نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

دانلود دوره مجله کتاب جمعه به سردبیری احمد شاملو

منبع:http://cketab.com
نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره دهکتاب جمعه - شماره ده - سردبیر احمد شاملو
سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: دوازده مهر ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۴.۱ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله، فهرست مجله، درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره نه – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره نهکتاب جمعه - شماره نه - سردبیر احمد شاملو
سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: پنج مهر ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۰ صفحه
حجم: ۵.۸ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله، فهرست مجله، درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره هشت – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره هشتکتاب جمعه - شماره هشت - سردبیر احمد شاملو
سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: بیست‌و‌نه شهریور ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۴.۹ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله، فهرست مجله، درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره هفت – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره هفتکتاب جمعه - شماره هفت - سردبیر احمد شاملو
سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: بیست‌و‌دو شهریور ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۴.۳ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله، فهرست مجله، درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره شش – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره ششکتاب جمعه - شماره شش - سردبیر احمد شاملو
سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: پانزده شهریور ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۴.۳ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله، فهرست مجله، درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره پنج – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره پنجکتاب جمعه 5 | احمد شاملو
سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: هشتم شهریور ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۵.۶ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله،فهرست مجله،درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب

کتاب جمعه – شماره چهار – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره چهارکتاب جمعه ۴ | احمد شاملو

سردبیر: احمد شاملو
تاریخ نشر: پنج‌شنبه اول شهریور ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۰ صفحه
حجم: ۵.۲ مگابایت
قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله،فهرست مجله،درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره سه – سردبیر احمد شاملو

کتاب جمعه - شماره سه نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره سه

سردبیر: احمد شاملو

تاریخ نشر: پنج‌شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۵۸

تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۳.۹ مگابایت

قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله،فهرست مجله،درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره دو – سردبیر احمد شاملو


نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره دو

سردبیر: احمد شاملو

تاریخ نشر: پنج‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۵۸

تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۷۸. ۴ مگابایت
قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله،فهرست مجله،درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←

کتاب جمعه – شماره اول – سردبیر احمد شاملو

نام: کتاب جمعه : هفته‌نامه سیاست و هنر – شماره اولمجله ادبی کتاب جمعه - شماره یک

سردبیر: احمد شاملو

تاریخ نشر: پنج‌شنبه ۴ مرداد ۱۳۵۸
تعداد صفحات: ۱۶۱ صفحه
حجم: ۴.۱ مگابایت
قیمت پشت جلد: ۱۰۰ ریال
درباره مجله،فهرست مجله،درباره احمد شاملو و فهرست برخی از آثار او در ادامه مطلب
دانلود این کتاب ←
عکس های بابک زنجانی در کنار سیاسیون، هنرمندان و . . .











تخته بازی با علی دایی


دیدار با رئیس جمهور تاجیکستان


مصاحبه با شبکه پرس.تی.وی صداوسیما











زنجانی در کنار دوست و بچه محل قدیمی !







بابک زنجانی در کنار ناصر ملک مطیعی!



مطالب مرتبط

















shahram
این وقایع ظاهراً مربوط به گذشته است ولی متاسفانه گذشته، نگذشته و کوله بارش همچنان روی دوش ما سنگینی می‌کند. به عبارت دیگر گرد و غبار آن وقایع هنوز که هنوز است، فرو ننشسته و حالا حالاها هم فرو نخواهد نشست.
درست است که در گذشته نباید زیست امّا، به گذشته باید نگریست. ما چاره ای نداریم جز آنکه بر لب جوی تاریخ بنشینیم و از آن بیاموزیم. کند و کاو دراین ماجرا ضرورت دارد تا به ریشه درگیری های بعد از انقلاب که آن همه نیرو را سائید و از دور خارج کرد و همه سایه همدیگر را هم با تیر می‌زدند نزدیک شویم.
در بخش پیش از شبهات بهمن بازرگانی که از سال ۱۳۴۶ با محمد حنیف‌نژاد و دیگران در میان گذاشت، همچنین در مورد پرسشهایی که جریان تقی شهرام از اوائل پاییز سال ۱۳۵۲ در نشریه داخلی و جزوه سبز دامن زد،‌ صحبت کردم.
به دستاورد مسعود رجوی در آن سال‌های بحرانی و بیانیه ۱۲ ماده ای موسوم به «اطلاعیه تعیین مواضع سازمان مجاهدین خلق ایران در برابر جریان اپورتونیستی (انحرافی) چپ‌نما» هم که به نظر من «جوشن کبیر» مجاهدین بود، اشاره شد.
«خاطرات خانه زندگان» با نکات ظریفی همنشین است که تنها با شنیدن آن، می‌توان دریافت.
 
