نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

خدا مراد فولادی در شناختِ حزب کِمونیست - 1




بخش 1 :






حزب کمونیست، حزب کمونیست کارگری، حزب کمونیست مارکسیست لنینیست، حزب کمونیست مارکسیست لنینیست مائوئیست، و.... تکلیفِ طبقه کارگر با این همه نام و عنوان چیست، و کدام حزب واقعاً کمونیست و نماینده خواست ها و اراده ی این طبقه است، و در این صورت وظیفه یا وظایف اش در قبالِ طبقه و جامعه چیست؟






پرسش را به این صورت مطرح کنیم: آیا هر سازمان و تشکیلاتی که نامِ خود را حزب کمونیست نهاد، حزبی حقیقتاً پرولتری است، و کارگران با چه معیار و محکی باید راستین را از دروغین و حقیقی را از غیرحقیقی تمیز دهند؟






از دیدگاه مارکسیستی دو معیار و محک برای شناختِ حقیقتِ مسئله وجود دارد:






یک معیار راه نما، یعنی تئوری معطوف به هدف، و یک معیار عملی (تجربی)، یعنی پراتیک منجر به هدف. درنگ بر این دو معیار، که پیوند ارگانیک دارند، برای شناخت راستین از دروغین ضروری است.






طبقه کارگر، هم چنان که مارکس گفت آفریننده آگاهی ست، اما خود از این آگاهی بی بهره است. آگاهی در معنای فلسفی، آگاهی به حقیقت کارکردهای طبیعت، و هستی اجتماعی انسان است.






کارکردهای طبیعت و جامعه در مغز اندیشنده به شکل ایده و تفکر بازتاب می یابد، که سپس ایده و تفکر در پراتیک تولیدی و روابط تولید برکارکردهای انسان- در اینجا طبقه کارگر- تاثیرگذار می شود و به راه نمای عمل او تبدیل می گردد.






تئوری معطوف به هدف طبقه کارگر- چرا که بحث ما درباره طبقه کارگر و حزبِ اوست- از این رو، آن ایده و تفکری است که ضمنِ مشخص کردنِ هدفِ غاییِ این طبقه و پیراستن آن از هر هدفِ غیر پرولتری، ابزار تئوریک و شناخت شناسانه راهبردی را برای رسیدن به آن هدف در اختیار وی قرار دهد.






این تئوری از یک سو باید از دلِ مناسباتِ اجتماعی، یا به بیان دیگر از درون تضادهای دورانِ سرمایه داری، و از سوی دیگر از دلِ مناسبات طبیعی، یعنی از درونِ زندگی نوعی انسان به مثابه عضو تأثیرگذار بر طبیعت بیرون آمده باشد.






طبقه کارگر ناگزیر است و باید قوانین این هر دو رابطه را بشناسد تا بتواند بر آن ها تأثیر گذار شود. منظور از آگاهی هم چیزی جز شناخت قوانین حاکم بر این روابط و سازو کارهای پیچیده و به قصد تأثیرگذاری بر آن ها و دگرگون ساختن شان نیست.






اما، آن کدام تئوری است که هم بر روابط اجتماعی و تضادهای دوران سرمایه داری، و هم بر روابط گسترده تر انسان با جهان (طبیعت) اشراف و آگاهی دارد، به گونه ای که انسانِ کنشگر عصر ما، یعنی پرولتاریا را قادر سازد اراده خود را به شیوه قانون مند بر هر دو اعمال نموده و کارکردهایشان را در جهت هدف های خویش تنظیم و هم سو نماید؟






چنان تئوری یی نمی تواند و نباید یک تئوری ایده آلیستی و خرافه گرا باشد. زیرا:






ایده آلیسم و خرافه گرایی در پی شناخت قانون مندی و اعمال اراده آگاهانه ی انسان بر قوانین نیست. درست برعکس، ایده آلیسم انسان را دست بسته تسلیم قضا و قدر از یک سو و اراده حاکمان از سوی دیگر می کند. دلیل آن هم روشن است: جهان نگریِ ایده آلیستی جهان نگریِ حاکمان و بهره کشان است که تضمین کننده بقا و تداوم حاکمیت آن هاست. اگر به روش برهان خلف هم به دنبال حل مسئله باشیم، تئوری مورد نظر چیزی جز ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی بر آمده از آن نخواهد بود. چرا که این تئوری است که دشمنان ریز و درشت طبقه کارگر به انحای مختلف تلاش می کنند آن را خنثا و ناکار آمد نمایند. از تحریف آن گرفته تا رد یه نویسی بر آن.






