نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

«کلمات نجات»
می توانستم شاعری باشم
ولگردِ قمارخانه های بوینس آیرس
… مَحفِل نشینِ خواب و زن و امضاء وُ
اعتیاد.
نوحه سرایِ گذشته های مُرده
گذشته های دور
گذشته های گیج.
اما تا کی… ؟
از امروز گفتن وُ
برای مردم سرودن
دشوار است،
و ما می خواهیم
از امروز و از اندوهِ آدمی بگوییم
و غفلتی عظیم
که آزادی را از شما ربوده است.
می توانستم شاعری باشم
بی درد، پُرافاده، خودپسند،
پرده بردارِ پتیارگانی
که بر ستمدیدگانِ ترس خورده
حکومت می کنند.
می دانم!
گلوله را با کلمه می نویسند،
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترین گلوله ها را می سازند،
چاره چریکی چون من چیست؟
کلمات
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نیز
سرانجام
بر سر ِ معنایِ زندگی متحد خواهیم شد:
کلمه، کلمه نجات!
مردم
ترانه ای از این دست می طلبند.
«ارنستو چگوارا»


روزنامه قانون چاپ تهران به دلیل انتشار گزارشی درباره "ندامتگاه بزرگ تهران" و نحوه برخورد مأموران زندان با شهروندی که ۲۴ ساعت در آن بازداشت بوده، تحت تعقیب قضایی قرار گرفته است.

Image copyright.
Image captionزندان مورد اشاره روزنامه قانون در جاده قدیم قم در جنوب تهران قرار دارد
روزنامه قانون چاپ تهران به دلیل انتشار گزارشی درباره "ندامتگاه بزرگ تهران" و نحوه برخورد مأموران زندان با شهروندی که ۲۴ ساعت در آن بازداشت بوده، تحت تعقیب قضایی قرار گرفته است.
عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران امروز ۲۴ خرداد (۱۴ ژوئن) گزارش روزنامه قانون را "کذب" خوانده و گفته است که مهناز مظاهری، مدیر این روزنامه "به دنبال اعلام شکایت سازمان زندان‌ها تحت تعقیب قضایی قرار گرفته است."
روزنامه قانون دو روز پیش در گزارشی با عنوان "۲۴ ساعت لعنتی"، تجربیات عینی شهروندی را منتشر کرده بود که یک روز در ندامتگاه بزرگ تهران که به نوشته این روزنامه "بزرگترین زندان خاورمیانه است"، بازداشت بوده است.
در این گزارش از زبان فرد بازداشت شده به مواردی از توهین به بازداشت شدگان از جمله قیچی کردن لباس ها، کوتاه کردن موها و دور انداختن کفش و همچنین دسترسی تنها ۲ ساعت در روز به آب آشامیدنی غیربهداشتی و رها شدن با دمپایی پس از آزادی اشاره شده است.
در این گزارش از زبان شهروندی که موقتا در این زندان بازداشت بوده آمده "هر سربازی که به ما می رسید هر چه از دهانش در می آمد نثار زندانیان و از جمله بنده می‌کرد. نه حرمت سن و سال و ریش سفید را می دانستند چیست و نه از اخلاق بویی برده بودند. به هرحال در ابتدای ورود تصور بر این است که ۲۴ ساعت زندان آن هم در قرنطینه نباید خیلی هم سخت باشد، اما وقتی وارد شدم هر لحظه برایم چون کابوسی گذشت."
زندان مورد اشاره این روزنامه در جاده قدیم قم در جنوب تهران قرار دارد.
دادستان عمومی و انقلاب تهران پس از اعلام تعقیب قضایی مدیر روزنامه قانون گفت: "اخبار و مطالب مندرج در رسانه‌ها نباید موجبات ناامیدی و نگرانی را در مردم ایجاد کند".
روزنامه قانون یک بار در سال ۱۳۹۱ توقیف شد، اما با رفع توقیف انتشار خود را از سال ۹۳ مجددا از سر گرفت.

۱۹ میلیون مسکن




ب

هرچند که آخوندی در صحن مجلس سعی داشت تا با ارائه آمار بد مسکن های کشور و تاکید بر تغییر نکردن این وضعیت از ناکامی مسکن مهر بگوید اما این سوال را ایجاد کرد که وی با سه سال حضور در وزارت راه و شهرسازی برای این بد مسکن ها چه کرده است؟ آیا این عملکرد واقعی آخوندی در بخش مسکن کشور است که از آن برای زیرسوال بردن طرحی از دولت گذشته بهره می برد؟
در طرح فاجعه‌آمیز مسکن مهر بیش از یکصد هزار میلیارد تومان هزینه شد، اما با وجود این حجم از سرمایه‌گذاری، ۱۹ میلیون بد مسکن، بیش از ۹ میلیون حاشیه‌نشین داریم و بیش از ۹ میلیون نفر هم در فضاهای میانی شهری در وضعیت بدی زندگی می‌کنند.
براساس اظهارات آخوندی، اگر این طرح یک سر سوزن مناسب بود، باید آثارش را در ارتباط با این ۱۹ میلیون بد مسکن مشاهده می‌کردیم؛ این یک طرح فاجعه‌آمیز بود که منافع ملی کشور را در معرض خطر قرار داد اما این بدان معنا نیست که نسبت به ایفای تعهدات خودمان به تک‌تک خریداران مسکن مهر پایبند نباشیم.
وی با بیان اینکه حجم پروژه‌های مسکن مهر دو میلیون و ۲۱۵ هزار واحد است، اظهار داشت: ۱۱۷ هزار واحد از این واحدها فاقد متقاضی است که به این معناست که پولی گرفته شده و در جای دیگری سرمایه‌گذاری شده است، همچنین ۴۲ هزار واحد نیز در جاهایی سرمایه‌گذاری شده است که بعد از گذشت حدود هفت سال هنوز دارای مشکل حقوقی و دادگاهی است.
وزیر راه و شهرسازی با بیان اینکه نازک‌کاری یک میلیون و ۹۰۰ هزار واحد مسکن مهر تمام شده است، تصریح کرد: با افزودن ۱۱۷ هزار واحد فاقد متقاضی به این آمار، ۲۰۰ هزار واحد مسکن مهر داریم که در سال ۹۵ به اتمام می‌رسانیم و بخش باقی‌مانده آن را در ۹۶ تمام می‌کنیم.
آخوندی در عین حال تاکید کرد: در حوزه مسکن مهر و برای تکمیل تأسیسات زیربنایی آن نیازمند ۵۶۰۰ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری هستیم.
وی با اشاره به نیازهای موجود در واحدهای مسکن مهر خاطرنشان کرد: در حال حاضر ۲۲۵۲ واحد مدرسه، ۳۰۴ واحد کلانتری، ۸۳۸ باب مسجد و ۴۵۴ مرکز بهداشتی و درمانی برای پروژه‌های مسکن مهر نیاز داریم.



