نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

خانه استاد بنان، خانه اي كه روزگاري مفاخر موسيقي ايران آنجا رفت و آمد داشتند و استاد بنان بهترين آوازهايش را آنجا مي خواند!


خانه استاد بنان،  خانه اي كه روزگاري مفاخر موسيقي ايران آنجا رفت و آمد داشتند و استاد بنان بهترين آوازهايش را آنجا مي خواند!

این خانه اما در سايه غفلت مسولین فرهنگي هنري به دست  بساز و بفروش ها افتاد و امروز دیگر کار از کار گذشته و این آپارمان جای خانه قدیمی و تاریخی استاد بنان را گرفته است.

کار این خانه که از کار گذشت، مسئولین میراث فرهنگی به فکر باقی خانه های تاریخی در کشور باشند.





موسسه توانبخشی یا "زندان ابوغریب" !

به حال این معلولان ذهنی باید
این 120مددجو فقط از دو سرویس بهداشتی بسیار کثیف می‌توانند استفاده کنند... شنیده شده...به حال این معلولان ذهنی باید
پارسینه: «موسسه خیریه نگهداری و توانبخشی معلولان ذهنی امید سروستان» که از سال 77 در نزدیکی شیراز احداث شده مشکلات زیادی دارد.

نارضایتی پرسنل، طبقه‌بندی‌نشدن معلولان از نظر معلولیت ذهنی، نگهداری بیمارهای پرخاشگر کنار بیماران نسبتا آرام‌تر که مسایل خاصی را به‌وجود می‌آورد مثلا دیده شده که یکی از معلولان گوش دیگری را کنده است. 120معلول این موسسه در دو سوله نگهداری می‌شوند که کمترین امکانات بهداشتی و رفاهی را دارند.

این 120معلول یا مددجو فقط از دو سرویس بهداشتی بسیار کثیف و دو حمام می‌توانند استفاده کنند و یک حیاط با چند اردک همه فضای هواخوری آنها را تشکیل می‌دهد. این سوله‌ها فقط یک کولر دارند که جوابگوی خنک‌کنندگی فضا نیست. در این موسسه از خود معلولان برای نظافت و انجام کارهای روزانه استفاده می‌شود. وضعیت لباس‌های این معلولان استاندارد نیست و گاهی دیده شده که لباس‌ها از پای معلولان درمی‌آمده است.

در زمستان هم لباس مناسبی برای آنها تهیه نشده است. از نظر جیره غذایی وضعیت تغدیه این معلولان حداقلی است و اثری از میوه و سبزی در وعده‌های غذایی آنها دیده نمی‌شود. شنیده شده که مدت‌ها به این معلولان سیب‌زمینی و لوبیا داده می‌شده و بر اساس مشاهدات یکی از پرسنل وقتی خیری عدس پلو به این مرکز آورده است همه ذوق‌زده شده‌اند.

بنا به اظهارات پرسنل این موسسه هیچ آموزشی به معلولان داده نمی‌شود. در هر شیفت تقریبا شش‌پرسنل وظیفه نگهداری از 120معلول ذهنی را دارند که به هیچ‌وجه تکافوی این تعداد را نمی‌کند. یکی از درگیری‌های مداوم مددیاران با معلولان به بی‌اختیاری ادرار و مدفوع معلولان برمی‌گردد و چون نیروی مددکار برای نظافت به اندازه کافی وجود ندارد، باعث می‌شود از معلولان دیگر برای انجام این کار استفاده کنند.

 پرسنل گفته‌اند که شکایات آنها منجر به بیکاری‌شان می‌شود چون قراردادی ندارند. این مددکاران ماهی 500‌هزارتومان حقوق می‌گیرند و برخی از آنها با اینکه 25 سال تمام خدمت کرده‌اند اما هنوز بازنشسته نشده‌اند. مدتی پیش یکی از مددجویان پای یکی از پرسنل را گاز گرفته بود که منجر به عفونتی شش‌ماهه شد.

با توجه به اینکه بنا به اظهارات مددیاران، این معلولان از نظر ایدز و هپاتیت و سایر بیماری‌های واگیر آزمایش نشده‌اند امکان وقوع دوباره چنین رویدادهایی سلامت پرسنل را به مخاطره می‌اندازد. این موسسه خیریه با نزدیک‌ترین بیمارستان 30کیلومتر فاصله دارد و در 45کیلومتری شیراز واقع شده است.

«کاووس شفیعی»؛ ریيس هیات‌مدیره موسسه خیریه نگهداری و توانبخشی معلولان ذهنی امید سروستان می‌گوید این مرکز تحت نظارت اداره کل بهزیستی است و مبلغ 800‌هزارتومان ماهانه برای محیط موسسه به بهزیستی اجاره داده می‌شود چون موسسه خیریه مردمی است. به گفته او این مددجویان نفری 230‌هزارتومان یارانه می‌گیرند و 60 تا 70‌درصد مخارج از سوی خیرین تامین می‌شود.

او می‌گوید داروهای این مددجویان به‌صورت آزاد تهیه می‌شود و قیمت‌ها بسیار بالاست و دارو به مددجو نمی‌رسد. به گفته شفیعی یک نفر آلودگی هپاتیت داشته و آنها منتظر واکسن هپاتیت هستند ولی در بازار نیست. البته «شرق» وظیفه خود دانست پاسخ‌های کشاورز، رییس بهزیستی استان فارس را که از سوی معاون وی آقای اسماعیل‌زاده ارایه شده منتشر کند:

توضیحات «عبدالحمید کشاورز» رییس بهزیستی استان فارس:«درباره دارو بايد بگويم بررسی صورت گرفت، دارو به اندازه کافی موجود بود - هیچ مشکلی از نظر قیمت و میزان دارو نداشته ايم. همچنين  وسایل نظافت که مطرح کرده بودید هیچ کمبودی وجود ندارد و از بهترین مارک‌ها برای آنها تهیه می‌شود.  از نظر سرویس بهداشتی، کمبودها را قبول داریم و الان دارد ساخته می‌شود. انبارها بازرسی شد غذا کافی است. نگهداری مواد غذایی در وضعیت خوبی است و آرم استاندارد روی محصولات هست.