گفته اند: بگو دوست تو کیست تا بگویم تو کیستی، که روی دیگر آن می شود: بگو دشمن تو کیست تا بگویم تو کیستی. تئوری ها و جهان بینی ها هم یا دوست انسان هایند یا دشمن آن ها. ایده آلیسم، در همه اشکال آن، نه تنها دوست، بلکه محافظ طبقات بهره کش است. هم چنان که ماتریالیسم، و در عصر ما ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی به دلیل تاکید آن بر تغییر و دگرگونی هر وضعیتی و به ویژه فرا رفت از سرمایه داری به سوسیالیسم و کمونیسم دوست طبقه کارگر و دشمن بورژوازی ریز و درشت است.






ماتریالیسم دیالکتیک نه تنها دوست، بلکه راه نمای طبقه کارگر در مصاف اش با بورژوازی و سرمایه است.­با چنین تئوری معطوف به­قدرت­قابل اعتمادی است­که طبقه کارگر می­تواند جهانی­را به کف آورد.






حزب کمونیست راستین باید ترویج دهنده چنین تئوری آگاهی بخش و دگرگون سازی باشد.






«حزب کمونیست» ی که ماتریالیسم دیالکتیک را از مرامنامه خود حذف کرده باشد، و بدتر از آن، علیه آن ردیه بنویسد، نمی تواند حزبی پرولتری (انقلابی) و حقیقتا کمونیستی باشد.






حزبی که برخود نام کمونیست بگذارد اما جهان بینی و ایدئولوژی ایده آلیستی – بورژوایی را تبلیغ و اشاعه دهد، بیش از یک تشکیلات فریب کار نیست و هدفی جز قربانی کردن طبقه کارگر در پای سرمایه ندارد.






حزب با انتخاب ماتریالیسم دیالکتیک به عنوان راه نما و راه بر خود و طبقه کارگر، وظیفه دارد با بهره گیری از آموزش های پایه گذاران این مکتب فکری و جهان شناختی نوترین یافته های علمی را در قلمرو طبیعت (فیزیک، شیمی و کیهان شناسی)، زیست شناسی و انسان شناسی در آموزشهای خود به کارگران بگنجاند و نگرش طبقه کارگر به جهان و انسان را کاملاً علمی و ماتریالیستی نماید.






حزبی که به بهانه آزادی اندیشه، انواع خرافه های ایده آلیستی- بورژوایی از جمله تفسیر وارونه هگلی از جهان (طبیعت،جامعه و اندیشه) را تأیید کند یا اشاعه دهد، حزبی بورژوایی و در خدمت بهره کشی سرمایه است. دیالکتیک غیرماتریالیستی هگلی منطق جهان بینی خرافه پرستان، و در جهت تثبیت حاکمیت و قدرت سرمایه داران و امروزه توجیه گرِ فاشیسم است.






حزب با عمومیت بخشیدن به فلسفه و همگانی کردن فلسفه علمی، به این تزِ مارکس درباره فویر باخ جامه عمل می پوشاند و زمینه مادی را برای دگرگون کردن آگاهانه جهان به جای صرفاً تفسیر نمودن آن، فراهم می سازد: «فیلسوفان تاکنون جهان را به شیوه های مختلف تعبیر و تفسیر کرده اند، حال آن که کارکرد فلسفه دگرگون کردن جهان است.»






پرولتاریای مجهز به فلسفه علمی نیازی به توسل به نیروی فراتری ارشاد کننده به دنیای خیالی و موهومات ندارد و خود بهتر از هر نیروی فراتر غیرمادی و غیرطبقاتی مقتضیات خویش و جامعه اش را تشخیص می دهد و در جهت برآوردن آن عمل می کند.






