نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ خرداد ۱۶, جمعه

فیلم/امیر کویت "مست و پاتیل" به تهران آمد!

توفان در تهران

 توفان در تهران





























پیش از اینها ارتشی دولا نبود - آفتابه پرکن ملا نبود٬ هادی خرسندی

پیش از اینها ارتشی دولا نبود - آفتابه پرکن ملا نبود٬ هادی خرسندی

هادی خرسندی
پیش از اینها ارتشی دولا نبود آفتابه پرکن ملا نبود/ راست قامت در بر شاه و وزیر کس نمیگفتش مرا سرپا بگیر!/ ارتشی دستش به عنوان سلام بود بالا و فقط بالا، تمام/ حالیا ای دست بالا لشکری دست خود بسیار پائین میبری/ گر که مشتاقی به مالیدن بسی مال خود مالی به از مال کسی!
ویژه خبرنامه گویا
های ای سردار هنگ یاکریم
صاحب گردان رحمان الرحیم
تیمسار لشکر زادالمعاد
ناوبان تیپ سعد ابن جواد
بهترین فرمانده حی الفلاح
کره اسب پادگان ذوالجناح
عاقبت این کبکبه، این دبدبه
بر سرت آوار گردد یکشبه
ArteshiFOTO-2.jpg
فعلن از این زندگی لذت ببر
بهر فرزندت دو تا ماشین بخر
پیش مردم ژست سرداری بگیر
قُپه های مردم آزاری بگیر
هارت و پورتی کن به هنگام عبور
گرد و خاکی کن فزونتر از سپور
تا نگنجد مردمان را در خیال
اینکه هستی پاچه خار و پاچه مال
***
پیش از اینها ارتشی دولا نبود
آفتابه پرکن ملا نبود
راست قامت در بر شاه و وزیر
کس نمیگفتش مرا سرپا بگیر!
ارتشی دستش به عنوان سلام
بود بالا و فقط بالا، تمام
حالیا ای دست بالا لشکری
دست خود بسیار پائین میبری
گر که مشتاقی به مالیدن بسی
مال خود مالی به از مال کسی!
گرچه، تو هرگز نخواهی شد درست
چاپلوسی رشته ی تو، شغل توست

همدل و همدست آخوند قمی
در کنار او علیه مردمی
خلق را مأمور خاموشی توئی
لایق صد جور سردوشی توئی
غارت و فجر و جنایت جرم توست
قاتلی پنهان به یونیفرم توست
میدهد شیخ مظفر روزی ات
خشتک او بیرق پیروزی ات
تا شود صادر ز ایشان گوز و گاز
بیرق ات بر پای او در اهتزاز!
در عوض تو دست آقا را ببوس
قپه افزون بایدت پا را ببوس
بوسه ده اول به دست حضرت اش
تا ببینی تازگی ی «طارت»اش!
دست رهبر را بچسب و بوی آن
لطف ادرار پیمبر توی آن
عطر آرووغ امیرالمومنین
طعم استفراغ زین العابدین
چونکه دستش را مبارک دیده اند
چهارده معصوم بر آن ریده اند
ای فدای خامس آل عبا
ماچ را محکم بچسبان، مرحبا
با همین شدت اگر خدمت کنی
بین حزب اللهیان ناپلئونی
—————————
www.AsgharAgha.com

زهرا قلی پور: یک استاد دانشگاه گفت: ما با وجود فقر در منابع آبی با استفاده بیش از حد؛ اندک ذخایرمان را نیز غارت کردیم حال باید تدابیری بیندیشیم که مجبور نشویم از آب فاضلاب بخوریم.

 زهرا قلی پور: یک استاد دانشگاه گفت: ما با وجود فقر در منابع آبی با استفاده بیش از حد؛ اندک ذخایرمان را نیز غارت کردیم حال باید تدابیری بیندیشیم که مجبور نشویم از آب فاضلاب بخوریم.
 
پرویز كردوانی جغرافیدان برجسته و پدر علم کویرشناسی در گفتگو با خبرنگار ایلنا ضمن تشریح وضعیت منابع آبی كشور، راهكارهایی برای حل مسئله كم آبی ارائه كرد و در این خصوص اظهار داشت: مصرف بهینه آب یعنی به اندازه ذخایرمان مصرف كنیم مثلا همانگونه که هر كسی باید به اندازه پولش خرج كند اگر بیشتر خرج كند مقروض شده و اگر ادامه دهد نابود می شود مصرف بیش از حد از منابع آبی نیز چنین سرنوشتی دارد.
 
جمعیت رو به رشد؛ اما منابع آب ثابت است:
 
وی افزود: منابع آب هر كشوری ثابت است اما سال به سال بر جمعیت كشور افزوده شده و علم و تكنولوژی، بهداشت و زندگی شهری افزایش و در نتیجه مصرف بیشتر رواج می یابد.
 
كردوانی با بیان اینكه هر جامعه ای كه بدون حساب و كتاب آب بیشتری مصرف می كند آب بیشتری نیز آلوده می كند، گفت: اكنون توقع مردم از آب بالا رفته است در حالی كه در گذشته برای برای آب مصرفی خود از آب انبارها استفاده می كردند.
 
از لحاظ منابع آب فقیریم:
 
وی تصریح كرد: مقدار بارندگی و منابع آب كم است و ما از لحاظ آب فقیر هستیم زیرا در عرض جغرافیایی ۲۵ تا ۴۰ درجه واقع شده و تحت فشار جنب حاره ای هستیم كه اگر این هوا به هر منطقه ای بوزد نمی گذارد ابر تشكیل شده و بارندگی داشته باشیم.
 
این جغرافیدان با بیان اینكه بارندگی در كشور ما یك سوم دنیاست و ۹۵ درصد آب كشورنیز برای كشاورزی مصرف می شود، ادامه داد: حتی در گیلان و مازندران كه آب فراوان است در اردیبهشت وخرداد بارندگی كم می شود و در تابستان برای آبیاری مزارع برنج با كمبود آب مواجه می شویم.
 
از تکنولوژی در جهت رشد مصرف آب سوء استفاده کردیم:
 
وی با بیان اینكه ما از تكنولوژی سوء استفاده كرده ایم، خاطرنشان كرد: استفاده از اختراعات بشری هم مثل شیرآلات و شلنگ كه سمبلهایی از تمدن بشر به حساب می آیند باعث شد مصرف آب افزایش قابل توجهی داشته باشد.
 
كردوانی افزود: انتقال آب از مناطق غنی به لحاظ منابع آبی به مناطق كم آب نیز از جمله پیامدهای استفاده نادرست از تكنولوژی است بطوری كه انتقال آب از غرب پرآب و یا كارون به مناطق مركزی و یا اصفهان باعث وخیم شدن اوضاع آبی هر دو منطقه شد.
 
وی توضیح داد: در گذشته كارون و كرخه از رودهای پرآب كشور بودند كه در آنها كشتیرانی می شد اما چون از تكنولوژی سؤاستفاده شده و انتقال آب صورت گرفته در حال حاضر در كارون سبزیكاری می شود و وضع آب شهری مثل اصفهان و یزد نیز بدتر از گذشته شده است زیرا این شهرها به كم آبی عادت كرده بودند واز میزان آبی كه داشته بهینه مصرف می كردند اما با انتقال آب به یكباره كمبود آب رفع شد و زمان قطع این روال امكان صرفه جویی در آب سخت شد.
 
با حفر بی رویه چاه ذخیره آب کشور را غارت کردیم:
 
این استاد دانشگاه حفر چاه های عمیق را دیگر عامل رساندن كشور به مرز بحران آبی برشمرد و گفت: در گذشته قنات وجود داشت در حالی كه حفر بی رویه چاه باعث سوء استفاده از آب و غارت آن شد.
 
وی تصریح كرد: ما در احداث چاه افراط كرده ایم تاحدی كه چاه های غیر مجاز نیز روند روزافزونی داشته و این به معنای آن است كه خرابكاری كرده ایم مثل این است كه بیش از حد مجاز پول قرض گرفته ایم.
 
پروفسور كردوانی افزود: در احداث سد نیز افراط كرده ایم زیرا مدیریت درست وجود نداشت و هر جایی كه مقداری آب وجود داشت سد ساخته شد و حال به جایی رسیده ایم كه اکنون مسئولین؛ خود اذعان می كنند كه اقدامات نادرست بوده است.
 
با سدسازی بی رویه روستائیان را روانه شهرها کردیم:
 
وی با اشاره به اینكه با احداث سد آب را به شهرها و صنایع گسیل داشته ایم تصریح كرد: صنایع و شهرها را آنقدر گسترش داده ایم كه به بدترین شرایط امروز رسانده ایم و حال كه این شهرها و صنایع به آب نیاز دارند توان تامین نیاز آبی شان را نداریم.
 
این جغرافیدان خاطرنشان كرد: با احداث سد و كانال بروی آب های جاری كشاورزی را نابود كردیم و قوانینی وضع كردیم كه در آبرسانی شهرها و صنعت باید در اولویت قرار گیرندو به این ترتیب تولید محصول را كاهش، كشاورزی را تعطیل و كشاورزان را نیز روانه شهرها كردیم.
 
کم آبی تا ۲ سال آینده امنیت غذایی کشور را به مخاطره می اندازد:
 
وی گفت: آنگونه كه مطرح است در جهان تولید و امنیت مواد غذایی طی ۲۰ سال آینده به مخاطره می افتد در حالی كه در ایران ۲ تا ۳ سال آینده امنیت غذایی با مشكل مواجه می شود تا جایی كه امروز مجبوریم روغن، گندم و نهاده دامی را از خارج وارد كنیم و تمام این معضلات به این دلیل است كه آب را برای كشاورزی محدود كرده ایم.
 
كردوانی تصریح كرد: به تصور مقامات توسعه یعنی افزایش سطح زیر كشت در حالی كه این اقدام عقب گرد است چون نشانه كشور پیشرفته در كشاورزی این است كه سطح كشت را گسترش نمی دهد بلكه از همان میزان زمین زیر كشت بهره وری را گسترش می دهد.
 
وی با بیان اینكه به بهانه خودكفایی در مقابل دیگر كشورها اقدام به احداث بی رویه سد كردیم، تاكید كرد: خشك شدن تالاب و باتلاق ها نتیجه سدسازی های بی برنامه بود در حالی كه در گذشته ابتدا از میزان آب موجود ابتدا سهم كشاورزی داده می شد سپس مازاد آب را به شهر و صنعت می دادند اما اكنون به بهانه پیشرفت درست برعكس عمل كرده اند.
 
