نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

یگر علاجی به غیر از این نداریم! OccupyWallStre

۱۴,۰۷,۱۳۹۰
hassibi_mohammad_6102011پس از انتشار مقاله کوتاه شماره ۱۲۹۲ چند تنی از هم میهنان این نگارنده را به چالش گرفته و بعضی نیز مدعی وجود استقلال در نظام جمهوری اسلامی بودند. از اینروی چنانکه به این گروه از هم میهنان قول داده بودم نوشتار زیر را پیرو مقاله شماره ۱۲۹۲ به حضورشان تقدیم می کنم.
محمد حسیبی - پنجم اکتبر ۲۰۱۱
اشغال مرکز بورس در نیویورک (Occupy WallStreet) که از روز ۱۷ سپتامبر آغاز شد به رغم خشونت های غیرقانونی و وحشیانه پلیس نیویورک در نوزدهمین روز تولد خود،  لحظه به لحظه در نیویورک دامنه وسیع تری می گیرد و بر اساس خبرهای موثق، این تظاهرات در بیش از یکصد شهر در سراسر امریکا نیز در جریان است.
به یاد داریم که امریکا در دوران ریاست جمهوری پرزیدنت رونالد ریگان و نخست وزیری مارگرت تاچر در انگلیس سخن از طریقتی زیر نام "نظم نوین جهانی" به میان می آورد. اگرچه از پیش معلوم بود که از این امامزاده معجزه ای که به نفع بشریت باشد بر نمی خیزد و اینهم مصیبت دیگری خواهد بود که بر علیه انسان و انسانیت روا خواهند داشت، ولی از جزئیات آن بیخبر بودیم. اکنون آن "نظم نوین جهانی" که نوید آن را میدانند با تمام جزئیات و هدف های آن در پیش رویمان به نحوی بس عیان و آشکار دهانکجی می کند. بخشی از عکس العمل مردم جهان در برابر چنین بیداد و ظلمی را که "نظم نوین جهانی" نام دارد نه تنها در کشورهای پیرامونی (جهان سومی پیشین) شاهد بوده و هستیم، بلکه امروز این عکس العمل ها را در کشورهایی مثل اسرائیل، انگلیس، ایتالیا و یونان و بالاتر از همه در نیویورک نیز شاهدیم.
اگر ما ایرانیان از دیرباز تاکنون برای نجات میهن خود جدا از نجات دیگر ملت های جهان و جدا از رهائی انسان از چنگال امپریالیزم در سراسر کره زمین می اندیشیدیم و آن را ممکن و میسر می پنداشتیم، امروزه باید به این اشتباه بزرگ خود پی برده باشیم و به این اشتباه اقرار کنیم تا بتوانیم راه تازه ای را در پیش گیریم که همه ملت ها و انسان های بجان آمده در سراسر جهانِ امروز یکی پس از دیگری در پیش گرفته اند. امروزه پرده نیرنگی بنام دموکراسی خواهی و سعادت طلبی برای بشریت از سیمای امریکا در رأس نظام امپریالیستی جهان فرو افتاده و چهره دیوسیرت و خون آشامش بر همگان چنانکه می بینیم آشکار شده است. اما بگذارید درباره امکان نجات ایران و هم میهنان ستمدیده خود بیاندیشیم:
در چنین شرایطی، تکلیف ما ایرانیان در این میان، با "نظام ولایت مطلقه فقیه" که اینچنین وحشیانه به جان و مال و ثروت ملی ما در ایران چنگ انداخته چیست؟. آیا برای ما،  دسترسی به سرنگونی  "نظام ولایت مطلقه فقیه" و جانشین کردن آن با یک نظام دموکراتیک که بتواند به سوی خواسته های قانونی و انسانی و دیرین ملت ما از نسل های پیش تاکنون گامی به جلو بردارد جدا از همگام شدن با مردم امریکا و جهان که در برابر"نظم نوین جهانی» قد عـَلـَم کرده اند امکان پذیر است؟
جواب ما نه تنها بخاطر آنچه در بالا بدان اشاره شد، بلکه بخاطر تجارب تلخ تاریخی که در میهن خود از زمان "نهضت مشروطیت" تاکنون داشته ایم بس روشن است. فقط کافی است به ذهن تاریخی خود رجوع کنیم تا حقایق را مثل روز روشن دریابیم:
۱.         مگر قانون اساسی مشروطیت با تمام کمبودهایش چنانچه به اجرا در می آمد و عیوب آن به مرور اصلاح می شد نمی توانست ما را به سوی پیشرفت و سعادت ملی پیش ببرد؟. جواب به طور قطع مثبت است. این ممکن و عملی بود. پس چه شد که آن قانون حاصل از مجاهدات سران مشروطه و خون پاک بسیارانی از ملت مشروطه خواه در آن دوران بیش از چند سال دوام نیافت؟. آیا به غیر از این بود که "امپریالیزم جهانی" در آن دوران رضاخان قزاق و بی سواد و قلدر و لات را روی کار آورد تا بنیاد مشروطه را از بیخ و بن بر اندازند؟
