نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۷ دی ۷, شنبه

ذکر مصـیـبـت مخـتصـری از استکهـلم و سیزده آذر




ايميل زير به دست ما رسيده و چون از ما نخواسته كه آن را اجتماعي نكنيم ، اين حق دموكراتيك براي ما محفوظ است كه آن را در سايت خود بگذاريم و براي همه سايت ها و عزيراني كه با آنان ارتباط مستقيم داريم ، ارسال كنيم .

ذکر مصـیـبـت مخـتصـری از استکهـلم و سیزده آذر
03-12-2008
با درود به استاد ارجمند جناب دکتر نعمت آزرم، آقای منصور کوشان، عباس سماکار عزیز و سهراب مختاری گرامی
خبر حضور شما در سالروز دهمین سال سربه نیست کردن تعدادی از اعضای کانون پرافتخار نویسندگان ایران در استکهلم، سبب خوش حالی است.
در زمانه­ای که رژیم حاکم مجدداً چاقوی سلاخی خود را هرچه بیشتر به اعضای کانون نشان میدهد و از طرفی دیگر، آنانی هم که چشمداشت کمک از نیروهای خارجی برای رسیدن به صندلی قدرت و حتّی امیّد حملۀ بیگانگان به ایران – همچون آنچه در عراق گذشت – را دارند، انواع پروپاگاندهای رسانه­ای و تبلیغاتی خود را جهت تضعیف اعضای کانون نویسندگان ایران و افراد مستقّل و مخالف سیاست­های همکاری با امپریالیسم به کار می­گیرند، این سؤال مطرح میشود که چگونه می­توان از این فرصت بوجود آمده در جهت تقویت اعضای کانون نویسندگان ایران به نحوی بهره بُرد که با وجود فشارهای همزمان رژیم، بتوان حملات فرسایشی و مسخرۀ بازیچگان قدرت های استعمارگر و امیدواران به َکرَم!! بیگانگان بر اعضای کانون نویسندگان را افشا نمود؟
به یاد داریم که سال پیش آقای دکتر ناصر زرافشان پس از پنج سال تحمّل زندان اوین به دعوت کانون قضات و حقوقدانان آلمان برای دریافت جایزۀ حقوقدانان و شرکت افتخاری در مجمع حقوقدانان آلمان سفری به آلمان و سپس از آن جا سفر سه روزه­ای هم به سوئد نمود تا جایزه توخولسکی از پن­سوئد را که قبلاً به دلیل زندانی بودن نمی­توانسته به آنجا سفر کند را دریافت نماید.
حضور ایشان اگر چه برای جبهۀ آزادی خواهان مستقّل، مسّرت بخش بود، اما دیدیم که متأسفانه دو دستۀ سلطنت طلبان و مجاهدین خلق که هردو گروه چشم به دست عنایات بوش جنایتکار و همدستانش نشسته بودند، چگونه تحمّل دیدن آنهمه استقبال دوستداران از آقای زرافشان را تاب نیاورده ، به همراهی عامل داخلی رژیم البته در لباس چپ! – بینا داراب زند- به زشت­ترین صورت­ها سعی در تخریب شخصیّت این انسان والا نمودند از جمله تَردستانه خبر جعلی و واهی اما از زبان آقای زرافشان در سایت ها و رادیو ها منتشر کردند بطوری­که وی پس از اطلاع، آن را تکذیب و اظهار بی­اطلاعی از آن نمود. بلی، خبر جعلی را خود ساختند و در سایت ها منتشر کردند که:آقای زرافشان گفته هیچ کس حق ندارد در بارۀ دانشجویان دستگیر شده - در روز سیزده آذر سال پیش- یا با خانوادۀ آنان حرفی بزند، براساس آن خبر جعلی هم چند هفته پشت سر هم در رادیو زنان در قالب مصاحبه، به جّو سازی پرداختند تا به تصّور خود آقای زرافشان را رسوا کنند! از جمله با افراد گوناگون از جمله سهراب مختاری، بینا داراب­زند!!، حسن حسام، محمدرضاشالگونی، نادرثانی و برخی از خانوادۀ دانشجوها و.....
با اجرای مؤفقیّت­آمیز انتخابات کانون نویسندگان ایران که به شکل پُستی انجام شد و رژیم را با این ابتکار، در مقابل عمل انجام شده آنهم در آن وادی داغ و درفش و زندان روبرو کردند، باز هم شاهد سعی این جماعت در به زیر علامت سؤال بردن انتخابات کانون بودیم.
با این علما هنوز مردم از رونق ِ مُلک نا امیدند*
گناه اصلی نویسندگان و اعضای کانون، دادن بیشترین رأی به آقای ناصر زرافشان و اعتمادشان به ایشان بود!
در این بار دیگر ایرج *مصداقی عنان اختیار از دست داد و حملات زشت و تهمت های ناروای این مجاهد - که با چراغهای خاموش حرکت می­کند تا جلوه کند که دیگر مجاهد نیست- را در سایت­ها شاهد بودیم. وی از ترس اینکه مبادا سر رهبر و امامش مسعود رجوی بی­کلاه بماند، شریف­ترین فردی که از مِهر ِمتقابل قلبی مردم هم برخوردار است را آماج کینه خود قرار داد، که این خود البته گویای مؤثّر و درست بودن راه آقای زرافشان و همکارانشان است.