یافتم یافتم. (اروکا، اروکا) 
در زندان دوستی داشتم که من او را «اروکا» صدا می‌زدم. علتش این بود که یکبار مثل ارشمیدس که از خزینه حمام بیرون آمد و داد زد Eureka Eureka «اروکا، اروکا» (یعنی یافتم یافتم)
آن دوست وقتی کتاب تذکره الاولیای غزالی را می‌خواندم با هیجان زیاد تکرار می‌کرد «اروکا، اروکا» ما هر چی می‌کشیم از گذشته‌گرایی است.
یکبار با نیش و طعنه گفت تا کی به گذشتگان اقتدا کنیم و شعر از یک جهت درست «فرخی سیستانی» را خواند که فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر
من هم سخن نیوتون را بیادش آوردم که گفته بود:
«اگر من جاهای دور دست را می‌بینم به خاطر این است که روی شانه های غول ایستاده ام.» (یعنی به دستاوردهای گذشتگان تکیه دارم.)
به وی گفتم اگر «کپلر» و قوانین سه‌گانه‌اش نبود، «نیونون» نمی‌توانست قوانین جاذبه را کشف کند.
از اولین دروس تاریخ علم این است که عقلانیت تنها متعلق به دوران ما نیست و گذشتگان بی‌فکر و بی‌منطق نبودند و ما هم از آنان بی نیاز نیستیم.
صحبت را عوض کرد و گفت بیآییم سروقت حال. شنیدم که در روزنامه‌های خارج از کشور نوشته‌اند: خروج سرمایه، در سطحی گسترده از ایران شروع شده است.
این فرار سرمایه اگر اوج بگیره رژیم پنجر میشه و دیگه نمی‌تونه شاه بگه کورش آسوده بخواب ما بیداریم. بیهوده نبود که در تخت جمشید در جشنهای ۲۵۰۰ ساله درست وقتی که این حرفها را می‌زد، توفان شن. درگرفت و چادرها را از جا کند.
یکی از بچه ها گوش می‌کرد و گفت بابا جون تو خیلی خوش خیالی والله. آخه توفان شن و خاک که مربوط به یک حادثه طبیعی است چه ربطی به برافتادن حکومت شاه دارد؟ رژیمی که اینهمه قدرت داره و پشتش آمریکا ایستاده، از نوع چادر جشنهای ۲۵۰۰ ساله نیست که با یک حادثه طبیعی جاکن بشه…
اما اروکا می‌گفت شن و خاک هم حس مخصوص خودشان را دارند و با نشتن و برخاستن حرف می‌زنند.
مردم دارند زندگی شون را می‌کنند. کسی به فکر شماها نیست
در همین اثنا، سرهنگ زمانی وارد بند شد اما برخلاف معمول عبوس نبود و شق و رق راه نمی‌رفت. اروکا گفت آفتاب از کدام طرف در آمده که رئیس زندان مهربان و ملایم شده است. سرهنگ زمانی رفت پیش چند نفر که گوشه حیاط با هم صحبت می‌کردند. ما هم رفتیم. وی با اشاره به طلاب جوانی که دستگیر شده بودند گفت شماها همه تون در اشتباهید. خیال می‌کنید حالا کل جامعه با شما است و فکر و ذکر همه مردم شماها هستید. نه آقا جون اینطور نیست. مردم دارند زندگی شون را می‌کنند. کسی به فکر شماها نیست. همه آزادند. یکی میره دروازه قزوین و گمرگ تا حال کنه، یکی میره دیسکو و میخانه یکی میره مسجد و امامزاده داود.
کسی کاری به کسی ندارد. الان حدود ۷۵ هزار مسجد و حوزه در ایران فعالیت دارد که بیشترشان از اداره اوقاف تأمین می‌شوند و اگر به اعلیحضرت دعا نکنند، نفرین هم نمی‌کنند. آتشهای تند شما هم زود فرو می‌خوابند و انشالله می‌رید سر کار و زندگی‌تون. زندان که خونه و زندگی نمیشه.
سپس با نیشخند معناداری گوشه زد به وقایع درون سازمان مجاهدین و گفت اخبار را که خودتون شنیدید. از تلویزیون دیدید. باور کنید مردم و همه آن مسجد روها و حتی بیدین‌ها از کسانی که به اعضای خودشان شلیک می‌کنند و حتی پیکر آنها را با می‌برند بیابان، با بیرحمی می‌سوزانند بیزارند.
بنده خبر دارم که در زندان هم خیلی‌ها سر عقل آمده اند. شاید انشالله با عفو ملوکانه تعداد زیادی از شما آزاد بشوید تا مردم از زبان خودتان همه چیز را بشنوند و به نیات آلوده خرابکاران پی ببرند.
حرفهای سرهنگ زمانی خیلی بودار بود و انگار در جریان صف بندی‌های جدید زندان قرار داشت.
با توجه به اخبار آن روزها، او مشخصاً به جریان تقی شهرام اشاره داشت. اما شهرام و دوستانش نیت آلوده نداشتند هرچند متاسفانه شیوه عملشان بسیار آلوده بود و نتیجه غمباری هم داشت.
پس لرزه‌های به اصطلاح «تحولات درونى سازمان مجاهدین»، مسیر تاریخ ایران را بنفع جریان راست ارتجاعى تغییر داد و در زندان هم روی تنظیم رابطه‌ها اثر ویران کننده‌ای گذاشت.
الان می‌فهمیم که ملاخورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی، حوادثی چون سی ‌خرداد سال پرابتلای ۱۳۶۰، برادرکشی‌ها، پرپرشدن پاک ترین جوانان این میهن، و جنایاتی که در زندان به نام اسلام و انقلاب روی داد فقط به نتایج کنفرانس گوادلوپ و نقشه‌های شوم امثال برژینسکی و سفر ژنرال گاست و ژنرال هایزر به ایران مربوط نبود، ریشه در مسائل و درگیری‌های زندان شاه نیز داشت.
راست می‌گوید ملا صدرا که کّلُ حادث مَسبوق بِماّده و مُدّه «پیش آمدن هر رویدادی مشروط به مادّه‌ای و مدتّی است.»
زندان آبستن حوادث تازه بود
زندان آبستن حوادث تازه بود که در رأُس آن فتوای علمای اعلام علیه مبارزین و مجاهدین و داستان سپاس‌گویان و عفو ملوکانه به آنان در بهمن سال ۱۳۵۵ بود.
این وقایع ظاهراً مربوط به گذشته است ولی متاسفانه گذشته، نگذشته و کوله بارش همچنان روی دوش ما سنگینی می‌کند.
بعبارت دیگر گرد و غبار آن وقایع هنوز که هنوز است، فرو ننشسته و حالا حالاها هم فرو نخواهد نشست.
درست است که در گذشته نباید زیست امّا، به گذشته باید نگریست. ما چاره ای نداریم جز آنکه بر لب جوی تاریخ بنشینیم و از آن بیاموزیم. کند و کاو دراین ماجرا ضرورت دارد تا به ریشه درگیری های بعد از انقلاب که آن همه نیرو را سائید و از دور خارج کرد و همه سایه همدیگر را هم با تیر می‌زدند نزدیک شویم.
البته من از پلکّان عصر خودم به وقایع آن دوران نظر انداخته ام و از آنجا که پرونده هر واقعه ای تا ابد به روی پژوهشگران گشوده‌است، در آینده، فهم ما از هر حادثه ای (از جمله داستان فتوا و قصه سپاس‌گویان)، گستردگی بیشتری می‌گیرد.
بازجویان وقت و بی وقت زیر پای برخی از زندانیان می‌نشستند تا بلکه آنان را به سنگ انداختن بین مجاهدین و فدائیان وادار کنند.
مجاهدین و فدائیان، می‌بایست با هم مراوده داشته باشند
از آنجا که مبارزه با دستگاه رژیم شاه و پلیس سیاسی، الزامات خاص خودش را داشت. مجاهدین و فدائیان، می‌بایست با هم مراوده داشته باشند. این واقعیت را پیش از هر چیز، استراتژی و نفس مبارزه تحمیل می‌کرد. هردو گروه می‌بایست از بازجویی‌ها، از خط ‌مشی ساواک، توطئه های احتمالی و نقشی که گروه‌ها در بیرون دارند باخبر باشند تا کمتر ضربه ببینند و تلفات به حداقل برسد.
برای هر دو گروه، انتقال تجربه حیاتی بود. به همین دلیل ارتباط بین تشکیلات مجاهدین و تشکیلات چریک‌های فدایی نه فقط بحث اعتقادی، بلکه بحث استراتژی هم بود. پلیس سیاسی که به این واقعیت اشراف داشت تمام هّم و غمّش شکستن وحدت زندانیان و تضاد انداختن بین مذهبی‌ها و غیر مذهبی‌ها بود.
ساواک می‌خواست آنها به جای همدلی و همراهی، با هم درگیر و سائیده شوند. همچنین بسیار مایل بود پشت جبهه مجاهدین را خراب کند و رابطه روحانیت و بازار را با آنان به نهایت قهر برساند و به ضدیت تمام عیار بکشاند.
ساواک برای ایجاد تفرقه بین زندانیان، دوز و کلک می‌چید
امثال عضدی و رسولی (بازجویان ساواک) بارها با آیت الله طالقانی و دیگران صحبت کردند تا اثبات کنند مجاهدین از آغاز به شما دروغ می‌گفتند و کلاه سرتان گذاشتند. مُدام در گوش آنها می‌خواندند:
ببینید آقایان مبارزه و جنبش مسلحانه شکست خورده است. در بیرون سران گروه ها، به سراشیب افتاده‌اند و یا در درگیری‌ها یکی بعد از دیگری نفله شده‌اند. اخبارش را دارید. داستان شریف واقفی، ترور صمدیه لباف، سخنان محسن خاموشی و مصاحبه‌ها را هم که لابد دیده اید و باخبرید کسانی که آنهمه شما حمایت شان کردید، چه دسته گل هائی به آب داده‌اند…شما واقعا جانب چه کسانی را گرفته بودید؟…
ساواک برای ایجاد تفرقه بین زندانیان، دوز و کلک می‌چید و کیف می‌کرد که روحانیون و مریدانشان بحث نجس و پاکی را پیش می‌کشند و خواهان جدائی و مرزبندی هستند.
یکی از مقامات کمیته ضد خرابکاری چیزی به این مضمون گفته بود:
ضربه اصلی و نهائی را خودشان باید به خودشان بزنند. اگر روحانیون و بازاری‌ها در عمل ببینند چه کلاهی سرشان رفته و نظر اعلیحضرت که می‌فرمودند: «اصلا اسلام مطرح نیست، آنان مارکسیست اسلامی هستند»، واقعی است، کار تمام است. خودشان باید پدر خودشان را درآورند..
برخی می‌گفتند تعبیر مارکسیستهای اسلامی، کپی مارکسیست‌های مسیحی است.
در آن سال‌ها سازمان سیا و ژاندارم هایش در آمریکای لاتین، به کسانی که عدالت اجتماعی را با الهیات رهائی بخش پیوند می‌زدند، Christian Marxists (مارکسیست‌های مسیحی) لقب می‌دادند. به مسیحیان مؤمن القا می‌کردند که آنان کافرند و به مارکسیست های متعصب می‌گفتند آن‌ها مرتجع و آلت دست حکومت‌های آمریکای لاتین هستند. بگذریم…
جدائی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان لازم است
بعد از وقایع سال ۵۴ در درون سازمان مجاهدین، جریان تقی شهرام از سوی منتقدینش متهم به برخوردهای ناصادقانه، غصب نام و امکانات، استثمار تشکیلاتی و تزریق و تحمیل نظرات می‌شد. ساواک هم این وسط، ضعف کسانی را که مدعّی بودند «از جهل اسلام به علم‌ مارکسیسم» عروج کرده ایم، با تک و توک پرونده‌هایی از امثال وحید افراخته و…، چه چه زنان، توی بوق می‌کرد و برای بهره برداری تمام عیار از ترکشی که به اعتماد مردم خورده بود دست به کار شد و با یک برنامه حساب شده زیر پای شماری از روحانیون و زندانیان قدیمی نشست و موفق شد به استثنای آیت‌الله طالقانی و تا حدودی آیت‌الله لاهوتی، همه را به هیستری ضد مجاهدین بکشاند و حتی علیه آنان فتوا بگیرد. (انهم نه یکی، دوتا)
متن فتوا یا نقل فتوا (یا به قول آیت الله منتظری متن تصمیم) آقایان علما علیه مبارزین و مجاهدین به تاریخ خرداد ۱۳۵۵ این بود:
«بسمه تعالی. با توجه به زیان‌های ناشی از زندگی جمعی مسلمان‌ها با مارکسیست‌ها و اعتبار اجتماعی که آن‌ها بدست می‌آورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیست‌ها، جدائی مسلمان‌ها از مارکسیست‌ها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیان‌های جبران ناپذیر خواهد شد.»
راویان متن فوق همه متفق القول می‌گفتند که فتوا نظر جمعی افراد زیر است:
طالقانی، منتظری، مهدوی کنی، انواری، ربانی شیرازی، هاشمی رفسنجانی، لاهوتی، گرامی و معادیخواه
به کلمه کلمه‌ی فتوای شماره ۲ (که بنا بر گفته عضدی، از ۹ نفر اصحاب فتوا، آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری، آن را امضا نکردند)، اشراف ندارم.
 تا آنجا که می‌دانم تصریح می‌کرد مجاهدین اگر واقعا ادعا می‌کنند مسلمان هستند باید از مارکسیست‌ها تبّری جویند…و از تاکتیک وحدت طریق، استغفار کنند. اگر چنین کردند با ما برادرند و ما هم آنان را می‌پذیریم، اما اگر این کار را نکردند ما آنها را نیز مثل مارکسیست‌ها نجس می‌دانیم…
فتوا ضمنا شرح می‌داد که از نظر آقایان چه کسی شهید هست و چه کسی نیست و حاصل کلامشان این بود که باید به بنیانگزاران مجاهدین نیز، با شک و شبهه نگرست. کارشون با خدا است. حکم‌شان علی الله است. نه می‌گوئیم که آنان مسلمان بوده‌اند و نه می‌گوئیم مارکسیست بوده‌اند. ما در باره آنان متوقفیم…و امرهم الی‌الله.
این صدای ساواک است که از حلقوم علما بیرون می‌آید.
ساواک این وسط کیف می‌کرد. چه چیزی برایش از این بهتر که برای قتل و شکنجه بهترین جوانان مردم، فتوای شرعی داشته باشد و صدایش از حلقوم روحانیون زندان به گوش برسد؟
در یک برگ خبر ساواک مربوط به ۱۲ آذر سال ٬۵۵ به اظهارات محمد کچویی درباره فتوای علما اشاره شده که وی ضمن یک مذاکره خصوصی به یکی از زندانیان گفته آقای طالقانی فتوائی صادرکرد که به تأیید هفت نفر از علما رسیده و توصیه نمود تا کلیه زندانیان آن را حفظ نمایند و به دیگران بگویند…و وقتی از طالقانی سؤال کردند چرا این موضوع را کتبا نمی‌نویسد؟ بیان نموده: برای این که رژیم از این موضوع سوءاستفاده نکند از نوشتن خودداری کرد. لیکن وظیفه مسلمانان است که آن را به دیگران بگویند. کچویی اضافه می‌کند زندانیان گفته‌اند: حبیب الله عسکراولادی تحریک کننده طالقانی برای این فتوا بوده‌است٬ چون نظر خوبی نسبت به مـجاهدین و مارکسیست ها ندارد. کچوئی بیان داشته پس از صدور این فتوا او با حسینعلی منتظری تماس گرفته و پرسیده‌است اگر خودش (کچوئی ) آزاد شود در بیرون می‌تواند با گروهی مانند مجاهدین مذهبی سال ۵۰ با ایدئولوژی اسلامی فعالیت کند که منتظری پاسخ داده است داخل شدن در این گروه ها حرام است.