۲.         مگر در دوران "نهضت ملی ایران" به رهبری مصدق بزرگ بار دیگر به چندگامی قله رهائی و آغاز پیشرفت و سعادت ملی نرسیده بودیم؟. پس چه شد که دیگربار به خواری و ذلتی صد برابر بدتر از دوران رضاخانی زیر چکمه آریامهری و ساواک و داغ و درفش او در افتادیم؟. مگر نه این بود که بازهم امپریالیزم جهانخوار با کودتائی شوم و ایران بربادده، مصدق و دولت او را سرنگون و شاه را برخلاف تمام قوانین جاری مملکت بر کرسی زمامداری امور در ایران بر نشاند تا به مقاصد شوم اقتصادی و استراتیژکی خود در ایران دست بیابد؟
۳.         مگر ملت ایران سی و دو سال پیش بار دیگر برای رهائی از چنگال آریامهر خونخوار بلند نشد؟، مگر انقلاب نکرد؟و راه را برای دستیابی به پیشرفت و سربلندی خود به عنوان یک ملت بزرگ و عاقل و پیشرو هموار نساخت؟. پس چه عاملی باعث شد که همه آمال و آرزوهای دیرینه ملت به سیاهروزی مطلق، زیر نعلین بازماندگان و دست پروردگان کاشانی و شعبان بی مخ های مسلمان مبدل گردد؟ آیا همین امریکا و سیاست های امپریالیست جهانی نبود که خمینی را با دو صد حیله و نیرنگ به حکومت در ایران برنشاند؟.
 آیا فقط بر اساس سه تجربه تلخ تاریخی بالا، عقل و خرد ملی ما ایرانیان ایجاب نمی کند که برای نجات ملی خود از هر موقعیتی برای رسیدن به اهداف دیرین و ملی خود به بهترین وجهی بهره بگیریم؟. آیا موفقیت همین مردمی که در نیویورک و یکصد شهر بزرگ امریکا دست به مبارزه و ایستادگی در برابر امریکا و اعمال امپریالیستی آن در رأس کشورهای امپریالیستی کنونی جهان زده اند و زیر عنوان (Occupy WallStreet) سخن از یک انقلاب جهانی ( The World Revelution) به میان انداخته اند ما را در راه رسیدن به اهداف ملی خود نزدیکتر نمی کند؟ آیا مغلوب شدن دولت های امریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی و تجاوزگر در جهان در این جنگ به سود ما ایرانیان و اهداف دیرینه ما نخواهد بود؟ 
اگر بعضی از هم میهنان در درون و بیرون ایران به دلیل نمایشات مسخره دست اندرکاران جمهوری اسلامی از یک سوی، و بازی های مذبوحانه سیاستمداران کشورهای امپریالیستی کنونی در جهان که امریکا در رأس آن قرار دارد گمان کرده اند " خامنه ای و احمدی نژاد و دیگر لشگریان عمامه دار و بی عمامه آنها" دارای استقلال و یا خصومتی با امپریالیزم جهانی هستند سخت در اشتباه به سر می برند. امروز در سراسر این نظام وحشی و خونریز قرون وسطائی اسلامی، حتی یک تن یافت نمی شود که با امریکا دارای اختلافی جدی و اساسی باشد. برای نمونه همین آقایان موسوی، خاتمی، کروبی و رفسنجانی را که نمایشی از مبارزه بر علیه نظام را دو سال و اندی پیش به نمایش گذاشتند در نظر می گیریم:
- آیا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی با مسئله خصوصی سازی ها در نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند؟. هرگز. اگر مخالف بود بیان می کردند.
- آیا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی با جریان راه اندازی پرداخت یارانه ها مخالف بودند؟ هرگز. اگر بودند چرا عنوان نکردند؟
- آیا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی موسوی با سرنگونی دولت ملی و قانونی دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲مخالف بودند و آن را تقبیح می کردند؟ هرگز. این حضرات در اینباره با رهبر خود خمینی و سیلی اسلام به مصدق که در واقع همان سیلی امریکا به حساب می آید کوچکترین اختلافی نداشتند. اگر داشتند بیان می کردند.
