیه‌ بارهایی را که با هواپیما وارد کشور می‌شد به عهده گرفت.

حاج مهدی در مهرآباد تنها نبود، بسیاری از جنایتکاران اوین از جمله اسلامی (1) یکی از شقی ترین بازجویان شعبه هفت، محمد خاموشی یکی از گردانندگان واحد یک زندان قزلحصار، محمد عقیلی یکی از معاونان حاج‌داوود رحمانی در قز‌لحصار و بسیاری دیگر از جنایتکاران نیز در گمرگ مهرآباد و یا فرودگاه مهرآباد مشغول به کار شدند. محمد عقیلی مسئول امور مسافرتی در فرودگاه بود. نکته حائز اهمیت آن که وی با حاج مهدی کربلایی مسئول آموزشگاه اوین در اواخر دهه ۶۰ و دهه‌ی ۷۰ متفاوت است.

ابراهیمی (2)

وی مدتی در وزارت اطلاعات بازجو بود. نمی‌دانم چگونه راهش به کارگاه اوین باز شد اما پس از مدتی در سال های 62-63 مسئولیت کارگاره اوین به عهده او گذاشته شد. ظاهراً همین مسئولیت راه وی را به بازار و فعالیت تجاری باز کرد چرا که پس از فراغت از کارگاه اوین با چند نفر دیگر یک شرکت خصوصی‌‌ راه‌اندازی کرد و به تجارت با روسیه و کشورهای جدا شده از اتحاد شوروی مشغول شد.

حاج احمد قدیریان

وی یکی از داماد‌های خانواده‌ی بادامچیان و امانی است که نقش مهمی در سرکوبی و جنایت و غارت در نظام جمهوری اسلامی داشته‌ و دارند. در آدرس زیر مطلبی راجع به قدیریان نوشتم که می‌توانید مطالعه کنید:

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=1056

پسر لاجوردی

وی یکی از فرزندان لاجوردی است، تا آن جا که می‌دانم لاجوردی ۴ پسر به نام‌های حسین، احسان، محمد و مهدی داشت که گاهی در زندان پیدایشان می‌شد و همراه لاجوردی به بند‌ها هم می‌آمدند.

اکبر کبیری آرانی (فکور)

بازجوی شعبه‌ی هفت اوین، در آدرس زیر راجع به او نوشته‌ام.

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=13059

در نوشته ی مربوط به فکور با توجه به اسنادی که موجود است تاکید کرده ام که او با حمایت رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه از طریق سید احمد هوایی شرکتی به نام حفاظ گستر افق [مجری طرحهای حفاظتی از صنایع نفت و پتروشیمی ] را اداره می‌کند. متاسفانه در گزارش کمیساریای عالی پناهندگان مورخه 6 ژوئن 2006 آمده است که این نهاد بین المللی و حامی پناهندگان، قراردادی را با شرکت مزبور که یکی از گردانندگانش تروریست بین المللی است و نزد اینترپل ترکیه و دوبی پرونده دارد منعقد کرده است. امیدوارم گروه های سیاسی و فعالان حقوق بشر نسبت به این امر اعتراض کنند. در پاراگراف های 38 و 39 گزارش کمیساریای عالی پناهندگان صفحه ی ده که در آدرس زیر آمده، می توانید اصل موضوع را ملاحظه کنید.

http://wikileaks.org/wiki/Office_of_the_United_Nations_High_Commissioner_for_Refugees:_Follow-up_on_project_staff_(AR2005-162-01),_6_Jun_2006

ایرج مصداقی 19 مرداد ۱۳۸۸

www.irajmesdaghi.com

Irajmesdaghi@yahoo.com

پانویس:

1- نام اصلی اسلامی، مصطفی رمضانی است. او یکی از شقی ترین و معروف ترین بازجویان دادستانی انقلاب در دهه ی 60 بود. یکی از دوستانم که به همراه عده ای از زندانیان شمالی زیر اعدام بود تعریف می کرد در اواخر سال 62 روزی اسلامی همه آن ها را به شعبه هفت برده بود و ضمن رجز خوانی اجازه داده بود بدون چشم بند او را ببینند. وی می گفت اسلامی لباس خوش دوختی پوشیده بود و صورتش را با تیغ اصلاح کرده بود. او که تنها فرد زنده مانده از آن جمع بود تاکید داشت محال بود اگر بیرون از زندان وی را می دیدم حدس می زدم او یکی از شقی ترین و معروف ترین بازجویان اوین است.

گفته می شد اسلامی ابتدا یکی از مسئولان تدارکات کمیته انقلاب اسلامی بود که راهش به اوین و شعبه هفت باز شد. وی پس از برکناری لاجوردی و تغییر و تحولاتی که در اوین صورت گرفت ابتدا پست حفاظت و امنیت اوین را عهده دار شد و سپس مسئول اموال دادستانی انقلاب اسلامی شد. او در اواخر دهه ی 60 مسئولیت گمرگ مهرآباد را به عهده گرفت.