نیشابور. اکنون در کنار مشاغل جدید !!


حمدحسین مظفری - لحاف دوز. لحاف دوزی حرفه ای سنتی در ایران می باشد که با گسترش ابزارهای ماشینی در حال فراموشی است
حمدحسین مظفری - لحاف دوز. لحاف دوزی حرفه ای سنتی در ایران می باشد که با گسترش ابزارهای ماشینی در حال فراموشی است
تصویر میوه فروشی با گاری را نشان می دهد
تصویر میوه فروشی با گاری را نشان می دهد
 تصویر خواربار فروشی علی سیلمان اف را نشان می دهد
تصویر خواربار فروشی علی سیلمان اف را نشان می دهد
تصویر ابوالفضل گاراژیان با شغل کفاشی را نشان می دهد
تصویر ابوالفضل گاراژیان با شغل کفاشی را نشان می دهد

آنچه در زیر می‌آید جدول قیمت آپارتمان‌های 70 متری در مناطق 22 گانه شهری تهران طی خرداد 95 است. لازم به ذکر است که این ارقام مربوط به اعلام سامانه مشاورین املاک کشور می‌باشد.

آنچه در زیر می‌آید جدول قیمت آپارتمان‌های 70 متری در مناطق 22 گانه شهری تهران طی خرداد 95 است. لازم به ذکر است که این ارقام مربوط به اعلام سامانه مشاورین املاک کشور می‌باشد.
قیمت آپارتمان‌های 70 متری در تهران +جدول

محمدباقر نوبخت در پاسخ به افکار عمومی در خصوص واریز حقوق‌‌های چندصد میلیونی به حساب مدیران بانکی مانند موارد دیگری از این دست، دولت قبل را در این زمینه مقصر دانست

 محمدباقر نوبخت در پاسخ به افکار عمومی در خصوص واریز حقوق‌‌های چندصد میلیونی به حساب مدیران بانکی مانند موارد دیگری از این دست، دولت قبل را در این زمینه مقصر دانست و با حالتی که حاکی از منت‌گذاری بر سر افکار عمومی است برخی از رسانه‌های اصلاح‌طلب حامی دولت تیتر زدند که وی به جای رئیس دولت قبل از مردم عذرخواهی کرد.
سه سال فعالیت دولت یازدهم به پایان خود رسیده است و اکنون دولت گام در آخرین سال خدمت‌رسانی به مردم خود می‌گذارد اما هنوز دولتی‌ها به همین بهانه مسئولیت حوادث تلخ در این دوران را بر عهده نمی‌گیرند و آن را به گردن دولت قبل می‌اندازند.
شانه‌ خالی‌کردن از زیر بار مسئولیت در این دولت در شرایطی است که مسئولان با این ادعا که ویرانه‌ای بیش پس از دولت قبل تحویل نگرفته‌اند، سال اول را سال آواربرداری، سال دوم را سال رسیدن به توافق هسته‌ای و برجام و سال سوم را نیز به همین نحو سپری کردند اما خبری از گشایش اقتصادی و پشت سر گذاشتن رکود نیست. این نوع اظهارنظرهای پاستورنشینان تا جایی پیش رفته که افکار عمومی قبل از هر اظهارنظر آقای سخنگو در مورد نقایص و مشکلات کشور به‌خوبی می‌توانند پیش‌بینی کنند که پاسخ دولت به این موارد چیست و حتی این موضوع به یک طنزعمومی بدل شده است. در این باب حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان در پیام طنزی می‌نویسد:‌ «سوراخ‌های نان سنگک هم تقصیر دولت سابق است. این سوراخ‌ها باعث شده که مربا روی نان سنگک بند نشود و بیرون بریزد؛ معلوم نیست چرا دولت سابق این سوراخ‌ها را مسدود نکرده است؟»
وقتی شریک حسین فریدون حقوق نجومی دریافت می‌کند، مقصر کیست؟ / سندروم برون سپاری‌مسئولیت در دولت یازدهماما اگر نگاهی به سابقه کاری علی صدیقی، مدیرعامل بانک رفاه که فیش حقوقی نجومی او جنجال‌ساز شد، بیندازیم به‌خوبی متوجه می‌شویم که وی چه ارتباطاتی در دولت یازدهم دارد.
علی صدقی مدیرعامل فعلی بانک رفاه است که از یک سال پیش بر جایگاه مدیرعاملی این بانک تکیه کرد. وی که از مدیران کهنه‌کار نظام بانکی بوده و در پرونده کاری او می‌توان به سابقه حضور در بانک ملی هم اشاره داشت، این روزها به‌واسطه برخی اسناد موجود در زمینه دریافت حقوق‌های چند صد میلیونی تحت‌فشار قرار دارد.
گزارش‌های دریافتی نشان می‌دهد که در اسفندماه سال گذشته علی صدقی به‌عنوان مدیرعامل و برخی اعضای هیئت‌مدیره این بانک هرکدام بالغ بر دویست میلیون تومان با عناوین مختلف و مبالغ قابل‌توجه در سایر ماه‌ها دریافتی داشته‌اند. اسناد زیر نشان می‌دهد که مدیرعامل بانک رفاه در طول نزدیک به 20 روز پایان سال 94 بالغ بر 230 میلیون تومان دریافتی تحت عناوین مختلف داشته است.[1]
اولین موضوعی که در مورد صدقی قابل‌توجه است همکاری وی با حسین فریدون برادر رئیس‌جمهور در راه‌اندازی «صرافی صدقی و شرکا» است.
برخی از سایت‌ها و خبرگزاری‌ها اقدام به انتشار جزییاتی از شراکت این دو کرده‌اند که راه‌اندازی این صرافی همراه خود ماجراهای خاصی دارد. [2]
درحالی‌که حسین فریدون به همراه علی صدقی، علی اسدیان، رییس هیئت‌مدیره گروه تجاری آوا و مانی مهاجان اقدام به تأسیس صرافی تضامنی صدقی و شرکا در بهمن 1390 کرده است که اکنون نامی از این شرکت تضامنی در بین صرافی‌های مجاز بانک مرکزی دیده نمی‌شود.
شنیده شده است که فریدون نقش زیادی در انتصاب‌های مشاغل پرپول دولت تدبیر و امید ایفا می‌کند. به‌عنوان مثال مدیران بانک‌های تجارت، صادرات، ملی و همچنین انتصاب مدیران شستا و تاپیکو با اعمال‌نظر فریدون انتخاب‌شده‌اند. «علی صدقی» رفیق و شریک حسین فریدون هم با فشار وی به ربیعی و طیب نیا،‌ وزرای کار و اقتصاد به‌عنوان مدیرعامل بانک رفاه منصوب شد.
با همه این اوصاف اما سخنگوی دولت یازدهم گرچه از مردم نسبت به این امور عذرخواهی می‌کند اما نسبت به شفاف‌سازی موضوع بخشی از واقعیت را بیان نمی‌کند و به انحراف افکار عمومی در این زمینه می‌پردازد و پای غیر را به ماجرای حقوق‌هایی که در دولت یازدهم به‌حساب مدیران واریز می‌شود، باز می‌کند. اینکه دولت دست و پای خود را در این امور در میان افکار عمومی بسته معرفی می‌کند نیز امتیاز مثبتی به شمار نمی‌آید. اساسا فلسفه و شعارهای دولت با عملکرد و رویکرد نگاه به گذشته مسوولان در تناقض است.
کارخانه‌ها تعطیل می‌شوند مقصر دولت قبل است، در مورد حقوق چندصدمیلیونی مدیران نیز دولت همین بهانه را می‌آورد، هوا آلوده است، مقصرش معلوم است! پس با این اوصاف این سئوال محوری بوجود می‌اید که «چرا دولت کنونی بر سرکار آمد؟» بعد از سه سال و بعد از آن که غربی‌ها توافقات را یکی پس از دیگری زیر پا می‌گذارند تنها گزینه فرار به جلو دولت این است که بگویید مقصر کس دیگری است اما این بدترین گزینه برای سال پایانی دولت است زیرا به هر لحاظ دولت را از مسئولیت اجرایی خود ساقط نمی‌کند.

