نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

شکنجه و اعدام، دو عامل پايه ای برای ادامه بقای ننگينش

KHOR DAD MAHE GHI YAM VA KHON 0001

miveh chinan enghelab 57

تجزیه طلبان آذربایجان ترکیه و رژیم فاشیست اسلامی Iran

national minorities against fascists in turkiye kurdi +18 ننگ بر پان ترک...

عبداله باوی: راه کارگر، سازمانی که از گذشته نمی آموزد!



خيزشهای توده ای در ايران که در طی آن مردم ستمديده با سردادن راديکال ترين شعار ها بر خواست قلبی خود مبنی بر ضرورت نابودی جمهوری اسلامی تاکيد کردند همه طرفداران رنگارنگ نظم حاکم را به وحشت انداحت. اگر سردمداران جمهوری اسلامی در پاسخ به اين ترس و وحشت گله های اوباش خود را به جان مردم انداختند اصلاح طلبان حکومتی هم کوشيدند با سوار شدن بر موج مبارزات مردم اين مبارزات را از مسير انقلابی خارج ساخته و به بيراهه ببرند. يکی از روشهای آنها جلوگيری از سر داده شدن شعار های راديکال و يا به قول آنها "ساختارشکنانه" بود و ديگری مخالفت آشکار با اعمال قهر انقلابی مردم در مقابله با قهر و خشونت ضد انقلابی ديکتاتوری حاکم . اگر به تبليغات بی پايه اصلاح طلبان حکومتی نگاه کنيم همه جا چنين تبليغ می کنند که مبارزه مردم بايد مسالمت آميز بوده و توده ها نبايد با توسل به قهر و خشونت انقلابی، ديکتاتوری را تحريک کنند. حجم بزرگ اين تبليغات فريبکارانه باعث گرديده تا ما شاهد انعکاس اين نظرات در صفوف اپوزيسيون جمهوری اسلامی که از نيروهای گوناگونی تشکيل شده است نيز باشيم. برای نمونه شالگونی مسئول و سخنگوی راه کارگر که بیشترین مسئولیت اپورتونیسم را بدوش میکشد مقاله ای با عنوان "چگونه میتوان دیکتاتوری را درهم شکست؟" نوشته و در ابتدای مقاله مینویسد:
" آنهایی که دستورالعمل حاضر ـ آماده ای برای انقلاب یا به زیر کشیدن دیکتاتوریها در جیب دارند، اگر شارلاتان نباشند، حتماً افرادی ساده لوح اند."


در مطالعه مقالۀ او خواهیم دید که چه کسی ساده لوح یا ..... است.


شالگونی در مقاله اش می نویسد:


"تأکید میکنم که من مبارزه مسلحانه را در لحظه مشخص کنونی نادرست و خطرناک میدانم و نه در هر شرایطی." (تاکید از ماست)




شالگونی البته زمان شروع لحظه مشخص کنونی را بیان نمیکند ولی ما میدانیم که این لحظه مشخص کنونی از ابتدای تشکیل این سازمان و ضدیت سرسختانه و غير انقلابی اش با قهر انقلابی توده ها شروع شده است و هنوز با ذکر کنونی این سیاستش را ادامه میدهد، بنابراین،این بخشی از عوامفریبی های اين جريان است که ذکر لحظه مشخص کنونی را به جنبش کنونی توده ها نسبت دهد.




سازمانهای انقلابی وظیفه دارند که در هر شرایطی، چه در سرزمینشان و یا چه در بیرون آن، حقیقت و واقعیتها را به توده ها بگویند، ولی "راه کارگر" که به با اصلاح طلبان حکومتی و دارودسته "دوم خردادی" احساس نزديکی دارد عادت کرده در بساطی بازی کند که آنها چيده اند مگر کسی تحلیل "نه بزرگ" راه کارگر و شالگونی را که تفسیر لحظه مشخص کنونی اش را به باد میدهد و آنرا نوعی پیروزی "مبارزات مسالمت آمیز" دانسته و بدین ترتیب انتخاب خاتمی فریبکار را پیروزی مردم و جمهوری ددمنش اسلامی را شکست خورده به توده ها نشان میداد، را فراموش کرده است. آيا پا فشاری امروز بر سر مبارزه مسالمت آمیز پديده تازه ای است ؟ حالا باید از راه کارگر پرسید در اینجا ..... و ساده لوح کیست؟
تحلیل آنهایی که به مبارزه مسلحانه ایمان دارند چنین است: در شرایط خاص ایران، دشمن اصلی، امپریالیسم و در اینجا امپریالیسم آمریکاست. امپریالیسم در جهت استثمار هر چه بیشتر، درجهت غارت و چپاول بیشتر، که از ماهیت این سیستم برمیخیزد، همانطور که تاریخ ایران نشان داده است به هیچوجه تاب و تحمل هیچگونه تغییری را ندارد، بهیچوجه تحمل حتی آزادیهای بورژوایی را هم ندارد و هرگونه اعتراضی نسبت به شرایط موجود را با ماشین سرکوب خود پاسخ میدهد، بنابراین باید در جهت کسب آزادی، ماشین سرکوب را نابود نمود. حال اگر شالگونی ساده لوح و یا .... نباشد میتواند پاسخ دهد که چگونه میتوان ماشین سرکوب را مسالمت آمیز از نفس انداخت ؟ مگر اعتراضات به انتخابات رئیس جمهوری مسالمت آمیز شروع نشد؟ ولی تجربه آن پس از اعمال قهر ضدانقلابی رژیم برای جوانها این شد که باید قهرآمیز با این رژیم درافتاد.


