نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه

به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»

به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»
پنجشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۲۳ آپريل ۲۰۰۹
مجید خوشدل
http://www.goftogoo.net/
تلاش برای یافتن دلایل به بن بست رسیدن ها، مبارزه سیاسی و فرهنگی در چند جبهه، اطلاع رسانی و روشنگری، و نیز بازیافتن هویت مخدوش شده جامعه تبعیدی، اگر یک روی سکه تولیدات رسانه ای در تبعید را توضیح دهد، روی دیگر سکه چرک و خون زخمهای ناسور شده پیکری فرتوت است؛ انعکاس عملکرد سی سال شکست سیاسی، و بازتاب رویکردی ست که ریشه در فرهنگ استبدادی این بخش از جامعه تبعیدی داشته است.آشنایی با این بخش از رسانه های تبعیدی موضوع نوشته حاضر است. تلاش اجتماعی حاضر با کمک برخی از مدیران رسانه های تبعیدی انجام گرفته است. اما در آغاز گوشه ای از عملکرد رسانه های مخرّب را به پرسش می گیرم:چرا بخشی از رسانه های ایرانی که با صفت اپوزسیون رژیم اسلامی فعالیت می کنند، هنوز در شکل و محتوا با مفهوم«رسانه» سالهای نوری فاصله دارند؟ چرا این رسانه ها به جای آگاهی دادن از فعل و انفعالات واقعی جامعه ایران در داخل و خارج، هر کدام گوشه خلوتی را گرفته اند و به بازی اینترنتی مشغول شده اند؟چرا اغلب تولیدات رسانه ای در اطاق های در بسته تولید می شوند؟چرا رویکرد اندیشه انتقادی و جایگاه والای پرسش، جایاش را در این رسانه ها به حذف اندیشه و رواج فرهنگ تملّق و چابلوسی داده است؟چرا این رسانه ها در کشورهایی که تخطی از«حقوق شهروندی» جرم محسوب می شود، به راحتی مخالفان خود را با زشت ترین الفاظ و صفت ها مخاطب قرار می دهند و خم به ابرو نمی آورند؟چرا سمت و سوی رسانه های مألوف و عملکرد شان با رسانه هایی نظیر کیهان(تهران) و... و تولیداتی نظیر«هویت» و «چراغ» شانه می زند؟ مگر فاعل ترور اندیشه، خرافه پراکنی، ذهنی گرایی، هتک حرمت، پرده دری و... تفاوت می کند که خدایش«محمّد» باشد یا فتواهایش را به مارکس و لنین منتسب کرده باشد؟چرا اکثر این رسانه ها توسط یک یا دو نفر اداره می شوند؟ منتقدین قدرتهای فائقه، چرا در محدوده اداره یک فضای انتزاعی، هرگز حاضر به تقسیم «قدرت» با دیگران نبوده اند؟به پاسخ نشاندن پرسش های طرح شده، بسیار فراتر از حوصله یک نظر خواهی رسانه ای در شکل فشرده آن است. با وجود این برای فتح باب دو پرسش مرکّب را نزد برخی از رسانه های تبعیدی از طیف های مختلف نظری می برم و نظر ایشان را جویا می شوم. پیش از آن نگاهی گذرا به مقوله«رسانه» در دوران معاصر کشورمان می اندازم و سپس اظهارنظر همکاران مان را از نظر می گذرانیم: اگر یکی از شاخص های رشد فرهنگی درجامعه تنوع کتاب و میزان تیراژ آن باشد، شاخص تلورانس یک جامعه، رسانه های ارتباطی، میزان آزادی روزنامه نگاران و تنوع تولیدات رسانه ای است.