دسیسه چینی مینا اسدی
متأسفانه در این طرف هم این شخصی ُپرکینه نسبت به مارکسیست ها - ایرج مصداقی – توانست از ضعف­های چند نفر دور و بری خود استفاده کند و همین القائات را در آنان هم بنماید. در این راه مینا اسدی، پویان انصاری و لیلاقرایی دارندۀ شبکه و رادیو زنان، بهترین طعمه­های ایرج مصداقی در استکهلم بودند تا جایی که یک موردش آن بوده که مینا اسدی با تلفن حدود یکساعته به شاعری از کانون در ایران آقای س ...... کوشش میکرده تا با توطئه و دسیسه چینی ایشان را مُجاب به مخالفت با آن رأی­گیری کانون نویسندگان بنماید تا بلکه آن را ابطال بکشاند! حّق دارید باور نکنید اما متأسفانه این واقعیتی است!
مورد دیگرش، اصرار مینا اسدی به آقای فریدون گیلانی در سال پیش بوده تا بلکه بتواند ایشان را به نوشتن مقاله­ای علیه آقای زرافشان وادار نماید؛ بُرهان مینا اسدی هم این بوده که آقای زرافشان که برای دریافت جایزه آمده و گفته که مبارزه اصلی در داخل کشور است حتماً می­خواهد رهبر بشود! که البته درخواست مینا اسدی با پاسخ منفی آقای گیلانی روبرو شده بود.
اگر که این خانم به شما یا دیگری هم چنین پیشنهاد انقلابی! داده باشد، برشماست تا بازگو کنید. از همۀ غیرآلودگان انتظار میرود که نان بهم قرض دادن را پایان داده و پاسدار شرافت انسانی و قلم باشند و بازگو کنند این گونه موارد را تا پالایش بهتری در اپوزیسیون شکل گیرد نباید وحشتی از بهره­برداری رژیم نمود چرا که کار نفوذ و تفّوق رژیم از این محدوده ها دیرزمانی است که گذشته. پالایش پیرامونی و تعیین مرز با این قسم از اپوزیسیون برای پیشگیری از آلودگی­ها، بسیار ضروری است اینان به­جای ستیزه با رژیم و یا زدودن توهّم کمک از خارجیان، آلت دست یک دشمن خونی مارکسیست ها- ایرج مصداقی – شده و تمام غمشان را وجود و فعالیت های آقای ناصر زرافشان می­دانند!

جرم آقای زرافشان آن است که هرگز سرسازش یا توهّمی نــــه نسبت بــه جمهوری اسلامی و نــه به دخالت خارجی­ها داشته، ولی از سوی دیگر اعتقاد عمیقی به نیروی مردمی و لزوم کار با آنان دارد ، اما این جماعت آن را همراهی با رژیم و کمک به ماندگاری آن تفسیر می­کنند!

حالا هم که کانون در ایران روز سیزده آذر را به عنوان یادروز قربانیان اهل قلم و برای ادامۀ مبارزه با از جمله روشنفکرکُشی رژیم اعلام کرده­اند، باز این جماعت به تقّلا افتاده­اند. نمونۀ آشکار آن، زیر سؤال بردن خانم مریم حسین زاده همسر زنده­یاد محمد مختاری در روز یکشنبه سی­ام نوامبر – چند روز پیش – بود که گویندۀ رادیوی صدای زنانِ لیلاقرایی بجای تشویق، خانم مختاری را به چالش گرفته بود که چرا از این فراخوان کانون نویسندگان ایران اعلان پشتیبانی کرده­اید!
می­ فهمم که باورش سخت است اما این مصاحبه را میتوان از سایت آنها* شنید.

