نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

کاپشن کرم - ماسک آبی

کاپشن کرم - ماسک آبی

اول بنای ساعت 9 گذاشتند که معمولا یک ساعت پیشتر اعلام می کنند تا همه از نقاط دور و  نزدیک گرد هم آیند. بعد از اینکه به دوستان تلفنی اطلاع دادیم، دوباره قرار به ساعت 8 موکول شد و بالاخره تحت فشارهای حکومتی  حدود ساعت 30/11 شب قبل، ساعت 7 صبح برای شروع مراسم اعلام شد. که مسلما امکان اطلاع رسانی بسیار محدود می شد و خیلی از افراد به همین علت نتوانستند به موقع به مراسم برسند.
در مسیر از اوایل فشم ایست بازرسی ماشین ها را متوقف و سوالاتی از آنان می پرسیدند. که کجا می روید و چرا می روید و چه نسبتی دارید؟ از آن پس جابجا ماشین های پلیس، و گارد ویژه و  لباس شخصی مشاهده می شدند.
ساعت 7 تا سر کوچه رسیدیم. نزدیک به 15 تا 20 پلیس نما که دو ترکه سوار موتور بودند با صداهای قهقهه خنده و عربده کشان سر کوچه ویراژ می دادند.
از وقتی وارد کوچه شدیم تا پایان مراسم انواع و اقسام دوربین ها که به عمد روی صورت ها زوم می شد، مشغول فیلمبرداری بودند و به افراد دیگر اجازه فیلم و عکس نمی دادند.
داخل منزل تا دم در جمعیت با چشمان گریان و لااله گویان ایستاده بودند. پس از غسل مرحوم سحابی برادر ایشان ضمن تشکر توضیح دادند که آنطور که با وزارت اطلاعات هماهنگ شده است فقط شعارهای مذهبی داده می شود و پیکر ایشان تا سر کوچه و اگر اجازه دادند کمی بیشتر و گرنه همان سر کوچه با آمبولانس به بهشت گندوئک منتقل خواهد شد.
من به محض ورود به در خانه با خانم هاله سحابی مواجه شدم و تسلیت عرض کردم. به نظرم صبور و با متانت بودند عکس پدر در دست و پیشا پیش جمعیت با ندای لا اله الا الله از در حیاط خارج شدند.
هنوز ده قدمی پیش نرفته بودند که صدای وحشیانه ضرب و شتم و جیغ خانم ها بلند شد و از این سو آهنگ لا اله الا الله تغییر کرد و حالتی غیظ آلود و اعتراضی به خود گرفت.
متوجه شدم که خانمی نقش بر زمین شد. دختر هاله خانم نگران و گریان برای آوردن کمک به عقب برگشت. از همان دم کسی را بازداشت کردند و ندانستم چه کسی.
مردم سوار اتوبوسها  و ماشین های شخصی شدند. چند نفر از دوستان  گفتند که مامورین عکس را از دست هاله خانم با زشتی و خشونت بیرون کشیده و آن را پاره کردند و پیکر مهندس را با اهانت به داخل آمبولانس پرتاب کردند و تابوت را روی آن انداختند. و هاله را مورد ضرب و شتم قرار دادند. از اینجا به بعد حال ایشان بد شد.
وقتی به خیابانی که بهشت گلندوئک در آن بود رسیدم تمام خیابان در محاصره گارد و پلیس و لباس شخصی هایی بود که از اتوبوس نیروی انتظامی پیدا شدند و جلیقه فسفری که روی آن نوشته بود پلیس که مدام پوشیدند و درآورند ، در دست داشتند.
در تمام مدت بر زبان همه بجز لا اله الا الله هیچ نبود.
به آقای منتظری اجازه نماز خواندن نداده بودند. وقتی خواستند بر پیکر ایشان نماز گزارند مامورین مانع شدند . همه جمعیت با صدای بلند دو مرتبه برای ایشان حمد و سوره خواندند.
در زمان خاکسپاری چند مرتبه صدای درگیری به گوش رسید. در حاشیه قبرستان تمامی لباس شخصی ها مستقر بودند برخی بگو بخند می کردند. جلیقه مذکور را از تن به در کردند. شاید نگران بودند در عین حضور مزاحمشان، دوست نداشتند که بعدا جزو جمعیت مشتاق مهندس نشان داده شوند.
به محض اینکه مرحوم سحابی به خاک سپرده شد، مردی که کاپشن کرم پوشیده بود و ماسک آبی رنگ جلوی دهان داشت و به همه مزدوران امرو نهی می کرد، شروع به عربده کشی کرد که متفرق شوید. در حالیکه کسانی که دورتر بودند می خواستند سر خاک فاتحه ای بخوانند و وداع کنند.
