نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ خرداد ۱۸, شنبه

نه مال ما پيدا - نه زان همسايه، هادی خرسندی

هادی خرسندی
چه قشقرق اينجا - چه بلبشو اينجا / مناظره اينجا - بگو مگو اينجا / چه محترم هستند - اراذل و اوباش / طرف خودش را هم - زده اطو اينجا / يکی که می ديده - زبون حريفش را / زبان خود کرده - به او فرو اينجا! ويژه خبرنامه گويا
چه قشقرق اينجا - چه بلبشو اينجا
مناظره اينجا - بگو مگو اينجا
چه محترم هستند - اراذل و اوباش
طرف خودش را هم - زده اطو اينجا
يکی که می ديده - زبون حريفش را
زبان خود کرده - به او فرو اينجا!
يکی طمع کرده - به ميکروفن اول
ولی در آوردند - ز جيب او اينجا
ز آمپلی فاير - صدای گوز آمد
گمانم آروُغ زد - همان عمو اينجا
چه مبطلاتی شد - بياور آفتابه
که در حضور جمع - کند وضو اينجا
برای بنشستن - به مسند کورش
چه گاز و گوز اينجا - چه گند و بو اينجا
برون بزن ملت - ز صحن اين هشتی!
نه اعتبار اينجا - نه آبرو اينجا
ميان اين جمع - حقير و بی مايه
نه مال ما پيدا - نه زان همسايه
ـــــــــــــــــــ

سگان زرد اکنون - به واق واق اينجا
برادران شغال - کلفت و چاق اينجا
نشسته تقريبا - چو آبراهام لينکلن!
به دستشان هر يک - دوتا چماق اينجا
يکی بگيرد ژست - برای مادرزن
يکی فروشد فخر - به باجناق اينجا
يکی به وبلاگش – خبر دهد فوری؛
منم پرزيدنت !– در اين اتاق اينجا
يکی بود بادش – به معده و غبغب
يکی زند بشکن – به اشتياق اينجا
يکی که با رهبر - زياده نزديک است
ز سرخوشی جفتک - زند به طاق اينجا
يکی که با حيرت - به پشت در مانده
به پسته های خويش - زده سماق اينجا
عجب چه ترکيبی! - به مرده شويان گو
که بردنی هستند - بالاتفاق اينجا!
پلشتی از پايه - فساد صد لايه
نه مال ما پيدا - نه زان همسايه
ـــــــــــــــــــ
بيا تماشا کن - صدا و سيما را
که ميکند کارتون - رجال فردا را!
اميرکبير آمد - برو نظام الملک
قوام جان ول کن - فروغی ما را
ببين مصدق جان - تو با رضاخان باش
بگو به بازرگان - نزن هويدا را
چه کاريکاتورها! - بگير الساعه
سراغ نيک آهنگ - و نيز مانا را
بگو شود تاريخ – به مسخره تکرار
چه سوژۀ خوبی – نظر کن اينها را
تملّق از آنسو – سوال کنکور است!
رقابت سختی- گرفته اعضا را
"رسول اکرم هم – شبيه ايشان بود"!
"محققی بايد – بچسبد اينجا را"
خلاصه ميکوشند ـ به نقل جعليات
که تخم پيغمبر - کنند آقا را!
يکی پیِ سوره - يکی پیِ آيه
نه مال ما پيدا - نه زان همسايه
ـــــــــــــــــــ
يکی ز نامزدها - چنانکه ميدانی
علامتی دارد - به روی پيشانی
ز ما کند پنهان - به زير آن چتری
به همت شانه - به لطف سلمانی
نجاست است آيا - که ميکند پنهان؟
چنين که همرنگ است – به کود انسانی؟
نه! جای مهر است اين - ولی در اين مقطع
طرف حيا کرده - از آن مسلمانی!
حکومت مذهب - همين بود حسنش
که ميشود خود را - عوض کنی آنی
ببين که اين هیأت – به دوربين خيره
چگونه ميورزد - ريا به آسانی
عجب چه ويترينی - چه مانکن هايی!
به قيمت يک رأی – به ملت ارزانی
به شرح اين اوضاع - چه ميتوان گفتن؟
همان که فرموده - عبيد زاکانی:
ز دولت « ... ر» و - حکومت « ... يه»
نه مال ما پيدا - نه زان همسايه

ــــــــــــــــ
[اصغرآقا ـ سايت هادی خرسندی]
تصمیم مردم به تحریم انتخابات خواب سردمداران نظام را آشفته کرده است
هوشنگ کردستانی