2 مجموعه تولیدی مهم دیگر یعنی "پارس‌الکتریک" و "آزمایش" نیز مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است

خبر تعطیلی کارخانه مشهور و قدیمی "ارج" جرقه ای بود تا ماجرای بی توجهی برخی مسئولان به واحدهای تولیدی و عدم اقبال اکثریت مردم کشورمان به برندهای ایرانی بار دیگر زنده و برجسته شود. اگرچه نمی توان تعطیلی این کارخانجات را یک شبه و با رفتارهای فلان مدیر خاص تعبیر کرد اما به قول معروف "کار را که کرد؟ آن که تمام کرد" و اکنون مسئولیت تعطیلی این کارخانجات با مدیران فعلی است.هشدارهای تلخ آخرین گزارش حسابرس کارخانه «آزمایش»/کارخانه تعطیل و زیان انباشته هزار میلیارد شده
اما علاوه بر این کارخانه مشهور، 2 مجموعه تولیدی مهم دیگر یعنی "پارس‌الکتریک" و "آزمایش" نیز مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است و در آخرین اظهارنظر در این خصوص، رییس اتحادیه فروشندگان لوازم خانگی با اشاره به اینکه کارخانه "پارس الکتریک" از چهار - پنج سال اخیر تولید ندارد، در مورد برند "آزمایش" نیز اعلام کرد: این مساله نبش قبر اتفاقی است که 15 سال قبل رخ داده است و مطرح کردن آن هم‌اکنون چاره کار نیست. این کارخانه 15 سال پیش فروخته شد و هم‌اکنون با کمتر از 100 کارگر در مرودشت مشغول به کار است که مشکلات بسیاری دارد.

بر همین اساس، بررسی ها معطوف به پیدا کردن اسناد و گزارشاتی مستند از وضعیت 2 کارخانه فوق شد که در نهایت، آخرین صورت های مالی کارخانه های صنعتی آزمایش که مربوط به سال مالی منتهی به 31 شهریورماه سال 1393 است اما در 29 اردیبهشت ماه سال 1395 توسط حسابرس قانونی شرکت جمع بندی شده است، به دست آمد.

بر اساس این گزارش بازرس قانونی شرکت، «فعالیت تولیدی شرکت اصلی و شرکت کارخانه های صنعتی مرودشت (شرکت فرعی) طی سنوات اخیر متوقف شده و عملیات آنها منجر به "زیان ویژه" شده است به طوری که زیان انباشته شرکت اصلی در تاریخ ترازنامه بالغ بر هزار و 9 میلیارد ریال و بیش از 5 برابر سرمایه ثبتی شده است"

هشدارهای تلخ آخرین گزارش حسابرس کارخانه «آزمایش»/کارخانه تعطیل و زیان انباشته هزار میلیارد شده
در ادامه این صورت های مالی تاکید شده است که فعالیت شرکت طی سال های اخیر، فعالیت تولیدی نداشته و درآمد شرکت منحصرا به اجاره بهای املاک بوده است و در عین حال، دارایی های ثابت مشهود و موجودی مواد و کالا، فاقد پوشش بیمه ای است!

بخش دیگری از گزارش مذکور مربوط به حکم توقیف اموال شرکت اصلی است که بر اساس اعلام حسابرس، به علت طرح دعوا از سوی شرکت موتوژن بر علیه شرکت اصلی رخ داده و موضوع آن طلب 27 میلیارد ریالی از آزمایش است . نکته جالب دراین خصوص آن است که حسابرس اعلام کرده "در این رابطه ثبتی در حساب های شرکت مشاهده نشده است".

با توجه به اینکه این گزارش فوق، آخرین گزارش رسمی منتشر شده از صورت های مالی کارخانجات آزمایش است و حدود 2 سال از پایان این سال مالی می گذرد، مدیران این شرکت می توانند جدیدترین تحولات و اطلاعات در این خصوص را در اختیار رسانه ها قرار دهند، هرچند که این تاخیر در انتشار صورت های مالی، به عنوان تخلف توسط سازمان بورس ثبت می شود.

