نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

ما در کدام سو ايستاده ايم ؟


ما در کدام سو ايستاده ايم ؟
جبهه کار يا دشمنان آن

اميرجواهری لنگرودی

amirjavaheri@yahoo.com
دوم ارديبهشت 89۸۹

هرچه به اول ماه مه سال۸۹ نزديک می شويم صف ارايی نيروی کار ورنج در درون جامعه ايران برجسته ترمی گردد . تو گويی که صف اکثريت عظيم جبهه کار، صف توده ای مزد وحقوق بگيران ، دربرابررژيم سرمايه داری ايران و بازوی امنيتی واطلاعاتی کارگر نمايش (خانه کارگر- شوراهای عالی کار- بسيج کارگری � انجمن های اسلامی کار و غيره...) به خط می گردند تا مُهرخود را بر روزاول ماه مه (۱۱ارديبهشت )،روزهمبستگی جهانی کارگران دربرابر جبهه اقليت سرمايه داری ايران که بشکل اختاپوسی برجان ومال ، حيات و منزلت و شان طبقه عظيم نيروی اجتماعی کارايران سايه افکنده ، پوزبند زنند وهمچنان به ادامه نبرد خود راه بگشايند.

سال۸۸ ، برای رژيم اسلامی ايران سال بحران قدرت سياسی حاکم دربرابرپيشروی مردمان ايران وگشايش جبهه ضد استبدادی وعقب نشينی رژيم وسال فلاکت اقتصادی وتعطيلی کارخانجا ت و اخراج ها و بيکارسازی بيرويه وبيشمارکارگران بوده است . روزشمارکارگری ايران درسال ۸۸ تصوير واقعی ازکشاکش نبرد نيروی کاربا دشمنانش را به نمايش می گذارد.
اخراج ازکار،احضارها، دستگيری وزندان کردن ها، همه وهمه درکارنامه سياه رژيم ا سلامی سرمايه داری ايران ثبت شده است . تقريبا روزی نبوده که ما با اعتراض کارگران دربرابرکليت رژيم ، دولت به مثابه بزرگترين کارفرماوبخش خصوصی و خودمانی اش روبرو نبوده باشيم وروزی نبوده که سرکوبی کارگران گزارش نشده باشد . هنوزپرونده کارگران اجتماع کننده دراول ماه مه سال گذشته در پارک لاله روی ميزدادسرا ها و شعبات دادگاههای انقلاب به روزبوده و ورق می خورد تا هر آنگاه که قتضاء کند به سراغشان روند. هنوزپرونده کارگران دستگيرشده تعاونی فلزکاروميکانيک که در اول ماه مه ۸۸ که با قراروثيقه آزاد شده اند بردوش کارگران آزاد شده سنگينی می کند .
هنوزاسامی معينی ازفعالان شناخته شده جنبش کارگری معلمان و فعالان زن زندانی دربرابرما جای دارد. در آستانه اول ماه مه سال ۱۳۸۹ اعلام اعتصاب غذای معلمان و دانشجويان ، وبلاگ نويسان و اجتماعات اعتراضی خانواده های زندانيان سياسی و تمجع جا افتاده مادران عزا همه و همه جرم و جنايت انجام پذيرفته، حکومت گران اسلامی برجبهه آزادی خواهی و عدالت گستری درون جامعه ايران را به نمايش می گذارد.
درچنين شرايطی ما به استقبال اول ماه مه می رويم . در ايران معضل بيکاري، بحران توليد ناشی از احتمال تحريم دولت های معظم سرمايه داری ، سياست‌گذاري‌های نادرست بانکي، واردات بيرويه و ورشکستگی صنايع چندی از جمله : صنعت نساجی و منسوجات � کفش- چرم � چای � شکر،درکنار معوق ماندن حقوق بسياری ازکارگران وکارکنان واحدهای صنايع و کارگاه های توليدی و بخش های وسيعی ازخدمات کشورروزبه روزبخش‌های گسترده‌تری ازجامعه‌ی شاغلان ايران را به ورطه فلاکت مي‌کشاند. با توجه به چنين شرايطی است که رژيم اسلامی ايران با وحشت فزاينده ازحضور مردم ازراه پيمايی اول ماه مه ،همچنان به برگزاری مراسم روزکارگردراول ماه مه امسال روی خوش نشان نمي‌دهد. هرچند درسال‌های گذشته مراسم رسمی برگزاری اين روز از سوی نهادهای شبه کارگری نزديک به خود امری عادی و معمولی بود. امسال اما دولت وکل حاکميتَ نگران ازبروزاعتراض گسترده به شرايط يادشده، با برگزاری اين مراسم موافقتی ندارد. بزبانی رژيم خسته ودرمانده از پيشروی مردمان ايران ووحشت زده ازبه خيابان آمدن شان ، هرگونه اجتماعی را نه می گويد . حتی خودی را برنمی تابد و به تقاضای خانه کارگری ها وعليرضا محجوب ها ، حسن صادقی ها اين چماق ران همه سرنجس شان رانيزتا به امروزنه گفته است . اين جماعت شناخته شده قدرت سرکوب و بازوی اطلاعاتی وشبه کارگری رژيم ، وقتی ازدرب رانده می شوند ازپنجره وارد می گردند تا طنزبرپايی هفته کارگری را به نام کارگران به نمايش گذارند. هفته ای که با تجديد ميثاق با امام ره وبا عبورازقبورش شروع و به روزهای معرفی کارگران زن نمونه،روزکارگران پيشکسوت، روزنشان خدمت به قانون کارضد کارگری ،روزتجديد ميثاق باولايت ضد کارگر،روزکارگران جوان وپيمانی ودرششمين روزهفته شرکت درنمايش نمازجمعه ومسابقه قرآن وروزشنبه نيزدرمحل کاروشرکت های خود مراسم روزکارگررا به نمايش می گذارند.صد البته مسابقه قانون کار،مسابقات ورزشي، ديداربا خانواده معظم شهدا وجانبازان نيزازديگربرنامه های جنبی اين هفته است . البته خانه کارگری ها برای تدوين همين برنامه مفتضح وسراسرضد کارگری کلی همايش ونشست وبرخاست را با هزينه های گزاف به سامان برده اند تا نقش مخرب وضد کارگری تا به امروزشان را، اينباربه نام هفته کارگرغالب کنند.
درمقابل جبهه کارگران ايران نيز دروبلاگ ما کارگران ،(http://ikcokar.blogfa.com) هفته کارگری اعلام داشته ،عناوين و برنامه های خود را بشرح زيراعلام داشته اند .
عناوين و برنامه های پيشنهادی ايام هفته کارگر سال 89» توسط کارگران ايران


عناوين و برنامه های پيشنهادی ايام هفته کارگر سال 89»

