پنجشنبه 04 ژوئن 2015 شاهرخ حیدری
۱۳۹۴ خرداد ۱۵, جمعه
روشنگریِ افشاگرانه و ترور شخصيت، مسعود نقرهکار
شواهد مستدل است تا سره از ناسره
جدا کند، در حالیکه در ترور شخصيت مدرک، سند و
شواهد مستدل محلی از اِعراب ندارد.
شارلاتانيسم سياسی با آوازهگری مرز ميان اين دو بههم
میريزد و روشنگری افشاگرانه و نقد را ترور
شخصيت معرفی میکند تا با خلط مبحث و سفسطه مانع
پالايش و لايروبی سياست، فرهنگ و
جامعه از دروغپردازی و مردمفريبی شود
پيشگفتار
در چندين مقاله و سخنرانی درباب ترور شخصيت، همراه با طرح عمومی موضوع به نمونه های مشخصِ ترور شخصيت در جنبش سياسی در ميهنمان اشاره کرده ام. زنده يادان ابراهيم شفيعی ( منوچهر هليل رودی) (۱) و خليل ملکی(۲) دو نمونه از قربانيان ترور شخصيت در تاريخ معاصر کشورمان بوده اند.
درسخنرانی ام در"ساکرامنتو" که درباره " ترورشخصيت: زمينه ها و نمونه ها " با عزيزانم گفت و شنيد داشتم" (۳)، و نيزدر گفت و گوی تلويزيونی با بهرام مشيری، در برنامه ی سرزمين جاويد(۴) اين سؤال مطرح شد که مرز ميان ترورشخصيت با روشنگری افشاگرانه و نقد کجاست، و تفاوت آشکار سازی واقعيتت های استتار شده با ترورشخصيت چيست ؟، چرا که هرکس وکسان می توانند هر نوع افشاگری، روشنگری و نقدِ افکار و کردارشان را، که مغاير و ناهمساز بامنافع معنوی و مالی شان باشد با برچسب ترور شخصيت و اتهام زنی و شايعه پراکنی رد و نفی کنند، و فرافکنانه از زيربار قبول مسؤليت و پاسخگوئی شانه خالی کنند. در چنين مواقع چگونه سره از ناسره تميز داده خواهد شد؟. پاسخ من روشن و صريح بوده است: سند، مدرک، شاهد، استدلال و روش و منش برخورد با سوژه است که پديده های افشاگری و روشنگری و نقد را ازترورشخصيت و مباهته اسلامی جدا می کند. بهرام مشيری در گفت و گوی مان اين نکته را به درستی مطرح کرد( نقل به مضمون)، که: " بخشی از جامعه و مردم تلاش می کنند عليه دستگاه استبداد افشاگری کنند، واز ستمگری ها و کلاهبرداری ها سران بگويند تا آن ها را بی آبرو و افشاء کنند، اين ديگر ترور شخصيت دستگاه استبداد و کلاهبرداران نبايد تلقی شود " ، که به گمان من نکته ی بهرام مشيری به جا و پراهميت بوده است، من ضمن تائيد سخن مشيری تاکيد کردم که: " چنانچه مردم بر مبنای مدارک، اسناد، شواهد مستدل، و با اتکا به واقعيت و تجربه زندگی خودشان دست به روشنگریِ ستمگری ها و فساد دستگاه استبداد و عمال آنان بزنند اين عمل ترور شخصيت و اتهام زنی معنا نمی شود، بل که روشنگری افشاگرانه در راستای ِ دفع و رفع پليدپنداری و بدکرداری معنا دارد". بنابراين هر نوع افشاگری، روشنگری و نقد را برچسب ترور شخصيت زدن خلط مبحث و تلاش برای استتار کژانديشی ها و کجروی ها، و تداوم آن ها خواهد بود.
پديده ی ترورشخصيت، پديده ای پيچيده و غامضی نبوده و نيست، فرايندی چند وجهی ست که به عنوان يک فنومن روانشناختی اجتماعی و جامعه شناسانه، تلاشی آگاهانه در جهت خدشه دار کردن شخصيت، شهرت و منزلت فرد يا سوژه است، نوعی تصوير سازی ست که با واقعيت خوانائی ندارد. اصلی ترين ابزار و وسائل ترور شخصيت اتهام زنی های دروغين و بی پايه و اساس، ارائه اطلاعات ساختگی و جعلی، سند ومدرک سازی، شهادت و سوگند دروغين، قلبِ حقايق و واقعيات است. در شايعه پراکنی و اتهام زنی عليه ابراهيم شفيعی وخليل ملکی سند، مدرک و شواهد محلی از اِعراب نداشتند، اتهامات نيز در شرايطی طرح شدند که خطر به زندان افتادن و حتی مرگ برای شفيعی ( هليل رودی ) و ملکی همراه می داشت. بنابراين در صورت فقدان ارائه سند، مدرک و شواهد قابل اتکا آنچه رخ خواهد داد افشاگری، روشنگری و نقد نخواهد بود، ترور شخصيت يا "مباهته" است.
چند کلمه در باب مباهته
اتهام زنی با هدف تخريب يک شخص يا يک گروه اجتماعی، و نهايتا" ايزوله يا حذف آنان، بدون ارائه سند، مدرک و شواهد مستدل سنتی ديرينه است که در سطوح مختلف حکومتی و جامعه وجود داشته و دارد. درميهنمان پس ازحمله اعراب به ايران سنت ناپسند اتهام زنی بی پايه و اساس چهره ی اسلامی وشرعی به خود گرفت و برای برخی از شيعيان به يک پديده ی قابل توجيه اسلامی و فقه شيعی بَدَل شد.
در تاريخ اسلام نخ تسبيحی تاريخی که ابوالحکم را ابوجهل ناميد، و دگرانديشان و مخالفان راکافرو مشرک و زنديق و منافق و مفسدفی الارض خواند را به "جاسوس و لواط کار و قاچاقچی خواندن روشنفکران ودگرانديشان" در حکومت اسلامی وصل کرده است، باب اسلامی و فقهی" مباهته" است. مباهته "تهمت در خدمت ديانت"(۵) است، يعنی می توان به مخالفان اسلام تهمت زد بدون آنکه برای اتهام وارده سند و دليل و شواهد قانع کننده و محکمه پسند داشت، واين يعنی ترور شخصيت شرعی و اسلامی. "مباهته" از همان خانواده ی باب های چند پهلویِ "خدعه و تقيه و توريه" است.