 کارخانجات آزمایش در تاریخ 16 اسفند 1337 ثبت رسمی و پس از انقلاب، به تملک دولت در آمد و در سال 1381 به صندوق بازنشستگی کشوری واگذار شد. از مهرماه سال 1383 سهام مدیریتی صندوق، به شرکتی سهامی عام به نام گسترش صنایع پیام منتقل شده است.

مردم گرگان



حقوقدانانی که به لایحه قصاص انتقاد کردند

حقوقدانانی که به لایحه قصاص انتقاد کردند
در این میان ۱۱۲ نفر از اساتید حقوق، قضات و وکلای دادگستری طی بیانیه‌ای اعتراضی و انتقادی نسبت به این لایحه که در تاریخ ۳۰ فروردین سال ۶۰ در روزنامه انقلاب اسلامی به چاپ رسید، پیشنهاد طرح و بررسی این لایحه در شورایی مرکب از فقیهان و حقوقدانان را دادند.
بخشی از این بیانیه بدین شرح است: «از آنجا که لایحه قصاص، که از طرف شورایعالی قضایی تهیه و به تصویب دولت رسیده است، ازجهات گوناگون دارای اشکال های جدی حقوقی و اخلاقی و نقائص فقهی است و پیش بینی می‌شود که آثار نامطلوب آن زیان های عمده اجتماعی و بین المللی به بار آورد، پیشنهاد می‌کنیم که شورای عالی قضایی یا مجلس آن را در شورایی مرکب از فقیهان آگاه به ضرورت های اجتماعی و آشنا به مبانی علوم کیفری و حقوقدانان با تجربه مطرح سارند تا بدقت مورد بررسی و نقادی علمی قرار گیرد و سپس نتیجه آن به مجلس تقدیم شود»
در تاریخ ۲۲ اردیبهشت سال ۶۰، همان حقوقدانان و اساتید دانشکده های حقوقی که امضا کننده بیانیه قبلی بودند به همراه جمعی دیگر از وکلا و اساتید حقوق بیانیه ای دیگر صادر کردند و مجددا در اعتراض به لایحه قصاص نوشتند: «پس از انتشار بیانیه گروهی از حقوقدانان و دادرسان درباره لایحه قصاص انتظار میرفت که شورای عالی قضائی و دولت از اصرار و شتاب در تصویب لایحه دست بردارند و شورای پیشنهاد شده را تشکیل دهند. ولی نه تنها چنین نشد بلکه هم اکنون جمعی در مجلس شورا تلاش می‌کنند که نمایندگان ملت را از اظهار نظر و بحث درباره لوایح کیفری تازه محروم سازند»

داستان صوتی هندونه گرم نوشته علی اشراف درویشیان

داستان صوتی نرگش نوشته علی اشراف درویشیان

کتاب صوتی چرند و پرند نوشته علی اکبر دهخدا - مقاله ۲۹

به عبارت دیگر: گفتگو با ویدا حاجبی

نقد از تهران تا قاهره در نگاه ویدا حاجبی





تهمت و تهدید به نام دفاع از مقدسات و به کام تله‌ی امنیتی

دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳ ژوين ۲۰۱۶

پرستو فروهر


Parastou-Frouhar.jpg

این نوشته واکنشی است به جنجالی که برانگیخته شد به دنبال انتشار عکسی از یکی از کارهای هنری من. در این نوشته به این جنجال و انگیزه‌های امنیتی دامن زدن به آن در رسانه‌های حکومتی می‌پردازم، اما هدف اصلی من توضیح گوشه‌ای از دیدگاه‌هایم در آفرینش هنری است تا با روشنگری در برابر این جنجال بایستم. در متن تصویرهایی گنجانده شده از آثاری که به آنها اشاره شده است.

دوستی می‌گفت دوست دیگری در انتخابات ایالتی به حزب نوظهور آلترناتیو برای آلمان (با گرایش‌های فاشیستی) رأی داده است. چند سال پیش اگر بود باورم نمی‌شد. واقعیت اما معلم بی‌رحمی‌ست. چشم آدم را باز می‌کند و گاه مصداق این کلیشه است که از پرتگاه‌ بحران‌های اجتماعی این ارزش‌های انسانی هستند که سقوط می‌کنند.
وقتی چند روز پیش گروهی از راست‌گرایان افراطی در شهرکی دورافتاده راه اتوبوس پناهجویان را سد کردند ویدئوی لرزانی به سرعت پخش شد که از بیرون اتوبوس نمای درون آن را نشان می‌داد. در قاب پنجره‌ی فراخ اتوبوس زنان و کودکان وحشت‌زده‌ای مثل ماهی به قلاب تکان تکان می‌خوردند. به این تصویر هولناک خیره مانده بودم و به یاد آن «دوست» بودم که لابد به هنگام آن حمله در آتلیه‌اش نقاشی می‌کرده، یا سرگرم خواندن متن‌های موقری بوده است در باب ارزش «فرهنگ خودی» و لزوم پیشگیری از «بیگانه‌سازی» فرهنگی و اجتماعی در پی افزایش شمار خارجی‌ها در کشور.
من از خود می‌پرسم آیا همراهی با حزبی که ترس از بحران را ابزار سیاست‌ورزی کرده است می‌تواند مصداق دفاع از «فرهنگ» جامعه باشد؟ و آیا تنها آن کسانی‌که با عربده‌جویی سدمعبر کرده‌اند سبب‌ساز مهلکه‌ی مسافران اتوبوس بوده‌اند؟ آیا بدون آن ظرفیت خاموش خشک‌ذهنی و کینه‌توزی در برابر دیگری، که حالا از زیر پوست جامعه بیرون زده است، بدون آن رای‌دهندگان «دموکرات» که برای این حزب حضور موجه ساخته‌اند، این حمله‌ و دیگر نمونه‌های روزافزون آن ممکن بود؟ و آیا چشم‌پوشی و بی‌اعتنایی شهروندان فضای اجتماعی را به این غوغاسازان واگذار نمی‌کند؟ دوست دیگری می‌گفت انسانیت در برابر بحران تاب ایستادگی ندارد. و من از خود می‌پرسم چه پاسخی به این برداشت می‌توان داد، اگر در بزنگاه بحران پاسخ را نیابیم؟
در آن ویدئوی لرزان، دوربین از زاویه‌ی دید مهاجمان تصویر را ثبت کرده است. ما تماشاچی رنج مسافران می‌شویم و از مهاجمان تنها عربده‌های وقیح‌شان را می‌شنویم که شعار می‌دهند: «ما مردم‌ایم». چند سال پیش اگر بود این شعار را چه دوست داشتم. جمله‌ی ساده و پرصلابتی که قریب سی سال پیش در آلمان شرقی مردمی تحت‌ستم سر دادند تا حق تعیین سرنوشت خویش را از حکومتی که خود را جمهوری مردمی می‌نامید پس بگیرند.
حالا اما مدتی‌ست که این شعار از سوی راست‌گرایان افراطی مصادره‌به‌مطلوب شده است. و من از خود می‌پرسم آیا این جمله همان جمله است، حالا که از زبان کسانی بیرون می‌آید که آن‌ را ابزار نفرت‌پراکنی و چشم‌پوشی بر رنج دیگری کرده‌اند؟ و آیا این شعار، که سی سال پیش بیان آرمان مقدس‌ آن مردم بود، حالا هیچ قداستی دارد؟ آیا کلمات حاوی هیچ مفهومی جدای از هدف‌ها و کردارهای گویندگان‌شان هستند؟
چند سال پیش اگر بود فکر می‌کردم که این راست‌گرایان افراطی جماعت کوچکی‌ هستند که هر از گاه چاله‌هرز دهان‌شان را در حاشیه‌ای دورافتاده می‌گشایند و پی‌آمدش تنها انزجار عمومی‌ست؛ فکر می‌کردم اگر خود را مردم بنامند تنها دست‌مایه‌ی طنز خواهد شد. حالا اما به پشتوانه‌ی آن «رأی‌»ها، که کسانی مانند آن «دوست» من به آن‌ها داده‌اند، «مردم» شده‌اند. اینجا و آنجا بسیج می‌شوند و بسیج می‌کنند تا دیگری را دشمن بنمایند و از دایره‌ی تعلق به مردم برانند. و همین ظرفیت فاشیسم در «مردم» شدن است که آن را هولناک می‌کند. کلمات هرچه باشند تفاوتی ندارند وقتی پی‌آمدشان آتش زدن است و چماق‌کشیدن و راه بستن.
در آن ویدئو در فاصله‌ی میان اتوبوس و مهاجمان چند پلیس‌ دیده می‌شوند که انگار نه خطر مهاجمان را درمی‌یابند و نه رنج مسافران را. اما هر نقدی هم بتوان به چگونگی حضور آن‌ها داشت باید گفت که آن‌ها مجری قانون و نماینده‌ی ساختار قدرتی هستند که قول داده است حافظ جان و کرامت انسان باشد، قول داده است ضامن حقوق جهانشمول بشر باشد و مرز میان نفرت‌پراکنی و ابراز عقیده را پاس دارد.