هر از گاهی مزدوران به پر و پای کسی می پیچیدند و به بهانه واهی که مثلاً چرا نمی روید ایجاد درگیری می کردند و چند نفری بر سر یک نفر خراب می شدند و او را به داخل ماشینهایی که به همین مناسبت تدارک دیده بودند می کشاندند.
شاهد بودم که خانمی باردار که می خواست فاتحه بخواند منتظر بود که کمی خلوت شود و جایی پیدا کند به محض فاتحه خواندن و برخاستن ایشان  پلیس ها که به سمت مزار آمده بودند که افراد را متفرق کنند به او متعرض شدند که چرا ایستادی برو دیگه و پای آن خانم در علفهای کف قبرستان گیر کرده بود و همان دم نتوانست قدم بردارد ماموران با اهانت و سینه به سینه او که چرا نمی ری مگه اومدی عروسی که اینقدر ناز می کنی و بسیار مشتاق بودند تا با شنیدن کلامی از او، باتوم را بر سر او فرو آورد که همسر خانم حائل شد و با سکوت از معرکه ای که مزدوران تدارک می دیدند بیرون رفتند.
حال چند نفری خیلی بد شد یکی از آنان سوسن خانم بود. که می گفتند همه این شرایط و مخصوصا وضعیت هاله خانم باعث ضعف شدید ایشان شده بود که بحمدالله بخیر گذشت. همینطور خواهر مهندس.
وقتی مردم دور سوسن خانم جمع شده بودند آن فرد کاپشن کرم افرادش را بدان سمت آورد و با عربده کشی مردم را بیرون می کرد، و می گفت اگه شما برید بیرون حالش خوب می شه!
در مسیر مردانی را می دیدم که چند پلیس آنها را احاطه کردند بودند و دقیقا به پر و پای مردم می پیچیدند تا آشوبی بپا کنند. در دلم غوغایی بود. علیرغم خشونتی که در وجودم بود ظاهرم را آرام کردم.
دم در قبرستان مادر جوانی که چادر بسر داشت ضجه می زد که فرزندش را نبرند به جلوی ماشین رفت و گفت باید مرا بکشید و او را ببرید مگر او چه جرمی مرتکب شده است؟ مردم هم برای اینکه اوضاع بدتر از این نشود از هر گونه شعار و خشونت پرهیز کردند. عده ای که نتوانستند این صحنه دلخراش را ببینند اعتراض کردند که چرا جوان مردم را می برید و ماموران با باتوم و لگد به سرو سینه و بدن آنها کوفتند.
در حالیکه از سر خاک بر می گشتیم چند خانم را دیدم که بسیار بی تاب بودند و یکی از آنها گفت که هاله مرد خدایا هاله را کشتند بر سر و سینه خود می زد. یکی دیگر او را آرام می نمود که نه انشا الله اینطور نیست .... من حرف آن خانم ها را جدی نگرفتم و فکر کردم در اثر ضرب و شتم شاید بیهوش شده باشد. اخر او هنوز جوان است و از دست دادن دو عزیز آنهم اینچنین انسانهایی شریف و شایسته و سراپا همه خوبی، بسیار تلخ و بواقع مصیبتی عظمی است. بهر حال در ذهنم جا نمی گرفت.
بنا شد به خانه برگردیم مثل اینکه بنا بود مراسم قرآن خوانی و ... در خانه انجام شود. خانه و کوچه پر از جمعیت بود. پشت در خانه  رسیدم که صدای شیون و زاری دلم را ریش کرد. مدام نام هاله شنیده می شد. خدایا باورم نمی شد بیش از نیم ساعت همه در بهتی مرگبار بودیم آنها هم که می دانستند رویش را نداشتند یا نمی توانستند که به دیگران بگویند حتی برخی کتمان می کردند. طاقت نیاوردم تماس گرفتم. از صدای گریه بی امان پشت تلفن مثل اینکه باید حدس می زدم که آنچه نباید، اتفاق افتاده است. باورم نمی شد من سه ساعت پیش او را در حالی که سالم بود دیده بودم. چطور می توانم باور کنم؟
لحظاتی بعد در منزل صحت خبر اعلام شد. صدای شیون و گریه از خانه و کوچه بهم می پیچید. دو آمبولانس به کوچه پیچید. چند نفر بد حال بودند.
به خانه برگشتم. و شب هنگام متوجه شدم که خانواده سحابی را مجبور کردند که در ظلمات شب و دیر هنگام ساعت 11 هاله را به خاک بسپارند.  تا مبادا که مردم حضور بیابند.