القصه، ساواک برای انتشار مـوضوع فـتوا و بهره برداری از آن، آزادی تعدادی از زندانیان مذهبی (موافق فتوا) را در برنامه خود می‌گذارد.
گزارش خبر ساواک شماره ۱۰۶۶۴ ـ ۳۸۱
اگر این کار را به وجه احسن انجام دادید ما شما را آزاد می‌کنیم
بازجوها از بندهای مختلف حدود ۲۶ نفر را دست چین کردند و رسولی صریحاً به آنان گفت:
گوش‌تان را خوب باز کنید. شما را می‌بریم به بند یک (بند آقایان علما)، در آن جا از آقایان روحانی هرچه شنیدید در گوش‌تان جا می‌دهید. بعد شما را می‌آوریم بند ۲ (بند مجاهدین) تا برای دیگران آن چه را شنیده‌اید تعریف بکنید. اگر این کار را به وجه احسن انجام دادید ما شما را آزاد می‌کنیم.
در ادامه این توطئه، لاجوردی، عسگراولادی، حاج مهدی عراقی، طالبیان، قدرت الله علیخانی، تجریشی و تعدادی دیگر را از بند یک زندان اوین (که جلوتر رفته بودند)، به بند دو برگرداندند و اینها دائم لغز می‌خواندند و نقل فتوا می‌کردند که آقایان علما در بند یک چنین و چنان گفته اند و شما (مجاهدین) باید از مارکسیست‌ها جدا شوید.
حجت‌الاسلام فاکر می‌گفت علت اتفاقات نامیمون کنارگذاشتن کتب دینی است و بیشتر بچه‌مذهبی ها مطالعه ندارند. با علما نشست و برخاست نداشتند و ذهنشان خالی است. یکبار فریاد کشید چرا کسی از من نمی‌اید سئوالاتش را بپرسد و کتاب لمعه را که در دست داشت محکم بر زمین کوبید. فراموش می‌شد که ذهن ظــــــرفی نیست که باید پر شود، بلکه آتشی است که باید افروخته شود. همه چیز با مطالعه و نشست و برخاست با علما، حاصل نمی‌شود.
قدرت الله علیخانی پس از ورودبه بند ۲ زندان اوین می‌گفت زندانیانی که اینجا هستند باید وضعشان را روشن کنند و اگر از ایدئولوژی خود استعفار ننمایند باید مذهبی‌ها از آنها جدا شوند.
زندانیانی که از این بازی‌ها بیزار بودند، می‌گفتند این صدای ساواک است که از حلقوم علما بیرون می‌آید.
این وسط بهزاد نبوی، مهدی حمسی، صادق نوروزی و… که به گروه جوشکار مشهور شدند خیال می‌کردند با پادرمیانی و من بمیرم و تو بمیری غائله ختم می‌شود.
از همان زمان پیدا بود که رابطه‌ها کارد و پنیر است و آب این دو جریان در یک جوی نخواهد رفت. واقعیت تلخی که حوادث بعد از انقلاب آن را نشان داد…
می‌گویند وقتی از قول آیت‌الله طالقانی پخش کرده بودند که مجاهدین همه نجس هستند، به لاجوردی تَشر می‌زند که من چه موقع چنین حرفی زده‌ام؟
حاضر نیستم کاری کنم که ساواک خوشش بیاید
شکرالله پاکنژاد می‌گفت یکبار با آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله لاهوتی در حیاط زندان اوین قدم می‌زدیم که آیت‌الله طالقانی را صدا زدند. کمی بعد که برگشت بسیار برافروخته بود. گفت بازجوها به من می‌گویند تعیین تکلیف کنید آیا اینها را که اینهمه بلا بر سر سازمان مجاهدین آورده‌اند محکوم می‌کنید یا نمی‌کنید؟ به آنان جواب دادم نه من، هر انسانی که شعور و شرف داشته باشد کسانی را که به جنبش خیانت کرده‌اند محکوم می‌کند اما من (طالقانی) حاضر نیستم کاری بکنم که ساواک خوشش بیاید.
بارها به بازجویان گفته بود با وجود مخالفتم با جریان فرصت‌طلبی که این همه ضربه زده‌اند، کاری نمی‌کنم که شما خوشحال شوید. با این حال (ایشان نیز، همانند آیت الله لاهوتی)، در جمع فتوادهندگان، حضور داشتند یا به قول خودشان مجبور شدند.
حاج مهدی عراقی پس از آزادی از زندان در جلسه ای با شرکت دکتر علی شریعتی، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، محمد رضا حکیمی و…، فاش می‌کند:
(بعد از ماجرای فتوا علیه مجاهدین)، مسعود رجوی به من گفت:
«آیه الله طالقانی و آیت الله منتظری را فریب داده‌اند و علیه ما تحریک کرده‌اند. تو وظیفه داری به هر شکلی که شده بروی و آنان را از این توطئه آگاه کنی، این نقشه ساواک و سازمان سیا است…»
بر اساس برگ خبر ساواک شماره ۷۵ – ۱۴۱۸۴/۳۸۳ به تاریخ سوم دی ماه ۵۶، و نیز گفته های سید عیاس سالاری (یکی از روحانیون، که خودش در آن زمان زندان بود)، موسی خیابانی به حسن لاهوتی اشکوری مطلبی را به عنوان پیام مجاهدین و پیام خودش (موسی) می‌گوید که (لاهوتی) باید قول بدهد متن پیام را جز به چند نفر آخوندهای بند یک، به کسی نگوید و متن آن چنین بوده‌است:
۱- شماها صلاحیت نظردادن در مسائل اجتماعی را ندارید، زیرا همیشه دنباله رو هستید.
۲- حق خودتان را بشناسید و پا از گلیم خود بیرون نگذارید.
۳- آقای طالقانی، شما که همیشه خود را مجاهد می‌نامیدی و افتخارت به شاگردی و پیروی از محمد حنیف نژاد بوده چرا وقتی که علیه مجاهدین فتوا دادند عمامه ات را بر زمین نزدی؟
۴- آقای غلامحسین حقانی شما آدم منافقی هستی و تاریخ اسلام از امثال تو زیاد به خود دیده‌است.
(گویا در بند ۲ زندان اوین غلامحسین حقانی خودش را هوادار مجاهدین جلوه می‌داده و پس از انتقال به بند یک موضع ضد مجاهدین به خود می گیرد.)
حتی شیطان هم خدا را قبول دارد…
آیت‌الله مهدوی کنی گفته است:
«فکر کردیم که برای حفظ روحیه مذهبی بچه مسلمان ها- به خصوص آنهایی که از بیرون می‌آیند- بیاییم حریم پاکی و نجاست و یا اسلام و کفر و الحاد و کفر را حفظ کنیم. لذا یک اعلامیه ای را نوشتیم و اعلام کردیم کسانی که اعتقادی به خداوند ندارند، جزو ملحدین هستند، ملحدین مسلمان نیستند و نجس هستند، (حالا نجاست به هر معنایی)
عبدالمجید معادی خواه در این باره گفته است: در آن بیانیه (که به عنوان حکم و نقل فتوا روی آن تکیه می‌شد) اشاره ای هم به خیانت دائمی کمونیست‌ها به جریان های مذهبی در تاریخ معاصر شده بود…
به نظر بنده، فرموده ی خداوند در قرآن کریم- إنّما المشرکون نجسٌ- نشانگر این است که قرآن مدافع نوعی طرد است، یک نوع بایکوت، تا جامعه اینها را طرد کند…
جالب اینجا است که جناب معادی خواه اعتراف می‌کند که در پشت قضیه، مدیریت زندان هم بدش نمی‌آمد از این که به این مسئله دامن زده شود.
از دید علمای اعلام دیگران یا نجس بودند یا مُتنجس (نجس شده)
ذکر و فکرشان این بود که اگر مجاهدین، مارکسیست‌ها را نجس ندانند و کشته های آن‌ها را شهید بنامند، چه باید کرد؟
در مقابل، پرسش اساسی کسانی‌که مارکسیست هم نبودند، این بود:
آیا مارکسیست‌ها نجس هستند، ولی ساواک با آن شکنجه‌های وحشتناکش نجس نیست؟ چگونه است که یک‌نفر تا پای مرگ زیر شکنجه با نیّت برقراری عدالت مقاومت می‌کند و نجس است، اما ساواکی شکنجه‌گر چون نماز می‌خواند پاک است؟ حتی شیطان هم خدا را قبول دارد و شما برای چه می‌گویید هر که خدا را قبول ندارد، نجس است؟
«عزیز یوسفی» گفته بود:
«مذهبی‌ها مرا مثل سگ نجس می‌دانند، در حالی که ۲۵ سال است دارم زندان را تحمل می‌کنم. مرا به‌عنوان انسانی که مبارزم نجس می‌دانند ولی آن حسینی جلاد که مرا شکنجه می‌کند پاک است. آن ثابتی که می‌آید دستور شکنجه می‌دهد را نجس نمی‌دانند. لیوانش را آب نمی‌کشند، ولی لیوان مرا آب می‌کشند.»
فراموش نمی‌کنم که بعدها در زندان مشهد جواد منصوری و حجت الاسلام مروی سماورچی می‌گفتند:
ناهیدی، شکنجه‌گر ساواک که فدائیان ترورش کردند، چون نماز می‌خوانده پاک است، امّا شکرالله پاکنژاد نجس.
ساواک که نقل فتوا یا بهتر بگویم بیانیه نجس ـ پاکی در زندان‌ها را حلوا حلوا می‌کرد، از یکسو نامه های خصوصی، و به‌ ویژه بازجویی‌های امثال وحید افراخته، منیژه اشرف‌زاده کرمانی و یکی دو نفر دیگر را به روحانیون زندان و نیز امثال عسگراولادی و لاجوردی و…، داده بود تا بخوانند و بروند برای دیگران تعریف کنند. از سوی دیگر، تک نویسی های بخصوصی را به رخ برخی از زندانیان مقاوم می‌کشید که کسانی ضمن اطلاع رسانی از فلان جلسه و فلان تحلیل، به بازجوها نوشته بودند: ما معتقدیم شاه و ساواک از مجاهدین بهتر‌ هستند…اصلا با روش مجاهدین، دین ما و اسلام ما از بین می‌رود.
ساواک از مجاهدین عزیزتر می‌شود
امثال حبیب الله عسکراولادی و… که ۱۵ بهمن ۱۳۵۵، با سپاس سپاس اعلیحضرتا آزاد شدند تغییر ایدئولوژی (و حوادث تلخ مربوط به آن را) پیراهن عثمان کردند و گفتند:
زندان دیگر به ضدّ خودش تبدیل شده. تکلیف این است که برویم بیرون.
انصافاً عسگراولادی و دوستانش زندانیان مقاومی بودند. اما حالا می‌گفتند طالقانی، مهدوی کنی. لاهوتی و هاشمی رفسنجانی هم با وضعی که در داخل زندان به وجود آمده، به این نتیجه رسیده اند که اگر بشود، بروند بیرون از زندان و یک جریان دیگری را به وجود بیاورند.
شماری از زندانیان گفته بودند ساواک از مجاهدین بهتر است. چون مجاهدین مخالفین خودشان را زیر فشار می‌گذارند، به آنان مارک می‌زنند بریده و ساواکی و خرده بورژوا لقب می‌دهند. بایکوت می‌کنند و سر سفره راهشان نمی‌دهند…
کم کم رویارویی با مجاهدین به انگیزه مبارزه تبدیل می‌شود.
آنقدر مخالفت با مجاهدین باب می‌شود که بعضی‌ها که خویش و آشنائی در بندهای دیگر داشتند از آنان می‌خواستند نام کسانی را که مخالف مجاهدین هستند یواشکی به آن‌ها اطلاع دهند.
چه درست گفته است محمد حنیف‌نژاد «ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮاﻫﺪ از ﻳﻚ ﻣﻮﺿﻊ ارﺗﺠﺎﻋﻲ دﻓﺎع ﻛﻨﺪ ﭼﺎره ای ﻧﺪارد ﺟﺰ آﻧﻜﻪ ﺑﺮ ﻣﻮﺿﻌﻲ ارﺗﺠﺎﻋﻲ ﺗﺮ ﺗﻜﻴﻪ ﻛﻨﺪ.»
سپاس‌گویان (که برخی از آنان سال‌ها زندانی کشیده بودند و سال ۴۹ در زمان تیمسار فرسیو، برای عفو شاهانه، هیچ ارزشی قائل نشدند و پیش تر هم حاضر نبودند برای رهائی از بند حتی یک سطر بنویسند)، این بار ترک زندان را به بهانه رویارویی با مجاهدین توجیه می‌کنند.
گروه سپاس (سپاس‌گویان) ۱۵ بهمن سال ۵۵ آزاد شدند. مهدوی کنی و تعدادی دیگر را پیش از این تاریخ آزاد کرده بودند. اسدالله بادامچیان، شب ۲۸ مرداد ۵۵ آزاد شد…
اسدالله لاجوردی و محمد کچویی نه با گروه سپاس، (موافق آنان نبودند)
 دیرتر مرخص شدند. لاجوردی ۲۷ مرداد ۵۶ و کجویی ۲۸ مرداد ۵۶
کینه‌ها شکل گرفت و بایکوت‌ها تشدید شد
رفتار مجاهدین و مخالفین شان روی هم تأثیر متقابل می‌گذاشت. یعنی هرکدام برای بروز ماهیت فکری و اجتماعی دیگری نقش شرط را بازی می‌کرد. از یک‌سو دهن‌کجی مجاهدین به جریان راست ارتجاعی و میدان ندادن به آنان، شرط مساعدی می‌شد برای تشدید گرایش‌های روشنفکرستیزی در میان روحانیون و مریدانشان، و از آن‌سو واکنش منفی روحانیون نسبت به مجاهدین خلق و روشنفکران به‌طور مشخص، شرطی می‌شد برای مقابله مجاهدین با جریانی که فکر می‌کردند صلاحیت ندارند و سّد راه تکامل شده‌اند.
خلاصه کینه‌ها شکل گرفت و بایکوت‌ها تشدید شد و هر گروه هم برای خودش دلائل کافی و وافی داشت.
محمد کچوئی که پیش تر به مجاهدین گرایش داشت و برخی جزوه‌های سازمان را بعد از ریزنویسی روی کاغذ سیگار در پشت جلد قرآن و مفاتیح به شکل ظریفی جاسازی می‌کرد و با خطرپذیری بسیار، بیرون می‌فرستاد، یا محمد علی رجایی که همانند عزت شاهی، شکنجه های زیادی دیده و هر دو مقاومت کم نظیری کردند و جز نیت خیر نداشتند، صحبت از نجاست کفار و…می کردند. آنان نمی‌پذیرفتند که به دام نقشه های ساواک افتاده‌اند.
یکی از مخالفین مجاهدین می‌گفت: وقتی بچه های سازمان حتی نمی‌گذارند ماها دست به شیر سماور بزنیم خب این یعنی در جامعه مورد نظر آنان ما باید خفقان بگیریم و دک بشویم.
یکی دیگر می‌گفت: حالا ما را بایکوت می‌کنند؟ صبر کن پایمان به بیرون برسه، مجاهدینی بسازیم که حّظ کنند! اوضاع نعل بالنعل همانگونه پیش می‌رفت که ساواک می‌خواست.
یادآوری کنم که عملکرد جریان تقی شهرام با تأیید سازمان چریکهاى فدایی خلق روبرو نشد و حتى پس از انقلاب و تغییر نام آن جریان (ابتدا بعنوان وحدت انقلابى و سپس پیکار) این وضع تغییر نکرد.
آدرس ویدیو
سایت همنشین بهار
ایمیل
hamneshine_bahar@yahoo.com