لازمه متحقق کردن تز یازدهم به عنوان نقطه حرکت هر نوع سازمان دهی و آگاهی بخشی سامان مند، ترویج آگاهی و شناخت راستین از کارکردها و قوانین حاکم بر پدیده هاست. طبقه کارگر باید بداند که هیچ پدیده ای خارج از حیطه اقتدار قوانین حاکم بر آن پدیده نیست، و او تنها با شناخت آن قوانین است که قادر به در اختیار گرفتن پدیده موردنظر و دگرگون نمودن آن می گردد. غرض از عمومیت بخشیدن به فلسفه علمی­هم چیزی جز­ تعمیم­آگاهی و­شناخت­راستین­در­میان توده­های­کارگر و زحمت کش نیست.






بورژوازی هم اکنون، با انواع ابزار و وسایل سرگرم تزریق آگاهی های دروغین به کارگران و زحمت کشان است تا آنان را از دست زدن به هر گونه عمل انقلابی که وضعیت را به سودشان دگرگون سازد بازدارد. حزب وظیفه دارد نه تنها این ترفندها و فریب کاری ها را افشا و علنی نماید بلکه ابزار علمی شناخت و آگاهی را نیز هم زمان در اختیار کارگران قرار دهد.






بورژوازی تجربه­ی دراز مدت تاریخی در اداره جامعه به شیوه­ی­ اربابانه و سرمایه دارانه دارد. به این معنا که جامعه را دارایی و ملک خصوصی خود می داند که هر گونه بخواهد می تواند با آن رفتار کند، و از این کار هم هدفی جز تأمین سرکردگی سیاسی و اقتصادی خود و جاودانی کردن آن ندارد. با چنین نگرشی است که به خود حق می دهد با به خدمت گرفتن صاحبان و فروشندگان اندیشه، ملک خصوصی خود را که از دید او شامل پرولتاریا و نیروی کار ایجاد کننده ارزش اضافی او هم می شود از تعرض دشمنان (مارکسیست ها و کمونیست ها) با هر امکان و وسیله ای دور نگه دارد. چنین است که شرایطی به وجود می آورد که در آن بتواند حتا «مارکسیست ها و کمونیست ها» را بخرد و از اندیشه آنان به سود خود بهره گیری نماید. این کار را نیز به شیوه بازار، یعنی با ایجاد مغازه و تجارتخانه (بنگاه معاملاتی) که بر آن تابلوی «حزب کمونیست» نصب گردیده انجام می دهد . این بنگاه معاملاتی مدام مشغول زد و بند، بده بستان، کارچاق کنی، واسطه گری و جوش دادن منافع بورژوازی و پرولتاریاست، که البته در این واسطه گری و دلال بازی صرفاً منافع سرمایه داران را نمایندگی می کند. چنین بنگاه هایی امروزه در همه کشورها یافت می شوند و تعدادشان بسیار بیش تر از سازمان ها و تشکیلاتی است که واقعاً منافع کارگران را نمایندگی می کنند. آنها در عین حال شعبده بازانی هستند که دست خود را هیچوقت رو نمی کنند. به این معنا که کاری نمی کنند که جهان بینی بورژوایی شان علنی شود. اگر به سایت های فراوان و برنامه های تلویزیونی آنان مراجعه کنید، به انواع برنامه ها و شوهای سرگرم کننده و اخبار دست دوم و تحلیل های اکونومیستی شبه انقلابی بر می خورید، و تنها چیزی که برایتان مجهول می ماند فلسفه و جهان بینی آن هاست. آن ها حتا ضد مذهب اند، و همواره علیه افیون مذهب شعار می دهند و می نویسند، اما فلسفه خودشان چیست به شما نمی گویند. البته میان این بنگاه های تبلیغاتی تفاوت هایی وجود دارد: برخی به طور علنی و برخی زیرکانه و در پوشش، ضدیت خود را با فلسفه علمی مارکسیستی ابراز می دارند. اما در هر دو حالت وجه مشترک هر دو بنگاه ایده آلیسم آن هاست. دلیل آن هم روشن است: ضدیت با ماتریالیسم دیالکتیک، یعنی ضدیت با قوانین حاکم بر ماده و پدیده های مادی، یعنی ضدیت با خود سامان یابی ماده ی درحرکت و تکامل یابنده از ساده به پیچیده و از ناشعورمند به شعور مند در نهایت دست موجود فرا مادی به حرکت در آورنده و سامان دهنده- با هر نام موهوم یا حتابی نام- را برای مدیریت جهان و اعمال اراده خود بر آن باز می گذارد. این جنبه فلسفی و جهان شناختی ایدئولوژی بورژوایی احزاب خود کمونیست نام است. این ایدئولوژی جنبه ها و اشکال فریبنده ی دیگری هم دارد که در پراتیک مبارزاتی و سیاسی آنان آشکار می گردد. احزابی هستند که در ظاهر ماتریالیسم دیالکتیک را به عنوان جهان بینی خود به رسمیت می شناسند و آن را ترویج هم می کنند، اما در عمل خلاف آن را به کار می گیرند. یعنی در عمل ایده آلیسم بورژوایی و مذهب مختار آن را اشاعه می دهند، به این بهانه که مذهب جهان بینی توده هاست و با جهان بینی توده ها نباید مخالفت کرد. بورژوازی هم جز این نمی خواهد که دستگاه تحمیق اش دست نخورده بماند تا او کار خودش را بکند و توده ها را هم چنان سرگرم مناسک نگه دارد، اطاعت و فرمان برداری را از طریق مذهب به آنان تحمیل نماید، و خود هم چنان به چاپیدن شان ادامه دهد. حتا در برهه هایی از تاریخ خودمان دیده ایم که یک حزب «کمونیست» یا مشهور به آن، هم زبان با مبلغان مذهب کمونیست ها را مهدور الدم اعلام کرده، دوش به دوش آن علیه آنان شمشیر کشیده، به صلیب شان کشیده یا به جوخه ی اعلام شان سپرده است.