يادآوری تاريخ ميهنمان به آخوندها

Iran 10 June 2011 Riot Forces Attack People on Football Match, 2 people ...

پایه ستونهای هخامنشی رها شده در اطراف آرامگاه پاسارگاد!


تخت سنگها و پایه ستونهای هخامنشی کشف شده از تنگه بلاغی زیر نور آفتاب و جلوی در نگهبانی محوطه تاریخی پاسارگاد در حالی به حال خود رها شده اند که قرار بود از این آثار در موزه ای که از دوران پهلوی در این محوطه در حال ساخت است و هنوز هم به اتمام نرسیده نگهداری شود.
به گزارش خبرنگار مهر، اگر وارد محوطه تاریخی پاسارگاد در شیراز شوید همان جلوی درب نگهبانی، سمت چپ سنگها و پایه ستونهای تاریخی زیادی را خواهید دید که مشخص نیست متعلق به چه دوره تاریخی هستند. شاید آنها که بیشتر چشمشان با پایه ستونهای هخامنشی آشناست بگویند که این ستونها و تکه سنگها متعلق به دوره هخامنشیان است.
اگر به عنوان یک بازدید کننده از نگهبانان آنجا بپرسید این تکه سنگهای تاریخی از کجا آمده اند که این طور بی اعتنا در این محوطه رها شده اند می گوید: اینها کشفیات تنگه بلاغی است. اما چون جایی برای نگهداری آنها نداشتیم در این مکان رها شده اند تا بلکه ساخت موزه ای که از دوران پهلوی شروع شده، روزی تمام شود و این سنگها به آن موزه منتقل شوند.
اعضای گروه نجات بخشی پاسارگاد بخشی از این سنگها را از مزرعه ها و اماکنی به دست آورده اند که قبلا از سنگ قبرها و کتیبه های آن به جای نیمکت و ... استفاده می شده است اما اکنون با اینکه دیگر چنین کاربری ندارند و آسیب بدتری نمی بینند اما هنوز هم در وضعیت نابه سامانی به سر می برند و محافظت مناسبی نیز از آنها نمی شود!
به نظر می رسد در شیراز و تخت جمشید آثار تاریخی زیادی وجود دارد که دیگر نگهداری از این چند تخت سنگ و پایه ستون هخامنشی برای متولیان حفاظت از میراث فرهنگی ارزش چندانی ندارد که چنین بی سایبان و بی هدف در معرض نور آفتاب و بارش باران رها شده اند!

