نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

ما همه فلسطينی هستيم





اثر آريلا آزولای نويسنده اسرائيلی

ترجمه از فرانسه: تراب حق شناس
جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۸۷ - ۰۶ فوريه ۲۰۰۹

فراخوان به همه آنان که سابقاًدر آفريقای جنوبی هرگز سياهان را در مبارزه شان تنها نگذاشتنداثر آريلا آزولای نويسنده اسرائيلی (۱)ترجمه از انگليسی به فرانسه: اتی ين باليبار و فرانسواز باليبا


رترجمه از فرانسه: تراب حق شناس


زمانی نه چندان پيش،


در آفريقای جنوبی،


اگر از سفيدان بوديم،


کشتار شهروندان سياه و خشونتی که در تخريب خانه هاشان به کار می رفت،


حتماً ما را به خشم می آورد،


بسياری از شهروندان يهودی بدون شک،


رژيم آپارتايد را افشا می کردندو ندای براندازی آن را سر می دادند،


برخی هم چه بسا به سياهان می پيوستند تا جبهه ای متحد بر ضد قدرتِ حاکم برپا دارند.


حتماً فرياد می زديم:


„ما همه سياه هستيم“!


امروز وقت آن رسيده که بگوييم:


„ما همه فلسطينی هستيم“!


زمانی نه چندان پيش،


در آفريقای جنوبی،


اگر از سفيدان بوديم،


با آپارتايد مبارزه می کرديم


که در سراسرِ کشور سد و حصار بر می افراشت


و برای نژادهای ديگر گتو می ساخت.


شک نيست که ما در پيشاپيش صف می ايستاديم و خواستار بايکوت می شديم،


لابد جان خويش را به خطر می انداختيم


تا مبادا خون کسانی ريخته شود


که می توان خونشان را بدون ترس از کيفر ريخت به بهانه منشأ قومی شان.


حتماً به مبارزه می پيوستيم


عليه رژيمی که تبعه خود رااز جامعه طرد می کند.


اما چرا چنين امری در اسرائيل رخ نمی دهد؟


زيرا ما که شهروندانش باشيم قربانی کارزاری ديگر هستيم به نام پروپاگاند.


چه ايده عجيب و عقب مانده ای


! مثل کليشه عهد بوق،


که می توان در فيلم های قديمی،


درباره رژيم های فاسد ديد که امروز ديگر وجود خارجی ندارند.


در عصر اينترنت و مولتی مديا [چند رسانه اي]چه کسی چنين چيزی را جدی می گيرد،


„پروپاگاند“؟


اما به رغم نابهنگامی آشکار،


شکی وجود ندارد کهرژيمی که ما در آن بسر می بريم بودجه سنگينی صرف پروپاگاند می کند،


تا ما را به جايی بکشاند


که هرروز با جنايات دولتی يی که مرتکب می شود


همدستی کنيم:شايد با حيرت فرياد می زديم: „چطور چنين چيزهايی ممکن است؟“


اگر البته آموخته بوديم که چنين جناياتی را در جاهايی ديگر در زمانه ای ديگر کسانی مرتکب شده اند


.رژيم حاکم بر اينجا


اقدامات خود را در دو جبهه انجام می دهد:


با سلاح های مدرن پيچيده بر روی اعراب شليک می کند،


و همزمان ما شهروندان ممتازش را نيز هدف می گيرد با سلاحی بسيار قديمی که حيرتمان را بر می انگيزد.


اين سلاح کهنه ولی به همان اندازه پيچيده،


همانا پروپاگاند است.


اغلب ما می دانيم.


ديگران هم می دانند.


با وجود اين، همواره اشتباه گذشته را تکرار می کنيم،


به خيال اينکه کافی ست


اطلاع داشته باشيم و بدانيم


تا دربرابر پروپاگاند مصون بمانيم،


و ما را تحت تأثير قرار ندهد


.اما پروپاگاند همه جا هست.


هرکسی به آن دستِ ياری می دهد،


لباس گرم زير برای سربازان می فرستيم،


در مغازه ها برای خلبانان تخفيف قائل می شويم.


کافی نيست که بی وقفه خود را دربرابر پروپاگاند تقويت کنيم


.کافی نيست


که دائماً شيوه های به کار رفته در يک خبر و اطلاع رسانی را تحليل کنيم


خبر از ما تندتر حرکت می کند.


بايد بتوان به جاهايی رفت دور از آنجا که خبر را می سازند.


