نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

احضار مجدد 12 نفر از اعضای انجمن اسلامی

حضار مجدد 12 نفر از اعضای انجمن اسلامی و شورای صنفی دانشگاه نوشیروانی بابل به كمیته انضباطی

خبرنامه امیرکبیر: 12 نفر از اعضای انجمن اسلامی و شورای صنفی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل بار دیگر به كمیته انضباطی احضار شدند.

محسن برزگر، ایمان صدیقی، حسام باقری، نیما نحوی، احمد محمد نیا، حمیدرضا جهان تیغ، محمد علمی، راضیه دیلم صالحی، معین اسلامی جم، سیاوش سلیمی نژاد، امیركسری كیانی، كاوه دانشور دانشجویانی هستند كه در تاریخ 5 مرداد ماه امسال باید در كمیته انضباطی حاضر شوند.

اتهامات ذكر شده برای این دانشجویان عبارتست از:

1- ایجاد بلوا و آشوب در فضای دانشگاه

2- توهین به شعائر اسلامی از طریق استفاده از شعارها و الفاظ ركیك

3- اخلال و وقفه در نظم و برنامه های دانشگاه

به گزارش خبرنامه امیرکبیر از بین دانشجویان احضار شده محسن برزگر، ایمان صدیقی ، حسام باقری، حمیدرضا جهان تیغ و سیاوش سلیمی نژاد به مدت 26 روز در زندان و تحت شكنجه های روحی و روانی بودند و هفته پیش با وثیقه از زندان آزاد شده اند و نیما نحوی نیز هنوز در بازداشت به سر می برد.

بعضی از این دانشجویان نظیر محسن برزگر، ایمان صدیقی ، حسام باقری در شش ماه اخیر سومین باری است كه به كمیته انضباطی احضار می شوند و پیش از این به احكامی نظیر توبیخ كتبی و درج در پرونده و همچنین یك ترم محرومیت از تحصیل محكوم شده اند.

نكته جالب توجه این است كه به گفته اكبرزاده معاون دادستان بابل یكی از شاكیان این دانشجویان "كمیته انضباطی دانشجویان دانشگاه بابل" است و به همین دلیل دادستان با اخذ وثیقه 30 میلیون تومانی از هر یك از این دانشجویان آنها را به طور موقت آزاد كرده است و پرونده آنها را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام به دادگاه انقلاب فرستاده است.

دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل در جریان تقلب در انتخابات به مدت 1 هفته ناآرام بود و هر روز عرصه تحصن و درگیری دانشجویان با نیروهای امنیتی و پلیس ضدشورش بود كه در پی آن ده ها دانشجو بازداشت شدند.

جزئیات ارسال ثروت ایران به دیگر کشورها توسط کمیته امداد/ لبنان:






















































3/141 میلیارد، سوریه: 8/8 میلیارد، آذربایجان: 5/20 میلیارد، تاجیکستان: 12.3 میلیارد، ماهانه 90 هزارتومان به صد‌هزار کارگر فلسطینی


هفته گذشته سرپرست کمیته امداد گفته بود: جهیزیه‌دادن کمیته امداد به دختران دم‌بخت برخى از کشورها نه ‌تنها هزینه نیست بلکه سرمایه‌گذارى براى کشور به‌حساب مى‌آید زیرا با هدف انتقال فرهنگ‌و الگوى جمهورى اسلامى به این کشورها انجام شده ‌و دیپلماسى رسمى ‌از آن سود مى‌برد. این اظهار نظر به سرعت مورد توجه مردم قرار گرفت. شاید چون مردمی که در عوارضی و خیابان‌ها پول به صندوق‌های صدقات می‌ریزند تازه فهمیدند ممکن است پولی که به صندوق می‌ریزند تا بلاگردان خود و خانواده‌شان باشد، ممکن است صرف خرید کامپیوتر برای دختران کومور یا صرف خرید جهیزیه برای دختران آذربایجان شود. جالب آنکه طی چهار سال اخیر همزمان با روی کار آمدن دولت نهم، سرپرست کمیته امداد نیز که بعد از انقلاب (24 سال) با حکم امام و بعد رهبری ابقا شده بود، تغییر کرد و با آمدن سرپرست جدید در برخی موارد آمار کمک‌ها گاه تا 100 درصد افزایش داشته است. از طرف دیگر، کمک‌های کمیته امداد در حالی به کشورهای دیگر در جریان است که بعضا رفتارهای غیرعادی از سوی برخی از این کشورها می‌شود. یکی از آنها آتش زدن روغن‌های اهدایی کمیته امداد به آذربایجان بود که در سکوت خبری کسی به آن توجه نکرد. کمیته امداد ایران به برخی کشورها کمک می‌کند که اصولا در زمره کشورهای عقب‌مانده و جهان سوم هستند. برای مثال تهیه جهیزیه برای دختران کومور. تمام کشور کومور 700 هزارنفر جمعیت دارد و حتی در کومور یک هواپیما برای سفر رئیس‌جمهورش سامبی که از شاگردان آیت‌الله مصباح نیز هست، وجود نداشت و ایران برای آمدن سامبی به ایران برایش هواپیما فرستاد.

کمیته امداد لبنان

کشوری که سید حسین نصرالله اهل آنجاست 10452 كیلومتر مربع مساحت دارد اما جمعیت آن مثل مساحتش تقریبا نصف تهران است! ممکن است ندانید، ولی همه مردم آن را مسلمانان تشکیل نمی‌دهند، قومیت‌های لبنان هم متفاوت است، برخی از آنها در ایران هم هستند. عرب‌ها ۶۰درصد، آسوریان و سریانی‌ها ۳۶درصد و ارمنی‌ها ۴درصد، کردها و یهودیان یك درصد از جمعیت لبنان را تشکیل می‌دهند. در لبنان از اواخر سال 66 كمیته‎های امداد امام خمینی لبنان تاسیس و رسما شروع به كار كردند. تعداد واحدهای كمیته امداد لبنان در پایان سال85 (بعد از حدود دو دهه فعالیت) 20 واحد بود. تعداد 460 شهر و روستای لبنان تحت حمایت كمیته‎های امداد قرار دارند. تمامی شاخه‎های اصلی به صورت شورایی مركب از 3 یا 5 نفر اداره می‎شوند و واحد مركزی نیز كه به‌صورت شورای 5 نفره اداره می‎شود، مسوولیت هماهنگی و نظارت بر كار تمامی شاخه‎ها را به‌عهده‌دارد. مجموع كمك‌های پرداختی به مددجویان كمیته‎های امداد لبنان در سال 85 بیش از 1/23 میلیارد لیره لبنان معادل 928/5364/1 دلار (3/141 میلیارد ریال‌) بوده است‌. كل خانوارهای تحت حمایت كمیته‎های امداد لبنان در پایان سال 85 هفت هزار و 486 خانوار باجمعیت 16هزار و 45 نفر بودند. تعداد تحت حمایت‌های سال 85 در مقایسه با سال قبل، یعنی سال 84 (5212 خانوار با جمعیت 13172 نفر) از نظر تعداد خانوار 6/43 درصد و از نظر جمعیت 8/21 درصد افزایش داشته ‌است.

کمیته امداد سوریه

سوریه كشوری است با مساحت 185هزار كیلومتر و جمعیت حدود 5/18 میلیون نفر.تعداد كل خانواده‌های تحت حمایت کمیته امداد سوریه در پایان سال 85، 2126 خانوار با جمعیت 9289 نفر بوده. در سال 85 جمع کمک‌های کمیته امداد سوریه 47.862.111 لیره سوریه‌، معادل 8/8 میلیارد ریال یا معادل 957.242 دلار بود.

کمک ماهانه 90 هزارتومانی ایران به صد‌هزار کارگر فلسطینی

بعداز حمله اسرائیل به فلسطین، در روز قدس و دعوت كمیته امداد با استقرار پایگاه در مكان‌های خاصی نسبت به جمع‎آوری كمك‌های مردمی جهت اهدا به مسلمانان مظلوم فلسطین اقدام كرد. ارزش ریالی كمك‌های جمع‌آوری شده برای مسلمانان مظلوم فلسطین افزون بر 1/4 میلیارد ریال‌ بود. البته این کمک‌ها تنها گوشه‌ای از کمک‌های ایران به مردم فلسطین است. پیش از عید، نخست‌وزیر فلسطین از کمک 250 میلیون دلاری ایران به تشکیلات خودگردان و فلسطینیان خبر داد. به گزارش آفتاب، اسماعیل هنیه سخنانش در شماره روز پنجشنبه روزنامه لبنانی السفیر منتشر شده، گفت: «نتیجه دیدارم از ایران حمایت مالی از فلسطین به ارزش 250 میلیون دلار (برابر 225 میلیارد تومان) و ارائه چند طرح برای حمایت مالی و اقتصادی مستقیم از دولت و ملت فلسطین بود.» هنیه همچنین گفت: «از جمله این کمک‌ها برای مثال اختصاص 120 میلیون دلار(برابر 108 میلیارد تومان) برای حمایت مالی از دولت فلسطین در سال 2007 و نیز اختصاص 45 میلیون دلار برای پرداخت حقوق کارمندان سه وزارتخانه از وزارتخانه‌های تشکیلات خودگردان فلسطین و پرداخت مطالبات خانواده‌های فلسطینی برای 6 ماه است.» هنیه که با این روزنامه لبنانی گفت و گو می‌کرد، افزود: «ایران پذیرفته به 100 هزار کارگر فلسطینی در ماه 100 دلار بپردازد و برای 6 ماه به این کار ادامه دهد که جمع آن 60 میلیون دلار می‌شود.» به گفته او «ایران همچنین پذیرفته به هر کدام از سه هزار ماهیگیری که از چند ماه پیش از رفتن به دریا محروم شده‌اند، در ماه 100 دلار بپردازد و تا 6 ماه به این کار ادامه دهد که جمع کل آن 8/1 میلیون دلار می‌شود.» نخست‌وزیر فلسطین در پایان گفت: «ایران مرکز فرهنگی فلسطین و کتابخانه‌هایی ملی با ارزش 15 میلیون دلار خواهد ساخت و دو هزار خانه ویران‌شده را به ارزش کل 20 میلیون دلار ترمیم خواهد کرد.»

کمیته امداد افغانستان

افغانستان كشوری با مساحت 652 هزار كیلومتر مربع كه نزدیك به 5/28 میلیون نفر جمعیت دارد. با استمرار جنگ داخلی در این كشور، امداد رسانی کمیته امداد به افغانستان از تابستان سال 77 متوقف شد اما با آغاز دوران بعد از طالبان مجددا فعالیت كمیته امداد در دی ماه سال 80 در شهر كابل و در سال 81 در شهرهای هرات و نیمروز (زرنج) آغاز شد.در پایان سال 86 تعداد 5252 خانوار با جمعیت 21777 نفر تحت حمایت ‌كمیته‌های امداد این كشور قرار داشته‌اند. به علاوه در این سال 745 خانوار شامل 3498 نفر دیگر نیز به صورت موردی طی یك یا دو مرحله از خدمات كمیته امداد بهره‌مند شده‌اند.