سوسیال دموکراسی، سوسیالیسم غیر ایدئولوژیک



برخی از شناسه‌های سوسیال دموکراسی را که در زیر خواهند آمد در نوشته‌های گوناگون به طور پراکنده مورد بحث قرار داده‌ام و قصد این نوشته ارائه‌ی ریز منظم شناسه‌های یاد شده است.
سوسیال دموکراسی برای ایرانیان تنها پدیده‌ای جهانی نیست، تجربه‌ای داخلی و ملی نیز هست. شناسه‌های سوسیال دموکراسی‌ به شرح زیر هستند. شناخت این ویژگی‌ها مفهوم سوسیال دموکراسی را شفاف می‌کند:

1- رد مرحله‌ای بودنِ انقلاب بورژوا دموکراتیک. مرحله‌ای بودن به این معنا است که با انقلاب بورژوا دموکراتیک استبداد سیاسی را از بین می‌بریم تا در اولین فرصت دموکراسی حاصل از آن را ساقط کنیم. (بورژوا دموکراتیک که صفت دموکراسیِ بورژوازی است، یک اصطلاح مارکسیستی است و در زبان عرفی و مردمی، دموکراسی پارلمانی نامیده می‌شود.)

2- رد تئوری انقلاب . یعنی باور نداشتن به انقلاب اجتماعی – سیاسی دیگری پس از انقلاب بورژوازی. چرا که تئوری انقلاب حقوق بشر و پلورالیسم را از صدر برنامه‌ی حاکمیت سیاسی خارج می‌کند. هر نظریه‌ای که به دور زدن دموکراسی و حقوق بشر باور دارد، حرمت آزادی فردی را پاس نخواهد داشت.

3- باور به این که قواعد مبارزه‌ی سیاسی در جایی که انتخابات آزاد وجود دارد تابع قواعد ساختاری دموکراسی هستند (پذیرش قانونیت، مبارزه‌ی پارلمانی و تن دادن به رای اکثریت). اگر در نتیجه‌ی یک انتخابات آزاد، دولتی با رای همه‌ی مردم به قدرت برسد و در حاکمیت که قرار گرفت خود را نماینده‌ی یک طبقه‌ی اجتماعی بداند، دولتی غیردموکراتیک است. چرا که از نتیجه‌ی آراء عمومی عدول کرده و وکالت ملی خود را رها کرده است.

4- سوسیال دموکراسی یک پدیدار اجتماعی پسا ایدئولوژیک است. فرا ایدئولوژیکی بودنِ سیوسیالیسم گاه در نظرات کلاسیک‌ها نیز به چشم خورده است. انگلس در نامه‌ی چهاردهم ژوئیه‌ی 1893 به فرانس مهرینگ، ایدئولوژی را آگاهی دروغین تلقی کرد. یعنی « فرایند ذهنیِ باژگونه‌ای که در آن انسان‌ها به درستی نیروهای هادی اندیشه‌های خود را درک نمی‌کنند» (کولاکوفسکی، جریان‌های اصلی در مارکسیسم، ترجمه‌ی عباس میلانی) در دوران استالین، اما، ایدئولوژی به همه‌ی صورت‌های آگاهی اجتماعی اتلاق شد. در ادبیات رسمی حزب کمونیست شوروی- تا پیش از سقوط - تئوری پایان ایدئولوژی یک تئوری ساخته و پرداخته‌ی سرمایه‌داری تلقی می‌شد. در این گونه فضای آموزش ایدئولوژیکی، نیروهای وفادار به میم لام در ایران فقدان ایدئولوژی را فقدان هویت و تعهد می‌دانستند. این نگرش بتدریج به نیروهای مذهبی نیز کشیده شد. علی میهن دوست از رهبران مجاهدین خلق در دادگاه نظامی دوران شاه در دفاعیه‌ی خود سرمایه‌داری را به خاطر نداشتن ایدئولوژی مورد سرزنش قرار داد. پس ایدئولوژی بتدریج همان معنایی را پیدا کرد که ناپلئون به آن داده بود؛ ناپلئون ایدئولوگ‌ها را خیال‌بافان سیاسی می‌نامید. امروزه در نبودِ جنبش آزادی‌خواهی یا ضعف آن، ایدئولوژی غالبا نقش متافیزیکی یک مذهب نامرئی را ایفا می‌کند. یک آپارات تفسیر کننده‌ی واقعیت که واقعیت را با یک عقل کلی تطبیق می‌دهد. ریشه‌ی این ایدئولوژیسم را در این عقیده‌ی هگل می‌توان یافت که گفت: «واقعیت باید با واقعیت عقل کلی همخوان باشد والا واقعی نیست» (همان جا)

5- سوسیال دموکراسی با هر تعبیری از عدالت که با آزادی فردی، سیاسی و حقوق بشر تعارض پیدا کند، مخالف است.

