نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه



چند و چون چهار سال به هدر رفته
اسماعيل نوری‌علا
چهار سال پيش، با ناباوری از اين همه بخت بد، به سی سالگی ِ حکومت اسلامی و ضد ايرانی ِ مسلط بر کشورمان رسيديم؛ ناباور از اينکه چنين حکومت نابهنگام و قرون وسطائی توانسته است، با سه دهه حکومت، تقريباً سه نسل از مردم کشورمان را به بند تحقير و سرکوب و فقر و فحشا بکشد و هنوز سرپا مانده باشد. و با همان ناباوری نيز بود که به مقطع بيست و دوم خرداد چهار سال پيش رسيديم که در آن آتشفشان خاموش مردم شعله کشيد و گوهر مذاب اش در خيابان ها جاری شد، از ميان خون و گلوله گذشت، جان های جوانی را به مرگ نابهنگام سپرد، ارواح نوشکفته ای را به شکنجه و تجاوز؛ و آنچه از پس خود باقی نهاد طنين رسای فريادی بود که خواستار «جمهوری ايرانی» بود و از «جانم فدای ايران» حماسه می ساخت و، غوطه خورده در رنگ سبزی که نشان از خرمی های جوانی داشت، در سالگرد انقلاب شوم اسلامی همان سال به سکسکه افتاد و خاموش شد.
خرداد 1388 می توانست نقطهء عطفی باشد و جنبش سبز همچون شهابی ثاقب وجدان های آدميان را سوخته و خط انداخته باشد؛ با اين گوشزد مؤکد که شما چهار سالی ديگر وقت داريد تا آتش پنهان شده در زير خاکستر را شعله ور کنيد، جوانی را به خيابان بازگردانيد و، در مهلت انتخابات خرداد سال 1392، نهادی را ساخته باشيد که بتواند در برابر کل رژيم بايستد و به جهانيان نشان دهد که ايرانيان گزينه های امروزی و متمدن و صلح جو و خردمدار نيز در آستين دارند.
و اينک آن مهلت چهار ساله، که سرآمده و قاضی تاريخ، از راه نيامده، به تلخی می پرسد که آيا ما از دقايق اين سال های دلشکن استفاده کرده و به ساختن آن نهاد آرزوئی نائل شده ايم؟؛ همان نهادی که بتواند صرفاً در سکوت و بی حرکتی به تماشای انتخابات سال 92 ننشيند، گلوی بلند آواز ملت جوانی باشد که چهار سال پيشتر سخنگوی قابل اعتمادی نداشت و، در بی جرأتی و سازشکاری رهبرانی قلابی، به سرکوب شدن تن داد؟
باور کنيد که من، در عمر هفتاد سالهء خود، هيچ مهلتی را همچون اين چهار ساله «هدر رفته» نديده ام و بابت اين اتلاف وقت کاهلانه هيچگاه چنين غمزده نبوده ام. هرچه به خرداد ماه سال کنونی نزديک می شويم بيشتر از خود می پرسم که چرا نشد؟ چه کس مقصر بود؟ چه کاری می توانستيم بکنيم که نکرديم؟ و سرچشمهء اين زهرآبهء بی تصميمی و به تماشا نشستن وضع موجود در کجا است؟ چهار سال مهلت کمی نيست، مهلتی که با صدور فرمان ملتی جوان و سبز و رزمنده آغاز شده بود: «ما که در زير آسمان بلند کشورمان اسير تير و شلاق و قپان و شکنجه ايم از شما نشستگان بر ساحل امن خارج کشور توقع داريم که بجای ما به سخن و حرکت درآئيد و قصهء پر غصهء زندگی عسرت بارمان را برای جهانيان بازگو کنيد و به ما نيز اين اعتماد و جرأت را بازگردانيد که پشت مان را خالی نخواهيد کرد و ما را بفريب به خانه هامان بر نخواهيد گرداند و، در برابر اين اوباش رنگارنگ ايدئولوژی زده، بديل و جايگزينی را خواهيد ساخت که چون عفو عمومی دهد، يا به تحريم انتخابات حکم کند، و يا هدايت مقاومت های مدنی را بر عهده گيرد، راهپيمائی بی بازگشت نسل نو نيز، به سوی برپاداشتن ايرانی سکولار دموکرات و بی تبعيض، آغاز شودد».
و پاسخ ما به آنان چه بود؟ هر يک از ما يا خود را به تنهائی رهبر دانستيم و خواستيم تا نهاد جايگزين بر حول محور «ما» ساخته شود، و چون ديگران از اين «فردمحوری» تن زدند آنان را به شکستن امکانات و خيانت به «مأموريت» متهم کرديم؛ و يا بر اختلافات کهنه ای که هرگز در فضای خارج کشور قابل حل و فصل نبودند پرداختيم و پای فشرديم، و تن به اتحاد بر اساس اصول و باورهای مشترک نداديم. اگر جمهوری خواه بوديم از پادشاهی خواه گريختيم، اگر پادشاهی خواه بوديم کوشيديم تا طرفداران جمهوری را تحقير کنيم، اگر عضو احزاب به اصطلاح «مليتی» بوديم از هم اکنون، اگر راه تجزيه را در پيش نگرفتيم، به زبان عهد استالين، خواستار استقلال و خودمختاری و حق تعيين سرنوشت خود شديم و به پژواک صداهای راه حل جوينده بی اعتنائی کرديم و يا، اگر به گوناگونی فرهنگی و زبانی و مذهبی و قومی ساکنان ايران بی اعتقاد بوده و همه را فقط در زير سقف «ايرانيت متمرکز» خواستيم، جق طلبانه تبعيض زده را به تجزيه طلبی متهم ساختيم؛ هر يک بصورتی بر طبل تفرقه و خودمداری ملال انگيز و تن زدن از خرد سياسی کوبيديم؛ چندانکه چون مهلت چهار ساله به سرآمد، ما از هميشه پريشان تر و متفرق تر بوديم، با اردوگاه های از همه جدا و پرچم های مندرس بازمانده از نبردهای نيم قرنی پيش.
حريف اما دست ما را خوب خوانده بود؛ از همان آغاز؛ و حتی بسا پيش از آن.
مگر دومين رهبر اين حکومت خونريز نبود که هم از آغاز دوران حکومت خويش ، و در تحليل آنچه در شکست جوامع استبدادی گذشته رخ داده بود، اظهار داشت که «هر حکومت را آلترناتيو اش می شکند و برنامهء ما جلوگيری از پيدايش آلترناتيوی در برابر حکومت ايدئولوژيک خويش است»؟
مگر دستگاه امنيتی و اطلاعاتی همين رژيم نبود که در هر گوشه ای نفوذ کرد، در داخل قهرمان ساخت و به خارج تحويل داد، هدايت کار اتحاد اپوزيسيون را خود بر عهده گرفت، مبارزان را در درگيری های لفظی و فکری خرده پا گرفتار کرد و کوشيد تا در مهلت چهار ساله ای که دارند چيزی در خور آينده بسازند؟
آری، او بود که مردگان پنجاه ساله مان را زنده کرد و دعواهايشان را به اختلافات امروز ما مبدل ساخت.
او بود که روند اتحاد و ائتلاف و شورا سازی را خود اداره کرد، هر کجا که توانست دل ها را از هم دور ساخت، قرارها را به تأخير کشاند، همدلی ها را از درون تهی کرد، و همهء ما را از هم ترساند.
هم او بود که از يکسو، فريبکارانه و ترساننده، از حضور و نفوذ لشگر سی هزار نفری خود در ميان اپوزيسيون خارج کشور دم زد و، از ديگر سو، از زبان خودمان به يکديگر تهمت و افترا بست آنگونه که ما هر يک ديگری را وابسته و جاسوس ديديم و در پس هر سخن و قدمی توطئه ای را عليه کشورمان يافتيم و، زرع نکرده، به افشايش قيام کرديم..
و اينگونه است که اکنون، در پايان آن مهلت چهار ساله برای تجمع سکولار دموکرات ها در زير پرچمی واحد، و کوشش برای برپا داشتن يک آلترناتيو قابل اعتماد، در جغرافيای گستردهء اپوزيسيون تنها چادرهای ژنده و پاره پورهء گروه هائی سياسی به چشم می خورند که ترجيح داده اند حکومت اسلامی بماند مبادا که حريفان عقيدتی شان به قدرتی دست يابند.
اکنون انتخابات 92 هم ديگر چندان دور نيست و اپوزيسيون حکومت اسلامی، متأسفانه، يک سانتيمتر هم از آنجا که چهار سال پيش بود بجلو نخزيده است. صحنه همچنان برای جولان حکومت و برگزاری انتخاباتی به دلخواه اش آماده است بی آنکه عاملی با نام «خارج کشور» بتواند در آن تأثيری بگذارد.
اما اگر ما از آنچه در چهار سالهء گذشته درسی در خور روزگار نگرفته ايم، رژيمی که از آن بیزاريم از حوادثی که بر آن گذشته است راهکارهای فراوان به دست آورده که چند تائی از آنها را در اينجا بر می شمارم:
1. جنبش سبز به رژيم فهماند که قبل از هرچيز بايد از پيدايش حريفی تازه نفس در کار انتخابات جلوگيری کند. در اين مورد، مطالبی را به اشاره در بالا گفتم و معتقدم که رژيم موفق هم شده است تا، با استفاده از ساده لوحی، خودمحور بينی، و وسوسه های قدرت در شخصيت آدمیان، در خارج کشور به اعتبار سرمايه های ملی سياسی اپوزيسيون لطمهء جدی وارد کند و نگذارد که در اين فرصت چهار ساله در اردوگاه اپوزيسيون اجماع نظری بوجود آيد. در اين مورد، آينده ای نه چندان دور به من اجازه خواهد داد که صريح تر از اينها بگويم و بنويسم.
2. رژيم ديد که اگرچه می تواند مردم را با سرکوب به خانه هاشان برگرداند اما در انتخابات آينده قادر نخواهد بود همان ها را ديگرباره و به آسانی از خانه بيرون کشد. قيمت بيرون آوردن موسوی و کروبی از حصر خانگی نيز زياد بود و بخصوص مردم را جری می کرد. در اين چهار سال، عليرغم همهء اختلافات داخلی که همچون خوره به جان حکومت افتاده بود، و نيز برخلاف اين واقعيت که رژيم در جريان جنبش سبز با اصلاح طلبان ِ معتقد به قانون اساسی بد تا کرده بود، رفته رفته اين فهم بر تصميم گيران غالب شد که اين دو جناح، همچون هميشه، بهم وابسته اند و سرنوشت شان بهم گره خورده است. اصلاح طلبان قادر به خروج از چهارچوب حکومت اسلامی نيستند و اصلاحات شان نمی تواند شامل نهادها و روندهائی همچون ولايت فقيه و نظارت استصوابی شورای نگهبان باشد و بنياد گرايان نيز چنين تشخيص دادند که اگر اصلاح طلبان به اين دو نهاد کاری نداشته باشند می توان با ميدان دادن و حتی ميدان سپردن به آنها از مخمصه خارج شد.