    درود بر زنان، مردان و جوانان آزادیخواه که با تحریم انتخابات فرمایشی سردمداران جمهوری اسلامی و اپوزیسیون وابسته را دچار سردرگمی و پریشان حالی کرده اند.
     جناح های حاکمیت که به انگیزه حفظ منافع و بقای خود در پی بهره گیری از نمایش انتخابات بودند به دلیل تضادهای درونی نظام و عدم استقبال مردم دچار آشفتگی و بلاتکلیفی شده اند.
     کارگزاران و اصلاح طلبان با این پندار که حضور رفسنجانی با یک تبلیغات جنجالی و برنامه ریزی شده می تواند مردم را به صحنه بکشاند و باعث پیروزی او گردد از نامزد  شدن او خوشحال و به آینده امیدوار شدند.
   برآورد آن ها این بود که بهره گیری از رقابت دشمنانه میان خامنه ای و باند احمدی نژاد -  مشاعی و برخورداری از حمایت قدرت های بیگانه امکان موفقیت رفسنجانی را فراهم خواهد کرد.
    آن ها در حقیقت با یک تیر چند هدف را نشانه  گرفته بودند: رسیدن به ریاست جمهوری اسلامی، عقب راندن  جناح های رقیب، محدود کردن قدرت ولایت فقیه و مهمتر از همه کشاندن مردم به حوزه های رأی گیری برای اثبات حقانیت نظام.
     احمدی  نژاد نیز با این انگیزه که مشاعی جایگزین او و سدّ راه بازداشت و محاکمه احتمالی او شود و راه را برای بازگشت او برای دوره دیگر هموار سازد – کاری که پوتین در روسیه کرد- وارد گود نمایش شد.
   جناح او نیز به حضور مردم در انتخابات امیدوار بود و آنرا عامل پیروزی خود به حساب می آورد.
   رد صلاحیت این دو تن – رفسنجانی و مشاعی- تصورها و رؤیاهای آنان و وابستگانشان را بر باد داد.
    رفسنجانی به گله  گزاری بسنده و وابستگانش را عزادار کرد.
     مشاعی و احمدی نژاد به این اکتفا کردند که بگویند «شکایت برِ رهبر برم»
     رفسنجانی می پنداشت پس از تأیید صلاحیت از او به نام سردار سازندگی نام برده خواهد شد و موفقیت او را که باعث نجاتش از  تنگناهای کنونی است به پای نجات مردم از وضعیت دردناک و غیر قابل تحمل کنونی، گذارده خواهد شد.
   این چنین ترفندهایی را برای جلوگیری از سقوط نظام، در  لحظه های حساس گذشته با مطرح کردن محمد خاتمی و سپس میرحسین موسوی هم بکار برده بودند.
   ناامیدی ملی که متأسفانه در مردم پدید آمده است حاصل این ترفندهای ضد ملی و دروغ و دغل کاری های از این دست است.
     شگفت آور است که کسانی خود را ایرانی بدانند و از تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری دم بزنند از نامزدی رفسنجانی اظهار شادی کنند و از رد صلاحیتش پریشان حال شوند. آیا نمی دانند چنانچه رفسنجانی در رأس هرم قدرت بود همین کاری را می کرد که دیگران با او می کنند؟
    جالب اینجاست، او که یک بار در انتخابات مجلس و بار دیگر در ریاست جمهوری اسلامی شکست خورده و این بار هم با رد صلاحیت روبرو شده، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است! آیا به بقای چنین نظامی اطمینانی هست؟
     احمدی نژاد که در اثر تملق گویی و شیوه گدا صفتی تا ریاست جمهوری اسلامی بالا آمده است با به ورشکستگی کشاندن کارخانه ها و کارگاه های تولیدی باعث بیکار شدن کارگران و کارکنان آن ها شد و با افزایش بهای ارزهای خارجی برای تأمین هزینه های دولتی تورم را دو رقمی کرد و بدین ترتیب اکثریت بزرگی از مردم را محتاج و نیازمند نان شب کرده با پرداخت یارانه ها می خواهد این توهم را پدید آورد که گذران زندگی آنان بستگی به ادامه پرداخت یارانه ها توسط او و سپس جانشینش دارد .
     اکنون که از مشاعی رد صلاحیت شده، آنان  با امکانات مالی گسترده ای که در این هشت سال بدست آورده اند .به حمایت از جلیلی هم ائتلافی خود برخاسته اند.
    اما جناح وابسته به خامنه ای یعنی – واواکی ها، پاسداران و بسیجی ها- با وجود تهدیدهای ظاهری و توپ و تشر زدن های توخالی احمدی  نژاد، دست اندر کارند که با تقلب نام کسی را از  صندوق ها بیرون آورند که مورد حمایت رهبر است. تقلبی که نه تنها در سال 88 بلکه در همه دوره های پیش صورت گرفته اند.
    همه این حساب ها اما، از آنجا اشتباه از کار در آمده است که اکثریت بزرگی از مردم تصمیم قاطع دارند که در انتخابات فرمایشی شرکت نکنند. ترفندهایی از قبیل: در انتخابات شرکت کنید و رأی سپید بدهید و یا به عباس امیرانتظام، میر حسین موسوی و یا رضا پهلوی رأی بدهید کارآئی خود را از دست داده است.
    تصمیم مردم نه تنها سردمداران نظام را دچار درماندگی و آشفتگی کرده است بلکه قدرت های بیگانه حامی آنان را نیز به شدت تحت تأثیر قرار داده است تا جایی که منتظر پایان نمایشنامه انتخابات هستند تا بر پایه آن سیاست های خود در مورد جمهوری اسلامی برنامه ریزی کنند .

کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی

کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت- گفتگو با رضا بنائی
مجید خوشدل