وی خاطرنشان كرد: در حال حاضر۴۰ متر از سد كرج تبدیل به محلی برای رسوب گل شده و در آینده به روزی می رسیم كه سدی وجود نخواهد داشت زیرا نمی توانیم گل و لای سد را پاك كنیم و رسوب گیری و یا آبخیزداری حوزه بالادست انجام نمی شود.
 
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: برای جلوگیری از مصرف آب به كشاورزان اصفهانی مبلغ ۳ میلیون داده شده تا كار كشاورزی نكنند و این به معنای آن است كه این افراد نیز روانه شهرها شده و در نتیجه فجایع كشاورزی روز بروز افزون شود.
 
جریان ۳ رود عظیم فاضلاب در تهران دشمن کشاورزی:
 
وی تصریح كرد: تهران رودخانه ندارد اما ۳ رود فاضلاب در این شهر جاری است یكی از شرق تهران به سمت مزارع ورامین جاری است كه بدلیل عدم تصفیه باعث آلودگی مزارع كشاورزی شده دیگری از مركز شهر وارد سبزیكاری های اطراف شهرری شده و آلایندگی این بخش را منجر می شود و دیگری كن است كه آب شهر را آلوده می كند.
 
كردوانی با اشاره به اینكه سدها بلای جان روستاها و اكوسیستم آبی، دریاچه، باتلاق و همچنین عامل مهاجرت شده اند، اذعان كرد: آلودگی هوا و كمبود مواد غذایی از دیگر پیامدهای احداث بی رویه سدها هستند.
 
وی با بیان اینكه به جای استفاده از قنات شروع به احداث چاه های عمیق و نیمه عمیق كردیم، افزود: حفر بی رویه چاه مثل این است كه از پس انداز بیش از حد برداشت داشته باشیم و حال به جایی رسیدیم كه از ۶۰۰ دشت تعداد ۳۰۰ دشت ممنوعه اعلام شده است.
 
حفر چاه فقط برای کشاورزی غیر مجاز اعلام شد:
 
این جغرافیدان با اشاره به اینكه حفر چاه فقط برای كشاورزی غیر مجاز اعلام شد، گفت: طبق قانون اعلام كردند كه آب چاه ابتدا باید به مصرف شهر برسد سپس روستا حق استفاده دارد و این مسئله باعث شد كه روستاهای با جمعیت كمتر از ۲ هزار نفر نیز شهر شود تا بتواند حق احداث چاه داشته باشد در حالی كه در جهان یك شهر نباید كمتر از ۳۰ هزار نفر جمعیت داشته باشد.
 
۲۰۰ هکتار زمین نمکزار نتیجۀ تاراج سفره های آب زیرزمینی:
 
وی ادامه داد: در گذشته با كندن ۲۰ متر به آب می رسیدند اما اكنون این میزان به ۳۵۰ متر رسیده است و در مناطقی مثل جهرم به ۵۵۰ متر هم رسیده است و این بدلیل این است كه بیش از حد چاه احداث كردیم و سفره های آب زیر زمینی را تاراج كردیم تا جایی كه آب دریاچه ها فرونشست كرده آب چاه ها شور شده و ۲۰۰ هزار هكتار زمین نمكزار شده است.
 
وی فرونشست زمین ها را از دیگر پیامدهای پدیده كم آبی برشمرد و خاطرنشان كرد: در حال حاضر دشت تهران سالی یك متر نشست می كند ضمن اینكه یكی از دلایل تكیدگی خطوط لوله گاز و آب، فرو ریختن ساختمان ها و یا كج شدن دكل ها همین مسئله كم آبی است.
 
آبی برای جلوگیری از پیشروی از بیابان وپدیده گرد وغبار نداریم:
 
پدر علم كویرشناسی همچنین به پیشروی بیابان ها اشاره و تاكید كرد: اكنون سطح بیابان تا حدی گسترش یافته كه به سختی می توان جلوی پدیده هایی مثل گرد و غبار را گرفت زیرا در گذشته برای مقابیه با آن اقدام به كاشت گیاه یا جنگل كاری می كردند اما اكنون آب برای اقدام به این كار وجود ندارد.
 
تانکرهای نفت به وسایل حمل آب شیرین تبدیل می شوند:
 
وی با اشاره به اینكه پایین رفتن سطح آب منجر به غیر اقتصادی شدن كشاورزی شده، افزود: با روند كنونی هر روز احتمال جیره بندیزآب بیشتر می شود و هر وروز بر تعداد روستاهایی كه باید بوسیله تانكر آبرسانی شوند اضافه می شود.
 
كردوانی گفت: كم كم به سمتی پیش می رویم كه فقط امكان ادامه زندگی در كنار دریای مازندران و خلیج فارس وجود داشته باشد و تانكر های نفت رسانی به وسیله حمل آب شیرین به مناطق مركزی كشور تبدیل می شوند.
 
مصرف آب را مدیریت کنیم​سد بسازیم​قنات بسازیم​به سمت استفاده از آب غیر متعارف برویم​آب انبارها را احیاء کنیم:
 
وی در ادامه با تاکید بر اینکه باید برای همین منابع موجود آب برنامه ریزی کنیم تا با مشکل مواجه نشویم، گفت: باید به نحوی مدیریت داشته باشیم که از هرز رفت آب بارندگی که از ارتفاعات جاری می شود جلوگیری کنیم و برای این منظور باید با یک برنامه صحیح سد بسازیم.
 
کردوانی با بیان اینکه باید مدیریت انتقال آب داشته باشیم، افزود: باید نسبت به تعمیر وتعویض لوله های فرسوده اقدام کنیم، از تجهیزات کم مصرف استفاده کنیم.
 
وی با اشاره به اینکه در آبیاری مزارع کشاورزی باید از آبیاری قطره ای استفاده کنیم، اظهار داشت: جهت آبرسانی به مزارع کشاورزی نیز باید کانال های سیمانی ساخته شود تا آب به خارج نفوذ نکرده ویا تبخیر نشود وهمچنین به سمت کشت گیاهان که نیاز کمتری به آب دارند برویم.
 
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه باید سراغ آب های غیر متعارف برویم، خاطرنشان کرد: کشورهای پیشرفته از ۴۰ سال پیش از فاضلاب برای صنعت و کشاورزی استفاده می کردند در حالی که فاضلاب تهران هدر رفته و به جای استفاده بهینه کشاورزی را نیز از بین می برد.
 
وی همچنین استفاده از آب پشت بام ها، شیرین کردن آب دریا و روی آوردن به آب انبارها واحداث قنات را دیگر راه های مقابله با کم آبی برشمرد.
 
تدابیری اتخاذ کنیم که مجبور نشویم از آب فاضلاب بخوریم:
 
کردوانی در خاتمه یادآور شد: باید تمام تدابیر را بکار ببندیم و از تمامی شیوه های ممکن برای استفاده بهینه از منابع آبی موجود و جلوگیری از هدر رفت آب استفاده کنیم تا مجبور نشویم روزی از آب فاضلاب بخوریم.

٭ دلواپسان امروز خشونت گستران بخصوص از دوره خاتمی بدین سو هستند

٭ دلواپسان امروز خشونت گستران بخصوص از دوره خاتمی بدین سو هستند

● به خوابگاه دانشگاه تهران حمله شبانه شد.
● در زندانها جنايات فراواني روي داد که  قتل زهرا كاظمي یکی از آنها بود.
● نمايندگان مجلس مورد حمله نيروهاي چماقدار تحت حمايت نيروهاي سپاه قرار گرفتند: سيد هادي خامنه‌اي و بهزاد نبوي و نماينده همدان و...
● حجاريان، عضو شوراي شهر تهران، در مقابل شورا ترور شد .
● به بهانه بد حجابي زنان و  دختران را مورد تعرض قرار دادند.
● نشريات به تعطيلي فله اي كشيده شدند.
● مديران مسئول و سر دبيران برخي نشريات و برخي نويسندگان و مخالفان به زندان‌هاي طولاني محكوم شدند .
● وب لاگ نويسان دستگير و به زندان محكوم شدند .
● به مردم كه مراسم چهارشنبه سوري را برگزار مي‌كردند حمله بردند .
● توريست ها را مورد ضرب و شتم قرار دادند .
● نمايندگان مجلس به دليل فشارهاي بيروني دست به تحصن زدند .
● به بيت آيت الله منتظري حمله و خود او در خانه‌اش زندانی شد.
● و....