طی ۳۷ سال گذشته حکومت اسلامی نشان داده است که حکومت مباهته گری ست ، با پيشکسوتانی که نوع " روزنامه نگارانه" اش حسين شريعتمداری، مدير مسئول روزنامه کيهان است:
"....سروش نقل کرده است که دوره دوم رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در حاشيه جلسه مديران مسئول مطبوعات با رئيس جمهور، جناب مهاجرانی مجالی برای گفتگو با شريعتمداری می يابد. روزنامه کيهان در آن ايام نوشته بود عبدالکريم سروش در سفر به آلمان جاسوسی کرده و اسرار مملکتی را با بيگانگان در ميان گذاشته است. مهاجرانی به شريعتمداری می گويد شما هر اختلافی که با سروش و ايده ها و اطرافيانش داری داشته باش و آنها را بنويس و در روزنامهات منتشر کن؛ اما شما میدانی، من هم می می دانم که وصله جاسوسی به سروش نمیچسبد و اين تهمتی ناروا و غير موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانه ای دارد که با خارجی ها در ميان بگذارد؟ شريعتمداری در پاسخ می گويد: می دانم سروش جاسوسی نکرده، اما می شود به ايشان بهتان زد و افترا بست؛ چراکه در فقه بابی داريم تحت عنوان مباهته. مطابق با اين بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبيت و نفوذ زيادی دارد و در عين حال خلاف اسلام سخن می گويد و نمی توان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، می توان به او بهتان و تهمت زد و شخصيت او را تخريب کرد و از اين طريق با او در پيچيد و از نفوذ و تأثيرش کاست... " ... مهدی نصيری، مدير مسئول هفته نامه "صبح" نيز در اواسط دهه هفتاد شمسی در يکی از سرمقاله های خود به قصه مباهته پرداخته و آنرا تبيين همدلانه کرده بود.(۶)
اتهام زنی با هدف تخريب يک شخص يا يک گروه اجتماعی، و نهايتا" ايزوله يا حذف آنان، بدون ارائه سند، مدرک و شواهد مستدل سنتی ديرينه است که در سطوح مختلف حکومتی و جامعه وجود داشته و دارد. درميهنمان پس ازحمله اعراب به ايران سنت ناپسند اتهام زنی بی پايه و اساس چهره ی اسلامی وشرعی به خود گرفت و برای برخی از شيعيان به يک پديده ی قابل توجيه اسلامی و فقه شيعی بَدَل شد.
در تاريخ اسلام نخ تسبيحی تاريخی که ابوالحکم را ابوجهل ناميد، و دگرانديشان و مخالفان راکافرو مشرک و زنديق و منافق و مفسدفی الارض خواند را به "جاسوس و لواط کار و قاچاقچی خواندن روشنفکران ودگرانديشان" در حکومت اسلامی وصل کرده است، باب اسلامی و فقهی" مباهته" است. مباهته "تهمت در خدمت ديانت"(۵) است، يعنی می توان به مخالفان اسلام تهمت زد بدون آنکه برای اتهام وارده سند و دليل و شواهد قانع کننده و محکمه پسند داشت، واين يعنی ترور شخصيت شرعی و اسلامی. "مباهته" از همان خانواده ی باب های چند پهلویِ "خدعه و تقيه و توريه" است.
طی ۳۷ سال گذشته حکومت اسلامی نشان داده است که حکومت مباهته گری ست ، با پيشکسوتانی که نوع " روزنامه نگارانه" اش حسين شريعتمداری، مدير مسئول روزنامه کيهان است:
"....سروش نقل کرده است که دوره دوم رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی، در حاشيه جلسه مديران مسئول مطبوعات با رئيس جمهور، جناب مهاجرانی مجالی برای گفتگو با شريعتمداری می يابد. روزنامه کيهان در آن ايام نوشته بود عبدالکريم سروش در سفر به آلمان جاسوسی کرده و اسرار مملکتی را با بيگانگان در ميان گذاشته است. مهاجرانی به شريعتمداری می گويد شما هر اختلافی که با سروش و ايده ها و اطرافيانش داری داشته باش و آنها را بنويس و در روزنامهات منتشر کن؛ اما شما میدانی، من هم می می دانم که وصله جاسوسی به سروش نمیچسبد و اين تهمتی ناروا و غير موجه است. سروش چه منصب دولتی و اطلاعات محرمانه ای دارد که با خارجی ها در ميان بگذارد؟ شريعتمداری در پاسخ می گويد: می دانم سروش جاسوسی نکرده، اما می شود به ايشان بهتان زد و افترا بست؛ چراکه در فقه بابی داريم تحت عنوان مباهته. مطابق با اين بابِ فقهی، اگر مردم به دور کسی جمع شوند که محبوبيت و نفوذ زيادی دارد و در عين حال خلاف اسلام سخن می گويد و نمی توان مردم را از اطراف او پراکنده کرد، می توان به او بهتان و تهمت زد و شخصيت او را تخريب کرد و از اين طريق با او در پيچيد و از نفوذ و تأثيرش کاست... " ... مهدی نصيری، مدير مسئول هفته نامه "صبح" نيز در اواسط دهه هفتاد شمسی در يکی از سرمقاله های خود به قصه مباهته پرداخته و آنرا تبيين همدلانه کرده بود.(۶)
"ترور شخصيت" و شارلاتانيسم سياسی
آنروی سکه ی ترورشخصيت، روشنگری افشاگرانه، نقد و انتقاد است. روشنگری افشاگرانه موجه ترين شکل و روش آگاه سازی افکار عمومی از وجود جريان سياسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، و يا فرد و افرادِ دروغ پرداز و فريبکار است. آگاه سازی در باره مجموعه افکار و کرداری که طيف گستردهای از فعاليت های تهديد کننده ی منافع عمومی ( ويا خصوصی) در حوزه های مختلف حيات اجتماعی را در بر میگيرند. در ميهنمان حکام اسلامی با برچسب زدن "ترور شخصيت" به هر نوع روشنگری و نقد، ستمگری و بی عدالتی و فساد خويش توجيه کرده اند، با روش هائی گاه پيچيده و پوشيده، و گاه آشکار و روشن. در اين ميانه زيرکانه ترين برخوردهای تناقض آفرين و عوام فريبانه در رابطه با رد روشنگری افشاگرانه ، نقد و انتقاد، و نفی آزادی بيان و قلم را آيت الله خامنه ای بارها بروز داده است، وی که به نقش پراهميت روشنگری افشاگرانه آگاه ست، خطاب به مسئولان کشور گفته است: "...درباره اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء کنيم، منتشر کنيم. از کسی، از مسئولی کار خوبی سراغ داريد، اين را بيان کنيد و بگوئيد. نقطه مقابل، اگر نقطهی منفیای سراغ داريد، اين را نگوئيد، افشاء نکيند. افشاء نکردن معنايش اين نيست که نهی از منکر نکنيد؛ چرا، به خود آن کسی که به کارش اشکالی وارد است و بايد ايراد گرفته شود، گفته بشود، اما افشاء کردن اين چيزها مصلحت نيست"(۷) ، اما همين موجود به فرماندهان سپاه پاسداران اش نصيحت می کند که : "...من با حرکت روشنگرانه از سوی هر کسی، از سوی هر نهادی هيچ مخالفتی ندارم؛ بلکه علاقه مندم و معتقدم به مساله تبيين. يعنی اصلاً جزء راهبردهای اساسی ما از اول، مساله تبيين بوده است. تبيين لازم است، ولی معنايش اين نيست که به اختلاف درونی هی دامن بزنيم. حرکت بايد متين، مستند و مستدل باشد. اگر کسانی اختلاف نظرهايی دارند با استدلال بيان کنند. عرض کردم من معتقد به تبيين هستم در دوران کار، انقلاب اسلامی از اساس با تبيين، روشنگری و بيان منطقی و مستدل و دور از هو و جنجال همراه بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقی را هم خراب خواهد کرد."(۸)
تلاش شارلاتانيسم سياسی اين بوده و هست که با خلط مبحث و پيچيده گوئی مرز ميان روشنگری افشاگرانه و نقد و انتقاد با ترور شخصيت را مخدوش کند، و زشت کردارانه واژه گان ترورشخصيت، اتهام زنی، شايعه پراکنی و سمپاشی را برای خلط مبحث و تداوم عوامفريبی ولخرجانه خرج کند تا بتواند به راه خويش ادامه دهد . نمونه در ميان حکومتی ها وغيرحکومتی ها در داخل وخارج کشورفراوان اند.
