نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ خرداد ۱۷, جمعه

ز کجا به اینجا رسیدیم
ایرج شكری

 دو تن از اعضای قدیمی شورای ملی مقاومت، آقایان دکتر کریم قصیم و محمد رضا روحانی، از شورای ملی مقاومت استعفا کردند. آن طور که از تاریخ نامه و تاریخ انتشار بیرونی آن - که هر دو روز 15 خرداد است- پیداست، همزمان با ارسال به دبیرخانه شورا، برای اطلاع هموطنان انتشار بیرونی یافته است. متن استعفا هم به خوبی نشان دهنده لبریز شدن کاسه صبر استعفا دهندگان، از خودسری ها و کژرفتاری ها و بی اعتنایی ها به انتقادات از سوی دستگاه رهبری مجاهدین بوده است. نگارنده که در طول سالها همکاری در انتشار ماهنامه شورا و هفته نامه ایران زمین در خدمت آقای دکتر هزارخانی و بعد با عضویت شورا، در فرصتهای سفر آقای دکتر قصیم به فرانسه یا در سفرهای شرکت در اجلاس شورا، فرصت صحبت با ایشان را داشته ام، می دانم که انتقاد ایشان از روشها و عملکرد سازمان مجاهدین که طبعا سایه خود را روی شورا می انداخت، سابقه طولانی دارد، اما آنچه دیگران از فعالیت بیرونی آقای دکتر قصیم دیده اند، دفاع از مجاهدین و شورای ملی مقاومت بوده است و خصوصا در سه چهار سال گذشته ایشان به ابتکار خودشان تلاش بسیار، برای شکستن انزوای مجاهدین کردند و در این راه بزرگوارانه از شأن و منزلت خویش، مایه گذاشتند. انزوایی که از ناشی از خود محور بینی و خود خواهی خرد سوز و تباه کننده رهبری مجاهدین بوده است. همچنین چند مورد شاهد بودم  که نظرات و پیشنهادات اعضای جبهه دموکراتیک ملی- آقایان متین دفتری و روحانی-، با برخوردهای تند و نه چندان محترمانه از سوی اعضای مجاهد و یکی دو «شبه مجاهد» کاتولیک تر از پاپ، کسانی که اگر رهبر کلاه می خواست آنها سر طرف را کنده جلوی پای رهبر می انداختند،روبه رو به شد و بعد مسعود رجوی در نقش نجات بخش و کبوتر صلح وارد می شد تا طرف را که در آستانه خفگی قرار داشت، از زیر ضربات کلامی متعصبان و انقلابی های دو آتشه برهاند. این شاید روشی بود برای «وصل» کردن افراد به رهبر، به روش «انقلابی» و البته از نوع «ایدئولوژیک» اش. بحث روی نکته هایی که در استعفا هست و به ویژه مساله «جبهه همبستگی ملی» که در استعفانامه روی تاکید شده است، بماند برای فرصت دیگر، اما این را بد نیست اینجا یاد آوری کنم(شاید قبلا هم گفته باشم) پیشنهاد «جبهه همبستگی برای آزادی و دموکراسی در ایران» را من طی مقاله یی با عنوان « نگاهی گذرا به صحنه نبرد بادشمن» که برای تیرماه81 نشریه نبرد خلق نوشته بودم( که به خاطر ضوابط نشریه در عدم ورود به اختلافات و مسائل داخلی گروهها در آن درج نشد) و در آن با بررسی تحولاتی که بعد از ریاست جمهوری خاتمی به وجود آمده بود و نقش استفاده از افکار عمومی توسط خاتمی برای پیش برد دیپلماسی و روابط خارجی و دست بالایی که او در این زمینه با قرار گرفتن سازمان مجاهدین در لیست تروریستی اروپا پیدا کرده بود، و از سوی دیگر عدم ابتکار جدیدی از سوی مقاومت برای رویارویی با تاکتیک های دشمن، به ضرورت باز نگری در عملکرد مقاومت تاکید کرده و پیشنهاد تشکیل جبهه همبستگی برای آزادی و دموکراسی در ایران را با شرکت نیروهای جمهوریخواه داده بودم. در آن زمان گرههای متعدد اوپوزیسیون قرارگرفتن مجاهدین در لیست تروریستی از سوی اروپا را محکوم کردند. «جبهه همبستگی ملی» آقای رجوی در پی بحث و جدلی بین من و مجاهدین، از جمله رهبرشان بر سر همین مقاله منتشر نشده که کپی آن را به چند تن از دوستان قدیمی شورا و نیز یکی از اخوان مسعود رجوی داده بودم درگرفت، در آبان همانسال، با اطلاعیه مسئول شورا، اعلام شد. آقای دکتر قصیم هم می