اما اگر قانون و ساختار قدرت حاکم خود ناقض حق انسان بر عدالت و آزادی باشد، آیا مسئولیت فردی در پاسداری از این حقوق، و در فاصله‌گیری از موج هوچی‌گری‌های پر افترا و توهین بیشتر نمی‌شود؟ و آیا همدلی و همراهی با چنین موجی، با هر انگیزه که باشد، به همدستی با خشونت نمی‌انجامد؟
چند روز پیش از پخش آن ویدئو، شب از نیمه گذشته بود که دوست عزیزی از تهران ایمیلی برایم فرستاد. مقاله‌ای بود پر از تحریف و افترا که من را به بهانه‌ی یکی از کارهای هنری‌ام متهم به «توهین به مقدسات» می‌کرد. بر اساس قانون‌های حاکم بر ایران این اتهام، در صورت اثبات، سه تا ده سال مجازات زندان دارد.
بهانه‌ی مقاله در دشنام‌دهی به من یک عکس بود که شادی صدر، حقوق‌دان ساکن لندن، در صفحه‌ی فیس‌بوک و اینستاگرام خود منتشر کرد. عکس او را نشان می‌داد به همراه یک اثر هنری من، که در سال ۱۳۸۷ ساخته‌ام و همان سال و در سال‌های بعد در چند موزه در شهرهای اروپایی به نمایش درآمده است. همان هنگام نیز گزارش‌های مفصلی از این نمایشگاه‌ها در رسانه‌ها، از جمله رسانه‌های فارسی‌زبان بیرون ایران، منتشر شد. مطرح شدن دوباره‌ی این اثر هنری در پی اعتراض به شادی صدر در چگونگی عکس گرفتن با اثر بود. این اثر هنری شکل ظاهری یک مبل راحتی را دارد، که بر تکیه‌گاه پشت و آرنج‌های آن پارچه‌های عزاداری مذهبی تکه‌دوزی شده‌اند. عکس جنجالی نشان‌دهنده‌ی شادی صدر است که روی آن نشسته و گیلاسی در دست دارد که مایعی سفیدرنگ در آن است. موج اعتراض از سوی کسانی که این عکس را مصداق توهین به مقدسات مذهبی و فرهنگ جامعه دیده بودند، به سرعت بالا گرفت، و در مدت کوتاهی به خشونت کلامی و بیان تهدیدهای هولناک بدل شد. سپس ماجرا به تارنمای برخی از خبرگزاری‌های داخلی کشید، که اغلب متن واحدی را با آب‌وتاب و عکس و تفصیلات بازپخش کردند و با ارجاع به اعتراض‌های ذکر شده خود را بلندگوی «خشم و انزجار مردم» خواندند. یک‌بار دیگر پای صهیونیسم و امپریالیسم به میدان کشیده شد، «روابط پشت‌پرده» با «جریان فتنه» بر ملا و «نقشه‌های شیطانی» در «تهاجم فرهنگی» افشا شد. البته فمینیسم، سکولاریسم و باور به حقوق بشر هم دوباره تبدیل به جرم کبیره شد.
عکس را در همان ابتدای انتشار آن در فیس‌بوک دیده بودم، اما میزان حساسیت و شدت جنجالی را که برانگیخت حدس نمی‌زدم. وقتی دامنه‌ی جنجال با غرض‌ورزی به من کشانده شد و چنین ابعادی یافت راستش بهت‌زده شدم. اینکه موجی از باژگونه‌نمایی و قضاوت‌های سهو یا مغرضانه اعتبار اجتماعی و فرهنگی‌ام را، که طی سال‌ها تلاش شرافتمندانه ساخته و پرداخته‌‌ام، اینگونه آلوده کردند، غمگین و خشمگین‌ام کرد.
چنین موج‌هایی از اتهام و افترا در ایران تاریخ دیرینه دارد، و هشداردهنده و شرم‌آور است؛ همواره بسترساز سرکوب دگراندیشان بوده است. گاه پی‌آمد این موج‌ها حمله‌ی گروه‌های «خودسر» بوده است، گاه دشنام‌دهی‌ها و «سناریو»سازی‌های امنیتی در رسانه‌ها، و گاه پرونده‌سازی‌های قضایی.
نکته این‌ست که آنجا که قانون نه بازدارنده‌ی تجاوز به آزادی و کرامت انسان که تضمین‌کننده‌ی تبعیض و سرکوب است، به راه افتادن موج اتهام نه تنها به حرمت و احترام اجتماعی انسان‌ها ضربه‌های مهلک می‌زند بلکه می‌تواند بسترساز صدور احکام شرعی و قضایی شود. و آنوقت می‌توان پرسید که «هم‌وطن غیور» آیا می‌بینی که همراه چه جماعتی به راه افتاده‌ای و با چه کسانی همزبان شده‌ای؟ و من از خود می‌پرسم در همراهی با موج سرکوب آیا می‌توان حرف حق زد؟ آنجا که به نام دفاع از «مقدسات»، به حکم قانون، تعزیر می‌کنند و حد می‌زنند و حبس می‌کنند آیا ندای وجدان انسانی به احتیاط در قضاوت و سخن فرانمی‌خواند؟ در چنین مهلکه‌ای آیا هیچ پرسشی یا پاسخی می‌تواند به جنبه‌ی نظری محدود بماند؟ به نظرم برای پرداختن به بحث‌های نظری، چه در حوزه‌ی حرمت مقدسات و چه در باب هنر، باید اول این مهلکه را خاموش کرد. باید ابتدا از آزادی بیان و از حرمت انسان دفاع کرد تا بتوان در یک موقعیت عادلانه و اخلاقی امکان پرسش و بررسی یافت. در غیر این صورت همدستی کردن است با آن بازجو که سال‌هاست مغرضانه پرونده‌سازی می‌کند، با آن «قاضی» که لابد حکم فرمایشی‌اش را از پیش نوشته است.