مرکز برنامه غذایی دارد و طبق همان برنامه غذا داده می‌شود که غذاها مناسب هستند. تعداد کم پرسنل را قبول داریم. هر 25 توانخواه یک مددیار دارد که استاندارد هر 10نفر یک مددیار است. یارانه هر نفر 300تومان در ماه است. بعضی از معلولان کاملا بی‌هویت هستند و مخارجشان کاملا برعهده بهزیستی است.» لازم به ذکر است، ایشان پس از دیدن عکس‌ها درخواست کرده‌اند این عکس‌ها منتشر نشود و به پرسنل تاکید کردند اگر با خبرنگار «شرق» گفت‌وگو کنند از کار اخراج خواهند شد. فایل صوتی این گفت‌وگوها موجود است.
"نمایش ناامید کننده وزیر اقتصاد احمدی نژاد برای توجیه پولهای گمشده! "
صدا و سیما همچنان از دولت احمدی نژاد حمایت میکند


انتخاب : در شرایطی که صداوسیما طی 8 سال فعالیت دولت احمدی نژاد، مانع حضور چهره های سرشناس اقتصادی در نقد سیاست های اقتصادی دولت وی می شد، شبکه اول در اقدامی بی سابقه، وزیر اقتصاد دولت احمدی نژاد را به تلویزیون آورد تا به نقد سیاست های دولت تازه کار بپردازد.
به گزارش خبرنگار اقتصادی «انتخاب»، در حالیکه در هشت ساله دولت احمدی نژاد حدود هزار میلیارد دلار منابع مالی حاصل از فروش نفت، گاز و اموال دولتی توسط دولت نهم و دهم مصرف شده است شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد احمدی نژاد با حضور در تلویزیون تلاش ناامید کننده ای برای توجیه ناپدید شدن این پولها داشت.
در حالیکه کل درآمد دولت دفاع مقدس 120 میلیارد دلار، دولت  سازندگی حدود 134 میلیارد دلار و دولت اصلاحات حدود 172 میلیارد دلار بوده است که مجموعا کمتر از 500 میلیارد دلار است درامد دولت احمدی نژاد حدود هزار میلیارد دلار یعنی دو برابر مجموع 24سال قبل وی بوده است.
این درامد نجومی که بدلیل چندبرابر شدن قیمت نفت، به ثمر رسیدن پروژه های پتروشیمی دوران هاشمی و خاتمی و اجرای سیاستهای اصل 44 ایجاد شد بطرز مرموزی ناپدید شده است و دولت یازدهم با خزانه ای خالی و بدهی صدها هزار میلیاد تومانی کار خود را آغاز کرد.
در این شرایط دولتمردان احمدی نژاد بجای آنکه پاسخگوی درامد نجومی ناپدید شده باشند، سعی در فرافکنی دارند و در این راستا شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد احمدی نژاد که سابقه کشتی گیری دارد و غیرطبیعی بر صندلی وزارت تکیه زد ،در سیمای ضرغامی ظاهر شد و مدعی شد که خرانه را پر تحویل داده است!
شمس الدین حسینی گفت که 13 مرداد 3200 میلیارد تومان موجودی خرانه را تحویل داده است اما نگفت که تنها یک هفته بعد با واریز 3000میلیارد تومان به حساب یارانه هاعملا کف خزانه جارو شده است.
وی گفت که 20 میلیارد دلار پول وصول نشده نفت وجود دارد اما نگفت که این پول توسط وزارت نفت احمدی نژاد تحویل امثال بابک زنجانی شده یا در قالب ترکمانچای های ارزی در چین بلوکه شده است.
نکته جالب تر آنکه وزیر اقتصاد در پاسخ به سئوال یکی از بینندگان که پرسید «وضعیت مردم در دوران شما بهتر شد یا بدتر»، تصریح کرد": براساس آمار عرض می کنم که وضعیت مردم در دوران دولت احمدی نژاد بهتر شده است.
وی همچنین در پاسخ به این سئوال که «شما به کدام وعده خود عمل کردید» گفت: باید پرسید من به کدام قولم عمل نکردم؟!

به نظر می رسد صداوسیما اگر می خواهد شفاف سازی در حوزه اقتصاد کند باید بجای دادن تریبون یکطرفه به مردان احمدی نژاد مانند هشت ساله گذشته، میزگردهایی با حضور کارشناسان منتقد برگزار کرده و تکلیف صدها میلیارد دلار پول گمشده را که امروز در شرایط تحریم نیازمندان دارو برای هر دلار آن مشکل دارند، را روشن کند.