در حول و حوش ما چنين فاصله گيری امکان ندارد


.پروپاگاند، چنين عمل می کند:


هيچ کجا از آن در امان نيستيم.


خلبانی که غزه را بمباران کرده خانه اش روبروی ما ست،


روزنامه نگاری که گزارش فجايع را پشت گوش انداخته و اعتراض ها را ناديده گرفته،


خانه اش ته کوچه است،


پسرِ همسايه کارمندِ شرکتی ست که کليپ های حمله زمينی ارتش را مونتاژ می کند،


سرِ کوچه که بپيچی


به سرباز دختری بر می خوری


که کارشناس آخرين سيستم های توپخانه خودکار و بدون تيرانداز است.


برای ايستادگی دربرابرِ پروپاگاند،


به چيزی بسيار بيش از کوشش های پيگير نياز است.


ما، شهروندان دولت اسرائيل،


با کمال ميل و اراده خودمان است که گروگانش هستيم.


در وضعيت عادی،


و به طريق اولی،


وقتی دولت می گويد


ما در حال „جنگ“ ايم،


بسيار اندک اند کسانی که به فکر نگاه کردن به سايت های غير اسرائيلی باشند،


يا تصاويری بيابند که آژانس راماتان از دل تيرگی ها پخش کرده است،


تصاويری که روی همه رسانه های گروهی جهان می توان ديد


(ولی نه در اسرائيل).


اما تصاوير خلاف نُرم کمياب اند،


زيرا ارتش گزارش از داخل غزه را ممنوع کرده است.


گاه ملاقاتی در خيابان،


در لحظه ای بسيار کوتاهبه ما يادآوری می کند که چند تنی اين تصاوير را ديده اند،


اين گزارش ها را خوانده اند


(اما اين از محدوده کوچکِ دوستانی که يافته های ما را روی اينترنت دنبال خواهند کرد فراتر نمی رود،


در هر حال،


آنها در تظاهرات حضور داشتند،


وفردا هم در تجمعی عليه جنگ همديگر را خواهيم ديد).


ديگران همه،


در کل طيف سياسی از اين سو تا آن سو


،کسانی هستند که گفتمانی ديگر را می خوانند و تکرار می کنند.


آنها „حماس قاتل“ را افشا می کنند،


و اگر فرصتی دست دهد زير لب زمزمه می کنند که به کارگيری نيرو از سوی اسرائيل نامتناسب است.


خلبان نيز (که گذشته از اين، دانشجوی حقوق در دانشگاه است)،


و دستانش از اين پس آلوده به خون غير نظاميان است،


به يک خبرنگار هاآرتز گفته است که:


„البته من خوشم نمی آيد که آدمها را اينجوری بکشند“


،ولی می افزايد:


„من نظرم اين است که حماس از مردم غيرنظامی سوء استفاده می کند“


.بدين ترتيب،


حتی در درون ارتش انتقاد وجود دارد،


اما خلبان،


سخنگوی ارتش،


خانم جوانی که کارشناس موشک های هدايت از دور است،


و همه کسانی که گروگان اطلاعاتی هستند که آنان پخش می کنندتوافق دارند که بگويند در اين کارزار


„انتخاب از آنان نبوده است“.


و می بينيم که چرااينک که جنگ تمام شده،


می کوشند ما را دوباره بسيج کنندتا صدامان درنيايد،


واز کسی نام برده نشود،نبايد „افسرانمان“ که به خاطر ما جنگيده اند متهم شوند.


مازوز دادستان کل،ماندل بليت دادستان نظامی،


اشکنازی رئيس ستادمگر نه اينکه بايد افراد خود را تحت پوشش و حمايت بگيرند؟


خب،


مأمور سانسور دستورات را پی می گيرد،


روزنامه ها اطاعت می کنند،


و ما فراموش خواهيم کردکه خودمان با مسدود کردن اطلاعات موافقت کرده ايم


اطلاعاتی که ــ بنا به اعتراف اخير خود رهبرانمان،


کسانی را مقصّر نشان می دهند که خودشان آنها را به جنگ فرستاده اند.


و حتی اگر موافقت خود را اعلام نکرده ايم،


رژيم چنان رفتار می کند که گويا ما موافقت کرده ايم،


و بدين نحو به آنجا می رسيم که با آن همدست بوده ايمدر جنايات دولتی عليه همسايگان فلسطينی مان که آنها نيز زير يوغ همين رژيم اند.