توسط کارگران ايران
رديف ايام هفته کارگر عناوين برنامه اصلی برنامه های جنبی سازمان اصلی مجری سازمانهای حمايت کننده و پشتيبان کشورها
1 شنبه 4/2/89 کارگران تشکلها وآزادی بيان اعتراض عليه سرکوبها اعتراض عليه عدم اجازه فعاليت تشکلها خواهان آزادی بيان خواهان آزادی تشکلها آزاد کارگری کارگران تمام آزاديخواهان جهان ديدار با نهاد های کارگری اعتراض به سازماهای حقوق بشر
اولين روز هفته کارگر
2 يکشنبه 5/2/89 روز کارگران وجانباخنگاه راه آزادی حضور در خاوران وبهشت زهرا تجليل از جانباختگان راه آزادی اعتراض به کشتار ها خواهان شناسائی ومجازات عوامل کشنار واعدام ها کارگران تما م آزاديخواهان برزگزاری مراسم در کشورهای مختلف
دومين روز هفته کارگر
3 دوشنبه 6/2/89 روز زنان کارگر همبستگی با مبارزات زنان وبخصوص زنان کارگر خواهان پايان به تعبض جنسيتی وآپارتايد عليه زنان وايجاد شرايط مساوی کار برای زنان کارگر کارگران تما م آزاديخواهان برزگزاری مراسم در کشورهای مختلف
سومين روز هفته کارگر
4 سه شنبه 7/2/89 روز کارگران وبازنشستگان اعتراض به شرايط سخت زندگی بازنشستگان وکمی دسمزدها خواهان شرايط بهتر برای بازنشستگان وافزايش حقوق اين قشر همزمان با تورم کارگران تما م آزاديخواهان برزگزاری مراسم در کشورهای مختلف
چهارمين روز هفته کارگر
5 چهارشنبه 8/2/89 روز کارگران زندانی ديدار کارگران با خانواده زندانيان اعتراض به زندانی بودن کارگران وسرکوبها وخواهان آزادی فوری تمام زندانيان بخصوص اسانلو ومددی و... تشکلهای کارگری سراسر دنيا تما م آزاديخواهان ديدار نمايندگان کارگران با سازمانهای حقوق بشر وسازمانهای کارگری
پنجمين روز هفته کارگر
6 پنجشنبه 9/2/89 روز کارگران جوان و پيمانی وکارگران بيکار اعتراض عليه بيکاری و قراردادی موقت وروزمزدی خواهان پايان دادن به قراردهای موقت وبر چيده شدن شرکتهای پيمانکاری تشکلهای کارگری سراسر دنيا تما م آزاديخواهان برزگزاری مراسم در کشورهای مختلف
ششمين روز هفته کارگر
7 جمعه 10/2/89 روز کارگران و خانواده حضور کارگران سراسر کشور درمراسم های کارگری دور هم جمع شدن و گرامی داشت روز کارگر کارگران تما م آزاديخواهان برزگزاری مراسم در کشورهای مختلف
هفت مين روز هفته کارگر
8 شنبه 11/2/89 روز جهانی کارگر روز اتحاد وهمبستگی گرامی داشت روز جهانی کارگر تعطيلی مراکز کارگری اعتراض عليه جهان سرمايه داری اعتراض عليه پايين بودن دستمزدها وبالا بودن تورم وگرانی واعلام همبستگی جهانی با کارگران سراسر دنيا کارگران تما م آزاديخواهان برزگزاری مراسم در کشورهای مختلف
11ارديبهشت روز اول ماه می روزجهانی کارگر
برنامه های ويژه  ای که در طی هفته کارگر برگزار مي شود:
1- اعتراض عليه پايين بودن دستمزدها وبالا بودن تورم وگرانی
2- اعتراض عليه بيکاری و مشکلات بيمه ای کارگران و بازنشستگان.
3- تجليل از زندانيان سياسی بخصوص کارگران زندانی واسانلوو مددی و
4- پخش گزارشهای ويژه کارگری توسط راديو تلويزيونهای وسايتهای کارگری.
5- گرامی داشت ياد کارگران جان باخته راه آزادی وحوادث و ايمنی
6- تجليل از خانواده جانباختگان راه آزادی
7- برگزاری مسابقات ورزشی در محيط های کارگری.


جدا ازاين " بيانيه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان ايران" نيزبا اعلام هفته معلم واعتصاب غذای سراسری معلمان را با صدوربيانيه ای درسطح سايت ها و با طرح چهارپرسش زير :

سؤالاتی که فرهنگيان کشورتأکيد بر طرح آنها داشته وضرورت پاسخ گويی متوليان امر را می طلبد:
۱- آيا قانون مديريت خدمات کشوری (نظام هماهنگ ) کارايی لازم را برای رفع تبعيض در بين کارکنان دولت داشته است؟
۲- آيا با وجود وعده های مکرر، آموزش وپرورش از عرصه بازی های سياسی خارج شده است ؟
۳- آيا تبديل مدارس دولتی به مدارس تحت عنوان هيأ ت امنايی از وجاهت قانونی برخوردار است؟ اگر پاسخ منفی است چه اقدام عاجلی برای حفظ حقوق دانش آموزان و خانواده هايشان در دستور کار است ؟
۴- طبق مصوبه۶۷۳ شورای عالی آموزش و پرورش مديران مدارس بايد با رأی فرهنگيان شاغل در هر آموزشگاه انتخاب شوند.علت عدم اجرای اين قانون چيست ؟ اعلام داشته و خواسته هايشان را نيز در ۷ بند فرموله کرده و به شرح زير اعلام داشته اند:
- خط قرمز هر صنفی نقض حرمت ، شأن و منزلت افراد آن است. لذا خواسته اوليه فرهنگيان کشور آزادی سريع وبی قيد وشرط همه ی فرهنگيان در بند و صدور منع تعقيب قضايی ولغو کليه ی احکام اداری و قضايی صادره برای فرهنگيان منتقد است ، تحقق اين امر ضمن تلطيف فضا و کاستن از تنش ها نشان از درايت و حسن نيت مسؤولان امر و رويکردی انسانی در حوزه آموزش وپرورش دارد.
۲- رفع فضای امنيتی از مدارس و ادارات آموزش وپرورش، تأمين امنيت شغلی فرهنگيان و پرهيز از مخبر پروری در فضای مقدس کلاس و مدرسه و اجتناب از پرونده سازی برای فرهنگيان منتقد.
۳- اصلاح نگاه مسؤولان و تصميم گيران کلان کشور به آموزش وپرورش به عنوان يک نهاد زير بنايی نه مصرفی.
۴- عدم تخصيص درآمدهای ملی نفت و گاز به هزينه های جاری وصرف آن در امور زيربنايی مانند آموزش وپرورش وبهداشت .
۵- پرهيز از هر گونه رفتار جناحی و خطی و سياست بازی در تأليف کتب درسی و معيار قراردادن نظر همکاران متخصص.
۶- فراهم آوردن امکانات لازم و در حد استاندارد در مدارس دولتی به منظور جلوگيری از تنزل جايگاه وافت تحصيلی مدارس دولتی مطابق اصل ۳۰ قانون اساسی.
۷- رفع تبعيض درون و برون سازمانی در خصوص دارندگان مدارک تحصيلی فوق ليسانس و دکترا در آموزش وپرورش
در پايان بيانيه آنان نيز آمده است :
در هفته معلم ودر فرصت های استراحت دردفتر مدارس درخواست های زير را رعايت فرمائيد :
۱- از ۱۲ تا۱۸ ارديبهشت ۸۹ اعضای شورای مرکزی (هيأت مديره) کانون معلمان و فعالان صنفی به نشانه اعتراض به احکام غير قانونی اعدام و حبس غير قانونی همکاران و در روز ۱۲ ارديبهشت عموم همکاران اعتصاب غذای کامل خواهند نمود.
۲- فرهنگيان تهران درروز ۱۲ ارديبهشت ازساعت ۱۵:۳۰ تا ۱۷:۳۰برسرمزاردکترابوالحسن خانعلی ودرقم برسرمزاراستاد مطهری گرد هم می آيند. ودرشهرستان های ديگر نيزازمعلمان فرهيخته تجليل به عمل می آيد.
با توجه به عضويت شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگيان ايران در سازمان آموزش بين المللی (ei) از آن سازمان در خواست می گردد اقدام مقتضی در حمايت از معلمان ايران خاصه معلمان زندانی به عمل آورد.
در اين ميان جمعی ازکارگران ايران خودرو، اين مرکزی که طی سال های گذشته و خاصه در مجموعه سال ۸۸ ، يکی ازمراکز فعال وپر جنب وجوش کارگری بود ، خواسته های اصلی خويش را درآستانه روزجهانی کارگربشرح زيراعلام داشته اند .
دوستان وهمکاران گرامی
آزدی بيان، آزادی تشکل، حق مسلم ما کارگران است
سرکوب و هرگونه اختناق را محکوم کرده وخواهان پايان دادن به شرايط پليسی حاکم بر کشور هستيم
ما کارگران
آزادی اجتماعات وبرگزاری مراسم روز کارگر بدون مجوز و بدون نيروهای انتظامی و بدون دخالت دولت حق مسلم خود می دانيم
ما کارگران خواهان :
۱- حق ايجاد تشکل بدون دخالت دولت و نيروهای ضد کارگری
۲- حق اعتصاب واجتماع و حق آزادی بيان
۳-آزادی بدون قيد وشرط فوری تمامی فعالين کارگری وزندانيان سياسی
۴- تامين امنيت شغلی و بيمه بيکاری برای همه
۵ -تامين مسکن و بيمه های اجتماعی برای همه
۶- تعيين حداقل دسمزد متناسب با تورم
۷- انحلال شرکتهای پيمانکاری وکارهای پکيجی
۸- لغو قرار دادهای موقت واستخدام رسمی همه کارگران هستيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
زنده باد اول ماه می روز همبستگی کارگران
جمعی از کارگران ايران خودرو
http://khodrokar.blogfa.com/
برما است که درچنين شرايط حساس ودرسلسله مراسم های اول ماه مه درسراسر جهان و دربين فعالان مجامع کارگری ، احزاب وسازمان های جوامع ميزبان،و درراه پيمايی های اول ماه مه امسال،امر دفاع همه جانبه ازاردوی کاررابا فرياد رهايی همه فعالان شناخته شده کارگر،همه زندانيان سياسی ،نيروی رنج وکاردرسراسرزندان های ايران به فرياد آزادی ورهايی همه کارگران وزخمتکشان ايران ودفاع همه جانبه ازخواسته های آنان درهفته اعتراض واعتصاب کارگران ومعلمان سراسرايران ، درصحنه همبستگی جهانی بدل نماييم .آری ما درامررويارويی با کليت نظام سرمايه داری و ضدکارگری جمهوری اسلامی ايران در همراهی با جبهه کار ايستاده ايم .
4 اردیبهشت 1389