با محکوم کردن فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 از سوی پارلمان کانادا  و قلمداد کردن آن به عنوان «جنایت علیه بشریت»؛ نیز نامگذاری روز اول سپتامبر به عنوان «روز همبستگی با زندانیان سیاسی ایران»، چشمها به سوی «کمپین قتل عام 1۹88» نشانه می رود. کمپینی که به گفته یکی از سخنگویان آن- رضا بنائی- طیفی از کنشگران اجتماعی و سیاسی مقیم کانادا را شامل می شود و عمری کمتر از یک سال دارد.  
با رضا بنائی، یک روز پیش از تصمیم پارلمان کانادا گفتگوی تلفنی انجام داده ام که در ذیل ملاحظه می کنید:
* مجید خوشدل هستم، از لندن- انگلستان زنگ می زنم. اطلاعیه کمپین تان [کمپین قتل عام 1988] دیروز از طریق «سایت گفت و گو» به دست ام رسید. تعدادی پرسش دارم که آنها را با شما که یکی از سخنگویان این کمپین هستید، در میان می گذارم. پرسش اول ام: این کمپین کی تشکیل شد؛ چون من تابحال تبلیغاتی از جمع شما در جایی ندیدم.
- کمپین ما در کانادا بوده و مدت ده تا دوازده ماه است که تشکیل شده.
* از برگزاری این کمپین چه هدفی را دنبال می کنید؟ آیا می خواهید «قتل عام 67» به عنوان یک روز نمادین در کشور کانادا به رسمیت شناخته شود یا اهداف جنبی دیگری را دنبال می کنید؟
- هدف دیگری نداریم جز همین نکته ای که اشاره کردید.
* یعنی بعد از اینکه به این هدف تان رسیدید، کمپین به انتهای خودش می رسد؟
- بله، هدف مهم ما همین هدفی ست که گفتید. اما وقتی به این هدف رسیدیم، جمع می نشیند و صحبت می کند تا اگر هدف دیگری داشته باشیم، آنرا دنبال کنیم.
* در بخشی از اطلاعیه تان عنوان کردید که برخی از چهره های دانشگاهی، حقوقدان، روزنامه نگار و فعالان حقوق بشر در کمپین تان هستند. این اسامی را برای من نام ببرید.
- (مکث)... آقایان کاوه شهروز، مهدی کوهستانی، پیام اخوان و دوستان دیگر در کمپین ما فعال هستند.
* به نظرتان، امکان اینکه کشتار سال 67 به عنوان یک روز نمادین در کشور کانادا به رسمیت شناخته شود، چقدر است؟
- من فکر می کنم با تلاشی که تا حالا شده، و با تماس ها و رایزیی های که انجام داده ایم، به هدف مان برسیم. در رابطه با عملکرد ج . اسلامی در کشتار زندانیان سیاسی، در سطح بین المللی به صورت جسته گریخته صحبتهایی شده، ولی هیچ کشوری با قرار دادن یک روز نمادین به آن، آنرا محکوم نکرده. و اگر کشوری مثل کانادا که تا حدود زیادی در صحنه بین المللی آنچنان نقش منفی ای در معادلات جهانی نداشته، این کار را بکند، می تواند سرمشقی باشد برای بسیاری از کشورها و نهادهای دیگر.
* فعل و انفعالات اجتماعی، سیاسی جامعه ایرانی مقیم کانادا را به طوز نسبی دنبال کرده ام. به من بگویید جامعه ایرانی مقیم کانادا- که جامعه لایه لایه ای ست و یکدست نیست- چه برخوردی با کمپین شما داشته؟
- اغلب نیروهای مترقی از این کمپین استقبال کرده اند...
* درک و تعریف تان از نیروهای مترقی؟
- درک ما از نیروهای مترقی، بطور کلی نیروهایی ست که حداقل در ارتباط با رژیم ج . اسلامی و محکومیت عملکرد آن در سی و پنج سال گذشته، اتفاق نظر داشته باشند. البته ما سعی کردیم در کمپین مان نقاط افتراق زیاد نباشد و تلاش کردیم جامعه وسیعی را بتوانیم روبروی خودمان داشته باشیم. به هر حال، نیروهای مترقی که عرض کردم، منظورم نیروهای آزادیخواه هستند متشکل از چپ و ملی. این نیروها نظر مساعدی به کمپین ما داشته اند.
* پرسش مکملی را طرح می کنم: تشکیلاتهای سیاسی موجود از طیف ها و گرایش های مختلف چه نظر و برخورد مستقیمی با شما داشته اند؟
- حقیقت اش ما این کمپین را به تشکیلاتهای سیاسی یا نهادهای موجود معرفی نکردیم و به صورت فردی فعالیتها را به پیش بردیم. علت اش این است که اکثر گروههای سیاسی مسائل و الویتهای خاص خودشان را دارند. البته در جمع مان نیروهایی هستند که به گروههای سیاسی تعلق خاطر دارند و با آنها فعالیت می کنند. ولی تصمیم حمعی این است که فعالیت در کمپین باید با صفت شخصی باشد، که همه هم با کمال میل به این خواسته گردن گذاشته اند. هدف ما این است که مهر خاصی به پیشانی این کمپین نخورد.
* فکر می کنم با بخشی از پرسش ام ارتباط نگرفتید؛ از برخورد گروههای سیاسی با کمپین تان سوأل کرده بودم. به هر حا این نیروها سنت، ماهیت و عملکرد معینی داشته اند. مجبورم تجربه دیگری را عمده کنم: «ایران تریبونال» هم عنوان می کرد که می خواهد کمپین اش از گروههای سیاسی مستقل باشد. ولی ما شاهد برخورد بخشی از این تشکبلاتها با آن کمپین بودیم. نکتۀ من: کمپین ها هر چقدر موفقیت بیشتری در عرصه اجتماعی داشته باشند، عداوتها با آنها بیشتر خواهد بود. حالا پرسش ام: تشکیلاتهای سیاسی موجود تا این لحظه چه برخوردی با کمپین شما داشته اند؟