ره آورد تولیدات فرهنگی، اجتماعی «آفرینش»، «اندیشه و تفکّر»، «معرفت»، «تازگی و نشاط» و... است. اما رسانه های ارتباطی «وظیفه» اطلاع رسانی از جامعه بومی و جامعه جهانی را بر دوش می کشند. وظیفه و رسالت رسانه و فعالان رسانه ای در درجه نخست شناختن جامعه خویش از راه حضورهای اجتماعی و نیز شناساندن آن از طریق تولیدات رسانه ای می باشد. بنابراین بیراه نگفته اند که از طریق رسانه(نشریات، رادیو، تلویزیون) و تولیدات رسانه ای می توان با بخشی از خصوصیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه آشنا شد.در کشورهای دموکراتیک رسانه ها و فعالان رسانه ای در حوزه سیاستهای داخلی از آزادی نسبی برخوردار هستند. در عرصه سیاستهای خارجی اما خطوط قرمز بی شماری در مقابل روزنامه نگاران قرار دارد.در نظام های استبدادی، هر دو حوزه سیاست داخلی و خارجی تحت کنترل و نظارت مستمر و هدفمند حاکمان استبدادی قرار دارد. نا امن ترین حرفه ها در حاکمیتهای توتالیتر به قشر روزنامه نگار و تولید کنندگان اندیشه تعلق دارد و کوچکترین لغزشی می تواند خطرات جدی را متوجه ایشان سازد.در کشور ایران رسانه با مفهوم مدرن و در مقیاس گسترده از دهه بیست شمسی وارد سبد مصرف کنندگان شده است. از این برهه به جز چند استثناء- آن هم در دوره هایی کوتاه- رسانه ها و تولیدات رسانه ای در خدمت ارکان قدرت(پوزسیون) و یا تبلیغات مخالفان(اپوزسیون) عمل کرده اند. به دیگر سخن انتخاب خبر، گذاشتن تفسیر و انعکاس آن در این رسانه ها در کشور ما (آن هم در اشکالی اکستریم) همیشه با معادلات قدرت سیاسی ارتباط تنگاتنگ داشته است.در رژیم پهلوی دوم با اینکه کلیه ی رسانه های ارتباطی تحت کنترل اختاپوس هشت پای شهربانی و ساواک قرار داشته، اما چون شکل حکومتی رژیم استبدادی سلطنتی در صورت ظاهر متجدد و امروزین بوده، تولیدات رسانه ای اعم از رادیو، تلویزیون و مطبوعات با متراژ ایدئولوژی(مذهب) اندازه گیری نمی شده و فعالان این عرصه مجبور به استنطاق و مجازات شدن در این حوزه جهنمی نبوده اند. یعنی در پروسه عرضه ی تولیدات، عموماً جا برای چانه زنی، تخفیف گرفتن، و رضایت دادن به حداقل ها محفوظ بوده، زیرا «قوانین» مورد استناد ممیزان «زمینی» بوده اند. در کوتاه سخن «رسانه» مانند اغلب فرآورده ها و دستاوردهای جامعه مدرن، در کشور(شتر گاو پلنگ) ما همه گاه مورد استفاده ابزاری قرار گرفته، نیز بسترهای اجتماعی، تاریخی و مبارزاتی ایجاد رسانه های مستقل در غرب(اروپای غربی) مورد توجه قرار نگرفته، و فرهنگ استفاده از آن(مانند هر پدیده مدرن) در میان پوزسیون و اپوزسیون-حتا- ناشناخته مانده است. اگر خوانندگانی در انتساب ادعای بالا به شقّ دوم ایرادی داشته باشند، توجه نمایند که بخش بزرگی از اپوزسیون ایران در خارج، برای توجیه بی عملی خویش در راه اندازی رسانه های ارتباطی پر مخاطب، با خط بطلان کشیدن بر آن «رسانه» را پدیده ای بورژوایی ارزیابی می کند. و این در حالی ست که این جماعت رسانه دار هیچگاه توضیح نمی دهند، منابع خبری ایشان از کدام رسانه ارتباطی تأمین می شود؟