سرنوشت دردناك كارگران اخراج شده

ارديبهشت :
آژانس ايران خبر:يكى از كارگران اخراج شده از شركت كاشى البرز به خبرنگار آژانس ايران خبر گفت : “براى امرار معاش يوميه ناچاريم به هر كارى كه پيش بيايد تن بدهيم . ما كارگران اخراج شده سرنوشت مشترك و البته دردناكى داريم . زن و بچه هايمان گرسنه اند , در شركت ها و كارخانجات مختلف حتى با برگه هاى سفيد امضا حاضريم كار كنيم ولى بازهم كار پيدا نميشود .از همه شركتها و كارخانه ها هر روز كارگران اخراج ميشوند و به اين زخم ما نمك بيشتر پاشيده ميشود . بعنوان مثال من خودم الان در يك پمپ بنزين كار ميكنم. همسر و دو بچه دارم, روزانه در ازاى 12 ساعت كا ر رسمى و دوساعت اضافه يعنى 14 ساعت كار , تنها ماهى 130 هزارتومان دريافت ميكنم . اگر هر حرفى سر همين حقوق داشته باشم , همانروز خواهند گفت خوش آمدى !!!!!
معلوم نيست كه آن مقاماتى كه دم از اسلام ميزنند و آن بالا نشسته اند ميدانند كه درد و فقر يعنى چى ؟ “

محمد جعفری: هنر"چپ" های با موج سبز رفته!

بیست و دوم آپریل ٢٠١٠

از همان آغاز اعتراضات جنبش سبز به نتیجه "انتخابات" ریاست جمهوری دوره دهم در دوازدهم ماه ژوئن ٢٠٠٩، مشخص بود که کاروان طبقه کارگر ایران توسط همچنین جنبش های به منزلگاه نمی رسد؛ زیرا این جنبش و حرکات در مقابل آزادی وی شکل گرفت. مشخص بود امید به آن شکل مبارزه جهت سرنگون کردن جمهوری اسلامی بی ثمراست، راه به جای نمی برد و نبرد. علاوه بر تئوری، تجربه هم به ما نشان داده هر زمان مردمی که صف متفاوت از جریانات بورژوازی چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون ندارند، شعار روشن ندارند، در حزب کمونیستی متشکل نباشند و از فقر اینها یکی از سران خود حکومت را جلو انداخته اند، همیشه ثمر تظاهراتشان به جیب آنهای می رود که شعارش را دارند، حزبش را دارند و رهبرش را دارند. درهمچنین موقعیتی ابتدایی ترین وظیفه کارگران، کمونیستها و مردم آزادیخواه این است صفوف خود را از آن جدا کنند، بروند حزبش را بسازند، شعارش را طرح کنند و رهبرش را بسازند. و نه بجای رفع موانع و پی بردن به ریشه معضل خود، آن را دور بزنند و یکی از سران خود حکومت را جلو بیدازند. اگراعتراضات جنبش سبز هم در متحقق کردن مطالباتش پیروز می شد، هیچ دست آوردی برای طبقه کارگر ایران و مردم آزایخواه و جنبش کمونیستی به ارمغان نمی آورد.

شما "چپ" های با موج سبز رفته، بالعکس؛ خلاف ابتدایی ترین وظیفه کارگران و کمونیستها رفتار کردید. شماهایی که پیروزی جنبشتان در نماز جمعه ها، تاسوعا و عاشوراها و ٢٢ بهمن ها با حمله به حزب حکمتیست تدارک دیدید؛ اکنون داغ شکست آن را دوباره با فحاشی کردن بر سر ما خالی می کنید! نتیجه سیاست ارتجاعی شما در یک سال گذشته و پاداش پیشبینی درست ما این است؟ چه خبره آقایان، مگر سیاست نزد شما هنر شعبده بازی است؟ ما کمونیستها طی این مدت گفتیم ونوشتیم که همراه موج جنبش سبز نروید، صف مستقل از آن تشکیل بدهید، شعار و مناسبتهای غیره مذهبی و جدا از آن طرح کنید. باید به مردم گفت، آزادی و سعادت کارگر از آن بدست نمیآید. اگر متوهم نبودید، اگر درایت و یک ذره انصاف داشتید، می بایستید به این خاطرت از حزب ما تشکر می کردید.

ولی اصطلاح متوهم بودن و فریب خوردن "چپ" با موج سبز رفته جهت توضیح و نقد جنبش سبز ناکافی است. زیرا اگر کل جنبش سبز را به دو دسته تقسیم کنیم، یکی (خودیهای) طرفداران خود رژیم و دسته دوم با ارفاق اپوزیسیون متوهم، فریب خورده خورده بورژوایی خارج از حکومت هستند که به گفته خودشان به دلیل اختناق به زیر پرچم سبز خزیند. مساله تا به جناحهای خود رژیم و طبقه بورژوا و کمونیسم بورژوائی مربوط است، عامل پیوستن آنها به جنبش سبز توهم نیست، سبز جنبش آنها و جناح چپ آن هستند. آنها با هر اختلافی که با خود رژیم داشته یا دارند خود بخشی از آن هستند.