     يك نمونه از عمليات دلاوران و دلواپسان دوران خاتمي حمله به مراسم نماز جمعه آيت الله طاهري به نقل از كيانوش مظفري از عوامل چماقداري و انصار حزب الله:
 مظفری: من‌ كه‌ از اين‌ قضيه‌ خود 11 اسفند مطلع‌ شدم‌ و آمدم‌.
٭ پرسشگر: از چه‌ طريق‌؟
 مظفری: از طريق‌ تلفن‌، به‌ محل‌ كار تلفن‌ كردند.
٭ پرسشگر: دوستان‌ ديگر جلسه‌اي‌ داشتند؟
 مظفری: فكر مي‌كنم‌. به‌ نظرم‌. اما دقيقاً نمي‌دانم‌ كي‌ بود و چه‌ ساعتي‌، فكر مي‌كنم‌ شب‌ قبلش‌. من‌ همان‌ روز 11 اسفند مطلع‌ شدم‌.
٭ پرسشگر: آيا هيچوقت‌ سؤال‌ مي‌كرديد اشخاصي‌ مانند آقاي‌ الله‌كرم‌ كه‌ در رأس‌ شما هستند با چه‌ كساني‌ ارتباط‌ دارند يا خودشان‌ طرح‌ مي‌كردند كه‌ با چه‌ كساني‌ ارتباط‌ دارند؟
 مظفری: خير: اين‌ سؤال‌ طرح‌ نمي‌شد.
٭ پرسشگر: آقاي‌ مظفري‌ فكر مي‌كنم‌ انصار حزب‌‌الله‌ جلسات‌ زيادي‌ را بر هم‌ ريخته‌. فكر نمي‌كنيد، بازتاب‌ اين‌ مسأله‌ چه‌ بوده‌؟ آيا از اين‌ مسئله‌راضي‌ بوديد؟
 مظری: جلساتي‌ كه‌ به‌ هم‌ مي‌خورد، والله‌ تا همين‌ قضيه‌اي‌ كه‌ اخير اتفاق‌ افتاد و به‌ آن‌ اشاره‌ مي‌شود، پيش‌ خودمان‌ فكر مي‌كرديم‌ كار درستي‌انجام‌ داده‌ايم‌ و هيچ‌ فكري‌ هم‌ روش‌ نمي‌كرديم‌.
٭ پرسشگر: بازتابهاي‌ مردمي‌اش‌ را نگاه‌ نمي‌كرديد؟ بازتابهاي‌ مردمي‌اش‌ چطور بود؟
 مظفری:زياد اهميتي‌ به‌ اين‌ مسأله‌ داده‌ نمي‌شد، چون‌ احساس‌ مي‌كرديم‌ اداي‌ تكليف‌ كرده‌ايم‌.
٭ پرسشگر: آقاي‌ مظفري‌ پس‌ از جريان‌ 11 اسفند جريان‌ اصفهان‌ است‌. يك‌ گروه‌ از باند مهدي‌ هاشمي‌ حركاتي‌ را در نجف‌ آباد انجام‌ دادند.ظاهراً جلسه‌اي‌ چيزي‌ داشتيد كه‌ توي‌ آن‌ توجيه‌ شديد كه‌ برويد آنجا اقدام‌ كنيد؟ يك‌ چنين‌ چيزي‌ صحت‌ دارد براي‌ بچه‌هاي‌ انصارحزب‌ الله‌؟
 مظفری: بله‌.
٭ پرسشگر: چطور شد قضيه‌؟
 مظفری: براي‌ بازديد از غرفه‌ شلمچه‌ ما رفتيم‌ نمايشگاه‌ مطبوعات‌. رفتيم‌ آنجا. با بچه‌هاي‌ شلمچه‌ رفتيم‌ دفتر، آنجا آقاي‌ ده‌نمكي‌ انگار منتظربودند. بعد شروع‌ به‌ صحبت‌ كردند كه‌ بايد برويم‌ اصفهان‌. و اين‌ حرف‌ها. بعد رفتيم‌ دفتر دانشجویان حزب‌الله توي‌ منزل‌ حسين ‌الله‌كرم‌ که فرشاد ابراهیمی داشت حرف می‌زد درباره‌ اين‌ قضيه‌.
٭ پرسشگر: توي‌ آن‌ جلسه‌ چه‌ كساني‌ بودند؟
 مظفری: والله‌ اكثر بچه‌هاي‌ فعال‌ بودند.
٭ پرسشگر: چند نفر؟
 مظفری: چيزي‌ حدود 20 تا 30 نفر.
٭ پرسشگر:جلسه‌ گذاشتيد راجع‌ به‌ اصفهان‌؟
 مظفری: وقايعي‌ كه‌ در اصفهان‌ اتفاق‌ افتاده‌‌بود، راجع‌ به‌ باند مهدي‌ هاشمي‌ بود. يك‌ سري‌ اختلالات‌ در شهر ایجاد كرده‌ بودند. بعد از چند سال‌ و قضيه ‌منتظري‌ علم‌ شده‌‌بود و اين‌ حرفها. از اين‌ طرف‌ هم‌ صحبت‌ آقاي‌ طاهري‌ بود. امام‌ جمعه‌ شهر اصفهان‌ و موضع‌گيري‌هاي‌ ايشان‌ عليه‌ولايت‌ و نظام‌ و اين‌ حرفها که آن‌هم اختلالي ايجاد كرده‌ بود توي‌ نجف‌ آباد و داشت‌ دامنه‌اش‌ به‌ سمت‌ اصفهان‌ گسترش‌ پيدا مي‌كرد.
٭ پرسشگر: خوب‌ ببينيد مملكت‌ خودش‌ نيروي‌ اطلاعاتي‌ دارد، بسيجي‌ دارد، نيروي‌ انتظامي‌ دارد، چطور براي‌ بچه‌هاي‌ انصار حزب‌ الله‌ توجيه‌مي‌كردند كه‌ آقا ما سواي‌ تمام‌ قواي‌ مملكتيم‌ بايد اين‌ تشخيص‌ را بدهيم‌ و عمل‌ كنيم‌ بهش‌؟ بعد سازماندهي‌تان‌ به‌ چه‌ شكلي‌ بود؟ آيا خود انصار حزب‌ الله‌ تصميم‌ گرفته‌ بود برود؟ چقدر تعدادتان‌ بود؟
 مظفری: چيزي‌ كه‌ با اتوبوس‌ رفتند، چيزي‌ حدود 400 يا 500 نفر با اتوبوس‌ رفتند.
٭ پرسشگر: شما هم‌ با اتوبوس‌ رفتيد؟
 مظفری: نه‌؛ ما مانديم‌ براي‌ كار تهران‌ و بعد صبح‌ حسين‌ الله‌كرم‌ و دكتر توراني‌ و دو سه‌ تا از بچه‌هاي‌ ديگر، با هم‌ رفتيم‌.
٭ پرسشگر: بچه‌هايي‌ كه‌ با اتوبوس‌ رفتند شب‌ قبلش‌ كجا خوابيده‌اند؟ داخل‌ مسجد المهدي‌ اصفهان‌.
 مظفری: اصلاً آن‌ روز جمعه‌ قضيه‌ توي‌ اصفهان‌ بود. قضيه‌ راهپيمايي‌ بود، ما هدفمان‌ شركت‌ در راهپيمايي‌ بود. و اينكه‌ اگر مسأله‌اي‌ باشد بتوانيم‌ كاري‌ انجام‌ دهيم‌.
٭ پرسشگر: آقاي‌ مظفري‌ لطفاً موضع‌ انصار حزب‌الله‌، آقاي‌ الله‌كرم‌ و آقاي‌ توراني‌ و اعضاي‌ ديگر را راجع‌ به‌ شخص‌ آيت‌ الله‌ طاهري‌ بگوئيد؟نسبت‌ به‌ ايشان‌ چه‌ ديدگاهي‌ داشتيد؟
 مظفری: والله‌ ايشان‌ را يك‌ فرد مطرودو ملعون مي‌دانستند.
٭ پرسشگر: به‌ چه‌ دلايلي‌؟
 مظفری: با صحبت‌هايي‌ كه‌ مي‌شد صحبت‌هايي‌ كه‌ ايشان‌ راجع‌ به‌ شوراي‌ نگهبان‌ و مجلس‌ خبرگان‌ مي‌كردند و قضاياي‌ سياسي‌ كشور.
٭ پرسشگر:انصار حزب‌ الله‌ هميشه‌ مدعي‌ است‌ كه‌ ما نه‌ راست‌ هستيم‌ و نه‌ چپ‌ و اين‌ تقسيم‌بندي‌ را قبول‌ نداريم‌.
 مظفری: بله ما در خط‌ ولايت‌ هستيم‌.
و...
   در آن روزها، دلواپسان امروز و دلاوران آن‌چنان عرصه را بر حکومت خاتمي تنگ کردند كه از دست وي هيچكاري بر نمي‌آمد. البته او مي‌توانست با تاكيد بر دو لايحه ارسالي قدري نيروهاي ضد مردمي را به عقب نشيني وادار نمايد اما از آنجا كه حاميان وي در نهادهاي مختلف ضعيف و كم بودند به نتيجه نرسيد.
    آن دوران هشت ساله گذشت و شرايط براي بر سر كار آمدن حکومت هم نظر با خامنه‌اي فراهم شد كه از قبل برنامه ريزي شده بود. زيرا سيد علي خامنه‌اي به خوبي دريافته بود كه در هشت ساله رياست جمهوري محمود احمدي نژاد مي‌تواند از تمام سرمايه به دست آمده استفاده نمايد و دست به گسترش توان خود و نيروهاي تروريستي و جنگ طلب در كشورهاي ديگر بزند و با صدور سلاح و دلار گروههايي مانند حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامي و بكوحرام و جيش‌المهدي وحزب الله تركيه و حزب الله عراق و فاطميون افغانستان و جهاد اسلامي افغانستان و... و نيروهاي حاكم بر عراق و سوريه و سودان و نيجريه و سنگال و مالي وافريقاي جنوبي و لبنان  و...را قدرت ببخشد تا در روز مبادا از آن نيروها استفاده کند. مافیاهای نظامی مالی و حزب سیاسی مسلح نیز می‌خواستند دولت را به تصرف خود درآورند. اما ايراد كار خامنه‌اي و نيروهاي حامي‌اش اين بود كه مي‌پنداشتند تا آخر بر همان خط خواهند رفت و كسي ياراي مقابله با آنها را ندارد .
    با تشکیل حکومت احمدی نژاد، چماقداران دلاور و دلواپس! که خود را در کنار وی به قدرت رسیده می‌دانستند با صدور اطلاعیه‌ای غلاظ و شداد، برنامه‌های خود را علنی کردند. بخش‌هايي از اطلاعيه  حزب‌الله  بعد از بر سر كار آمدن حکومت محمود احمدي نژاد:
    «...استقرار دولت جديد و تكميل حلقه‌ي مفقوده در زنجیره‌ي انقلاب اسلامي قطعا پديده‌اي بسيار مبارك است و لااقل در تصحيح جهت‌گيري اصيل انقلاب گامي اساسي به شمار مي‌رود. اين تحول جديد كه دست عنايت حق در فرآيند تحقق آن به روشني نمودار است عرصه‌اي جديد از مسووليت و ايفاي نقش را فراروي انقلابيون قرار مي‌دهد و اهتمام جدي و تلاش و توان مضاعف مي‌طلبد...اين راهبرد در مقطع كنوني از تاريخ انقلاب، ساز و كارهاي ويژه‌ي تحقق خود را مي‌طلبد.
   ...صرف‌نظر از كج‌پنداري‌هاي كساني كه حاضر نبودند مبارزه با فقر و رفع تبعيض را در شعارهاي صوري خود نيز رعايت كنند، در دولت عدالت، مبارزه مستمر با اين دو پديده‌ي زشت و عزت‌شكن، دو راهكار اساسي براي وصول به هدفي برتر است، كه همانا تسهيل در اجراي دستورات ديني و حاكميت قوانين الهي در جامعه مي‌باشد. اصولا جامعه عزتمند همان جامعه‌اي است كه در آن، شرايط عبوديت و بندگي فراهم باشد و لاغير.
...مبارزه با عوامل معاند و مزاحم و علف‌هاي هرز در اجتماع، يگانه راه بقاي عزت و شرافت جامعه است وگرنه هيچ دستاوردي، از دستبرد كفار بي‌نشان و منافقان در امان نيست. هر چه جريان مومنان عزتمدار در جامعه پرصلابت‌تر ظاهر شود، توطئه و تقلاي جريان نفاق پيچيده‌تر مي‌شود و اگر چه در جدال هميشگي حق و باطل، جبهه حق هميشه پيروز ميدان است اما شرط آن بازشناسي دقيق نفاق و افشاي چهره‌هاي پر تزوير و رنگارنگ منافقان است تا مبادا در جبهه‌ي حق شكاف و رخنه‌اي ايجاد كنند.
    يكي از خيرات قهري دوران خاتمي فرصتي بود تا از رهگذر آن بازشناسي جريان‌هاي نفاق بي‌پرده و نقاب ممكن شده و در فرصت‌هاي پيش‌رو، پالايش زلال انقلاب از خس و خاشاك و آلودگي‌هاي نفاق ميسر شود. اينك همان زمان فرا رسيده است.
    انصار حزب‌الله معتقدند: جرياني كه به ويژه در شانزده ساله‌ي اخير به بهاي بي‌اعتقادي، پشت پا زدن و بلكه مبارزه و ستيز با اعتقادات اصيل ديني مردم، دفاع از راي و خواست مردم را بهانه و دستاويز كرده بود، هم اينك بي‌آبرو شده است. اكنون تمامي خواسته‌هاي ملت بر اعتقادات آنان منطبق است و مجلس و دولتي برآمده از آراي اعتقادي مردم در مصدر امور است. حاشا كه ديگر باره مومنان اجازه دهند تا تئوري‌هاي بي‌رمق و نخ‌نماي دموكراسي غربي و پنهان شده در پشت نقاب مردم مجددا مجال حمله و تركتازي يابند. جريان نفاق از اين پس با چه جراتي از مردم دم مي‌زنند؟ كدام مردم؟ همان مردمي كه آراي قاطع آنان افكار جريان مدعي دموكراسي دروغين و ارزش‌هاي كاذب آن را يكسره به زباله‌داني تاريخ فرستاد؟ اينك وقت آن رسيده تا در پناه هوشياري مردم و با دستان پر توان حزب الله، شرنگ تلخ ذلت و رسوايي به كام نفاق ريخته شود.
     ...ژورناليسم منافق، اين خنياگر عصر مدرنيته، از اين پس در ميان مردم جايگاهي ندارد. گذشت آن دوراني كه هر رانده و مانده‌اي بتواند به مدد ثروتي نامشروع و يا سرمايه‌اي دزديده شده از بيت‌المال مردم فقير و گرسنه و پروانه‌اي فراهم آمده از رانت‌هاي نامشروع قدرت و پنهان شدن در پشت نقاب فريبنده مردم‌گرايي ادعايي، بر عليه انقلاب «مسجد ضراري مدرن» ايجاد كند و از اين سنگر غصبي با دسيسه و نفاق، بر عليه ارزش‌هاي انقلاب و حاميان راستين آن بتازد. دستگاه قضايي در عمل به قوانين مصوب در بركندن اين علف‌هاي هرز چه حالت منتظره‌اي دارد؟ اگرچه تعلل هر يك از مبادي و دستگاه‌هاي ذيربط، رافع مسووليت امت حزب‌الله در عمل به تكليف نخواهد بود. جولان جريان گسترده و رنگارنگ نفاق و عناصر آن ديري است كه در عرصه‌ي فرهنگي فضا را غبارآلود كرده است. عرصه‌هاي كتاب و فيلم و سينما و تئاتر به شدت آلوده است. هنر براي هنر و يا همان هنر براي شيطان نيز مشغول تركتازي و هجمه و تمسخر باورهاي خون‌رنگ ملت است. حد توقف اين جولانگري‌ها كجاست؟ اگر فضاي ليبرال دموكراسي حاكم، مجوز تسامح و تساهل تا قعر اسفل السافلين را صادر كرده بود، چاره‌انديشي دولت جديد به عنوان نماينده‌ي خالص‌ترين باورهاي اعتقادي شهيد دادگان و ولي‌نعمتان انقلاب، چيست؟
    ... مشخصا طي هشت ساله گذشته تاكنون شبكه مخفي و مرموز نفاق با نابودي شاكله مديريت انقلابي در وزارت اطلاعات عملا راه را بر اجراي توطئه‌هاي براندازي جريان نفاق جديد همواره ساخت وعلاوه بر انواع دسيسه‌هاي پنهاني، تجري مستقيم و بي‌پرده به اركان نظام اسلامي و خطوط قرمز اسلام و امت حزب الله و قانون اساسي بدعتي فراگير شد.حقيرترين سركردگان مزدور و بي‌آبرو، ميدان داري كردند و بلعيدن استفراغ مسموم سازي‌هاي جاسوسي و راديو‌هاي بيگانه هنر روشنفكران شد. »