باری، با وقوع «انقلاب بهمن» دو پدیده اجتماعی از آغاز مورد بی مهری، خشم و سپس هجوم حاکمان نو پای اسلامی قرار گرفت: زنان و مطبوعات. طرفه این که بخشی از نیروهای انقلابی ایران در آن دوره نیز در مواجهه با دو مقوله یاد شده در موقعیت ممتازتری نسبت به حاکمان اسلامی قرار نداشتند. در پیوند با مفهوم «آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان» اگر چند نمونه شاخص و منفرد را در آن دوره استثناء فرض کنیم، تنها بخش کوچکی از اعضا کانون نویسندگان ایران در شعار و عمل پای بندی و تعهد خود را نسبت به پاسداشت این موهبت انسانی نشان داده است. و این در حالی بود که سنگرهای مطبوعات مخالف و منتقد یکی پس از دیگری فرو می ریختند و دریغ و درد از مخالفتی گسترده و سازمان یافته.در پیوند با فاجعه کتاب سوزان توسط حاکمان اسلامی و بی عملی بخش بزرگی از نیروهای انقلابی، برخی با آوردن کلام «برشت» عمق فاجعه را در حد اشتباه تاکتیکی این نیروها تقلیل می دهند. در صورتی که با توجه به تجربه تبعید و کارنامه ی رسانه ای این نیروها، ظاهراً مسئله باید ریشه دارتر از این مثال های ساده باشد.اما عینیت یافتن کلام برشت در ایران انقلابی تنها به سه سال زمان احتیاج داشت. از این دوره به بعد بخش بزرگی از نویسندگان و روزنامه نگاران منتقد جلای کشور کردند و در اروپا و امریکا مسکن گزیدند. (عملکرد رسانه های ایرانی در قاره امریکا موضوع این مجموعه نمی باشد.) با حضور گسترده فعالان سیاسی، نویسندگان و روزنامه نگاران ایرانی در اروپا دیری نپایید که مجموعه ای متنوع از نشریات سیاسی و فرهنگی در قالب هفته نامه، ماهنامه، فصل نامه و گاهنامه به زیور چاپ آراسته گشت.فلسفه وجودی انتشار اغلب این نشریات، مبارزه با رژیم اسلامی ایران، و موضوع های آن در پیوند با هدف یاد شده بوده است. این نشریات عموماً موضوعات اجتماعی را نه با هدف درگیر شدن با وجوه ناشناخته پدیده های اجتماعی و نیز یافتن راهکارها و راه حل های منطقی و موثر مورد توجه قرار می دادند، بلکه هدف، نفی کلیشه ای و باسمه ای یک پدیده و سپس اثبات بدیل های ناشناخته اما پذیرفته شده ای از جانب آنان بوده است. البته وجود فرهنگ نسخه برداری(که بدون شک به چپ ایران محدود نمی شود) و شناختن دلایل سیاسی، تاریخی آن در جای دیگری باید مورد توجه قرار گیرد. اما پر واضح است که وحدت بر اساس نفی یک پدیده (رژیم اسلامی، امپریالیسم، کاپیتالیسم...) می تواند شکننده باشد و عمر کوتاهی داشته باشد. هر چند بی توجهی به این اصل ساده و دموکراتیک که مفاهیم و مقولاتی نظیر مارکسیسم، ناسیونالیسم، اسلام شیعی ... با قرائت ها و درک های متفاوتی مورد پذیرش اقشار و طبقات مختلف قرار گرفته شده، نیز به تنهایی می تواند طومار جمع های مختلف را در هم پیچد. نکته دیگر این که چون در ساختمان کاری جمع های رسانه ای- سیاسی مزبور، هیچگاه به مقوله هایی نظیر تقسیم مسئولیت (تقسیم کار) به عنوان راهکار و رویکردی علمی، و یا در نظر گرفتن مکانیسم های کنترل قدرت بهایی داده نشد(کنترل اعمال سلیقه و کنترل اعمال قدرت)، ظرفهایی که با خون دل ساخته شده بودند و نشریاتی که با عرق جبین منتشر می شدند، یکی پس از دیگری فرو ریختند و سپس به خاطره ای تلخ مبدل شدند. تعطیل شدن این بخش از نشریات ایرانیان تبعیدی عموماً از سال های آغازین دهه نود میلادی شروع و تا سال های پایانی این دهه به اوج خود می رسد. در این دوره بحران هویت در پیوند با در اختیار نداشتن تریبون های ارتباطی می رود به فاجعه ای در جامعه تبعیدی تبدیل شود که به یکباره «موهبتی الهی» از آسمان نازل می شود: اینترنت!