2- حمید اسدیان به اشتباه وی را مرتضی صالحی (صبحی) رئیس زندان گوهردشت معرفی کرده است.

بخشی از نقشه‌‌های زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت و نیز محل‌های قتل‌عام تابستان۶۷ برگرفته شده از کتاب «نه‌زیستن، نه‌مرگ»(چاپ دوم)

[ ایرج مصداقی]

در چاپ دوم «نه‌زیستن نه‌مرگ»، جلد چهارم «تا طلوع انگور»، بخش جداگانه‌ای با نام «نقشه زندان» به کتاب افزوده شده است. این بخش با مطلبی پیرامون ضرورت چاپ نقشه‌های زندان شروع شده و سپس تاریخچه‌ای از زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین توضیح داده می‌شود. این بخش دربرگیرنده‌ی نقشه‌هایی است از ساختمان(بیرون و درون) زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین، محل‌های اعدام‌های قتل‌عام تابستان ۶۷، راهروی مرگ، شکنجه‌گاه‌ها، بخش ۲۰۹ و...

در مقدمه بخش «نقشه زندان» آورده شده است: «در خاتمه لازم است تشکر قلبی خود را از دوست عزیز و هم‌بند سابقم مسعود اشرف سمنانی که خود هفت سال در زندان‌های اوین، گوهردشت و قزل‌حصار زندانی بود، ابراز کنم. بدون حسن سلیقه، ابتکار و کوشش بی‌شائبه‌ی او نقشه‌های زندان به صورتی که ارائه شده، خلق نمی‌شدند. او با صبر و حوصله و به مدد خلاقیت خود به آن‌چه که من در ذهن داشتم و او نیز از نزدیک دیده بود، جان می‌بخشید...»
نقشه‌های زندان

اين مطلب در فرمت PDF ثبت شده است و با برنامه‌ي Acrobat Reader باز مي‌شود.
براي خواندن آن اينجا را کليک کنيد
بخشی از نقشه‌‌های زندان‌های اوین، قزل‌حصار، گوهردشت و نیز محل‌های قتل‌عام تابستان۶۷ برگرفته شده از کتاب «نه‌زیستن، نه‌مرگ»(چاپ دوم)

[ ایرج مصداقی]

در چاپ دوم «نه‌زیستن نه‌مرگ»، جلد چهارم «تا طلوع انگور»، بخش جداگانه‌ای با نام «نقشه زندان» به کتاب افزوده شده است. این بخش با مطلبی پیرامون ضرورت چاپ نقشه‌های زندان شروع شده و سپس تاریخچه‌ای از زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین توضیح داده می‌شود. این بخش دربرگیرنده‌ی نقشه‌هایی است از ساختمان(بیرون و درون) زندان‌های قزل‌حصار، گوهردشت و اوین، محل‌های اعدام‌های قتل‌عام تابستان ۶۷، راهروی مرگ، شکنجه‌گاه‌ها، بخش ۲۰۹ و...

در مقدمه بخش «نقشه زندان» آورده شده است: «در خاتمه لازم است تشکر قلبی خود را از دوست عزیز و هم‌بند سابقم مسعود اشرف سمنانی که خود هفت سال در زندان‌های اوین، گوهردشت و قزل‌حصار زندانی بود، ابراز کنم. بدون حسن سلیقه، ابتکار و کوشش بی‌شائبه‌ی او نقشه‌های زندان به صورتی که ارائه شده، خلق نمی‌شدند. او با صبر و حوصله و به مدد خلاقیت خود به آن‌چه که من در ذهن داشتم و او نیز از نزدیک دیده بود، جان می‌بخشید...»
نقشه‌های زندان

اين مطلب در فرمت PDF ثبت شده است و با برنامه‌ي Acrobat Reader باز مي‌شود.
براي خواندن آن اينجا را کليک کنيد

گل زادگان- (محمد کاظم)

[ ایرج مصداقی]



کاظم گلزاده غفوری در سال ۱۳۴۲ به دنیا ‌آمد. وی پس از پیروزی انقلاب ضد‌سلطنتی به هواداری از مجاهدین پرداخت و در بخش دانش‌آموزی سازماندهی شد. وی پس از سی خرداد ۱۳۶۰ مسئولیت یکی از تیم‌های نظامی مجاهدین را به عهده گرفت.کاظم در شهریور ماه ۱۳۶۰ در حالی که زخمی شده بود به اسارت نیروهای رژیم درآمد و به زیر شکنجه‌های وحشیانه برده شد اما خللی در اراده او پدیدار نشد و تا آخرین لحظه بر آرمان‌های انسانی خود پافشاری کرد. در شهریور ۱۳۶۰ تلویزیون جمهوری اسلامی قسمت‌های کوتاهی از مصاحبه‌‌ی او را که با لباس بهداری در حال توضیح عملیات‌هایش بود نشان داد. لحن قاطع کاظم در توضیح عملیات‌ها و چگونگی تشریح‌ آن‌ها به خوبی نشانگر اراده و عزم او در مبارزه با جنایتکاران حاکم بر میهنمان بود.