در ميان حکومتيان جدا از ولی فقيه خيل بزرگی از آخوندهای معمم و غير معمم مخدوش کنندگان حّد و مرز "روشنگری افشاگرانه و نقد" با " تروز شخصت و مباهته " بوده وهستند. هادی غفاری، محسن رفيق دوست و محمود احمدی نژاد سه نمونه اند که واقعيت زندگی مذهبی، سياسی و اقتصادی شان اثبات گر شارلاتانيسم سياسی و کلاهبرداری حرفه ای ست.
برخی ازمشخصه های فکری و کرداری اين افراد در پرتو انبوهه ای از اسناد ومدارک و شواهد- حتی با استناد به کتاب هائی که به قلم خودشان، و سخن ها ی بر آمده از دهان شان - شارلاتانيسم سياسی و کلاهبردارانه تعريف می کنند:
۱- جعل و دروغ پردازی در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سياسی و اجتماعی
۲- خدعه و توريه و تقيه و مردم فريبی در حوزه ی سياست و مذهب و فرهنگ
۳- کلاهبراری و فساد مالی
۴- تلاش برای مرعوب و منزوی کردن روشنگران افشاگر با برچسب های رنگارنگ.
هادی غفاری در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سياسی و اجتماعی خود و پدرش قلب واقعيت کرده است . وی با کارنامه ای آلوده به شرارت و جنايت، در امر کلاهبرداری و مال مردم خوری نيز يد طولائی داشته است. با اين حال روشنگران و افشاگران پليدی های اش را " مشتی اتهام زن و سمپاش" معرفی کرده است.(۹)
محسن رفيق دوست به هنگام ماجرای " رفيق گيت" تلاش کرد کلاهبرداری و فساد مالی برادرش را " اتهام زنی بی پايه وترور شخصيت" وی و خانواده اش قلمداد کند. روشی که اکثر کلاهبرداران مافيای اقتصادی به هنگام لو رفتن کلاهبرداری هايشان به کار می گيرند، و با دفتر دستک های ساختگی، روشنگری افشاگرانه را تخطئه می کنند. نه فقط در حوزه های کلاهبردای اقتصادی در باره شارلاتانيسم جاری در عرصه فعاليت های سياسی و اجتماعی نيز محسن رفيق دوست همين روش بکاربرده ا ست و روشنگران و منتقدان را ترور کننده شخصيت و يا اتهام زن خوانده است. (۱۰)
محمود احمدی نژاد نيز در کنار جهان وهم آلود و" منور" ش، هرآن زشت پنداری، چرک گفتاری و بد کرداری در حوزه ی جهان فريبی و عوامفريبی وبر باد دادن اموال ملت مرتکب شده است را " مباهته" خوانده است ، و امر ضرور روشنگری افشاگرانه ونقدِ استوار بر انبوهی سند، مدرک و شواهد مستدل و غير قابل انکار را اتهام زنی و ترورشخصيت و سمپاشی خوانده است.(۱۱)
آنروی سکه ی ترورشخصيت، روشنگری افشاگرانه، نقد و انتقاد است. روشنگری افشاگرانه موجه ترين شکل و روش آگاه سازی افکار عمومی از وجود جريان سياسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، و يا فرد و افرادِ دروغ پرداز و فريبکار است. آگاه سازی در باره مجموعه افکار و کرداری که طيف گستردهای از فعاليت های تهديد کننده ی منافع عمومی ( ويا خصوصی) در حوزه های مختلف حيات اجتماعی را در بر میگيرند. در ميهنمان حکام اسلامی با برچسب زدن "ترور شخصيت" به هر نوع روشنگری و نقد، ستمگری و بی عدالتی و فساد خويش توجيه کرده اند، با روش هائی گاه پيچيده و پوشيده، و گاه آشکار و روشن. در اين ميانه زيرکانه ترين برخوردهای تناقض آفرين و عوام فريبانه در رابطه با رد روشنگری افشاگرانه ، نقد و انتقاد، و نفی آزادی بيان و قلم را آيت الله خامنه ای بارها بروز داده است، وی که به نقش پراهميت روشنگری افشاگرانه آگاه ست، خطاب به مسئولان کشور گفته است: "...درباره اشخاص، نقاط مثبت را، نقاط خوب را افشاء کنيم، منتشر کنيم. از کسی، از مسئولی کار خوبی سراغ داريد، اين را بيان کنيد و بگوئيد. نقطه مقابل، اگر نقطهی منفیای سراغ داريد، اين را نگوئيد، افشاء نکيند. افشاء نکردن معنايش اين نيست که نهی از منکر نکنيد؛ چرا، به خود آن کسی که به کارش اشکالی وارد است و بايد ايراد گرفته شود، گفته بشود، اما افشاء کردن اين چيزها مصلحت نيست"(۷) ، اما همين موجود به فرماندهان سپاه پاسداران اش نصيحت می کند که : "...من با حرکت روشنگرانه از سوی هر کسی، از سوی هر نهادی هيچ مخالفتی ندارم؛ بلکه علاقه مندم و معتقدم به مساله تبيين. يعنی اصلاً جزء راهبردهای اساسی ما از اول، مساله تبيين بوده است. تبيين لازم است، ولی معنايش اين نيست که به اختلاف درونی هی دامن بزنيم. حرکت بايد متين، مستند و مستدل باشد. اگر کسانی اختلاف نظرهايی دارند با استدلال بيان کنند. عرض کردم من معتقد به تبيين هستم در دوران کار، انقلاب اسلامی از اساس با تبيين، روشنگری و بيان منطقی و مستدل و دور از هو و جنجال همراه بود. اگر هو و جنجال وارد شد، حرف منطقی را هم خراب خواهد کرد."(۸)
تلاش شارلاتانيسم سياسی اين بوده و هست که با خلط مبحث و پيچيده گوئی مرز ميان روشنگری افشاگرانه و نقد و انتقاد با ترور شخصيت را مخدوش کند، و زشت کردارانه واژه گان ترورشخصيت، اتهام زنی، شايعه پراکنی و سمپاشی را برای خلط مبحث و تداوم عوامفريبی ولخرجانه خرج کند تا بتواند به راه خويش ادامه دهد . نمونه در ميان حکومتی ها وغيرحکومتی ها در داخل وخارج کشورفراوان اند.