3. اصلاح طلبان نيز در جريان جنبش سبز خطرات «ساختار شکنی» را به چشم خود ديدند و بيش از پيش دريافتند که در ايران ِ بدون حکومت اسلامی جای چندانی برای قدرت گرفتن و امتيازات داشتن ندارند. پس، ادبيات آنان نيز رفته رفته تغيير کرد و جمع شان کوشيد تا در چهارچوب همين حکومت اسلامی جائی برای خود بيابد. بخصوص که مسئله اصلاح طلبان هيچوقت و واقعاً «اصلاح رژيم» نبود بلکه کوششی محسوب می شد برای زدودن خطر سقوط رژيم به چالهء بی کله گی و حماقت ها و افراط های بنيادگرايان.
4. پس از جنبش سبز، عامل احمدی نژاد نيز ماهيتی ديگر بخود گرفت. تمايل به بازگشت به عوالم انقلابی ِ مورد انزجار مردم جای خود را به کوشش برای دور شدن از آن عوالم داد. «ايرانيت» در مقابل «اسلاميت» ظهور کرد، و جا گرفتن چفیه و عگال فلسطينی بر گردن سربازی که نقش کورش بزرگ را بازی می کرد نشان از زاده شدن پديدهء حرامزاده ای داشت که می خواهد از آنچه بر زبان جوانان جنبش سبز جاری شده بود نتيجه ای به سود نوعی حکومت اسلامی جديد بگيرد؛ حتی اگر اين اقدام موجب سلب اختيارات روحانيت و جانشين کردن حکومتی نظامی مدار بر جامعه باشد.
5. اين نکته را روحانيت و قشر آقازاده ها و وابستگان اش نيز دريافتند و در پی يافتن راه حلی در اين مورد شدند. از ديگر سو، همين «عامل احمد نژادی» به بنيادگرايان و اصلاح طلبان کمک کرد تا قدر همديگر را بيشتر بدانند و خطر مشترک از دست دادن امتيازاتی سی ساله را حس کنند. يعنی همين عامل بود، که سالی از فروکش جنبش سبز نگذشته، راه را بر نزديکی های عملی و سياسی دو قشر بنيادگرا و اصلاح طلب گشود. اصلاح طلبان در دامن ولی فقيه مأمن امنی، به دور از خطر احمدی نژادی شدن رژيم، يافتند و ولی فقيه نيز ديد که کليد گشودن قفل آشتی با مردم و با قدرت های جهانی در دست اصلاح طلبان است. بخصوص که اصلاح طلبان می توانند، بخاطر ظاهر مخالف خوان خود، چنين وانمود سازند که برخلاف ارادهء ولی فقيه نيز عمل می کنند، اما و در واقع، بار آبروريزی انصراف از «حق مسلم هسته ای» را خود بدوش یکشند و بدينوسيله از فشار انزوا و تحريم بين المللی بکاهند.
6. از ميان مجموعهء عوامل بالا است که يکباره چهرهء سيد محمد خاتمی اهميتی بسيار بيش از آنچه که پنداشته می شد پيدا می کند. در ميان نامزدهای انتخاباتی بنيادگرايان کسی نيست که بتواند، در ميان مردم ايران و جهان، خاطره ای نوستالژيک بيافريند. خاتمی بهر حال رئيس جمهور «دورهء اصلاحات» و «گفتگوی تمدن ها» و «عذرخواهی آلبرايت» و آزادی های محدود اجتماعی است. مردم ايران هميشه عادت کرده اند که از فردا بهراسند و امروز را با ديروز مقايسه کنند. فردا برايشان غافلگير کننده و غير قابل پيش بينی و، در نتيجه، اضطراب آور است. ديروز اما در ذهن هاشان همواره راه افراط و تفريط را بازی می کند. «ديروز ِ خوب» از بدی هايش پاک می شود و «ديروز بد» صد چندان هراسناک می شود. در واقع همين عامل موجب شده که مردم ما دوران پس از انقلاب را با پيش از آن مقايسه کنند و حکومت پادشاهی را بسا بهتر از آنکه واقعاً بود به ياد آورند. روزگار خاتمی نيز اکنون شبيه روزگار شاه شده است. مهم نيست که قتل های زنجيره ای در زمان او رخ داد، يا بسته شدن فله ای مطبوعات، يا حصر خانگی آيت الله منتظری، يا وجود «دولت موازی» يا اقرار به اينکه رئيس جمهور در ايران تدارکچی ولی فقيه است. خاتمی اکنون معرف روزگاری خوش است، همانگونه که رضا پهلوی نيز بيشتر ايستاده بر سکوی همين نگاه نوستالژيک به گذشتهء پيش از انقلاب است که مطرح می شود؛ با اين تفاوت که بازگشت به روزگار خاتمی آسان و ممکن است حال آنکه برای بازگشت به روزگار پهلوی کل رژيم بايد فرو بپاشد و اين امر ـ بخاطر اهمال چهار سالهء اپوزيسيون ـ اکنون ديگر به آسانی ممکن نيست.
7. بنظر من، در انتخابات آينده، سيد محمد خاتمی بهترين و مهمترين شانس رژيم است و انتخابات با نامزدی او می تواند با کمترين خطرات و صدمات برای رژيم برگزار شود. اين را منطق روزمره و ساده به من می گويد؛ هرچند که اين رژيم نشان داده است که در اغلب مواقع از همين نوع منطق نيز عاری است. و اگر چنين نبود چه داعی داشت که نگذارد مهندس موسوی رئيس جمهور ايران شود و کشور را به «دوران طلائی امام» برگرداند؟ می دانم که البته در اين ميان مسائل روانشاختی «رهبر» نيز در کار بوده اند. خامنه ای هرگز دل خوشی از قوم و خويش نسبی اش نداشت و شايد اندکی هم از او می ترسيد، حال آنکه خاتمی همواره گربهء ملوس ولی فقيه بوده و هرگز خيال سرکشی نداشته است. اينکه اخيراً انتشار عکس های بدون عبا و عمامهء خاتمی هم رايج شده امری اتفاقی نيست و حکم همان کورش با چفيه و عگال را دارد که احمدی نژاديون به ميان آورده اند.
باری، می خواهم بگويم که ديگر مرا اميدی به دوران پيش از برگزاری انتخابات نيست. حتی فکر می کنم دست زدن به ايجاد نهادهای آبکی اپوزيسيون در فاصلهء امروز و انتخابات تنها به نااميد کردن هرچه بيشتر مردم داخل کشور تمام می شود. نهادهای سرتاسری بايد زمانی بوجود آيند که بتوانند خود را شناسانده، اعتماد مردم را جلب کرده، و توان دخالت در جريانات سياست داخلی کشور را دارا باشند. نهادهای ائتلافی بی رمق و فرمايشی، که نيامده رهسپار شکست و فراموشی می شوند، کارکردی اگر داشته باشند صرفاً ندا دادن به داخل کشور است که «اميدتان را به ما نبنديد، از اين امامزاده معجزی بر نمی خيزد». و آيا يکی از کارکردهای عوامل نفوذی رژيم در اپوزيسيون در راستای همين مقصود نبوده است؟
اما آيا می توان گفت که مهلت چهار سالهء ديگری در راه است؟ آيا می توان اميدوار بود که اپوزيسيون قادر خواهد بود که در آيندهء پس از انتخابات داخل کشور تکانی بخود دهد و، با درس آموزی از آنچه در چهار سال گذشته نکرده است، جبران مافات نمايد؟ من پاسخ روشنی به اين پرسش ندارم اما می دانم که خيلی ها بايد خود را برای بازنشسته شدن در فردای انتخابات ايران آماده کنند؛ چرا که با اين انتخابات «تاريخ مصرف» آنها و تئوری های ورشکسته ای همچون «وادار کردن رژيم به انجام انتخابات آزاد» نيز به سر خواهد آمد؛ بخصوص اگر رژيم بتواند خاتمی را از صندوق ها بيرون آورد و ثابت کند که انتخاباتی آزاد و شورای نگهبان پسند انجام داده است.
محمدرضاشاه سی و پنج سال سلطنت کرد؛ اما فقط پنج سالی قبل از سقوط اش بود که دست به تشکيل حزب رستاخيز زد و، به خيال خود، مبانی ديکتاتوری خاندان اش را تحکيم بخشيد. نتيجه را هم ديديم. يعنی، بايد پذيرفت که در طول پنج سال هم می توان از اوج رفعت به حضيض ذلت فرو افتاد. حکومت اسلامی هم اين چهار سال گذشته را با دلهره گذرانده و شبح پيدايش يک آلترناتيو گسترده، که در آن جمهوريخواه و پادشاهی خواه، فدراليست و اهل عدم تمرکز، چپ و راست و ميانه، در راستای اضمحلال حکومت اسلامی و استقرار حاکميت ملی و حکومتی سکولار دموکرات و ضد تبعيض، دست به دست هم داده و خلاء هدايت مبارزات را پر کنند خواب از چشم اش ربوده بود. اما اينک خود را برای نمايشی، بی موی دماغ آلترناتيو، آماده می کند.
در اين ميان، «داستان شکست ما» در راستای «آلترناتيوسازی ِ بهنگام و پيش از فرا رسيدن موعد انتخابات» می تواند برای نسل جوان تر درس های مهمی را با خود داشته باشد. ما به جنبش سبز پاسخی درخور نداديم و در آزمايش تاريخ رفوزه شديم. اما رفوزگی راه و رسم مبارزه نيست. جنگاوران می دانند که هر جنگ شامل نبردهای بسيار است و شکست در يک نبرد ربطی به پيروزی در کل جنگ ندارد. ما نيز حکومت اسلامی را ذات تاريکی و وحش می دانيم و با آن سر جنگ داريم. باخت در اين نبرد چهار ساله فقط کار ما را سخت تر می سازد اما می توان يقين کرد که احمدی نژاد اگر آخرين رئيس جمهور اين رژيم نباشد ما می توانيم و بايد که اين افتخار را به خاتمی ببخشيم، يا به هرکس که دو ماه ديگر دست ولی فقيه او را از صندوق شعبدهء انتخابان استصوابی اش بيرون کشد.
من احساس می کنم که در فردای انتخابات روزگار تازه ای برای انديشه های سکولار دموکراسی آغاز می شود که در آن از عنصر مخرب اصلاح طلبی خبری نيست؛ چرا که آنها به «مشروطه»ی خود رسيده اند و حتی جرأت دم زدن از خواستاری انتخابات آزاد را هم نخواهند داشت.