کمیته امداد آذربایجان

جمهوری آذربایجان با مساحت 86600 كیلومتر مربع حدود 8 میلیون نفر(تقریبا اندازه تهران) جمعیت دارد. كمیته امداد در این كشور تعداد 464 شهر و روستا را تحت پوشش قرار داده است. در پایان سال 86 تعداد 9593 خانوار با جمعیتی معادل 27875 نفر به صورت دائمی تحت حمایت كمیته‌های امداد جمهوری‌آذربایجان قرار داشته‌اند. به علاوه در این سال كمیته امداد تعداد 5148 خانوار با جمعیت 15272 نفر دیگر را به صورت موردی تحت حمایت و مساعدت خود قرار داد. مجموع كمك‌های پرداختی به مددجویان و هزینه‌های اداری وعملیاتی كمیته‌های امداد جمهوری آذربایجان در سال 86 ‎مبلغ 1/86 میلیون منات جدید (معادل 2211694 دلار، معادل 5/20 میلیارد ریال) بوده‎است.

کمیته امداد تاجیكستان‌

تاجیکستان کشوری با مساحت 143 هزار كیلومتر مربع و حدود 7 میلیون نفر جمعیت است. کمیته امداد در سال 73 در شهر دوشنبه ‌افتتاح شد. در پایان سال 86 تعداد 7154 خانوار با جمعیت 27967 نفر تحت حمایت ‌كمیته‌های امداد این كشور قرار داشته‌اند كه اكثریت آنها از خانوادهای بی‎سرپرست و مهاجرین مسلمان بودند. ضمن اینكه تعدادی از خانواده‌های ‌روس تبار هم از حمایت‌های این نهاد برخوردارند. مجموع‌كمك‌های پرداختی به مددجویان و هزینه عملیاتی كمیته امداد تاجیكستان در سال 86 بیش از 4.615.451 سامانی معادل (12.3 میلیارد ریال یا 1.341.701 دلار) بوده است.

کمیته امداد كومور

به نظرتان کومور کجاست. شاید نام آن را تابه‌حال نشنیده باشید، اما حتما عکس رقص‌های عجیب و غریب افرادی که خود را شبیه مردم بدوی آفریقا آرایش کرده بودند جلوی رئیس‌جمهور کشورمان دیدید. رقصی در حاشیه دیدار احمدی‌نژاد از کومور و چند کشور آفریقایی که اواخر سال گذشته ایرنا آن را با آب و تاب زیاد و طی چند خبر منتشر کرد. کومور یک کشور است، که تاریخ اعلام موجودیتش به نیم قرن نمی‌رسد. کشوری با کمتر از یک میلیون نفر جمعیت، یعنی چیزی حدود 790 هزار نفر و مساحتی حدود 2 هزار کیلومتر مربع. برای اینکه ابعاد کومور دستتان بیاید آن را با تهران مقایسه کنید. تهران 19 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد و بیش از 7 میلیون نفر جمعیت (برخی آمارها جمعیت تهران را تا 12 میلیون هم منتشر کردند) همین کشور کوچک هم در جنوب شرقی آفریقا از چشم مسوولان ما مخفی نمانده و آنها به دعوت مقامات عالی‌رتبه كشورهای آفریقایی و با هماهنگی نمایندگی‌های سیاسی و فرهنگی كشورمان در كشورهای تانزانیا، كومور، سیرالئون و ماداگاسكار ارتباطات و مراودات و اقدامات اجرایی خاصی را انجام دادند.(همان کشورهایی که چند وقت پیش محمود احمدی‌نژاد سفری به آنها داشت) از آن جمله می‌توان به تاسیس دفتر کمیته امداد در کومور اشاره کرد. این دفتر در کومور فعالیت‌هایی نظیر سایر کشورها انجام داده است. مثل راه‌اندازی مركز آموزش فنی و حرفه‌ای در چهار رشته: كامپیوتر، برق ساختمان، برق صنعتی، خیاطی و تجاری کمیته امداد از زمان تاسیسش در کومور بیش از 500 خانوار محروم و دارای یتیم در كشور كومور را تحت حمایت قرار داده است. البته تعداد افراد تحت حمایت منتشر نشده است، اما اگر خانوار‌ها را 5 نفری در نظر بگیریم یعنی کمیته امداد در کومور 2500 نفر از مجموع 790 هزار نفر جمعیت کومور را تحت حمایت قرار داده است. البته کوموری‌ها هم قدر کمک‌های ایران را می‌دانند. به گزارش برنا اواخر سال گذشته احمد عبدالله محمد سامبی رئیس‌جمهور کومور طی سخنانی در سالن اجتماعات دفتر کمیته امداد امام خمینی(ره) در کومور از زحمات جمهوری‌اسلامی ایران به ویژه کمیته امداد امام خمینی(ره) در این کشور قدردانی کرد. به گزارش این خبرگزاری سامبی طی این سخنرانی ضمن بیان صحبت‌های رئیس‌جمهور ایران در زمینه فراهم کردن امکانات مناسب توسط ایران در کشور کومور، حضور کمیته امداد در کومور را برای این کشور بسیار خوشایند دانست.

سامبی شاگرد مصباح

احمد عبدالله محمد سامبی (زاده ۵ ژوئن ۱۹۵۸) معروف به آیت‌الله سیاستمدار و روحانی مسلمان سنی (البته در بخش بعدی می‌خوانید که در خاطره‌ای از احمدی‌نژاد، او سامبی را شیعه می‌داند!) اهل مجمع‌الجزایر قمر است. او در سال ۲۰۰۶ رئیس‌جمهور این کشور شد. به قدرت رسیدن او حاصل نخستین انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در تاریخ سراسر کودتای کومور بود. او همچنین نخستین رئیس کشور کومور است که از انجوان می‌آید، جزیره‌ای که در سال ۲۰۰۱ درخواست خود برای جدا شدن از اتحاد جزایر کومور را کنار گذاشت. سامبی مانند اکثر اهالی دیگر قمر مسلمان سنی است و لقب آیت‌الله را به خاطر اقامت و تحصیلش در شهر قم بر او نهاده‌اند. او در قم در مورد نظریه سیاسی اسلامی مطالعه می‌کرد و گفته می‌شود شاگرد محمدتقی مصباح یزدی بوده‌است. پس از آن تحصیلاتش را در سودان و عربستان سعودی پی گرفت.

هواپیمای اختصاصی ایران برای آیت‌الله

یکی از نقدهای جدی احمدی‌نژاد نسبت به دولت اصلاحات، استفاده دولتمردان اصلاحات از هواپیمای تشریفاتی بود. اما در دولت احمدی‌نژاد هرچند خود او از هواپیمای اختصاصی پیشین استفاده نمی‌کرد، اما برای سامبی از ایران هواپیما فرستاده شد تا به ایران بیاید! یک سایت حامی‌‌دولت نهم خبر از آن داد که برای سفر رئیس‌جمهور کومور به ایران، احمدی‌نژاد دستور داده است که یک هواپیمای فالکون از ایران به کومور برود تا او را با خود به ایران بیاورد. این رسانه حامی‌‌احمدی‌نژاد که در چند ماه گذشته به انتشار برخی خاطرات از زبان دوستان و اطرافیان رئیس دولت نهم روی آورده است، نوشت: «رئیس‌‌جمهور کومور، مسلمان و شیعه است. در ایران درس خوانده و شاگرد آقاى مصباح یزدى بوده. می‌‌خواست بیاید ایران؛ اما چون هواپیماى مناسبى براى آمدن به ایران در اختیار نداشت، دکتر دستور داد یک هواپیماى فالکون بفرستند تا او را بیاورد.»

آتش زدن محموله روغن در آذربایجان

در سال 87 مثل سال‌های گذشته، دفتر خارج از کشور کمیته امداد امام خمینی(ره) (آذربایجان) محموله‌هایی را در قالب کمک‌های کالایی که همه ساله برای شهر‌ها و روستاهای این جمهوری مثل: باكو، لنكران، گویچای و گنجه و.... ارسال می‌کرد، فرستاد.اما گویا یکی از محموله‌های روغن نباتی که مانند سال‌های قبل به این جمهوری فرستاده شده بود توسط مقامات جمهوری آذربایجان در شهر لنکران به آتش کشیده شده است.

امیرهادی انواری
روزنامه اعتماد ملی

چریک های فدائی خلق: شعار مبرم لحظه کنونی شعار مبرم لحظه کنونی و نقش آن در پیشروی جنبش "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و


شعار مبرم لحظه کنونی و نقش آن در پیشروی جنبش

"جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد" !


با خیزش عظیم و سترگ توده های قهرمان ایران برای دست یابی به آزادی و دموکراسی، در شرایط سیاسی حساسی که امروز بر جامعه ما حاکم است، اینک یک سوال اساسی برای همه کسانی که قلبشان حقیقتاً برای رهائی اکثریت مردم تحت ستم ایران و در رأس آنها طبقه کارگر می طپد مطرح است، و آن این است که مبارزه ای که مردم قهرمان ایران بر علیه دشمنانشان آغاز کرده اند، چگونه می تواند به جلو رفته و در چنان مسیر انقلابی ای قرار گیرد که به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، نابودی سیستم سرمایه داری حاکم بر کشور و دست یابی توده ها به رفاه، آزادی و خواستهای دموکراتیک خود منجر گردد؟

در پاسخ به این سوال، قبل از هر چیز باید بدانیم که واقعیت های عینی جامعه ایران با سیستم اقتصادی- اجتماعی حاکم بر آن و با طبقات و اقشار اجتماعی گوناگونی که در آن زندگی می کنند، این امر که پیروزی مبارزات توده های ایران در گرو رهبری طبقه کارگر (با ایدئولوژی خاص خود یعنی مارکسیسم- لنینیسم) می باشد را به حقیقتی انکار ناپذیر تبدیل کرده است. بنابراین سوال فوق به طور اساسی و از جنبه عملی، از نقطه نظر منافع و آرمان های این طبقه تا به آخر انقلابی، به این صورت مطرح است که در حال حاضر اتخاذ چه شعارهای محوری می تواند به طبقه کارگر و نمایندگان فکری این طبقه کمک کند تا در جهت ارتقای آگاهی انقلابی در جامعه حرکت کرده و به رشد جنبش توده ها کمک نماید! بر چنین اساسی است که امروز، هم برای نمايندگان فکری طبقه کارگر و هم برای همه نیروهای انقلابی ای که خواهان پیشرفت جنبش در مسیری واقعاً انقلابی هستند، تعیین شعارهای مناسب با شرایط کنونی جنبش و انجام آنچه که درست در لحظه کنونی پاسخگوئی به آن دارای ضرورتی حیاتی است، برای رشد جنبش از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

با نگاهی به صحنه سیاسی ایران و بررسی موضع گیری نیروهای سیاسی مختلف که به شکلی در موضع مخالف خامنه ای و احمدی نژاد و یا خود رژیم جمهوری اسلامی قرار دارند، علاوه بر جناح موسوی - کروبی می توان متوجه کسانی شد که علیرغم همه مخالفت خوانی هایشان، اعمال و رفتار آنان بطور قاطع در جهت حفظ رژیم جمهوری اسلامی قرار دارد. اینها از اصلاح طلبان غیر حکومتی و کسانی تشکیل شده اند که هرچند با عنوان اصلاح طلب شناخته نمی شوند ولی عملاً و علناً در همان چهارچوب رفتار کرده و با آنها هم آوازند. تلاش همه اینان محدود و محصور کردن مبارزه توده ها در چهار چوب تضادهای درونی حکومت بوده و از این طریق می کوشند تا مانع رشد مبارزات مردم تحت ستم ایران گشته و تا می توانند از تداوم و تعمیق آن جلوگیری کنند. در بهترین حالت اینان مشوق مبارزه ای هستند که هر چیزی را هم که در این رژیم منفور و جنایت پیشه مورد حمله قرار می دهد، کاری به اساس و کل حاکمیت موجود نداشته و سرنگونی آن را طلب نکند. این موضع که در شرايط عادی نيز نادرست و غير انقلابی بود، در شرایط کنونی برای جنبش توده های بپا خاسته ما خطرناک می باشد؛ چرا که اینان علاوه بر پخش ایده های سمی در جنبش و آلوده کردن فضا، با همه قوا نیز می کوشند حتی انرژی مبارزاتی کسانی را هم که در واقع خواهان سرنگونی رژیم پلید جمهوری اسلامی هستند، با موذی گری و با ترفند های گوناگون، در کانال های انحرافی به هرز ببرند.