اينها همه، ديگر بديهی ست.


حالا ديگر شصت سال استکه مجازمی شماريم نفی بلد را،


ويرانی و قتل را،


آری شصت سال است که همه مثل طوطی حرفهای رژيم حاکم را تکرار می کنيم،


که فلسطينی ها را مسؤول رنجهايشان می داند:


„تقصير خودشان است،


آنها هستند که حماس را انتخاب کردند و موشک پرتاب می کنند،


قاتل خودشان هستند“.


دليلش تونل هايی ست که از آنها اسلحه وارد می شود،


وکشتی های مهماتکه از راه دريا به „نوار“ [غزه] می رسد:


اينها برايتان کافی نيست؟


آيا صد بار تجربه نکرده ايم که طرف مذاکره ای وجود ندارد؟


چه کسی جرأت دارد خلاف اينرا بگويد که اسرائيل هرچه از دستش برآمده برای رسيدن به صلح انجام داده است؟


تو گويی اين اسرائيل نبوده که زيرآبِ تمام طرح های صلح را زده،


تو گويی اين اسرائيل نبوده که چنان سرسختانه به اشغال چسبيده که به امری بيهوده بدل شده،


بی آنکه راه حل ديگری پيشنهاد دهد


مگر به عقب انداختنِ راه حل هاو نگه داشتنِ فلسطينی ها زير چکمه هايش،


همچون افرادی که هوسشان به شورشگري ما را واميدارد به آنها نشان دهيم که چه کسی ارباب است در اين منطقه.


اصلاً بيفايده استجدل بين کسانی که می خواهند بدانند چه می گذردو آنان که به آنچه مطبوعات و تلويزيون اسرائيل پخش می کنند قانع اند،


و تسليم دستور دولت اند که:


روزنامه نگاران،


اسرائيلی يا خارجی،تنها بايد رنج اهالی سِدروت و آبادی های دور و بر را منعکس کنند.


علت اين است که آنها اخبار واحدی نمی خوانند،


تصويرهای واحدی نمی بينند،


يا اينکه آنها را يکسان درک نمی کنند.


اگر تلاش نکنيد که خود را از اين کارزار پروپاگاند رها کنيد(که ضمناً بايد گفت ماهرانه انجام می دهند)و زير نظر مسؤولين سياسی،


تبليغاتی و نظامی اسرائيل اجرا می شود،


اگر خود را بی قيد و شرط


تسليم پروپاگاند ميهن پرستانه نکنيد


که شما را در کارزار تبليغاتی اش احاطه می کند تا مصيبت را پيروزی وانمود کند،


اگر مصرانه جويای اطلاعات بديل نباشيد،


ممکن است باور کنيد


که در غزه کسی وجود ندارد


جز تروريسته ايا مردمی متعصب،


سرسپرده رهبران شان.


ما خود را سران ارتش فرض نمی کنيم،


ما به زبان استراتژيک و امنيتی آنها سخن نمی گوييم


(که از ۱۹۴۸ به بعد زبان مسلط بوده، اما تنها زبان ممکن هم که نمی تواند باشد)،


چنانکه فکر نمی کنيم اطلاعات چند جانبه باعث شود که خوانندگانش همنظر باشندعليه حمله به غزه،ولی از خود می پرسيم:


آيا در قرن بيست و يکم،شهروندان چگونه می توانند به راستی باور داشته باشند که در کشوری دموکراتيک زندگی می کننددرحالی که هيچ اطلاعات قابل اعتماد،


آزاد و قابل تحقيقی،


درباره ۱۳۰۰ کشته در غزه و هزاران زخمی ديگر در دسترس شان نيست؟


و چرا در کشورهای ديگر،وقتی قرارداد بين شهروندان و دولتش ان دچار اختلالی اين چنين می شود و ناگزيرند کورکورانهاقدامات نفرت انگيزی را که به نامشان صورت می گيرد بپذيرند،


چرا بسياری از آنان ــ و همراه با آنان همه جهان ــ به نظرشان بديهی می رسدکه رژيم سياسی شان فاسد و زيانبار شده،


حال آنکه نزد ماکليه اقدامات نفرت انگيزی که رژيم از ۱۹۴۸ تا امروز مرتکب شدهچون تصادف هايی که بُرد و تأثيری ندارد به شمار رفته است؟


آيا اين رژيم سياه و ظلمانی نيست؟


آيا سرچشمه شر نيستکه ما بايد، به عنوان شهروند،


خويش را از آن برهانيم؟


اعتراف به اين امر مو بر تنِ ما راست می کند،اما ما اطلاع مشخصی نداريم از آنچه امروز به نام ما مرتکب می شوند،


و نه از آنچه در گذشته به نام ما مرتکب شده اند،


وانگهی ما نيز چنين اطلاعاتی را مطالبه نمی کنيم.