علی خامنه‌ای و دروغ‌ها، رجزخوانی‌ها و مدعیات بی اساسش
مجید محمدی 
علی خامنه‌ای هر ساله جمعیتی را که برای زیارت مرقد امام هشتم شیعیان به مشهد می روند مورد سوء استفاده به عنوان سیاهی لشگر نظام (تحت عنوان جمعیت چند صد هزار نفری یا میلیونی) قرار داده و ارزیابی خود از سال گذشته و رهنمودهای سال آینده را در این اجتماع عرضه می کند. در سخنان نوروزی سال 1392 وی ده مورد از قلب حقایق، رجزخوانی و مدعیات بی پایه وجود دارد که در گذشته هم تکرار شده‌اند:

آفرین هوشمندان و نخبگان جهان
خامنه‌ای برای تقویت روحیه‌ی چند هزار نفری از طلاب و بسیجیانی که همه کارمندان رسمی حکومت و دیوانسالاری دینی هستند و در اجتماع مقابل وی شعار می دهند می گوید: "نخبگان و هوشمندان جهان به ملت ایران آفرین می‌گویند." (همه‌ی نقل قول‌های این نوشته از سخنان خامنه‌ای از سایت تابناک گرفته شده‌اند) کسانی که اخبار و رویدادهای ایران را در سراسر دنیا دنبال می کنند چنین نخبگان و هوشمندانی را سراغ ندارند. البته کسانی مانند فلینت لورت (تحلیلگر ارشد سابق سی آی ای) و همسرش (کارمند سابق وزارت خارجه‌ی امریکا) که برای جمهوری اسلامی لابی می کنند و از تنعمات درگاه ولایت نیز برخوردارند، هستند که چنین سخنانی را به زبان می آورند.