از آنجا که در فرهنگ ایرانیان روحیه نقد، بازبینی و درس آموزی از راه های به خطا رفته کفر ابلیس است، همچنین در نبودن رسانه های ارتباطی به مفهوم اخص، اغلب تجربه های جامعه تبعیدی در دسترس دیگران گذاشته نشده، با تولد اینترنت در این جامعه، همان خطاهای تاکتیکی و استراتژیکی گذشته در راه اندازی رسانه های اینترتی تکرار می شوند، مضاف بر آن، سهل الوصول بودن، هزینه پایین اجاره رسانه الکترونیکی، سادگی کار در مقایسه با انتشار نشریات کاغذی... باعث می شود، بخشی از پای بندی ها و بدعت های مثبت رسانه های کاغذی در تبعید(عینی بودن برخی تحلیل ها، اصرار به تماس با داخل کشور، تمرکز به عملکرد بخش هایی از جامعه تبعیدی...) و نیز قسمی از تعهدهای اجرایی و قانونی صاحبان رسانه ای(مشخص بودن اسم و مشخصات صاحبان رسانه، همکاران رسانه...) نادیده انگاشته شوند و رسانه های اینترنتی مثل قارچ بر جنگل جامعه تبعیدی روئیده شوند.
* * *به موضوع پژوهش برگردیم. ابتدا برای این که درک عینی تری از رسانه هایی داشته باشیم که خود را به«جبهه اپوزسیون» منتسب کرده اند و با تولیدات خود ویرانی در این جامعه بر جای گذاشته اند، نمونه هایی از ادبیات نوشتاری آنان را در پیوند با مخالفان سیاسی می آورم که ساعتی پیش آنها را از این رسانه ها استخراج کرده ام: کثافت متعفّن، بوزینه، عقب مانده، ابله، دجّال، دغلکار، جنازه سیاسی، عوعوی سگ، خائن بالفطره، همپالگی...، دلال سیاسی، شارلاتان...، میله تابلو، کلاغ رنگ کن، عرق خور!! ذوب شده در...(از بازچاپ برخی از کلمات معذور هستم.)
همان طور که اشاره کردم، در نظر داشتم دو پرسش مرکب را با مدیران دو بخش از رسانه های نوشتاری در میان بگذارم:
رسانه هایی که به معیارهای انسانی و چهارچوب های رسانه ای پایبندی عملی نداشته اند، و رسانه هایی که در نقطه مقابل آنان عمل کرده اند. بخش اول به این دعوت پاسخ مثبت نداد. از این روی بر آن شدم تا رسانه هایی را در حوزه های خبری- تحلیلی، پناهندگی، سینمایی و سیاسی، تئوریک مخاطب قرار دهم که در مجموع دارای ویژگی های زیر باشند:
- رسانه هایی که به طور مستمر«کار» تولید کرده اند،- به پرنسیب های انسانی و رسانه ای پای بندی داشته اند،- رسانه هایی که به جامعه تبعیدی تعلق دارند.پرسش های سایت گفتگوهمکار گرامی!پس از سالها اقامت در جوامعی با ساختار مدرن که«قانونگرایی»، « فردیت» و «حقوق شهروندی» از اصول بارز آن است، برخی از رسانههای ایرانی هنوز فاقد معیارهای شناخته شده ی رسانه ای در درج مقاله و چاپ اظهارنظر(کامنت) در رسانه خود هستند. اینان بارها مقالات و کامنتهایی منتشر کردهاند که حاوی تهمت و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی بوده است. وقتی از صاحبان رسانه ها از این بیپرنسیبی سوأل میشود، میگویند:
ایرادی ندارد، جوابیه ی آنان را منتشر میکنیم! یعنی به آنها فرصت داده میشود تا بیگناهی خود را ثابت کنند!عین این بیقانونی در بخش اظهارنظرها(کامنتها) به چشم میخورد.