زندانيان سياسی،هشت سال جنگ،فيملسازان ومداحا ن رژيم

نگهداري 120 معلول در 2 «سوله» + عکس

روزنامه شرق : «موسسه خیریه نگهداری و توانبخشی معلولان ذهنی امید سروستان» که از سال 77 در نزدیکی شیراز احداث شده مشکلات زیادی دارد. نارضایتی پرسنل، طبقه‌بندی‌نشدن معلولان از نظر معلولیت ذهنی، نگهداری بیمارهای پرخاشگر کنار بیماران نسبتا آرام‌تر که مسایل خاصی را به‌وجود می‌آورد مثلا دیده شده که یکی از معلولان گوش دیگری را کنده است. 120معلول این موسسه در دو سوله نگهداری می‌شوند که کمترین امکانات بهداشتی و رفاهی را دارند.
این 120معلول یا مددجو فقط از دو سرویس بهداشتی بسیار کثیف و دو حمام می‌توانند استفاده کنند و یک حیاط با چند اردک همه فضای هواخوری آنها را تشکیل می‌دهد. این سوله‌ها فقط یک کولر دارند که جوابگوی خنک‌کنندگی فضا نیست. در این موسسه از خود معلولان برای نظافت و انجام کارهای روزانه استفاده می‌شود. وضعیت لباس‌های این معلولان استاندارد نیست و گاهی دیده شده که لباس‌ها از پای معلولان درمی‌آمده است. در زمستان هم لباس مناسبی برای آنها تهیه نشده است. از نظر جیره غذایی وضعیت تغدیه این معلولان حداقلی است و اثری از میوه و سبزی در وعده‌های غذایی آنها دیده نمی‌شود. شنیده شده که مدت‌ها به این معلولان سیب‌زمینی و لوبیا داده می‌شده و بر اساس مشاهدات یکی از پرسنل وقتی خیری عدس پلو به این مرکز آورده است همه ذوق‌زده شده‌اند. بنا به اظهارات پرسنل این موسسه هیچ آموزشی به معلولان داده نمی‌شود.
در هر شیفت تقریبا شش‌پرسنل وظیفه نگهداری از 120معلول ذهنی را دارند که به هیچ‌وجه تکافوی این تعداد را نمی‌کند. یکی از درگیری‌های مداوم مددیاران با معلولان به بی‌اختیاری ادرار و مدفوع معلولان برمی‌گردد و چون نیروی مددکار برای نظافت به اندازه کافی وجود ندارد، باعث می‌شود از معلولان دیگر برای انجام این کار استفاده کنند. پرسنل گفته‌اند که شکایات آنها منجر به بیکاری‌شان می‌شود چون قراردادی ندارند. این مددکاران ماهی 500‌هزارتومان حقوق می‌گیرند و برخی از آنها با اینکه 25 سال تمام خدمت کرده‌اند اما هنوز بازنشسته نشده‌اند. مدتی پیش یکی از مددجویان پای یکی از پرسنل را گاز گرفته بود که منجر به عفونتی شش‌ماهه شد. با توجه به اینکه بنا به اظهارات مددیاران، این معلولان از نظر ایدز و هپاتیت و سایر بیماری‌های واگیر آزمایش نشده‌اند امکان وقوع دوباره چنین رویدادهایی سلامت پرسنل را به مخاطره می‌اندازد. این موسسه خیریه با نزدیک‌ترین بیمارستان 30کیلومتر فاصله دارد و در 45کیلومتری شیراز واقع شده است.
به گفته شفیعی یک نفر آلودگی هپاتیت داشته و آنها منتظر واکسن هپاتیت هستند ولی در بازار نیست. البته «شرق» وظیفه خود دانست پاسخ‌های کشاورز، رییس بهزیستی استان فارس را که از سوی معاون وی آقای اسماعیل‌زاده ارایه شده منتشر کند: توضیحات «عبدالحمید کشاورز» رییس بهزیستی استان فارس:«درباره دارو بايد بگويم بررسی صورت گرفت، دارو به اندازه کافی موجود بود - هیچ مشکلی از نظر قیمت و میزان دارو نداشته ايم. همچنين  وسایل نظافت که مطرح کرده بودید هیچ کمبودی وجود ندارد و از بهترین مارک‌ها برای آنها تهیه می‌شود.  از نظر سرویس بهداشتی، کمبودها را قبول داریم و الان دارد ساخته می‌شود. انبارها بازرسی شد غذا کافی است. نگهداری مواد غذایی در وضعیت خوبی است و آرم استاندارد روی محصولات هست.
مرکز برنامه غذایی دارد و طبق همان برنامه غذا داده می‌شود که غذاها مناسب هستند. تعداد کم پرسنل را قبول داریم. هر 25 توانخواه یک مددیار دارد که استاندارد هر 10نفر یک مددیار است. یارانه هر نفر 300تومان در ماه است. بعضی از معلولان کاملا بی‌هویت هستند و مخارجشان کاملا برعهده بهزیستی است.» لازم به ذکر است، ایشان پس از دیدن عکس‌ها درخواست کرده‌اند این عکس‌ها منتشر نشود و به پرسنل تاکید کردند اگر با خبرنگار «شرق» گفت‌وگو کنند از کار اخراج خواهند شد. 




منبع:شرق
سیاست‌زدگی واگیر دارد
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود 
این بحث در مورد سیاست‌زدگی است که مثل سرمازدگی، صاعقه‌زدگی و شته‌زدگی... عارضه ای است منفی و پر آسیب.
درآغاز به تعاریفی که از سیاست شده اشاره می‌کنم، سپس به سیاست‌زدگی که یک بیماری فرهنگی است و واگیر هم دارد، می‌پردازم.
به دانش حقیر و قلم فقیرم اشراف دارم و از اشتباهات این بحث پوزش می‌خواهم. 
 
سیاست چیست؟ 
سیاست به معنای باستانی کلمه، دخالت در امر عمومی و به معنای جدید، شهر مدرن صنعتی است که کنشگرانش به سیستم سازمان دهنده آن مشروعیت می‌دهند.
دانشی است که از شهر (مدینه در عُرف فیلسوفان دوران اسلامی مانند فارابی) و مناسبات شهروندی (مدنی) بحث می‌کند. هم‌چنین به روندی گفته می‌شود که در آن شهروندان به اتخاذ یک تصمیم جمعی مبادرت می‌ورزند.
به تعریف دیگر سیاست، فعالیتی اجتماعی است که با تضمین نظم در نبردهایی که از گوناگونی و ناهم‌گرایی عقیده‌ها و منافع ناشی می‌شود، می‌خواهد به یاری زور (که اغلب بر حقوق متکی است) امنیت بیرونی و تفاهم درونی واحد سیاسی ویژه‌ای را تأمین کند.
...
آنطور که آقای داریوش آشوری در «دانشنامه سیاسی» نوشته اند، سیاست در معنای عام:
هرگونه راهبرد و روش و مشی برای اداره یا بهکرد هر امری از امور، (چه شخصی چه اجتماعی) است.
و در معنای خاص:
اموری است که مربوط به دولت و مدیریت و تعیین شکل و مقاصد و چگونگی فعالیت دولت باشد. کوشش برای نگهداری یا بدست آوردن قدرت یا کاربست قدرت دولت در جهت هدفها و درخواست‌های گوناگون.
«سیاست کردن» = (حکومت کردن، داوری نمودن، عقوبت کردن...) به موضوع این بحث مربوط نمی‌شود.
 
سیاست‌زدگی چه چیزی نیست 
با انقلاب بزرگ ضدسلطنتی در ایران جامعه ما همانند دیگر جوامع بیرون آمده از انقلاب به شور و ولوله افتاد. همه چیز رنگ سیاست گرفت و حوزه سیاسی تاثیر بسیار زیادی بر سایر حوزه ها گذاشت تا جایی که تنظیم رابطه‌ها حتی در میان اعضای یک خانواده نیز بر محور سیاست می‌چرخید و دوستی‌ها و دشمنی ها، پیوندها و جدایی‌ها همه متاثر از سیاست بود. منظور من از سیاست‌زدگی، این نیست. (همه چیز را سیاسی دیدن و به سیاست ربط دادن)
گاه از خوردن چیزی یا دیدن کسی و رفتن به جایی زده می‌شویم و از سیاست نیز همین‌طور زده می‌شویم. سیاست‌زدگی، این هم نیست.
با سیاست گریزی =آپولیتیسم (Apolitisme) فرق دارد. سیاست‌زدگی لزوماً آشنایی با سیاست یا داشتن علاقه و دغدغه سیاسی نیست.
مراد از سیاست‌زدگی تنها این واقعیت نیست که ایرانیان هر جا می‌نشینند (در تاکسی، اتوبوس، مترو، صف نانوایی، مسجد، دانشگاه، سلمانی، میهمانی های خانوادگی و در همه جا و همه جا) بحث را به سیاست می‌کشانند.
 