روابط پوشيده رهبرمعظم ! با پولشوئي ۸۷ ميليارد دلاری !!

برای مزید اطلاع و شناخت؛ شاهکار هنری جدید گروه «فنان ابو محمد»

برای مزید اطلاع و شناخت؛ شاهکار هنری جدید گروه «فنان ابو محمد»

اسماعیل وفا یغمایی


Photo: ‎برای مزید اطلاع و شناخت 
شاهکار هنری جدید گروه «فنان ابو محمد» 
اسماعیل وفا یغمائی 

چند روزی است که هنرمند مجاهد  و با استعداد«روزبه» و گروهش ترانه جدیدی را تولید کرده و روی سایتها و یوتیوب گذاشته اند.
هویت وشکل و محتوای ترانه
 اسم این ترانه« کلکسیون» است
در این لینک میتوانید بشنوید
http://www.youtube.com/watch?v=GGSA9FGki7k
این ترانه با تکنیکهای ترانه های رپ ساخته شده و محتوای این ترانه مزدور خواندن،لش بودن، اطلاعاتی بودن،جلاد و همکار لاجوردی بودن،جیره خوار بودن ،خونخوار بودن،خوک بودن،لمپن فیس بوکی بودن،و....شماری از افراد معترض و منتقد و تکرار برگرداناین فراز معروف:
میمون هر چی زشت تره
بازیش بیشتره
میباشد.
روزبه خواننده این ترانه،جوان با استعداد هنرمندی است  که من می شناسمش و میدانم پدرش سالهاست در مبارزه با خمینی جان باخته و مادرش از اعضای مجاهدین است این ترانه را  روزبه با گروهش اجرا کرده است.

 چه کسانی در این ترانه مورد حمله و توهین قرار دارند
حنیف حیدر نژاد، ایرج شکری،محمد رضا روحانی، دکتر کریم قصیم،محمد علی اصفهانی، اسماعیل وفا یغمائی،مازیار ایزد پناه،ایرج صیاحی،همنشین بهار،عاطفه اقبال،و مهناز قزلو ، باتوجه به تصاویری که در این ترانه مصور  قابل رویت است، چهره های سیاه و منفی و اهریمنی مورد نظر در این ترانه اند. 
  
هویت و شناسائی افراد مورد نظر:
تمام این افراد سالهاست پناهنده سیاسی اند .
*پنج تن از این افراد،یغمائی، قصیم، روحانی، اصفهانی،شکری اعضای سابق شورای ملی مقاومتند که در میان این پنج تن، دو تن شاعر و نویسنده و ترانه سرا،یک تن وکیل ،یک تن دکتر، و یک تن روزنامه نگار است.
*سه تن یعنی عاطفه اقبال، همنشین بهار،ایرج صیاحی، رزمندگان سابق  و زندانیان سیاسی دوران خمینی اند.همنشین بهار همچنین زندانی سیاسی دوران شاه است.
*یک تن ،ایرج مصداقی زندانی سیاسی دوران خمینی و فعال شناخته شده دفاع از حقوق زندانیان و از برجسته ترین افشاگران جنایات آخوندهاست.
*یک تن مهناز قزلو نویسنده و فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی دوران خمینی است.
وسر انجام مازیار ایزد پناه هوادار سابق مجاهدین، متخصص سیبرنتیک و استاددر نواختن نی و کمانچه و ترانه سرا و شاعر است.
سابقه سیاسی این افراد در مبارزه با استبداد و ارتجاع در رابطه با کسانی چون قصیم و روحانی چهل ساله و در رابطه با دیگران بین سی تابیست سال است.
این ترکیب و هویت کسانی است که در این ترانه مورد نظرند. این افراد که تمامشان مخالف حکومت آخوندها هستند هریک به دلایل خاص خود، مجاهدین و شورا و یا هواداری از مجاهدین و شورا را ترک کرده و در زمره منتقدان یا مخالفان  مجاهدینند.
این شناسنامه این ترانه و افراد مورد نظر است.می شود خواند و تامل کرد.

در باره «فنان ابو محمد» و ارتباطش با این ترانه
من نه با این ترانه که چندان مهم نیست ،و نه با روزبه و گروهش کاری ندارم.بطور شخصی نیز نگران چیزی نیستم. فکر میکنم سایرین هم همینطور باشند، ولی در رابطه با شناخت سیاسی«فنان ابو محمد» که ایده تمام کارکردهای سیاسی،تشکیلاتی، عقیدتی و لاجرم هنری از اندیشه مبارک اومیتراود، و آن گروهی که پیرامون او بمثابه «ارکان و اقطاب اصلی» که سکان تشکیلات «فنان ابو محمد» را در دست دارند به اجرای دستور  میپردازند کار دارم.
چرا میگویم «فنان ابو محمد»
من این گروه را بنا بر سنت عربها و عراقی ها«جماعه فنان ابو محمد» نام میگذارم و توضیح اینکه عربها و چنانکه من شاهد بودم عراقی ها شخص را با نام پسر بزرگش نام میگذارند و می خوانند. در دورانی که من در عراق بودم و پس از حمله اول آمریکا به عراق، گاه بعنوان خبر نگار رادیو مجاهد اینجا و آنجا سفر میکردم عراقیها از ما با نام مجاهد  یا سازمان مجاهدین نام نمی بردند بلکه میگفتند«جماعت مسعود رجوی» درست هم میگفتند زیرا بواقع از سال 1364 و آغاز پا گرفتن رهبری عقیدتی ما جز جماعت رهبر نبودیم زیرا تمام قدرت در زوایای مختلف و البته با تائیدات و کوششهای تک تک ما! به «ابومحمد»سپرده شد.
حضور حاضر و غایب
ابومحمد  ما،حدود دوازده سال است «حضور حاضر و غایب» است.در غیبت است ولی مطلقا منش و اندیشه اوست که در تمام کارکردهای جماعت میتراود و منعکس میشود. 
تمام کار کردهای سیاسی ، عقیدتی، تشکیلاتی، برخورد با دشمن، برخورد با مخالف و منتقد، و همه چیز و همه چیزمستقیم و قاطع و صریح ازآستان پر جلال و ملکوتی«فنان ابومحمد» صادر میشود. 
کسی که در این تردید کند مطلقا از سازمان مجاهدین سابق،کارکردهای انقلاب ایدئولوژیک،تاریخچه این بیست و هشت سال اخیر،و هویت کنونی جماعه«ابو محمد »هیچ چیز، صد باره تاکید میکنم هیچ چیز نمی داند و نمی تواند بداند.
برای شناخت درست باید ادراکی صحیح  اگر چه نسبی، از کارکردهای«ابو محمد» از دستور مبارزه مسلحانه با رژیم خمینی، و سفر به فرانسه، وازدواجها و انقلاب در ایدئولوژی، وسفر به عراق و آمیزش و مخالطت با صدام و ملک حسین و ملک ...داشت، وعملکردهای سیاسی و نظامی و دیپلماسی سیاسی ابومحمد را در زمینه سیاست داخلی و خارجی شناخت تا سیمای پر جلال او  قابل رویت بشود.