- عرض کردم خدمت تان؛ تا این لحظه ما موضع گیری خاصی از طرف آنها نداشتیم...
* بگذارید پرسش ام را بچرخانم: اگر کمپین تان در رابطه با هدفی که اعلام کرده موفق شود، شاید بتوان حدس زد که شاهد برخوردهایی نظیر «ایران تریبونال» با کمپین شما هم باشیم. مثلاً «اتهام وابستگی» تا اتهاماتی مشابه دیگر. در چنین شرایطی آیا در جمع تان صحبت کرده اید که عکس العمل تان چه باید باشد؟
- راستش صحبت خاصی در این باره نداشتیم. ولی برای تبعات احتمالی آن، مجبوریم بایستیم، مشاهده کنیم و بعد به فراخور عکس العمل های احتمالی گفتگو و رابزنی کنیم، و یا حتا هیچ عکس العملی نداشته باشیم. همانطور که اشاره فرمودید، وقتی حرکتی انجام شود، معمولاً عکس العمل هایی را شاهد خواهیم بود. من فکر می کنم در حرکتهای رو به جامعه بهترین تجربه این است که باید به کلیت یک جامعه توجه داشت.
* عنوان کمپین تان را با یک پرسش خرد می کنم: چرا «قتل عام 1367»؛ و چرا کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، نه؟ کشتار زندانیان سیاسی در سالهای 60، 61 و 62 در ایران دست کمی از فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 67 نداشت. چرا حوزه کارتان را محدود به یک دوره زمانی معین کرده اید؟
- من تصورم این است که از دو جنبه باید به این مسئله نگاه کرد. یکی اینکه تمرکز و حجم جنایتی که در مقطع خاصی انجام شده، زیاد بوده. به این صورت که در چند هفته چنین جنایتی با آن ابعاد صورت می گیرد. اما آنطور که شما می فرمایید، اگر به یک دهه [جنایت] نگاه کنیم، جنایتها پراکنده تر است. از جهت دیگر خودِ گورستان خاوران و مزار عزیزان جانباخته که در یک جای معین است، این خصوصیت را دارد برای اینکه کمپین موفقی داشته باشیم. شما بهتر می دانید، وقتی بخواهیم در سطح بین المللی کار کنیم، داشتن مدارک و اسناد مستدل و مدون شرط لازم است. مثلاً در ارتباط با جنایت سال 67 اسامی کسانی که مسئولیت داشتند، مشخص است و اسناد بی شمار دیگری در این زمینه هست.
* اتفاقاً اظهارنظرتان پرسش من را عمده می کند؛ خصوصاً کمپین تان به سرانجام نرسیده. در سالهای گذشته خیلی از جمع هایی که بر یک مقطع معین از جنایتها متمرکز شده بودند، به تجربه دیدند تمرکزشان را به جنایتها در دهه شصت منتقل کردند.
در ضمن شما به گلزار خاوران در تهران اشاره کردید. توجه داشته باشد که ما خاوران های بی شماری در شهرهای مختلف ایران داریم که از اواخر سال 1360 مزار جانباختگان زندانی بوده. بنابراین پرسش ام همچنان به قوت خودش باقی ست: چرا کشتار زندانیان سیاسی در سال 67، و نه کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت؟
- در رابطه با صحبت تان کاملاً با شما هم عقیده ام. جنایت در زندانهای ایران به صورت سیستماتیک و در سطحی گسترده در زندانهای ایران انجام شده، و این جنایتها هنوز هم وجود دارد. منتهی من تصورم این است، برای اینکه ما بتوانیم در رابطه با هدف مان به نتیجه برسیم، و با امکانات محدودمان بهترین بهره بروری را داشته باشیم، این تصمیم حمعی گرفته شده که هدف کمپین روی مقطع زمانی سال 1367 باشد. من فکر می کنم در صورت موفقیت کمپین مان، در آینده می توانیم عرصه فعالیت مان را گسترده تر و کامل تر کنیم و به جنایتهای دهه شصت در زندانهای ایران متمرکز شویم. کمپین ما شروعی ست برای یک کار گسترده تر.
* در رابطه با کمپین تان آیا نکته مهمی هست که بخواهید اشاره ای به آن داشته باشید؟
- مهمترین نکتۀ من این هست که برای نخستین بار قرار است در پارلمان کشوری راجع به مسئله ای که تا حدودی از خاطره ها رفته، رأی گیری شود. اصلاً بسیاری از جوانان ما نسبت به این موضوع اصلاً آشنایی ای ندارند. ما اینجا برنامه هایی داشتیم و وقتی صحبت از این جنایتها می شد، می دیدیم در خاطره نسل جوان چیزی از این جنایتها وجود ندارد...
* بخشی از این مسئله برمی گردد به کم کاری فعالان سیاسی و اجتماعی نسل شما.
- کاملاً صحیح است. منتهی این کمپین کمک می کند که ما این فاجعه را دوباره به صحنه اجتماع ببریم. ما در این کشور تا حدی توانستیم ابعاد این جنایت را به میان سه حزب عمده سیاسی کانادا ببریم، که این کار ساده ای نبوده. اینکه این احزاب سیاسی که الویتهای معین خودشان را دارند، بیایند از لایحه ای متفق القول حمایت کنند، بسیار حرکت مثبتی خواهد بود.
* چه بسا وقتی کمپین تان به سرانجام رسید، گفتگویی متمرکزتر با شما و یا یکی دیگر از همکاران شما داشته باشم. ممنون ام از وقتی که در اختیارم گذاشتید.
- من هم از شما سپاسگزارم. در ضمن چون تماس شما بدون قرار قبلی بود، عذر می خواهم که در ابتدای گفتگو شما را بجا نیاوردم [...]
*    *    *
تاریخ انجام مصاحبه: 4 ژوئن 2013
تاریخ انتشار مصاحبه: 7 ژوئن 2013