      4 سال از ماه عسل خامنه‌اي و احمدي نژاد گذشت و در بحبوحه انتخابات سال 88 خامنه‌اي با مشاوره سيد مجتبي دست به عمل زد و فرمان تقلب را صادر كرد. او مي‌پنداشت كه اگر اعتراضي صورت گيرد با گرفتن چند دانشجو و زدن چند تو گوشي به آنها مسئله حل خواهد شد ولي متوجه اين قضيه نبود كه با گذشت حدود سي سال از انقلاب ديگر مردم مانند گذشته براي او تره هم خورد نمي‌كنند. لذا مجبور شد نيروهاي سركوبگر سپاه و بسيج و نيروي انتظامي را وارد جنگ با مردم كند. هر چه از آغاز سركوب مي‌گذشت شرايط بدتر مي‌شد و جنايت بيشتر به گونه‌اي كه ديگر هيچ ديگي براي خامنه‌اي به جوش نمي‌آمد مگر از سوي همين دلواپسان دلاور! كه مراسم خالي بندي 9 دي را يوم الله! خواندند  و از همان سال به اين سو شديد‌ترين شيوه سركوبگرانه و امنيتي كردن جامعه را به وجود آوردند . و امروز، محمد علی جعفری، «فرمانده» سپاه می‌گوید ما بودیم که مانع درآمدن نام میر حسین موسوی از صندوق رأی شدیم  و رئیس جمهور گرداندن احمدی نژاد را مهندسی کردیم!
    ديري نگذشت كه شكاف ميان حاكميت روز به روز بيشتر شد و اكثر قريب به اتفاق روحانيون نزديك به خميني از خامنه‌اي دور شدند و او دلخوش به چند روحاني جوان و جنايتكاري شد كه همگي تحت تربيت او و مصباح يزدي قرار داشتند. از جمله، علي سعيدي و برادران طائب وعليرضا پناهيان و مصلحي و محسني اژه‌اي و روح الله حسينيان و اديب يزدي و نبويان و زارعان و نواب و رييسي و...و برخي مفتيان جنايتكار و فاسد مانند مصباح يزدي و محمد يزدي و احمد جنتي وعزيز الله خوشوقت و مهدوي كني و مير حجازي و محمدي گلپايگاني و  نيز تعدادي مداح مانند منصور ارضي و سعيد حداديان و برادران سيب سرخي و...
    او مي‌پنداشت با وجود اين افراد مي‌تواند به حكومت يكپارچه ادامه دهد. اما بحران اتمی که خود یکی از سه سازنده آن بود، فشارهاي داخلي و تحريم‌های غرب را ببارآورد. ابتدا قطعنامه‌ها و تحریم‌ها را ورق پاره مي‌خواندند. كار به جايي رسید كه حاكميت در افلاس مالي شديد قرار گرفت و واواک و دیگر دستگاههای اطلاعاتی به او گزارش کردند که عن قريب مسئله  فقر و بيكاري ملت را به واكنش خواهد كشاند و ممكن است كار به جايي برسد كه نتوان جلوي اعتراضات گسترده مردم را گرفت .
    درآمد ارزي به دست آمده از فروش هشت سال نفت به دليل غارتگري نيروهاي وابسته به بيت و سرداران قاچاقچي و غارتگر سپاه و نيروهاي وابسته به حکومت و چماقداران با سابقه از بين رفت و به دليل تحريم فروش نفت روز به روز خزانه دولت خالي‌تر و درآمد‌هاي بيت نيز كاهش يافت و خطر هر چه بيشتر خامنه‌اي را تهديد كرد. نيروهاي مفت خوار خارجي، حزب‌الله لبنان و سوريه و عراق و سودان و ... هم منتظر دلارهاي نفتي بودند كه ديگر به دست نمي‌آمد . علاوه بر آن «اصولگرایان» نیز گرفتار تفرقه و حمله به یکدیگر شدند.نيروهاي دلواپس و دلاور كنوني در سالهاي بعد از 88 نيز، دست از چماقداري و خيانت بر نداشتند و اين بار نيروهاي وابسته به خود را نيز  مورد حمله قرار دادند :
● حمله به سخنراني رييس مجلس، علي لاريجاني  در قم توسط شاگردان مصباح يزدي  و نيروهاي سپاه.
● حمله به سخنراني‌هاي خاتمي در حسينيه امام خميني .
● حمله به سخنراني سيد حسن خميني  در گورستان خميني .
● حمله به خانه مرجع تقليد يوسف صانعي .
● حمله به كلاس‌هاي درس شبيري زنجاني  و جوادي آملي .
● حمله و فحاشي به دختر هاشمي رفسنجاني و تظاهرات همراه با دشنام‌هاي ركيك در مقابل خانه هاشمي رفسنجاني .
● ترور خواهر زاده مير حسين موسوي  و حمله با چاقو به محمد سلامتي .
● حمله به تجمعات دانشجويي .
● دستگيري اعضاي خانواده هاشمي رفسنجاني و موسوي تبريزي و بهشتي و كروبي و سرداران باكري و همت  و...
● دستگيري نيروهاي سپاه پاسداران و جانبازان بعد از كودتاي سال 88.
● دستگيري برخي مقامات سابق حكومت بعد از كودتاي سال 88. همان كساني كه از بانيان خشونت و ترور و خيانت و جنايت و... بودند بهزاد نبوي و محسن ميردامادي و مصطفي تاج‌زاده  و...
● غير قانوني خواندن احزاب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و...
● و...
   تا جايي كه حتي به حکومت دست نشانده «امام زمان» هم رحم نكردند و در اواخر حکومت دوم احمدي نژاد، بر ضد وي و نيروهاي همراه او  دست به اقدام زدند:
● تظاهرات عليه حاميان رييس جمهور  احمدي نژاد .
● حمله به مراكز وابسته به ياران احمدي نژاد .
● دستگيري برخي از نزديكان و مشاوران احمدي نژاد .

نامه را خطاب به من و با عنوان «آقای فرج سرکوهی» نوشته اید و من نیز خطاب به «آقای مسعود کیمیائی» می نویسم

 
نامه را خطاب به من و با عنوان «آقای فرج سرکوهی» نوشته اید و من نیز خطاب به «آقای مسعود کیمیائی» می نویسم هرچند ترجیح می دادم که به جای «اقای مسعود کیمیائی» خطاب به مسعود پیش از ضیافت و تجارت، مسعود پیش از ماجرای سعید امامی و «کنسرت گذاری» معروف مشکوک بنویسم، مسعود گوزن ها، دندان مار و گروهبان، مسعود تک اتاق خانه پدری در خیابان بهار که اگر چنین بود؛ که دریغا نیست؛ شما نیز به جای «آقای فرج سرکوهی» خطاب به همان «فرج» خانه اجاره ای امیرآباد می نوشتید یا همان فرج دفتر آدینه در جمال زاده. 
 