شکی نیست که اصلاح طلبان غیر حکومتی و یاران هم آوازشان که متأسفانه تنها نیرو هائی هستند که در شرایط دیکتاتوری و اختناق حاکم در ایران از حدی از آزادی بیان و امکان ارتباط گیری برخوردارند و در خارج از کشور نیز دارای امکانات گسترده ای برای تبلیغ و ترویج نظرات خود هستند، اگر موفق به پیشبرد خط غیر انقلابی و ماهیتاً ارتجاعی خود شوند؛ و اگر بتوانند با کم آهنگ جلوه دادن خروش مبارزه توده ها برای سرنگونی رژیم ، اذهان را از واقعیت آنچه در ایران می گذرد منحرف سازند (کاری که همه رسانه های امپریالیستی نیز بدان مشغولند) مسلماً خواهند توانست نقش خود را در جنبش اخیر ایفاء نموده و در شرایط سرکوب وحشیانه این جنبش از طرف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، حداقل برای مدتی در جهت جلوگیری از رشد مبارزات قهرمانانه توده های انقلابی ایران، تأثیر بگذارند.

در شرایط کنونی، همه تلاش دشمنان و بدخواهان توده ها از خود حاکمین جمهوری اسلامی گرفته تا جناح موسوی- کروبی تا نیروهای امپریالیستی ظاهراً مخالف رژیم، آن است که از هر طریق ممکن توده های انقلابی و جان به لب رسیده ما را آرام نگاه داشته و مانع از تداوم مبارزات آنان گردند تا با کنترل اوضاع متشنج سیاسی موجود، وقت و فرصت کافی برای سازماندهی نیروهای خود جهت سرکوب و به انحراف بردن مسیر انقلابی جنبش را پیدا نمایند. این هدف کاملاً روشن و در عین حال خطرناکی است که دشمنان از باز داشتن مردم از مبارزه قاطع برای سرنگونی جمهوری اسلامی تعقیب می کنند.

با توجه به چنین واقعیاتی است که امروز کوشش در تشدید مبارزه بر علیه تمامیت رژیم وابسته به امپرياليسم جمهوری اسلامی و آگاه کردن توده ها به ضرورت طرح شعار های "مرگ بر جمهوری اسلامی" ، "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته نابود ، باید گردد"، برای پیشرفت جنبش، از اهمیت حیاتی برخوردار است.

واقعیت این است که توده های عظیم ستمدیده ایران از رژیم جمهوری اسلامی شدیداً متنفر و بیزارند. این نفرت و بیزاری که از شرایط بسیار ظالمانه حاکم بر زندگی آنها تحت سلطه این رژیم سرکوبگر نشأت گرفته و زمینه مادی آن می باشد، چنان خشم انقلابی سترگی در مردم ما نسبت به دشمنان خود به وجود آورده است که انفجار آن را همگان به صورت جنبش عظیم و بسیار وسیع اخیر، به چشم خود دیدند. از این رو کمترین شکی نباید داشت که اگر جناح موسوی - کروبی به کمک اصلاح طلبان غیر حکومتی و یارانشان، موفق به فریب بخشی از مردم و کشاندن آنها به پای صندوق های رأی نمی شدند، انفجاری که انعکاسی از خشم فرو خفته آنان از شرایط اقتصای - اجتماعی ظالمانه موجود و حاکمیت سرکوبگر جمهوری اسلامی بود، در شکل اعتراض به تقلب در انتخابات رخ نداده و در شکل های دیگری بروز می کرد. در این صورت چه بسا که جنبش از همان ابتدا با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی شروع و شکل می گرفت. (با رجوع به جنبش 18 تیر سال 1378 می توان دید که در این جنبش که تازه به لحاظ شدت و وسعتش با جنبش توده ای اخیر قابل مقایسه نیست، از همان ابتدا شعارهای رادیکالی چون: "حکومت زور نمی خواییم، آخوند مزدور نمی خواییم" ، " مردم قیام شروع شده، بیست سال سکوت تمام شده"، یا "مرگ بر این حکومت پر فریب" مطرح شدند). این موضوع با توجه به این واقعیت که انفجار اخیر بر مبنای زمینه های قوی مادی و نیروی محرکه حاصل از تحمل سی سال ظلم و زجر و بدبختی و سرکوب ، امری اجتناب ناپذیر بود، از این اهمیت برخوردار است که اگر این جنبش می توانست از همان آغاز واقعیت درونی خود را صراحتاً بیان نماید و در نتیجه شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در همه جا با صدائی هر چه رساتر فریاد زده می شد (فریادی که البته در این یا آن شهر و یا در بعضی مناطق تهران شنیده شد)، این امر از یک طرف به توده بزرگی از کارگران و زحمتکشان و حتی روستائیان زحمتکش قوت قلب داده و با وارد کردن نیروی عظیم آنان به جنبش باعث تداوم هر چه بیشتر آن می شد (خیلی از این زحمتکشان با توجه به حضور بخشی از خود طبقه حاکم در این جنبش و دیدن شعارهائی چون "رأی من چی شد" و غیره دچار این نا آگاهی بودند که "موضوع بر سر دعوای رفسنجانی با خامنه ای است"، یا "دعوا، دعوای خودشان است"). و از طرف دیگر باعث می شد که دشمنان و بدخواهان و سازشکاران نتوانند به راحتی جنبش عظیم توده های انقلابی ایران را صرف اعتراض به تقلب در انتخابات جا زده و با دستی بازتر به مشوب کردن ذهن مردم بپردازند. واقعیت این است و تجارب تاریخی گواهی می دهند که جنبش توده ای هر چه بیشتر رادیکال گردد، همان قدر بیشتر می تواند موثر واقع شده و گسترش یابد. ما دیدیم که سران جنایتکار رژیم از همان آغاز با راه افتادن مردم در خیابانها به نیروهای مسلح خویش دستور تیرانداری و به رگبار بستن مردم تظاهر کننده را دادند، بدون آن که مطمئن شوند که شعارهای تظاهرکنندگان "رای من چی شد" بود یا "مرگ بر دیکتاتور" و یا شعار قاطع و واضح "مرگ بر جمهوری اسلامی" است! بنابراین کسانی که مردم را مشخصاً از طرح شعار مرگ بر رژیم مزدور جمهوری اسلامی در تظاهرات میلیونی خود می ترسانند، باید پاسخ دهند که مرگ یا مجروح شدن صدها تن از مردم مبارز ایران در اثر تیراندازی نیروهای مسلح رژیم و یا ریخته شدن خونشان بر زمین زیر باتوم و چاقوی ارازل و اوباشان امنیتی را چگونه توضیح می دهند؟ آیا شعار مرگ بر جمهوری اسلامی باعث آن سرکوب های خونین بود!؟ نه ، صد البته که این طور نبود. گویندگان آن سخنان اگر از بدخواهان و مغرضین نباشند، ترسوها و محافظه کارهائی هستند که در حقیقت از رادیکالیزه شدن مبارزات مردم بیم دارند، و با چنان حرفها و نصایحی، تف بر این واقعیت می اندازند که رژیم دیکتاتوری نظیر جمهوری اسلامی اساساً تحمل جمع شدن مردم حتی در تعداد محدود را هم ندارد چه رسد به این که موج تظاهرات میلیونی توده ها را برتابد.

در خارج از کشور نیز که نیروهای مبارز دست باز تری برای پژواک صدای واقعی مردم و تشدید مبارزه آنان بر علیه دشمن دارند، مسلماً طنین انداز شدن هرچه بلندتر شعار مرگ بر جمهوری اسلامی نقش مهمی در خنثی کردن کوشش هائی خواهد داشت که در جلوگیری از رادیکالیزه شدن هر چه بیشتر جنبش جاری بکار می رود.

اما، برای نیروهای سیاسی واقعاً انقلابی، برای دوستداران واقعی توده های تحت ستم ایران، برای نیروهای آگاهی که خود را متعلق به طبقه کارگر می دانند، سر دادن شعارهای مورد اشاره، تشدید مبارزات خود در جهت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و از هر طریق ممکن ارتقاء آگاهی توده ها برای درک اهمیت طرح این شعارها در تظاهرات توده ای باید به طور مشخص با افشاگری بر علیه جناح موسوی- کروبی و به خصوص شخص موسوی همراه باشد. امروز در جنبش خلق ما جوانان شجاع و انقلابی ای حضور دارند که اگر چهره خامنه ای و احمدی نژاد را به مثابه عاملین بالفعل رژیم و سمبل زنده همه کثافات و جنایات جمهوری اسلامی می شناسند، اما نسبت به ماهیت موسوی و کروبی و دیگر دشمنان خود در جناح به اصطلاح "اصلاح" یا "تغییر" طلب غیر مطلع و ناآگاه هستند. در دهه 60 که امثال موسوی و کروبی برای تحکیم پایه های رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی به هر تلاش جنایتکارانه ای در حق مردم مشغول بودند، این جوانان یا هنوز متولد نشده بودند و یا در آن زمان دوران کودکی خود را می گذراندند. اتفاقاً در رأی دادن بخشی از این جوانان به موسوی همین نا آگاهی و غیر مطلع بودن تأثیر داشت. بنابراین واضح است که امروز آگاه کردن جوانان مبارز ایران به این واقعیت، وظیفه کسانی است که ماهیت و چهره واقعی امثال موسوی را بخوبی می شناسند. اما آیا همگان به ضرورت انجام این وظیفه مهم در شرایط حساس کنونی واقفند؟ و در مورد کسانی که درست در شرایطی که انجام این وظیفه به ضرورتی انقلابی تبدیل شده، از آن شانه خالی می کنند، چه باید گفت؟ آیا کسانی که آگاهانه حقایق مربوط به موسوی و کروبی را از جوانان و نوجوانان مبارز غیر مطلع امروز کتمان می کنند، همان سازشکارانی نیستند که با هر سازی رقصیده و براحتی اسیر ملعبه دشمنان مردم می شوند؟ براستی پوشاندن چنین حقیقتی در لحظه و شرایط کنونی، به سود چه کسانی و به ضرر چه کسانی است؟

بعضی ها برای توجیه عدم افشای چهره جناح موسوی - کروبی، موضوع استفاده از تضادهای درون ضد خلق را پیش می کشند و این طور مطرح می کنند که گویا با عدم برخورد به این جناح، تضادهای درونی هیأت حاکمه تشدید خواهد شد. اما سیر رويداد ها نشان داده که این طور نیست و چنان نظری از بیخ و بن نادرست و انحرافی می باشد. همه واقعیات و همه تجارب تاریخی نشان می دهند که اتفاقاً تنها با برخورد به هر دو جناح ضد خلقی حکومت و تقویت مبارزه توده های انقلابی است که می توان تضاد های درونی رژيم را تشديد نموده و از آن در جهت رشد بيشتر مبارزه برای سرنگونی تماميت جمهوری اسلامی سود جست. در اثبات این موضوع می توان به یک تجربه زنده از تاریخ نه چندان دور جامعه خود رجوع کرد.