6- سوسیال دموکراسی بجای دولتِ طبقه‌ای، به دولت همه‌ی مردم یا دولت ملی باور دارد.

7- «سوسیالیسم دموکراتیک»، یکی از ویژگی‌های محوری سوسیال دموکراسی است. استفاده از این ترم نیازمند زبانی شفاف است. کاربرد کلی و بدون توضیح آن در جامعه‌ی پیشامدرن می‌تواند پوششی برای سوسیالیسم سنتی (سوسیالیسم ایدئولوژیک ) باشد. توضیح روشنِ سوسیالیسم دموکراتیک با تذکر و تکرار و تاکید بر اصل تقدم آزادی‌های فردی و حقوق بشر و نظام پلورالیستی و حقوقی عملی است. یعنی باید روشن کرد که هدف سوسیالیسم دموکراتیک نه انجام تئوری انقلاب که دفاع از سوسیالیسم در چارچوب نظام پلورالیستی است.

8- اتحاد با لیبرالیسم . سوسیال دموکراسی به منظور پیشرفت برنامه‌ی عدالت اجتماعی خود با برنامه‌ی آزادی‌های فردی و پلورالیسم اتحاد می‌کند و عدالت اجتماعی را چونان یکی از دو پایه‌ی اصلی ساختار دموکراسی در جامعه‌ی ملی تثبیت می‌کند. شکل دادن به دموکراسی، بدون تقویت لیبرالیسم ناممکن است. لیبرالیسم و سوسیال دموکراسی دو پایه‌ی ساختار دموکراسی‌اند. لیبرالیسم، بر اساس تجربه‌ی دموکراسی در اروپا، موفق‌ترین نگرشی بوده‌است که مذهب را ایدئولوژی زدایی کرده است. در عین حال اتحاد با لیبرالیسم نباید مرز درونی سوسیال دموکراسی را با لیبرالیسم مخدوش کند. (نگرش «گرهارد شرودر» در سوسیال دموکراسی آلمان نمونه‌ای از مخدوش شدن این مرز درونی است)

9- سوسیال دموکراسی یک تجربه‌ی ملی است که وجدان جهانی دارد. این اتهام که طرفداران سوسیال دموکراسی در ایران از سوسیال دموکراسی اروپایی دنباله روی می‌کنند و خود حرفی برای گفتن ندارند، با توجه به تجربه‌ی مشخص سوسیال دموکراسی در ایران، مردود است. انشعاب خلیل ملکی از حزب توده که در میانه‌ی دهه‌ی بیست اتفاق افتاد یک تجربه‌ی داخلی و ملی بود و از ضرورت جنبش مستقل عدالت‌خواهی در ایران بر می‌خاست. خلیل ملکی به محض انشعاب از حزب توده با نهضت ملی پیوند خورد و نشان داد نهضت ملی و سوسیال دموکراسی دو پایه‌ی ساختار دموکراسی در ایران است.

10- تقدم آزادی بر عدالت . اگر عدالت مقدم بر آزادی و پلورالیسم شمرده شود، به سوسیالیسمی که ناقض حقوق بشر است، می‌انجامد. طرفداری از اولویت عدالت بر آزادی در ایران کنونی مساوات گرایی نیروهای مذهبی را تقویت و آن ها را از تحول حقوق بشری ولیبرالی که ضرورت تحول اجتماعی در ایران است دور می‌کند و زمینه‌ی وفاق آن‌ها را با ایدئولوژی مستضعفی بنیادگرایان گسترش می‌دهد.