کاظم در ۱۳ مهرماه ۱۳۶۰ جاودانه شد. دژخیمان برای نشان دادن کینه‌شان نسبت به خانواده گلزاده و برای ایجاد جو رعب و وحشت در جامعه در اطلاعیه دادستانی انقلاب بعد از ذکر نام وی تأکید کردند که وی برادر محمد صادق گلزاده است که چندی قبل اعدام شد. گوشه‌ای از کینه‌ی عوامل رژیم به خانواده گلزاده و خاطره تابناک کاظم را در شکستن سنگ قبرش می‌توان مشاهده کرد.

بسم‌الله الرحمان الرحیم

۱۲ مهرماه ۱۳۶۰

وصیت‌نامه محمدکاظم گلزاده (غفوری)

مادر و پدر و برادر و خواهر و بقیه (عمو- خاله و دایی) ضمن سلام امیدوارم که در زندگی فی‌سبیل‌الله را از یاد نبرده باشم و همیشه و همه فکر و ذکرم آن بوده و باشد. اگر خطا و اشتباهاتی هم داشته ( که داشته‌ام) امیدوارم که خدای مهربان و بخشنده بر من که پناهگاهی جز او نداشته و ندارم ببخشاید. وصیت‌نامه دیگرم را قبلاً نوشته و برایتان داده‌ام نمی‌دانم رسید یا نه. هیچ مسئله دیگری ندارم به جز این که سفارش مجددی بکنم به مادرم که علاوه بر مصائبی که قبلاً دیده و تحمل کرده این بار نیز مثل قبل بردبار و صبور باشی.

وسیله‌ای برای تحویل ندارم. لباس‌هایم متعلق به زندان است.

والسلام

دوازده مهرماه هزار و سیصد و شصت

کاظم گلزاده – زندان اوین

وصیت‌نامه کاظم بیرون از زندان

بسم‌الله الرحمان الرحیم

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا

بگو: شما را تنها به يك چيز اندرز مى‏دهم، و آن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد.

یا ما سرخصم بکوبیم به سنگ یا او سر ما به دار سازد آونگ

با درود به مادر پر دردم و سلام بر پدر و خواهر و برادران عزیزیم و بقیه. وقتی که قلم به دست گرفتم که وصیت‌نامه‌ای بنویسم هراسی به دلم راه یافت که گر قبل از تمام ذرات وجودم در جهت آنچه که من آنرا حقیقت یافته‌ام و در راهش قدم گذاشته‌ام فدا شود بر اثر مشکلات که خاصه آنست لحظه‌ای غفلت کردن میان من و شهادت فاصله‌ای افتد و من که بارها تا چند قدمی آن رفته‌ام و می‌دانم که آنهایی که در این راه پا گذاشتند و هرچه بیشتر استقامت کردند ایمانشان به راهشان افزون شده و چه شیرین مرگ را پذیرا می‌شوند.

گاهی که من فکر می‌کنم بر آنچه که بر این خلق و قیامشان گذشت و وقتی که به آرمان شهدای آن می‌اندیشم و با تصوری که از قسط و عدالت و حکومت اسلامی داشته و داریم و آن‌چه شد و ‌آن‌چه که طی این چند ماه بر این ملت که زیر بار استبداد زیر پرده دین نرفته‌اند آمد و ... خانواده خودمان وقتی که صدای مادرم در گوشم طنین انداز می‌شود قلبم به درد می‌آید و بعض گلویم را می‌فشرد و انگشت‌هایم ماشه تفنگ را سخت و مطمئن لمس کرده وقتی که چشمانم روی مزدوران خمینی قفل شد آنرا می‌چکاند و آنگاه که مجاهدی در صحنه پیکار آتش بپا می‌کند.

... چه کسی فکر می‌کرد که وقتی مبارزه می‌کند تا رژیم اسلامی و مردمی بیاید دوباره به دست جنایتکار آن به زندان افتاده ولی این بار به جوخه های آتش اوین سپرده می‌شود؟

ما که نمی‌توانیم در مبارزه خود تردید کنیم آنچه که مورد شک وارد می‌شود، هیئت رژیم خمینی است که بار دیگر بازی دیگر (انا ربکم اعلی) را تکرار می‌کند.

و در آخر تنها به جمله‌آی از مجاهدین بسنده می‌کنم.

سخن از رفتن نیست

سخن از ماندن هم نیست

سخن‌ این است که خاکستر تو

تخم رزم آور دیگر باشد.

پیش به سوی جمهوری دموکراتیک اسلامی و زنده باد آزادی

مرگ بر استبداد زیر پرده دین

مرگ بر خمینی جلاد

و با درود به سازمان پرافتخار مجاهدین خلق.