در ميان حکومتيان جدا از ولی فقيه خيل بزرگی از آخوندهای معمم و غير معمم مخدوش کنندگان حّد و مرز "روشنگری افشاگرانه و نقد" با " تروز شخصت و مباهته " بوده وهستند. هادی غفاری، محسن رفيق دوست و محمود احمدی نژاد سه نمونه اند که واقعيت زندگی مذهبی، سياسی و اقتصادی شان اثبات گر شارلاتانيسم سياسی و کلاهبرداری حرفه ای ست.
برخی ازمشخصه های فکری و کرداری اين افراد در پرتو انبوهه ای از اسناد ومدارک و شواهد- حتی با استناد به کتاب هائی که به قلم خودشان، و سخن ها ی بر آمده از دهان شان - شارلاتانيسم سياسی و کلاهبردارانه تعريف می کنند:
۱- جعل و دروغ پردازی در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سياسی و اجتماعی
۲- خدعه و توريه و تقيه و مردم فريبی در حوزه ی سياست و مذهب و فرهنگ
۳- کلاهبراری و فساد مالی
۴- تلاش برای مرعوب و منزوی کردن روشنگران افشاگر با برچسب های رنگارنگ.
هادی غفاری در رابطه با سابقه و کارنامه مبارزه سياسی و اجتماعی خود و پدرش قلب واقعيت کرده است . وی با کارنامه ای آلوده به شرارت و جنايت، در امر کلاهبرداری و مال مردم خوری نيز يد طولائی داشته است. با اين حال روشنگران و افشاگران پليدی های اش را " مشتی اتهام زن و سمپاش" معرفی کرده است.(۹)
محسن رفيق دوست به هنگام ماجرای " رفيق گيت" تلاش کرد کلاهبرداری و فساد مالی برادرش را " اتهام زنی بی پايه وترور شخصيت" وی و خانواده اش قلمداد کند. روشی که اکثر کلاهبرداران مافيای اقتصادی به هنگام لو رفتن کلاهبرداری هايشان به کار می گيرند، و با دفتر دستک های ساختگی، روشنگری افشاگرانه را تخطئه می کنند. نه فقط در حوزه های کلاهبردای اقتصادی در باره شارلاتانيسم جاری در عرصه فعاليت های سياسی و اجتماعی نيز محسن رفيق دوست همين روش بکاربرده ا ست و روشنگران و منتقدان را ترور کننده شخصيت و يا اتهام زن خوانده است. (۱۰)
محمود احمدی نژاد نيز در کنار جهان وهم آلود و" منور" ش، هرآن زشت پنداری، چرک گفتاری و بد کرداری در حوزه ی جهان فريبی و عوامفريبی وبر باد دادن اموال ملت مرتکب شده است را " مباهته" خوانده است ، و امر ضرور روشنگری افشاگرانه ونقدِ استوار بر انبوهی سند، مدرک و شواهد مستدل و غير قابل انکار را اتهام زنی و ترورشخصيت و سمپاشی خوانده است.(۱۱)
***
خلاصه کنم : ترور شخصيت پديده ای مخرب و مذموم است و پيامدهای آسيب رسانانه و زيانبار اجتماعی، روانی و اخلاقی داشته و دارد. اين اما يک روی سکه است، روی ديگر سکه اهميت و نقش روشنگری افشاگرانه و نقد دررا ستای پالايش و زدايش عرصه سياست و جامعه و فرهنگ از پلشتی ها و پليدی های آسيب رسان به مردم و جامعه است . شناخت و شناساندن تفاوت اين دو پديده، تلاش و تقلای شارلاتان های سياسی و کلاهبرداران حرفه ای برای مصادره به مطلوب از اين پديده ها راخنثی خواهد کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زيرنويس:
• در تعريف شارلاتان آورده اند کسی ست که " با زبان خوش مردم را فريب می دهد . حقه باز، چاخان ، چاچول باز است . به آنچه که فاقد آن است تظاهر می کند. وقيح و پررو در طرح نظرات خود و يا مخالفت با ديگران است، ودروغگوئی، عوامفريبی و مردم فريبی کسب و کار اوست."
۱- مسعود نقره کار، درس هائی از ترور وترور شخصيت "درون تشکيلاتی" در جنبش چپ ايران- در باره ابراهيم شفيعی- ، سايت اخبار روز و روشنگری، ٨ دی ۱٣٨۵ - ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶
۲۰۰۷
۲- مسعود نقره کار، ترور شخصيت نافرجام- در باره خليل ملکی
۳-سخنرانی در ساکرامنتو، ۸ ماه مارس ۲۰۱۵
۴- برنامه سرزمين جاويد، تلويزيون پارس، گفت و گو با بهرام مشيری، جمعه ششم ماه مارس ۲۰۱۵
۵-" ....مباهته عنوانی فقهی ست که از عبارت "باهتوهم" گرفته شده است. در معنای آن ترديد است.اين اختلاف در معنا، موجب اختلاف در جواز و عدم جواز تهمت به اهل بدعت شده است. برخی فقها آن را به معنای اقناع و آوردن دلايل محکم در برابر مخالفين معنا کردهاند و جواز بهتان به اهل بدعت را مردود شمرده اند. در مقابل جواز تهمت زدن و دروغ بستن به اهل بدعت داده اند. برخی فقها ومحدّثين بهتان برای مصلحت دين را، احتمال مرجوح ميشمارند...."
۶-فيس بوک " خزعلی"
۷-سخنرانی خامنه ای : روز يکشنبه ۱۶/۵/۹۰
۸-سخنرانی خامنه ای : در تاريخ ۱۳/۴/۹۰
۹- در باره هادی غفاری
-مسعود نقره کار، روحانيت و پديده ی چماقداری
-خاطرات هادی غفاری،دفتر ادبيات انقلب اسلامی، سال ۱۳۷۴
۱۰-در باره محسن رفيقدوست
-مرکز اسناد انقلاب اسلامی: خاطرات محسن رفيق دوست از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.
-رفيق دوست و آن کيسه پر از طلا، دنيای اقتصاد، ۲۴ آذر ۱۳۸۷.