سیاست‌زدگی با فقر تفکر همراه است 
سیاست یعنی سر و کار داشتن با حاکمیت و قدرت، بویژه قدرتی که ما هم با او کار نداشته باشیم، ول‌کن ما نیست و با جفا و ندانم کاری‌هایش حرث و نسل جامعه را برباد می‌دهد.
سیاست، واکنش انسان زنده و دردمند است در برابر بیدادگران و به همین دلیل نوعی فضیلت است.
به معنی درست کلمه، عمل صالح است و امری شریف‌. پیامیران، مصلحین، آزادیخواهان، همه و همه اهل سیاست بودند و زندگی و مرگشان یک عمل سیاسی بود.
سیاست‌زدگی دوز و کلک و حقه‌بازی است. با سیاست‌ورزی فرق دارد. بیخود که به آن نمی‌گویند پوله‌تیک Politics
«پوله‌تیک» به این معنا که گفتم، «سیاست» است اما چه سیاستی؟ سیاستی که پدر و مادر ندارد. «بی‌حیا»ست. بی بته و بی‌وجود و بی همه‌چیز است. 
ما معاویة بأدهی منی ولكنه یغدر و یفجر، و لو لا كراهیة الغدر لكنت من ادهی الناس... 
معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او مکر می‌کند و مرتكب انواع پلیدی می‌شود اگر قرار بر پستی و مکاری بود من سیاستمدارترین مردم بودم...(نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۲۰۰، ص ۳۱۸)
...
وقتی به خاطر مسائل تاکتیکی، به آرزوها و اهداف متعالی پشت می‌کنیم، ایدئولوژی ما (هسته مرکزی ادراکها، برداشتها و تنظیم رابطه هایمان) سیاست‌زدگی می‌شود که تمام قد ظاهر شده و ما را به اشهد وامی‌دارد.
سپس با تسویل (زیبا جلوه دادن) و تزیین عملکرد خویش و عطر و گلاب پاشیدن بر آن، هر بی‌مروتی و جفایی را توجیه می‌کنیم. کمترین آن این است که دوستان دیروز را دشمن انگاشته و به خودمان هم دروغ می‌گوییم و عوض اینکه سیاست مان، اخلاقی شود، اخلاق را سیاست زده می‌کنیم.
 
در سیاست‌زدگی حقیقت از ما روی بر می‌تابد 
در سیاست‌زدگی حقیقت از ما روی بر می‌تابد و اصلاً به آن نمی‌اندیشیم و در ذهن و ضمیرمان نوعی «رندی» و «مصلحت‌بینی» یا بهتر بگویم «پدرسوخته‌بازی» و مکاری جا خوش می‌کند و برای دیگران پاپوش می‌دوزیم و پرده‌دری می‌کنیم. دیگران را شمر و یزید پنداشته، خود ادای شبلی و «بایزید» درمی‌آوریم.
...
مرض سیاست‌زدگی به اشکال گوناگون خود را نشان می‌دهد. شرکت در کنش و واکنش سیاسی، بدون آگاهی و بدون احساس نیاز به این آگاهی نوع ساده آن است...
همیشه حق به جانب بودن و با اره و پیچ‌گوشتی حرف زدن و نوشتن همینطور. آدم سیاست‌زده اصلاً اهل گفت‌و شنود نیست مگر اینکه متکلم وحده باشد و بخواهد نسق‌گیری کند...
وقتی سیاست‌زدگی «دین و ایمان» مان شد، نیازمند ارجاع مستمر به وضعیت استثنایی هستیم، تا هر ناروایی را با تکیه به آن (به شرایط استثنایی) توجیه کنیم.
اینگونه مواقع، اصحاب قدرت حتی دلشان می‌خواهد همه بیغ و غیرسیاسی بمانند و از کارشان سر در نیآورند و صرفاً مبلغ تبلیغات آنان باشند و بازتکثیر کنند.
کم کم غیرسیاسی شدن (depoliticization) که در درازمدت خصم دموکراسی است در دستور کار قرار می‌گیرد و اصحاب قدرت با سیاست گرایی (politicizing) یعنی با اِعمال دیدگاه سیاسی و با لطایف الحیل که در رأس آنها «جبر جّو» است، می‌کوشند افکار عمومی را به سمتی که خودشان می‌خواهند بکشانند و منحرف کنند. (deporatization)
اگر از Loaded language یعنی از «زبان احساس محور و احساس بنیان و احساس برانگیز» استفاده کرده، احساسات مخاطب (و نه اندیشه او را) انگولک می‌کنند بی‌دلیل نیست.
یکمرتبه می‌بینیم بی‌آنکه خودمان بخواهیم در دستگاه ازمابهتران رفته، غرق در گفتمانی هستیم که آنان می‌خواهند. مشغول اخباری می‌شویم که اصلاً چند و چون دقیق آنرا نمی‌دانیم.
ذکر و فکرمان را یک موضوع خاص (و فقط یک موضوع خاص) و با یک روایت ویژه، پر می‌کند و در تأیید یا رّد آن کلنجار می‌رویم. درحالیکه ما در دنیای گونه‌گونی‌ها به سر می‌بریم و دهها مسئله مهم دیگر هم هست که نمی‌شناسیم و باید بشناسیم. 
 
افق دید ما مه آلود و تیره و تار شده‌است 
ما در دورانی زندگی می‌کنیم که آدمی کمتر و بسی کمتر می‌اندیشد ولی زیاد حرف می‌زند. (یا برایش حرف می‌زنند.)
در چنین اوضاع و احوالی با کند و کاو بیگانه بیگانه‌ایم و جالب اینجاست که به روشن بودن نتیجه پژوهش، پیش از شروع پژوهش، اطمینان داریم !
«فراموشی انصاف و وجدان در سنجش و داوری و درافتادن با کسانیکه برای پذیرش و نفی فرمانی به خرد خویش رجوع می‌کنند» برایمان هیچ قبحی ندارد. از عالم و آدم طلبکاریم و هر که را عین ما نیست دشمن خود می‌پنداریم. چنانچه پالونش کج نیست حتماً دمش به جایی بند است و حاضریم به انبیا و اولیا قسم بخوریم و می‌دانیم راست نمی‌گوییم. راحت تهمت می‌زنیم و توجیه می‌کنیم.
...
اگر افق دید ما مه آلود و تیره و تار شده، یکی از مهمترین دلائلش سیاست‌زدگی و بندگی خودخواسته‌است. واقعش آراء و نظریات ما، همه ما، (من، تو، او، ما، شما، ایشان) کمتر از بن و پشتوانه خرد آب می‌خورد و بیشتر سیاست‌زده‌است.
علت این امر واضح است.
تفکّر دشوار است و ما تاب تحمل نتایج آنرا نداریم. اندیشیدن و به قول کانت دلیر بودن و فکر خویش را به کار بستن، حیران و پریشان مان کرده، به دیدار خویشتن می‌برد و ما تاب تحمل این دیدار مبارک را نداریم. ترجیح می‌دهیم عطایش را بر لقایش ببخشیم و بر طبل بی‌خیالی بکوبیم. 
 