در دو سال اول پس از قیام بهمن که توده های مبارز و انقلابی در صحنه سیاسی فعال بوده و جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته بود نظم ضد خلقی خود را بر جامعه مستولی نماید، در شرایط شدید بودن تضاد فیمابین جناح های درونی رژیم و شکاف میان آنان، این خط سازشکارانه در میان قریب به اتفاق نیروهای اپوزیسیون غالب بود که گویا برای استفاده از آن تضادها باید روی مبارزه و افشای یک جناح متمرکز شد؛ و گویا در مورد اعمال ضد مردمی جناحی دیگر بايد سکوت یا آنها را ماست مالی نمود. این خطی بود که در خدمت تحکیم پایه های رژیم تازه روی کار آمده جمهوری اسلامی قرار گرفته و ضربات جبران ناپذیری بر مبارزات مردم ایران وارد ساخت. فرخ نگهدار و دار و دسته اش یکی از معروفترین پیشبرندگان آن خط سازشکارانه بودند که از جمله به این خاطر امروز رسوای عام و خاص می باشند.

با تکیه بر همه واقعیات و از جمله تجارب تلخ گذشته، با قاطعیت می توان گفت که امروز کوشش در آگاه کردن جوانان مبارز نسبت به اعمال جنایتکارانه گذشته موسوی و افشای ماهیت عملکردهای کنونی او که در خدمت رفع بحران موجود و طولانی تر کردن عمر رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی قرار دارد، یک وظیفه مبرم انقلابی است. با عمل کردن به این وظیفه که در عین حال به معنی بار مشخص دادن به شعار "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد" می باشد، می توان انتظار داشت که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی که شعار واقعی اکثریت مردم تحت ستم ایران است و از این رو در حال حاضر دارای قدرت بسیج کنندگی است، با طنین رسائی و بطور وسیع پژواک شود، امری که کمک شایانی به تداوم مبارزه و رشد و اعتلای جنبش خواهد نمود. وظیفه افشای چهره بسیاری از اصلاح طلبان حکومتی و شخص موسوی را امروز به خصوص زندانیان سیاسی جان بدر برده از قتل عام های آن دهه در خارج از کشور به عهده دارند. اینان در زمانی در زندان بودند که تحت مسئولیت مستقیم موسوی که در آن مقطع در رأس قوه اجرائی به مثابه نخست وزیر قرار داشت، هم خود در معرض انواع سرکوب ها و شکنجه ها قرار داشتند و هم شاهد فجیع ترین جنایات در حق عزیزان و عزیزترین های مردم ما در سیاه چال های جمهوری اسلامی و از جمله قتل عام زندانیان در همان زمان بودند. شکی نیست که انجام چنین وظیفه ای به سود جوانان انقلابی امروز و رشد جنبش آزادیخواهانه مردم ما در شرایط کنونی می باشد. از این رو زندانیان سیاسی یاد شده در خارج از کشور باید متوجه باشند که هرگونه شانه خالی کردن از انجام این وظیفه در شرایط کنونی به سود دشمنان مردم بوده و در خدمت پیشبرد سیاست های آنان بر علیه توده های ستمدیده ایران قرار خواهد گرفت.

با جمعبندی مطالب فوق با قاطعیت می توان گفت که مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و افشای چهره و ماهیت جنایتکارانه موسوی در حال حاضر در خدمت رشد جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران قرار داشته و از این رو به عنوان یک وظیفه انقلابی تخطی ناپذیر در شرایط کنونی مطرح است. بنابراین اگر اصلاح طلبان و هم آوازان و همراهان شان را کنار بگذاریم، امروز مرز بین نیروهای سیاسی انقلابی با نیروهای سازشکار و غیر انقلابی در میان مخالفین رژیم جمهوری اسلامی را چگونگی موضع گیری آنان در مورد سرنگونی این رژیم با همه جناح های درونیش تعیین می کند. نیروهای انقلابی، همان دوستداران واقعی طبقه کارگر و همه مردم ستمدیده ایران هستند که آزادی و تحقق خواستها و آرمان های مردم شان، بالاترین ارزش ها را در نزد آنان دارد، و به این دلیل آنها خواست سرنگونی رژیم پلید جمهوری اسلامی را با بانگی هر چه رساتر فریاد زده و به افشای چهره جنایت کار موسوی می پردازند؛ برعکس نیروهای غیر انقلابی و سازشکار، آنهائی هستند که بر خلاف منافع اکثریت مردم ایران، با نادیده گرفتن خون هائی که در همین مدت برای نابودی رژیم سراپا ننگ و جنایت جمهوری اسلامی بر زمین ریخته شده، از خط رسانه های امپریالیستی و از خط بدخواهان رنگارنگ توده های مردم پیروی کرده و با توسل به بهانه و ترفندهای گوناگون، از طرح و تأکید بر شعار سرنگونی اجتناب می کنند. تاریخ نشان داده است و باز نشان خواهد داد که نیروهای غیر انقلابی و سازشکار حاصلی جز رسوائی از سیاستی که امروز در قبال جنبش کنونی در پیش می گیرند، نخواهند برد.

اینک با توجه به آنچه گفته شد نباید جای هیچگونه تردیدی باقی بماند که شعار "جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد"، شعار مبرم لحظه کنونی است که در پیشروی جنبش از نقشی اساسی برخوردار است. طنین انداز شدن این شعار با صدائی هر چه رساتر در جنبش، در خدمت خنثی و بی اثر کردن عملکرد کسانی قرار خواهد گرفت که تلاش می کنند شیشه عمر در هوا معلق جمهوری اسلامی به زمین نیافتاده و خرد و داغان نشود.

سرنگون باد جمهوری اسلامی ! نابود باد امپریالیسم !

جمهوری اسلامی ، با هر جناح و دسته ، نابود باید گردد !

رنگین کمان آزادی و عدالت ـ ایران دیگر رنگ غم نیست


عباس سماکار برای ترانه موسوی دختری که ندانسته سبز پوشیده بود



دستگیری

هرکه را می گیرند

اول شکنجه اش می کنند

بعد تجاوز

و آخر سر اگر زنده بماند

نام نشان و اتهامش را از او می پرسند

و اگر بمیرد

به خانواده اش زنگ می زنند

که جوان ناخلف شما در تصادف اتومبیل

«مرده» است

و باید پول «خون» او را به ما بپردازید

و در ضمن

انحراف ناموسی او

برای شما

که نه حق دارید برایش گریه کنید

نه اخم

نه تظاهری به عزاداری

گران تمام می شود

بعد در کالبد شکافی پیکرش

زمانی که دارند ارگان های هنوز زنده اش را برای فروش می بُرند

بی آنکه «پزشکان قانونی» اجازۀ اعلام آن را پیدا کنند

معلوم می شود

در مغزش هیچ نبوده است

مگر اوهام خوفناک آزادی

و طلائی که از خون او بر زمین ِ شکنجه گاه و تجاوز ریخته است

ریشه در اندیشۀ آزاد ِ این زیبای خفته­ دارد

و شاید کشف کنند

که رنگ سبز پیراهنش

بازتاب ترانه سرود جنگلی ست

که بی آنکه بداند

از او دزدیده اند

و چیزی که در نگاهش تا آخرین دم

به این جهان خیره بوده است

ناشی از جیغ پرندگانی ست

که در اعماق جان او پرواز می کرده­اند

#

آیا باور می کنید که سرزمینی خونبارتر از

میهن ما

ایران

وجود داشته باشد

کاریکاتورهای بین المللی


گنجی هم به عنوان یک زندانی سیاسی حق دارد که ...


به نقل از نشريه دانشجويى بذر، ٢٠ تير گنجی هم به عنوان یک زندانی سیاسی حق دارد١٣٨٤

جولای 22, 2009 با aleborzma

گنجی هم به عنوان یک زندانی سیاسی حق دارد که برای آزادی خود تلاش کند و وکلای مورد نظر خود را داشته باشد و خانواده اش هم هر اقدامی را که لازم می دانند برای آزادی وی بکنند. گردانندگان این رژیم حق زندانی کردن هیچ کس را ندارند زیرا مسئول تمام فجایع رخ داده در این کشور، از سرکوب سیاسی و کشتار مخالفان تا فقر کشنده اکثریت مردم هستند و خودشان باید به زندان بروند.

گنجی همانند هر زندانی باید از تمام حقوق فردی برخوردار باشد وحق استفاده از همه امکانات را در دفاع از خود داشته باشد. اما جنبش دانشجویی باید با دید عمیق تر و تیز بینانه تری این مسئله را با در نظر گرفتن تمام پارامترهای اجتماعی، طبقاتی، سیاسی و بین المللی بررسی کند. چرا که این موضوع حامل اهدافی به مراتب فرا تر از اعتصاب غدای یک زندانی سیاسی برای حقوق فردی است و جریاناتی می خواهند آن را به سمبلی برای جلب حمایت مردمی درجهت گشایش جبهه جدیدی با اهداف سیاسی مشخص تبدیل کنند. اهداف سیاسی شان به آزاد کردن گنجی محدود نمی شود.

بخشی از جریان اصلاح طلب حکومت می خواهد جنبش جدیدی به حول اعتصاب غذای گنجی راه بیاندازد. آنها می خواهند با استفاده از سمبل سازی هایی از این دست به جلب حمایت های مردمی و متحد کردن بعضی از جریانات خارج از حاکمیت با خود بپردازند. این بخش ازرژیم که با بی اعتمادی و انزجار روزافرون جنبش دانشجوئی و روشنفکرانی که آنها را در جریان دوم خرداد بازیچه دستشان قرار دادند، مواجه هستند وحالا به دنبال راه جدیدی برای باز آفرینی اعتماد مجدد هستند. چرا که بسیاری از مردم به جعلی بودن کلیه ادعاهای آنان پی برده اند وحالا آنان می خواهند با مظلوم نمایی اکبر گنجی مردم را در محضوربت قرار دهند که یک بار دیگر سیاهی لشکرشان آنان شوند. آنها سعی دارند با این کار دوباره روشنفکران و دگر اندیشانی را به سوی خود باز گردانند و از این طریق آنان را به کبریتهای بی خطر تبدیل کنند. آنها سعی می کنند جنبش های سیاسی و اجتماعی اصیل مردمی را به انحراف کشانده یا به حاشبه برانند. بی جهت نبود که این جریانات از زندانیان سیاسی چون ناصر زرافشان که اعتصاب غذا کردند حمایت فعالی نکردند و یا در مورد آنها سکوت کردند. هیچ اسمی از دانشجویانی که از زمان 18 تیر در زندان دفن شده اند و یا زندانیان سیاسی کرد و گمنام نمی برند و فقط از آقای گنجی به عنوان «قهرمان دمکراسی» نام برده می شود. از همین رو جنبش دانشجوئی باید هوشیارانه خود را از این کارزار سیاسی فریبکارانه دور نگاه دارد. چون که این هم یک خدعه و نیرنگ دیگر اصلاح طلبان است. اینان هنوز پشت پرده یک کار می کنند و در صحنه جور دیگر می نمایانند.