نمی خواهم این نامه تلخ را با خاطره های شیرین دوران سپری شده روزگاری رنگ کنم که شما خلاق و در جبهه شورشیان بر ستم بودید و هنوز بدان سوی نرفته بودید. جمله های بالا را تنها در پاسخ به اشاره های شما به برخی خاطره های مشترک نوشتم تا بدانید که یادهای من نیز زنده است و محترم. راستی را که چه چرخش هائی می کند آدمی در بزنگاه های انتخاب و گزینش های طاقت سوز و چه چرخ هائی می زند روزگار در گرهگاه ها و عطف های دشوار. بگذریم.
 
با آن چه در نامه خود نوشته اید بحث از درستی یا نادرستی ادعاهای شما در مصاحبه با روزنامه شرق برگذشت. آن بحث برای من هم تمام شده است. شما سخن خود گفته اید، هواداران شما نیز در دفاع از شما و منتقدین شما در نقد ادعاهای شما دلایل خود گفته اند. شاهدان دست اول رخداده ها نیز گواهی خود نوشته اند. مکرر نمی کنم که تکرار ملال آور است. به نامه شما می پردازم و اگر گاه بحث های گذشته به اختصار مکرر شد به احترام گفته شما و گفت و گو است که سخن های شما بی جواب نماند. 
 
بغض یا خشم و جای نداشته ما:
 
در انگیزه شناسی انتقاد من از مصاحبه شما با روزنامه شرق به «تنگ کردن جا» رسیده اید و «بغض». «نمی دانستم جای به این کوچکی از من، چه جاهایی را تنگ کرده است. حتی آنهائی که جایی ندارند» و «آنانی که بغض دارند همان ها سنگ اول را پرتاب می کنند».
 
«بغض» که نه اما خشم به استبداد هست و خواهم گفت چرا هست اما کدام «جا»؟ جای نداشته کسی را که تنگ نمی توان کرد. من در آن عرصه ها که شما هستید و از جمله در سینما، نیستم که جای مرا تنگ کنید. من حتا در ایران نیز نیستم. 
 
تازه تبعیدیان غارت شده که به گفته چندی پیش «روزنامه عزیز شرق» شما و «کین نامه» ها و «ردیه نویسی» های هر ماهه دیگران، «جایی ندارند در جامعه ایرانی» تا شما یا کس دیگر بر آنان تنگ کند و نمی دانم که اگر چنین است چرا مدام بر طبل های تبلیغاتی خود علیه ما می کوبند و کین توزی اشان به ما و به چهره های خلاق ما از کدام نگرانی ها است که سرچشمه می گیرد؟ 
 
خشم گفتم که هست. خشم علیه آن سلطه که مسعود گوزن ها و داندن مار و گروهبان را از ما گرفت و به آقای کیمیائی ضیافت و تجارت و «کنسرت گذاری» مشترک مشکوک و به زینت صندلی های ردیف جلو سخنرانی قدرتمندان استحاله کرد یا تقلیل داد. 
 
خشم هست علیه آن ستم که فیلمساز معترض ما را کاهش داد به زینت المجالس مجلس سخنرانی دبیر اسبق شورای عالی امنیت ملی. همان که به زمان دبیری اش در این شورا، طرح «جذبِ» روشنفکران و هنرمندان مستعدِِ جذب و «حذف ِ» فیزیکی و فرهنگی روشنفکرانِِ ِ منتقد، تصویب و با موافقت «اطلاعات دفتر رهبری» برای اجرا به آقایان علی فلاحیان و سعید امامی و «شورای عالی وزارت اطلاعات» ابلاغ شد و این ها هم که نزده و بی دعوت و بی دستور می رقصیدند، کاردها برکشیدند و کردند آن چه می دانید و همه می دانند. 
 
از «دوستی قدیمی» یاد کرده ای. بگویم برایتان که چوب آن طرح به تن خیلی ها خورد. از این خیلی ها یکی دو تا هم «دوستان قدیمی» قبل از دگرگونی شما بودند. به مثل من و علی رضا. 
 
علی رضا اسپهبد را که از خلاق ترین نقاشان سرتاسر تاریخ هنرهای تجسمی ایران است، یادتان هست؟ با او پیش و بیش از من دوست بودید. همان علی رضا که در رد دعوت وزارت ارشاد اسلامی در آدینه نوشت «من در هیچ نمایشگاه دولتی شرکت نمی کنم» و تیغ سرکوب خشن را به جان خرید.
 
نمی دانم خبر شدید که در هجوم وحشیانه عوامل سعید امامی به دفتر «دوست قدیمی» اتان علی رضا، در همان سال های ساختن فیلم های ضیافت و تجارت و رابطه های شما بود که او سکته کرد؟ دفتر خیابان دولت که یادتان نرفته. همان جا زدند او را که افتاد. بر تخت بیمارستان برایمان گفت که با او چه کردند.
 
حالا که از «دوستی قدیمی» می نویسید گفتم بپرسم که حالی پرسیدید از علی رضا بدان سال ها که آن انزوای گران سنگ و بیکاری و خانه نشینی اجباری را بر او تحمیل کردند و دشمنی اشان با او چندان ریشه ای و سخت بود که حتا به دوران اصلاحات نیز سد محاصره او نشکستند چرا که به همراهی این و آن جناح حکومتی تن نمی داد و مستقل و منتقد و خلاق بود و در نمایشگاه های دولتی و نیمه دولنی حضور نمی یافت تا پرده های خلاقه اش زینت المجالس شود؟
 
چند ماهی که این جا پیش من بود دل پری داشت از آن ها و آن روزگار و از کرده ها و روابط شما. چون حرف «دوستی قدیمی» زدید نوشتم. 
 
یاد «دوست قدیمی» اتان علی رضا اگر افتادید متن و شعری را هم بخوانید که شاملو برای نقاشی های دهه ۶۰ او، پرده هائی که فقط یک بار در جائی دور از چشم سانسور و سرکوب به نمایش درآمدند، نوشته بود. آمده است: «قدرت پرستان... در وحشت از نگریستن به چهره خود فرمان به برچیدن آینه ها میدهند چرا که به شکستن آنها قادر نیستند» و «هنر شهادتی است از سر صدق/ نوری که فاجعه را ترجمه می کند».
 
به گمانم کتاب «نقاشی های علی رضا اسپهبد» با آن نوشته و شعر شاملو در مقدمه، در کتابخانه شما هم هست. 
 
 
انگیزه:
 
بگذارید همین اول بگویم که انگیزۀ من در نوشتن آن یادداشت انتقادی در بارۀ مصاحبه شما با روزنامه شرق چه بود. من در این باره چندبار نوشته و یک یاداشت مستقل نیز منتشر کرده ام که به احتمال ندیده اید ورنه نمی پرسیدید چرا؟ گمانه نمی زدید و ذهن تان به «بغض» و «جا تنگ کردن» نمی رفت.
 
در انتقاد از مصاحبۀ شما دو انگیزه داشتم. انگیزۀ اول ربطی به شما نداشت. در دهه های اخیر این تصور نادرست در ذهنیت برخی روزنامه نویسان ایرانی رایج شده یا رایج کرده اند که در رسانه، دبیران و سردبیران، مسئول داده ها و اطلاعاتی که منتشر می کنند نیستند، حال آن که مسئولیت حرفه ای، وجدانی، اخلاقی و قانونی اطلاعات و داده ها، و نه نظرها و تحلیل ها و برداشت ها، در همۀ جهان با رسانه ها، سردبیران و دبیران است و اهل نظر درستی یا دستکم مستند بودن اطلاعات و داده های منتشر شده و از صافی بررسی حرفه ای گذشته را از سنجه های اصلی سنجش اعتبار رسانه ها می دانند. 
 
بحث در بارۀ داده ها و اطلاعات است نه تحلیل ها، نظرها، برداشت ها، عقاید و آراء که نوشتن و گفتن بدون سانسور و آزاد آن ها حق همگان است هرچند این حق را در ایران از اغلب روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان مستقل و از جمله از برخی «دوستان قدیمی» اما سابق شما سلب کرده اند. خبر اش را که دارید به حتم.
 
من آن یادداشت نوشتم تا به همکارانم در ایران بگویم که حرمت این حرفه که ما داریم و موقعیت دبیری و سردبیری را به گردآورندۀ متون، مدیر اداری و پستچی قدرت و کارفرما فرو نکاهند که دود این تقلیل، به چشم آنان می رود و بیش از همه به زیان خود آن ها و البته به زیان حرفۀ ما است. 
 
انگیزۀ دوم من اما مهم تر است و اگر نبود شاید که آن یادداشت انتقادی نمی نوشتم. 
 
سانسور، حذف و سرکوب فیزیکی و فرهنگی روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و روزنامه نویسان مستقل از جمله به تک صدائی شدن رسانه های داخل کشور انجامیده و این رسانه ها، از همۀ جناح های حکومتی و از جمله از جناح رئیس جمهوری که شما به ضیافت سخنان او می روید، تبلیغ می کنند: 
 
ـــ که باور به استقلال فکری، سیاسی، هنری و فرهنگی روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان و روزنامه نویسان هیچ نیست، مگر خرافۀ عقب ماندگان یا باورهای دوران های سپری شده،
 
ــ که روشنفکران و خلاقان عرصۀ فرهنگ نیز باید که با قافله کارگزاران حکومتی و دلالان رسانه ای آن ها همراه و به کارمند «اتاق فکر» قدرت یا به مبلغ قدرت استحاله شوند،
 
ــ که مقاومت در برابر قدرت ناممکن است و مغایر با عقل مصلحت اندیش،
 
ــ که همه در جائی تسلیم شده اند، که همگان دمی بر سفرۀ قدرت نشسته اند، که دامن هیچ کس، حتا دامن الگوهای استقلال و شرافت روشنفکری ایران نیز از لکۀ همکاری با نهادهای سانسور و سرکوب پاک نیست. 
 
ـــ که هیچ کس از وسوسۀ مزایای همکاری با قدرت در امان نبوده و همه به این «هنر» آلوده اند و زشتی همگانی، اگر فضیلت هم نباشد، «هنجار» معمول است و پیروی از این «هنجار»، شرط عقل و مصحلت اندیشی، پس بشتابید که عمر کوتاه است. 
 