سیمای منتقد و مخالف در نظرگاه «فنان ابو محمد»
برای «فنان ابو محمد» مخالف و منتقد معنائی ندارد.شما از «فنان ابو محمد» بخواهید چند مخالف و منتقد خود را ، حتی به شماره انگشتان دست که مزدور و اطلاعاتی و جلاد و شکنجه گر نیستند و بعنوان منتقد مورد تائید اویند معرفی کند .من در برابر او به نشانه احترام  و انتقاد از خودتعظیم خواهم کرد.
ابو محمد با جماعت خویش و تشکیلاتی هنوز بسیار نیرومند وغنی از لحاظ مالی، و پر تکاپو در صحنه سیاست خارجی، ولی در عین حال، تشکیلاتی که به نظر من بطور واقعی سالهاست « فاقد ایدئولوژی» و نیزپس از عملیات فروغ «فاقد یک استراتژی قابل توضیح و توجیه» برای میلیونها ایرانی در خارج مرزهای ایران است،  با شناختی که از ذات و ماهیت خویشتن خویش، ووضعیت خود، و جماعت خود دارد:
او میداند، که نمیتواند به هیچ انتقاد و ایرادی پاسخ گوید. او خیلی خوب میداند پذیرش اولین انتقاد و پاسخگوئی منطقی به یک ایراد، یعنی به سرعت برق، بازگشتن به نقطه آغاز و تشریح و توضیح ماجرا در باره شروع مبارزه مسلحانه ،شکست استراتژی پیروزی ششماهه! چرائی آن دریای خون فرو ریخته، ازدواجهای غریب، رفتن به عراق، وصدها حدیث و ماجرا   که تازه ترین پرده اش، در لیبرتی بر صحنه است.
فنان ابو محمد روشنتر از هرکس، تاکید میکنم روشن تر از هر کس این را می بیند ، میداند و می فهمد، ارکان اطراف او نیز این را میدانند، که زمان ، همزمان! هم بر ضد و در عین حال به نفع «فنان ابو محمد» است. 

استراتژی «فنان ابو محمد»
یکی از چشمهای  استراتژی«فنان ابو محمد» خیره برامید بستن به هر چه بیشتر ضخیمتر شدن ستونهای جنایات ملایان پلید حاکم بر ایران، یعنی «وجه سلبی»   دارد.«وجه سلبی» حکومت ملایان «ستون ایجابی» استراتژی اوست.
هر چه فساد و جنایت وخونریزی ملایان بیشتر بشود «فنان ابو محمد» امکان بیشتری برای بقای خود، با اتکا بر «وجه سلبی» میبیند.
 چشم دیگر «فنان ابو محمد» به چرخش سیاسی غرب بخصوص آمریکا وتحرکات کشورهائی مثل اسرائیل و عربستان و... بر علیه حکومت خونریز ملایان دارد.هر دندان کروچیدن غرب بر علیه ملایان آتش امید را دردل او بر میافروزد و هر نرمش و سازش سیاستگران غربی مجلس عزای اوست در این زمینه گاه واقعا انعکاسات خبری رسانه های این بزرگوار بسیار مضحک میشود که امروز از فلان حکت فلان دولت ستایش و فردا مورد نقد قرار میگیرد.
در این راستا و این استراتژی که بنظر من هیچ اتکائی بر کنش و واکنشهای مردم داخل کشور(بنا به تعبیر توده های بیهوده) و گروهها و شخصیتهای داخل ایران ندارد «فنان ابو محمد» وجود لیبرتی را برای همین و در راستای همین استراتژی میخواهد حتی اگر نیمی از افرادش به شهادت برسند.در همین جاست که میتوانیم وارد برخی مسائل مبهم در باره اشرف و لیبرتی بشویم و بدانیم چیزی وجود دارد که دوازده سال است ماجرای اشرف و لیبرتی را به درازا کشانده است و چرا هزاران بار تکرار شده اشرف( و اکنون لیبرتی) پایگاه استراتژیک جنبش است.
درنظرگاه «فنان ابو محمد» ،در ادامه روند جنایات ملایان حاکم بر ایران ودرچرخش  احتمالی سیاسی غرب، تشکل لیبرتی، اگرچه نیمی از افراد آن سالخورده اند و یا حتی دچار تناقضند، میتواند بمثابه یک نقطه واقعی تحرک و خیزش و جذب، نقشی تاریخی بازی کند.  اگر بسا اتفاقات اتفاق بیفتد این غیر واقعی هم نیست.
«فنان ابو محمد» این را میداند. به این اعتقاد دارد. زیرا چاره دیگری ندارد.زیرا تازیانه جبر او را سالهاست به پیش میراند و بس.
او میداند ،حتی بقای سیمای مثبت تاریخی پس از پایان زندگی مادی  او بستگی به این دارد، و اگر این ، یعنی پیروزی،اتفاق نیفتد سیمای «فنان ابومحمد» در تاریخ ایران سیمائی خواهد بود که نه یک سیمای مبارزاتی، بلکه سیمای یک رهبر فرقه را با کارکردهای عجیب و غریب غیر شرعی و عرفی را به نمایش میگذارد وفقط به درد سریالهای تلویزیونی دهه های آینده خواهد خورد و بس. 
در همین جاست که معنای ترانه کلکسیونر بارز میشود.
 منتقد و مخالف  کارکردهای سیاسی، ایدئولوژیک و استراتژیک «فنان ابومحمد» را به چالش میکشد،وترانه «کلکسیونر» سند قاطع و روشن هنری «فنان ابو محمد» در رابطه با منتقد و مخالف است. 
روزبه و اعضای ارکستر هیچ گناهی ندارند و هیچ خلافی مرتکب نشده اند.ترانه کلکسیونر بطورخاص الخاص،بطور روشن عمق فرهنگ ناب و اخلاق  واقعی و منشهای شخصی و مستحکم و جا افتاده اخلاقی و تربیتی «فنان ابو محمد» را از دوران کودکی تا همین امروز نشان میدهد. این اخلاق واین منش و این تربیت است که ادعا دارد میخواهد بر ملتی هشتاد میلیونی حکم براند و این اندیشه و رنگ است که میخواهد ایران آینده را بسازد. تاکید میکنم ترانه را دست کم نگیرید نه بخاطر مورد حمله قرار گرفتگان بلکه برای شناخت واقعی «فنان ابو محمد».
مرزی بین منتقد و مخالف و جلادان اوین و مزدوران اطلاعاتی برای «فنان ابو محمد» وجود ندارد.
من فکر میکنم در دادگاه ملت ایران در آینده به احتمال زیاد تبهکارترین مجرمان جلادان و ماموران اطلاعاتی حکومت خامنه ای اند. بنابراین میتوان دانست با این ترانه و با راندن ما به این حیطه آنچه درجمجمه «فنان ابو محمد» میگذرد چیست!.
نکته دوم، با فرض پیروزی «فنان ابو محمد» و ترکیبی که در این ترانه مورد حمله قرار گرفته اند میتوان فهمید :
زندانها و شکنجه گاههای آینده ایران خیالی «فنان ابو محمد» در گام اول از چه کسانی لبریز خواهد شد، از شاعران، آهنگسازان، روزنامه نگاران، پزشکان،حقوقدانان،فعالان حقوق بشر و... فکر میکنم این اصناف بر جسته ترین مدافعان فرهنگ و هنر و آزادی در هر کشورند و امروز در ترانه ای که «روزبه» با دهان «فنان ابو محمد» میخواند میتوان اوج نفرت غلیظ و شدید و تقطیر شده «فنان ابومحمد» را ازاین اصناف وجماعات بمثابه مشت نمونه خروار است دریافت.
برای «فنان ابو محمد» و جماعتش تا جائیکه به شخص آنها بعنوان انسان مورد نظر است آرزوی سلامت میکنم. واقعا،ولی با اتکا به شعر پدر   پر شکوه شعرمدرن ومعاصر ایران احمد شاملو که فرمود:
آنك نشمه نايب! كه پيش مي آيد 
عريان با خال پركرشمه انگ وطن بر شرمگاهش
اينك رپ رپه طبل
تشريفات آغاز مي شود
هنگام آن است كه تمامت نفرتم به نعره اي بي پايان تف كنم
من بامداد نخستين و آخرينم
هابيلم بر سكوي تحقير
شرف كيهانم من ، تازيانه خورده خويش
كه آتش سياه اندوهم ، دوزخ را از بضاعت ناچيزش شرمسار مي كند
و بمثابه شاعری ایرانی که به سهم اندک خود خون شرف و شکوه فرهنگ ایران را دررگان شعر خود پاسداری میکند می گویم، :
چنین که تو تصاویر ما را به پنداری پلید و توهین آمیز و دریده ، در کنار جلادان و مزدوران رژیم خونخوار ملایان می آویزی
من امروزبا تاکید بر اینکه:
 آن ذره که در حساب ناید مائیم
بعنوان یک تن از گروه مورد تهاجم تو وبا احترام واتکا  و یاری گرفتن ازنیروئی و «فردیتی» که متکی  نه به بیگانه و دخیل بر باد بستن بل به «فرهنگ ملی وزبان ملی و عظمت جمعیت» تمامی ملت بزرگ ایران است و باید از این همه و از تک تک این ملت و منجمله آنانکه مورد توهینشان قرار داده ای به دفاع برخاست ،قاب عکس  آن هویت  بیشرم راکه تو نگاهبان آنی در کنارخامنه ای و خمینی می آویزم.
برخیز و بنگر
وبادا که آیندگان قضاوت کنند 
و روسیاه هر که در او غش باشد.
اسماعیل وفا یغمائی