داند. و گرنه مسعود رجوی اصلا نه در فکر این کار بود و نه اعتقادی به آن داشت و همچنان که دیدیم هیچ اقدامی از سوی مجاهدین برای تشکیل آن صورت نگرفت. دلیل آن هم برای من روشن است، مسعود رجوی نمی تواند هم رهبر عقیدتی مجاهدین باشد و هم در جبهه یی شرکت کند که حتما باید در آن برابری خود را با دیگران بپذیرد و به این که ممکن است نظر کسی در آن جبهه به نظر ایشان ترجیح داده شود، یا این که ایشان نظری بدهد و دیگران آن را مردود بشمرند، تن بدهد. برای تشکیل جبهه اول باید ایشان،انتقاد از خود بکند و تشکیلات خود از شکل جمع مریدان آماده شهادت، به سازمانی که که بتواند با گروههای خارج از سازمان مجاهدین ارتباط و گفتگوی سیاسی برقرار کند و انتقادات از رهبر و سازمان را با برچسب «عامل وزارت اطلاعات رژیم» جواب نگوید، باز سازی کند و نیز جناب ایشان دست از ادبیات و رفتارهایی که برازنده یک نیروی انقلابی که در جهت تحقق حاکمیت مردم مبارزه می کند نیست بردارد. بحث در مورد آن جبهه مورد جدل بماند برای فرصتی دیگرد.  اما این یادداشت را برای این نوشتم که هموطنان بدانند که کسانی مثل  دکتر قصیم و روحانی وقتی صبرشان به آخر می رسد، از چه مسیری گذشته اند. اینها آدم های نابردباری نبوده اند، بلکه واقعا به نقطه ای رسیده اند که امید تغییر در روش از سوی مجاهدین را بیهوده و پوچ یافته اند. از جمله مسائل مورد اختلاف که در متن استعفا آمده است، نحوه برخود با منتقدان و سیاست «انقباضی» مجاهدین است. بی توجهی به مسائل و تلاشهای ایرانیان در مسائل فرهنگی در برابر رژیم منحط آخوندی، هم یکی از وجوه سیاست انقباضی است. به دلیل  مذهبی بودن رژیم ملاها و بکار گرفتن سرکوب برای تحمیل معیارها و  ضوابط ارتجاعی مذهبی به مردم ایران، کار و تلاش فرهنگی از چالشهای مهم در برابر این رژیم بوده است، چیزی که رهبری مجاهدین نه تنها تمایلی به دیدن و دانستن آن نداشت، بلکه حتی آن را در خدمت رژیم می دانست و می داند(به طور مثال می شود به واکنشی منفی به اسکار برای فیلم اصغر فرهادی که در مقاله یی که درسایت همبستگی ملی، از کسی که در عمرش در ایران فیلمی نساخته و تنها یک فیلم مستند در مورد تروریسم رژیم در خارج کشور ساخته است، درج شد دید) ، من در «یادداشت و گزارش»ی که در هفته نامه ایران زمین می نوشتم، تلاش می کردم این وجه( مقاومت فرهنگی) از مبارزه مردم را که طبعا «اهل قلم» و آفرینندگان فرهنگی آن را پیش می بردند و سرکوبگریهای رژیم در این زمینه را، در معرض دید و اطلاع دوستان خود محور بین و واقعیت گریز خودمان قرار داده و نیز ایرانیان خارج کشور را در حدی که ممکن بود از آن آگاه کنم و البته در این زمینه با مجاهدین مشکل داشتم. در مورد این مسائل در فرصت هایی که پیش می آمد با دکتر قصیم بحث و صحبت می کردیم و یکبار من یک مصاحبه هم با ایشان و هم با آقای دکتر هزارخانی در مورد مسائل فرهنگی و نقش روشنفکران و علت حساسیت رژیم در این زمینه برای ماهنامه شورا انجام دادم که مصاحبه دکتر هزار خانی درج شد(ماهنامه شورا دوره دوم شماره 11- فرودین 1373)، اما مصاحبه دکتر قصیم، درج نشد که بعدا فهمیدم به خاطر مخالفت مجاهدین بوده است. تازه درج مصاحبه دکتر هزارخانی هم بدون بحث و جدل با نمایندگان مسئول شورا در تحریریه ماهنامه شورا(دارای حق وتو در انتشار مطالب) به خاطر استفاده از همان حق وتو، در حذف اسم شاملو در آخرین سوال من( در اشاره به موضعگیری او در مورد شرایطی که رژیم برای فعالیت آزاد کانون نویسندگان گذاشته بود آن را هدیه مسموم نامیده بود) که از او به عنوان شاعر بزرگ، یاد کرده بودم، عملی نشد. در جدل آن جلسه من به آقایان یاد آور شدم