بینش سیاسی با سیاست‌زدگی یکی‌ نیست 
ما به فرهنگ سیاسی (نه فرهنگ سیاست‌زده) نیازمندیم. سیاست‌زدگی یک هیجان سطحی و بی‌عمق است و جز های و هوی و شور و فتور چیزی نیست، کژ راهه ای است که ما را به پوچستان می‌برد و در شرایطی سر از بگیر و ببند هم درمی‌آورد. بگیر و ببند؟ بله. انسان گرگ انسان است و این جور چیزها اصلاً بعید نیست...
نیروی محرکه اش هم خوش‌آمدها و بدآمدهای دولتی یا حزبی و سازمانی است...
سیاست‌زدگی، با شیفتگی‌های دروغین و کین‌توزیهای دشمن‌شادکن همراه می‌شود و با دره‌وری و پرده‌دری میانه اش جور است.
...
سال ‌۱۴۹۸ که به دستور پاپ «جیرولامو ساوونارولا» Girolamo Savonarola را با دو تن از یارانش به دار کشیدند و سپس در میدان شهر در آتش انداختند، «ماکیاول» که یکی از تماشاگران آن صحنه هولناک بود پرسید:
آیا راستی و دوستی، بد‌ترین سیاست‌ها است و تزویر و نادرستی، کوتاه‌ترین راه نیل به پیروزی ؟
 
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
اگر ارمغان فرهنگ سیاسی برای یک جامعه نیکوست، دست‌آورد فرهنگ سیاست‌زده، جز بلا و بلوا نیست. غلبه سیاست‌زدگی بر فرهنگ جامعه‌ نیز بلاخیز است و حاصلی جز خشم و کین نخواهد داشت.
همه را کور می‌کند و دوستان و برادران دیروز را به جان هم انداخته، دشمنان آزادی را سر کیف می‌آورد.
این به آن لگد می‌زند و آن به این مشت. شیطان را هم انگشت به دهان می‌کنیم.
گویی عقل و خرد از سر ما پریده ‌است.
هیچکس به حق مقدس اشتباه اعتراف نمی‌کند. درحالیکه در هر کار بزرگی امکان خظا هست. پیامبر خدا نیز بری از خطا نبود.
عَبَسَ وَ تَوَلَّى. أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏... 
چهره درهم كشيد و روى برتافت. از اينكه نابينائى به سراغ او آمده بود... 
أَمَّا مَنِ استَغْنى‏ فَأَنت لَهُ تَصدَّى‏...
اما آن كس كه مستغنى است. تو به او روی می‌آوری...
 لَوْ کُنْتَ فَظّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضّوا مِنْ حَوْلِکَ...اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند...
... 
در کمون پاریس، کموناردها در طی جنگ، ۶۴ گروگان خود را کشتند. و این اشتباه کوچکی نبود. بخصوص که مردم عادی هم بین گروگانها بود. بارها و بارها گفتند کار ما خطا اندر خطا بود. ژنرال جیاب در سال ۱۹۷۳ بعد از آنکه ارتش تحت فرماندهی‌اش در نبرد «استر» شکست خورد، به جای اینکه تقصیر را به گردن فرماندهان صحنه بیاندازد، از مقام فرماندهی کناره‌گیری کرد و گفت طرح نظامی ما غلط و ارزیابی مان از قدرت دشمن، درست نبود و من (جیاپ) از مردم ویتنام و از همه رزمندگان پوزش می‌خواهم و از فرماندهی ارتش کنار می‌روم. بر آن طرح غیرواقعی من صحه گذاشته بودم و مقصر اصلی خودم هستم. راز محبوبیت جیاپ در چنین آزمایش و نقطه عطفی است.
...
رهروان راه آزادی در همه جای دنیا وقتی دست به عمل می‌زدند، همیشه با درصدی از خطا همراه بود و گاه به مسیری کشیده می‌شدند که خود نمی‌خواستند. آنها که صدق و صفا داشتند بدون پرده‌پوشی و نصف و نیمه گزارش دادن، می‌آمدند با مردم  خودشان در منتهای فروتنی اعتراف به اشتباه می‌کردند و کمتر تاقچه بالا گذاشته و طلبکار بودند.
اگر هم کارشان از خطا گذشته بود کنار می‌رفتند و یا قضاوت را به مردم می‌دادند.
در آزمایشهای علمی نیز بسیار پیش می‌آمد که پژوهشگران به خطا می‌افتند. در آزمون‌های نظریه های اتر، از آلبرت مایکلسون و ادوارد مورلی در سال ۱۸۸۷ بگیر تا دانشمندان آزمایشگاه سرن نزدیک سوییس که یکبار اشتباه بزرگی در مورد سرعت نور کردند و بعد عذرخواهی نمودند.
اشتباه ذاتی حرکت است. هر فرد، یا گروه و سازمانی در مقاطعی با گیر و پیچ روبرو می‌شود. مهم برخورد صادقانه با اشتباهات کوچک و بزرگ است. اگر چنین برخورد صاف و روشنی می‌شد قاتلین زندانیان سیاسی غلط می‌کردند زبان درازی کنند و هر منتقد دلسوزی هم وقتی می‌دید راهبران حق مقدس اشتباه را منکر نمی‌شوند، به فکر فرو رفته و حتی اگر شمر بن ذوالجوشن هم بود همدلی پیشه می‌کرد. اما... 
اما دیدیم که سیاست‌زدگی کار خود را کرد و هر روز یکی «مزدور» شد. دوستان و برادران دیروز به جان هم افتادند و دشمنان آزادی شاد و شنگول شدند.
این به آن لگد می‌زند و آن به این مشت. شیطان هم انگشت به دهان شده و گویی عقل و خرد از سر ما پریده ‌است. هیچکس به حق مقدس اشتباه اعتراف نمی‌کند...
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
...
...
سایت همنشین بهار
ایمیل