جنبش دانشجویی برای اینکه به دامهای جدید اصلاح طلبان حکومتی گرفتار نشود باید درک روشنی از نقش و جایگاه اکبر گنجی داشته باشد و معیارهای درستی را در برخورد به گنجی جلو بگذارد.

آقای گنجی ته تنها قهرمان دموکراسی نیست بلکه خدمت گذار و مجری همین حکومت جمهوری اسلامی بوده است. آقای گنجی خودش از طراحان و مغزهای متفکر اولیه دوم خرداد بود. آقای گنجی و دوستانش طرح دوم خرداد را برای تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی پیش کشیدند و طراحی کردند. جوهر طرح دوم خرداد آن بود که حزبی یا جریانی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی راه بیندازند که ظاهرش این باشد که مخالف وضع موجود و مخالف رژیم است تا اینکه مرجع شکایات مردم شود و مردم دست به عمل مستقل سیاسی برای رسیدن به حقشان نزنند. یعنی در واقع کاری کردند که در دعوای میان مردم و رژیم، داور از “خودی های” جمهوری اسلامی باشد و مردم از خودش به خودش شکایت ببرند. “خودی ها” بشوند داور در رابطه با شکایات “غیر خودی” ها. این کلکی بود که با طرح دوم خرداد به مردم زدند و گنجی یکی از طراحان و مجریان آن بود.

آقای گنجی و همفکرانش(که عمدتا حول محفل کیان گرد آمده بودند ) پس از پایان جنگ ایران و عراق از سهم شان در قدرت کاسته شد، علی رغم اینکه آنان خدمات تعیین کننده سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی و نظامی در طی سالهای قبل در جهت تثبیت رژیم انجام داده بودند. گنجی خود یکی از اعضا نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. او به همان انداره که در قدرت سهیم بوده است در جنایت هایش هم دخیل است. به زندان افتادن وی ربطی به دفاع وی از منافع مردم ندارد. گنجی زندانی سیاسی است اما نه از آن دسته زندانیان سیاسی که بخاطر تحقق آمال وآرزو های مردم در زندان بسر می برند.

در طول تاریخ ایران به کرات مشاهده شده است که نظام های خودکامه و دیکتاتورخدمت گذاران خود را قربانی کرده اند. با مراجعه به تاریخ، نمونه های زیادی را می توانیم پیدا کنیم، رضا شاه از ترس اینکه تیمور تاش مسندش را به چنگ آورد او را زندانی کرد و در نهایت به قتل رساند، در حالی که تیمور تاش در راه استحکام و استقرار دیکتاتوری رضا شاه کمک شایانی کرده بود. جناب آقای کدیور در مصاحبه ای با رادیو فرانسه اشاره کردند که اگر گنجی در اعتصاب غذا جان خود را از دست بدهد به یک بابی ساندز دیگر تبدیل خواهد شد. نخیر آقای کدیور! گنجی نمی تواند به یک بابی ساندز تبدیل شود چراکه بابی ساندرز هرگز بخشی از نظام ستمگر انگلستان نبوده است. او از ابتدای امر بخشی از مبارزه ملت ایرلند علیه رژیم انگلستان بوده است ولی آقای گنجی قربانی دعواهای خانوادگی جمهوری اسلامی شده است. دعوای میان “خودی”ها! تمام رژیم های مستبد جهان زندانیان “خودی” دارند و این امر تازه ای نیست. نمونه اش رژیم حاکم در مالزی که نخست وزیر رئیس جمهوری مادام العمرش سالهاست که در زندان است. او اعتصاب غذا هم کرد و ادعا کرد که می خواهد استبداد را در مالزی از میان بردارد ولی این کارها موجب غسل تعمید او نشد.

البته هر انسانی احتمال دارد که خطا کند و بعدها به اشتباه خود پی ببرد و بخواهد در صف مردم قرار گیرد اما رفتار و برخورد آقای گنجی نشانی از این امر بر خود ندارد چرا که :

اولا: او از مردم ایران به خاطر سالها خدماتش در مقامهای مهم امنیتی و نظامی و سیاسی به این رژیم عذر خواهی نکرد . به اعمال خودش هم انتقادی نکرد. او نه تنها از خانواده های زندانیان سیاسی که در زمان مسئولیتهایش شکنجه و اعدام شدند پوزش نطلیبده است بلکه چند سال پیش اعلام کرد که زندانی سیاسی در اوین از زمانی اعتبار پیدا کرده است که کدیور و یاران خودش به زندان افتاده اند. یعنی او فقط کسانی را که در دعواهای قومی و باندی درون هیئت حاکمه به زندان افتاده اند زندانی سیاسی محسوب می کند.

ثانیا:او تا کنون شرح روشنی از کارکرد امنیتی و نظامی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی نظام حاکم از روز اول و تمام افرادی که در مصدر امور بودند به مردم ارائه نداد. البته او اطلاعات قطره چکانی در رابطه با تاریک خانه اشباح و عالی جنابان سرخ پوش منتشرکرد. اما به هیچ وجه با صراحت تشریح نکرده است که این نظام مخوف چگونه حقوق سیاسی اولیه مردم را از هر قشری لگد مال کرده و چگونه جناح های مختلف و افراد مختلف اعم از راستها و اصلاح طلبان همه چیز مردم و این کشور را چپاول و حیف و میل کردند.

در تاریخ معاصر جهان افرادی بوده اند که در یک رژیم ارتجاعی کار کرده اند و وقتی پی به جنایات آن بردند یا وقتی جنایات رژیم از حد تحمل این خادمان گذشت، صادقانه و با جسارت از آن بیرون آمده و با آشکار کردن حقایق امنیتی و سیاسی آن رژیم خدمات بزرگی به آگاهی و هشیاری مردم کرده اند. مثلا شخصی همچون مک نامارا (که مدت 5 سال در دهه 60 میلادی وزیر جنگ دولت آمریکا بود) که خیلی دیر و در اواخر عمرش پی به جنایت هایش برد بجای اینکه خود را قهرمان و منجی مردم و قهرمان دموکراسی خواهی و عدالت جوئی جا بزند، مصاحبه ای کرد و با صراحت اعلام کرد که خودش و همکارانش بخاطر جنایاتی که در جریان جنگ آمریکاعلیه مردم ویتنام مرتکب شده اند، باید بعنوان جنایتکار جنگی محاکمه شوند. آیا آقای گنجی جرات و صداقت آن را دارد که همه اعمال خود در گذشته را برای مردم علنی کند یا حداقل بگوید که در محفل کیان (متشکل از برخی متفکرین وزارت اطلاعات و سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) چه گذشته است؟ چه نقشه هایی را برای به کج راه کشاندن مبارزات مردم و جنبش دانشجویی طراحی کرده اند؟ چه سکه هایی به نام شعارهای آزادی خواهانه مردم جعل کرده اند؟

در ادعا نامه گنجی علیه خامنه ای قتل عام های زندانیان سیاسی در سالهای 60 و 67 جایی ندارد. او مانند هم فکران خود آگاهانه تلاش می کنند تا خاطره قربانیان کشتارهای دهه 60 را از یادها بزدایند و از دادخواهی مردم نسبت به کشتارهای دهه 60 و تعقیب عاملین وآمرین این فجایع ممانعت به عمل آورند. آیا نامیدن گنجی به عنوان سمبل آزادی و دمکراسی خواهی ظلم در حق کسانی نیست که در زیر شکنجه تا آخرین لحظه برسر موضع خود ایستادگی کردند و به خاطر پا فشاری بر عقیده خود در دفاع از منافع مردم به جوخه های اعدام سپرده شدند؟

مسئله آقای گنجی فقط به گذشته و حالش خلاصه نمی شود بلکه شامل آینده ای هم است که نویدش را می دهد. گنجی در مانیفستش مدافع بازار آزاد است. او بمباران هیروشیما و ناکازاکی و اشغال ژاپن توسط آمریکا را ارمغان دمکراسی برای ژاپن دانست. در مانیفست دومش مدعی شد که آمریکا : «به دنبال گسترش دمکراسی دردیگر کشورها و خصوصا منطقه خاور میانه است.» دمکراسی که گنجی طرفدارآن است دمکراسی ابوقریبی است (همان نوع «دمکراسی» شکنحه ای که در عراق برقرار کردند). دموکراسی که بر اشغال نظامی ، زندان و شکنجه استوار است. دمکراسی که حاصلش تحمیل یک دار و دسته ارتجاعی دیگر به مردم است و این امر نشانه تمایل آشکار گنجی و همفکرانش در اتکا به آمریکا برای رسیدن به قدرت است. در حقیقت مانیفست گنجی یار دوازدهم (اصطلاحی در بازی فوتبال) آمریکا برای کنترل و تسلط بیشتر بر ایران می باشد. به همین دلیل است که دولت آمریکا از میان این همه زندانیان سیاسی در سراسر جهان و ایران خواهان آزادی بی قید و شرط گنجی شد . این امر از زمان جنگ سرد که آمریکا خواهان آزادی تعدادی از فعالان حقوق بشر در شوروی شده بود بی سابقه است.

بازار آزادی که گنجی وعده میدهد یعنی ادامه همان بلایی است که جمهوری اسلامی طی این سالها طبق فرامین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از نظر اقتصادی بر سر اکثریت مردم آورده است.یعنی خرد کردن بیشتر استخوان های مردم زحمت کش و به فقر و فلاکت کشاندن بیشتر آنان. فقر و فلاکتی که با زندان و شکنجه گاههای اوین و ابوقریب همراه است.

گنجی با ارائه تز نظام سلطانی دامنه تغییراتی را که در نظام دولتی ایران خواهان آن است منعکس کرده است. این تغییرات در تز نظام سلطانی او به شخص ولی فقیه خلاصه می شود. او فکر می کند که با حذف راس هرم قدرت در ایران مشکلات جامعه حل می شود. این نه یک راه حل بلکه یک مقدمه چینی برای فریبی دیگر است، یک اقدام برای حفظ پابه های هرم قدرت جمهوری اسلامی به بهای کنار گذاشتن راس هرم است. طرفداری آشکار او از انقلابات نارنجی و مخملی بیان کننده این واقعیت است. او با تغییراتی جزئی می خواهد پایه های نظام استثمار، ظلم و ستم و سرکوب را حفظ کند.

به همین دلایل است که می گوییم گنجی قهرمان آزادی و دمکراسی نیست.

باز هم می گوییم که جمهوری اسلامی صلاحیت زندانی کردن اورا ندارد ولی او سمبل آزادی خواهی و دمکراسی خواهی مردم ایران نیست و پرچم دار مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران نیست. چرا که نه گذشته درخشانی دارد و نه برنامه امیدوارکننده و مثبتی برای آینده مردم دارد. نه شرط های لازم برای پیوستن به صفوف مردم را عملی کرده و نه خواهان تغییرات ساختاری و رادیکال است. او پرچم یک جبهه سیاسی با اهداف غیر مردمی و فریبنده است. او قهرمان “جنبشی” است که ربطی به منافع اکثریت مردم ایران ندارد.

