منوچهر صالحی
در بهار 1385 کتابی در سه جلد با عنوان «سازمان مجاهدين خلق- پيدائی تا فرجام» از سوی «مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سياسی» در ايران انتشار يافت که گويا «به کوشش جمعی از پژوهشگران» بينام نگاشته شده است. در اين کتاب سه جلدی تاريخچه سازمان مجاهدين از 1344 تا 1384 مورد بررسی قرار گرفته و چند جائی نيز در رابطه با رخدادهای اين سازمان از من و برخی ديگر از دوستان من نام برده شده است. در حال حاضر نسخهای از چاپ سوم اين کتاب که در پائيز 1358 انتشار يافت، در اختيار من است. از آنجا که در رابطه با من برخی حقايق تاريخی در اين کتاب جعل شدهاند، پس ميتوان نتيجه گرفت که اين کار در مورد بسياری از کسان ديگری که از آنها نيز در اين اثر نام برده شده، تکرار گشته، يعنی مشت نمونه خروار است. يک نمونه نادرست را ميتوان در صفحه 556 جلد سوم اين کتاب خواند. در آنجا ادعا شده است که من «عضو شورای ملی مقاومت» و «شورای متحد چپ» بودهام. تا آنجا که به من مربوط ميشود، ميکوشم واقعيتهای تاريخی را آن گونه که بودهاند، مورد بررسی قرار دهم:
1- پس از پيروزی انقلاب 1357، من همزمان عضو «جبهه دمکراتيک ملی ايران» و «اتحاد چپ» بودم که اولی قرار بود جانشين «جبهه ملی» سنتی شود و دومی سازمانی بود از نيروهای پراکنده چپ که نه هوادار روسيه شوروی و نه مائوئيسم بودند. «جبهه دمکراتيک ملی ايران» را در آن زمان آقايان شکرالله پاکنژاد، دکتر هدايتالله متين دفتری و دکتر منوچهر هزارخانی رهبری ميکردند و اين هر سه دارای روابط بسيار خوبی با سازمان مجاهدين خلق بودند و به همين دليل با پادرميانی آنها، رهبری «جبهه دمکراتيک ملی ايران» از نامزدی مسعود رجوی برای شرکت در نخستين انتخابات رياست جمهوری پشتيبانی کرد. پس از آن که موضع «جبهه دمکراتيک ملی ايران» انتشار بيرونی يافت، من و برخی ديگر از عضويت آن جبهه استعفاء داديم، زيرا بر اين باور بوديم که آقای رجوی و «سازمان مجاهدين خلق» با خمينی و رژيم جمهوری اسلامی فرق چندانی ندارند، هر دو ميخواهند جمهوری اسلامی را متحقق سازند، با اين تفاوت که مجاهدين در آن زمان از «جمهوری دمکراتيک اسلامی» سخن ميگفتند. روشن است که دولت دينی نميتواند دمکراسی را در هيچ جامعهای متحقق سازد، زيرا همين که دينی به دين رسمی يک کشور بدل شود، پيروان ديگر اديان و همچنين لائيستها از بسياری از حقوق مدنی خويش محروم خواهند شد. در عوض، در دولت سکولار همه اديان از حقوقی برابر برخوردارند و چون هيچ يک از اديان را بر ديگر اديان برتری حقوقی نيست، در نتيجه دولت ميتواند بنا بر قوانينی حکومت کند که آفريده و مصوبه پارلمانهای دمکراتيکاند.
2- نخست آن که من هيچگاه عضو «شورای ملی مقاومت» نبودم، در آبانماه 1360 در شماره 4 نشريه «جنبش دانشجوئی» که «ارگان سازمان محصلين و دانشجويان ايرانی در خارج از کشور» بود، «نقدی بر برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دمکراتيک اسلامی ايران» را با امضاء «م. فرايند» منتشر ساختم و در آن کاستيهای آن برنامه و همچنين زياده طلبيهای سازمان مجاهدين خلق از نيروهای ديگر را مورد بررسی قرار دادم.
3- دو ديگر آن که در شماره 5 نشريه «جنبش دانشجوئی» که در ديماه 1360 انتشار يافت، نوشتار «پرولتاريای آدمخوار و بورژوازی فرهنگمدار» را با امضاء مستعار «منوچهر کيارش» انتشار دادم و در بخشی از آن برنامه و برداشتهای سازمان «وحدت چپ» را نقد کردم که به مثابه نيروئی «چپ» عضو «شورای ملی مقاومت» گشته بود و برای تحقق «جمهوری دمکراتيک اسلامی» که با تمامی معيارهای جنبش «چپ» ايران در تضاد قرار داشت، مبارزه ميکرد. سازمان «وحدت چپ» پس از جدائی اين گروه از «شورای ملی مقاومت» به «شورای متحد چپ برای دموکراسی و استقلال» تبديل شد.