اعدام کودکان و پازل سرکوب سیاسی

اعدام کودکان و پازل سرکوب سیاسی

sd564sd-فرهاد مرادی- farhad moradi
در یک ماه گذشته، دو خبر در پیوند با اعدام کودکان منتشر شد: اولی پایان تلخ زندگی کودکی را مخابره می­کرد که در یک بازی کودکانه، به تقلید از مراسم اعدام، جان خویش را گرفت و دومین خبر نیز به اعدام نوجوانی ۱۸ ساله در قائم‌شهر مربوط می­شد که به اتهام تجاوز به عنف او را دار کشیدند. 
واکنش­‌ به دو خبر مذکور، بیشتر لبریز بود از هیاهو و انزجار نسبت به اعدام، با این حال در کمتر از چندروز التهابات عاطفی فروکش کرد و افکار عمومی در مداری قرار گرفت که پیش از آن قرار داشت. 
مشاهده­ این دست واکنش­های شتابزده و رقیق، آن هم در جامعه­ای همچون جامعه­ ایران که عموماً کفه­ سنگین «اخلاق عاطفی» بر وزن «اخلاق عقلانی» می­چربد، چندان جای تعجب ندارد. بخصوص آنکه مکان دست به دست شدن چنین اخباری زیر بازارچه­ «فیس بوک» باشد: جماعت در چشم برهم زدنی تحریک می‌شوند و در نهایت، این التهاب، در انبوه «لایک»های فیس بوکی از یادها می‌رود. 
در چنین شرایطی تلاش پرداختن به ریشه­های مسائل اجتماعی چندان خریداری ندارد. در دوران­ تسلط بی­چون و چرای «بازار» و «عقلانیت ابزاری» حتی روابط انسانی نیز بیش از هر چیز، به مقاطعه­کاری می­ماند: «من تو را منقلب می­کنم، تو بازار مرا گرم کن». در همین زمینه، همزمان با دلسوزی­های اهل فیس بوک برای از دست رفتن جان این دو کودک، بازار داد و ستد در حوزه­ کودکان نیز گرم بود: به مناسبت روز جهانی «قهوه»، انجمن حمایت از کودکان کار در یکی از کافه­های تهران برنامه­ای اجرا می­کند با شعار «به بهانه­ یک فنجان قهوه، برای کمک به کودکان کار گرد هم می­آییم». باز جای شکرش باقی می­ماند که صاحبان وجدان­های معذب به شیوه­ برنامه­ قبلی این انجمن شعار، «قهوه با طعم کمک به کودکان کار» را سر ندادند.
 با تمامی این اوصاف حتی اگر وضعیت موجود، نقد اصولی مسائل اجتماعی را تا اندازه­ کشیدن طرحی «بر شن روان» بی­اعتبار کند، بازهم باید به حقیقت وفادار بود: زیستگاه اصلی حقیقت نه در سطح کمی افکارعمومی، بلکه در سطح کیفی آن قرار دارد. 

اعدام کودکان؛ کلاه شرعی دستگاه سیاسی ایران 

سال­هاست که اعدام کودکان در ایران محل نزاع فعالان حقوق کودک و دستگاه قضائی ایران شده است. فعالان حقوق کودک با استناد به پیوستن جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون جهانی حقوق کودک، مدعی هستند که جمهوری اسلامی باید به اعدام کودکان پایان دهد. با این وجود دستگاه قضائی ایران با توسل به یک کلاه شرعی ادعا دارد که در ایران هیچ کودکی اعدام نمی­شود. آنها کودکان محکوم به اعدام را تا هجده سالگی در زندان نگه می­دارند و بعد از آن حکم اعدام­شان را اجرا می­کنند. 
«بر اساس آمار رسمی سازمان عفو بین‌الملل، از سال ۱۹۹۴ تا انتهای سال ۲۰۱۱، ۴۷ کودک در ایران اعدام شده‌اند. رقمی که هشت برابر رقم اعدام کودکان در کل کشورهای دیگر جهان است. جرایم این کودکان، مواردی چون قتل، جرایم جنسی و قاچاق مواد مخدر اعلام شده است.» (منبع: گزارشی از اعدام کودکان در ایران
به نظر می‌رسد درگیری حقوقی میان فعالان حقوق کودک و دستگاه قضائی ایران چشم‌انداز امیدوارکننده­ای نخواهد داشت. قوانین جزائی حاکم بر ایران، مبنایی فقهی دارد و پر واضح است که دستگاه قضائی نقد عرفی بر قوانین شرعی را برنمی­تابد.
به عقیده مسئولان حکومت ایران، خواسته­ روشنفکران برای تغییر قوانین شرعی به قوانین عرفی، بیش از هرچیز زمینه­ برابر شمردن مسلم و کافر را می­چیند. حتی مرجع تقلیدی چون حسینعلی منتظری که تحت تأثیر تحصیل کردگان خارج دیده، به منظور تقویت قوانین عرفی، در جست‌وجوی حدیث و روایت‌های راهگشا از لابه‌لای کتاب­ها بود، تا پایان عمر از لعن و نفرین سران حکومت خلاصی نداشت، چه رسد روشنفکرانی که سال‌هاست به دنبال تغییر دیدگاه­های موجود هستند. تکلیف کار را پیش از این «شیخ فضل‌الله نوری» در جریان درگیری­ با مشروطه‌خواهان مشخص کرده بود. جدا از آنکه مدارس دخترانه را با فاحشه‌خانه مقایسه می­کرد، پامنبری­های خود را علیه مشروطه‌خواهان می­شوراند و به روشنفکران تشر می‌زد که چرا اعتقاد دارند: «تمامی ملل روی زمین باید در حقوق مساوی بوده، ذمی و مسلم خون‌شان متکافو باشد و با همدیگر درآمیزند و به یکدیگر زن بدهند و زن بگیرند.» 
قوانین عرفی انسان را به عنوان موجودی «حق مدار» به رسمیت می­شناسد، در حالی که قوانین شرعی انسان را موجودی «تکلیف مدار» می­داند. در دیدگاه نخست، انسان موجودی است صاحب مجموعه­ای از حقوق؛ حقوقی که زمینه­­های رشد فردی و اجتماعی افراد را فراهم می­کند، ولی از منظر قوانین شرعی، انسان نه تنها موجودی «حق مدار» نیست، بلکه برعکس موجودی است «تکلیف مدار» و به تبع آن یگانه تکلیف چنین موجودی نیز حفظ و حراست از نهاد دین است. 
طرفداران نظریه­ انسان حق‌مدار بر این باورند که با توجه به شرایط جسمی و روحی، لاجرم، دوران کودکی از دوران بزرگسالی قابل تفکیک است و از این‌رو کودکان دارای حقوقی خاص هستند که از آن جمله همین است که کودک را نباید اعدام کرد. در حالی که گروه­های طرفدار نظریه­ انسان «تکلیف‌مدار» چون اصلی­ترین تکلیف انسان را جهاد در راه دین خدا می­دانند، همزمان نه می­خواهند و نه می­توانند میان دوران بزرگسالی و کودکی تفکیکی قائل باشند و از این رو اساساً اعدام کودک و بزرگسال تفاوتی با هم ندارد. اینکه نظام مقدس سال­هاست به رشادت‌های نوجوانان در جبهه­های جنگ می­بالد از همین نقطه نظر قابل درک است. 
 چندی پیش بیژن نامدار زنگنه، وزیر نفت، در همان حالی که در میان نمایندگان بخش خصوصی از نگاه عقب‌افتاده­ رقبای خود می­نالید و چشم‌اندازهای نوینی را نوید می­داد،گفت: «من به هیچوجه حاضر نبودم، این‌قدر هم احمق نبودم که دوباره وزیر شوم. ولی واقعاً دیدم، نمی‌توانم شرایط کنونی را تحمل کنم؛ یک جانباز پیشم آمده و می‌گوید تو باید بیایی. یک جانبازی که ۱۶‌سالگی نابینا شده و دستش را از دست داده است، وقتی می‌گوید تو باید بیایی وگرنه به ما خیانت کرده‌اید من نمی‌توانم، کناره‌گیری کنم»؛ یعنی حتی وزیر معتدلی چون زنگنه، نه تنها استفاده از نوجوانان در جبهه­ها را اسباب سرشکستگی نمی­داند، بلکه آن را مایه­ تفاخر خود نیز به حساب می­آورد. 