برای دست یافتن به این همه، تاریخ را جعل و چهره های مقاومت فرهنگی را تخریب می کنند، دروغ را بر تخت می نشانند، تا تاریخ کژدیسه استفراغ کند.
 
و در این هنگامه آرمان سوزی و استقلال فروشی است که می کوشند تا قبح همکاری با نهادهای سرکوب و سانسور را بریزند و ریخته اند تا حدی. 
 
و بر این سفرۀ سفله پروری است که برخی هنرمندان و نویسندگان و اهل نظر را به عروسک های رام دست آموز بزم های تبلیغاتی قدرتمندان مستبد و به پادوهای کمپین های انتخاباتی نامزدهای از صافی شورای نگهبان اسلامی گذشته، بدل کرده اند و شما بهتر از هر کس می دانید چه کسانی در این گونه سخنرانی ها در ردیف اول می نشینند. ما فقط عکس ها را دیده ایم.
                                            Kimiaei-Ziafat rasmi
دقت دارید که از کار در رسانه ها یا از فیلمسازی، انتشار کتاب و مجله و روزنامه و صحنه تئاتر و نمایشگاه و چه و چه حرف نمی زنم. حتا از پذیرش ناگزیر «ممیزی» و «اصلاح» حرف نمی زنم. حرف از همکاری با نهادهای سرکوب و سانسور است. حرف از عضویت در اتاق فکر حکومت است، حرف از حضور تبلیغاتی در محضر مستبدان است. 
 
با جعل و تحریف تاریخ و با تخریب چهره های مقاومت فرهنگی به حافظۀ جمعی ما و به شعور جمعی جوانان ما هجوم برده اند، تا خلاقیت نسل های جوان ما را غارت کنند.   
 
از مانده ها برای ما یکی هم همین چند الگو و نماد شرافت و استقلال روشنفکری است. همین چند تا آدم که به انزوای تحمیلی، به خانه نشینی اجباری، بیکاری، ممنوع الکاری و ممنوع الچایی و گاه به فقر و نداری محکوم شده اند، اما هنر و نظر خود، «دست طلب» نکردند و «پل نبستند، تا بگذرند از آبروی خویش».
 
در همین سینما که عرصۀ شما است، بهرام بیضائی هست، در شعر و داستان و نمایشنامه، شاملو هست و ساعدی. هستند دیگرانی در همه عرصه ها که نام نمی برم.
 
این ها نماد ایستادگی ما هستند تا کسی چون من که توان قهرمانی ندارد یا آن جوانی که تازه پای در راه تفکر و خلاقیت فرهنگی نهاده است، بدانم و بداند که استقلال فکری و سیاسی و هنری و مقاومت و نگاه انتقادی، فسانه یا خرافه نیست، که آدمی می تواند مستقل بماند، معترض بماند و اگر یکی نتوانست، هستند کسانی که توانسته اند و چون چنین است، امید می توان بست به آدمی و به آزادی و ارتقاء فکری و فرهنگی جامعه. 
 
خودتان هم جائی نوشته یا گفته اید که بیضائی و شما را با هم به ساختن فیلم هائی خواندند که پیام آنان منتقل کند. از فشارها هم نوشته اید. ما دیدیدم که بهرام بیضائی تن نداد. نگذاشتند و نمی گذارند فیلم بسازد، نگذاشتند و نمی گذارند نمایش به صحنه برد، نگذاشتند و نمی گذارند تدریس کند ... و دیدیم که شما ضیافت و تجارت ساختید. همین است دیگر. گفتم که چرخ می زند این روزگار و چرخش می کنند گاه آدمیان در بزنگاه های طاقت سوز دشوار. 
 
یازده سال اجازۀ انتشار کتاب های شاملو را ندادند به گمان خام این که از یادها می رود. گفت که به سانسور تن نمی دهم. نداد. هنوز هم برخی کتاب های او ممنوع است اما «مدایح بی صله» او را که مجوز چاپ ندارد، دست به دست می برند. خوانده اید به حتم که روی در روی قدرت ایستاد و نوشت « ابلها مردا، عدوی تو نیستم من، انکارِ تواَم».
 
یا همان حسین غلام ساعدی ما که در تبعید دق کرد یا به گفته ای «دق که ندانی تو چی است، گرفت» یا این و آن که نام نمی برم. هستند هنوز. مایه های امید. 
 
ما غارت شدگان در عرصۀ فرهنگ همین الگوها را داریم برای نسل های جوان تر و بوق های قدرت، کمر به تخریب همین الگوها بسته اند. 
 
می خواهند الگوهای ما را نیز غارت کنند. بخوانید و ببینید که در روزنامه ها، سایت ها، هفته نامه و ماهنامه های پر زرق و برق خود چه می نویسند و چه می گویند در بارۀ هر کس که مقاومت کرده است.
 
بخوانید که چه تلاشی می کنند تا هرجا روشنفکر مستقل یا منتقدی هست او را تخریب کنند که این هم فلان بود و بهمان. این ها حتا از مجله آدینه هم که شما روزگاری می خواندید، نمی گذرند. از همان پویان که دم از بحث کردن با او زده اید، هم نمی گذرند. 
 
برای ما نیست که تخریب می کنند. می دانند که می دانیم. برای نسل های جوان تر است. از آن ها است که می ترسند، برای تاثیرگذاری بر آن ها است که تاریخ جعل می کنند، که فرهنگ مستقل و روشنفکرانی چون ساعدی و شاملو و پویان و حتا سرکوهیِ مجلۀ آدینه را تخریب می کنند. برای جوان ها است که دروغ، تاریخ استفراغ می کند، برای جوان ها است که نیروهای تخریبی خود را در فضای مجازی، و از جمله در فیس بوک، بسیج کرده اند تا با بحث های انحرافی و فرسایشی، راه بر بحث جدی ببندند. 
 
این ها همه پیام است به نسل جوان. حاصل این همه این است که بدانید ای جوانان که حتا بزرگان فرهنگ مستقل روشنفکری ایران چون ساعدی و شاملو نیز به همکاری با سانسور و سرکوب آلوده اند، پس شما نیز بشتابید که ره چنان رو که رهروان رفتند. این بازی را که می شناسید به حتم؟
 
در این ادعای نادرست شما که شاملو و ساعدی و...، آمادۀ همکاری با ادارۀ سانسور بودند و شما را به رفتن به تلویزیونی ترغیب کردند که سانسور در آن قانون اول بود، همین پیام نهفته است. نمی گویم خواسته و به عمد و آگاهانه. گیرم که ناخواسته و ناآگاهانه و از سر غفلت یا به سهو. 
 
ادعای شما سند نمی شد، چرا که مغایرت و تناقض آن با واقعیت ها روشن است، اما در برابر آن سکوت نمی شد کرد. نه برای درگیر شدن در جدلی بیهوده با شما و هوادارن تان در بارۀ جزئیات این و آن رخداد، یا برای اثبات نادرستی ادعای شما، یا چه و چه و چه، که برای دفاع از ارزش ها، برای دفاع از حقیقت سانسور شده، و بیش از همه برای جوانان ما، و نه برای همۀ آن ها... 
 
برای آن جوان های خلاق در عرصۀ فرهنگ که خود نمی فروشند و به ساعت های خستگی، خشم یا غم، به ستون هائی نیاز دارند که دمی بدان ها تکیه زنند. ادعای نادرست شما، این ستون ها و آن جوانان را هدف گرفته است. به عمد یا به سهو. ساکت نمی شد نشست در برابر آن. 
 
بحث عاطفی «دوستی قدیمی» و حکایت دل آزار «سنگ زدن» و این ها نیست. بحث زبان تمثیلی و تصویری در بارۀ هدایت هم نیست. حتا بحث آب ریختن بر پیکر فروغ و محرمیت با مرده و چه و چه چه ها هم نیست. این ها مهم نیستند. بحث ادعای نادرست آمادگی نمادهای مقاومت فرهنگی برای همکاری با نهادهای سرکوب و سانسور، بحث تخریب الگوهای ما است که مهم است و بی جواب نمی توان نهاد. 
 
نمی خواهم به بحث های جزئی چون آن حکایت محرمیت با مرده و آب ریختن بر پیکر فروغ نزدیک شوم. شاهدان دست اول حادثه، گواهی های خود نوشته اند. برخی حضور شما را در مراسم خاکسپاری تاأیید می کنند، اما حتا گواهی آنان نیز نه فقط ادعای شما را در باب محرمیت با مرده و آب ریختن بر پیکر فروغ، تأیید نمی کند، که بر این گواهی ها چنین رخدادی از پایه رخ نداده است. می تواند حاصل خیال شما باشد. این ها مهم نیست. آن چه مهم است، همان تخریب الگوهای استقلال روشنفکری ایران است در آن ادعای آمادگی شاملو و ساعدی و دیگر کانونیان برای همکاری با سانسور. 
 
محمدعلی سپانلو، که شما در آن مصاحبه و در این نامه به او استناد کرده اید، ادعای شما را در این زمینه به صراحت و روشنی تکذیب کرد و گفت که شما از سوی رئیس تلویزیون وقت پیشنهاد همکاری آورده بودید برای برخی اعضای کانون، و آن ها نه فقط این پشنهاد را رد کردند که اعلامیه ای هم در این زمینه و در زمینۀ انتقاد از سانسور در تلویزیون نوشته و منتشر کردند. بحث دو قول در برابر هم نیست. آنان که در روایت شما به آمادگی همکاری با ادارۀ سانسور متهم شدند، هرگز بدان اداره نرفتند. به تلویزیون هم نرفتند و مهم تر از همه، اعلامیه هم هست. سند مکتوب موجود منتشر شده بدان روزگار. می بینید که. 
 
«روزنامه شرق عزیز» شما، قول سپانلو را تا امروز منتشر نکرده است اما گفته های سپان در رسانه های دیگر هست. سپانلو دوست نزدیک و یار غار دوران جوانی و میان سالی شما است. شما را همیشه دوست داشته است، چپ و تبعیدی و رادیکال و چه و چه هم نیست. «بغض» ندارد به شما و «تنگ» نکرده اید جای او را. 
 
شما آقای کیمیائی با این ادعای نادرست، آدمی چون سپان را هم مجبور کردید که گفته های شما را تکذیب و حرف های تازه ای در بارۀ شما مطرح کند که از همۀ حرف های من تندتر است. مرادم همان «پیشنهاد یا پیام آوردن» است. معنای حرف اش را که می فهمید؟
 
در برابر آن ادعای مهم، ساکت نمی شد نشست. اگر من هم نمی نوشتم، اگر سپان هم نمی گفت، اگر هیچ کس نمی نوشت و هیچ کس نمی گفت، روزی کسی اعلامیۀ کانون را می یافت و می نوشت و می گفت.
 