احتمالا این گونه سخنان هنگامی به زبان دلالان جمهوری اسلامی می آید که به هزینه‌ی مردم ایران به کشور سفر می کنند و به پابوس مقامات می روند. در تاریخ روابط میان امریکا و ایران تبدیل شدن ماموران سی آی ای و وزارت خارجه به دلالان سیاسی کشور مورد مطالعه و خدمت و سود بردن از آن سابقه داشته است (کیم روزولت، گریشن یاتسویچ و ریچارد هلمز)

همپیمانان چپ ضد امپریالیست جمهوری اسلامی نیز ممکن است چنین نکاتی را به زبان آورده باشند (کسانی که در کشور خودشان به دنبال تاسیس نظام استبدادی مطلقه مثل جمهوری اسلامی هستند) اما غیر از این دو دسته کسی در دنیا نیست که جمهوری اسلامی را با این همه جنایات و قساوتها بستاید. البته خامنه‌ای وقتی از ملت ایران سخن می گوید خود و وفاداران به حکومت را در نظر دارد.

ممانعت دشمنان از پیشرفت کشور
خامنه‌ای در باب اعمال دشمنان (موهوم) کشور می گوید: "می‌خواهند مانع‌تراشی کنند که ملت ایران به پیشرفت و رشد دست نیابد." امروز هیچ قدرتی در دنیا غیر از حاکمان جمهوری اسلامی مانع پیشرفت کشور نیست. ساختار استبدادی و الابختکی حقوقی کشور و تمرکز منابع در دست باندهای فاسد و نظام رانت خواری و امتیازات طبقه‌ی روحانیت مثل یک بختک گریبان کشور را گرفته و نمی گذارد نیروهای کشور تنفس و رشد کنند. فرار سرمایه و مغز از کشور یک جریان دائمی بوده و ریشه در نظام ولایت فقیه دارد.

دشمنی مردم ایران با ایالات متحده
خامنه‌ای با فرافکنی، نفرت خود از غرب و ایالات متحده را به همه ی مردم ایران نسبت می دهد: "ملت ایران در طول سی وچند سال مراحلی را گذرانده است که تا می‌گویند دشمن، ذهن مردم ایران متوجه آمریکا می‌شود." هیچ نظر سنجی مستقل و آزادانه‌ای در کشور سخنان خامنه‌ای را تایید نمی کند. برای برساختن دشمنی مردم ایران با امریکا مقامات جمهوری اسلامی ملت را به خود تقلیل می دهند و راه را نیز بر هر گونه نظر سنجی مستقل می بندند. رهبری که 24 سال است در یک انتخابات خود را در معرض نظر مردم قرار نداده نمی تواند از جانب آنان سخن بگوید.

یکسان کردن تل آویو و حیفا با خاک
خامنه‌ای در باب عکس العمل در برابرحمله‌ی نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی می گوید: "گاهی سردمداران رژیم صهیونیستی ما را تهدید به حمله نظامی می کنند اما خودشان هم می دانند و اگر نمی دانند بدانند اگر غلطی از آنها سر بزند جمهوری اسلامی، تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد." این هم یک رجزخوانی تهی برای تقویت روحیه‌ی خودی هاست. اولا اسرائیلی‌ها به احتمال زیاد به تنهایی برای نابودی تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی اقدام نخواهند کرد و ثانیا اگر چنین کنند جمهوری اسلامی نمی تواند تل آویو و حیفا را با خاک یکسان کند چون پس از آن بخش‌هایی از تهران و قم با خاک یکسان خواهد شد که ولی فقیه چنین ظرفیتی را برای این گونه تصمیم گیری از خود نشان نداده است. اصل بر بقای حکومت و روحانیت است و نه نابودی آن. روحانیت حاکم در ایران آن چنان غرق در فساد و مطامع دنیوی است و آن قدر در سراسر کشور دارای منافع است (شرکت‌ها و کارخانه‌ها) که نخواهند گذاشت ریالی به خودشان خسارت وارد آید.

عدم استقلال دولت بریتانیا
خامنه‌ای به صراحت در سخنرانی خود استقلال یک کشور عضو شورای امنیت را نفی می کند: "دولت خبیث انگلیس هم نقش مکمل آمریکا را بازی می کند و خودش استقلالی ندارد." خامنه‌ای اگر نمی داند که کشورهای هم پیمان در مقاطع خاص و مهم تاریخی با هم همراهی می کنند (چنان که امروز جمهوری اسلامی شریک جنایات بشار در کشتار 70 هزار سوری است) باید از مقام خود استعفا دهد و اگر می داند مرتکب دروغی بسیار بزرگ شده است.

کشورهایی که در سایه آمریکا زندگی کردند
34 سال است که مقامات جمهوری اسلامی و دیگر اسلامگرایان یک دروغ بسیار بزرگ به جامعه‌ی ایران گفته‌اند و آن این است که برخی کشورها در زیر سایه‌ی امریکا زندگی می کنند. در دنیای امروز کشورها با هم روابط و پیمان‌های متقابل دارند. برخی از این پیمانها میان کشورهای دمکراتیک و برخی میان کشورهای دمکراتیک و غیر دمکراتیک است. این دیدگاه معوج چپگرایانه بسیاری از مردم ایران را از دیدن واقع بینانه‌ی روابط بین المللی محروم کرده است. کشورهای اروپایی اکثرا همپیمان ایالات متحده هستند و رابط بسیار نزدیک تجاری و امنیتی و سیاسی دارند اما هیچ از آنها زیر سایه‌ی امریکا نیستند. برخی کشورهای عربی نیز با نظام غیر دمکراتیک چنین رابطه ای با ایالات متحده دارند.

خامنه‌ای با اتکا به این دروغ نتیجه می گیرد که آنها که زیر سایه‌ی امریکا هستند وضعیت بدتری نسبت به ایران دارند. کافی است از کشورهای منطقه قطر و امارات متحده‌ی عربی را با ایران مقایسه کنید و ببینید این کشورهای نفت خیز که روابط گسترده‌ای با ایالات متحده دارند در وضعیت بهتری هستند یا ایران. قطر در سه سال گذشته بالاترین درآمد سرانه را در دنیا داشته است (سال گذشته حدود 118 هزار دلار).

عدم مذاکره با امریکا
خامنه‌ای به موضوع مذاکره با امریکا که می رسد در سه جمله مرتکب یک دروغ بزرگ دیگر می شود. او می
گوید: "از جمله تاکتیک‌های تبلیغاتی اینها این است که از طرف رهبری ایران، کسانی با آمریکایی‌ها مذاکره کردند این دروغ محض است. تاکنون از سوی رهبری ایران هیچکس با آنها مذاکره نکرده است. در برخی موارد مسئولان دولتی راجع به مسائل مقطعی با آمریکایی‌ها مذاکره کردند که البته مخالفتی با آن نداشتم."