رویترز: کاهش صادرات نفت ایران به ۷۰۰ هزار بشکه در روز


رویترز: کاهش صادرات نفت ایران به ۷۰۰ هزار بشکه در روز

رویترز: کاهش صادرات نفت ایران به 700 هزار بشکه در روز
عصر ایران
پیک ایران - ۱۱ دقیقه قبل
رویترز براساس گزارش های در اختیار خود از کاهش صادرات نفت ایران به ۷۰۰ هزار بشکه در روز خبر داد.

به گزارش عصر ایران، رویترز براساس گزارش های منتشر شده از بارگیری نفت خام توسط نفتکش ها و منابع آگاه در صنایع نفت کشورهای مختلف اعلام کرد: تحریم های غربی باعث شده اند صادرات نفت ایران به کمترین میزان در چند دهه گذشته برسد.

براساس این گزارش، صادرات نفت ایران در ماه گذشته میلادی (مه) به طور متوسط به ۷۰۰ هزار بشکه در روز رسیده است که معادل یک سوم کل صادرات نفت ایران قبل از آخرین مرحله جدید تحریم های آمریکاست.

هدف از تحریم های آمریکا و اروپا، اعمال فشار بر تهران برای عقب نشینی در روند فعالیت های هسته ای اش و قطع درآمد نفتی تهران برای تامین مالی برنامه هسته ای است.

صادرات نفت ایران در سال گذشته میلادی (۲۰۱۲) نسبت به سال ۲۰۱۱ حدود نصف کاهش یافته بود. این موضوع باعث شد تهران ماهانه رقمی بین ۴ تا ۵ میلیارد دلار به دلیل کاهش صادرات نفت، ضرر کند.

دولت آمریکا در حال حاضر قصد دارد با تشدید تحریم ها، صادرات نفت ایران را به زیر ۵۰۰ هزار بشکه در روز کاهش دهد.

منابع آگاه در صنعت نفت برخی از کشورها گفته اند خرید نفت ایران در ماه گذشته میلادی (می) نسبت به ماه قبل از آن (آوریل) به میزان ۱۲ درصد کاهش یافته است.

با لحاظ کردن قیمت ۱۰۰ دلار برای هر بشکه نفت خام، کاهش صادرات نفت خام ایران در ماه می گذشته نسبت به ماه قبل از آن (آوریل) معادل ضرر ۳۰۰ میلیون دلاری است.

ایران قبل از تحریم های  شدید، روزانه حدود دو و نیم میلیون بشکه نفت خام به مشتریانی در آسیا، آفریقا و اروپا صادر می کرد.

نگاهی به تبلیغات جنگی اخیر و موضع گيری های رسوای برخی از نیروهای «اپوزيسيون»!

نگاهی به تبلیغات جنگی اخیر
و موضع گيری های رسوای برخی از نیروهای «اپوزيسيون»!

سرمقاله پیام فدایی
پیام فدایی
در هفته ای اخیر، نشانه های آغاز دور جدیدی از بحران سازی در روابط بین جمهوری اسلامی با قدرت  های امپریالیستی پدیدار شد.  رویدادهایی نظیر اعلام "کشف" توطئه "ترور" سفیر عربستان توسط دستگاه های اطلاعاتی جمهوری اسلامی در آمریکا و رجوع این پرونده به سازمان ملل، انتشار قطعنامه شورای حکام سازمان انرژی اتمی دال بر احتمال وجود جنبه های نظامی در پروژه هسته ای رژيم   ،  از آن جمله بود که منجر به آغاز دور جدیدی از تبلیغات و تهدیدات آمریکا و دولت های غربی بر علیه جمهوری اسلامی شده است. در چارچوب همین تبلیغات است که ما شاهد تشدید "تحریم های اقتصادی" جمهوری اسلامی توسط قدرت های غربی و تاکید دوباره برخی از محافل امپریالیستی بر وجود "گزینه نظامی" بر علیه این رژیم  می باشیم.

رویدادهای جاری ضمن آن که نگرانی بحق توده های محروم ما از خطر تشدید بحران و احتمال جنگ را برانگیخته، بطور طبیعی باعث بروز هر چه آشکار تر دو گرایش انحرافی در میان نیروهای اپوزیسیون در هنگام تحلیل و موضع گیری در قبال این بحران گشته است. در بررسی این گرایشات انحرافی می توان دید که دسته ای از آن ها از خط تشدید بحران و عربده کشی های جنگی محافل امپریالیستی در آمریکا و غرب در ایران حمایت نموده و   بطور مستقیم و غیر مستقیم از تشدید تحریم و حتی اقدام نظامی بر علیه ایران زیر نام "کمک بشر دوستانه" و برکناری جمهوری اسلامی پشتیبانی می کنند. گروه دیگری از افراد ونیروهای سیاسی هستند که با "مستقل" و یا "ضد امپریالیست" جا زدن رژیم جمهوری اسلامیِ تا مغز استخوان وابسته به قدرت های امپریالیستی، کمر به پاسداری از موجودیت نظام حاکم و دفاع از حاکمیت رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی در مقابل امپریالیست های تجاوزگر بسته اند و با حرارت تمام با تبلیغات جلادان کارگران و خلقهای تحت ستم ما هم صدا شده اند. این قبیل نیروها در این موضع گیری تا جایی پیش می روند که حتی بیشرمانه خیزش انقلابی میلیونی توده ها در سال 88 بر علیه جمهوری اسلامی را کار "سیا" جا می زنند!