-ناگفتههای سپاه پاسداران در گفتگوی شهروند امروز با محسن رفيقدوست، شهروند امروز، ۶ بهمن ۱۳۸۶.
محکوميت متهمان اصلی "خانه هدايت" کرج تأييد شد. . روزنامه ايران، ۱۹ آذر ۱۳۸۱.
۱۱-در باره محمود احمدی نژاد- شالاتانيسم روان پريشانه ( ۴ بخش)
زيرنويس:
• در تعريف شارلاتان آورده اند کسی ست که " با زبان خوش مردم را فريب می دهد . حقه باز، چاخان ، چاچول باز است . به آنچه که فاقد آن است تظاهر می کند. وقيح و پررو در طرح نظرات خود و يا مخالفت با ديگران است، ودروغگوئی، عوامفريبی و مردم فريبی کسب و کار اوست."
۱- مسعود نقره کار، درس هائی از ترور وترور شخصيت "درون تشکيلاتی" در جنبش چپ ايران- در باره ابراهيم شفيعی- ، سايت اخبار روز و روشنگری، ٨ دی ۱٣٨۵ - ۲۹ دسامبر ۲۰۰۶
۲۰۰۷
۲- مسعود نقره کار، ترور شخصيت نافرجام- در باره خليل ملکی
۳-سخنرانی در ساکرامنتو، ۸ ماه مارس ۲۰۱۵
۴- برنامه سرزمين جاويد، تلويزيون پارس، گفت و گو با بهرام مشيری، جمعه ششم ماه مارس ۲۰۱۵
۵-" ....مباهته عنوانی فقهی ست که از عبارت "باهتوهم" گرفته شده است. در معنای آن ترديد است.اين اختلاف در معنا، موجب اختلاف در جواز و عدم جواز تهمت به اهل بدعت شده است. برخی فقها آن را به معنای اقناع و آوردن دلايل محکم در برابر مخالفين معنا کردهاند و جواز بهتان به اهل بدعت را مردود شمرده اند. در مقابل جواز تهمت زدن و دروغ بستن به اهل بدعت داده اند. برخی فقها ومحدّثين بهتان برای مصلحت دين را، احتمال مرجوح ميشمارند...."
۶-فيس بوک " خزعلی"
۷-سخنرانی خامنه ای : روز يکشنبه ۱۶/۵/۹۰
۸-سخنرانی خامنه ای : در تاريخ ۱۳/۴/۹۰
۹- در باره هادی غفاری
-مسعود نقره کار، روحانيت و پديده ی چماقداری
-خاطرات هادی غفاری،دفتر ادبيات انقلب اسلامی، سال ۱۳۷۴
۱۰-در باره محسن رفيقدوست
-مرکز اسناد انقلاب اسلامی: خاطرات محسن رفيق دوست از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.
-رفيق دوست و آن کيسه پر از طلا، دنيای اقتصاد، ۲۴ آذر ۱۳۸۷.
-ناگفتههای سپاه پاسداران در گفتگوی شهروند امروز با محسن رفيقدوست، شهروند امروز، ۶ بهمن ۱۳۸۶.
محکوميت متهمان اصلی "خانه هدايت" کرج تأييد شد. . روزنامه ايران، ۱۹ آذر ۱۳۸۱.
۱۱-در باره محمود احمدی نژاد- شالاتانيسم روان پريشانه ( ۴ بخش)
افشاگری رابطه مجتبی خامنه ای و حداد عادل
نشر توسط:vatan
« رابطه مجتبی خامنه ای و حداد عادل( پدر زنش):مجتبی خامنه ای داماد حداد عادل است. پس حداد عادل موفق می شود به ریاست مجلس شورای اسلامی برسد. اما این روابط فامیلی، نه تنها به قدرت سیاسی میدان می دهد که زمینه همکاری های مهم اقتصادی است.در زمان خاتمی ایرانسل به مناقصه گذاشته شد. مجتبی خامنه ای به دنبال آن بود که آفریقای جنوبی که به او پورسانت می داد، برنده مناقصه باشد، اما در یک مناقصه آزاد، شرکت ترک سل ، برنده مناقصه شد. مجتبی ناراحت می شود و به خاتمی زنگ می زند که بگویید :برنده مناقصه آفریقای جنوبی شده است. خاتمی به سلیمانی می گوید قانونی عمل کنید. سلیمانی اعلام می کند ترک سل قانونا برنده شده است.مجتبی دست به دامان حداد عادل می شود. حداد به احمد توکلی می گوید که برنده شدن ترک سل خلاف امنیت ملی است و علیه دولت خاتمی تعداد زیادی مقاله نوشته می شود. خاتمی زیر بار نمی رود تا احمدی نژاد رئیس جمهور می شود. اولین کاری که احمدی نژاد می کند این است که قرار داد را بدهند به وزارت دفاع و ام تی ان به صورت مشارکتی و بدین ترتیب مجتبی از آفریقای جنوبی پورسانت می گیرد که به حساب او در لندن ریخته می شود. (رجوع شود به سخنرانی های توکلی در این مورد و همینطور به سخنرانی های سلیمانی در سایت بازتاب در اینباره)حداد به مجتبی می گوید: من این کار را برای تو کردم. حالا تو برای من یک کاری بکن. برای زمین من از قالیباف مجوز مسکونی تجاری بگیر.حداد عادل یک زمین ۳۰۰ هزار متری که انبار است را در شمال میدان رسالت مالک است. این زمین متری ۲۰۰ هزار تومان می ارزید که توسط قالیباف به یک ملک مسکونی – تجاری تبدیل شد. در نتیجه این عمل زمین ۳۰۰ هزار متری انبار که متری ۲۰۰ هزار تومان می ارزید، یکباره به متری ۳ میلیون تومان تبدیل شد. در این مورد علی اشراقی مخالفت می کند که به توصیه مجتبی، توسط قالیباف، علی اشراقی هم معزول می شود.در حال حاضر بابت هر تلفن ایرانسل ۲ تومان و بابت هر اس ام اس یک تومان به مجتبی می رسد. این علاوه بر پولی است که از آفریقا به حساب اوپورسانت ریخته می شود. هم چنین هر بشکه نفتی که به چین و هند فروخته می شود یک دلار به مجتبی می رسد.چندی پیش یک میلیارد و ششصد میلیون پوند که به حساب مجتبی خامنه ای در لندن رفته بود به دلیل آن که معلوم نبود، از کجا آمده است توسط انگلیس مصادره شد.(رجوع شود به مقالات بی بی سی درباره سعید امامی و قتل های زنجیره ای که در آن ها به ۳۰ درصدی که مجتبی بابت خرید اسلحه از روسیه کمیسیون گرفته اشاره شده است ».
افشاگری دزدی آخوندی دیگر در تهران
فروش مناصب و پستهای مدیریتی همانند دوره قاجار
«اگه میخوای مدیر وشی پول وده، پول زور وده.