همه امروز در دنیا می دانند که هیچ مقامی در جمهوری اسلامی نمی تواند با دولت امریکا بدون کسب مجوز از خامنه‌ای مذاکره کند. اگر مقامات دولت در برخی موارد با امریکایی‌ها مذاکره کرده‌اند که خامنه‌ای بدان معترف است این بدین معنی است که حکومت با مقامات امریکایی مذاکره کرده و نفی آن موجب سرسخت نمایی و نمایش کله شقی رهبر جمهوری اسلامی نمی شود.

پیشرفت همه جانبه
او در زمینه‌ی جهت گیری کشور می گوید: "در همه این موارد پیشرفت داشتیم هم در زمینه امنیت و هم در سلامت و هم نفوذ بین‌المللی و هم تسلط بر حوادث گوناگون که بر کشور و منطقه جاری است." البته خامنه ای در ارائه‌ی این بیلان ظاهرا گزارش‌هایی را که مقامات بدو می دهند به ماشین کاغذ خرد کنی سپرده است. در طول یک سال گذشته چک‌های برگشتی سه برابر شده است، پرونده‌های ثبت شده‌ی سالانه در قوه‌ی قضاییه از حدود 13 میلیون به 16 میلیون رسیده است، تعداد زندانیان از سال 1357 تا 1391، 23 برابر شده است (با دو برابر شدن جمعیت)، تعداد اعدام‌ها همچنان ایران را در صدر کشورهای اعدام کننده قرار داده است، جوانان سارق را به دلیل سرقت 50 هزار تومان اعدام می کنند، مراکز درمانی کمبود داروی بیهوشی و داروخانه‌ها کمبود دارو دارند (نه به دلیل تحریم ها بلکه به دلیل عدم اختصاص ارز)، و کشورها یکی پس از دیگری روابط اقتصادی خود را با جمهوری اسلامی کاهش می دهند. تنها بخشی که در کشور خوب کار می کند ماشین سرکوب است که نوعی امنیت قبرستانی سیاسی در کشور ایجاد کرده است.

پیشرفت علمی
چند سالی است که با خالی شدن خزانه‌ی اخلاق و ارزش‌ها (بواسطه‌ی دروغ گویی‌ها و تقلبات مفرط) مقامات جمهوری اسلامی در دادن بیلان کاری خود به سراغ علم و تکنولوژی آمده اند. خامنه‌ای در این قلمرو می گوید: "در حوزه آب و محیط زیست و سلولهای بنیادی و انرژی هسته‌ای و ... کشور به پیشرفت‌های بزرگی توانست دست پیدا کند." تنها در حوزه‌ی آب و محیط زیست می توان به خشک شدن تدریجی رودخانه‌های بزرگ کشور مثل زاینده رود و کارون و خشک شدن دریاچه‌ها مثل دریاچه‌ی ارومیه و تشدید آلودگی آب تالاب‌ها و هوای شهرها اشاره کرد.

تنها برگ برنده‌ی خامنه ای در بحث از پیشرفت علمی غنی سازی اورانیوم تا حد بیست درصد است. آیا هزینه‌های این امر که بدون تنش با کشورهای غربی نیز ممکن بود (در یک قلم محروم شدن کشور از حدود 50 میلیادر دلار درامد ارزی در سال 91) ارزش غنی سازی بیست درصدی به روش جمهوری اسلامی را داشته است یا خیر؟

شرکت همه در انتخابات
ولی فقیه جمهوری اسلامی در موضوع انتخابات نیز وعده‌ی دروغ می دهد. او هم می گوید همگان می توانند در انتخابات رقابت کنند و هم این رقابت را منوط به اعتقاد به جمهوری اسلامی (بنا به تجربه، شخص خودش) می کند: "در انتخابات همه سلیقه‌ها و جریانات معتقد به جمهوری اسلامی شرکت کنند. این هم حق همه است و هم وظیفه است. انتخابات برای یک سلیقه و جریان سیاسی خاص نیست. همه کسانی که به استقلال کشور و آینده کشور اهمیت می دهند و دلشان برای منافع ملی می سوزد باید در انتخابات شرکت کنند."

پیشرفت "به خواست" یا "به رغم"
علی خامنه‌ای همانند دیگر مقامات جمهوری اسلامی همه‌ی پیشرفت‌هایی را که مردم ایران علی رغ تمایل حکومت داشته‌اند به حساب خود می گذارد. درست بعد از تحولات پس از انتخابات سال 88 و تجعات بزرگ دانشجویی در اعتراض به سرکوب مردم، خامنه‌ای از حضور چهار میلیون دانشجو در کشور ابراز نارضایی کرد اما هنگام "پز دادن" که می رسد او از 25 برابر شدن تعداد دانشجویان در کشور از سه دهه‌ی قبل به این سو سخن می گوید. به همین ترتیب مقامات جمهوری اسلامی از مطبوعات نیمه مستقلی که با هزار گونه زحمت و فشار در داخل کشور منتشر می شوند و هر هفته تعدادی از آنها بسته یا محاکمه یا روزنامه نگاران آنها بازداشت می شوند در مجامع بین المللی به عنوان نشانه‌ی آزادی در کشور سخن می گوین