اسامی و اطلاعات بدست آمده از جان باختگان



بلاگ ایران دخت

http://irandokht77.blogspot.com/2009/07/blog-post.html
در جريان خيزش انقلابی مردم در ايران نيروھای سرکوبگر رژيم جنايتکار اسلامی به وحشيانه ترين شکلی دست به قتل عام مردم چه در خيابانھا و چه در بازداشتگاھھا زدند. کشتار مردم معترض و به تنگ آمده از حکومت اسلامی به ويژه بعد از سخنرانی علی خامنھ ای ولی فقيھ رژيم در ٢٩ خردادماه کھ رسما فرمان سرکوب خونين اعتراضات مردم را صادر کرد، ابعاد به مراتب گسترده تری يافت. بر اساس گزارشات تکميلی رسيده بخش زيادی از جان باختگان در روزھای بعد از ٢٩ خردادتوسط نيروھای نظامی جمھوری اسلامی به قتل رسيده اند. جمھوری اسلامی در عين حال به طور وسيع و سازمان يافته تلاش ميکند افکار عمومی ايران و جھان را از ميزان قربانيان جنايت شان بی اطلاع سازد. طبق گزارشات رسيده ماموران نظامی جمھوری اسلامی با مراجعه به بيمارستانھا و ھر جايی که
امکان نگھداشتن زخمی ھا و کشته ھا بود بزور آنھا را ربوده و در موارد زيادی خود به خاک ميسپردند.
از سوی ديگر رفتار مامورين سرکوبگر باخانواده ھا ی جانباختگان را ه آزادی تماما غير انسانی و توھين آميز بود .مامورين وزارت اطلاعات جمھوری اسلامی با تحت فشار قرار دادن خانواده ھای قربانيان رويدادھای اخير، تنھا با قيد تعھد و شروط تعيين شده توسط مقامات جمھوری اسلامی حاضر بھ تحويل دادن اجساد عزيزان شان ميشدند. بخشی از شروطی کھ مامورين وزارت اطلاعات در تعھد ھا نوشتھ اند بھ قرار زير می ياشد:



مامورين وزارت اطلاعات تلاش گسترده ای را بکار می برند تا از انتشار اسامی و عکس جان باختگان جلوگيری کنند. آنھا حداکثر فشار را بر روی خانواده ھای قربانيان بکار می برند تا بتوانند جنايت مرتکب شده را بپوشانند و مردم ايران و جھانيان و بخصوص سازمانھای حقوق بشری از آن بی اطلاع بمانند. عليرغم تھديدات و فشارھای مامورين وزارت اطلاعات اسامی اين اسامی تاکنون بھ ھمت برخی از خانواده ھا و فعالين دفاع از
آزادی و حقوق انسانی تھيھ شده است. ھمينجا ما ھمھ مردم ايران را فرا ميخوانيم تا در تھيھ اسامی و عکسھای کليھ جان باختگان رويدادھای اخير بھ ھر شکل ممکن ما را ياری دھند. برای تماس و ارائھ اطلاعات بيشتر لطفا با فرشاد حسينی تماس بگيريد. (farshadhoseini@yahoo.com, 0031633602627) ١- مراسم بى سر و صدا و فقط با حضور افراد نزديك خانواده صورت بگيرد ٢- در مراسم ھيچ گونھ شعار و تبليغ عليھ حكومت و سخنرانى انجام نشود. ٣- در مراسم و روى سنگ قبر علت مرگ نوشتھ نشود.

اسامی و اطلاعات بدست آمده از جان باختگان

ندا صالحی آقا سلطان، در جريان اعتراضات مردمی در روز شنبھ ٣٠ خرداد ١٣٨٨در محلھٔ امير آباد تھران (خيابان کارگر شمالي، تقاطع خيابان صالحی و کوچه خسروی) بھ ضرب گلولھ کشتھ شد. انتشار فيلم کوتاھی از لحظات جان سپردن وی بازتابھای فراوانی در رسانھ ھای جھان بھ دنبال داشت. محل دفن: بھشت زھرا قطعھ ٢۵٧ رديف ۴١ شماره ٣٢

اشکان سھرابي، ١٨ سالھ،دانش آموز(پشت کنکوری)، محل فوت : تقاطع بوستان سعدی و رودکی (سلسبيل). وی بھ گواه شاھدان توسط نيروھای لباس شخصی در حين تظاھرات عليھ جمھوری اسلامی بھ ضرب گلولھ بھ قتل
رسيد.محل دفن: قطعھ ٢۵٧ بھشت زھرا رديف ۵٠ شماره ١٩

بھمن جنابی ٢٠ سالھ، شاغل در مغازه نصب و تعميرات شوفاژ. وی بھ گواه شاھدان توسط نيروھای لباس شخصی در حين تظاھرات عليھ جمھوری اسلامی بھ ضرب گلولھ بھ قتل رسيد.

حسين طھماسبی جوان ٢۵ سالھ می باشد كھ در جريان تجمعات اعتراضی روز دوشنبھ ٢۵ خرداد ماه در خيابان نوبھار كرمانشاه مورد حملھ ی مأموران مسلح وابستھ بھ دولت قرار گرفتھ و در اثر ضربات وارده بھ قتل
رسيده است. حسين طھماسبی بر اثر ضربات متعدد باتوم و اصابت اين ضربات بھ سر توسط نيروھای انتظامی
جمھوری اسلامی کشتھ شد. حسين بھ ھيچيک از کانديداھا رأی نداده بود و آن روز برای اعتراض بھ خفقان و , يکی از دوستان حسين می گويد صدھا تن از مردم از نزديک شاھد مرگ وی بودند. ,. استبداد جمھوری اسلامی بھ خيابان آمده بود

کيانوش آسا، دانشجوی کارشناسی ارشد رشتھ مھندسی شيمی در دانشگاه علم و صنعت ايران بود. او در جريان تظاھرات روز دوشنبھ ٢۵ خرداد ١٣٨٨ در ميدان آزادی تھران ناپديد شد و روز ٣ تير ماه ١٣٨٨ در حاليکھ تمام بدن
او بھ علت ضربھ ھای باتوم کبود شده بود، در سردخانھ پزشکی قانونی تھران توسط خانواده اش شناسايی
شد. پيکر کيانوش در شھر کرمانشاه بھ خاک سپرده شد. مراسمی بھ مناسبت يادبود اين جان باختھ در دانشگاه
علم و صنعت ايران در ٧ تير با وجود تھديد گسترده مسئولان دانشگاه و وزارت اطلاعات برگزار شد.

مھدی کرمي، مھدی کرمی ٢۵ سالھ کھ در ٢۵ خرداد در تقاطع جنت آباد وخيابان کاشانی در اثر اصابت
گلولھ بھ گلو.
مصطفی غنيان دانشجوی مھندسی دانشگاه شريف کھ با تيراندازی نيروھای بسيج بھ قتل رسيد. دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تھران. شب دوشنبھ ٢۵ خرداد کوی دانشگاه تھران. محل دفن: مشھد

ناصر امير نژاد (متولد: ١٣۶٢ – درگذشت: ٢۵ خرداد ١٣٨٨ ، تھران ) دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی
واحد علوم و تحقيقات تھران در رشتھ ھوا-فضا بود کھ در جريان راھپيمايی مردم تھران در ميدان آزادی
(در ابتدای خيابان محمد علی جناح در تيراندازی از ساختمان بسيج) در ٢۵ خرداد ١٣٨٨ کشتھ شد. پيکر
اين دانشجو در ٢٩ خرداد ١٣٨٨ در ياسوج تشيع و بھ خاک سپرده شد.

محمد حسين برزگر ٢۵ سالھ، ديپلم شغل آزاد بھ دليل اصابت گلولھ بھ سر در تاريخ چھارشنبھ ٢٧ خرداد در ميدان ھفت تير جان باخت و در يكشنبھ ٣١ خرداد بعد از تعھد گرفتن از خانواده در قطعھ ٣٠٢ بھ خاك سپرده شد.

سيد رضا طباطبايى ٣٠ سالھ ليسانس حسابدارى ، كارمند بھ دليل اصابت گلولھ بھ سر در ٣٠ خرداد در خيابان آذربايجان جان باخت و چھارشنبھ ٣ تيربعد از تعھد گرفتن از خانواده در قطعھ ٢۵٩ بھ خاك سپرده شد.

ايمان ھاشمى ٢٧ سالھ شغل آزاد بھ دليل اصابت گلولھ بھ چشم شنبھ ٣٠ خرداد در خيابان آزادى جان باخت و چھارشنبھ ٣ تير در قطعھ ٢۵٩ بھ خاك سپرده شد.

پريسا كلى ٢۵ سالھ فارغ التحصيل رشتھ ادبيات بھ دليل اصابت گلولھ بھ گردن در يكشنبھ ٣١ خرداد در بلوار كشاورز جان باخت و سھ شنبھ ٢ تير در قطعھ ٢۵٩ بھ خاك سپرده شد

محسن حدادى ٢۴ سالھ طراح برنامھ ھاى كامپيوترى شنبھ ٣٠ خرداد بھ دليل اصابت گلولھ بر پيشانى در خيابان نصرت جان باخت و سھ شنبھ ٢ تير در قطعھ ٢۶٢ بھ خاك سپرده شد.

محمد نيكزادى ٢٢ سالھ فارغ التحصيل عمران در سھ شنبھ ٢۶ خرداد بھ دليل اصابت گلولھ بھ سينھ در ميدان ونك جان باخت و شنبھ ٣٠ خرداد در قطعھ ٢۵٧ بھ خاك سپرده شد.

على شاھدى ٢۴ سالھ بعد از دستگيرى و انتقال بھ كلانترى در تھرانپارس يكشنبھ ٣١ خرداد بھ دلايل نامعلوم در كلانترى جان باخت پزشكى قانونى علت مرگ وى را نامشخص اعلام كرده اما خانواده وى معتقدند بھ علت ضربات باتوم در كلانترى جان باختھ است. وى ۴ تيردر قطعھ ٢۵٧ بھ خاك سپرده شد.

واحد اكبرى ٣۴ سالھ شغل ازاد و متاھل داراى يك دختر ٣ سالھ در شنبھ ٣٠ خرداد بھ دليل اصابت گلولھ بھ پھلو در خيابان ونك جان باخت و سھ شنبھ ٢ تير در قطعھ ٢۶١ بھ خاك سپرده شد.

ابوالفضل عبدالھى ٢١ سالھ فوق ديپلم برق ٣٠ خرداد در مقابل دانشگاه صنعتى شريف بھ دليل اصابت گلولھ بھ پشت
سرجان باخت و سھ شنبھ ٢ تير در قطعھ ٢۴٨ بھ خاك سپرده شد.

سالار طھماسبى ٢٧ سالھ دانشجوى كارشناسى مديريت بازرگانى رشت شنبھ ٣٠ خرداد در خيابان جمھورى بھ دليل اصابت گلولھ بھ پيشانى جان باخت ودوشنبھ ٢ تير در قطعھ ٢۵۴ بھ خاك سپرده شد.