بدون شک در هیچ یک از این مواضع رسوا کمترین عنصر مترقی و قابل دفاعی برای تمامی انسان های آزادیخواه و نیروهای مردمی وجود ندارد. چرا که در موضع گیری های فوق، نقطه عزیمت نه منافع کارگران و توده های تحت ستم ما، بلکه حرکت از ادعاها و منافع  راهزنان بزرگ و کوچک یعنی قدرت های امپریالیستی از یک سو و وابستگان شان یعنی رژیم وابسته جمهوری اسلامی از سوی دیگر می باشد.

تا آن جا که به لحظه مشخص کنونی بازمی گردد، در بحران جاری، هنوز  شواهد معتبری دال بر برپایی یک جنگ قریب الوقوع بر علیه جمهوری اسلامی وجود ندارد. اما تاکيد مداوم برخی مقامات آمریکایی و اروپایی و اسرائیلی ، بر احتمال استفاده از "گزينه نظامی" و عربده کشی های متقابل مقامات جمهوری اسلامی بر علیه اسرائیل و آمریکا واقعیاتی می باشند که به بحران و فضای جنگی در رسانه های تبلیغاتی دامن زده اند. تا جائی که گاه حتی برخی ها به دست داشتن قدرت های غرب و اسرائيل در  انفجارهای مشکوک در پادگان نظامی حکومت در اطراف تهران اشاره می کنند.  با در نظر گرفتن این فضا، از آن جا که هدف نه گمانه زنی و شرط بندی بر سر حمله نظامی به ایران بلکه تلاش بر سر اتخاذ یک موضع صحیح و انقلابی و بر اين اساس تعيين وظایف نیروهای انقلابی در شرایط بحرانی کنونی می باشد پس بايد برای رسيدن به اين هدف سير رويدادها و روندهای واقعی و تاريخی که پشت سر اين تبليغات وجود دارد را مد نظر گرفت.

هنگام بررسی گرایشات انحرافی رشد یافته در میان اپوزیسیون، بايد توجه داشت که علیرغم تفاوت های ظاهرا چشمگیر موجود در مواضع گروه های سیاسی طرفدار تشدید فشار و سیاست های جنگی آمریکا با مواضع نیروهایی که یا در اثر وابستگی به طبقه حاکم در ایران و یا بدلایل دیگر، در حمایت از رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و تداوم حاکمیت آن بر جان و مال کارگران و خلق های تحت ستم ایران عزم جزم کرده اند و علیرغم تحلیل این نیروهای ظاهرا متخاصم، اتفاقا برخی زمینه های اساسی مشترک در تفکرات آن ها وجود دارد.  بطور مثال آن ها هنگام اتخاذ موضع در این بحران، اساسا ادعاها و تبلیغات دولت های آمریکا و جمهوری اسلامی را بنیان تحلیل خود قرار داده اند و به این ترتیب از جایی شروع کرده اند که تبلیغات امپریالیستی و جمهوری اسلامی تمام کرده است. در صورتی که همه می دانند تبلیغات جنگی دولت های غربی و در راس آن ها آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی تازگی ندارد. ما در زمان رياست جمهوری بوش پسر هم – و اتفاقا در ابعادی وسیعتر از امروز - شاهد فراز و فرود موجی از تبلیغات جنگی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی بودیم، در آن زمان در محافل امپریالیستی در آمریکا با حرارت و به طور مشخص از سیاست "تعویض رژیم" در ایران صحبت می شد، بدون اینکه عملا اتفاقی برای این حکومت بیفتد. بر عکس در اوج این تبلیغات، دولت بوش در راستای پیشبرد استراتژی جنگی امپرياليسم آمریکا در منطقه، دو رژیم دیگر مزدور، یعنی طالبان و بعث را در افغانستان و عراق از سر کار برداشت و در این مسیر از کمک ها و مساعدت های بي دريغ جمهوری اسلامی برخوردار بود. در عوض امپریالیسم آمریکا در تمام مقاطع بحرانی گریبان گیر جمهوری اسلامی و به طور کاملاً مشخص در برخورد با جنبش انقلابی مردم ما، عملا با پیشبرد سیاست "دیالوگ" و "گفتگو" (بخوان حمایت از بقای این رژیم تبهکار) موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه را مستحکم تر هم نمود. با در نظر گرفتن این پیشینه، امروز هم ما شاهدیم که به برکت گسترش سیاست بحران سازی و تشنج آفرینی و تشدید فضای جنگی حاصل از آن ، در عمل، این زراد خانه های جنگی تمامی دولت های منطقه هستند که با دستاویز پیشگیری از خطر "جنگ" و "اتمی" شدن جمهوری اسلامی، از میلیاردها دلار سلاح های مرگبارِ ساختِ امپریالیست ها انباشته گشته و به برکت پیشبرد این سیاست های امپریالیستی و نقشی که در رابطه با تحقق آن سیاست ها به جمهوری اسلامی داده شده، این منطقه هر چه بیشتر به یک انبار باروت بر علیه کارگران و خلقهای تحت ستم بدل شده است.