پرسش اول: شما در رسانه خود تابع چه سیاستی در درج مقاله و اظهارنظر(کامنت) هستید؟
سایت انتگراسیون- حنیف حیدرنژاد۱
- نظرات یا مقالات ارسالی به سایت انتگراسیون تنها منعکس کننده نظرات یا تجارب همان شخص میباشد.
۲- تجارب فردی، تجارب فردی هستند و نمی توان از آن قانون استنتاج کرده و آنرا به کل تعمیم داد.۳- از بکارگیری لغات توهین آمیز، قضاوت و پیش داوری یا اتهام زدن نسبت به اشخاص حقیقی یا حقوقی یا ملیت ها یا اعتقادات دیگران خود داری شود.۴
- نظرات یا مقالات ارسالی کوتاه باشد. ( مقالات تا حدا کثر سه صفحه آ۴)
۵- سایت انتگراسیون حق خود برای ویراستاری یا کوتاه کردن مقالات یا حذف قسمتهائی که با موازین اعلام شده از سوی سایت همخوانی ندارد را محفوط دانسته و یا درصورتی که نظرات و مقالات ارسالی مغایر با اهداف و موازین سایت باشد، از انتشار آن خودداری خواهد کرد.
۶- می پرسیم: لطفا مشخص کنید که آیا مایلید نظر یا مقاله شما با نام و نام خانوادگی اصلی شما منتشر شود یا نه؟ اگر نه، لطفا خودتان یک نام مستعار انتخاب کرده یا حروف اول نام و نام خانوادگی خود را استفاده کنید.
۷- در پایان نظر یا مطلب ارسالی، یک آدرس ایمیلی برای تماس با خود را مشخص کنید.۸- هر شخص حقیقی یا حقوقی حق دارد در صورتی که در نظر یا مقاله ای مورد خطاب قرار گرفته، در حد حجم همان مطلب یاد شده و در همان صفحه و با همان میزان از برجستگی مطلب، به دفاع از خود پرداخته یا خواستار آن باشد که جوابیه اش منتشر گردد.
پژواک ایران- ایرج مصداقی تلاش میکنیم مقالات و گفتگوهایی را که می توانند در جهت ارتقای سطح آگاهی عمومی و یا روشنگری در ارتباط با عملکرد جمهوری اسلامی مثمرثمر باشند درج کنیم؛ صرفنظر از این که به سایت ارسال شده باشند یا خیر. البته با ذکر منبع. ما خود را سایتی متعلق به اپوزیسیون ایران میدانیم. بنابر این مقابله با رژیم برای ما اصل است و نه این که مطلب صرفاً برای ما ارسال شده باشد. تکثیر هرچه بیشتر مطالب خواندنی و آموزنده را به نفع مردم و جامعه دانسته و از آن استقبال میکنیم. طبیعی است که از درج مطالب حاوی تهمت و افترا به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری میکنیم. اما همینجا توضیح دهیم که متأسفانه هستند سایتهایی که اگر مطلبی هرچند مستند در ارتباط با دوستان و یا همخطهایشان دریافت کنند، از درج آن با توجیه «از درج مطالب حاوی تهمت و افترا ... معذوریم» خودداری میکنند.
اما اگر همین مطلب بر علیه مخالفان و یا رقبایشان باشد، با کمال میل آن را درج میکنند. سینمای آزاد- بصیر نصیبی* سینمای آزاد یک نشریه اینترنتی سینمایی، سیاسی است. یعنی بخشی از این نشریه در ارتباط با سینمای جمهوری اسلامی است وچون جمهوری اسلامی از سینما بهره سیاسی می برد، پس ما هم برای مقابله وخنثا کردن این شگرد آخوندها برنامه ریزی می کنیم. اما هیچ نوشتاری را همین طور بدون تامل در سایت نمی گذاریم وخودمان را برابر نوشتار هایی که انتخاب می کنیم، غیر مسئول نمیدانیم. در مورد نقد وتحلیل فیلم که همراهان همیشگی داریم و با تفاهم با هم کار می کنیم. اما ۲۰ در صد از کل مطالب ما غیر سینمایی وعمومی است. این مطالب هم به گونه ای انتخاب می شود که هماهنگ با اهداف ما باشد. اما در این مورد هم تشخیص اتهام از واقعیت کار ساده ای نیست. برای مثال اگر به من کسی نسبت گرایش به باند خاتمی را بدهد، خوب این اتهام سنگینی است.
