نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

نامه ی از زندان اوین به عشق و آزادی


































نامه ی از زندان اوین به عشق و آزادی

نگین شیخ الاسلامی وطنی

سلام نازنین
به دل و جان و روح من خوش آمدی، قلب من کوردستان است، سرزمین من و تو، وطنی که سال هاست، شقه شقه شده، سرزمینی که نابرابری و بیداد و ظلم و ستم دیکتاتورهای صنعت و نفت و سیاست، هنوز نتوانسته به زانویشان در آورد، گرچه خسته اند، اما زنان و مردانی چون روناک و حبیب را دارد، و با خون ابراهیم ها و نادرها و کیومرث ها لاله هایش را آبیاری می کند،

قلب من که امروز میزبان توست، درد هزاران ساله ی ملت اش را فریاد می زند؛ و از رنج وبیداد مردمانش پر از احساس و آزار است؛ وازعشق های ناکام... دلیرانه ترین فرزندانش در خروش است، خوش آمدی، خوش آمدی، تو و عشق تومهمان چنین قلبی شدید؛ و گوشه و گوشه ی چنین قلبی را به تسخیر خود درآوردی، از خود پرسیده ای چرا ؟

تو کوردستان و سرزمین ات را در من جست و جو می کنی، قلب زخم خورده ی من نیزعشق دیرینه اش را درتو می یابد، عشق تو موسیقی و شعر و آوای کوردستان من است، دل من از هیجان دیدار تو فریاد می زند، چرا که می خواهد با تو نگفته های سرزمین تاراج رفته اش را فریاد بزند. تو باید برای جهانیان نعره بزنی دهان زیبایت که من برای هر کلام آن شعری سرودم، باید حلقوم کوردستان شود؛ ونگفته های لاله ها را برای جهانیان بسراید، این گونه است که این هیجان و احساس معنا می یابد ؛ورنگ پیدا می کند، رنگ سبز، رنگ کوهها و طبیعت کوردستان، رنگ سرخ ، رنگ عشق و آزادی سرزمین مان، رنگ آبی، رنگ آسمانمان، جایی که ستاره ها در آن با فخر خود را به معرض دیدگان معشوق می گذارند، همان ستارگانی که امروز زندانیان سرزمینم – فرهادها و علی ها و فرزادها درتب دیدار دوباره باآن به سر می برند.

بیا و هیجان دیدار من را با خورشید آزادی که همه در کمین آن نشسته اند، روشنایی بخش. بیا تا من و تو کوردستان شویم؛ وقلم هایمان نگهبان هر آن چه که به تاراج رفته، بیا تا احساس من وتو، عشق را به کودکان خشونت و گلوله سرزمین مان بیاموزد، چرا که آنان فرزندان صلح و آشتی اند، از همین روست که به سلاخ خانه ها می برندشان. بیا تا عشق را در پای حکم های روناک و هانا معنا دهیم؛ و روناکی دیگر از هیجان و احساس و آمیزش عشق مان متولد شود. بیا تا دل من نگهبان کوردستان شود ؛ وبه عشق اهورایی تو که از سلاله ی .... معنای ارکیده بخشد، همان ارکیده ی که با رنگ آبی در آمیخت و در گوشه ی زندان اوین سبز شد. چون من و تو خواستیم، که به زندگی معنای زیستن و عشق را ببخشیم،من و تو نه، ما، بیا ما به جهانیان بیاموزیم، که حتا در گوشه های زندان، در میان دیوارهای خاکستری و سفید، ودر لا به لای میله ها و دیوارهای اهنین و نگهبانان و دوربین های کنترل نیز می شه، عاشق شد؛ وآن را آموخت. چون عاشق زاده شدیم، ما از سرزمینی آمدیم، که مم و زین ها و فرهادها و شیرین ها آمدند، تو در آن سوی قاره ها من در این سوی قاره ی دیگر، با نگهبانانی از سلاله ی زئوس. ارکیده و آبی را سبز کردیم؛ و بر دیوارهای زندان، رنگ آزادی زدیم، در همان زندان عشق ورزی کردیم. من دختر الهه ی عشق هستم. آمدم تا آن را به تو و کردستانم هدیه دهم، من عشق را به دختران سرزمین ام به فرشتگان قندیل، نگهبانان کوردستان و انسانیت، هدیه می دهم. تا ..........بیاموزند هیچ زندان و دیوار و شلاقی نمی تواند مانع از رنگ سبز زندگی شود.

1 ماه دیگر، نه 1 سال دیگر یا شاید 1 سده ی دیگر، اما من و تو عشق را در آغوش می کشیم، آخر کوردستان سالهاست در سودای عشق اش آواره است .همان عشقی که سالهاست زین و... در پی آن آواره بودند. کوردستان من به همین بهانه هاست که بر روی هیچ نقشه جغرافیای نقش نشده است ، چون مم ها و سیامندهایش و حبیب وعگیدهایش را در بند کردند و کشتند، اما من در همین اوین عشق را آبستن می شوم؛ واز میان سیم خاردارها و سربازان گمنام امام زمانشان آن را فارغ می شوم و به بلندای زاگرس پروازش می دهم، واجازه نمی دهم آن را در سیاه چال هایشان دفن کنند ،این بار ما می خواهیم عشق را رنگ بخشیم و بر روی نقشه های جهان آن را سبز کنیم، دیگر نباید در کوردستان که زادگاه عشق وشعر وموسیقی ورنگ است، تنها بوی گلوله به مشام برسد. عطر عشق و بوسه های شیرین آن را با بوی باروت و گلوله مخلوط می کنیم، تا دشمنان صلح و آزادی از ترس سوزاندن با خورشیدآزادی عقب نشینی کنند.

می دانی به ما آموخته اند که من و تو معنا نداریم، من و تو ما نمی شویم به ما یاد داده اند تاریخ سرزمینمان ما ندارد. اما من صلابت گام هایت را جست و جو می کنم تا داستان مم و زین،خج و سیامند پایان یابد وداستان صلح و آزادی و استقلال متولد شود.

نگین شیخ الاسلامی وطنی
با همین دیدگانِ اشک آلود،
از همین روزنِ گشوده به دود،
به پرستو، به گُل، به سبزه درود!

به شکوفه، به صبحدم، به نسیم،
به بهاری که می رسد از راه ،
چند روز دیگر به ساز و سرود.

ما که دل هایمان زمستان است ،
ما که خورشیدمان نمی خندد،
ما که باغ و بهارمان پژمرد،
ما که پای امیدمان فرسود،
ما که در پیش چشممان رقصید،
این همه دود زیر چرخ کبود،

سر راه شکوفه های بهار
گریه سر می دهیم با دل شاد
گریۀ شوق ، با تمام وجود


سرود ای ایران از آقای فریدون فرهی. ااین سرود متن تغییریافته ای است از سرود پیشین ای ایران.