زيرا اگر می توانستيم صحنه را ببينيم،


از شرمدرِ نيمه باز را از نومی بستيم.


خواهند گفت که اين فقط گوشه ای از صحنه است،و اينکه در اسرائيل آزادی بيان وجود دارد،


که مطبوعات از


„آزادی عقيده“


برخوردارند: اميره هس، گيدئون له وی که دهانشان بسته نيست و نوشته هاشان حتی منتشر هم می شود.


اما آيا آزادی عقيده معنايی می دهد


بدون آزادی اطلاعات؟


ديگران همچنان با پافشاری يادآوری خواهند کردکه روی اينترنت موضوع کسانی هم که از رفتن به جبهه امتناع می کنند مطرح شده،


و اينکه روی سايت های ديگر روايت وحشتناک بمباران کودکان بيگناه پخش شده است،


رسانه های گروهی هم آنطور که شما می گوييد يکدست نيستند،


همه چيز در دسترس است.


شايد.


اما نه آنچه اساسی ستزيرا کدام کانال تلويزيون،


کدام روزنامه ويران کردن زندگی فلسطينی ها را به ما نشان داده است؟


چه کسی صدای آنان را شنيده است؟


چه کسی صدای آوارگانی را شنيده است


که زندگی شاننه يک بار، نه دو بار، بلکه چند بار نابود شده است؟


چه کسی شنيده است


از آنان اين روايت را که اين بار،


برخلاف ۱۹۴۸،ديگر جايی وجود نداشت که بدان پناه برندوقتی بمب ها بر سرِشان باريدن گرفت؟


اگر حتی روزنامه به اطلاعات دسترسی نداشته باشدو خود بايد اخبارش را سانسور کند،


وهرگز گزارشی ندهد جز درباره نواحی کوچکی که ارتش اجازه ورود روزنامه نگاران به آنجاها می دهد،


اگر پخش عکس هايی که از راماتان، بنگاه مطبوعاتی فلسطينی،


دريافت می شود ممنوع باشد،


وقتی گشودن پرونده اي درباره چيزی که نمی توان در آن به گونه ای معقول ترديد کرد محال باشد


ــ که اين خود جنايتی جنگی ست ــ


چرا آن روزنامه انتشار خود را معلق نمی گذارد؟




چرا با يک صفحه سفيد منتشر نمی شو


دبا اين بيانيه ساده


در صفحه نخست


که ما ديگر نمی توانيم به حرفه خود ادامه دهيم؟


اين شايد خوانندگان را ياری دهد تا فراموش نکنند


که هر سطر يا تقريباً هرچيزی که می خوانند




ناشی از اطلاعاتی ست تحت کنترل ارتش


با خبرنگارانی که جا داده اند


آنها رادر مکانی که به ريشخند موسوم است به „تپه مطبوعات“


که از آنجا جز گِردباد دود نمی توان دي


دهمان مکانی که اسرائيلی ها با خانواده به آنجا می روند تا بچه هابمباران غزه را تماشا کنند.


در آفريقای جنوبی


، دست کم،


آپارتايد بر همگان آشکار بود،


اما اينجا خويش را پنهان می کند


در اردوگاه های بازداشت


که نه فقط از حوزه ديد ما خارج اند


بلکه بيرون از حوزه قانون اند


(به سان آيين نامه های مربوط به کشتزار، قانون سياهاندر دولت های برده داری که مشمول مجموعه قوانين نمی شد).


فلسطينی هايی که در همسايگی خودمان تحت تبعيت نگه داشته می شوندو در معرض انواع قوانين منحط قرار دارندقوانينی که به نحوی تبعيض آميز بر اهالی سرزمين ها [ی اشغالي] تحميل می شود به دست افسران،


درجه داران و سربازان.


برای همگان،


اين قوانين مصون از تعرض اند:


چه آنان که ما البته توسط اين قوانين بر آنان حکم می رانيم،


و چه خود ما،


شهروندان دموکراسی،


به نحوی که هيچ تصوری نداريم از بی عدالتی اين قوانين ــاز ما ست،


به خصوص،


که بايد آن را پنهان کرد،


از ما شهروندان دولت دموکراتيک،


مبادا کشف کنيم که به قانون مقدس


„ما“ چه اهانتی شده است.