چون وقتی این اتهام را بشکافیم به آنجا میرسیم که من مدافع رژیم هستم.
اما برای نمونه آقای نبوی به این که به دارو دسته خاتمی، ابطحی، کروبی، موسوی ... پیوسته است، افتخار هم می کند. ما برای انتخاب مطالب عمومی که به اینگونه مسایل توجه داشته اند(که ممکن است اتهام ارزیابی شود)، یک شرط اصلی داریم و آن این است که باید نام نویسنده حقیقی باشد.خود من به خاطر شیوه برخودم با مسایل خیلی اتهامات متوجه ام بوده. اما حتا یک مورد سراغ ندارم که مدعی با نام واقعی وبا صراحت نظرش را داده باشد تا من تکلیف خودم را بدانم؛ آیا اصلا میخواهم اهمیتی به تهمت ها و اتهامات بدهم یا نه؟ تازه اگر برایم اهمیت داشته باشد که جواب بدهم و نسبت به آن اقدام قانونی کنم، با مطلبی که اسم مستعار دارد چه می شود کرد؟ چون ممکن است عوامل رژیم زیر عنوان اپوزیسیون قصد تخریب قلم های مزاحم را داشته باشند. در این شرایط البته مدیر سایت وظیفه سنگینی به عهده دارد.
نویسندگان به خصوص نویسندگان سرشناس وقتی با نام واقعیشان می نویسند، اکثراً به موقعیت اجتماعی وپرنسیب خودشان هم بها می دهند. منتها اگر بخواهیم هر نظری را اتهام ارزیابی کنیم، این خطر هست که به تدریج دامنه خود سانسوری را گسترش دهیم. چون همانگونه که گفتید در جوامعی با ساختار مدرن، قانون گرایی می باید از اصول بارز آن باشد که در این خصوص حتما سرمایه داری اروپا هم مد نظرتان است. اما گاه ضرورت ایجاب می کند که نوشتار حاوی فاش گویی ها را چاپ کنیم، واین امکان برای شخصی که مدعی است به او توهین شده فراهم است که اقدام حقوقی کند.
برای نمونه حسن داعی محققی است که یک سلسله مطلب تحقیقی درباره لابی های رژیم اسلامی منتشر کرده. اما این ها که پشتشان گرم است، علیه حسن داعی شکایت کرده اند. اما چون عوامل رژیم جوّ را به خصوص در امریکا و کانادا آلوده کرده، برای مقابله جدی با آنها هیچ راهی برای آقای داعی نبود، جز اینکه اسامی شان را اعلام کنند.
وقتی این اسامی اعلام شد، لابی ها به جنب وجوش افتاده اند- حتا ممکن است در دادگاه هم رای ناحق صادر شود اما راهی جز این نیست- من وظیفه خودم دانستم که از این محقق دفاع کنم و چنین نیز کردم.
ايران تريبون- صلاح ايراندوست آزادى بيان را بدون قيد و شرط بايد محترم شمرد و به نظر من آزادى بيان، آزادى بيان زمخت ترين، ناهنجارترين و ناگوارترين نظرهاست. نبايد در اظهار نظر و بيان هر نوع نظر سياسى٬ فرهنگى٬ اجتماعى٬ اقتصادى و ... محدوديتى قائل شد.