«مناصب و پستهای مدیریتی در شهرداری اسلامشهر همانند دوره قاجار قیمتگذاری شده و هرکسی بدون داشتن سواد و سابقه مناسب می تواند با پرداخت حداقل ۲۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان پستهایی نظیر شهرداری، معاونت شهرداری، مدیریت مناطق و… را از آن خود کند!»
«مناصب و پستهای مدیریتی در شهرداری اسلامشهر همانند دوره قاجار قیمتگذاری شده و هرکسی بدون داشتن سواد و سابقه مناسب می تواند با پرداخت حداقل ۲۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان پستهایی نظیر شهرداری، معاونت شهرداری، مدیریت مناطق و… را از آن خود کند!»
ولیالله اصغری علاوه بر ریاست شورای شهر با حفظ سمت قائم مقام ستاد نمازجمعه و از عناصر اصلی باند امام جمعه شهرستان اسلامشهر می باشد به همین خاطر حجه الاسلام محمدعلی نوروزی امام جمعه اسلامشهر طی تماس تلفنی از دادستان اسلامشهر تقاضای دستگیری و برخورد قضایی با محمدرضا مرادی سردبیر بیان اقتصاد را کرده است.
سابقه ستاد نماز جمعه اسلامشهر در مفاسد مالی و اقتصادی
عناصر ستاد نماز جمعه و نزدیکان امام جمعه اسلامشهر پیش از این نیز به موارد کلان زمینخواری و اختلاس پرداخته بودند تا جائیکه به علت حجم گسترده مفاسدشان توسط نیروهای امنیتی و اطلاعات سپاه اسلامشهر دستگیر و محاکمه شدند که این امر منجر به تیرگی روابط میان امام جمعه با اداره اطلاعات و سپاه اسلامشهر شد.
به عنوان نمونه از این موارد می توان به دستگیری و محاکمه قدیر افشار از مسئولان ستاد نماز جمعه اسلامشهر اشاره کرد که به ۲ سال حبس تعزیری، بازگرداندن ۸۳۳ قطعه زمین مربوط به ۱۷ پروژه شرکت تعاونی مسکن اسلامشهر، رد مبلغ(۷ میلیارد و ۲۷۸ میلیون و۴۰۰ ریال) به پروژههای کوثر۲، میلاد و شهرک گلستان محکوم شد.
قدیر افشار پس از سپری کردن دوران محکومیت خود همچنان در دفتر و بیت امام جمعه اسلامشهر رفت و آمد دارد. به واسطه دخالتهای حجهالاسلام محمدعلی نوروزی امام جمعه اسلامشهر درعزل و نصبهای شهرستان، دفتر وی به یکی از کانونهای قدرت و فساد در سطح شهرستان تبدیل شده است. پیش از این نیز وی حسین اصغری فرزند رئیس ستاد نماز جمعه را برای تصدی ریاست سازمان فرهنگی و ورزشی اسلامشهر معرفی کرده بود که با مخالفت نیروهای جبهه پایداری اسلامشهر خواسته او محقق نشد.
امام جمعه همچنین جواد بیاتی شوهر نوهاش را به شهرداری به عنوان مسئول روابط عمومی تحمیل کرده است.
تقلیل بدهی ۷۵ میلیاردی به ۳ میلیارد
مالک یک شهرک نمایشگاهی در اسلامشهر به نام شهرک کامیون دارها ۷۵ میلیارد تومان عوارض به شهرداری اسلامشهر بدهکار بوده که پس از گذشت ۳ سال نه تنها این عوارض را پرداخت نکرده بلکه با پرداخت رشوه به مسئولان شهرداری و اعضای شورای شهر اسلامشهر توانسته است این مبلغ را از ۷۵ میلیارد تومان به ۳ میلیارد تومان کاهش دهد.
چهار بی سواد که یک شبه هم روحانی شدند و هم لیسانسه، یکی از شروط لازم برای کاندیداتوری شورای شهر در شهرستان اسلامشهر داشتن حداقل مدرک لیسانس می باشد.
در این میان ۴ نفر از اعضای شورای شهر اسلامشهر که صرفاً در حد خواندن و نوشتن سواد داشتند با ثبت نام در یک حوزه علمیه متعلق به حجهالاسلام شاهی عربلو واقع در شهرک ولیعصر تهران، بدون گذراندن دروس و تحصیلات حوزوی، مدرک سطح ۲ حوزه علمیه که مستلزم ۹ سال تحصیل است را اخذ و سپس با معادل سازی آن را به لیسانس تبدیل میکنند و از این طریق برای عضویت در شورای شهر کاندید می شوند.
در این میان ۴ نفر از اعضای شورای شهر اسلامشهر که صرفاً در حد خواندن و نوشتن سواد داشتند با ثبت نام در یک حوزه علمیه متعلق به حجهالاسلام شاهی عربلو واقع در شهرک ولیعصر تهران، بدون گذراندن دروس و تحصیلات حوزوی، مدرک سطح ۲ حوزه علمیه که مستلزم ۹ سال تحصیل است را اخذ و سپس با معادل سازی آن را به لیسانس تبدیل میکنند و از این طریق برای عضویت در شورای شهر کاندید می شوند.
Mehr als 30.000 Menschen demonstrieren gegen G7-Gipfel
Mit einer Großveranstaltung haben Gegner des G7-Gipfels in Elmau ihre Proteste gegen das Treffen der sieben wichtigen Industrienationen eingeläutet. In München gingen nach Polizeiangaben 34.000 Menschen auf die Straße.
Die Demonstranten zogen nach der Auftaktkundgebung unter dem Motto "TTIP stoppen - Klima retten - Armut bekämpfen" durch die Münchner Innenstadt. Zu Zwischenfällen kam es bislang nicht. Rund 3000 Polizisten sind im Einsatz.
An dem Protestzug, zu dem diverse Parteien und Nichtregierungsorganisationen aufgerufen hatten, nahmen auch Politiker von Linkspartei und Grünen teil. Zu schaffen
machte den Demonstranten nach Angaben der Polizei die große Hitze. Viele Teilnehmer hätten Kreislaufprobleme gehabt.
machte den Demonstranten nach Angaben der Polizei die große Hitze. Viele Teilnehmer hätten Kreislaufprobleme gehabt.
Auf Plakaten und Transparenten im Demonstrationszug hieß es etwa "Yes we can - Stopp TTIP!" und "Jedes Kind, das an Hunger stirbt, wurde ermordet". Am Hauptbahnhof entrollten Demonstranten ein großes Plakat mit der Aufschrift: "G7-Gipfel blockieren!"
Gipfel beginnt am Sonntag
Am Sonntag und Montag wollen die Staats-und Regierungschefs der USA, Kanadas, Japans, Frankreichs, Großbritanniens, Italiens und Deutschlands auf Schloss Elmau am Fuße der bayerischen Alpen zu Beratungen über weltpolitische Probleme zusammenkommen. Das Treffen steht unter dem Motto "An morgen denken, gemeinsam handeln". Als Gäste reisen am Montag die Staats- und Regierungschefs aus Tunesien, Nigeria und Irak an.