- آیا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی با سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول مخالف بودند؟. هرگز. اگر مخالف بودند چرا هیچگاه مخالفت خود را بیان نکرده اند؟
- آیا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی با سیاست کمک های خامنه ای و احمدی نژاد به امریکا در اشغال عراق و افغانستان و کشتار روزافزون مردم بیگناه در این دو کشور همسایه اعتراضی کرده اند؟.  هرگز!. اگر کسی چنین مخالفتی را دیده و یا شنیده باید به این نگارنده نیز نشان بدهد.
- آیا آقایان موسوی و خاتمی و کروبی به خونریزی های نیروهای امریکائی در سراسر کشورهای پیرامونی در جهان تاکنون اعتراضی کرده اند؟. هرگز. هیچگاه!.
بنابراین آیا احدی در میان طرفداران این سه آخوند عمامه ای و غیر عمامه ای وجود دارد که تفاوت عمده و اساسی بین آنها و خامنه ای و احمدی نژاد را به اثبات برساند؟. بی گمان احدی وجود ندارد. همه می دانیم که این سه تن نیز سرسپرده امپریالیزم بوده و هستند. تکلیف خامنه ای و مصباح یزدی و رفسنجانی و بقیه این دار و دسته نیز بس روشن تر است و نیازی به گفتگو درباره آنها نیست.
با این ترتیب باید از خود بپرسیم که:
آیا کل چنین نظامی در ایران، اعم از اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب می تواند مدعی تقابل و تخالف با سیاست جهانی امپریالیزم امریکا باشد؟. آیا می تواند کشوری و یا نظامی مستقل به حساب آید؟. به طور قطع جواب منفی است یعنی اینکه نه تنها در تقابل نیست و نه تنها دارای استقلال نیست، بلکه از بسیاری جهات به صورت ابزار و آلاتی بسیار مهم در دست امپریالیزم جهانی قرار دارد. فقط در یک مورد ممکن است مخالفتی از خود نشان بدهد که آنهم در نهایت به سود امپریالیزم جهانی و خونریزی های خصمانه اش در کشورهای اسلامی بخصوص در فلسطین است. این اختلاف چیزی به غیر از دعوای اسلام شیعی در برابر اسلام سنی نیست. جمهوری اسلامی بر طبل حمایت از شیعیان در کشورهای مسلمان نشین می کوبد و اخوان المسلمین که خود ابزار دیگری است در دست امپریالیزم بر طبل سنی گری می نوازد. همین امر باعث شده است که ملت فلسطین به نفع اسرائیل و به نفع سیاست های حمایت امریکا از اسرائیل به دو دسته تقسیم شود. در کشورهای دیگری مثل تونس و مصر و بحرین و سوریه و لبنان و عربستان و افغانستان و پاکستان و غیره نیز ایجاد اختلاف  و دو دستگی بر سر شیعی گری و سنی گری در رابطه با کسب قدرت به خونریزی و اختلافات بی حد و حساب کشیده است. امریکا به غیر از این و به غیر از سرکوب وحشیانه ای که بر مردم ایران تحمیل کرده و می کند از این نظام ناب محمدی چه می خواهد؟.
و با این ترتیب آیا ممکن است امریکا سرنگونی این نظام را طلب کند؟. جواب منفی است. امریکا در حال حاضر به این نظام همانند نگین گرانقیمت انگشتری بی نظیر بر انگشت خود می نگرد و محال است اجازه دهد خط و خلالی بر این نگین پر ارزش وارد آید.
اکنون اگر میخواهیم نظام جمهوری اسلامی نابود شود، راهی و علاجی به غیر از پیوستن به مردمی که در سراسر امریکا و جهان بر علیه سیاست های تجاوزگرانه امپریالیزم امریکا برعلیه بشریت به پا خاسته اند نداریم. ما وظیفه داریم در هر نقطه از جهان که باشیم به این حرکت و خیزش نوین که "انقلاب جهانی" (The World Revelution) نام دارد و در قلب نظام هژمونی طلب امریکا یعنی در نیویورک آغاز شده بپیوندیم و کمک کنیم.
در زیر همه اطلاعات برای چنین اقدامی وجود دارد. ما بی شک خواهیم توانست به صلح و دوستی در کره زمین برسیم. دست روی دست نباید گذاشت. باید بشتابیم.