تئوری استحکام بخش عمل، و عمل تایید گر تئوری است. هیچ یک بدون دیگری ارزش و اعتبار ندارد. حزبی که فقط تئوری پردازی کند و نخواهد به آن مادیت و عینیت ببخشد، یا در عمل خلاف آن را اجرا کند، حزبی فریب کار و از این رو غیر پرولتری است. در سوی دیگر، حزبی که علنا با تئوری عمل گرا و دوران ساز، یعنی با تنها تئوری دارای پتانسیل تغییر و فرا روی از وضعیت موجود، یعنی با ماتریالیسم دیالکتیک مخالفت ورزد ، نیز حزبی دغل کار و ایده آلیست و از این رو حزبی بورژوایی است .






در قلمرو شناخت و عمل، آن چه خود به خودی است، ایده آلیسم است. تنها شناخت آگاهانه (دانش ورانه) و عمل متکی بر آن، شناخت علمی ماتریالیستی دیالکتیکی محرک عمل دگرگون ساز انقلابی است. اگر حزبی قلمرو شناخت و عمل خود را مشخص نسازد، یعنی بطور صریح و آشکار به طبقه کارگر و هواداران خود نگوید با چه شناختی دست به عمل می زند حتا اگر در حرف خود را انقلابی و کمونیست بنامد، نه این است و نه آن و دارد مخاطبان خود را فریب می دهد.






بر تارک حزب کمونیست حقیقی مارکسیسم، و یگانه فلسفه آن ماتریالیسم دیالکتیک قرار دارد. زیرا این یگانه فلسفه ای است که به طور آگاهانه، دانش ورانه، هدف مند و بدون کژراهه رفتن، طبقه کارگر و جامعه را به سوی آینده­ی مشخص و جامعه بی مالکیت خصوصی، بی طبقه و بی دولت راه می برد. طبقه کارگر بدون این فلسفه و راهکار، و حزب کارگزاری که بر چنین فلسفه و راهکاری استوار باشد، راه به سرمنزل مقصود نخواهد برد.






به این مساله هم باید توجه داشت و بر آن تاکید نمود که: میان تئوری نمی توان پرانتز باز کرد و به آن اصلاحیه و الحاقیه افزود با این ادعا که به آن غنا می بخشیم. غنا بخشیدن به معنای تغییر مسیر دادن و زیر سئوال بردن اصل تئوری نیست، بلکه عملی اثباتی در جهت اثبات درستی آن به شیوه علمی، با به کارگیری تازه ترین دستاوردهای شناخت شناسانه راه بردی است. تئوری راه نمای طبقه کارگر و حزب او مارکسیسم است، و پس از تلاش صادقانه اما نا موفق بلشویک ها در ایجاد سوسیالیسم در روسیه عقب مانده حزب مجاز نیست با اختراع نظریه اصلاحی دیگری به فکر دنباله روی از یک تجربه نا موفق و تحمیل ناکامی دیگری به طبقه کارگر باشد.