شما پوپولیستها چه؟ شما ڱفتید: "آخر مردم سازمان ندارند، مردم رهبر ندارند، مردم یک دست نیستند و این بهانه است. گفتید مردم شعارش را ندارند به این دلیل به زیر پرچم سبز موسوی می روند. مردم از نبود رهبری، یکی از سران خود حکومت را جلو انداخته اند". به مردم گفتید فعلا اشکالی ندارد تشکل مستقل خود ندارید، در اعتراضات جنبش سبز شرکت نماید، سپس آن را رادیکال ومال خود خواهید ساخت. مهم نیست فراخوان و شعار و روز و محل اعتراضات مال شما نیست، با یک پسوند"سرخ" نم نم آنها را تغییر خواهید داد و شعار و مطالبات کارگری و آزادیخواهانه مطرح خواهید کرد! گفتید ونوشتید که مردم خود می دانند چه روزی، باچه شعار و تاکتیکی، به فراخوان چه کسانی به خیابانها بریزند و چه کاری کنند تا به مقصد برسند. شما در این جریان فضایی ایجاد کردید که مردم تصور کنند دیگر تشکل مستقل لازم نیست، ساختن حزب لنینی لازم نیست، قطاری فی الحال راه افتاده است و کافی است مردم سوار آن شوند. شما عکس علم، دانش و مبارزه طبقاتی و مارکسیزم عمل کردید. شما خود و مردم را فریب دادید. به کمبود آگاهی طبقاتی، توهم و خوش باوری و باور به معجزه توده ها دامن زدید. مردم را از پرداختن و تلاش در راه کسب آگاهی و پیدا کردن وغلبه بر موانع عظیم سر راه پیروزی خود با جمهوری اسلامی و کل سرمایه داران گمراه نمودید. اشتباهات اینها تحت عنوان "این بهانه است" جای اصول و تاکتیک را همیشه عوض نموده و به این بهانه مردم را فلج کردند و به این بهانه مردم را به نمایش نماز جمعه ها، تاسوعا و عاشوراها و ٢٢ بهمن ها رژیم بردند. تازه این احکام "این بهانه است" بدلیل اختناق در ایران می توانست توجیگر توهم شما باشد، برای خارج کشور "این بهانه است" درست نبود؛ اگر یک ذره انصاف داشتید، اگر متوهم نبودید، اگر درایت داشتید، ما حزب کمونیست کارگری- حکمتیست بودیم.

اما جناح سبز رژیم برای شما برنامه داشت، استراتژی داشت، شعار تاکتیکی داشت و با اهداف از پیش تعیین شده و با سیاست و تاکیتیک (رای دادن) یک سال شما و مبارزه مردم را به نماز جمعه ها، تاسوعا و عاشوراها و ٢٢ بهمن ها کشاند.

اینها تا اعتراضات چهاردهم ماه ژوئن با همان شدت و حدت غیر سیاسی و غیر صمیمانه امروزیشان به ما حمله میکردند وما را متهم می کردند که بدلیل مبارزه رادیکال، مستقیم و رو در رو و "در نظر نگرفتن توازن قوای بین مردم و حکومت"، ماجراجویی کرده‌ و مردم را بخطر انداخته ایم! ولی پس از اعتراضات جنبش سبز به نتیجه "انتخابات"، وقتی ما از مردم خواستیم صف خود را از طرفداران اسلام سبز موسوی، کروبی، طیف توده‌ای- اکثریتی ها، اپوزیسیون خودی و ... جدا کنند، این بار ما را به ضد انقلاب، محافظه کاری و پاسیفیسم متهم کردند.

اکنون صحت درسهای بدیهی کمونیست ها عیان گشته است؛ احزاب و اشخاصی که عکس ما فکر و رفتار کردند، تلفاتشان را می شمارند و عقب نشینی می کنند. این رویدادها هم بسان هر اتفاقی مورد بازبینی، تجزیه و تحلیل گرایشات مختلف و احزاب قرار خواهد گرفت. طیفی راه خود را از مسیر کنونی حامیان جنبش سبز جدا می کند، طیفی تسلیم می شود و طیف پوپولیست حاشیه نشین هم که امیدوار بود سوار بر موج شده و به کمک آن به متن جامعه بیاید، در قالب حمله به حزب حکمتیست با سیلی صورت خود را چند صباحی سرخ نگاه می دارد و از این مناسبت تا آن دیگری خود را امیدوار می کند. چرا عقب نشینی کرد؛ مگر هنوز کدام جنبش تا به این حد مردمی است؟ از سیاستمداران مخالف سیستم اقتصاد مدل چینی و موافق مدل غربی؛ تا کاندیداتورهای ریاست جمهوری، از طرفداران ناسیونالیسم عرب، ترک و کرد، تا ناسیونالیسم ایرانی سلطنت طلبان و طیف توده‌ای- اکثریتی ها و حزب کمونیست کارگری ایران، هرکدام از موضع خود، اما زیر یک چتر در آن دخیل هستتد و دارند آن را به پیش می رانند. مگر آقای موسوی به مناسبت فرا رسیدن عید نوروز سال ۸۹ نگفت "امسال سال استقامت و پایداری برای تحقق مطالبات جنبش سبز وعقب گرد از این خواسته ها خیانت به ملت و اسلام و خون شهدا است"؟ مگر جلسه یاد بود منتظری و بازرگان توسط بخشی از جریانات جنبش سبز با سرود "اي ايران" توسط عبدالکریم سروش، فرخ نگهدار و مسعود بهنود برگزار نمي شود؟ مگر ماه "مبارک رمضان" در راه نیست؟ مگر جریان زحمتکشان (عبدالله مهتدی) با سرعت در صدد جبران تاخیر خود در حمایت از جبش سبز نیست؟ برای اینها موضع حمایت از جنبش سبز حتی داغتر از دوازدهم ماه ژوئن ٢٠٠٩ است.

طیف های خرده بورژوازی بنا به موقعیت و ماهیتشان نمی توانند انقلابی باشند واین معضل آنهاست؛ این کارگران و کمونیستها هستند که باید همیشه صفوف خود را از آنها تمیز دهند. خرده بورژوازی بنا به موقعیتش ماهییتا نمی تواند منتقد جدی نظام استثمارگر کارگر باشد و ازهمراهی با جنبش سبز در یک سال گذشته خود بازبینی صحیح کند. این کارگران و کمونیستها هستند که باید همیشه متوجه ناپیگیری وی در مبارزه طبقاتی با بورژوازی باشند.


با انتشار بیانیه ای
10 عضو کانون نویسندگان
خواهان آزادی "مسعود باستانی" شدند

جمعی از نویسندگان، شاعران و روشنفکران شناخته شده ایران که درعین حال عضو کانون نویسندگان ایران نیز هستند، با انتشار بیانیه ای خواهان آزادی "مسعود باستانی" شدند.

در بخشی از این بیانیه که سیمین بهبهانی، علی اشرف درویشیان، محمد شمس لنگرودی، حافظ موسوی، بابک احمدی، سید علی صالحی، پوران فرخزاد، شهلا لاهیجی، شهاب مقربین و منیرو روانی پور آن را امضاء کرده اند آمده است:

در حالی که از رهایی عزیزان دیگر خوشحالیم اما نمی توانیم ناخشنودی خود را از عدم آزادی سایر روزنامه نگاران و فعالان سیاسی، خصوصا مسعود باستانی روزنامه نگار و نویسنده ای که در طول سال های فعالیت خود خدمات زیادی را به ادبیات و فرهنگ این مرز و بوم انجام داده است ابراز ننماییم.

ادامه بازداشت مسعود باستانی در حالیست که مسئولان بدون اعلام هیچ گونه توجیه قانونی او را در ماه های پایانی سال از زندان اوین به زندان رجایی شهر کرج که محل نگهداری زندانیان خطرناک است منتقل کرده اند و در حال حاضر نگرانی های زیادی بابت سلامت این روزنامه نگار و نویسنده وجود دارد. ما امضا کنندگان این نامه خواستار آزادی این روزنامه نگار در بند و سایر افرادی که به دلایل سیاسی در زندان گرفتار شده اند هستیم و از مسئولان می خواهیم با احترام به قانون به بازداشت غیرقانونی مسعود باستانی پایان دهند.