گاهی حق خصوصی، گاهی حق جمعی 

دستگاه قضائی ایران درباره­ اعدام کودکان، توجیه دیگری هم دارد: قصاص یک حق خصوصی به حساب می­آید و حکومت نمی­تواند در مورد آن تصمیم‌گیری کند. 
به عنوان یک نمونه­ قابل اتکا، محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه­ ایران و یکی از تئوریسین­های نظام مقدس، بارها بر این موضوع تأکید کرده است. با این­حال به علت آنکه توجیهاتی از این دست نه یک اظهار نظر فردی، بلکه توجیهی برای دفاع از دستگاه سیاسی و ایدئولوژیک مستقر به حساب می‌آید، می­توان رد پای این نگاه را در جاهای دیگر نیز دید.
در سال ۱۳۸۴ از صدا و سیمای جمهوری اسلامی مجموعه­ای داستانی با نام زیر تیغپخش شد که گره اصلی آن مسئله­ اعدام بود: دو دوست قدیمی بر سر مسئله­ای باهم گلاویز می­شوند و یکی از آنها در این نزاع کشته می­شود. خانواده­ مقتول رضایت نمی­دهد و دادگاه برای قاتل حکم اعدام صادر می­کند. مابقی داستان سریال نیز به تلاش خانواده­ قاتل برای کسب رضایت خانواده­ مقتول می­گذرد. نکته­ قابل توجه در این سریال آن است که مجریان قانون در تمام این سریال ژستی بی‌طرفانه می­گیرند و به تلاش­های خانواده­ قاتل و عذاب وجدان­های دوره­ای خانواده­ مقتول چشم می­دوزند و هر از چند گاه – در هیبت دانایان کل – رو به خانواده­ مقتول می‌کنند و می­گویند: «لذتی که در عفو هست، در انتقام نیست.» بنابراین می­توان گفت سازندگان سریال «زیر تیغ» همصدا با مسئولان قضائی یک چیز را بیان می­کنند: قصاص یک حق خصوصی است و حکومت نمی­تواند در آن دخالتی داشته باشد. 
در اینجا این پرسش مطرح می‌شود: اگر قصاص یک حق خصوصی به حساب می­آید، پس چرا هر فعال اجتماعی که تلاش می­کند «صاحبان» این حق را متقاعد کند تا از حق خود چشمپوشی کنند با تبعات امنیتی مواجه می­شود؟ اگر دستگاه سیاسی حاکم بر ایران واقعاً بی طرف است پس چرا به جای درگیری مدام با روشنفکرها، یکبار برای همیشه این موضوع را به همه‌پرسی نمی‌گذارد تا مشخص شود آیا مردم – به عنوان صاحبان این حق – آن را می­خواهند یا نه؟ 
تناقض گفتمان رسمی بر ایران در زمینه­ اعدام، به شکل دیگری نیز خودنمایی می­کند. در مواردی چون اعدام کودکان، تئوریسین­های دستگاه قضائی این حق را یک حق خصوصی می­دانند، با این وجود زمانی که افراد به اقداماتی دست بزنند که نظم موجود را به خطر بیاندازد، دستگاه قضائی ایران، در جایگاه مدعی‌العموم ظاهر می­شود و به نام حق جمعی افراد را به چوبه­ دار می­سپارد: مورد اعدام­های پارک ایرانشهر، نمونه­ مناسبی برای درک این تناقض است. از این رو می­توان مدعی شد که حکومت ایران نه تنها در پیوند با مسئله­ اعدام کودکان بی­طرف نیست، بلکه جانبدارانه از آن دفاع می­کند. بخش کوتاهی از علل و ریشه­های این دفاع جانانه حکومت در گفتمان حقوقی رادیکال و غیر دینی قابل تشخیص و تبیین است، ولی برای دیدن کل تصویر باید مسئله را در سطحی سیاسی نیز طرح کرد. 