فھيمه سلحشور ٢۵ سالھ ديپلم يكشنبھ ٢۴ خرداد بھ دليل اصابت باتوم بھ سر و خونريزى داخلى در ميدان ولى عصر بعد از انتقال بھ بيمارستان در تاريخ ٢۵ خرداد جان باخت و ٢٧ خرداد در قطعھ ٢۶۶ بھ خاك سپرده شد.

وحيد رضا طباطبايى ٢٩ سالھ ليسانس زبان انگليسى چھارشنبھ ٣ تير در بھارستان بھ دليل اصابت گلولھ بھ سر جان باخت و ۶ تير در قطعھ ٣٠٨ بھ خاك سپرده شد.

فرزاد جشنی جوانی ايلامی فرزند سيد جعفر، اھل شھرستان آبدانان ايلام، کھ برای امرار معاش در تھران بھ سر می برده است، در اثر حملھ ی نيروھای رژيم جان خود را از دست داد. پيکر فرزاد با تدابير امنيتی و با جلوگيری از اطلاع رساني، در ١٩ ماه ژوئن، در شھر آبدانان بھ خاک سپرده شد .

شلير خِضري، دانشجو، اھل شھر پيرانشھر، روز ١۶ ماه ژوئن، بھ ھنگام حملھ و يورش نيروھای رژيم بھ دانشگاه تھران، جان خود را از دست داده است. پيکر شلير در شھر پيرانشھر، از سوی خانواده اش بھ خاک سپرده می شود.

يعقوب بروايھ، دانشجوی کارشناسی ارشد رشتھ تئاتر در دانشکده ھنر ومعماری دانشگاه تھران، روز چھارم تير ماه توسط نيروھای بسيج از بام مسجد لولاگر مورد اصابت گلولھ قرار گرفت، از ناحيھ سر مجروح شد و بلافاصلھ توسط دوستانش بھ بيمارستان لقمان انتقال يافت اما بھ رغم تلاش پزشکان برای جان وي، در نھايت دچار مرگ مغزی
شد و بھ شھادت رسيد. يعقوب بروايھ فرزند دوم يک خانواده پنج نفری و اھل اھواز بود. وی متولد تيرماه ١٣۶١ بوده و در ھنگام مرگ تنھا ٢٧ سال سن داشت.بھ نوشتھ برخی سايت ھای خبری يعقوب بروايھ کھ در کنترل کامل مامورين تحت مداوا قرار داشت، از اين حادثھ جان سالم بھ در نبرد. او تنھا دقايقی پيش از مرگ چشم گشود، دستان مادرش را گرفت و زير لب گفت: مادر من برای آزادی کشتھ شدم…. و چشم فروبست. گفتھ ميشود ماموران امنيتی پيکر بی جان يعقوب را تحويل گرفتند و بھ محل نامعلومی بردند و سرانجام بعد از ٤٨ ساعت بھ خانواده او اطلاع دادند جسد يعقوب بھ خاک سپرده شده است. ماموران از خانواده او تعھد گرفتھ اند کھ از ھرگونھ اطلاع رسانی و برگزاری مراسم برای او خودداری کنند.
کاوه علی پور، ١٩ سالھ، شنبھ ٣٠ خردادماه در تھران بھ قتل رسيد. بنا بھ گزارش وال استريت ژورنال: حکومت برای پس دادن جنازه کاوه علی پور معادل ٣٠٠٠ دلار پول گلولھ از خانواده اش خواستھ است!
سعيد عباسی فر گلچي، ٢۴ سالھ، فروشنده کيف و کفش، کسبھ ساکن خيابان رودکی (سرسبيل)، مجرد، ھويت يکی ديگر از جان باختگان اعتراضات روز شنبھ در تھران است. سعيد در خيابان رودکی تقاطع بوستان سعدی مقابل
بانک پاسارگاد مورد اثابت گلولھ قرار گرفتھ و جان ميسپارد. وی کارگر کقش آرام در خيابان رودکی جنوب خيابان دامپزشکی بوده است ويدئويی از پيکر بی جان وی را اينجا مشاھده نماييد. در ٢٠ جون در خيابان رودکی بھ قتل رسی.
مبينا احترامي، دانشجوی بھبھانی دانشگاه تھران در جريان حملھ انصار حزب الله و لباس شخصی ھا بھ کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حملھ وضرب و شتم قرار گرفتھ و جان خود را از دست داد. بھبھان شنبھ ٣٠ خرداد در سوگ مبينا نشست و خانواده داغدارش را ياری نمود. مادر مبينا ديروز در ميان ضجھ ھايی جانسوز گناه کشتھ شدن عزيز خود را از مسئولان می پرسيد و از مردم می خواست نگذارند خون عزيزش اينگونھ پايمال شود. منبع دفتر تحکيم وحدت

فاطمھ براتي، در جريان حملھ انصار حزب الله و لباس شخصی ھا بھ کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حملھ
وضرب و شتم قرار گرفتھ و جان خود را ازدست داد. گفتھ ميشود پيکر اين دانشجويان بدون اطلاع بھ خانواده ايشان و مخفيانھ در گورستان بھشت زھرای تھران بھ خاک سپرده شدند. منبع دفتر تحکيم وحدت

کسری شرفي، در جريان حملھ انصار حزب الله و لباس شخصی ھا بھ کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حملھ وضرب و شتم قرار گرفتھ جان خود را از دست داد. گفتھ ميشود پيکر اين دانشجو بدون اطلاع بھ خانواده ايشان و مخفيانھ در گورستان بھشت زھرای تھران بھ خاک سپرده شده است. منبع دفتر تحکيم وحدت

کامبيز شعاعي، در جريان حملھ انصار حزب الله و لباس شخصی ھا بھ کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حملھ وضرب و شتم قرار گرفتھ و جان خود را از دست داد. گفتھ ميشود پيکر اين دانشجو بدون اطلاع بھ خانواده ايشان و مخفيانھ در گورستان بھشت زھرای تھران بھ خاک سپرده شده است. منبع دفتر تحکيم وحدت

محسن ايماني، در جريان حملھ انصار حزب الله و لباس شخصی ھا بھ کوی دانشگاه در شامگاه ٢۴ خرداد مورد حملھ وضرب و شتم قرار گرفتھ و در اين بين جان خود را از دست داد. گفتھ ميشود پيکر اين دانشجو بدون اطلاع بھ خانواده ايشان و مخفيانھ در گورستان بھشت زھرای تھران بھ خاک سپرده شده است. منبع دفتر تحکيم وحدت

فاطمھ رجب پور ٣٨ سالھ کھ بھ اتفاق مادرش سرور برومند در جريان تيراندازی نيروھای نظامی بھ مردم در تاريخ خردادماه در خيابان محمدعلی جناح جان باخت. پدر فاطمھ ابراھيم رجب پور می گويد: بھ کمر و گلوی زن و دخترم تير زده بودند. وقتی رسيديم ھردو غرق خون بودند. تشخيص پزشکان اين است کھ در ھمان لحظھ اصابت گلولھ کشتھ شده اند.

سرور برومند ۵٨ سالھ کھ بھ اتفاق دخترش فاطمھ رجب پور در جريان تيراندازی نيروھای نظامی بھ مردم در تاريخ ٢۵ خردادماه در خيابان محمدعلی جناح جان باخت. ھمسرش ابراھيم رجب پور می گويد: بھ کمر و گلوی زن و دخترم تير زده بودند. وقتی رسيديم ھردو غرق خون بودند. تشخيص پزشکان اين است کھ در ھمان لحظھ اصابت گلولھ کشتھ شده اند.

٣٣ – عليرضا افتخاري، ٢۴ سالھ خبرنگار ابرار اقتصادی. جسد عليرضا افتخاري، کھ در جريان جنبش اخير مفقود شده بود؛ بعد از ٢۵ روز بی اطلاعی خانواده اش؛ روز دوشنبھ ٢٢ تير تحويل خانواده اش داده شده است.

احمد نعيم آبادي، او توسط قاتلان گردان ١١٧ عاشورا در ميدان آزادی بھ ضرب گلولھ بھ قتل رسيد و جسد وی را روز ٣١ خرداد بھ خانواده اش تحويل دادند.

٣۵ – نادر ناصري، ٣٠ خردادماه در خيابان خوش جان باخت، محل دفن بابل

٣۶ – مسعود خسروي، در ٢۵ خردادماه در ميدان آزادی جان باخت، مدفون در بھشت زھرا

٣٧ – مسعود ھاشم زاده، در ٣٠ خرداد ماه در تھران جان باخت، وی بھ ھمراه خانواده اش در منطقھ ستارخان تھران زندگی ميکردند و در ھمان محل نيز توسط شليك مستقيم نيروھای نظامی جان باخت اما بھ علت اينکھ بھ خانواده اجازه دفن در تھران را ندادند, خانواده مجبور بھ انتقال ايشان بھ روستای مادريشان در گيلان (روستای ولی آباد
خشک بيجار )شدند.

٣٨ – ايمان نمازی دانشجوى رشتھ عمران دانشگاه تھران، ٢۵ خردادماه ، کوی دانشگاه

٣٩ – سالار قربانی پارام ، ٢٢ سالھ، بود در تظاھراتھاى اخير جان باخت.جمھوری اسلامی علت فوت را تصادف اعلام كرده است.پدر ايشان در ميدان انقلاب جنب بانک رفاه مغازه لباس فروشی دارد. در ميرداماد مراسمى براى بزرگداشت وی برگزار شد.

۴٠ – حسين طوفان پور درتظاھرات روز ٣٠ خرداد توسط نيروھای امنيتی در خيابان دستگير شد. بر اساس اظھارات شاھدان عينى مزدوران ابتدا بھ شدت با چماق بھ دستش ميزنند بھ شكلى كھ دستش كاملا شكستھ و از بدن آويزان ميشود.سپس با گلولھ بھ سرش شليك كرده و اين جوان را در اين تظاھرات بھ قتل ميرسانند. محل دفن حسين درقطعھ ٢٣٣ بھشت زھرا ثبت شده است .از خانواده طوفان پور ٢۴ ميليون تومان پول تير خواستھ اند اما آنھا قبول نكرده و بھ مزدوران گفتھ اند ما چنين پولى را پرداخت نميكنيم ھر جا خودتون خواستيد دفن كنيد.

۴١ – تينا سودي، دانشجو، روز شنبھ ٣٠ خرداد توسط گلولھ اى در ميدان انقلاب بھ قتل ميرسد. اما ماموران مزدور بھ خانواده سودی گفتھ اند كھ اگر مى خواھيد جسدش را بگيريد بايد بگوئيد كھ با مرگ طبيعى مرده است.

۴٢ – حسين اخترزند، يکی ازجانباختگان حوادث اخيردراصفھان، محلھ مسجد لنبان، فردی بھ نام ميباشدکھ مجردبوده است ودرعين حال نان آورخانواده وخواھران وبرادرانش بوده است.

۴٣ – جعفر بروايھ، استاد دانشگاه چمران اھواز و دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه تھران کھ برای شرکت در متحانات بھ تھران رفتھ بود ٢٨ جون، ٧ تير در تظاھرات ميدان بھارستان شرکت ميکند واز ناحيھ سرمورد اصابت يک گلولھ قرار ميگيرد کھ بعد از آن بھ يکی از بيمارستانھا ی تھران منتقل وقبل از رسيدن بھ بيمارستان جان ميبازد. جسد وی توسط يکی از دوستان وی شناسايی وبھ اھواز منتقل وتحويل خانواده وی شد. مراسم دفن جعفر در حضور نيروھای امنيتی رژيم انجام گرفت.