شلیک گلوله مزودران به مزار شهید ندا


جهان پهلوان غلامرضا تختي فرزند دلاور و ميهن دوست سرزمينمان


دلفینها و آدمها
بهمن شفیق


عباس عبدی مصاحبه‌ای انجام داده است با رادیو دویچه وله. عبدی یک نظریه پرداز نسبتاً معتدل اصلاح طلبان است. کسی است که وی را به مراتب بیشتر می‌توان لیبرال نامید تا گنجی که مانیفست «لیبرالیسم» خود را بر بستر روزه شهادت نوشت و کارل پوپر و فریدریش فن هایک را معلمان خود به حساب می‌آورد و نه جان لاک و راولز را. آنچه عبدی در این مصاحبه بیان کرده است، سندی گویا از تصویری است که جنبش سبز از جامعه و انسان‌ها دارد و در ادبیات این جنبش به وفور به زمخت ترین و زننده ترین اشکال ارائه می شود. هر چند عبدی خود را رسما سبز نمی شمارد.


ادبیات تحقیر‌آمیز همه دسته بندیهای سبز در مورد همه طرفداران احمدی نژاد و جناح حاکم نیازی به معرفی ندارد. این ادبیات تحقیر‌آمیز محدود به چماق بدستان و جوخه های مرگ حسینیان و فدائیان مصباح یزدی و علم الهدی نیست. این ادبیات شامل همه رأی دهندگان به احمدی نژاد نیز می‌شود و از همان روزهای مبارزه انتخاباتی به روشنی مشهود بود. «هر چی جواد مواده، با احمدی نژاده»، فشرده شکل خیابانی این ادبیات را به نمایش می گذاشت که رئیس وقت فرهنگستان و کاندید اصلی مخالف احمدی نژاد، جناب موسوی، آن را در شکل ادیبانه «انسانم آرزوست...» آذین بخش سایت انتخاباتی خود کرده بود. سایتی که «قلم» نام داشت و مخالفت با چماق را نیز تداعی می کرد. رئیس فرهنگستان البته به اندازه کافی تیزهوش بود که دریافت بقیه شعر را به خود طرفدارانش واگذار کند که مطابق انتظار از حداقلی از سطح تحصیل برخوردار بودند که بدانند که «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست» کل این مصرع را تشکیل می داد. دیو و دد این رئیس فرهنگستان همان «جواد مواد» سبزهای جوان در خیابانها بود. با این حال نه آن دیو و دد و نه آن جواد مواد هنوز بیانی سیاسی نبود. عبدی در مصاحبه با دویچه وله این فرهنگ تحقیر را با صراحتی شگفت در قالب سیاسی‌اش بیان می کند. صراحتی که باید بر آن مکث کرد و نتایج مخرب آن بر حیات اجتماعی در ایران را شناخت.

بهانه مصاحبه عبدی ظاهراً اظهارات امام جمعه ای است مبنی بر آنکه طرف مقابل 13 میلیون رأی داشته است و این را باید به رسمیت شناخت. مصاحبه گر جویای نظر عبدی در این باره است و عبدی پاسخی نسبتاً مفصل ارائه می‌دهد که دو وجه برجسته در آن به چشم میخورد. نخست اینکه عبدی با تلویحی قریب به صراحت اذعان می‌کند که احمدی نژاد برنده انتخابات بوده است. این چیزی است که این روزها به کرات در تحلیلهای اصلاح طلبان دیده می‌شود و پرداختن به آن تنها می‌تواند روشنگر دروغین بودن ادعای تقلب انتخاباتی سبزها باشد و بس. به طور بلاواسطه ارزشی بیش از آن بر این اظهارات نمی‌توان گذاشت. تنها باید به حال همه آن‌ چپهایی افسوس خورد که این حب را قورت دادند و طوطی‌وار به تکرار «کودتای انتخاباتی» سبزیون پرداختند. نزد عبدی اما این اظهارات معنایی ویژه می یابند. اذعان تلویحی به اینکه احمدی نژاد برنده واقعی انتخابات ریاست حمهوری بوده است، نزد وی مقدمه‌ای است برای گذار به اعلام سیاستی متفاوت که دومین وجه برجسته اظهارات وی را تشکیل می‌دهد و همین نیز موضوع یادداشت حاضر است. عبدی پس از ارزیابی از ماجرای رأی گیری و ریزش رأی این طرف و آن طرف و غیره ناگهان بحثی را به میان میکشد که در سرتاسر ادبیات سبزها به طور پنهان وجود دارد و نزد عبدی با انسجام کامل و با شفافیت به میان کشیده می شود. او از مقوله ای به نام «کیفیت رأی» صحبت می کند. اهمیت این اظهارات لازم می‌کند که خود عبارات مرور شوند. عبدی می‌گوید که: «... (دولت) رأی زمان 22 خرداد را ندارد. ضمن این که کیفیت این دو رأی هم بسیار متفاوت‏اند.

کیفیت رأی کسی که انتخاب شده، هم به لحاظ افراد رأی‏دهنده که کیفیت اجتماعی-‏ اقتصادی‏شان پایین‏تر است و هم به لحاظ انگیزه‏ها و دفاع از آن رأی که غالب آنان کم‏انگیزه و منفعل هستند، با رأی طرف مقابل متفاوت است. ر‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏أی‏دهندگان به طرف مقابل و یا ۱۳ میلیونی که آنان می‏گویند، هم انگیزه‏ی خیلی بیشتری دارند و هم به لحاظ کیفیت و سطح اجتماعی بالاتر هستند. این تفاوت را هم باید به طور جدی لحاظ کنند و فقط به عدد نگاه نکنند.» روشن است که به این ترتیب فقط تعداد آرا در یک انتخابات نیست که نزد عبدی مهم است. کیفیت آرا نیز باید در نظر گرفته شود. رفسنجانی نیز پیش از این بکرات از «تحصیلکردگانی که قانع نشده اند» نام برده است. عبدی از «کیفیت آرا» صحبت می کند. این می‌تواند البته بحثی جامعه شناسانه درباب مشکلات یک دولت انتخابی باشد و از این نقطه نظر نیز حقیقتاً این بحثی است جدی که نه تنها در ایران، بلکه در همه جای دنیا صدق می کند.
April 20, 2010

هنگامی که در انتخابات سال 1998 سوسیال دمکراسی آلمان موفق به شکست دولت 16 ساله هلموت کهل شد و اسکار لافونتن دبیر کل متعلق به جناح چپ این حزب وزارتخانه های اقتصاد و دارائی را توأمان به دست گرفت، موجی از فرار سرمایه از آلمان همراه با کمپین سنگین مدیائی به راه افتاد که سرانجام نیز منجر به کناره گیری لافونتن و انجام کامل چرخش به راست در سوسیال دمکراسی آلمان تحت هدایت شرودر شد. کارگرانی که به سوسیال دمکراسی رأی داده بودند، نتوانستند مانع چنین چرخشی شوند. سرمایه در دست رأی دهندگان به احزاب دمکرات مسیحی و لیبرال بود و منویات خود را به دولت سوسیال دمکراتیک حاکم دیکته نمود. تا اینجای قضیه بحث عبدی با چنین وضعیتی مشابهتی صوری دارد. اما این فقط گام اول است. خبرنگار دویچه وله که گویا خود در جریان بازی قرار دارد سؤال بعدی را چنین طرح می‌کند: «لحاظ این کیفیت، برای طرف مقابل چه معنایی دارد؟». پاسخ عبدی روشن می‌کند که طرح بحث کیفیت متفاوت رأی دهندگان از جانب او به این معنا نیست که تمایلات و خواسته‌های رأی دهندگان به بازندگان انتخاباتی را در مقابل دولت قرار دهد. او چیزی بیش از این را مد نظر دارد. یاز هم با هم بخوانیم تا تصویر او را به روشنی در یابیم: «مثلاً اگر در امریکا یک رییس جمهور ۵۲درصد رأی می‏آورد و آن که باخته است، ۴۸درصد و یا اگر یک طرف ۶۰درصد رأی دارد و دیگری ۴۰درصد، کیفیت این دو رأی مساوی‏اند. یک اکثریت وجود دارد و در کنار آن یک اقلیت.