و من از همان ابتدا می‌دانستم که با یک تله‌ی امنیتی روبرو هستم که به قصد خاموش کردن صدای من در دادخواهی قتل‌های سیاسی و یادآوری جان‌های شریفی که به ناحق گرفته شدند، مهیا شده است. سال‌هاست که این قصد را کرده‌اند و انواع شیوه‌ها و ترفندها، انواع تهدیدها و فشارها و تطمیع‌ها را به کار بسته‌اند. حالا با حربه‌ی تخریب شخصیت وارد شده‌اند تا تصویر معوجی از من بنمایند که به فرهنگ مردم و باورهای مذهبی آنان توهین کرده است. می‌خواهند با این ترفند جو انزوایی را که تا کنون با دامن زدن به ترس و وحشت، با تهدید و سرکوب پدید می‌آوردند، حالا با ایجاد بیگانه‌سازی و بی‌اعتمادی، با شایع کردن تردید و بدفهمی تشدید کنند. تهدید به محاکمه و مخلفات آن را هم چاشنی کرده‌اند تا حس ناامنی کنم و از عواقب سنگینی که به چنین بهانه‌ی پوچی می‌توانند به من تحمیل کنند بهراسم.
راستش بیش از آن به حقانیت آنچه در این راه گفته‌ام و کرده‌ام معتقدم، و بیش از آن در این راه رفته‌ام که حالا پا پس بکشم. تعهدی در این راه دیده‌ام، مسئولیتی پذیرفته‌ام، چارچوبی برای آن تعریف کرده‌ام و شیوه‌هایی در پیشبرد آن به‌کار بسته‌ام که همچنان به آن‌ها وفادار خواهم ماند. و همچنان که تا اینجای راه، امیدوارم از پشتیبانی و همدلی آنان که به حقانیت این راه باور دارند برخوردار بمانم. این همراهی‌ها و همدلی‌ها را، از دور یا نزدیک، از سوی آشنا یا غریبه، کوچک یا بزرگ، همواره بسیار بسیار قدر دانسته‌ام زیرا که تنها پشت‌وپناه‌ام بوده‌اند.
و اگر آن‌ها که حالا برای تحریف و سرکوب بسیج شده‌اند یک‌بار دیگر خود را «مردم» می‌نامند، من اما به تجربه می‌دانم که مردم را در این موج‌های تحریک‌شده و دست‌آموز قدرت نمی‌توان خلاصه کرد. و به تجربه آموخته‌ام که به همدلی بسیاری از این مردم می‌توان چشم امید بست، حتی اگر گاه صدای‌شان به ما نرسد، حتی اگر گاه زیر فشار این‌همه رنج و سختی که بر آنان تحمیل شده است توان ابراز وجود نداشته باشند.

و به احترام تمام کسانی‌که از پرسش‌هایی که در ذهن‌شان پیدا شده بود چماق تکفیر نساختند و پشت ژست‌های نقادانه آتش‌بیار این تله‌ی امنیتی نشدند در نهایت قدردانی و با فروتنی سعی می‌کنم توضیحاتی بدهم درباره‌ی شیوه‌هایی که در ساخت اثر هنری به کار می‌بندم، که این روزها سبب برخی ابهام‌ها شده است.
خلق اثر هنری با طراحی و تولید اشیاء کاربردی تفاوت دارد. آنچه من به عنوان هنرمند طراحی می‌کنم، می‌سازم، می‌دوزم، چاپ می‌کنم و غیره همگی ساخته شده‌اند تا اثر هنری باشند، حتی اگر در شئ‌بودگی خود ظاهر یک شئ کاربردی را داشته باشند. اثر هنری پیش از هر چیز می‌خواهد به مخاطب امکان تجربه‌ی هنر را بدهد و هر هنرمند در مسیر کار حرفه‌ای خود شیوه‌هایی را برای عرضه‌ی این تجربه به مخاطب انتخاب می‌کند و به مرور می‌پروراند. برای دریافت این شیوه‌ها لازم است مجموعه‌ی کارهای هنرمند بررسی شود، و به اثرها در روند شکل‌گیری این مجموعه نگاه شود تا بتوان مسیر کار، سبک، شیوه‌های کاربردی و دیدگاه‌های نظری هنرمند را در ارتباط درونی‌شان با یکدیگر دریافت.
یکی از راهکارهای من در ساخت اثر هنری ایجاد تداعی‌ها در ذهن مخاطب است، به واسطه‌ی اشیائی که تجربه‌های زیسته و روزمره‌ را به یاد می‌آورند، و برداشت‌ها و حس‌های مرتبط با این تجربه‌ها را فعال می‌کنند؛ از قبیل بادکنک، کاغذدیواری، توپ تخم‌مرغی، بالشت، صندلی اداری، مبل راحتی، تابلوهای راهنمایی رانندگی و غیره.