دوم ژانویه 2014 میلادی
 -----------
شعر ناگاه نبودن و مرگ
احمد شاملو
من با مدادم ، سرانجام خسته
بي آنكه جز با خويشتن به جنگ برخواسته باشم
هرچند جنگي از اين فرساينده تر نيست
كه پيش از آن كه باله برانگيزي
آگاهي كه ساغي عظيم كركسي گشوده بال
برسراسر ميدان گذشته است
تقدير از تو گدازي خون آلوده در خاك كرده است
و تو را از شكست و مرگ گريزي نيست
من بامدادم
شهروندي با اندام و هوشي متوسط
نسبم با يك حلقه به آوارگان كابل مي پيوندد
نام كوچكم عربي است ، نام قبيله ايم تركي ، كنيه ام پارسي
نام قبيله ايم شرمسار تاريخ است ، و نام كوچكم را دوست نمي دارم
تنها هنگامي كه تو ام آوازم مي دهي ، اين نام زيبا ترين كلام جهان است و آن صدا غمناك ترين آواز استمداد
در شب سنگين برفي بي امان به اين رباط فرود آمدم
هم از نخست ، ويرانه ، خسته
در خانه اي دلگير انتظار مرا مي كشيدند ، كنار سقاخانه آئينه ، نزديك خانقاه درويشان
بدين سبب است شايد كه سايه ابليس را هم از اول همواره در كمين خود يافتم
در پنج سالگي هنوز از ضربه ناباور ميلاد خويش پريشان بودم و با شقشقه لوك مست و حضور ارواحي خزندگان زهر آلود بر مي باليدم
ريشه در خاكي شوم
در برهوتي دور افتاده تر از خاطره غبار آلود آخرين رشته نخل ها
در حاشيه آخرين خشك رود
در پنج سالگي باديه بر كف در ريگزار عريان
به دنبال نقش سراب مي دويدم
پيشاپيش خواهرم كه هنوز با جزبه كهربائي مرگ بيگانه بود
نخستين كه در برابر چشمانم ، هابيل مغموم از خويشتن تازيانه خورد
شش ساله بودم
و تشريفات سخت در خور بود
صف سربازان بود با آرايش خاموش پيادگان سرد شطرنج
و شكوه پرچم رنگين رقص و دار دار شيپور و لپه لپه فرصت سوز طبل
تا هابيل از شنيدن زاده خويش زرد روئي نبرد

بامدادم من
خسته از باخويش جنگيدن
خسته سقا خانه و خانقاه و سراب
خسته كوير و تازيانه و تحميل
خسته خجلت از خود بردن هابيل
ديريست تا دم بر نياوردم
ما اكنون هنگام آن است
كه از جگر فريادي برآورم
كه سرانجام اينك شيطان كه بر من دست مي گشايد
صف پيادگان سربه آراسته است و پرچم با هيبت رنگين برافراشته
تشريفات بر ضوربه كمال است و بي
راست بر خور انساني كه برآنند
تا همچون فتيله پر دود شمعي بها به مقراضش بچينند
در برابر صف سردم واداشتند و دهان بند زردوز آماده است
برسينه حلبي كنار دسته اي ريحان و پيازي مشك بو
آنك نشمه نايب كه پيش مي آيد عريان با خال پركرشمه انگ وطن بر شرمگاهش
اينك لپ لپه طبل
تشريفات آغاز مي شود
هنگام آن است كه تمامت نفرتم به نعره اي بي پايان تف كنم
من بامداد نخستين و آخرينم
هابيلم بر سكوي تحقير
شرف كيهانم من ، تازيانه خورده خويش
كه آتش سياه اندوهم ، دوزخ را از بضاعت ناچيزش شرمسار مي كند




دلم كپك زده ، آه
كه سطري بنويسم از تنگي دل
همچون مهتاب زده اي
از قبيله آرش ، بر چكاد صخره اي ، زه جان كشيده تا بن گوش
به رها كردن فرياد آخرين
كاش دلتنگي نيز نام كوچكي مي داشت
تا به جانش مي خواندي
نام كوچكي تا به مهر آوازش مي دادي
همچون مرگ كه نام كوچك زندگي است
و بر سكو وداعش به زبان مي آوري
هنگامي كه قطار بان ، آخرين سوتش را بدمد
و فانوس سبز به تكان درآيد
نامي به كوتاهي آهي
كه در غوغاي آهنگين غلتيدن سنگين پولاد بر پولاد به لب جنبه اي بدل مي شود
به كلامي گفته و ناشنيده انگاشته
يا ناگفته اي ، شنيده پنداشته
سطري ، شتري ، شعري ، نجوايي يا فريادي گلو در
تا به گوشي برسد يا نرسد
و مخاطبي بشنود يا نشنود ، و كسي درياب يا نه
كه چرا فرياد ، يا با چه مايه از نياز
و كسي درياب يا نه
كه مفهومي بود اين ، يا مصداقي
صوت واژه اي بود اين بر آستانه زايشي يا فرسايشي
ناله مرگي بود اين ، يا ميلادي
فرمان رحيل قبيله مردي بود اين يا نامردي
خاني كه وادي به بركت راه مي نمايد ، يا خائني كه به كجراه نامرادي مي كشاند
و چه برجاي مي ماند آنگاه كه پيكان فرياد از چله رها شود
نيازي ارضاء شده ، پرتابه اي به در از خويش ، يا زخمي ديگر به آماج خويشتن
و بگو با من ، بگو با من ، كه مي شنود و تازه چه تفسير مي كند‎
 
چند روزی است که هنرمند مجاهد و با استعداد«روزبه» و گروهش ترانه جدیدی را تولید کرده و روی سایتها و یوتیوب گذاشته اند.
هویت وشکل و محتوای ترانه

اسم این ترانه« کلکسیون» است

در این لینک میتوانید بشنوید

 

http://www.youtube.com/watch?v=GGSA9FGki7k

 

این ترانه با تکنیکهای ترانه های رپ ساخته شده و محتوای این ترانه مزدور خواندن،لش بودن، اطلاعاتی بودن،جلاد و همکار 

لاجوردی بودن،جیره خوار بودن ،خونخوار بودن،خوک بودن،لمپن فیس بوکی بودن،و....شماری از افراد معترض و منتقد و 

تکرار برگرداناین فراز معروف:

میمون هر چی زشت تره
بازیش بیشتره

میباشد.

روزبه خواننده این ترانه،جوان با استعداد هنرمندی است که من می شناسمش و میدانم پدرش سالهاست در مبارزه با خمینی جان

 باخته و مادرش از اعضای مجاهدین است این ترانه را روزبه با گروهش اجرا کرده است.

چه کسانی در این ترانه مورد حمله و توهین قرار دارند


حنیف حیدر نژاد، ایرج شکری،محمد رضا روحانی، دکتر کریم قصیم،محمد علی اصفهانی، اسماعیل وفا یغمائی،مازیار ایزد پناه،ایرج 

مصداقی، همنشین بهار، عاطفه اقبال، و مهناز قزلو ، باتوجه به تصاویری که در این ترانه مصور قابل رویت است، چهره های سیاه و منفی و اهریمنی مورد نظر در این ترانه اند.

هویت و شناسائی افراد مورد نظر:

تمام این افراد سالهاست پناهنده سیاسی اند.

*پنج تن از این افراد، یغمائی، قصیم، روحانی، اصفهانی، شکری اعضای سابق شورای ملی مقاومتند که در میان این پنج تن، دو تن شاعر و نویسنده و ترانه سرا،یک تن وکیل ،یک تن دکتر، و یک تن روزنامه نگار است.
*سه تن یعنی عاطفه اقبال، همنشین بهار،ایرج مصداقی رزمندگان سابق و زندانیان سیاسی دوران خمینی اند.همنشین بهار همچنین زندانی سیاسی دوران شاه است.

*یک تن ،ایرج مصداقی زندانی سیاسی دوران خمینی و فعال شناخته شده دفاع از حقوق زندانیان و از برجسته ترین افشاگران جنایات آخوندهاست.

*یک تن مهناز قزلو نویسنده و فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی دوران خمینی است.

و سر انجام مازیار ایزد پناه هوادار سابق مجاهدین، متخصص سیبرنتیک و استاددر نواختن نی و کمانچه و ترانه سرا و شاعر است.

سابقه سیاسی این افراد در مبارزه با استبداد و ارتجاع در رابطه با کسانی چون قصیم و روحانی چهل ساله و در رابطه با دیگران بین سی تابیست سال است.

این ترکیب و هویت کسانی است که در این ترانه مورد نظرند. این افراد که تمامشان مخالف حکومت آخوندها هستند هریک به دلایل خاص خود، مجاهدین و شورا و یا هواداری از مجاهدین و شورا را ترک کرده و در زمره منتقدان یا مخالفان مجاهدینند.

این شناسنامه این ترانه و افراد مورد نظر است.می شود خواند و تامل کرد.


در باره «فنان ابو محمد» و ارتباطش با این ترانه 

من نه با این ترانه که چندان مهم نیست ،و نه با روزبه و گروهش کاری ندارم.بطور شخصی نیز نگران چیزی نیستم. فکر میکنم سایرین هم همینطور باشند، ولی در رابطه با شناخت سیاسی«فنان ابو محمد» که ایده تمام کارکردهای سیاسی،تشکیلاتی، عقیدتی و لاجرم هنری از اندیشه مبارک اومیتراود، و آن گروهی که پیرامون او بمثابه «ارکان و اقطاب اصلی» که سکان تشکیلات «فنان ابو محمد» را در دست دارند به اجرای دستور میپردازند کار دارم.


چرا میگویم «فنان ابو محمد»

من این گروه را بنا بر سنت عربها و عراقی ها«جماعه فنان ابو محمد» نام میگذارم و توضیح اینکه عربها و چنانکه من شاهد بودم عراقی ها شخص را با نام پسر بزرگش نام میگذارند و می خوانند. در دورانی که من در عراق بودم و پس از حمله اول آمریکا به عراق، گاه بعنوان خبر نگار رادیو مجاهد اینجا و آنجا سفر میکردم عراقیها از ما با نام مجاهد یا سازمان مجاهدین نام نمی بردند بلکه میگفتند«جماعت مسعود رجوی» درست هم میگفتند زیرا بواقع از سال 1364 و آغاز پا گرفتن رهبری عقیدتی ما جز جماعت رهبر نبودیم زیرا تمام قدرت در زوایای مختلف و البته با تائیدات و کوششهای تک تک ما! به «ابومحمد»سپرده شد.

حضور حاضر و غایب 

ابومحمد ما،حدود دوازده سال است «حضور حاضر و غایب» است.در غیبت است ولی مطلقا منش و اندیشه اوست که در تمام کارکردهای جماعت میتراود و منعکس میشود.