اما اگر در جایی فردی ۶۰درصد آرا را بیاورد و آن که ۴۰درصد رأی را آورده است، ۴۰درصد رأی خود را از اقشار تحصیل‏کرده، فعال و از طبقه‏ای که اساساً مدیریت اجتماع بیشتر در دست آنان است داشته باشد، آن که انتخاب شده است، نمی‏تواند بگوید: من ۶۰ هستم و تو ۴۰؛ پس من پیروز شدم.» بگذریم از اینکه خود این اظهارات به معنای تأئید تلویحی پیروزی احمدی نژاد در انتخاباتند. مهم اصل موضعی است که عبدی اتخاذ می کند. از نظر او در جائی مثل ایران اگر کسی حتی 60 درصد آراء رأی دهندگان را نیز کسب کرده باشد، نمی‌تواند در مقابل کس دیگری که 40 درصد آراء خود را از میان نخبگان جامعه به دست آورده باشد مدعی پیروزی شود. این جان کلام عبدی است. او در ادامه به این نخبگان بازنده انتخابات توصیه می‌کند که صبر کنند. روال امور به هر صورت به نفع آنان خواهد چرخید، چرا که دولت بدون این الیت اجتماعی قادر به اداره امور نخواهد بود.

به این ترتیب ماجرا به مراتب فراتر از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و برد و باخت احمدی نژاد و موسوی است. عبدی شرایطی را طرح می‌کند که در هر انتخاباتی در سالهای آتی نیز می‌توانند واقع شوند. با جمهوری اسلامی یا بدون جمهوری اسلامی. جامعه ایران نزد عبدی متشکل از مردمی با کیفیتهای متفاوت است. بخشی از مردم کیفیت بالا دارند و بخشی از آنان کیفیتی پائین. مردم با کیفیت بالا نمی‌توانند رأی مردم با کیفیت پایین را بپذیرند، زیرا که در نگرش عبدی بار اصلی مدیریت جامعه بر دوش این بخش از مردم با کیفیت بالا است. بنابر این روشن است که «دمو» «کراسی» یعنی کشک. دمو یعنی مردم و کراسی یعنی سالاری. اما اگر مردم کیفیتهای متفاوتی دارند، آن‌هایی که کیفیت پایین دارند نباید اجازه یابند که بر مردم با کیفیت بالا حکومت کنند. ینابر این در «دمو» – «کراسی» مورد نظر عبدی یک با یک برابر نیست، رأی گیری هم معنایی ندارد. مگر اینکه به گونه‌ای باشد که از پیش تداوم حاکمیت مردم با کیفیت بالا را تضمین کرده باشد و «مردم با کیفیت پایین» یعنی همان «جواد موادها»، صرفاً به عنوان عوامل مشروعیت بخشیدن به حکومت «مردم با کیفیت بالا» پای صندوقهای رأی بروند.

روشن است که در تمام بحث عبدی نه صحبتی از ولایت فقیه است و نه از نظارت استصوابی و شورای نگهبان و غیره. عبدی بحث خود را به درستی مستقل از این فاکتورها به میان می کشد. برای او شکل ویژه حاکمیت در لحظه کنونی در درجه اول اهمیت قرار ندارد. آنچه برای او تعیین کننده است، همان مکانیسم های تضمین کننده حاکمیت «مردم با کیفیت بالا» بر «مردم با کیفیت پایین» است. این نیز محدود به جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی میتواند برود، فرو بپاشد، سرنگون شود، استحاله یابد و یا هر چیز دیگری. بحث عبدی اما بر سر جای خود باقی است، چرا که «کیفیتهای متفاوت» مردم بر سر جای خود باقی است.

البته بر خلاف آنچه عبدی عنوان می کند، در غرب مورد نظر وی نیز، وضعیت همین است. مورد لافونتن و یا موارد دیگری که دولتهای چپگرای طرفدار رفاه اجتماعی در مقابل سیاست امتناع الیت جامعه بورژوائی به زانو در آمدند به خوبی همین واقعیت را نشان می دهد. آنچه عبدی به عنوان مثالی برای آمریکا به کار می‌برد و اقلیت و اکثریتی با کیفیت یکسان را در مقابل همدیگر قرار می‌دهد، تنها در مواردی مصداق می‌یابد که بین سیاست چپ و راست درون خود بورژوازی تفاوت چشمگیری مشاهده نشود و اقلیت و اکثریت انتخاباتی شکافی اجتماعی را به نمایش نگذارد. هر جا که چنین شکافی پدیدار شود، آنگاه در همین غرب نیز اقلیتها و اکثریتها لایه‌ها و طبقات متفاوت و بخشا متخاصم و یا به زبان عبدی «کیفیتهای» متفاوتی را به نمایش می گذارند. در چنین مواردی در همین «دمکراسی» های پیشرفته غربی نیز انواع اهرمهای فشار غیر انتخاباتی برای به زانو در آوردن طرف مقابل به کار گرفته می شود.

برای الیت جامعه بورژوائی این اعمال فشار ها از سیاست امتناع در سرمایه‌گذاری تا انواع سیاستهای عدم به رسمیت شناختن مشروعیت دولت «منتخب» و دهها شکل دیگر را نیز در بر می گیرد. تفاوت در یک دمکراسی پارلمانی غربی با کشوری مثل ایران در این است که در یک دمکراسی پارلمانی غربی با نظام ایدئولوژیک پیشرفته و تعمیق یافته‌ای که بر مبنای برابری حقوقی و سیاسی انسان‌ها قرار گرفته است، هیچ‌گاه هیچ جناحی از بورژوازی رسما برابری حقوقی و سیاسی شهروندان جامعه را زیر سؤال نمی برد. ارتکاب چنین جرمی در دمکراسی پارلمانی پیشرفته غربی به معنای زیر سؤال بردن بنیانهای مشروعیت سیاسی و ایدئولوژیک کل دولت خواهد بود. این البته به هیچ وجه مانعی از آن نیست که همین غرب دمکراتیک چنین نسخه هایی را برای «مردم عقب مانده» کشورهای جهان سوم تجویز نکند و خود به حمایت از آن برنخیزد. این را در هندوراس و تایلند می‌توان در عمل مشاهده کرد و همان مصاحبه دویچه وله با عبدی و تفاهم کامل مصاحبه گر با آقای عبدی نیز به خوبی نشان می دهد.

بنابر این بر خلاف اظهارات عبدی، در غرب 60 درصد برنده یک انتخابات حقیقتاً می‌تواند مدعی پیروزی شود، حتی اگر تمام رأی خود را از میان مردم «بی کیفیت» و یا با «کیفیت پایین» به دست آورده باشد. آن 40 درصد بازنده انتخابات نیز این پیروزی را انکار نمی کند، بلکه برای «تصحیح» نتیجه چنین انتخاباتی به نفع خود به اهرمهای غیر انتخاباتی و به قدرت اقتصادی خود تکیه نموده و قدرت پیروز در انتخابات را در مصافی دیگر به زانو در آورده و اراده خود را به آن تحمیل می کند. این ویژگی کشوری در حال گذار با تضادهای طبقاتی حاد و شکافهای اجتماعی عمیق و دولت هنوز در حال تکامل است که الیت اجتماعی آن به راحتی به خود اجازه زیر سؤال بردن انتخاباتی را می‌دهد که به زیان وی تمام شده باشد و به راحتی منکر حق برابر همه شهروندان در سپهر سیاست می‌شود و از این بابت حتی به خود هم می نازد.