دسیسه چینی لیلاقرایی
در نظر اینان اگر کسی مُرد یا کشته شد خوب میشود، چون میتوان شیونی راه انداخت و خود را صاحب عزا و غصه­دار نمایاند، اما اگر کسی به تُهی بودن اینان پی بُرد و از آنان فاصله گرفت یا در ایران ماند* و مبارزه را شجاعانه پیش بُرد باید به نحوی مانع او شوند چرا که در آن صورت بساط و دکّان دونبش به اصطلاح مبارزه با رژیم اینان بی خریدار میماند و یا از همه بدتر آنکه ممکن است جّدی جّدی رژیم یکباره فروبریزد که در آنصورت این مدعیّان دروغین خواهندماند و این سؤال: که خُب حالا که رژیم سرنگون شد دیگر شما بفرمایید و برگردید به ایران عزیزتان، اینجا چه میکنید دیگر!
اما مگر امکان دارد کسی همچون لیلاقرایی که بدون داشتن حتّی دیپلم متوسطه از ایران یا کشوری دیگر، حقوق ماهانۀ بالاتر از یک فوق­لیسانس در سوئد برای خود و خواهر و دوست­پسر خود و دیگر اعضا خانواده­اش درست کرده، بیاید و به ایران برگردد! این دیگر بماند که با بودجۀ کلان فوق یک میلیون کرونی در سال، نه رئیسی دارد و نه سؤالی را باید پاسخگو باشد ولی زرنگ! است گاه گاه یکی دو نفر ایرانی و غیر ایرانی را ابتدا به عنوان کمک­خیریه جلب تشکیلات خود کرده و سپس به نوعی با نمک­گیر کردنشان!!، آنان را به سکوت می­کشاند یا با ایجاد روابط تلفنی در قالب گویندۀ رادیو، یا دعوت از هنرمندی به مصاحبه و یا شرکت در مراسم گوناگون در قالب مصاحبه­گر خود را فعال، مبارز، دلسوز بی­پناهان نشان میدهد و همین ها برای فریب بخصوص افراد دور از این وادی کافی است. برنامۀ روز یکشنبه بیست و سوم نوامبر رادیوی صدای زنانِ لیلاقرایی را از سایتشان گوش کنید تا نمونه­ای را بشنوید که چگونه خنده­کنان و با افتخار پتۀ خود را یک بار دیگر روی آب می­اندازد و از سعی خود جهت ایجاد طلاق در خانواده ها می­گوید. وی از زنی به نام پرستو نام می­برد که به تازگی مؤفق به دریافت اجازۀ اقامت در سوئد شده. بنا به گفته خود لیلا قرائی پرستو به علت داشتن ناهنجاری­های شدید روانی از دوران کودکی و شدت وخامت اوضاع خانوادگی و کتک خوردن های دائمی از پدر و مادرش، سرپرستی­اش از سّن چهارده سالگی از پدر و مادرش سلب و به خود بچه سپرده می­شود تا آنکه سالها بعد مَرد روشنفکر و کتابخوانی به ایران رفته، پس از آشنایی با پرستو و طی یکسال اقامت در آنجا، با هم ازدواج می­کنند تا آنکه در زندگی مشترکشان در سوئد، ناهنجاری­های روانی زن جوان مجدداً پدیدار شده و او بارها اقدام به خودکشی می­کند. هنگامی­که لیلا قرایی از طریق همکلاسی پرستو، از این موضوع باخبر می­شود در لباس فرشتۀ نجات! ظاهر شده، پرستو را بنا به گفتۀ خودش، به جدایی از شوهرش رهنمون می­شود! پرستو، نه اولّین شکار لیلاقرایی مسؤل شبکه و رادیو زنان بود و نه آخرین آن­هاست. در واقع با اینگونه شکارهاست که این شبکۀ زنان علّت وجودی خود را تعریف می­کند و از راه این طلاق­هاست که اینان بودجه می­گیرند و زندگی می­کنند. حداکثر هنرشان، هُل دادن و تشویق زنان این شهر و کشور به جدایی است . ناهنجاری در خانواده ها البته لازم به پیگیری، امّا توسط کارشناسان تحصیل کرده و صاحب صلاحیت در امور خانواده و امور اجتماعی و روانشناسان خانواده­هاست تا بررسی و کمک داده شود. گرچه برخی از زنان به دلیل بدرفتاری همسرانشان نیازمند کمک هستند اما این شبکه زنان جهت داشتن دلیل وجودی و بیکار نبودن، رندانه سعی خود را جهت ایجاد اختلاف در خانواده ها به­ کار میگیرد.
با تأسف از اجبار طرح فقط چند نمونه از عملکرد چند نفر فوق به اصطلاح فعال و مخالف و انقلابی! بود، والّا تکلیف حامیان دوخردادی و دور و نزدیک رژیم که روشن است. باری ذکر مصیبتی بود از بخش کوچکی از حال و روز این شهری که حتماً با آمدنتان و اجرای برنامه و سخنرانی خود، آن گونه که لازم می­دانید و در خور شأن آن نویسندگان زیر تیغ رژیم است عمل خواهید نمود.
به امید پیروزی درستی بر نادرستی.
* امید که سو تفاهم نشود که منظور از مبارزین داخل ایران قلم بدستان نرم خوی امروزی که تاچندی پیش ، ملا و پاسدار و بازجو و استاندار و معاون رئیس جمهور و شهردار و....بودند نیست.
* بیت شعر از ایرج میرزاست
* به جای هر توصیفی، برای شناخت ماهیّت رهبر فکری این ارکستر یعنی ایرج مصداقی، خواندن کتاب چهار جلدی خاطرات زندان او به نام نه زیستن نه مرگ کفایت میکند که حتماً هم لازم است! ارزش خریدن ندارد چون پس از خواندن آن، پشیمانی هزینۀ آن هم بر دیگر تأسف­هایتان افزوده شده آزارتان خواهد داد؛ از کسی قرض بگیرید.