خمینی و ملاعمر مشغول رانندگی تاکسی در فرودگاه آمستردام می باشند

عصر دوشنبه 25 مارس به قصد پخش آخرین شماره روشنگر میان رانندگان ایرانی و افغانی تبار، روانه فرودگاه اسخیپول آمستردام شدم. این دومین بار بود که برای این هدف به آنجا میرفتم. بار نخست بابت شماره 67 روشنگر و این بار بخاطر شماره 68.  تعدادی از رانندگان که با بعضی شان آشنایی دورا دوری هم داشتم با اظهار سپاس و خوش رویی ماهنامه ها را می گرفتند و مشتاقانه سرگرم خواندن می شدند.
اما ناگهان روح امام خمینی در تن یکی از رانندگان حلول فرمودند و با داد و فریاد و فحش های رکیک سوی من هجوم آوردند و تعدادی از ماهنامه ها را از میان دستانم کشیدند و در جا ریز ریز کردند و از لای چرندیات و دشنام های بی شرمانه شان شنیدم که داد میزدند: "این ماهنامه ضد اسلام است حق نداری این را میان مسلمانان پخش کنی." نظر به ظاهر این مرد بی ادب و بی شرم گمان می برم امام خمینی تن یک مرد جاهل از مردم هزاره افغانی را انتخاب نموده بودند. بدون شک شیعه بودن این مرد و جاهلیت اش دلیل انتخاب امام بوده نه هزاره بودن وی.
 زیرا همه میدانیم که انسانهای شریف و آگاه و آزادی دوست به تعداد فراوان میان هرقوم و نژاد وملیتی به تعداد فراوان وجود دارند و صد البته این مسئله به مردم ستم دیده و با شهامت و کوشای هزاره هم صدق میکند. از افتخارات بزرگ هزاره های آزاده وسخت کوش حمایت و پشتیبانی بی قید وشرط شان از اصلاحات مترقی امان الله خان میباشد. بلی آزادگان اینها حتی در آخرین روزهای امان الله خان، روز هائی که روحانیت و دیگر گروه های مرتجع توانسته بودند با حیله و مکر، ریا و دروغ اکثریت مردم افغانستان را علیه اصلاحات امان الله خان بشورانند، آزادگان هزاره با هوشیاری و دلیری تا آخرین لحظه از آرمان های مترقی امان الله خان حمایت نمودند و برای رسیدن به آن آرمان ها سرسختانه مبارزه کردند.
 اما متاسفانه جهالت هم هیچ تبعیضی قایل نمیشود و میان هر قوم و هر نژاد، تنی مناسب برای حلول روح امام و محمد یا دیگر ارواح ضد انسانی دست و پا می کند. بلی روح امام به این مردک نادان و پست فطرت جرات داده بود که در کشوری که دست کم آزادی بیان حق قانونی هر شهروند  آن میباشد هوس جاری ساختن شرعیت محمدی را بکند. جالب این است که فقط یکی از دوستان وی از میان همه افغان ها و ایرانی های شاهد صحنه به داد و فریاد های او توجه کرده بود و کنارش آمده بود و در جار زدن سخنان دور از منطق و شرف انسانی او را همراهی میکرد. تا مردک دید که چند راننده مراکشی هم از روی کنجکاوی نزدیک آمده اند داد زد: "نشریه یهود! نشریه علیه محمد و علیه اسلام! کفر کفر!" بعضی از جوانان مراکشی مستقیما از خودم جویا قضیه شدند و من گفتم بلی این نشریه علیه همۀ مذاهب است  لیکن این مردک بی تربیت کاملا دروغگو است که میگوید این نشریه یهودی است. اتفاقا شماره قبلی حاوی مطلب رسایی بر ضد صهیونیسم بود. اما هرچه هم باشد مگر نه اینجا آزادی بیان داریم؟ چندتای شان گفتند چرا درست میگویی و به او گفتند حق نداری نشریه ها را پاره کنی. نمی خواهی خوب نخواه و نخوان. یکی شان هم گفت اما چرا اینجا آورده ای اینجا که اکثریت مسلمان اند.
از امام پرسیدم اسم تن برگزیده شان چیست که پاسخ مشخصی ندادند که آن پاسخ ندادن را میشود چنین تعبیر کرد که تن عاری از شرافت واحترام انسانی، شخصیتی مملو از تعصب و جهالت، چه اسمی می تواند داشته باشد؟ خوب خواستم برگردم ولی دوباره به راننده جوانی بنام نبی که سال هاست از طریق کار و مکتب(مدرسه) او را می شناسم برخوردم. داشتم از او در مورد تن نوین امام می پرسیدم  و از برخورد زشت وی حکایه میکردم و نبی و چند تن از دوستان اش که همانجا حضور داشتند برخورد و نعره ها و توهین های وی را نکوهش کردند و تایید کردند که هر کسی حق دارد هر چه می خواهد بنویسد و پخش کند. اما ناگهان حواری امام با بی ادبی خاصی سر رسید و با بهانه جویی و سخنان بی مورد و بیجا نبی را مخاطب قرارداد. در حالیکه نبی و دوستان اش با جار بلند و جسورانه به وی گفتند چرا در قدم نخست میایی بیجا در صحبت و گفت و گوی میان ما دخالت میکنی و در قدم دوم شما حق ندارید که بخاطر پخش نشریه  به کسی برخورد خشونت آمیز داشته باشید و هم حق نداشتید که نشریه ها را پاره کنید. اگر مخالف محتوای نشریه هستی خوب از وی آن را نگیر و نخوان، داد و بیداد برای چیست؟
در این لحظه تن امام از دوباره سر و کله پوکش پیدا شد و همان طور که با درک این مسله که جوانان مراکشی در مورد یهودیت حساسیت دارند جلو آنها نشریه را به مذهب خرافی یهودیت ربط داد حالا که گمان برد جمع سنی مذهب است زود فریاد زد: "این نشریه به حضرت عمر بی احترامی کرده. با خبر باشید. من نشریه ها را بخاطر پاره کردم که دروغ نوشته. قانون تبلیغات حکم می کند که هر چه تبلیغ می کنیم باید حقیقت باشد." از ایشان پرسیدم: شما با کدام دلیل و منطق به خویش اجازه میدهید که تعیین کننده این باشید که کدام سخن حقیفت است و کدام سخن حقیقت نیست؟ می بینیم که وقتی اشخاص مرتجع دلیل منطقی نمی یابند بخاطر تخریب مخالفان خویش از هیچ گونه ریاکاری و حیله سرباز نمی زنند. حالا امام شیعه ی مان نگران حرمت عمر بن خطاب شده اند و از قانون یاد کردن را هم یاد دارند. بهرحال از دوباره دشنام های امام و حواری اش آغاز شد. حواری امام بیشرمانه اظهار نمودند که: "خب  بنام آزادی بیان و آزادی پس برو گوش هایت را هم سوراخ کن و همجنس گرا شو." گفتم البته اگر من کشش به هم جنسم داشته باشم یا پیدا کنم این کار را با کمال افتخار خواهم کرد و هیچ فردی حق ندارد که برای من یا کسی دیگری تعیین کند که با کی و چه جنسی رابطه جنسی داشته باشم. در میان این سر و صدا ناگهان توهین ها و دشنام های حواری امام اینبار مستقیما متوجه آقای نبی هم شد و درنتیجه آقای نبی خشمگین شدند واگر دوستان آقای نبی جلو وی را نمیگرفتند درگیری فیزیکی آغاز میشد که خوشبختانه جلوگیری شد.
مرد مسئول نظم و امنیت  پارکینگ تاکسی ها به محل ماجرا رسید و همه سرو صدا پایان یافت. چون جویای ماجرا شد به وی گفتند که این بدون اجازه رسمی آمده نشریات را پخش کرده و سبب جار و جنجال شده. بهرحال من به کارمند امنیتی گفتم ما از اینکه برای پخش نشریه رایگان باید اجازه نامه رسمی داشته باشیم  آگاهی نداشتیم ولی برای بار دیگر حتما پی گیری میکنیم که آیا باید چنین جوازی داشته باشیم یا نه  واقعا متاسفم بخاطر نبی گرامی که مانند من وی نیز بیجا و بی جهت و خارج از هر گونه نرم اخلاقی مورد دشنام قرار گرفت. همچنان از نبی گرامی و همه دوستان وی که آنجا جضور داشتند بخاطر حمایت و پشتیبانی جسورانه و آزادمنشانه شان صمیمانه سپاس گذار هستم.
چون این ماجرا یاد آور ماجرای حاج آقا مصباح، امام جمعه مسجد امام علی در شهر تورنتو می باشد خوانندگان ارجمند را دعوت می کنم به خواندن جریان آن ماجرا در نخستین شماره روشنگر که مانند همه شماره های روشنگر از طریق وب سایت روشنگر بصورت دیجیتال قابل دسترسی مییاشد. مطمئنم خوانندگان آزادمنش از خواندن آن ماجرا و عقب نشینی حاج آقا مصباح در شماره دوم روشنگر لذت خواهند برد و اگر آن دو فرد جاهل در فرودگاه آمستردام را از سرگذشت ننگین همکار و همفکر تورنتویی شان آگاه بسازند شاید ایشان درس عبرت گرفته دیگر روح خمینی و هیچ سرکوبگری را اجازه ندهند که در تن هایشان حلول کند
همانطور که آقای ستوده آن زمان به شهروندان تورنتو خیلی بجا بانگ بیداری و هشداری دادند که: به سراغ آنها برویم قبل از اینکه آنها به سراغ ما بیایند. من نیز به شهروندان افغان تبار و ایرانی تبار هلند می گویم به سراغ آنها برویم قبل از اینکه آنها به سراغ ما بیایند. بدون شک منظور از به سراغ شان رفتن روشنگری و تلاش در راه روشنگری می باشد و تلاش در راه حفظ و بهبود حق آزادی بیان. اگر جلو اینگونه رفتارها گرفته نشود بدون شک این اشخاص جرات بیشتر مییابند و فردا به خویش اجازه میدهند که مانند طالبان و رژیم پلید جمهوری اسلامی ایران به هر کار ما کارداشته باشند و حتی بخویش اجازه خواهند داد که نوع لباسهای خانمان ایرانی وافغانی در محافل و بیرون ازخانه را تعیین کنند.
بدون شک بیجا نیست که این گونه اشخاص بی ادب و زورگو را مرتبط به تروریستان و جنگ سالاران افغانستان و رژیم پلید جمهوری اسلامی ایران بدانیم. مگر چندی پیش تعدادی از همین تاکسی رانان آمستردام دست به سینه از جنگ سالار منفوری چون محقق استقبال و پذیرایی نکردند؟ شکی نیست که شاید تعدادی از ایشان از روی سادگی و هم قومی  از آن مرد جنایتکار استقبال کردند، اما نباید شک کرد که تعدادی از آنها هم آگاهانه از تمام جنایت وی با همدستی و همپیمانی با وی  و خائنانی چون ضیا مسعود و دوستم به پذیرایی از وی پرداخته بودند.
آخر کدام افغان آزاده و آگاه و با وجدانی، چه از قوم هزاره باشد چه از قومی دیگری، منکر این واقعیت شده میتواند که محقق و حزب وحدت وی و شورای نظار احمد شاه مسعود و حزب اسلامی گلبدین و حزب اتحاد سیاف همه و همه از جنایتکاران و تجاوزکاران تشکیل شده بودند و بخاطر جنگ های خانمان سوزی که راه انداختند سبب کشتار مردم شریف و بیگناه افشار و بقیه مردم کابل شدند؟ اصلا کدام راننده زحمت کش افغان این واقیعت را فراموش کرده میتواند که مسئول دربدری و فرار وی از زادگاهش دول خائن ظاهرشاهی، داودی، خلقی و پرچمی، جهادی و طالبانی و کرزیی بوده اند و میباشند. پس چطور امکان دارد انسان آزاده ای بخاطر هم قومی یا هر دلیل دیگری برود و از جنگ سالار چون محقق یا مسعود یا سیاف یا گلبدین یا دوستم و... استقبال و پذیرائی کند. پذیرایی از قاتلین و متجاوزین برادران و خواهران خویش؟ چنین فرومایگی تنها از تن هائی ساخته است که در آنها روح خمینی یا ملا عمر یا مسعود یا مزاری یا نجیب حلول کرده باشد و بس. آیا نباید حتی در اینجا که از آزادی نسبی برخوردار هستیم بر علیه این نوع افراد و افکار مبارزه کنیم؟ آیا منتظر بنشینم تا اینجا را هم به گند بکشند و آنگاه فرار را به قرار ترجیح بدهیم؟
                                                                                                    برزیستگر برپا