Merkel optimistisch
Die Gastgeberin, Bundeskanzlerin Angela Merkel, erwartet nach eigenen Worten auf dem Gipfel offene Gespräche und Ergebnisse, die über reine Absichtserklärungen hinausgehen: "Wir haben in G7-Gipfeln schon sehr, sehr viele Entwicklungen angestoßen, und auch jetzt wird es konkrete Ergebnisse geben, was zum Beispiel die Fragen der Gesundheit auf der Welt anbelangt", sagte Merkel dem Fernsehsender RTL.
Die Ebola-Epidemie in Westafrika habe gezeigt, "wie schnell wir betroffen sein könnten und wie ungeschickt, sage ich mal, die Weltgemeinschaft reagiert hat: zu spät, sehr vereinzelt, nicht in Koordination mit den internationalen Organisationen. Das muss sich ändern", betonte die Kanzlerin. Deutsche Schwerpunkte des Gipfels sind unter anderem nationale und weltweite Klimaziele, eine Ausweitung der Klimaversicherung, Standards beim weltweiten Handel, die Stärkung der Gesundheitssysteme und die Förderung vo
کشاورزی ایران در دوران پست نرمال؛ اینک خزان بیپایان
ناصر کرمی
ناصر کرمی
درافکندن این بحث که به عنوان عاجلترین اقدام برای مهار خشکسالی در ایران لازم است بخش عمده کشاورزی ایران تعطیل شود در هفتههای گذشته واکنشهای گستردهای را به دنبال داشته است.
مطابق انتظار، غالب دلمشغولان محیط زیست این رویکرد را نه فقط درست و بلکه حیاتی و بایسته دانستهاند. در مقابل بسیاری، به ویژه دستاندرکاران حوزههای اقتصاد و کشاورزی چنین تصوری را غیر واقعبینانه دانستهاند و گفتهاند به جای تعطیلی کشاورزی میتوان آن را اصلاح کرد و بهبود بخشید.
این نوشته انگارههایی را برشمرده در پاسخ به همین ادعاهای اخیرالذکر.
(در مورد چالشهای ایران برای ورود به دوران پست نرمال اینجا بیشتر بخوانید)
چرا تعطیلی کشاورزی؟
شمار خانوارهای کشاورز حدود سه میلیون ذکر شده است. این یعنی اینکه دست کم پانزده میلیون نفر در ایران هنوز از این بخش ارتزاق میکنند. بدیهی است که به راحتی نمیتوان به تعطیلی حوزهای حکم داد که در وانفسای بحران اشتغال در ایران میلیونها دهان باز را در دور دستترین و محرومترین نقاط کشور سیر میکند. اما بخشی از ماجرا ناگزیر است، کم آبی به ناچار دیمزارها را تعطیل و گستره باغها و کشتزارهای آبی را کوچکتر خواهد کرد. بخشی از تعطیلی نیز عامدانه باید انجام شود تا بتوان حقابه بخشهایی از زیستبومهای طبیعی را به آنها بازگرداند و مانع نابودیشان شد.
ماجرا ساده است. ایران نیز همچون بقیه خاورمیانه دچار تغییر اقلیم و خشکیدگی شده و تا هم اکنون متوسط بارش آن با نزدیک به بیست درصد کاهش از متوسط سالانه ۲۵۰ میلیمتر به حدود ۲۰۰ میلیمتر رسیده و میزان دمای آن نیز بر اساس گزارش وزارت نیرو حدود ۱.۱ درجه سانتیگراد افزایش یافته است. انتظار میرود میزان افزایش دما تا ۲۰۳۰ یعنی فقط پانزده سال دیگر ۲ درجه و تا پایان قرن جاری حتی ۴ درجه باشد. از سوی دیگر مدیریت خامدستانه منابع آب و سودای خودکفایی موجب شده ایران با انواع دستکاریها در نظام هیدروشناختی زمین، از جمله سدسازیهای بی رویه، به جای حداکثر استفاده استاندارد از آبهای تجدیدپذیر یعنی ۴۰ درصد، هم اکنون ۹۰ درصد این آبها را استفاده کند که حاصل خشکیدگی و مرگ تاکنون نیمی از دشتهای ایران و خشکیدگی یک به یک دریاچههای داخلی از ارومیه تا بختگان و پریشان و ... است. جز آن، دزدیدن سهم طبیعت از بارشهای جوی باعث شده ایران نخستین کشور جهان در ابتلا به دو بلای ویرانگر فرسایش خاک و بیابانزایی باشد. به همین دلیل برای بقای طبیعت و زیستبومهای ایران چارهای نیست جز تن دادن به مشقت دشوار و دردناک تعطیلی بخش بزرگی از کشاورزی ایران. در دوران تازه پساخشکیدگی، البته فقط کشاورزی نیست که اساساً باید دگرگون شود، اما کشاورزی قطعاً زودتر و شدیدتر تحت تأثیر این دوران جدید قرار خواهد گرفت.
اصلاحات در کشاورزی؛ چگونه و چه وقت؟
می گویند احتیاجی به تعطیلی کشاورزی نیست و میشود با تغییر الگوی کشت و اصلاح نظام آبیاری و افزایش راندمان مصرف آب کشاورزی را در همین سطح فعلی حفظ کرد.
حرف محکمه پسند خوبی است که همچنین اعتنایی انسانی دارد به سرنوشت میلیونها دهقان ایرانی. اما نه خیلی علمی است و نه خیلی واقعگرایانه. مشکل دوتاست: بهرهوری پایین مصرف آب و تزاید بی ضابطه مساحت اراضی کشاورزی در ایران. معمولاً گفته میشود میزان بهره وری آب در کشاورزی ایران بین سی تا چهل درصد است، یعنی کمتر از نصف متوسط جهانی. شاخص دیگری میگوید در ترکیب با الگوی کشت این میزان بهرهوری حتی پایینتر است چون در دنیا به ازای هر متر مکعب آب دو ونیم کیلو محصولات کشاورزی تولید میشود و در ایران یک کیلو. افزایش بهرهوری البته از نظر فنی ممکن است. اما سرمایه گذاری و منابع مالی گسترده میخواهد و البته زمان کافی.
تا کمتر از دو سال دیگر ته مانده آب منابع زیرزمینی ایران هم تمام میشود. به طور دقیقتر تا هیجده ماه دیگر. در همین دو سه سال آینده بخش وسیعتری از دشتهای ایران نیز به واسطه مکیدن آخرین رطوبتهای شان توسط صدها هزار چاه غیر مجاز برای ابد خواهند خشکید. مدعیان تداوم کشاورزی بگویند در این دو سال در پیش رو چقدر امکان ارتقای بهرهوری آب در کشاورزی ایران وجود دارد؟ ده درصد؟ بیست درصد؟ پنجاه درصد؟ یا ممکن است که در معجزهای ناگهانی ایران آن را دو برابر کند؟ و فرضاً اگر دو برابر شد تازه میرسد به متوسط جهانی، اما فراموش نکنیم در جهان خشکسالی رخ نداده، هنوز پا به دوران پست نرمال اقلیمی نگذاشتهاند و در نرمال آنها هم سه برابر ایران باران میبارد.