در نتیجه برای اتخاذ یک موضع صحیح در بحران کنونی- که چشم انداز وقوع جنگ یکی از وجوه آن است-  بجای مسابقه برای دفاع و تبلیغ از ادعا های امپریالیسم و تشویق آن برای حمله به ایران و یا برعکس بجای فریبکارانه انگشت گذاشتن روی "عِرقِ ملی" و در عمل سینه چاک دادن برای حفظ و پشتیبانی از یک رژیم وابسته به امپریالیسم و ضد خلقی، لازم است که نخست ادعا ها را کنار گذارد و کوشید تا سیاست ها و منافعی که از ورای این تبلیغات جنگی پیگیری می شود را دریافت و با شناخت ماهیت این سیاست ها و مدیران و مجریان آن ها، واقعیت آن چه که می گذرد را برای توده های تحت ستم توضیح داد، توده هائی که نیروی عمده و تعیین کننده در بحران کنونی هستند. در این راستا به عنوان یک تجربه نباید فراموش کرد که چطور جبهه گيری نادرست بخشی از اپوزيسيون در دوران جنگ ايران و عراق و حمايت آن ها از به اصطلاح "ميهن" و در واقع جمهوری اسلامی در پراتیک اجتماعی، به رسوائی تاریخی بزرگ و فجایع دردناکی برای خود این نیروها انجاميد.

واقعیت این است که سیاست بحران سازی و تشنج آفرینی و ایجاد شرایط جنگی در حالی که زندگی ده ها میلیون تن از کارگران و توده های تحت ستم خاورمیانه را هر چه بیشتر دچار نا امنی می کند، سیاستی ست که منافع مادی حاصل از آن تنها و تنها به جیب قدرت های امپریالیستی و بویژه جناح های هار تر و جنگ طلب تر آن میرود که منافعشان با سودهای ناشی از کارکرد بخش نظامی و کارخانه ها و صنایع اسلحه سازی گره خورده است. بویژه آن که امروز بر بستر تشدید بی سابقه بحران اقتصادی گریبان گیر نظام امپریالیستی و رکود مرگ باری که در بخش های مختلف اقتصادی چنبره انداخته، این صنایع نظامی و ماشین جنگی امپریالیست ها ست که بی وقفه در حال تحرک و تولید و فروش و مصرف و صدور تولیدات نظامی در سراسر دنیا و بخصوص در مناطق بحرانی نظیر خاورمیانه می باشد. ایجاد تشنج و بحران آفرینی در این منطقه به دلیل سودهای سرشار آن، سیاست دلخواه انحصارات و کمپانی های نظامی امپریالیستی ست و جمهوری اسلامی، با "پروژه اتمی" اش، با پیش قراولی اش در "نقض حقوق بشر"  و با "بنیاد گرایی و تروریسم اسلامی" اش، در پاسخ به این نیاز، یکی از ابزارهای بسیار مناسب پیشبرد این سیاست بوده و عمل کردهای این رژیم به گسترش بی سابقه بازار تسلیحات و صنایع و خدمات مرتبط با آن، در میان دولت های وابسته و ارتجاعی منطقه دامن زده است. این امر در کوتاه مدت صد ها میلیارد دلار سود به جیب انحصارات نظامی امپریالیست ها و در راس آن ها امپریالیسم آمریکا ریخته و در دراز مدت زمینه را هر چه بیشتر برای تشدید تهاجم به جنبش انقلابی و ضد امپریالیستی توده ها و سرکوب و به انحراف بردن انقلاب کارگران و زحمتکشان منطقه آماده کرده است.     

در نتیجه شناخت سیاست های امپریالیستی ای که از ورای بحران جاری تعقیب می شود و توضیح آن برای توده های تحت ستم (به خصوص با تکيه بر تجربه دخالت امپرياليسم درافغانستان و عراق)، کلید اتخاذ یک موضع گیری انقلابی در مورد بحران جاری و تبلیغات جنگی بر علیه جمهوری اسلامی ست.  

با درک این سیاست و عدم تسلیم به تبلیغات جاری ست که این حقیقت روشن می گردد که در بحران جاری، دو طرف معادله یعنی امپریالیسم آمریکا و رژیم دست پرورده آن یعنی جمهوری اسلامی، نیروهای ضد خلقی و ارتجاعی هستند و هرگونه حمایت، تایید، اخذ کمک، همکاری در ترویج تبلیغات ارتجاعی هر یک از دوطرف و .... به هر شیوه و شکلی، جز بازیچه شدن در بساط امپریالیست ها، جز مشاطه گری برای ارتجاع و برای دشمنان مردم ما و جز تیز کردن دشنه آن ها برای دریدن گلوی مردم رنجدیده ما و توده های تحت ستم منطقه نمی باشد.

واقعيت اين است که در بحران جاری، تمام نیروهایی ارتجاعی ای که زیر نام "اپوزیسیون"، در لبیک به "پیشنهاد" کمک مقامات آمریکایی برای سرنگونی جمهوری اسلامی بر طبل تبلیغات جنگی امپریالیست های جنایتکار می کوبند و با بیشرمی تمام از دخالت نظامی آمریکا در ایران پشتیبانی می کنند، با بيشرمی تمام فراموش می کنند که همان طور که جمهوری اسلامی در 32 سال گذشته با زندان و شکنجه و اعدام حقوق مردم ما را پايمال نموده و هر صدای اعتراض را در گلو خفه نموده، تغيير آن به وسيله قدرت های امپرياليستی نیز دستاوردی جز تداوم آن جنایات در ابعادی هرچه گسترده تر به ارمغان نخواهد آورد. تغییر جمهوری اسلامی – چه با اقدام نظامی و چه بدون اقدام نظامی _ از بالا توسط قدرت های امپریالیستی، نه تنها کمکی به تحقق مطالبات بر حق مردم ما نمی کند بلکه آن ها را کت بسته در اسارت جنايتکارانی قرار می دهد که شاهکار هايشان را در افغانستان و عراق شاهد بوده و هستيم. بنابراين چنين کسانی با جاده صاف کردن برای دخالت های تجاوزکارانه امپریالیستی، در واقع کاری جز خیانت به جنبش مردم ایران از طریق بازی در بساط سیاست های ضد خلقی امپریالیسم بر علیه خلقهای تحت ستم ما نمی کنند.