پروین غفارخانی ؛ بانویی که دو راه بیشتر نداشت و راه سوم یعنی سخت ترین راه را انتخاب کرد
 بانو پروین غفارخانی معاون آموزش دانشگاه علوم پزشکی زرگنده (قلهک) در اردیبهشت ماه سال 1390 برای شکایت از یک مزاحم تلفنی به دادگاه در خیابان خارک مراجعه کرد که با پیشنهاد بی شرمانه قاضی دادگاه (قاضی خاکپور) مواجه شد که به او گفت در قبال با او بودن به این پرونده رسیدگی خواهد کرد .
خانم پروین غفارخانی در مقابل این بی شرمی ساکت نماند و قاضی خاکپور پرونده ای بر علیه خانم غفارخانی با اتهاماتی چون (توهین به رهبری”اغتشاش در اماکن دولتی”اتهام به نظام مقدس…..) درست کرد و او را روانه زندان اوین کرد
بانو غفار خانی که از بیماری ام اس خفیف رنج میبرد از استرس زیاد در عرض یک هفته در زندان اوین فلج شد و نهایتا در هنگام آزادی با ویلچر وبا وثیقه 30 میلیونی موفق به خروج از زندان شد
او بعد از معالجه در 20 دی ماه 1390 دوباره به دادگاه مراجعه کرد و از قاضی خاکپور خواست تا از پرونده او صرف نظر کند که قاضی خاکپور دوباره پیشنهاد بیشرمانه خود را تکرار کرد
بانو غفارخانی دو راه بیشتر نداشت یا باید پیشنهاد قاضی خاکپور را قبول میکرد و یا به زندانی که در عرض یک هفته فلج شده بود بر میگشت و او سخترین راه را انتخاب کرد ” بنزین خرید و به دادگاه رفت به قاضی خاکپور گفت یا مشکلی که برایم ساختی را درست کن یا خودم را آتش خواهم زد ولی باز هم قاضی خاکپور قبول نکرد و گفت تنها راه رهایی پیشنهاد بی شرمانه اش است و بانو غفارخانی خود را اتش زد “
چهارده ماه است که او در این حال زندگی میکند 13 بار عمل جراحی شده که نزدیک به 18 میلیون هزینه برای خانواده داشته است و در بیهوشی های پی درپی 50% از حافظه خود را از دست داده و از سخن گفتن محروم شده و هر دو دست او از کار افتاده است و بعد از این همه اتفاق هنوز هم وزارت اطلاعات سند وثیقه او را ازاد نمیکند تا این خانواده بتواند با فروش این ملک به درمان این بانو ادامه دهداین است عدل اسلامی جمهوری اسلامی
تجاوز جنسی به دختر دانشجو در زندان و خودکشی وی
آژانس کُردپا- 27 اسفند ماه
 طی ٣٠ سال حکومت اسلامی ایران در زندان‌های این حکومت نمونه‌های زیادی از آزار و اذیت و شکنجه‌های جسمی و روحی مشاهده و گزارش شده که یکی از انواع این شکنجه‌ها "تجاوز جنسی" می‌باشد.
طی هفته‌ی گذشته یک دختر دانشجو اهل "اسلام‌آباد غرب" در استان کرمانشاه، به نام "حنانه فرهادی" پس از آزادشدن از زندان اداره‌ی اطلاعات حکومت اسلامی ایران، به زندگی خود پایان داد.
وزارت اطلاعات حکومت اسلامی ایران خانواده‌ی این دختر دانشجو را تهدید کرده بودند که نباید این حادثه را رسانه‌ای کنند.
"حنانه فرهادی"، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد رشته‌ی علوم سیاسی که بیش از ٢ ماه در بازداشت نیروهای اطلاعات حکومت اسلامی ایران بوده، پس از آزاد شدن از زندان، دست به خودکشی زد.
خودکشی این دختر دانشجو اولین حادثه از این دست نیست، بلکه چندین مورد مشابه طی چند ماه گذشته گزارش شده است.
در همین رابطه، روز چهارشنبه یازدهم اسفندماه، دختری به نام "شادیه باسامی" ٢٣ ساله و اهل روستای "بیساران" از توابع منطقه‌ی "ژاورو" در سنندج خود را به آتش کشید و جان خود را از دست داد.
"شادیه باسامی" پس از اینکه توسط یکی از اعضای سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران به نام " ج، چاوشی" در این منطقه مورد تجاوز قرار گرفت خود را به آتش کشید و جان باخت.
از دیگر سو، هفته‌ی گذشته "پروین غفاری" معاون سابق رئیس دانشگاه آزاد اسلامی تهران، پس اینکه با تودیع وثیقه‌ی 50 میلیون تومانی آزاد گردید، خود را به آتش کشی ."