از نظر اصولی می‌توان به عنوان یک مارکسیست، یک کمونیست، با عبدی هم نظر بود. مارکسیسم نیز، مثل لیبرالیسم، هیچ‌گاه تقدسی مطلق برای رأی اکثریت قائل نبوده و نیست. تمکین به هر گونه رأی اکثریت برای یک مارکسیست نیز به همان اندازه غیر قابل قبول است که برای یک لیبرال. با این حال یک تفاوت بنیادی بین یک کمونیست و یک لیبرال وجود دارد. کمونیسم بر نظامی متکی بر حق رأی همگانی مستقر نخواهد شد و اساس مشروعیت خود را به دروغ بر رأی انتخاباتی متکی نخواهد کرد تا زمانی منکر حق رأی شهروند منفرد شود. الگوی شورائی جایگزینی است برای نظام متکی بر حق رأی فردی که در آن انسان نه به عنوان شهروند منفرد، بلکه به عنوان عضوی از مجموعه اجتماعی معینی به دخالت همیشگی در سرنوشت خود خواهد پرداخت. کمونیستها این را به صراحت عنوان می کنند. برای بورژوازی اما حق رأی فردی ابزاری است ایدئولوژیک که تصویری از انسان برابر را در مقابل جامعه قرار می‌دهد تا نابرابری نهفته در مناسبات را از دید پنهان ساخته و تسلط طبقه حاکمه و ارزشهای آن را تأمین کند. ارزشهایی که هیچ لیبرالی آن را به رأی عموم نخواهد گذاشت. این منطق حاکم بر تمام دمکراسی های لیبرالی است. تفاوت دمکراسی های پارلمانی غرب با «دمکراسی» خواهان جهان سومی نوع عبدی در این است که از نظر صوری هیچ‌گاه به نفی آن چیزی دست نمی‌زند که خود به رأی گذاشته است.

این وقاحت بورژوازی کشوری هنوز جهان سومی است که هنگام بروز ناتوانی ایدئولوژیک برای تأمین اکثریتی پارلمانی، به صراحت منکر شایستگی هر اکثریت دیگری می شود. امتیاز عبدی نسبت به سیاستمداران و مبارزان غیور سبز در این است که او این تبختر الیتیستی را از شکل فرهنگی خارج نموده و به جای فحاشی آشکار به رأی دهندگان احمدی نژاد از مقولات جامعه شناسانه ای استفاده می‌کند که ضمن دارا بودن همان بار تحقیر، قابلیت تبدیل به برنامه‌های سیاسی را دارند. او به این تبختر بیانی سیاسی می‌دهد و در صدد تبیین جامعه شناسانه آن بر می آید. عبدی البته هنوز در میانه راه است و شاید هم هیچ‌گاه نتواند تا انتهای این راه را طی کند. نتیجه منطقی نگرش عبدی چیزی جز برقراری آنچنان نظامی از انتخابات نیست که پیشاپیش امکان دستیابی مردم «بی کیفیت» به اکثریت سیاسی را منتفی کند. نظامی که قبل از هر چیز باید حق رأی همگانی را زیر سؤال ببرد. مشکل عبدی در ادامه بحث خود تا آخرین نتیجه منطقی اش در این است که او این بحث را در کشوری طرح می‌کند که نظام سیاسی آن خود بر مبنای چنین محرومیتی، اما با پیش داده‌هایی متفاوت، بنا شده است.

آنجائی که چنین محدودیتی وجود ندارد، جنبش نخبگان جامعه حقیقتاً چنین بحثهایی را به میان کشیده است. بارز ترین نمونه آن را تلاش زردهای تایلند برای تغییر نظام انتخاباتی به نمایش می گذارد. زردهای تایلند در سالهای اخیر چندین بار در انتخابات در مقابل سرخهای طرفدار تکسین شیناواترا شکست‌خورده اند. هر بار پس از شکست، آن‌ها به اهرمهای غیر پارلمانی رو آورده و با انواع فشارهای اقتصادی و مدیائی و با پشتیبانی الیگارشی مالی و نظامی موفق به کودتا و برکناری دولت منتخب شده اند. با این حال آن‌ها میدانند که در انتخابات بعدی نیز، علیرغم همه تغییراتی که در قانون اساسی به عمل آورده اند، باز هم احتمالاً شکست خواهند خورد. مشکل تایلند از نظر زردها در این است که توده بی سر و پای طرفدار تکسین، «جواد موادها»ی تایلند، به اندازه کافی از شعور سیاسی برخوردار نیستند و باز هم به جریان وابسته به او رأی خواهند داد. نظریه پردازان زرد در تایلند راه چاره را در این دیده اند که برای «حفظ دمکراسی» تنها بخشی از پارلمان را به انتخاب رأی مردم بگذارند و بخش دیگر را توسط شاه منتصب کنند. به این وسیله خطر هجوم «مردم بی کیفیت» به حکومت رفع خواهد شد. این بحثی است که زردهای تایلند آشکار طرح می کنند، سبزهای ایران اما با هزار ایما و اشاره. منطق حاکم بر حرکت هر دو اما یکی است. این منطق بورژوازی کاپیتالو-پارلمانتاریست مجموعه‌ای از کشورهای در حال گذار در سرتاسر جهان معاصر است که ایران و تایلند تنها نمونه‌هایی از آن به شمار می آیند.

این نگرش جهانی اما در قالبی کشوری شکل گرفته است. اندیشه سیاسی عبدی نیز محصول ابتدا به ساکن تفکر وی پیرامون تحولات سیاسی دوران احمدی نژاد نیست. این بحث در ایران نیز پیشینه ای دارد که از سالها پیش با طرح اهمیت نخبگان در جامعه و تقبیح نخبه ستیزی و ترویج ادبیات منتقد «جامعه شناسی نخبه کشی» آغاز شد و در دوران احمدی نژاد در تقابل با ایدئولوژی عقب مانده روستائی – امام زمانی احمدی نژاد حدادی شد و صیقل خورد و امروز بیان سیاسی خود را در سبز یافته است.