تجربه روسیه به ما آموخت که سوسیالیسم مرحله گذار از سرمایه داری پیشرفته ای است که در آن تولید غالب تولید صنعتی و پرولتاریا اکثریت جمعیت جامعه را تشکیل می دهد. به بیان دیگر امکان برقراری سوسیالیسم تنها در جامعه ای وجود دارد که در آن تضاد اصلی تضاد کار و سرمایه باشد. تا زمانی که سوسیالیسم در پیشرفته ترین کشورها برقرار نشده باشد، تلاش برای استقرار آن در کشورهای عقب مانده که در برابر ماشین نظامی- فاشیستی کشورهای امپریالیستی به راحتی از پا در می آیند، خشت بر دریا زدن است.






آیا این به آن معناست که در کشورهای عقب مانده کمونیست ها باید دست روی دست بگذارند و منتظر بمانند تا در کشورهای پیشرفته انقلاب مناسبات را دگرگون نموده و سوسیالیسم را متحقق سازد، و سپس آنها دست به عمل بزنند؟ هرگز.






خود ماتریالیسم دیالکتیک علیه چنین برداشت منفعلانه ای از رابطه تئوری و عمل حکم می کند. تئوری به گفته مارکس هنگامی مطرح می شود که زمینه مادی برای اجرایی شدن آن فراهم شده باشد. ماتریالیسم تاریخی به ما می گوید که دوران سرمایه داری به سر رسیده، و جامعه بشری باید به سوسیالیسم فرارود. اما این فراروی ضرورتاً باید در جاهایی اتفاق بیفتد که تکامل یافته تر و پیشرفته تر باشد. چرا که در غیر این صورت کشورهای پیشرفته تر از لحاظ فناوری جنگ افزار، قادر خواهند بود کشورهای عقب مانده ای را که گام در راه سوسیالیسم نهاده اند- و میدانیم که سیوسیالیسم تنها مرحله گذار است و نه یک دوران استقرار یافته پایدار- به­عقب برگردانند و حتا فاشیسم را بر آن ها چیره نمایند.






جامعه انسانی یک ارگانیسم زنده واحد است که برای ورود به فاز سوسیالیسم ابتدا باید سرش وارد فاز شود نه دم اش! وقتی سر وارد شد دم هم خواه نا خواه وارد خواهد شد. اما اگر دم پیش از سر وارد شود، احتمال قطع شدن آن توسط دندان های برنده­ی سر بسیار زیاد است!






پس تکلیف کمونیست ها در این کشمکش میان کار و سرمایه ای که تضادشان به مرحله آنتاگونیستی رسیده چیست؟






کمونیست ها در کشورهای پیشرفته و کشورهای عقب مانده وظایف متفاوت و در عین حال مکملی بر دوش دارند: در سرمایه داری های پیشرفته که دگرگونی های اقتصادی – اجتماعی نظام به درجه ای از انباشت کمی رسیده که دگرگونی کیفی و فرا رفت نظام را به مرحله عالی تری که مناسبات تولید متناسب و هم تراز با آن دگرگونی ها باشد ایجاب نماید و در دستور کار قرار دهد، یعنی شرایط عینی برای انقلاب (جهش) پرولتری کاملاً فراهم باشد، کمونیست ها طبقه کارگر را نسبت به مأموریت تاریخی خود و براندازی مالکیت خصوصی و نظام سرمایه داری به هر طریق ممکن و در دست رس با کم ترین تلفات و خسارت آگاه نموده تا پرولتاریا بتواند به نیروی آگاهی خود این وظیفه تاریخی را به انجام رساند.






اما در سرمایه داری ها کم تر رشد یافته، وظیفه کمونیست ها تجهیز و آماده سازی طبقه کارگر برای کسب هژمونی ایدئولوژیک در جامعه ای است که هنوز به مرحله ای از رشد نظری نرسیده که مصلحت خود را در زمین بجوید نه در آسمان. انجام این وظیفه مستلزم مبارزه برای آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان است.