برای مثال استفاده از بادکنک به من امکان می‌دهد که مخاطب را به خاطرات کودکی‌اش باز گردانم. امنیت و سبک‌بالی، تداعی‌های حسی این شئ هستند. با ورود به نمایشگاه بازدیدکننده با انبوه بادکنک‌هایی روبروست که بالای سرش شناورند و نخ‌های‌شان مثل خطوط سیاهی فضا را خط‌کشی کرده‌اند. روی بادکنک‌ها طراحی‌هایی چاپ شده که مثل نقش‌ونگار تکرار می‌شوند و از دور تزئینی به نظر می‌رسند. با پایین کشیدن بادکنک است که او با طراحی‌های روی آن مواجه می‌شود، که صحنه‌هایی از شکنجه هستند. این همزمانی زیبایی و خشونت مخاطب را درگیر خود می‌کند و فضایی از کنکاش و ادراک می‌گشاید. اینجا بادکنک شئ واسطی‌ست که تجربه‌ی زیسته‌ی مخاطب را به اثر هنری پل می‌زند و از این‌رو مواجهه‌ی او با اثر فردی‌تر و درونی‌تر می‌شود.
نمونه‌ی دیگر را می‌توان در توپ تخم‌مرغی‌هایی دید که روی هریک واژه‌هایی نامفهوم خطاطی شده است. این «توپ»‌ها بخشی از یک اثر هنری من هستند، که از خطاطی واژه‌های نامفهوم بر دیوارها و زمین و سقف مکان نمایشگاه ساخته می‌شود. اینجا مکان تحول می‌یابد و خود به یک اثر هنری بدل می‌شود، که ایستایی و اقتدار «مکان» را به چالش می‌کشد. توپ‌های خطاطی‌شده روی سطح زمین پخش شده‌اند. توپ‌ها هم مانند آن بادکنک‌ها دیگر آن شئ‌ای که بودند، نیستند، اگرچه همان حرکت‌ها و صداها را تولید می‌کنند که توپ‌های معمولی. اینجا اما سلول‌های کوچک یک اثر هنری می‌شوند که لغزندگی و فرّاری را تداعی می‌کنند.
اینکه در خارج از فضای نمایشگاه با این «توپ‌ها» یا «بادکنک‌ها» بازی شود یا با احترام سر تاقچه‌ای گذاشته شوند یا غیره، در اختیار و مسئولیت هنرمند نیست. به باور من اختیار و مسئولیت مؤلف اثر در چگونگی خوانش آن، آنجا که تولید اثر به پایان می‌رسد تمام‌شده است.
همچنان که از خطاطی، نقش‌ونگار یا برخی المان‌های نگارگری سنتی ایرانی (مینیاتور) برای خلق اثر بهره گرفته‌ام از پارچه‌های عزاداری نیز استفاده کرده‌ام. همه‌ی این‌ها تولیدات فرهنگی سرزمین من هستند و برقراری رابطه‌ی خلاقانه با آن‌ها را لازمه‌ی پویایی فرهنگی‌ می‌دانم. کاربرد این کتیبه‌ها برای من مانند یک نقل‌قول است. نقل‌قولی از نمادهای بصری و مفهومی فرهنگ مذهبی جامعه‌، که در دوران معاصر به نمادی از قدرت سیاسی حاکم نیز بدل شده است. تکه‌دوزی این پارچه‌ها در کارهای من مانند نشانه‌ای‌ست که اشاره به پدیده‌ای دارد. پدیده‌ی مورد توجه من امتزاج این نمادهای سنتی با زندگی امروزی جامعه است، چه در بعد سیاسی و چه در بعد فرهنگ عامه. اثر ساخته‌شده انعکاسی‌ست از امتزاج‌هایی که در واقعیت روزمره‌ی جامعه وجود دارد و گاه بسیار نامتجانس می‌نمایند.
صندلی به عنوان یک شئ نمادی‌ست از جایگاه انسان. برای مثال صندلی گردان، تداعی‌کننده‌ی فضای اداری و نماد آن مقامی‌ست که بر آن تکیه می‌زند، نماد قدرت در ساختار بروکراتیک است. و مبل راحتی نمادی از تکیه زدن بر جایگاهی راحت و بی‌دغدغه است، تداعی‌کننده‌ی لم دادن است. تکه‌دوزی پارچه‌های عزاداری بر این صندلی‌ها و مبل‌ها اشاره‌ای‌ست به امتزاج جایگاه قدرت و مذهب. برای تأکید بر جنبه‌ی مفهومی اثر، فرم این اشیاء هنری طوری طراحی شده که نه تنها تداعی‌کننده‌ی صندلی گردان یا مبل راحتی، که تداعی‌کننده‌ی پیکر انسان نیز باشند؛ فرد به صندلی‌اش بدل شده و صندلی به فرد؛ جایگاه فرد و خود فرد یکی شده‌ است و نمادهای مذهبی را به پوشش و نشان خود بدل کرده است، از آن‌ها برای جایگاه قدرت خود ظاهر ساخته است.
به نظرم برای درک یک اثر هنری مهم است که تمثیل‌ها و اشاره‌های آن را ساده‌سازی نکرد. اثر هنری وجود پیچیده‌ای‌ست که فضایی از تخیل و تفکر می‌گشاید، و ادراک آن تنها در گشودن ذهن به پیچیدگی‌ها و ظرافت‌های معنایی آن میسر می‌شود. وگرنه سوءتفاهم ناگزیر است. این اشیاءی که من ساخته‌ام اثر هنری هستند و نه صندلی یا مبل روزمره. نه به قصد توهین به باورهای مذهبی و مقدسات ساخته شده‌اند و نه به قصد دادن شعارهای سیاسی. و اگرچه که کارهای هنری من را «هنر سیاسی» نامیده‌اند و اگرچه من به عنوان شهروند به سیاست‌ورزی به عنوان امری رهایی‌بخش باور دارم، اما همواره سعی کرده‌ام که مرز میان هنر و سیاست را، و تفاوت شیوه‌ها و هدف‌های هریک را، دریابم و از سوءاستفاده‌ و ابزارسازی هریک از دیگری پرهیز کنم.
اما این سوءاستفاده از سوی نهادهای امنیتی در سانسور کارهای هنری من بارها و بارها انجام شده است. نمونه‌ی آخر آن در اسفندماه سال پیش بود که پس از احضار و بازجویی مسئولان یک چاپخانه و یک گالری در تهران دستور ممنوعیت انتشار و رونمایی یک کار هنری من را صادر کردند.
اثر هنری «تقویم خودکشی خانگی برای همه‌ی سال‌ها» نام دارد. اینجا هم اثر در قالب یک شئ کاربردی، تقویم، ارائه شده است، تا برای مخاطب روزمرگی و تکرار را تداعی کند. اثر حاوی دوازده طراحی از صحنه‌های خودکشی زنان در فضای خانگی‌ست، که در صفحه‌بندی آن نام هر ماه و شماره‌ی هر روز آمده است اما سال بخصوصی ندارد. طراحی‌ها به شدت وام‌گرفته از نگارگری‌های سنتی ایرانی (مینیاتور) هستند، انباشته از ظریف‌کاری و نقش‌ونگار و تنوع رنگ‌های موزون. و همه‌ی این المان‌ها به کار گرفته شده‌اند تا مخاطب میان حظ بصر از زیبایی‌های نقش‌شده و دریافت روایت تلخ تصویر گیر بیافتد و درکی از همزمانی پدیده‌های متضاد، همزمانی زیبایی و خشونت بیابد، و دشواری و مسئولیت عمل دیدن و چگونه دیدن را دریابد.
در یکی از آن بازجویی‌ها گفته شده بود که این اثر هنری مشکل‌ساز نیست، بلکه این هنرمند و نام اوست، که مشکل‌ساز است. و آیا این ممنوعیت و نمونه‌های دیگر آن نمایانگر سیاست آنان در حذف حضور اجتماعی و فرهنگی من در ایران نیست؟ به قصد بریدن پای من از آن سرزمین و خانه که متعلق به آن هستم نیست؟