۴۴ – حميد مداح شورچھ، دانشجو،ی ھمراه با گروھی در صحن مسجد گوھرشاد دست بھ تحصن زد کھ توسط نيروھای امنيتی دستگير شد. او در مدت بازداشت تحت شکنجھ قرار گرفت تا در روز آزادی وی بھ دليل شدت جراحات وارده جان سپرد.پزشکی قانونی علت مرگ وی را خونريزی مغزی اعلام کرده است.گفتنی است مراسم يادبود او روز يکشنبھ ١۴ تير برگزار شد.

۴۵ – مريم مھر آذين ٢۴ سالھ در خيابان آزادی با شليک گلولھ جان باخت.

۴۶ – ميلاد يزدان پناه ٣٠ سال در خيابان آزادی با شليک گلولھ جان باخت.

۴٧ – حامد بشارتی ٢۶ سالھ در خيابان آزادی با شليک گلولھ جان باخت.

۴٨ – بابک سپھر ٣۵ سالھ در خيابان آزادی با شليک گلولھ جان باخت.

۴٩ – ندا اسدی

۵٠ – امير کويری . فارغ التحصيل از دبيرستان تطبيقی تھران

۵١ – فرزاد ھشتی

۵٢ – امير طوفانپور، نيازمند تاييد

۵٣ – محمد، ١٢ سالھ، (نيازمند تاييد)

۵۴ – محرم چگينی قشلاقی فرزند ميرزا قلى ٣۴ سالھ � قطعھ ٢۵۶ بھشت زھرا رديف ١۴۶ شماره ١٣

۵۵ – محمد حسين فيضی فرزند غلامرضا ٢۶ سالھ � قطعھ ٢۵٧ بھشت زھرا رديف ٣١ شماره ٢۵

۵۶ – رامين رمضانی فرزند مھدی ٢٢ سالھ � قطعھ ٢۵٧ بھشت زھرا رديف ۴۶ شماره ٣٢

۵٧ – سھراب اعرابی ١٩ سالھ کھ در زندان اوين زير شكنجھ جان باخت.
سھراب اعرابى ١٩ سالھ سال آخر دبيرستان و آماده براى امتحان كنكور در جريان خيزش انقلابی خرداد در ٣٠ خرداد روز شنبھ بازداشت و بھ مكان نامعلومى منتقل مى شود . بعد از پيگيريھاى پى در پى خانواده بخصوص مادرش متوجھ مى شوند كھ وى در زندان اوين است, مادر اين جوان در روز سھ شنبھ ١۶ تير با گذاشتن كفالت در دادگاه انقلاب ھر روز بعد از ظھر منتظر آزادى فرزند ش بود, با وجود اين كھ اين مادر مى دانست كھ فرزندش در زندان اوين است ولى خيلى نگران بود و مى گفت مى ترسم بچھ ام را بكشند. اين مادر عكسى از فرزندش تھيھ كرده بود و بھ ھر زندانى كھ آزاد مى شد عكس عزيزش را نشان مى داد و از آنھا مى پرسيد كھ آيا او را مى شناسند و يا در زندان ديده اند؟ او مى گفت بھ ھر كجا و ھر كسى مراجعھ مى كنم جواب نمى دھند و ميگويند صبر كن آزاد ميشود. اين مادر كارش از صبح تا شب جلو زندان ماندن شده بود تا اينكھ يك دفعھ از طرف قاضى مر تضوى خبر آمد كھ سھراب اعرابى در زندان درگذشتھ است. خانواده اش را خبر كنيد تا جنازه فرزندشان را تحويل بگيرند.

۵٨ – داود صدري، ٢٧ سالھ روز ٢۵ خرداد در جريان تظاھرات ميليونی مردم تھران تير خورده و بھ بيمارستان امام علی منتقل ميشود. روز شنبھ ٣١ خرداد خانواده برای آوردن داود بھ خانھ بھ بيمارستان رفتھ کھ مطلع ميشوند
فرزندشان درگذشتھ است. روز يکشنبھ ١ تير در قبرستان بھشت شھدای ملارد دن ميشود. گزارش شده کھ مقامات جمھوری اسلامی ٣۵٠ ھزار تومن بابت پول تير و ۶ ميليون ھم بابت تحويل تحويل جنازه از خانواده داود درخواست کرده اند. ھمچنين گزارشات حاکی از آن بوده کھ بھ خانواده داود توصيھ کرده اند کھ اعلام کند داود بسيجی بوده و توسط مردم بھ قتل رسيده است.

۵٩ – آرمان استخری پور، ١٨ سالھ از شيراز کھ در درگيری ھای چند روز اخير(زمان مجروح شدن نامعلوم است) شيراز در محلھ ابيوردی مورد اصابت باتوم قرار گرفتھ و بھ کما رفتھ بود. او کھ بھ منزل پيرزنی در حوالی درگيريھا پناه برده بود روز دوشنبھ ٢٢ تير جان باخت و پيکر اين عزيز جان باختھ سھ شنبھ ٢٣ تير برابر با ١۴ جولای در دارالرحمھ شيراز بھ خاک سپرده شد. گفتنی است کھ پزشک آرمان علت مرگ وی را مرگ مغزی اعلام کرد.

۶٠ – سعيد اسماعيلی خان ببين، ٢٣ سالھ كھ بر اثر وارد شدن ضربھ بھ سرش در حوادث تھران كشتھ شده است، در شھر خان ببين (استان گلستان) بھ خاك سپرده شده است. (جزئيات دقيق تر ھنوز دريافت نشده است).

۶١ – مھرداد حيدري، روزنامھ نگار مشھدی کشتھ شد ، مھرداد نقدھای تندی بر وزارت اطلاعات و نيروھای امنيتی در روز شنبھ ٢٠ تير نوشتھ بود و نسبت بھ فشار بر جوانان برای اعتراف گيری اعتراضات شديدی کرده بود روز يکشنبھ ٢١ تير بھ طرز مشکوکی در مشھد بھ قتل رسيد . بھ گزارش سايتھای انترنتی ، حيدری کھ پيشتر در روزنامھ خراسان فعاليت داشت بنا بھ دلايلی بھ ھفتھ نامھ نسيم مشھد رفت و در آن نشريھ در محيطی استانی بھ نوشتن پرداخت . وی خرداد ماه ، با دعوت روزنامھ خراسان رضوی بھ آن روزنامھ رفت و در يادداشت ھای ثابت روزنامھ حضوری فعال بھ ھم رساند . مھرداد حيدری در آخرين يادداشت خود ضمن انتقاد از وزارت اطلاعات در کسب اطلاعاتی ساختگی ، اين وزرات خانھ را محکوم بھ نداشتن اطلاعاتی کرد کھ با فشار بر جوانان قصد بھ دست آوردن آن را دارد .حيدری در اين يادداشت ضمن برشمردن نکات منفی جريانات اخير ايران ، آنھا را دستمايھ افرادی دانست کھ ھميشھ حق بھ جانب گرفتھ و بر دفاع از مردم حکايت می کنند. ۶٢ – علی فتحعليان. محل جان باختن: روبروی مسجد لولاگرمحل سکونت: خيابان رودکي، خيابان شکوفھ (خمسھ)

نيروی انتظامی خانواده او را با تھديد و ارعاب وادار بھ سکوت کرده اند. ترانھ موسوی آخرين بار بنا بر شھادت چند بازداشتی ديگر، آخرين بار در مقر پايگاه بسيج در حين بازجويی ديده شده است. نيروی بسيجی پس از آن اين دختر جوان را از ديگر بازداشتيان جدا کردند و بھ او تجاوز جنسی کردند. ترانھ موسوی چندين بار و توسط چندين بسيجی بھ وحشيانھ ترين شکل ممکن مورد تجاوز قرار گرفت. بر اثر شدت جراحات وارده بھ رحم و مھبل بيھوش شد. بسيجيان کھ ديدند کار بھ جای باريک کشيده است بدن نيمھ جان او را بھ بيمارستان امام خمينی کرج بردند بھ اين اميد کھ پارگی ی رحم و مھبل و مقعد او را بھ سانحھ تصادف رانندگی نسبت دھند. در بيمارستان اما با معاينھ پزشک معلوم می شود کھ علت جراحات وارده نھ سانحھ تصادف بلکھ تجاوز جنسی بوده است. نيروھای بسيجی کھ بھ شدت سراسيمھ و نگران شده بودند با مشورت و ھماھنگی مقامات بالاتر خود پيکر نيمھ جان و بيھوش ترانھ را از بيمارستان خارج می کنند و بھ کليھ پرسنل بيمارستان دستور اکيد می دھند در اين باره سکوت کنند و با احدی صحبت نکنند. پرستاری کھ نمی خواھد نامش فاش شود اما ترانھ موسوی را بشناسايی می کند. نيروھای بسيجی او را بھ يکی از بيابانھای خلوت اطراف قزوين می برند. در ھمان حال کھ بی ھوش بوده مجدد بھ او تجاوز می کنند و بعد بر روی تن نيمھ جانش بنزين ريختھ و او را بھ آتش می کشند. بھ اميد اينکھ کليھ آثار و نشانھ ھای تجاوز را از بين ببرند. ۶٣ – ترانھ موسوي، دختر جوانی کھ در تجمع مسجد قبا توسط نيروھای لباس شخصی و بسيجی بازداشت شده بود پس از چند ھفتھ بی خبری سرانجام پيدا شد. از ترانھ جز جسد سوختھ ای در حوالی قزوين چيزی باقی نمانده است و

۶۴ – حسن کاظميني، پدر بزرگ وی بھ نام علی کاظمينی طی نامھ سرگشاده ای بھ مطبعات نوشتھ است: چند روز قبل نوه ١٩ سالھ ام حسن، بھ خيابان انقلاب رفت تا بھ ھمراه ھمفكرانش برعليھ حقى كھ از كف داده بود، تظاھرات كند. در جمعی كھ برای آن مجوز نداده بودند حاضرشد و عواملی بھ ادعای آنكھ تجمع غيرقانونی است با جمعيت حاضر برخورد كردند و حسن ديگربھ خانھ برنگشت .

۶۵ – آقای معزز ٢٧ سالھ يکی از جانباختگانی است کھ در اعتراضات گسترده و خونين مردم تھران در ٣٠ خرداد ماه شرکت کرده بود. او حوالی ميدان آزادی با اصابت گلولھ بھ چشمش جان خود را فدای راه آزادی مردم ايران کرد

۶۶ – محمد کامراني، طبق گفتھ خانواده وي، محمد را در حاليکھ تقريبا نيمھ جان بوده و سراسر بدنش علائم باتوم و شکنجھ بوده بھ تخت بيمارستان بستھ بودند تا امکان فرار نداشتھ باشد . با تلاش خانواده بالاخره می توانند محمد را از
بيمارستان لقمان مرخص و بلافاصلھ بھ بيمارستان مھر منتقل می کنند اما در آنجا پزشکان متخصص می
گويند با توجھ بھ اينکھ عقونت تقريبا تمام بدن را فراگرفتھ اميدی در بھبود نيست و محمد ظرف کمتر از ٣
ساعت در تاريخ ٢۵ تير جان ميبازد.

کميتھ بين المللی عليھ اعدام