شما ميتوانيد عليه هر کسى بنويسيد و طرف مقابل هم بايد اين امکان را داشته باشد که در هر ظرفيتى که ميتواند و ميخواهد به شما جواب دهد. آزادى بيان، آزادى به معناى وسيع کلمه، يعنى آزادى احساس٬ نظر و حرف. این آزادی نبايد هيچ حد و مرزى داشته باشد.اما من فکر ميکنم که هتک حرمت٬ افترا٬ پاپوش دوزى و اهانت زير پوشش اختلاف سياسى و آزادى بيان نه تنها ربطى به آزادى بيان ندارد، بلکه بايد جرم محسوب شود. هتک حرمت و افترا مهم نيست از طرف چه کسى مطرح ميشود و یا به طرف چه کسى پرتاب ميشود. حرمت انسانها بايد حفظ شده و اصل بر برائت انسان باید باشد، مگر اينکه بر حسب قوانين مدنى در جوامع اروپايى و آمريکا اين اتهامات اثبات شده باشد. مادامى که اتهام ثابت نشده است، نبايد چیزی رو به جامعه و علناً مطرح شود.سياست ايران تريبون همانطور که در "در باره ما" آمده است:
از انتشار مطالب توهین آمیز، شخصى، غیرمستند و نادقیق معذور است.شورای کار- عباس منصوراناز سوی «شورای کار» همراه با [...] می کوشم، چکیدهوار پاسخی به پرسشهایتان بدهم.هیچ انسان دارای عقل و ادراکی، نمیپذیرد که زیر نام دمکراسی، اسباب ترور شخصیتها را در تریبونها جار زند و «فی سبیلالله» آن را در اختیار همگان قرار دهد. جدا از آنانی که دانسته چنین میکنند، آنانی که زیر نام دمکراسی، تدارکات چی شانتاژ میشوند، هنوز به آن درجه از آگاهی و ارزش نرسیدهاند که دریابند، جایگاه آزادی و مسئولیت کجاست، و بین آزادی و ضرورت چه پیوندی برقرار است. [...]آنانی که در ایران برای نویسندگان و هنرمندان وچهرههای مردمی و شریف جامعه، برنامههای «هویت» و... را ساختند، و از تریبون کیهان شریعتمداری و نیز صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شان کردند، همقطاران «فرهنگی» همانهایی بودند که قتلهای سیاسی– زنجیرهای حکومت اسلامی را مجری بودند. هدف هر دو حذف حقیقت و حقیقت جویانی همانند «شریف» ها، «مختاری» ها، «پوینده» ها و... بوده است. در برون مرز نیز همچنین. آنانی که دانسته و یا نادانسته! زیر نام دمکراسی و آزادی بیان اجازه میدهند که «هویتهای مجازی» با برخوردهای کینه جویانه و شخصی(و نه سیاسی) به افراد، بر چهره حقیقت چنگال بکشند، از همتایان کیهان تهران و صدا و سیمای جمهوری اسلامی هستند.(۱)
پرسش دوم سایت گفتگودر پیوند با بیقانونی موجود در میان بخشی از رسانه های ایرانی چه خاطره یا پیشنهادی دارید.سایت انتگراسیون- حنیف حیدرنژادموارد متعددی وجود دارد که برخی سایتها یا وبلاگها، مطالبی از سایت ما را بدون ذکر منبع منتشر کرده یا نام نویسنده را حذف نموده اند.پژواک ایران- ایرج مصداقی بعضی از سایتها که متأسفانه خود را در جبهه ی اپوزیسیون نیز تعریف میکنند، از درج مطلبی که برایشان ارسال میشود خودداری میکنند. اما جالب اینجاست که پاسخ و «نقد» به آن مطلب را درج میکنند. برای نمونه اینکه، ایرج مصداقی، از همکاران و گردانندگان سایت پژواک ایران، مقالهای را برای سایت «اخبار روز» ارسال میکند و آنها از درج مقاله خودداری کرده اما «نقد و پاسخ» به آن را انتشار میدهند و در بخش «نظردهید» نیز همهی فحش و تهمت و ناسزاها را به عنوان نظر خوانندگان درج میکنند و بعد هم میگویند این نظر خوانندگان است و ما در برابر آن مسئولیتی نداریم و پاسخگو نیستیم!
از این بی پرنسیبیها زیاد دیده میشود.