به‌طور کلی آنچه در تولید هنر برای من جذاب است تلاش برای گشودن فضای تفکر به ساختار و مکانیسم‌های قدرت است. مذهب آنجا که باور انسان است به امر قدسی و آنجا که یکی از رکن‌های فرهنگ ملی‌ست همواره برای من حریم محترمی بوده است. اما آنگاه که به نقش مذهب در حوزه‌ی قدرت سیاسی نگاه می‌کنیم به نظرم به همان اندازه نقدپذیر است که هر ساختار قدرت دیگری که بر سرنوشت جامعه و انسان حاکم می‌شود. در چنین رویکردی استفاده از نمادهای مذهبی در هنر دیگر ارجاع به امر قدسی ندارد که نمادی از ساختار قدرت است. از چنین زاویه‌ای من شهروند و من هنرمند نه تنها حق نقد که مسئولیت نقد دارم.
در پرونده‌ی قتل پدرومادرم، که من آن را خود خوانده‌ام و از آن یادداشت‌برداری کرده‌ام، آن کس که مادر من را به قتل رسانده نوشته است که ضربه‌های مهلک چاقو را با ذکر یا زهرا بر تن او زده است. و در ادامه نوشته است که او و همکارانش همیشه چنین مأموریت‌هایی را با ذکر نام ائمه انجام داده‌اند. آیا این ذکر از زبان او حامل هیچ تقدسی بوده است؟ و آیا می‌توان این ذکر را از زبان آن قاتل همان ذکری دانست که مادربزرگ شریف من به زبان می‌راند در دادخواهی فرزندش؟ میان مذهب و آن ساختار قدرتی که از مذهب ابزار سرکوب می‌سازد تفاوت بزرگی وجود دارد که من هیچ‌گاه نادیده نگرفته‌ام. اما آیا آنان که حالا تله‌ی امنیتی برای من ساخته‌اند این تفاوت را قائل هستند؟
و من به رسالت هنر در انعکاس تجربه‌های زیسته‌ی انسان باور دارم، به آزادی هنر باور دارم و برای خلق اثر هنری، که حرفه‌ی من است، به آزادی اندیشه و آزادی بیان نیاز دارم.
و همه‌ی اثرهای هنری که تولید کرده‌ام و همه‌ی توضیح‌هایی که درباره‌شان داده‌ام می‌توانند مورد پرسش و نقد قرار بگیرند، نفی یا تأیید شوند اما جای این‌همه در حوزه‌ی فرهنگ و هنر است. و هنر را به دادگاه نمی‌کشند، هنر را نقد می‌کنند. و نقد گشودن فضای اندیشیدن و گفتگوست، نه ابزار سرکوب. و آن‌کس که دانسته یا ندانسته نقد اندیشه و هنر را به ابزار اعمال قدرت بدل می‌کند به حذف اندیشه و حصر هنر یاری می‌رساند. و این مسئولیت ماست که فضای نقد را از آفت‌ هوچی‌گری‌های بی‌مایه و از آفت خشونت و سرکوب بزداییم.

پرستو فروهر، خرداد ۱۳۹۵

توضیح:
از آنجا که در طی روزهای گذشته بارها، از سر همدلی یا مچ‌گیری، از من خواسته شد که درباره‌ی آن عکس شادی صدر و حتی خود او نظر بدهم اینجا تصریح می‌کنم که «اعلام موضع» درباره‌ی آن تصویر یا نظرهای سیاسی و شیوه‌های حرفه‌ای او، که ترجیع‌بند این غوغا شد، در شرایطی که او با هزاران تهدید به قتل و تجاوز روبرو شده است، نه با معیارهای انسانی من خوانایی دارد و نه با آن اخلاق سیاسی که در آن بزرگ شده‌ام و به آن پایبندم. و پایبندی به این معیارها در شرایط دشوار است که محک می‌خورد.


مکان و سال تصویر: سنت پاول، ۱۳۹۲


مکان و سال تصویر: پیتزبورگ، ۱۳۹۱


مکان و سال تصویر: اشفن‌بورگ، ۱۳۸۶


مکان و سال تصویر: ویسبادن، ۱۳۹۲


یک برگ از تقویم خودکشی خانگی برای همه‌ی سال ها