نکته بعد افزایش بی ضابطه سطوح زیر کشت است. لودر داشتهاند و تصور میکردند هر مرتعی را میتوان به کشتزار تبدیل کرد. اینطور است که فقط در دهه اول انقلاب حدود یک میلیون هکتار زمین تحت عناوین اراضی بایر و موات و... زیر کشت درآمد و در جایی مثل حوزه دریاچه ارومیه مساحت اراضی کشاورزی از ۱۵۰ هزار هکتار در قبل از انقلاب به حدود ۶۰۰ هزار هکتار رسید، یعنی چهار برابر شد.
فرضاً که با پول و تکنیک بشود بهرهوری آبیاری را بالا برد، اما میشود که سطوح زیر کشت را هم به مساحت منطقی و تاریخی آن بازگرداند؟ در جایی مثل حوزه ارومیه فرضاً که بشود مردم را مجاب کرد به سرمایه گذاری گسترده برای تغییر نظام آبیاری و بازگرداندن الگوی کشت از سیب به انگور. اما چطور میشود از آنها خواست ۷۵ درصد کشتزارهای شان را رها کنند؟ یعنی همان حدود ۴۵۰ هزار هکتاری که بسیار فراتر از ظرفیت اکولوژیک این حوزه و به صورت بدون ضابطه بعد از انقلاب به کشتزار تبدیل شده است.
کشاورزی پایدار؛ پیشرفت یا بازگشت؟
گروهی هم هستند که میگویند چاره کار در اجرای برنامه جامع توسعه پایدار مطابق الگوی ایرانی و بومی است. بر مبنای این پارادایم، مشکل از آنجا شروع شد که ما روشهای بومی و اقلیمی کشاورزی را رها کرده و مسحور سدسازی و کانال کشی و توسعه صنعتی شدیم و به الگوهای نامناسب رو آوردیم.
در باره گروه اول یعنی آنها که میگویند نیازی به تعطیلی کشاورزی نیست و میشود با تغییر الگوی کشت و افزایش بهرهوری آب مشکل را حل کرد میتوان گفت نقص نگره آنها ده سال عقب بودن از تحولات اقلیمی خاور میانه است. آنها با منطق نرمال دارند در باره پدیدهای کاملاً متأثر از وقوع پست نرمال نظر میدهند. اما در مورد این گروه اخیرالذکر، یعنی بیرقداران کشاورزی پایدار با الگوی بومی، به جرأت میتوان گفت که مشکل، دست کم بیست سال عقب بودن از انگارههای توسعه پایدار است. اکنون سالها از آن زمان میگذرد که تصور میشد هر آنچه بومی است و قدیمی لزوماً پایدار است و اقلیمی و به خصوص در کشاورزی اکنون دیگر انگاره مسلط این است که کشاورزی اتفاقاً هر چه صنعتی تر بشود پایدارتر است.
تا همین ابتدای دهه چهل ایران وارد کننده هیچ محصول کشاورزی نبود و با قنات و کشت کوزهای و... همه غذایش را تولید میکرد. اما سه مؤلفه مهم در این مدت تغییر کرده است: جمعیت و تکنیک و الگوی مصرف. غذای هشتاد میلیون نفر را در یک کشور خشکیده نمیشود با احیای قنات و خیش و گاوآهن تأمین کرد. در باره غنای تکنیکی کشاورزی بومی ایران هم معمولاً اغراق میشود. البته نبوغ طراحان پدیدههایی مثل معماری کویری و قنات و... ستودنی است اما واقعیت این است که کشاورزان و کوچندگان ما حتی تا ابتدای قرن بیستم از اختراع چرخ اطلاع نداشتند و پیش از ورود اتومبیل به ایران ابزارهای حمل و نقل همان بود که چهار هزار سال پیش نیاکان ما با آنها از ایرانویچ در آسیای میانه روانه فلات ایران شده بودند. طوارق صحرای آفریقا شاید با دیدن لباسهای بیاباننشینان ما تعجب کنند که این کت و شلواریها چطور بیابان را تاب میآورند. (البته که با زحمت زیاد)، در قشلاقات جنوب هنوز روستاییان کلاه مناسبی برای حفاظت در برابر گرما و آفتاب شدید ندارند و از کلاههای نمدی بدون لبهای استفاده میکنند که گرم است و غیر آفتابگیر و بسیار آزارنده. چیکانوهای مکزیکی که در آمریکا نماد عدم توسعه هستند آن کلاههای لبه دار بزرگ و سبک و خنک را هزار سال پیش درست کردهاند.
کابوس تعطیلی برای بازه چهل تا هفتاد درصدی کشاورزی ایران
کسی نمیگوید همه کشاورزی ایران باید تعطیل شود. میشود بازهای چهل تا هفتاد درصدی را در نظر گرفت: به شرط سرمایهگذاری کافی و برنامه ریزی سختگیرانه و جامع. در بهترین شرایط هم دست کم چهل درصد از کشاورزی ایران بختی برای بقا ندارد. تاکید میشود: حتی در بهترین شرایط. اما قابل تصور است که با جذب سرمایه گذاری خارجی و جلب حمایت نهادهای بینالمللی همچون فائو، تعطیلی کشاورزی ایران را محدود کرد به هفتاد درصد مساحت کنونی و سی درصد کشاورزی ایران را به سلامت از ایلغار دوران پساخشکیدگی عبور داد.
روند موجود البته چندان جایی برای خوشبینی باقی نمیگذارد. دولت در این حوزه بسیار سردرگم است و کارشناسان هم چندان کمکی به دولت نمیکنند. مضاف بر آنکه کار هم دشوار است. دست کم چهل درصد کشاورزی ایران محکوم به تعطیلی است و این یعنی از دست رفتن معیشت بیش از یک میلیون خانوار ایرانی.
دولت منفعل
سرانجام: آیا اینکه دولت به هشدارهای کارشناسان اقلیم و محیط زیست برای جیره بندی آبهای زیرزمینی و بازگرداندن بخشی از حقابه طبیعت توجه نمیکند ناشی از دلسوزی دولتمردان برای کشاورزان و روستاییان است؟ اما اگر دلسوزی بود دولت باید نشان میداد که چه برنامه جایگزینی دارد. بیشتر به نظر میرسد که هولناکی ماجرا دولت را کاملاً منفعل کرده است.
منبع:بی بی سی
اشتراک در:
پستها (Atom)