در زمانی که تبلیغ و ترویج ضدانقلابی بودن این رژیم، بحکم شرایط عینی زمان، واقعاً جای اول را احراز میکند، در زمانی که هر اعتصابی، هر اعتراضی، هر شورشی و هر قیامی درس جدیدی برای رهگشایی از آن اوضاع فلاکتبار به توده ها میدهد که باید برای رهایی، قهرآمیز با این رژیم برخورد کرد، شالگونی میگوید:


"نیاز حیاتی ما در حال حاضر گسترش دوام و دامنه جنبش ضداستبدادی است که عموماً از راههای مسالمت آمیز پیش میرود...."


و بدین ترتیب با مخالفت با مبارزات قهر آميز مردم و خاک پاشيدن به چشم آنها، توده ها را به گوشت دم توپ تبدیل میکند. شالگونی سپس در مقاله اش ادامه میدهد:


"جمهوری اسلامی....برای توجیه سرکوبهای خشن خود ناگزیرند، با استفاده از شیوه های تحریک آمیز، جنبش ما را به راههای خشونت آمیز بکشانند. همانطور که در عاشورای 88 با پائین انداختن مردم از بالای پلها، آتش گشودن به روی راه پیمایان بی دفاع و له کردن آنها در زیر چرخهای اتوموبیل های ویژه سرکوب در برابر چشم همگان، کوشیدند مردم را به اقدامات خشمگینانه بکشانند، حالا نیز برای توجیه وحشیگریهای خود به بهانه های مشابه نیاز دارند."


چنین تحلیل کودکانه ای فقط برای اپورتونیستهای واداده از مبارزه زیباست. آیا بمباران کردستان در عید 58 برای تحریک خلق کرد بود که بیشتر بمباران کند؟آیا حمله به خلق ترکمن و اعدام رهبران سیاسی آنها برای تحریک خلق ترکمن بود تا بتوانند بیشتر بکشند؟ مگر کشتار تابستان 67 برای تحریک زندانیان بود که بهانه به دست آورد تا بیشتر اعدام کند؟ماهها حقوق کارگران را پرداخت نکردن برای تحریک آنهاست تا بهانه ای باشد که بیشتر حقوقها را نپردازند؟ آیا فقر و فلاکتی که توده های زحمتکش را فراگرفته برای تحریک آنها به تظاهرات است تا بیشتر بکشد؟


چه کسی در اینجا ساده لوح و یا ... است؟


در زمانی که دو خیانتکار فاسد رژیم، موسوی و کروبی، که شرایط را درک کرده و میدانند که توده های زحمتکش از لحاظ نیروی تعرضی توانا ولی از لحاظ تشکل سیاسی ناتوان اند، آگاهانه در تلاش اند تا مردم را از توسل به قهر انقلابی باز دارند و انرژی آنها را در چهارچوب "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر ونه یک کلمه کمتر" مهار کنند. تکرار حرفها و خواستهای آنها و گفتن اینکه :



"...در لحظه کنونی که نیاز حیاتی ما گسترش دوام و دامنه توده ای جنبش ضداستبدادی دوباره جان گرفته است، تاکید بر شیوه های مسالمت آمیز مبارزه، فوق العاده اهمیت دارد."


آيا خدمت به حفظ وضع موجود نيست؟


شالگونی سپس اینگونه مینویسد:
"مبارزه مسلحانه ضرورتاً کارگری تر و انقلابی تر از مبارزه مسالمت آمیز نیست، بلکه برعکس، پیکارهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان غالباً حتی در پیچ های تعیین کننده، با شیوه های غیر خشونت آمیز پیش میروند. زیرا در جامعه امروزی کارگران و زحمتکشان میتوانند با به دست گرفتن اهرمهای کلیدی اقتصاد، نیرومندترین ارتشها را هم به زانو درآورند." (تاکید از ماست)