اعلامیۀ کانون، سند منتشر مکتوب است. پاک اش نمی توان کرد. مثل گوزن های شما که هست و پاک اش نمی توان کرد. نوبت خود را به انتظار نشسته است. کشف می شود دوباره گوزن ها. جهان در «شدن» است و این روزان و شبان تلخ تر از زهر آرمان فروشی نیز می گذرد، که دوران هائی سیاه تر از این نیز گذشته است.
 
شما خوانده اید، اما نخوانده اند صاحبان قدرت در دفتر سیف فرغانی که «بادی که در زمانه بسی شمع ها بکشت/ هم بر چراغدان شما نیز بگذرد/ زین کاروانسرای، بسی کاروان گذشت/ ناچار کاروان شما نیز بگذرد/ آن کس که اسب داشت، غبارش فرو نشست/ گرد سم خران شما نیز بگذرد/».
 
مصاحبه من و شما:
 
جمله هائی گزینشی از مصاحبه مرا با خودتان نقل کرده اید که همه در تایید شما است. من آن جمله ها گفته ام و بیش از آن یکی دو مقاله نیز با چنین مضمون هائی نوشته ام.
 
من نقد فنی و تحصصی سینما نمی دانم. آن چه در باره دوره اول سینمای شما و در باره سینمای مخملباف و حاتمی کیا و بیضائی و.. نوشته ام از منظر جامعه شناسی هنری است که درس اش را خوانده ام. نظر من در باره آن دوران از زندگی هنری و اجتماعی شما که این جا از سر تسامح «دوران اول» نام می نهم، هنوز همان ها است که در مصاحبه گفته ام و مقاله ها نوشته ام و شما نقل کرده اید. نه «انکار» نمی کنم. 
 
این هست که این همه به پیش از چرخش شما برمی گردد و به پیش از ضیافت و تجارت و پیش از آن داستان ها که رفت و می دانید. 
 
این نیز هست که پیش بینی من در باره جهانی شدن فیلم های شما، که پس از دریافت جایزه از جشنواره برلین بود، تحقق نیافت. شاید یکی هم به این دلیل که کیفیت هنری کارهای شما در دوره دوم (باز هم به تسامح)، در دوره ضیافت و تجارت افت کرد. شما هم تغییر کردید. رفتید به سوی دیگر.
 
آن راه که شما رفتید راه آفرینش هنری نبود. با گوزن ها و دندان مار شاید می شد قدم در راه جهانی شدن گذاشت اما با ضیافت و تجارت نه. با ضیافت و تجارت محبوب قدرت می توان شد اما نه جهانی .
 
همه آن جمله ها که نقل کرده اید از منظر من درست است جز آن که فعل ها را به جای زمان حال باید در گذشته صرف کرد که شما در زمان مصاحبه چنین و چنان بودید و بعد دگرگون شدید یا استحاله یافتید. من نه افت هنری شما را حدس می زدم و نه چرخش شما را. چه کسی حدس می زد؟ 
 
آن دوره کاری شما که من در باره آن، آن جمله ها گفته ام، در کارنامه شما ثبت است. هیچ کس نمی تواند آن اوج ها را نبیند هم چنان که افت های دوره دوم شما نیز ثبت است در کارنامه شما. 
 
ای کاش پس از دوره اول، یعنی در همان سال های مصاحبه، دیگر فیلمی نمی ساختید. راستی چه گلی زدید بر سر کارنامه فیلمسازی خودتان با ساختن فیلم های دوره دوم؟ چه افزودند بر شما؟ 
 
اگر چون بیضائی نه گفته بودید و چون او به انزوا، بیکاری و فقر محکوم می شدید چه می شد؟ کدام فیلم خوب یا همسنگ با فیلم های گذشته خود ساختید که با آری گفتن ساخته شد و با نه گفتن ساخته نمی شد؟ 
 
من هم نیاز و اشتیاق به کار و خلاقیت را می فهمم. من هم زجر و درد کار نکردن را زیسته ام. همه ما. اما بهای هر چه را هم باید سنجید.
 
شما تغییر کردید آقای کیمیائی. سینمای شما تغییر کرد. کیمیائی جدید و سینمای او تفاوت های بزرگ داشت با کیمیائی قدیم و سینمای او و نظر من در باره کیمیائی جدید آن نیست که در باره کیمیائی قدیم بود. همین است روزگار. جهان در شدن است. آدم ها که تغییر می کنند، برخورد دیگران با آن ها نیز تغییر می کند. فکر می کردم پاسخ دادم به این پرسش شما که «نمی دانم اکنون با همان فرج سرکوهی حرف می زنم؟ یا اینکه فرج سرکوهی دیگری که او را با این لحن و ادبیات نمی شناسم اینک مخاطب من است». آن سرکوهی که درباره سینمای کیمیائی قدیم چنان گفته بود هست اما آن کیمیائی قدیم با آن سینمای «معترض مولف و خلاق» دیگر نیست. آن که اکنون آن جا نشسته است ضیافت و تجارت و حکایت سعید امامی را نیز در کارنامه خود دارد. 
 
می پرسید مگر در زمان مصاحبه نمی دانستید که من در تلویزیون هم بوده ام. می دانستم. حتا می دانستم که شما آن گزارش گژدیسه را در باره ماجرای سینما رکس ساخته اید. اما این ها را نوشته بودیم به حساب این که هر کس ممکن است یکی دو بار خطا کند. گذاشته بودیم به حساب توهم بزرگی که در انقلاب دامن خیلی ها را گرفته بود، به حساب امید بزرگی که انقلاب در دل خیلی ها برانگیخته بود، گفته بودیم کیمیائی هم یکی از این خیلی ها.
 
اما چند دهه بعد و پس از آن همه تجربه های تلخ و خون بار نمی شد به ضیافت و تجارت و ماجرای سعید امامی و کنسرت گذاری و نشستن در ردیف جلو سخنرانی رئیس جمهور با همان اغماضی نگاه کرد که به کار شما در سال های نخستین انقلاب. این ها را به چه حسابی باید بنویسیم؟
 
 
در ضیافت تاجران:
 
جمله های مرا در باره خودتان نقل کرده اید. این ها نظرهای من است در باره دوره اول کاری شما. حالا مرا با آن تحلیل ها که در باره شما داشتم نشسته بر صندلی سالن سینما تصور کنید که فیلم تجارت می بینم. 
 
آن روزها همه نهادهای تبلیغاتی قدرت در بوق های خود می دمیدند که تبعیدی های سیاسی مشتی ورشکسته ی مفلوکِ شکست خورده ی بی آرمانِ ِ به پوچی رسیده اند.
 
حالا مرا تصور کنید که همین پیام کلیشه ای مبتذل تبلیغاتی را در فیلم تجارت شما، در فیلم سازنده گوزن ها می بینم و از خود می پرسم که مسعود چه خواهد گفت به بهروز اگر بهروز از او بپرسد که چرا تصویری چنین نادرست و دروغین از من و رفقای من در فیلم خود گنجانده اید؟ بهروز که یادتان هست؟ (شاید راضی نباشد به آوردن نام کامل خود). شما می دانید که را می گویم. 
 
بهروز. همان «دوست قدیمی» شما. میزبان شما در کلن. به خانه آن ها می رفتید وقتی در آلمان بودید. همسرش که با شما فامیل است شیفته شما بود. شاید هنوز هم باشد. نمی دانم. بهروز دوست قدیمی من هم بود. مربی کوهنوردی ما بود در دوره صمد. عضو سابق سازمان چریک های فدائی خلق. مثل همه تبعیدی های سیاسی از شکنجه و اعدام و زندان گریخته بود و ان نبود که شما در تجارت می گفتید. 
 
حالا نشسته بر صندلی سینما از خود می پرسم مسعود چه خواهد گفت به «دوست قدیمی» خود و میزبان خود بهروز با این تصویر گژدیسه ای که از او و دیگر تبعیدی های سیاسی ساخته است؟ چه خواهد کرد بهروز پس از دیدن فیلم تجارت میهمان و دوست قدیمی خود؟ درد بهروز و رفقای او را می توانستم تصور کنم اما به ذهنم نرسید جمله ای را که شما در این نامه نوشته اید «و آن سنگی بیش تر درد به تنت می آورد که از طرف دوستی قدیمی پرتاب شده باشد».
 
مرا با همان تحلیل ها که در باره شما داشتم و هنوز هم در باره دوره اول کاری شما دارم تصور کنید که فیلم ضیافت می بینم. 
 
می بینم مامور وزارت اطلاعات سعید امامی و فلاحیان بر جای قدرت گوزن ها نشسته است و روشنفکر فیلم هیچ نیست جز ترجمه سرمقاله های حسین شریعتمداری روزنامه کیهان علیه روشنفکران به زبان تصویر. 
 
دشنام های حسین شریعتمداری روزنامه کیهان را علیه روشنفکران در فیلم ضیافت کیمیائی می دیدم و دنبال شما می گشتم تا شاید با همان جمله ای که در نامه خود خطاب به من نوشته اید بپرسم «گودالی را حفر کردن و دوست را در آن نشاندن و سنگ پرانی به او فضیلت است؟ و آن سنگی بیشتر درد به تنت می آورد که از طرف دوستی قدیمی پرتاب شده باشد».
 
برمی گردم خانه. فریده را که به یاد می آورید که «دستپخت مادرهای قدیم» را داشت. با اشتیاق می پرسد ضیافت چطور بود؟ من هم فردا می بینم. می گویم نشد که ببینم. کاری پیش آمد. فردا هم نمی شود. باید با هم برویم خانه کسی. واجب است. 
 
فریده از دوستداران شما و دوستداران فیلم های شما بود. همین مصاحبه آدینه را که «از بهترین مصاحبه های خود» می دانید، او با علاقه غلط گیری کرد. می توانستم به او بگویم مسعود در فیلم ضیافت «گودالی حفر کرده و ما را و دوستان ما را در آن نشانده و سنگ پرانی» می کند؟ «و آن سنگی بیشتر درد به تنت می آورد که از طرف دوستی قدیمی پرتاب شده باشد»؟ شما به جای من بودید چه می گفتید؟ من گفتم فیلم را ندیدم. شرمنده بودم آن شب از روی فریده.
 
چندی بعد نوشتم در آدینه که وقتی قیصر به مامور بدل می شود و قدرت گوزن ها به روشنفکر ورشکسته به تقصیر ضیافت، وقتی تجارت تصویر کلیشه ای مسلط را تبلیغ می کند، کار «فیلمساز مولف و معترض و خلاق» تمام است. شما از این مقاله من در نامه خود نقل نکرده اید. به حتم نخوانده اید. آن روزها دیگر آدینه نمی خواندید. جای دیگری مشعول بودید.   
 