اعدام کودکان، صورت مسئله­ای سیاسی 

دستگاه سیاسی ایران، پرداختن به موضوع اعدام کودکان را جزو خطوط قرمز خود به شمار می‌آورد و تخطی از آن می­تواند تبعاتی امنیتی برای خاطیان به همراه داشته باشد. بنابراین به علت آنکه خود نظام مقدس مسئله را سیاسی کرده است، به ناچار می­بایست موضوع را در سطحی سیاسی دید. در اینجا می­توان پای این سئوال را به میان کشید: در سطح سیاسی چه عواملی باعث می­شود تا حاکمان ایران بر اعدام کودکان پافشاری کنند؟ 
به طور کلی می­توان اعدام افراد را بخشی از مکانیسم سرکوب در جامعه به حساب آورد. از چنین منظری می­توان مدعی شد که دستگاه سیاسی ایران، به واسطه­ اعدام کودکان، اقتدار خویش را در لایه­های مختلف اجتماعی بازتولید و این پیام را به جامعه مخابره می­کند که چوبه­ دار می­تواند، مجازاتی باشد در برابر هرگونه انحراف از خط‌کشی­های فرهنگ مسلط. 
صادق لاریجانی در جریان اجرای حکم قربانیان پارک ایرانشهر گفته بود: «مجازات­های بدیل دیگری نیز در این زمینه وجود دارد، اما دستگاه قضائی با توجه به ضرورت بالا بردن هزینه اعمال شرورانه و برخورد قاطع، مجازات اعدام را انتخاب کرده است.» 
اعدام بهنود شجاعی – نوجوانی که به اتهام قتل در نوزدهم مهرماه ۱۳۸۸ اعدام شد – برای درک این مهم، مثالی مناسب به نظر می­رسد. در آن ایام حاکمان ایران توانستند تا جدا از شکنجه و بگیر و ببند و شلیک مستقیم به سر و سینه­ معترضان، اعدام بهنود شجاعی را وسیله­ای قرار دهند تا «مردم» حاضر در خیابان بیش از پیش حساب کار خود را داشته باشند. 
اگر فاشیسم را فرزند خلف و شکل جهش یافته­ مناسبات بازار در نظر بگیریم، می­توان گفت از منظر تلقی فاشیستی بدن انسان کالایی است که می­بایست در خدمت ارضای غرایز حاکم قرار بگیرد. پازولینی – کارگردان ایتالیایی – این مهم را در فیلم سالو به خوبی به تصویر می­کشد: فاشیست­ها، غرایز خود را تحریک می­کنند و به واسطه­ بدن قربانیان دست به ارضای آن می­زنند. در یکی از سکانس­ها، فاشیست­ها و قربانیان نوجوان­شان در تالار پذیرایی عمارتی باشکوه نشسته­اند و کهنه فاحشه­ای داستانی تحریک‌آمیز را نقل می­کند. این داستان، «غریزه­ جنسی» یکی از فاشیست­ها را تحریک کرده و او بی درنگ به یکی از دختران نوجوان تجاوز می­کند. 
بسیاری بر این باورند که تصاویر فیلم سالو، انتزاعی و نمادین است، با این حال باید مدعی شد که برخلاف چنین تلقی­ای تصاویر این فیلم به شدت ملهم از واقعیت است. به عنوان مثال در دستگاه فکری راننده­ ماشین پلیس کذایی عاشورای ۸۸ – به عنوان بدنه­ یک نهاد فاشیستی – بدن معترضی که از رویش عبور کرد، موجودیتی مستقل نداشت، بلکه کالایی به حساب می­آمد که باید برای ارضای غریزه­ خشم، ترس و یا حتی لذت خود آن را له کند. اعدام کودکان را نیز می­توان در همین چارچوب تحلیل کرد. در حقیقت بدن کودک کالایی است که باید به منظور بخشی از مکانیسم بازتولید و تجدید ساختار نهادهای سرکوب مصرف شود. پیکر بر دار آویخته­ کودک، کالایی است که باید برای مخابره کردن پیام خشونت به جامعه مصرف شود؛ درست شبیه تیری هوایی که پلیس با همزمان با فرمان «متفرق شوید»، در خیابان شلیک می­کند.
این بازتولید سلطه و اقتدار اما چهره­­ کریه دیگری نیز دارد: حکومت ایران با پافشاری بر اعدام کودکان در واقع سیاست سرکوب نسلی را هم پی می­گیرد. بررسی انتقادی تاریخ سی و چهار ساله­ استقرار جمهوری اسلامی، این موضوع را ثابت می­کند که این نظام سیاسی – ایدئولوژیک همواره درگیری عمیقی با نسل جوان داشته است: فعالیت سازمان­ها و احزاب دهه­ شصت که عموماً بدنه­ جوانی داشتند و به کشتار گسترده آنها منتهی شد، درگیری­های دانشجویان در ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ و در نهایت جنبش سبز در انتهای دهه­ هشتاد را می­توان شورش نسل جوان علیه نظامی مقدس به حساب آورد. 
از این رو مسئولان جمهوری اسلامی به تجربه آموخته­اند که سرکوب نسلی، باید بخشی لاینفک از سیاست­های امنیتی­ نظام باشد. حساسیت نظام مقدس روی مسئله­ نسل جوان را حتی می­توان در عدم رأی اعتماد مجلس به سه وزیر آموزش و پرورش، آموزش عالی و ورزش و جوانان مشاهده کرد؛ سه وزارتخانه­ای که به طور مستقیم مسئولیت طراحی سیاست­های تربیتی مربوط به کودکان و نسل جوان را برعهده داشتند. از منظر شرکا و در عین حال رقبای اصلاح‌طلب­ها و اعتدالیون، محمدعلی نجفی، با آنکه در زمینه تصفیه­ معلمان و خصوصی‌سازی آموزش و پرورش موفق عمل کرده است، ولی نماینده­ نسلی از زمامداران حکومت به حساب می­آید که در نهایت موفق به تربیت نسلی موافق با وضع موجود نشد: نسل تحت آموزش نظام تربیتی متعلق به افرادی چون نجفی، دو بار – یک بار به سال ۷۸ و یک بار به سال ۸۸ – برای نظام دردسرآفرین شده بودند. از چنین منظری، اعدام کودکان، یکی از تکه­های پازل سرکوب نسلی در ایران به حساب می­آید که هزینه­ بالای هرگونه تخطی از چارچوب­های فرهنگ مسلط را در عینیت به نسل جوان نشان خواهد داد. 


یکی از مداحان سیاسی که مداحی های آنها جدیدا رنگ و بوی دیپلماسی گرفته، در مداحی شب عید غدیر ضمن توهین شدید به مذاکره کنندگان ایرانی، خطاب به آنها گفت: یک مثل بدی داره که من روم نمیشه اینجا بگم، ولی دشمن اگه تا آخر کار نیاد رضایت نمیده، تو فکر کردی که مثلا با یک ماچ راضی میشه؟
به گزارش انصاف نیوز، در این سخنان که فایل صوتی آن با عنوان «سخنان داغ حاج مهدی سلحشور علیه مذاکره کنندگان با آمریکا» پخش شده، می گوید:
بیچاره، تو نمی فهمی! که آمریکا فقط و فقط سر نام علی (ع) معامله خواهد کرد نه چیز دیگه! دعوا سر نام علی است. آخه چرا اینقدر تو نفهمی؟