پروین غفاری" نویسنده و شاعر، در فروردین ماه سال 1390 در هنگام مراجعه به "دادگاه ویژه‌ی خانواده" با قاضی دادگاه دچار مشاجره شده که نهایتاً به اتهام " بی احترامی و توهین به خامنه‌ای" بازداشت و زندانی می‌شود.
این زن به نشانه‌ی اعتراض به رفتار نامناسب و غیرانسانی مسئولان و سیستم قضایی حکومت اسلامی ایران خود را به آتش کشیده و وضعیت سلامتی وی نامناسب گزارش شده است.
لازم به ذکر است که تجاوز جنسی تنها محدود به زندانیان سیاسی زن نبوده بلکه شامل زندانیان سیاسی مرد نیز می‌شود.
چندین نمونه از این موارد به آژانس کُردپا گزارش شده است که در اینجا به بخش‌هایی از گفتگوی آژانس با یکی از این زندانیان سیاسی به نام "پیمان کاوسی شریف" اهل شهرستان کنگاور در استان کرمانشاه اشاره می‌کنیم.
پیمان کاوسی شریف: "یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 در تهران بازداشت شدم و سپس من را مورد تجاوز جنسی قرار دادند و گفتند طوری با شما برخورد کرده‌ایم که برای همیشه در بین مردم سرافکنده شده و خودت تصمیم به خودکشی بگیری".

گفتگو با یکی از فعالین حقوق زنان و یک روانشاس
آژانس کُردپا، برای بررسی و تحقیق از علل اقدام به خودکشی زنان با "شهین محمدی" یکی از اعضای فعال انجمن زنان مریوان مصاحبه‌ای ترتیب داده است، نامبرده درباره‌ی علل افزایش اقدام به خودکشی زنان گفت: "قانون، فرهنگ، آیین و آداب و رسوم سنتی" حاکم بر جامعه از علل اصلی این نوع از فجایع بوده، به ویژه زنان از کودکی سرکوب شده و همین امر سبب شده که اعتماد به نفس و توانایی دفاع از خود در آنان ضعیف شود.
این فعال حقوق زنان، یکی دیگر از علت‌های افزایش درصد خودکشی در زنان را به عدم آگاهی خود زن نسبت داد و گفت: زمانی که زنان به حقوق خود آشنا نیستند چطور می‌توانند از حقوق خود دفاع کنند، به همین دلیل است که مدام با نقض حقوق خود روبه‌رو شده و خودکشی را به عنوان تنها راه اعتراض به وضعیت موجود انتخاب کرده و در نهایت به خودسوزی و اقدام به خودکشی روی می‌آورند.
"دکتر ناصر سیمایی" روانشناس و استاد دانشگاه درباره‌ی تأثیر تجاوز جنسی به لحاظ روانی بر فردی که مورد تجاوز قرار گرفته، به آژانس کُردپا گفت: "تجاوز جنسی بزرگ‌ترین ضربه‌ی روانی است که بر فرد وارد می‌شود. همچنین بر اساس آمار و داده‌هایی که طی ٩٠ سال تحقیق و بررسی حاصل شده است ، تأثیرات روانی تجاوز جنسی بر افراد، ٧ برابر حوادث ناخوشایند دیگر می‌باشد.
این استاد دانشگاه در رابطه با تبعات منفی تجاوز جنسی افزود : "کسی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته باید این مسئله را با فردی مورد اعتماد و دلسوز مطرح کند. در واقع با شخصی درد دل کند، این مهمترین قدم است و سبب کاهش این درد و پذیرش این مسئله از طرف فرد مورد تجاوز قرار گرفته شده، وی را از مرحله‌ی انکار و سرگردانی خارج کرده تا به دنبال راه‌حل دیگری گام بردارد. همزمان باید فردی که مشاوره می‌کند وی را راهنمایی کرده و از نمونه‌های مشابه صحبت کند و بگویید این شانس را دارد که برای بار دیگر خود را با جامعه سازگار کرده و به زندگی طبیعی خود ادامه دهد".
کارشناسان سیاسی هم بر این باورند که طی چند سال گذشته ده‌ها تن از سوی نیروهای اطلاعات حکومت اسلامی ایران بازداشت شده‌اند که بعدها مشخص شده، شماری زیادی از آنان توسط مأموران اداره‌ی اطلاعات مورد تجاوز جنسی قرار گرفته‌اند.
غالباً افراد مورد تجاوز قرار گرفته پس از آزاد شدن از زندان حاضر به ادامه‌ی زندگی نبوده و اقدام به خودکشی کرده‌اند.
                                                                             

زلزله سراوان و خاش را با خاک یکسان کرد

زمین‌لرزه‌‌ 7.5 ریشتری سراوان را لرزاند
دقایقی پیش زمین‌لرزه‌‌ای به قدرت 7.5 ریشتر سراوان در سیستان و بلوچستان را لرزاند.

به گزارش فارس، دقایقی پیش زمین‌لرزه‌ای نسبتا شدید زاهدان و منطقه جنوب سیستان و بلوچستان را لرزاند.

شدت این زمین لرزه به حدی بود که مردم از خانه‌های خود خارج شده و به کوچه و خیابان ریختند.

هنوز از خسارت‌های احتمالی این زمین لرزه گزارشی در دست نیست.

موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران قدرت این زمین لرزه را 7.5 ریشتر  اعلام کرده است.

این زلزله در عمق 18 کیلیومتری روی داده است.

گفته می شود، این زمین لرزه در منطقه خلیج فارس و دهلی نو نیز احساس شده است.
زمين لرزه ای 8 ريشتری ايران را لرزاند
خبرگزاری رویترز در خبری فوری اعلام کرد مرکز زمین شناسی آمریکا اعلام کرد زمین لرزه ای به بزرگی هشت در مقیاس امواج درونی زمین (ریشتر) ایران را نزدیک مرز پاکستان در عمق هفتاد و سه مایلی زمین لرزاند. این زمین لرزه در منطقه خلیج فارس و دهلی نو نیز احساس شده است.
مرکز لرزه نگاری دانشگاه تهران از ثبت زمین لرزه 7.8 در  سراوان، سیستان و بلوچستان خبر داد. زمان وقوع این زلزله ساعت 15:14 بوده است.
اخبار حکایت از آن دارد که شدت این زمین لرزه به حدی بود که مردم از خانه‌های خود خارج شده و به کوچه و خیابان ریختند.
هنوز از خسارت‌های احتمالی این زمین لرزه گزارشی در دست نیست.
موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران قدرت این زمین لرزه را 7.8 ریشتر  اعلام کرده است.
این زلزله در عمق 18 کیلیومتری روی داده است.
شهرستان خاش با خاک یکسان شده است
سفیرنیوز: زلزله شدید امروز سیستان و بلوچستان خسارت شدیدی در خاش به بار آورده است. به گزارش خبرنگار پایگاه خبری سفیر، خسارت وارد شده به خاش بسیار شدید گزارش شده و نیروهای امدادی از استان های همجوار در حال اعزام به خاش و دیگر مناطق زلزله زده است.



بـازار اصفـهان از دوربیـن یک توریـست خـارجی

بازار اصفهان، یکی از قدیمی ترین و بزرگترین بازار در شرق میانه است. جایی که می شود زرگران، مسگران و صنعتگران را در محل کار تماشا کرد و در تمام روز از طریق مغازه ها که به فروش ظروف مسی و برنزی دست ساز، انواع و اقسام زیورآلات و جواهرآلات، فرش، ظروف عتیقه، ادویه جات، ترشی جات، میوه خشک، ریسمان، پارچه و بسیاری کالاهای دیگر هستند را در یک مجموعه تاریخی شاهد بود ...


 لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید
در صور
تیکه عکسها قابل نمایش نیست، در بالای ایمیل بر روی گزینه Show Imagesیا Display images belowکلیک کنید
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org