رفته رفته فلسطينی ها از زندگی ما ناپديد می شون


د(به ضرب ديوار، با محاصره، با مهاجران تايلندی که جای آنها را در مشاغل می گيرند، با انتقال خزنده جمعيت به خارج از شهرهای يهودی ـ عربی).


استثمار، خشونت ها و ستمی که بر آنان می رود،


کمتر و کمتر برايمان مشهود است.


در پايانِ يک روز کار،


اگر برخی شهروندان باشند که هنوز بخواهند از وضع زندگی در غزه مطلع شوند،


همچنان می توانند به تلويزيونشان نگاه کنند از طريق ويدئوهای درخواستی (VOD)، به دستچينی از فيلم هايی که سخنگوی نظامی به دقت برگزيده است،


يا به برنامه ارتش نگاه کنند روی You Tube:


„حمله چتربازان به يک مسجد“


، „عمليات مشترک هوايی، دريايی، زمينی“، موشکهايی که پس از پرتاب جهت خود را عوض می کنند


„تا به مردمی که خارج از درگيری هستند اصابت نکند“ و غيره


.اين شهروندان هرگز نخواهند ديد ويرانی غزه را،


شهری که افرادی زنده مانند خودشان در آن بسر می برند.


آنها نابودی „زيربنای تروريسم“


را خواهند ديدکه سخنگوی ارتش به آنان هديه می کند.


مطبوعات هرگز ستونی اختصاص نمی دهند به نظاميانی که از حمله به غزه امتناع کرده اند.


رسانه های گروهی درباره دستگيری تظاهرکنندگان يهودی و مسالمت جو سکوت می کنند.


ولی دستگيری تظاهرکنندگان عرب را گزارش می دهند،


به طوری که اعراب را


„آشوبگر“ و هميشه „متخلف“ معرفی کنند،


تا بار ديگر تأکيد کنند که تا چه حد


„اين کشمکش“


غيرقابل حل است زيرا دو ملت را دربرابر هم قرار می دهد.


آنها بر تظاهرات مشترک يهوديان و اعراب پرده سکوت می افکنند،


از ترسِ آنکه مبادا ديوار جدايی بين يهوديان و اعراب را که بايد تحکيمش کنند ترَک بيندازد،


مبادا بفهمند که کينه بين دو جامعه يهودی و عرب


„تقدير“ نيست.


شکافهايی در ديوارممکن است ناگهان صحنه ديگری در معرض ديد قرار دهد.


آنان که در اسارت اين ديوار هستند ممکن است با هم قد برافرازند عليه آن رژيم سياسی که زندگی را بر آنان ناممکن ساخته است.


اين است آن تهديدی که ما برای او داريم:


يهوديانی که حاضر نيستند خود را ضد عرب بنامند


(چه اين طرف „خط سبز“ چه آن طرف)


يهوديانی که اعراب را(چه اين طرف „خط سبز“ چه آن طرف)


شهروندانی همتای خود می دانند.


اگر ما در آفريقای جنوبی بوديم،


برخی از ما بسا به ملاقات سياهان می رفتند.


اما اينجا چطور می توان به ملاقات اعراب رفت،


در حالی که رژيم ما


را از آنان جدا می کندبا کشيدنِ ديوار بتونی بين آنها و ما و ايجاد تلويزيون و


„ويدئوهای درخواستی“


با مسدود کردنِ اطلاعات و به خدمت گرفتنِ همه جانبه رسانه های گروهی؟


هنوز گمان می رود


که اين رژيم تبعيض گراتنها شامل اعراب می شود،


و برای آن است که اعراب را در انزوا نگاه دارد.


اما يک رژيم تبعيض گرا چگونه می تواند صرفاً اعراب را منزوی کند؟


هر مانعی دو طرف داردهر رژيم تبعيض گرا يکی را از ديگری جدا می کند و برعکس


،و بدين ترتيب،


رژيم تبعيض گرای ما بين خودمان نيز جدايی می افکند.