11- مبارزه‌ی ضدامپریالیستی بر پایه‌ی تعارض ساختگی بین عدالت و آزادی به ناگزیر به سنتی تبدیل می‌شود که عدالت را سحرآمیز و ایدئولوژیک می‌کند و آن را در یک بسته‌ی اعتقادی می‌بندد و به همین سبب به سود نیروهای بنیادگرای مذهبی تمام می‌شود. سنت مبارزه‌ی ضدامپریالیستی -از نظر فلسفی- بر پایه‌ی تقدم کلیت‌های مفهومی و انتزاعی بر مصادیق زنده و مشخص مبتنی است. کلی ترین مفهوم در سنت ضدامپریالیستی، مفهوم آمریکا است. تقدم مفهوم کلی به این معناست که برخورد با مفهوم یاد شده از بیرون صورت می‌گیرد. و بنابراین نقش تحولات فرهنگی و درونی در ساختار جامعه‌ی انسانی را در سایه‌ی آن قرار می‌دهد و بدینسان است که مثلا پلورالیسم، که مفهومی مشخص و زنده است، نسبت به مفهوم‌های کلی و انتزاعیِ اسلام، مارکسیسم و آمریکا (که خصلتی مقدس یا شیطانی پیدا می‌کنند)، فرعی می‌شود. این تقدم مفهومی و کلیت‌گرایانه در فاز کنونی مدرنیته که در اصطلاح به آن پسامدرن نیز می‌گوییم، اعتبار خود را از دست داده است.

12- سوسیال دموکراسی، سوسیالیسمی است که گام به گام با دست‌آوردهای زمان خود هماهنگ شده است. هر رویداد بزرگی چه در قلمرو فن شناسی و چه در هنر و چه در قلمرو شناخت نظری، در سوسیالیسم پژواک می‌یابد. پیش‌تر نیز نوشته ام که پس از چرخش امپرسیونیستی در نقاشی و هنرهای دیگر، سوسیالیسم دیگر نمی‌توانست پیشا امپرسیونیستی باشد. بیهوده نیست که چرخش سوسیالیتسی در برنامه‌ی گوتا در 1875 همزمان با تولید آثار نقاشان بزرگی مانند آگوست رنوار و ادوارد مانه بود. رنوار تابلوی «آسیای گالِت» را در همان سال و کلود مونه تابلوی «راه آهن سن لازار» را در دوسال بعد از گوتا کشیدند، تابلوهایی که افق نوینی را به روی هنر می‌گشودند،. یعنی مسئله این نبود که در کنگره‌ی گوتا، لاسالی ها با دیگر پیشگامان سوسیال دموکراسی علیه خط رادیکال متحد شدند، یا به اصطلاح توطئه کردند، بلکه چشم‌انداز تقدم آزادی بر عدالت بود که نطفه‌ی سوسیال دموکراسی در گوتا را منعقد کرد. همچنان که اختراع دوربین عکاسی بود که چرخش هنر نقاشی را به آزادی بیشتر( یعنی به اَبستراکسیون) هدایت کرد. یعنی مسئله، چرخشی پارادایمی بود که در حال شکل گرفتن بود. اَبستراکسیون در هنر نقاشی که- در عمل- فضای بسته بندی شده‌ی ایدئولوژیک را در هم فرو ‌ریخت، یکی از نمادهای این چرخش پارادایمی بود. امپرسیونیسم، هنر نقاشی را از قید و بندهای شکلی و خطی پیشین آزاد کرد. و این نمی‌توانست در آزاد شدن اندیشه‌ی سیاسی از فرهنگ تک خطی و قالبی بی‌تاثیر باشد. پس از هر رخداد بزرگ در اندیشه و هنر، سوسیالیسم دیگر نمی‌تواند در موقعیت پیشین باقی بماند