در جامعه های استبداد زده معروف به جهان سوم، طبقه کارگر آلوده به بقایای ایدئولوژی های پیش سرمایه داری و بورژوایی و مسموم شده با این ایدئولوژی ها، اگر به حال خود رها شود، یعنی اگر به دانش و آگاهی رهایی بخش خویش­آراسته نشود،­هرگز قادر به­دگرگون کردن­هیچ­مناسباتی نخواهد شد.






به دست آوردن حق آزادی عقیده و بیان نخستین گام در جهت ارتقای طبقه کارگر به «قانونگذار» و نیروی راهبر جامعه است. طبقه کارگری که خود در اسارت نیروهای موهوم ماورای طبیعی است چگونه قادر خواهد بود جامعه ای را راهبری کند؟






بورژوازی با استفاده از آزادی بیانی که برای او وجود دارد، توانسته جهان بینی و ایدئولوژی خود را به جامعه و طبقه کارگر تحمیل نماید، چرا کمونیست ها نباید این حربه را از بورژوازی بگیرند و آن را علیه خود او به کار گیرند؟






کمونیستی که به دموکراسی صوری بورژوایی و آزادی بیان مندرج در آن بها ندهد و برای آن مبارزه نکند، کمونیسم جعلی و بورژوایی است. چرا که این بورژوازی است که می خواهد طبقه کارگر را از مزایای همین نیمچه دموکراسی و آزادی عقیده و بیان اش منصرف و محروم سازد، تا خود بتواند به راحتی جهان بینی واپس گرای اش را به خورد جامعه دهد.






دیده ایم مدعیانی را که حتا علیه «دموکراسی» بورژوایی به بهانه ی دروغین بودن آن موضع گرفته اند و به آن ناسزا می گویند. اینان سخنگویان بورژازی اند نه کمونیست.






درست است که از دیدگاه تاریخی نگر مارکسیست ها دموکراسی بورژوایی امروزه یک دموکراسی دروغین و عوام فریبانه است. درست است که بورژوازی دیگر راهکاری برای برون رفت بشریت از مشکلات بی شماری که خودش برای وی پدید آورده در چنته ندارد، و هر آنچه دارد، فریب کاری و سد کردن راه هر گونه برون رفت است، اما مارکسیسم و پرولتاریا که چنین راهکار و راهبردی در چنته نظر و عمل خویش دارند. اینان اند که باید بومرنگ آزادی و دموکراسی نمایشی را از انحصار سرمایه داران به در آورده و آن را به مثابه سلاح به غنیمت گرفته شده با توان هر چه بیشتر به سوی بورژوازی و لیبرالیسم اش بر گردانند. مارکسیست ها باید در متن همین دموکراسی صوری و فریب کار، که ظاهراً حق حیات را هم برای مخالفان به رسمیت می شناسد، با بهره گیری از روش های «قانونی» توجیه کننده آن، مقاصد و نیات خود را به طبقه کارگر و جامعه برسانند.






انتشار نشریه های تبلیغی- ترویجی مارکسیستی، نظیر آن چه در سالهای نخست انقلاب وجودداشت، یکی از این روش های قانونی است.






منظور این است: تا طبقه کارگر دانش مارکسیستی را فرانگیرد، تا خود مشکلات و مسائل خود را به درستی و به شیوه علمی تشخیص ندهد، هیچ گونه «هل» دادن با زور موتور کوچک خارج از حرکت و مبارزه طبقاتی، هیچ گونه مبارزه صرف سندیکایی و مطالباتی روزمره ای قادر به ایجاد آگاهی طبقاتی و تشخیص و انتخاب آگاهانه­ی برتری سوسیالیسم و کمونیسم بر سرمایه داری نخواهد گردید. طبقه کارگر امروزه باید خود را پیش از هرچیز از زیر سلطه جهان بینی واپس گرای بورژوایی که مدام به وسیله رسانه های فراوان راست علنی و یا پنهان در نقاب چپ تولید و باز تولید می شود رها سازد. آن گاه انقلاب و سوسیالیسم اش را اجرا و مستقر نماید.




)ادامه دارد