و حالا اين پرسش پيش می آيد که: ما را از چه چيز جدا و منزوی می کند؟


او ما را از اين امکان جدا می سازدکه حتی ملت ها يا خلق های خشونتگرا به آن دسترسی يافته اند،


امکان اينکه بتوانيم صفحه ای از تاريخ خود را ورق بزنيم،


امکان اينکه روحيه مان را عوض کنيم،


زبانمان و آينده مان را،


امکان اينکه دست از ستم بر اعراب برداريم،


امکان اينکه اين ايده را کنار بگذاريم که ما صاحب همه حقوق هستيم و آنان را هيچ حقی نيست،


امکان اينکه نوعی زندگی را برگزينيم


که قابل تحمل و قسمت کردن باشدبا ملتی که پدرانمان ما را به زندگی در بين آنان رهنمون شده اند.


اين رژيم ما را تبديل می کند


به همدستان خوددر جناياتی


که ما نمی خواهيم در آن شريک باشيم


و حاضر نيستيم که آن جنايات به نام ما صورت گيرد.


اين رژيم با اعمال زور،


ما را از کسانی جدا می سازد که سرنوشتمان زيستن با آنها ست.


در انتظار روزی که به حد کافی،


دستهای ياری گِردِ هم آيند و به حد کافی تبَر برای شکستنِ ديوار،


و همراه با اعراب عليه اين رژيم اعتراض کنيم


همچنان می توانيم


خود را با آنان يکی بدانيم


می توانيم کوفيه دور گردن بپيچيم.


بدين نحو خواهند ديد که چطور اين رژيم را منزوی می کنيم،


به او خواهيم فهماند که نمی تواند روی ما حساب کند


که بدون ترديد اطلاعات رسواکننده ای


را که درباره عمليات ارتش در غزه داريم


به هرکسی که خواستارش باشد منتقل نکنيم،


و دست از تلاش برنخواهيم داشت


تا سرانجام بفهمدکه نمی تواند روی ما حساب کندکه همدست او باشيم.


ما حاضر نيستيم


که برای او موشک های هدايت شده از دور باشي مو حاملان دروغ هايش.


برای آنکه حق حکومت بر ما داشته باشد و اقدام به نام ما،


قدرت حاکم بايد رضايتِ همه ما را به دست آورد،


رضايت يهوديانِ آميخته با اعراب و اعرابِ آميخته با يهوديان.


ولی تا آن روز، خواستارِ آنيم که بيرون بمانيماز حوزه اقدامات اين حکومت.


تا آن زمان، در پيشگاه غزه، با ياد غزه،ما همه فلسطينی هستيم.






۱- خانم آريلا آزولای Ariella Azoulay استاد فلسفه، نويسنده و سينماگر اسرائيلی.


از بين آثار او اين دو کتاب را نام می بريم:


Death Showcase.


The Power of Image in Contemporary Democracy (MIT Press 2001)(نمايشگاه مرگ. قدرت تصوير در دموکراسی معاصر انتشارات دانشگاه ام. آی. تی. ۲۰۰۱)و The Civil Contract of Photography (MIT 2008)


(قرارداد مدنی عکاسی، انتشارات دانشگاه ام. آی. تی. ۲۰۰۸)


وی در سال ۲۰۰۸ در تل اويو (اسرائيل) و در فرّاره (ايتاليا) نمايشگاهی برپا کرد تحت عنوان: „فلسطين ـ اسرائيل از ۱۹۶۷ تا ۲۰۰۷، داستان يک اشغال به روايت تصوير.


مترجمان به فرانسه: اتی ين باليبار و فرانسواز باليبار به ترتيب فيلسوف و فيزيکدان فرانسوی.


منبع:




* و يادداشتی از مترجم فارسی:


شمار روشنفکران و وجدان های بيدار در اسرائيل که در اپوزيسيون رژيم قرار دارند رو به افزايش است.


علاوه بر مورخين جديد(New historians) مانند شلومو ساند(Shlomo Sand)، ايلان پاپه(Ilan Pappe) و ديگران؛ نويسندگان، روزنامه نگاران و سينماگران متعدد سراغ داريم که دربرابر سياست مستمر اسرائيل در ناديده گرفتن حقوق انسانی و ملی فلسطينی ها فرياد برآورده اند.


از يوری آونری (Uri Avnery)، ميشل ورشوفسکی (Michel Warschawski)، اميره هس(Amira Haas)، گيدئون له وی (Gideon Levy) و ديگران مقاله ها و کتاب ها و موضع گيری های شجاعانه ای به فارسی نيز ترجمه شده است که با جستجو روی گوگل به برخی از آنها می توان دست يافت.