 
تلفن چرا نکردی؟: 
 
گله کرده اید «اگر انتقادی از من داری، تلفن هست». 
یادتان رفته انگار؟ یکی دو سال پیش از ساختن ضیافت و تجارت بود که نشانه هائی از چرخش و گرایش هائی به حضور در محافل وابسته به قدرت در شما دیده شد. می دیدیم ما اما نه از پشت پرده روابط شما خبر داشتیم و نه از تحولی که در درون شما رخ می داد. فقط نشانه های بیرونی را می دیدم که به تدریج ظاهر می شدند.
 
خبر شدیم که مجله ای نیمه وابسته شما را به حضوری ان چنانی فراخوانده و پذیرفته اید. یادم نیست من یا علی رضا کدام یک تلفن کردیم به شما. شما را دعوت کردیم به دفتر مجله آدینه. من و علی رضا اسپهبد و شما رفتیم در اتاق صفحه بندی. در را بستیم. با هم حرف زدیم. پیام شاملو را گفتیم که این مجلس سازگار نیست با تصویر جوانان از سازنده گوزن ها، به امید اشان لگذ نزن، که آدمی باید که ارزش خود نگه دارد، بحث پس گرفتن فیلمنامه شاملو هم شد و... گفتید به آن جا نمی روید. نرفتید. من و علی رضا شاد و شادمان راندیم تا دهکده. گفتیم «آقای شاملو حرف های شما را گفتیم اما نظر خود مسعود هم این بود که دعوت را نپذیرد» گفت «اگر نظر خوش همین بود به پیغام و پسغام نیاز نبود». شاید می دید در خشت خام آن چه ما در آینه نمی دیدیم. 
 
می بینید که من به هنگام، تلفن هم زده و دوستی به جای آورده ام. اما بعد کار از کار گذشت یا کار شما از شاملو و ما و دوستان قدیمی گذشت. یادتان که هست.
 
بعدتر داستان تشکر از سعید امامی و حضور خط دهنده او در صحنه فیلم برداری و... رو شد. من یکی می دانم سعید امامی یعنی چه. چوب او به تنم خورده، به تن دوستانم محمد مختاری و محمدجعفر پوینده هم خورده. سوگواریم هنوز ما در عزای «دوستان قدیمی» امان. از دلمان نمی رود آقا یاد کارد خورده ی دوستان قدیمی امان. 
 
من البته نه مبارزم و نه قهرمان. شکنجه ها به مصاحبه ائی مجبورم کرد که هرگز پخش نشد اما خود نوشتم. این می دانم که آن چه آدمیان در زندان و به زور شکنجه و برای کاستن از زجر شلاق می کنند، فهمیدنی است اما آدمیان بار مسئولیت انتخاب های خود را در موقعیت آزادی بر دوش دارند. می دانم که فشار بود بر شما و می فهمم فشار یعنی چه اما برای ساختن فیلم که شلاق نمی زدند. می شد بیکار شد، منزوی شد، فقیر شد، خانه نشین شد و فیلم نساخت. می شد ضیافت و تجارت نساخت. می شد بهرام بیضائی شد و نه گفت. شما آری گفتید آقای کیمیائی.
 
نوشته اید برای دیدن شاملو آمدم به خانه شما.خوب که چه؟ گفته بود شماره جدید آدینه را به جای دهکده بیاورم به خانه شما که نزدیک تر است. که بعد او را برگردانم دهکده. مرادتان شاید یادآوری صمیمیت فضا و مهربانی ها است که به ما کردید. از یاد نبرده ام. نیاز به یادآوری نیست. هنوز قصه ان فیلم که برای ما نمایش دادید و حتا اشتباه در صحنه تصادف اتوموبیل را برای ما توضیح دادید به یاد دارم. اما که چه؟ کار من و شما از بالیدن به رابطه با اشخاص گذشته است. 
 
خاطره زیاد می توان گفت، نامه عاطفی هم می توان نوشت، احساسات مخاطب را هم می توان هدف گرفت اما سر و کار ما با واقعیت های سخت زمینی است که امان ما بریده اند. قربانیان ما را نه خاطره گوئی زنده می کند نه انتقام. اما از یاد نمی روند. از یادها نمی رود که چه کردند امثال سعید امامی ها با روشنفکران ما؟ از یاد که بردی، قبح زشتی که ریخت، زشتی نهادینه و هنجار می شود. 
 
 
ما و دنیای مجازی:
 
نوشته اید که با دنیای مجازی رابطه ای ندارید. خوش به حالت اتان. کاش «روزنامه عزیز شرق» شما نوشته های ما تبعیدیان را هم منتشر می کرد. نمی کنند. در کین نامه های اشان به محبوب ترین چهره های ما دشنام می دهند، تاریخ ما را جعل می کنند اما یک کلام پاسخ ما را منتشر نمی کنند. چه کنیم؟ تبعیدی همین است دیگر. 
 
من هم روزی در آدینه می نوشتم با تیراژی بسیار بالاتر از کین نامه های جاعل تاریخ. بستند آدینه را. حالا گاهی برای رسانه های آلمانی زبان می نویسم و در محدوده زبان فارسی دل ام خوش است به همین فضای مجازی محدود. همین مانده است برای ما. ما به فضای مجازی پناه آورده ایم. کجا بنویسیم ما به زبان فارسی جز در همین فضای مجازی که آن را هم با نفوذ در رسانه های فارسی زبان خارج از کشور و با بسیج در سایت ها و فیس بوک دارند از ما می گیرند. 
 
و تازه می بینید که شما را هم مجبور کرده اند به پناهندگی در دنیای مجازی. همین نامه شما را به گمانم به دلیل نام من در آن، در داخل کشور منتشر نمی کنند. شما را هم مجبور کردند که برای انتشار نامه خود به فضای مجازی پناه برید حالا اگر نه مستقیم و شخصا که با واسطه دوستی. اگر نامه در ایران منتشر می شد که نیازی نداشتید به روی آوردن به دوست و فضای مجازی. وقتی با شما چنین می کنند تکلیف ماها روشن است. همین گوشه فضای مجازی را از ما نگیرند هنر کرده اند.
 
«بد دهنی» که گفته اید فقط در فضای مجازی نیست. در همه رسانه ها هست گیرم در فضای مجازی بیش تر. اما «بد دهنان» مودب و خندان در کنار شما هم نشسته اند. یکی دو شماره کین نامه بخوانید.
 
«خصومت» نوشته اید. چه خصومتی؟ شما که هیج وقت به من بدی نکردید. من هم به شما بدی نکرده ام. خصومتی بین ما نیست، رقابت حرفه ای هم نیست، تنگ کردن جا هم نیست. فقط ساکت نمی شد نشست وقتی به ناروا تیشه به الگوی های ما می زنید. همین. 
 
شما را «تکه تکه» کنیم؟ با یک انتقاد در فضای مجازی؟ شوخی می کنید؟ نگرانی من اما همه این است که تخریب الگوهای مقاومت روشنفکری ما با جعل تاریخ، حافظه جمعی نسل های جوان جامعه ما را «تکه تکه» کند که کرده است تا حدی. 
 
من فقط یک انتقاد نوشتم. می خواهید بدانید کی ها و کجا تاریخ و حافظه جمعی ما را با تیغ جعل و دروغ تکه تکه می کنند؟ به کین نامه ها و ده ها رسانه رنگارنگ نگاه کنید. تعداد اشان کم نیست.
 
چهره های مشهور ما عادت به نقد و انتقاد صریح ندارند. دست صراحت که بر اشتباهات ان بگذاری احساس تکه تکه شدن می کنند. به انتقاد صریح خو باید کرد. 
 
 
دکتر پویان:
 
نوشته اید « دکتر امیر پرویز پویان» با دکتر باقر پرهام دوست بود و شما با پرهام. و سروانی هم بود که حکایت قتلگاه پویان براش ما گفته بود و... این ها دلیل ادعای شما نمی شود اما مهم هم نیست.
 
امیر پرویز ما هم زنده نیست تا از شما به خاطر اعطای مدرک «دکترا» به خودش تشکر کند. امیرپرویز ما دکترا نگرفت. یکی از نشریات دروغ پرداز هم چندی پیش در باره «خم شدگی کمر به جلو» او نوشت اما او قوز هم نداشت. دکترا هم نمی خواست بگیرد. اگر هم می خواست نمی گذاشتند. نگذاشتند.
 
شما به ادعای بحث کردن با پویان نیاز ندارید آقای کیمیائی. همه می دانیم که شما در دوره اول زندگی فرهنگی خود پویان را گرامی می داشتید. خبر داریم از حس زیبای شما به او که با ارزش تر است از بحث کردن با او. مگر این حس زیبا در خلق قدرت گوزن ها موثر نبود؟ حس زیبائی که به هنر برکشیده شد فراتر است از بحث کردن با کسی. شما یکی نیازی ندارید به بحث کردن با پویان. شما گوزن ها را ساخته اید. 
 
از من خطاب به خود نقل کرده اید «در فیلمهای تو انسان شورشی همواره اعتراض خود را تداوم میبخشد. در سینمای تو، رسیدن، تمام شدن است و حیات ادامه اعتراض». درست است. اما شما و سینمای شما «تداوم» نیافت. در سینمای دوره دوم شما انسان شورشی به قدرت حاکم مستبد فروخته شد.حالا باید فعل های جمله های خودم را در ادینه در صیغه گذشته صرف کنم و با این قید که «در دوره اول کاری شما».
 
نوشته اید «آنانی که بغض دارند همان ها سنگ اول را پرتاب می کنند». 
شما که از یک انتقاد من رنجیده اید فکر کنید که این همه سال چه بر ماها می رفت با آن تیغ ها که بر ما فرود می آوردید با فیلم های تجارت و ضیافت و سعید امامی و کنسرت گذاری «و آن» تیغ ها «بیش تر درد به تن» ما «می آورد که از طرف دوستی قدیمی پرتاب» می شدند. 
 
خوشحالم که مصاحبه با مرا «از بهترین مصاحبه های » خود می دانید. شما هنوز هم می توانید کیمیائی آن مصاحبه باشید: فیلمساز خلاق مولف معترض که گاه تاریخ را به هنر برکشیده است. در شما خلاقیت آن هست که سینمای خود را از این موقعیت که در آن اید برکشید. ما هم منتظریم. به گفته اخوان «بعضی ها در اواخر عمر خانه چراغان می کنند».
 
به سلامت باشید و ایام به کام اتان