مشکل ما یکی دو تا نیست.
در جامعه ما هیچ چیز سر جای خودش نیست. برای رسیدن به کمال مطلوب راه زیادی را باید طی کرد. سینمای آزاد- بصیر نصیبیاما در باره کامنت ها. این بخش در وهله اول می توانست موقعیت خوبی برای آگاهی نویسندگان از نظر خوانندگان باشد. اما این کار به تدریج از روال درست خود دور شده است. چون اکثر کامنت گذاران نامشان مستعار است وحتا آدرس ایملشان غیر واقعی است. این عده با خیال راحت می توانند هر اتهامی را که مایل باشند به نویسنده وصل کنند، بی آنکه نویسنده امکان دفاع از خود ویا تنبه قانونی خاطی را داشته باشد. عده ای دیگر اصولاً به نوشته کاری دارند و مستقیما می روند سراغ بخش کامنت ها. ما اصلا در سایت سینمای آزاد چنین امکانی را فراهم نکرده ایم. لذا هر کس نظری دارد به وسیله ایمیل برای ما می فرستد. خود من هم اگر مطلبم در سایت هایی چاپ شود که بخش نظر خواهی دارد، اصلا این قسمت را نمی خوانم و دیگر این اظهار نظر ها برایم جالب نیستند. چون یک فرد می تواند با چند نام بیاید و چند اظهارنظر متفاوت کند. در این جوّ مراجعه کنندگان به جای اینکه ذهنشان متوجه مطلب باشد، به حواشی و مسایل فرعی وبی ربط جلب می شود. البته اگر بخواهیم دریابیم که تاثیر مثبت این گونه نظر خواهی ها بیشتر است یا اثرات منفی آن، نیاز به بررسی دقیق تری داریم .
* * *در پیوند با «سیاست رسانه» آن هم در جامعه ای که رعایت پرنسیب های انسانی اغلب به شوخی و طنز شباهت دارد، اظهارنظر پنج تن از مدیران رسانه های نوشتاری را ملاحظه کردیم. نیز دریافتیم که در بیشتر اظهارنظرها بر وجود ناهنجاریی در این حوزه در جامعه ایرانی خارج کشور تأکید شده است. با این وجود تلاش هایی از این دست بدون شرکت دادن مسئولان رسانه هایی که خود از مسببین اغلب نابسامانی ها در این عرصه بوده اند، تلاش هایی بی فرجام و یک سویه است. یعنی نتیجه کار هر چه باشد، تصویر کامل و دقیقی از مفهوم رسانه و کارکرد آن در جامعه تبعیدی ایرانی ارائه نمی کند. حال پرسش این است: در جامعه ای که در حوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی، اشخاص مسئول هیچگاه پاسخگوی اعمال اجتماعی خویش نبوده اند، و نیز فرهنگ پاسخ دهی در میان تولید کنندگان و مصرف کنندگان به باوری اجتماعی بدل نگشته است، چگونه می توان کسانی را به پرسش گرفت که کارنامه اعمال اجتماعی آنان تنها ویرانی بوده و حذف دگراندیشان؟
* * *شروع انجام نظرخواهی ها: ۷ آوریل ۲۰۰۹تاریخ انتشار: ۲۱ آوریل ۲۰۰۹(۱) با پوزش از«شورای کار» و شخص عباس منصوران، که بخشی از اظهارنظر ایشان را حذف کرده ام. توضیح می دهم چرا: ایشان دو بار برای من اظهارنظرشان را فرستادند. دفعه اول، قسمتی از نوشته ایشان در برگیرنده نقد مثبت از گفتگوهای من بود. برای ایشان نوشتم: ... از درج نقد مثبت نسبت به گفتگوهایم معذورم. عباس منصوران پذیرفتند که بخشی از نوشته شان را تغییر دهند، اما همزمان از من خواستند که ایشان را به خودسانسوری وادار نکنم. با این وجود من بخشی از نوشته دوم عباس منصوران را به همان دلیل ذکر شده «سانسور» کرده ام. از این بابت از ایشان پوزش می خواهم.