4- سه ديگر آن که در شمارههای 18، 19 و 20 نشريه «جنبش دانشجوئی» که در ديماه و اسفند 1362 و ارديبهشت 1363 انتشار يافتند، با امضاء مستعار «م. فرايند» سلسله نوشتارهائی با عنوان «راستگرايان چپنما» در نقد نظرات «شورای متحد چپ برای دموکراسی و استقلال» انتشار دادم. همين واقعيت نشان ميدهد که عضو آن سازمان نيز نميتوانستم باشم.
5- چهار ديگر آن که در بهار 1373 آقای حسين مهري، مجری برنامه «راديو صدای ايران» که در لوس آنجلس ايالات متحده راهاندازی شده بود، چند مصاحبه راديوئی مشترک با اقايان مهدی خانبابا تهراني، محمود راسخ افشار و من درباره وضعيت اپوزيسيون رژيم اسلامی برگزار کرد. از آنجا که مجاهدين خلق در آن زمان مهمترين و پر قدرتترين بخش اپوزيسيون رژيم ولايت فقيه را تشکيل ميدادند، هر يک از ما ارزيابی خود را درباره اين نيرو نيز مطرح ساختيم و رفتن مجاهدين به عراق و همکاری مجاهدين با صدام حسين، ديکتاتور عراق را محکوم کرديم. پس از هر مصاحبهای نشريه «نيمروز» نوشتار نوارهای مصاحبه را انتشار داد و ديری نپائيد که سازمان مجاهدين در شماره 349 نشريه «مجاهد» خود به ما تاخت و ما را «عمله ولايت فقيه در بازتابهای ساواک آخوندی» ناميد. در رابطه با اين رده از نوشتههای نشريه «مجاهد» ما سه تن در آن زمان چند بيانيه انتشار داديم که در «نيمروز» و برخی ديگر از نشريات ايرانی که در آن زمان در انيران انتشار مييافتند، چاپ شدند.
6- پبج ديگر آن که گويا نشريه «نگاه» که در صفحه 687 جلد سوم کتاب به مثابه نشريه «جداشدگان و منتقدان سازمان مجاهدين خلق ايران» معرفی شده است، اين نوشتارها را دوباره و بدون اجازه ما بايد چاپ کرده باشد و در همين رابطه مدعی گشته است که من عضو «شورای ملی مقاومت» بودهام. البته چون من از وجود يکچنين نشريهای آگاهی نداشتم و نميدانم چه کسی و در کدام کشور آن را انتشار ميداده است، نتوانستم در همان زمان از خود واکنشی نشان دهم و اين دروغ را افشاء کنم. اما از آنجا که نشريه «نگاه» در باره من دروغ گفته است و پژوهشگران بينامی که سه جلد کتاب «سازمان مجاهدين- پيدائی تا فرجام» را انتشار دادهاند، از اين نشريه نقل قول کردهاند، ضروری دانستم برای آگاهی افکار عمومی و ثبت در تاريخ اين نوشته را تهيه و انتشار دهم.
هامبورگ، 11 مه 2011
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در متن کتاب به نقل از شماره 5، سال دوم «نشريه نگاه»] اکتبر 1996 چنين نوشته شده است: «در اينجا نمونهای از فرهنگ هتاکی و برچسبزنی سازمان، که پس از يک مصاحبه راديوئی توسط جمعی از عناصر اسبق "شورای ملی مقاومت" (شورای متحد چپ" و عناصر اصلی آن مهدی خانبابا تهراني، محمود راسخ افشار و منوچهر صالحی) درباره آنها مطرح شده است نقل ميشود:»
آقای منوچهر هزارخانی هنوز نيز عضو «شورای ملی مقاومت» است که از آن جز سازمان مجاهدين خلق، يکی دو تن هنوز عضوند که خود را رهبر سازمانهائی با نامهای دهان پر کن ميدانند. آقای هدايتالله متين دفتری که بهعنوان رهبر «جبهه دمکراتيک ملی ايران» عضو «شورای ملی مقاومت» بود، اما در سال 1377 يعنی در دوران رياستجمهوری خجتالاسلام محمد خاتمی و تحت تأثير جنبش اصلاحات آن دوران به همراه همسرش از اين تشکيلات استعفاء داد.