بیش از یک سال قبل از انتخابات 88 مسیح علی نژاد مقاله‌ای جنجالی در روزنامه اعتماد ملی منتشر کرد به نام «آواز دلفینها». مسیح علی نژاد اکنون یکی از نویسندگان اصلی سایت جنبش راه سبز «جرس» است. وی در مقاله نامبرده مردمی را که در سفرهای استانی به استقبال احمدی نژاد می‌روند با دلفینهایی مقایسه کرده بود که در برنامه‌های نمایشی جزیره کیش با «چرخش رندانه» دستهای مردی جوان با زیبائی تمام به رقص می پردازند. علی نژاد نوشت: «حکایت غریبی است رقص و آواز دلفین‌های جزیره. پس از تحمل ساعت‌ها گرسنگی و بی‌غذایی، دست مرد جوان که از سبد آذوقه بیرون می‌آید، دلفین‌ها معصومانه اما هنرمندانه سر و بال می‌جنبانند و سپس به لقمه کوچکی قانع می‌شوند و تن به خیسی استخر زیبای پارک می‌دهند. با اشاره‌ای دیگر از سوی صاحب لقمه‌های از پیش مهیا شده، ناباورانه می‌بینیم که از گلوی این بی‌زبان‌های زیبا، صدا‌هایی هماهنگ اما ناهمگون به گوش می‌رسد. مرد جوان مغرور از همراهی دلفین‌ها آواز غریب دلفین‌ها را رهبری می‌کند، دلفین‌ها بلندتر می‌خوانند، جمعیت به آوازخوانی این موجودات دلفریب دل می‌بازد و آسمان جزیره پر می‌شود از شور و شعف کسانی که هم‌پا و همراه شدن دلفین‌ها با مرد جوان را به بزم نشسته‌اند. غافل از آنکه این کنسرت با تمام زیبایی‌های بی‌نظیرش، سمفونی گرسنگی و گردن‌کجی و گدایی و گریه دلفین‌ها بود برای لقمه‌ای که به آن نیازمند بودند و این احتیاج بود که آوازی چنین تلخ را رقم زد تا مرد جوان بر آن ببالد و فخرش را به جمعیتی بفروشد.». برای مسیح علی نژاد احمدی نژاد همان مرد جوان بود – گر چه زیبا نبود و شکل و شمایلش از سالها قبل عاملی برای تحقیر او در پایه اجتماعی سبز نیز بود - و مردم استقبال کننده ای که عریضه های خود را به او می‌دادند همان دلفین ها را تداعی می کردند. دلفین های گرسنه.

از این بگذریم که اگر آن مردم گرسنه بودند، لااقل در سالهای اولیه حکومت احمدی نژاد، دوستان خود مسیح علی نژاد، کروبی ها و خاتمی ها و رفسنجانی ها بیش از همه مسئول این گرسنگی مردمان بودند. بدون سیاست خانمان برانداز و سرتاسر فلاکت دوران سازندگی و اصلاحات پدیده‌ای به نام احمدی نژاد هیچ‌گاه ظهور نمی کرد. با این همه، مهم‌تر اما نفس این استعاره است. مسیح علی نژاد آشکارا کنش سیاسی استقبال کنندگان از احمدی نژاد را به واکنشی غریزی و ناشی از گرسنگی تقلیل می داد. همین تقلیل بود که نزد او امکان مقایسه بین این استقبال کنندگان و دلفینها را میسر می کرد. برای مسیح علی نژاد یک استقبال کننده از احمدی نژاد دیگر انسانی هم ارز با خود وی، انسانی سیاسی، به حساب نمی آمد. او انسانی بود با «کیفیت پائین». این نگرش نخبگان جامعه به پابرهنه ها بود. همان نگرشی که در جریان انتخابات بیان ادبی خود را در «انسانم آرزوست...» موسوی و در «هر چی جواد مواده، با احمدی نژاده» یافت و به تبیین «ساندیسی» قدرت بسیج رژیم انجامید. این الیت بازی انتخابات را که اصل آن بر محرومیت همه شهروندان درجه دو از دخالت در سرنوشت خویش بنا شده است به رسمیت شناخته بود، همچنانکه پیش از آن چنین کرده بود. اما در عین حال نمی‌توانست پیروزی آن مردم با «کیفیت پایین» را به رسمیت بشناسد. عبدی به همین نگرش بیان سیاسی داده است. برنامه سیاسی ای که عبدی ارائه می کند، تصویری از نظامی را به دست می‌دهد که در آن الیت جامعه هیچ‌گاه قدرت را از دست نخواهد داد و هیچ‌گاه وارد رقابت با شرایط برابر بر سر قدرت نخواهد شد.

جامعه ایران هیچ‌گاه شهروندانی با حقوق برابر نداشته است. تا پیش از جمهوری اسلامی شاه تجسم و مجری همه حقوق شهروندی مردمی بود که خود از شهروندی محروم بودند. پس از آن نیز سی سال است که این جامعه به شهروند درجه یک و درجه دو، به خودی و غیر خودی، تقسیم شده است. بنیان این شکاف در جمهوری اسلامی بر دین قرار گرفته است. این نظام نابرابر امروز اما با جنبشی روبرو شده است که نه به دنبال امحاء این نابرابری، بلکه در تلاش برای تثبیت یک نابرابری به شدت عمیق‌تر و پایدار تر است. نابرابری مذهبی با الغاء مذهب رسمی محو خواهد شد. نابرابری در «کیفیتها» اما با هیچ قانونی از بین نخواهد رفت. سبز در حال درونی کردن تحقیر انسان است. در حال پذیراندن این تلقی به توده وسیعی از جامعه است که صلاحیت اداره جامعه را ندارد و آن را باید به الیتی واگذار کند که «مدیریت جامعه» را بلد است. خطر این ایدئولوژی اگر از ایدئولوژی عدالتخواهانه امام زمانی جناح حاکم بیشتر نباشد، به هیچ وجه کمتر از آن نیست. قدرت مقاومت آن به مثابه یک ایدئولوژی آشکارا طبقاتی، اما به مراتب از قدرت مقاومت اسلام حاکم بیشتر است. به ویژه اینکه سبز این نابرابری را بر متن همان نابرابری دینی موجود و به عنوان تکمله ای بر آن به ارمغان خواهد آورد. کمترین نتیجه این ایدئولوژی خطرناک جابجائی هر چه بیشتر ارزشها به نفع بورژوازی و به زیان کارگران در دل همین نظام حاکم خواهد بود.

سبز در حال گذاشتن قوزی مضاعف بر پشت خمیده جامعه است. انتقاد کمونیستی بر این نگرش تحقیر‌آمیز بورژوازی نمی‌تواند انتقاد به ناپیگیری آن در مقابل جمهوری اسلامی باشد. انتقاد به سازشکاری سبز در مقابل رژیم اسلامی، انتقاد از موضع رادیکالیسم سرنگونی طلبانه به این بورژوازی هار، هنوز انتقادی درون طبقه بورژوازی است. هر چند که منتقدین خود را چپ بخوانند و به مارکسیسم آویزان شوند. انتقاد کمونیستی بر نگرش عمیقاً سلطه طلبانه و تحقیر‌آمیز این بورژوازی گستاخ، رابطه این بورژوازی با رژیم اسلامی را مد نظر قرار نمی دهد. تیغ انتقاد کمونیستی باید شاهرگ اشرافیت طبقاتی این بورژوازی را هدف قرار دهد. انتقاد کمونیستی امروز تنها می‌تواند یک چیز باشد: انتقاد رادیکال طبقاتی. این بساط هژمونی ایدئولوژیک سبز را در هم خواهد پیچید و هم این انتقاد است که رادیکالیسم بازاری جریان مسلط احمدی نژادی - خامنه ای را در مقابل توده مردم زحمتکش عریان خواهد کرد و برگ انجیر ایدئولوژی عدالت پروری آن را به دور خواهد انداخت. سوسیالیسم بر حق رأی همگانی و انتخابات پارلمانی متکی نیست. اما الگوی متفاوت حکومتی نظام سوسیالیستی نمی‌تواند بر تحقیر شهروندان جامعه متکی باشد. خواه این شهروند امروز به الیت اجتماعی تعلق داشته باشد و خواه روستائی بیسوادی باشد. خواه سوسول باشد و خواه لوطی. تصور جامعه سوسیالیستی بدون حفظ کرامت انسان تصوری خام و ضد کمونیستی است. دفاع از این کرامت انسانی حکم می‌کند که تعرض ایدئولوژیک سبز به عقب رانده شود. جامعه ایران دیگر نباید هیچ‌گاه نظامی از انسانهای درجه یک و دو را تحمل کند. این یک شاخص تعیین کننده حقانیت سیاست کارگری امروز و حکومت کارگری آینده است.

بهمن شفیق





31 فروردین 89 20 آوریل 2010 http://omied.de