از طرف دیگر تمامی نیروهایی که در بحران جاری به نحوی از رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و نظام حاکم دفاع میکنند و کمر به دفاع و سیادت از حکومت جلادان کارگران و زحمتکشان ما در مقابل خطر حمله احتمالی آمریکا و شرکا بسته اند، کارشان کمترین ربطی به دمکراسی طلبی  و آزادی خواهی مردم محروم ما ندارد.

واقعیت این است که دشمن اصلی توده های ستمدیده ایران نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم در هر شکل و شمایلی ست. برای رسیدن به آزادی و دمکراسی نابودی رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی با تمام دار ودسته هایش و نابودی نظام سرمایه داری وابسته که عامل بقای سلطه امپریالیست ها بر جان و مال و حیات کارگران و خلقهای تحت ستم ماست شرط اساسی ست. به همین دلیل هم هست که چنین هدفی با چشم دوختن به حمایت امپریالیست های غارتگر و انتظار دخالت های نظامی و سیاسی آن ها در معاضدت قرار دارد.

تاریخ مبارزات آزادیبخش تمامی ملت های در بند امپریالیسم نشان داده که حتی هار ترین دیکتاتور های جیره خوار امپریالیسم و سرمایه جهانی نیز تاریخ مصرفی دارند، اما تغییر این دیکتاتورها از بالا و با کمک اربابانشان هیچگاه به آزادی و دمکراسی برای توده های تحت ستم منجر نمی گردد.  در اين زمينه به خصوص بايد توجه داشت که حمله نظامی به اين رژيم ها، از سوی آمریکا و متحدینش، همان گونه که تجربه و سرنوشت طالبان در افغانستان و رژيم بعث در عراق نشان داد، هیچ گونه ماهیت مترقی و مستقلی به آن ها نمی دهد.

امروز هم که بازار تبليفات جنگی امپریالیست ها بر عليه جمهوری اسلامی دو باره گرم شده است، در هیاهوی جاری باید به واقعیت ها توجه کرد. از یک طرف نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی خود حاصل سیاست های نو استعماری امپریالیسم در ایران است که حدود 33 سال پیش بدنبال کنفرانس گوادلوپ با توافق امپریالیست ها برای سرکوب انقلاب ضد امپریالیستی توده ها بر علیه رژیم وابسته شاه روی کار آمد و از طرف دیگر باید توجه داشت که هر زمان که منافع امپریالیست ها حکم کند می تواند از سر کار برداشته شود. بنابراین اگر جمهوری اسلامی بر اساس منافع امپریالیست ها روی کار آمد، در بحران جاری نیز همان منافع، تعیین کننده سرنوشت این رژیم می باشد. چرا که امپریالیست ها با هیچ یک از رژیم های مزدور  و خدمتگزار خود پیمان عقد دائمی نبسته اند. آن ها همان طور که در جریان پیشبرد سیاست های استراتژیک شان در دوره اخیر در عراق، افغانستان، تونس، مصر و بالاخره لیبی نشان داده اند، هیچ گاه سرنوشتشان را با سرنوشت سگان زنجیریشان پیوند نمی زنند. در تحلیل نهایی برای امپریالیست ها جزء ، تابع کل است. جمهوری اسلامی تنها جزئی از مجموعه سیستم امپریالیستی ست که هر لحظه منافع این سیستم ایجاب کند، امپریالیست ها لحظه ای در فدا کردنش برای پیشبرد سیاست های کلان خود دریغ نمی ورزند. در نتیجه، حمله نظامی و حتی تغییر این رژیم وابسته که در تمام طول حاکمیتش به خدمتگزاری برای سرمایه داران جهانی و قدرت های امپریالیستی مشغول بوده، هویت مستقل و ملی ای به تبهکاران گرداننده رژیم حاکم نمی بخشد.   

خلاصه کنیم شناخت ماهیت بحران جاری و اتخاذ یک موضع صحیح در قبال آن تنها با شناخت سیاست های هدایت کننده این بحران یعنی سیاست های امپریالیستی امکان پذیر می باشد. و در اين زمينه بايد توحه داشت که در سال های گذشته همواره سياست امپرياليست ها در رابطه با جمهوری اسلامی با کوبيدن بر طبل مخالفت با اين رژيم به عنوان "محور شر" و بحران سازی های کاذب جهت پشبرد سياست های خود در ايران و منطقه بوده است. با توجه به این واقعیت اگر حتی بحران جاری در شرایطی هم به شرایط جنگی فرا روید، نیروهای پیشرو و انقلابی جامعه به هيچ وجه نبايد به طرفداری از يک طرف بر عليه طرف ديگر برخیزند بلکه باید با تمام قوا در جهت سازماندهی مستقل توده ها و تجهیز و مسلح کردن آن ها برای پیشبرد جنبشی انقلابی که بر علیه امپریالیسم و تمامی وابستگان به آن می جنگد، کوشش کنند.
این تنها موضع انقلابی در رابطه با بحران جاری ست.  
منبع: پیام فدایی، شماره 149، آبان 1390