تمام کار کردهای سیاسی ، عقیدتی، تشکیلاتی، برخورد با دشمن، برخورد با مخالف و منتقد، و همه چیز و همه چیزمستقیم و قاطع و صریح ازآستان پر جلال و ملکوتی«فنان ابومحمد»صادر میشود.
کسی که در این تردید کند مطلقا از سازمان مجاهدین سابق،کارکردهای انقلاب ایدئولوژیک،تاریخچه این بیست و هشت سال اخیر،و هویت کنونی جماعه«ابو محمد»هیچ چیز، صد باره تاکید میکنم هیچ چیز نمی داند و نمی تواند بداند.
برای شناخت درست باید ادراکی صحیح اگر چه نسبی، از کارکردهای«ابو محمد» از دستور مبارزه مسلحانه با رژیم خمینی، و سفر به فرانسه، وازدواجها و انقلاب در ایدئولوژی، وسفر به عراق و آمیزش و مخالطت با صدام و ملک حسین و ملک ...داشت، وعملکردهای سیاسی و نظامی و دیپلماسی سیاسی ابومحمد را در زمینه سیاست داخلی و خارجی شناخت تا سیمای پر جلال او قابل رویت بشود.

سیمای منتقد و مخالف در نظرگاه «فنان ابو محمد»

برای «فنان ابو محمد» مخالف و منتقد معنائی ندارد.شما از «فنان ابو محمد» بخواهید چند مخالف و منتقد خود را ، حتی به شماره انگشتان دست که مزدور و اطلاعاتی و جلاد و شکنجه گر نیستند و بعنوان منتقد مورد تائید اویند معرفی کند .من در برابر او به نشانه احترام و انتقاد از خودتعظیم خواهم کرد.
ابو محمد با جماعت خویش و تشکیلاتی هنوز بسیار نیرومند وغنی از لحاظ مالی، و پر تکاپو در صحنه سیاست خارجی، ولی در عین حال، تشکیلاتی که به نظر من بطور واقعی سالهاست « فاقد ایدئولوژی» و نیزپس از عملیات فروغ «فاقد یک استراتژی قابل توضیح و توجیه» برای میلیونها ایرانی در خارج مرزهای ایران است، با شناختی که از ذات و ماهیت خویشتن خویش، ووضعیت خود، و جماعت خود دارد:

او میداند، که نمیتواند به هیچ انتقاد و ایرادی پاسخ گوید. او خیلی خوب میداند پذیرش اولین انتقاد و پاسخگوئی منطقی به یک ایراد، یعنی به سرعت برق، بازگشتن به نقطه آغاز و تشریح و توضیح ماجرا در باره شروع مبارزه مسلحانه ،شکست استراتژی پیروزی ششماهه! چرائی آن دریای خون فرو ریخته، ازدواجهای غریب، رفتن به عراق، وصدها حدیث و ماجرا که تازه ترین پرده اش، در لیبرتی بر صحنه است.
فنان ابو محمد روشنتر از هرکس، تاکید میکنم روشن تر از هر کس این را می بیند ، میداند و می فهمد، ارکان اطراف او نیز این را میدانند، که زمان ، همزمان! هم بر ضد و در عین حال به نفع «فنان ابو محمد» است.


استراتژی «فنان ابو محمد»

یکی از چشمهای استراتژی«فنان ابو محمد» خیره برامید بستن به هر چه بیشتر ضخیمتر شدن ستونهای جنایات ملایان پلید حاکم بر ایران، یعنی «وجه سلبی» دارد.«وجه سلبی» حکومت ملایان «ستون ایجابی» استراتژی اوست.


هر چه فساد و جنایت وخونریزی ملایان بیشتر بشود «فنان ابو محمد»امکان بیشتری برای بقای خود، با اتکا بر «وجه سلبی» میبیند.
چشم دیگر «فنان ابو محمد» به چرخش سیاسی غرب بخصوص آمریکا وتحرکات کشورهائی مثل اسرائیل و عربستان و... بر علیه حکومت خونریز ملایان دارد.هر دندان کروچیدن غرب بر علیه ملایان آتش امید را دردل او بر میافروزد و هر نرمش و سازش سیاستگران غربی مجلس عزای اوست در این زمینه گاه واقعا انعکاسات خبری رسانه های این بزرگوار بسیار مضحک میشود که امروز از فلان حکت فلان دولت ستایش و فردا مورد نقد قرار میگیرد.

در این راستا و این استراتژی که بنظر من هیچ اتکائی بر کنش و واکنشهای مردم داخل کشور(بنا به تعبیر توده های بیهوده) و گروهها و شخصیتهای داخل ایران ندارد «فنان ابو محمد» وجود لیبرتی را برای همین و در راستای همین استراتژی میخواهد حتی اگر نیمی از افرادش به شهادت برسند.در همین جاست که میتوانیم وارد برخی مسائل مبهم در باره اشرف و لیبرتی بشویم و بدانیم چیزی وجود دارد که دوازده سال است ماجرای اشرف و لیبرتی را به درازا کشانده است و چرا هزاران بار تکرار شده اشرف( و اکنون لیبرتی) پایگاه استراتژیک جنبش است.
درنظرگاه «فنان ابو محمد» ،در ادامه روند جنایات ملایان حاکم بر ایران ودرچرخش احتمالی سیاسی غرب، تشکل لیبرتی، اگرچه نیمی از افراد آن سالخورده اند و یا حتی دچار تناقضند، میتواند بمثابه یک نقطه واقعی تحرک و خیزش و جذب، نقشی تاریخی بازی کند. اگر بسا اتفاقات اتفاق بیفتد این غیر واقعی هم نیست.
«فنان ابو محمد» این را میداند. به این اعتقاد دارد. زیرا چاره دیگری ندارد.زیرا تازیانه جبر او را سالهاست به پیش میراند و بس.
او میداند ،حتی بقای سیمای مثبت تاریخی پس از پایان زندگی مادی او بستگی به این دارد، و اگر این ، یعنی پیروزی،اتفاق نیفتد سیمای «فنان ابومحمد» در تاریخ ایران سیمائی خواهد بود که نه یک سیمای مبارزاتی، بلکه سیمای یک رهبر فرقه را با کارکردهای عجیب و غریب غیر شرعی و عرفی را به نمایش میگذارد وفقط به درد سریالهای تلویزیونی دهه های آینده خواهد خورد و بس.

در همین جاست که معنای ترانه کلکسیونر بارز میشود.

منتقد و مخالف کارکردهای سیاسی، ایدئولوژیک و استراتژیک «فنان ابومحمد» را به چالش میکشد،و ترانه «کلکسیونر» سند قاطع و روشن هنری «فنان ابو محمد» در رابطه با منتقد و مخالف است.
روزبه و اعضای ارکستر هیچ گناهی ندارند و هیچ خلافی مرتکب نشده اند.ترانه کلکسیونر بطورخاص الخاص،بطور روشن عمق فرهنگ ناب و اخلاق واقعی و منشهای شخصی و مستحکم و جا افتاده اخلاقی و تربیتی «فنان ابو محمد» را از دوران کودکی تا همین امروز نشان میدهد. این اخلاق و این منش و این تربیت است که ادعا دارد میخواهد بر ملتی هشتاد میلیونی حکم براند و این اندیشه و رنگ است که میخواهد ایران آینده را بسازد. تاکید میکنم ترانه را دست کم نگیرید نه بخاطر مورد حمله قرار گرفتگان بلکه برای شناخت واقعی «فنان ابو محمد».
مرزی بین منتقد و مخالف و جلادان اوین و مزدوران اطلاعاتی برای «فنان ابو محمد» وجود ندارد.
من فکر میکنم در دادگاه ملت ایران در آینده به احتمال زیاد تبهکارترین مجرمان جلادان و ماموران اطلاعاتی حکومت خامنه ای اند. بنابراین میتوان دانست با این ترانه و با راندن ما به این حیطه آنچه درجمجمه «فنان ابو محمد» میگذرد چیست!.
نکته دوم، با فرض پیروزی «فنان ابو محمد» و ترکیبی که در این ترانه مورد حمله قرار گرفته اند میتوان فهمید :
زندانها و شکنجه گاههای آینده ایران خیالی «فنان ابو محمد» در گام اول از چه کسانی لبریز خواهد شد، از شاعران، آهنگسازان، روزنامه نگاران، پزشکان،حقوقدانان،فعالان حقوق بشر و... فکر میکنم این اصناف بر جسته ترین مدافعان فرهنگ و هنر و آزادی در هر کشورند و امروز در ترانه ای که «روزبه» با دهان «فنان ابو محمد» میخواند میتوان اوج نفرت غلیظ و شدید و تقطیر شده «فنان ابومحمد» را از این اصناف وجماعات بمثابه مشت نمونه خروار است دریافت.
برای «فنان ابو محمد» و جماعتش تا جائیکه به شخص آنها بعنوان انسان مورد نظر است آرزوی سلامت میکنم. واقعا،ولی با اتکا به شعر پدر پر شکوه شعرمدرن ومعاصر ایران احمد شاملو که فرمود:

آنك نشمه نايب! كه پيش مي آيد

عريان با خال پركرشمه انگ وطن بر شرمگاهش 

اينك رپ رپه طبل 

تشريفات آغاز مي شود

هنگام آن است كه تمامت نفرتم به نعره اي بي پايان تف كنم 

من بامداد نخستين و آخرينم 

هابيلم بر سكوي تحقير 

شرف كيهانم من ، تازيانه خورده خويش 

كه آتش سياه اندوهم ، دوزخ را از بضاعت ناچيزش شرمسار مي كند 

و بمثابه شاعری ایرانی که به سهم اندک خود خون شرف و شکوه فرهنگ ایران را دررگان شعر خود پاسداری میکند می گویم، :
چنین که تو تصاویر ما را به پنداری پلید و توهین آمیز و دریده ، در کنار جلادان و مزدوران رژیم خونخوار ملایان می آویزی
من امروزبا تاکید بر اینکه:

آن ذره که در حساب ناید مائیم

بعنوان یک تن از گروه مورد تهاجم تو و با احترام و اتکا و یاری گرفتن ازنیروئی و «فردیتی» که متکی نه به بیگانه و دخیل بر باد بستن بل به «فرهنگ ملی وزبان ملی و عظمت جمعیت» تمامی ملت بزرگ ایران است و باید از این همه و از تک تک این ملت و منجمله آنانکه مورد توهینشان قرار داده ای به دفاع برخاست ، قاب عکس آن هویت بیشرم راکه تو نگاهبان آنی در کنارخامنه ای و خمینی می آویزم.

برخیز و بنگر

وبادا که آیندگان قضاوت کنند

و روسیاه هر که در او غش باشد.