که در مورد مسائل مربوط به سیاست خارجی در نوشته های من نظر شما برای درج یا حذف مطلب اصل است و من حرفی ندارم، اما در مورد مسائل اجتماعی و فرهنگی کشور، من مقلد هیچ کس نیستم،«حتی مقلد آقای دکتر هزارخانی هم نیستم». آقای دکتر هم برگشت گفت«من هم نمی خواهم که شما مقلد من باشید». دکتر هزارخانی با همه اطلاعات وسیع و همه جانبه نگری، بلند نظری فروتنی کم مانندی دارد و از مشورت و پرسیدن در هر موردی که احتمال بدهد کسی اطلاعاتی دارد رویگردان نیست و من در او ذره یی «خود بحر العلوم دیدن» ندیدم، حیف که حضور او نیز در سایه خود محوربینی رهبری مجاهدین در محاق رفت و استفاده درستی از حضور او نشد. من به بحث و اظهار نظر گذاشته شدن متن مصاحبه با دکتر در جلسه تحریریه شورا را بی معنی می دانستم و در این مورد از خود آقای دکتر هزارخانی ارجمند انتقاد کردم و گفتم من سولاتی از شما که صاحب نظر و مطلع برجسته در مورد مسائل فرهنگی و سیاسی، هستید کرده ام و شما هم جواب داده اید، دیگر بحث در مورد سوال من یا جواب شما در تحریریه معنی ندارد، مگر دوستان باید نظر بدهند که من چه سوالی می توانم بکنم و شما چه جوابی می توانید بدهید؟ جواب دکتر(نقل به مضمون) این بود که وقتی آدم کاری جمعی می کند و انتشار بیرونی دارد بهتر است که دیگران هم نظر خود را بگویند. اما این برای من قابل قبول نبود. یکی از نمایندگان مسئول شورا در تحریریه که اسمش را نمی آورم، واقعا گمان می کرد و به زبان هم آورد که در مورد سوال ها هم ایشان باید نظر مبارکشان را اعمال بکند که من هم درجا به ایشان یاد آور شدم که خیلی زیاده روی می کند و چنین چیزی پذیرفتنی نیست. در هر حال من در پی آن جلسه تحریریه نشریه شورا را تحریم کردم و یک نامه دوصفحه ای هم در اعتراض با رفتار نمایندگان مسئول شورا و اطلاع دادن تصمیم به عدم شرکت در تحریریه نوشتم و به دکتر هزارخانی دادم و از او خواستم که اگر اشکالی ندارد، آن را برای هیات تحریریه بخواند و خودم دیگر در آن شرکت نکردم. نشریه شورا با انتشار شماره 14 متوقف شد که البته ارتباطی به این مساله نداشت و گمانم به خاطر سنگینی کار انتشار هفته نامه ایران زمین و نشریه شورا بود. کسانی مثل دکتر قصیم که سالها با مجاهدین همراه بوده اند و از آنها جدا می شوند، بردباری و همراهی بسیاری نشان داده اند اما رهبری مجاهدین هیچ تغییری در روشها و موضعگیری های غلط برآمده از خودخواهی و خود محور بینی و رویای انحصار قدرت نداده و استعفای این دو عضو محترم شورا نشانه ناامید شدنشان از امکان کمترین تغییر در روش مجاهدین است. من به یقین می دانم آن تصمیم چقدر برای آن دو عضو مستعفی تلخ بوده است و به ویژه یقین دارم که این روزها روزهای بسیار تلخی برای دکتر قصیم است که همکاری او با مجاهدین همراه با مهر و عواطف بسیار به آنان بود.
این را هم برای یاد آوری می کنم که هنوز این کسانی  مثل من هستند که در گفتن بعضی مسائل که بسیار به زیان مدعیان ناصادق «مبارزه برای حق حاکمیت مردم »است، خویشتن داری می کنند. به امید این که رهبری مجاهدین دست از خودخواهی و خود محور بینی بردارند، اشتباهات خود را بپذیرند و از خود انتقاد کنند و دست از برچسب زنی به منتقدان وبی احترامی به آنان بردارند.
۱۷ خرداد ۱۳۹۲ - ۷ ژوئن ۲۰۱۳

سفر با بالهای آرزو، نقی حمیدیان

سفر با بالهای آرزو، نقی حمیدیان

با تشکر از دوست گرامی‌ام نقی حمیدیان که این کتاب را برای نشر اینترنتی در اختیارم گذاشتند
سفر با بالهای آرزو، نقی حمیدیان

در راه کنگره، ارگان مباحث نخستین کنگره سازمان فدائیان خلق ایران

در راه کنگره، ارگان مباحث نخستین کنگره سازمان فدائیان خلق ایران