13- نفی فورمالیسم سیاسی . سوسیال دموکراسی بر زمینه‌ی تحول اجتماعی لیبرال در جامعه رشد می‌کند. فرهنگ لیبرال که ضعیف باشد، در بخش مذهبی، مساوات‌ گرایی چوب کبریتی و خرده بورژوایی، و در بخش چپ، سوسیالیسم ایدئولوژیک رشد می کند. انقلاب 57 به دلیل نیرومند بودن زمینه‌ی فرهنگی‌ای که به این دو گونه مساوات گرایی اشتراک می‌بخشید، سر از انقلاب اسلامی در آورد. نتیجه‌ی رشد نکردنِ فرهنگ لیبرالی و سوسیال دموکراتیک، رشد فورمالیسم در ادبیات و زبان سیاسی است. فرهنگ هرچه سطحی‌تر باشد تمایل به واژه‌هایی که ظرفیت ایدئولوژیک بیشتری دارند بیشتر می‌شود و افراط در کاربرد آن‌ها لذت‌بخش می‌شود. مثلا واژه‌ی چپ به نام خانوادگی فرد اضافه می‌شود و فرد آن را به هر جا که می‌رود با خود می‌برد و به استعمال لحظه به لحظه‌ی آن معتاد می‌شود و به همین سبب آن را بتدریج از معنا و اعتبار می‌اندازد. از جمهوری اسلامی آموخته‌ایم که هرچه واژه‌ی اسلام را بیشتر بکار برد، آن را توخالی‌تر و بی‌اعتبارتر کرد و سبب نفرت گروه‌های گسترده‌ای از مردم به آن شد. سوسیال دموکراسی چون محصول پیشرفت فرهنگ لیبرالی است، به این فورمالیسم در ادبیات سیاسی پایان می‌دهد. هرچه فرهنگ پیشرفت بیشتری داشته باشد، کاربرد وجه التزامی در زبان محاوره‌ای بیشتر می‌شود. یعنی زبان از ساده‌گی زمخت‌گونه به پیچیدگی مودبانه تکامل پیدا می‌کند.

14- گسترده شدن زبان، تفاهم ارتباطی و پیچیده بودن سیستم داوری. شیوه‌ی بیان اندیشه و عقیده‌ها در جامعه‌ی مدرن، ضمن این که از صراحت برخوردار است، سطحی و ساده و حُکمی نیست. صراحت در تفکر پیچیده، با زمختی و بی‌پروایی در بیان، که در مناسبات پیشامدرن معمول است، تفاوت دارد. در جامعه‌ی مدرن کاربرد فعل در وجه التزامی، هم در فرهنگ محاوره‌ای مردم و هم در فرهنگ انتقادی روشنفکران، گسترده است. زبان صریح و روشن در آمیزش با زبان مودبانه یک ترکیب فرهنگی بوجود می‌آورد که به عنوان ملاک برای شناختن فرهنگ پیشرفته می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد. با قاطعیت اعتقادی نمی‌توان با شیوه‌ی بیان و با زبانی سخن گفت که در آن تحول اجتماعی و روند رویدادها پیچیده و متنوع دیده می‌شود. پیچیده دیدنِ تحول اجتماعی فاکتور تردید را وارد زبان می‌کند و به فرهنگ انتقادی جان می‌دهد. سوسیال دموکراسی چون پی‌آمد یک روند ایدئولوژی زدایی شده است، و از آنجایی که روند ایدئولوژی زدایی در سوسیالیسم جزء بلافصل تحول اجتماعی است، از زبانی سود می‌جوید که حاوی سیستم داوری غیراعتقادی و غیرحکمی باشد. فرد موقعیت اجتماعی و فرهنگی خود را با زبانی که بکار می‌برد به مخاطبین خود نشان می‌دهد

15- سوسیالیسم، نظم است، نه نظام. به گفته‌ی دورنمات، نمایشنامه نویس سوسیال دموکراتِ آلمانی زبان، بورژوازی و سوسیالیسم تا هنگامی که نظم (Ordnung) هستند، باز و گشوده هستند و هنگامی که به نظام یا سیستم تبدیل می‌شوند، بسته و منحط می‌شوند.

ناصر کاخساز

ششم خرداد 1390