اسماعیل وفا یغمائی

دوم ژانویه 2014 میلادی

-----------
شعر ناگاه نبودن و مرگ

احمد شاملو

من با مدادم ، سرانجام خسته 

بي آنكه جز با خويشتن به جنگ برخاسته باشم

هرچند جنگي از اين فرساينده تر نيست

كه پيش از آن كه باله برانگيزي

آگاهي كه ساغي عظيم كركسي گشوده بال

برسراسر ميدان گذشته است

تقدير از تو گدازي خون آلوده در خاك كرده است

و تو را از شكست و مرگ گريزي نيست

من بامدادم

شهروندي با اندام و هوشي متوسط


نسبم با يك حلقه به آوارگان كابل مي پيوندد

نام كوچكم عربي است ، نام قبيله ايم تركي ، كنيه ام پارسي

نام قبيله ايم شرمسار تاريخ است ، و نام كوچكم را دوست نمي دارم

تنها هنگامي كه تو ام آوازم مي دهي ، اين نام زيبا ترين كلام جهان است و آن صدا غمناك ترين آواز استمداد

در شب سنگين برفي بي امان به اين رباط فرود آمدم

هم از نخست ، ويرانه ، خسته

در خانه اي دلگير انتظار مرا مي كشيدند ، كنار سقاخانه آئينه ، نزديك خانقاه درويشان

بدين سبب است شايد كه سايه ابليس را هم از اول همواره در كمين خود يافتم

در پنج سالگي هنوز از ضربه ناباور ميلاد خويش پريشان بودم و با شقشقه لوك مست و حضور ارواحي خزندگان زهر آلود بر مي
 باليدم

ريشه در خاكي شوم

در برهوتي دور افتاده تر از خاطره غبار آلود آخرين رشته نخل ها

در حاشيه آخرين خشك رود

در پنج سالگي باديه بر كف در ريگزار عريان

به دنبال نقش سراب مي دويدم

پيشاپيش خواهرم كه هنوز با جزبه كهربائي مرگ بيگانه بود


نخستين كه در برابر چشمانم ، هابيل مغموم از خويشتن تازيانه خورد

شش ساله بودم 


و تشريفات سخت در خور بود

صف سربازان بود با آرايش خاموش پيادگان سرد شطرنج

و شكوه پرچم رنگين رقص و دار دار شيپور و لپه لپه فرصت سوز طبل

تا هابيل از شنيدن زاده خويش زرد روئي نبرد
بامدادم من

خسته از باخويش جنگيدن

خسته سقا خانه و خانقاه و سراب

خسته كوير و تازيانه و تحميل

خسته خجلت از خود بردن هابيل

ديريست تا دم بر نياوردم

ما اكنون هنگام آن است

كه از جگر فريادي برآورم

كه سرانجام اينك شيطان كه بر من دست مي گشايد

صف پيادگان سربه آراسته است و پرچم با هيبت رنگين برافراشته

تشريفات بر ضوربه كمال است و بي

راست بر خور انساني كه برآنند

تا همچون فتيله پر دود شمعي بها به مقراضش بچينند

در برابر صف سردم واداشتند و دهان بند زردوز آماده است

برسينه حلبي كنار دسته اي ريحان و پيازي مشك بو

آنك نشمه نايب كه پيش مي آيد عريان با خال پركرشمه انگ وطن بر شرمگاهش

اينك لپ لپه طبل

تشريفات آغاز مي شود

هنگام آن است كه تمامت نفرتم به نعره اي بي پايان تف كنم

من بامداد نخستين و آخرينم

هابيلم بر سكوي تحقير

شرف كيهانم من ، تازيانه خورده خويش

كه آتش سياه اندوهم ، دوزخ را از بضاعت ناچيزش شرمسار مي كند



دلم كپك زده ، آه

كه سطري بنويسم از تنگي دل

همچون مهتاب زده اي

از قبيله آرش ، بر چكاد صخره اي ، زه جان كشيده تا بن گوش

به رها كردن فرياد آخرين

كاش دلتنگي نيز نام كوچكي مي داشت


تا به جانش مي خواندي

نام كوچكي تا به مهر آوازش مي دادي

همچون مرگ كه نام كوچك زندگي است

و بر سكو وداعش به زبان مي آوري

هنگامي كه قطار بان ، آخرين سوتش را بدمد

و فانوس سبز به تكان درآيد

نامي به كوتاهي آهي

كه در غوغاي آهنگين غلتيدن سنگين پولاد بر پولاد به لب جنبه اي بدل مي شود

به كلامي گفته و ناشنيده انگاشته

يا ناگفته اي ، شنيده پنداشته

سطري ، شتري ، شعري ، نجوايي يا فريادي گلو در

تا به گوشي برسد يا نرسد

و مخاطبي بشنود يا نشنود ، و كسي درياب يا نه

كه چرا فرياد ، يا با چه مايه از نياز

و كسي درياب يا نه

كه مفهومي بود اين ، يا مصداقي

صوت واژه اي بود اين بر آستانه زايشي يا فرسايشي

ناله مرگي بود اين ، يا ميلادي

فرمان رحيل قبيله مردي بود اين يا نامردي

خاني كه وادي به بركت راه مي نمايد ، يا خائني كه به كجراه نامرادي مي كشاند

و چه برجاي مي ماند آنگاه كه پيكان فرياد از چله رها شود

نيازي ارضاء شده ، پرتابه اي به در از خويش ، يا زخمي ديگر به آماج خويشتن

و بگو با من ، بگو با من ، كه مي شنود و تازه چه تفسير مي كند



با گذشت چند روز از دستگیری بابک زنجانی میلیاردر ایرانی که گفته می شود سرکرده شبکه دور زدن تحریم های ایران در ترکیه است، هنوز ابعاد این دستگیری و دلیل متلاشی شدن شبکه او مشخص نشده است. به ویژه این که رسانه های دولتی ایران به طرز گسترده ای به پرونده زنجانی و دستگیری او پرداخته اند، اما رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران تا کنون در برابر این پرونده، سکوت اختیار کرده اند. از این رو این احتمال مطرح شده است که دستگیری بابک زنجانی اقدامی از سوی دولت حسن روحانی برای اعتماد سازی با غرب در پرونده اتمی ایران باشد.
از بابک زنجانی به عنوان یکی از مهمترین عناصر دور زدن تحریم های بین المللی یاد می شود که ارتباط تنگاتنگی با سپاه پاسداران دارد. هنوز مرجع بازداشت زنجانی مشخص نیست٬ اما به نظر می‌رسد وزارت اطلاعات با همکاری دادستانی تهران پس از صدور دستور حسن روحانی برای برخورد با ''ویژه‌خواران'' اقتصادی٬ اقدام به بازداشت وی کرده باشد.
لو رفتن شبکه بابک زنجانی در ترکیه
این که چه شد شبکه دور زدن تحریم ها که بابک زنجانی آن را اداره می کرد لو رفت و بسیاری از اعضای این شبکه در ترکیه بازداشت شدند، مشخص نیست. اما سایت ''دیگربان'' به نقل از محسن میرشمسی خبرنگار خبرگزاری ''تسنیم'' نزدیک به سپاه پاسداران ایران نقل کرده که در صفحه فیس‌بوک خود نوشته است: ''شبکه ضد‌ تحریم ایران در ترکیه از داخل ایران لو رفته است.''
میرشمسی هیچ اشاره‌ای به نام جریان یا افرادی که به گفته وی در ایران این شبکه را لو دادند نکرده است.
به نوشته ''دیگربان'' محافل سپاه پاسداران ایران اعتقاد دارند که متلاشی شدن شبکه ''ضد تحریم'' جمهوری اسلامی در ترکیه٬ اقدامی از سوی دولت روحانی برای اعتماد سازی در پرونده هسته‌ای بوده است.
ماه گذشته ایران و گروه ۱+۵ به توافقنامه ای اتمی در جریان مذاکرات ژنو دست یافتند. بر پایه این توافقنامه تهران بخشی از فعالیت های اتمی خود را تعلیق می کند و در مقابل، بخشی از تحریم های ایران، کاهش می یابد.
گفته می شود برخی از فرماندهان سپاه پاسداران از این اقدام دولت روحانی به شدت خشمگین هستند و حملات و تهدید‌های دو هفته گذشته آنها علیه دولت یازدهم بی‌ارتباط با این مسئله نیست.
پیشتر در گزارش ها آمده بود که سپاه پاسداران یکی از استفاه کنندگان بزرگ از تحریم های ایران است. اکنون به نظر می‌رسد بازداشت بابک زنجانی گام نخست دولت حسن روحانی برای برخورد با گروه دیگری از فعالان اقتصادی وابسته به سپاه و دیگر نهاد‌های امنیتی و اطلاعاتی باشد.
 
ارتباط بابک زنجانی با مقامات امنیتی رژیم
سایت ''انتخاب'' که ساعتی پیش از اعلام بازداشت زنجانی از احتمال دستگیری وی خبر داده بود٬ روز چهارشنبه ۱-۱-۲۰۱۴ جزئیات تازه‌ای از پرونده وی منتشر کرده است.
این سایت نوشته است زنجانی در سال ۱۳۸۸ شمسی پس از آشنایی با حسین رعیت٬ با اسفندیار رحیم‌مشایی نزدیک ترین فرد به محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری پیشین ایران ارتباط گرفته و از پوشش امنیتی یک نهاد خاص برای فعالیت‌های اقتصادی خود استفاده می‌کرده است.
این گزارش افزوده است که ''بابک زنجانی که از رعیت و هروی برای ارتباط با محافل خودسر استفاده می‌کرده٬ مبالغ سنگین به افراد مختلف پرداخته و از این طریق به سیستم نظارتی نفوذ می‌کند.''
از حسین رعیت یا حسن میرکاظمی شریک زنجانی به عنوان یکی از ''ویژه‌خواران اقتصادی'' و یکی از رهبران لباس شخصی‌های مسلح در ایران نام برده می‌شود.
از رعیت در جریان سرکوب‌ اعتراض‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ شمسی تصاویری با کلت کمری منتشر شده بود که در آن سال بازتاب‌های فراوانی در رسانه‌های خارجی داشت.
نام حسین رعیت پس از بازداشت بابک زنجانی بار دیگر در جریان تیراندازی محمود کریمی٬ مداح شناخته‌ شده تهران در اتوبان ''بابایی'' بر سر زبان‌ها افتاده است.
سایت ''انتخاب''‌نوشته است که رعیت هنگام تیراندازی کریمی به خودروی یک زوج جوان٬ همراه این مداح بوده که همین مسئله
نشان از ارتباط تنگاتنگ این دو نفر دارد.
خبر تیراندازی محمود کریمی را برای نخستین‌بار سایت ''آینده‌آنلاین'' منتشر کرد. این سایت سال گذشته نخستین رسانه‌ای بود که هویت بابک زنجانی و فعالیت‌های وی را فاش کرده بود.
به نظر می‌رسد با دستگیری زنجانی و مطرح شدن دوباره نام حسین رعیت در رابطه با تیراندازی یادشده٬ پرونده فعالیت‌های اقتصادی وی نیز در دستور کار دولت حسن روحانی قرار گرفته باشد.
منبع:العربیه