در کجا کارگران و زحمتکشان توانستند با بدست گرفتن اهرمهای کلیدی اقتصاد، نیرومندترین ارتشها را به زانو درآورند؟ چرا شالگونی برای خواننده خود مثالی نمی آورد؟ آيا می ترسد تا رسوا شود ؟ کارگران و زحمتکشان برای به زانو درآوردن نیرومندترین ارتشها هم، مسالمت آمیز از آنها خواهش نخواهند کرد که اسلحه ها را زمین بگذارند بلکه فقط با قهر انقلابی میتوان نیرومندترین ارتشها را به زانو درآورد. شايد شالگونی که اين روز ها گاندی سمبل اش شده در اينجا ياد انقلاب سوسیالیستی اکتبر افتاده است ؟ اما چه کسی است که نداند انقلاب اکتبر خود نتيجه مستقيم جنگ بود و نه مبارزات مسالمت آميز و شاید شالگونی هنوز از " لحظه مشخص کنونی" سخن میگوید. براستی چرا کسی که در نوشته هايش با ربط و بی ربط هميشه مثال می آورد در اينجا چيزی برای گفتن ندارد؟




در اینجا ساده لوح و یا ... کیست؟


هر بار که جنبشها رو به طغیان میگذارند "خود بخودی" بوده و نه آگاهانه ، زیرا شرایط مادی و استبداد حاکم به آنها امکان تشکل و بوجود آوردن رهبری نداده است اما در طی همين جنبشها توده ها این تجربه را آموخته که مانع اصلی برای یک زندگی انسانی، حاکمیت جمهوری اسلامی و هر چیزی است که این رژیم نمایندگی اش را میکند.


دولت جمهوری اسلامی میداند که این جنبشها نطفه های مبارزه طبقاتی هستند که آنها را اینچنین سرکوب میکند. این جنبشها نه فقط خواست نابودی رژیم جمهوری اسلامی را در صدر خواستهای خود قرار داده بلکه ادامه آن، شرایط مسلط و روابط برقرار شده از تسلط سرمایه داری وابسته را نیز درهم خواهد شکست. این جنبشها که علامت خصومت آشتی ناپذیری توده هاست، در شرایط کنونی به آنها این آگاهی دموکراتیک را داده است که مانع اصلی عدم تحقق مطالباتشان این رژیم می باشد.


آنچه که بیشتر ماهیت این رژیم را به توده ها نشان میدهد صفی طولانی از قاتلان، این پاسداران و بسیجيان است که مسلحانه هر بار به توده های خشمگین حمله کرده و میکشند و زخمی میکنند. توده ها به عینه میبینند که چگونه خواسته های برحقشان هر بار خونین با خشونت سرکوب میشود. توده ها میبینند که چگونه تحقق حقشان در تضاد با سلطه این رژیم است که به هر قیمتی میخواهد شرایط موجود را حفظ و نگه دارد. آنها به عينه می ببينند که خشونت و اعمال قهر ضد انقلابی جمهوری اسلامی را صرفا با مبارزه مسالمت آميز نمی توان در هم شکست. توده ها دیگر از مرحله حس گذشته و به این درک رسیده اند که این رژیم عامل اصلی تمام نابسامانی ها در جامعه است، که عامل اصلی فقر و فلاکت است و اين وضع را با خشونت تمام می خواهد حفظ کند اما راه کارگر که سالهاست دیگر کسی آنرا جدی نمیگیرد هنوز در چنین شرایطی بر طبل "مسالمت آمیز" میکوبد.


زیرا راه کارگر هرگز از تاریخ و گذشته نمی آموزد.


6 آوریل 2011




عبداله باوی

صفحه ی اصلی گردان شوان- واقعیتی بسیار تلخپدیدار شناسی از آغاز تا انجام

هراکلیتوس ارسطوفلسفه در قرون وسطیرنه دکارتبندیکت اسپینوزالایپ نیتسفردریش نیچهپرداخت های فلسفیتحقیق و تفسیری بر نهیلیسمبخش فلسفی_ ادبی به زبان کردیو صادق هدایتDeconstractionصادق هدایت نیچه ی ایرانیدرس گفتارهای رادیو بیستونبوفِ فکورِ قصهً بوف کوربوف کور_ صادق هدایتمکالمات سقراطیغزلیاتمقاله هاکتاب هاجغد های سرگردانچهار پاره هاآثار دیگرانشعر نوداستان_ درّه ی جزامیانتحلیل و ساخت گشایی_ نقد آثار دیگرانکاروانی شعری هه ورامیمصاحبه با بهمن قبادی کارگردان دلسوزتاریخچهً شوراهای سنندج_ فتی کلاه قوچی Shame on Denemark شرم بر دانمارکاطلاعیه هااخبار کارگری_مصاحبه ها_تحلیل هااعدامهای فرودگاه سنندج1358نوشته های اردشیر نصرالله بیگیتماس با ماکتاب آرش زمانه_فرزاد کمانگرداستان-یادت هست-فلسفیادبیات کارگریfotos pishmarge







نقدی کوتاه وناتمام برکتاب«واقعیتی درابهام» نوشته ی محمد سیارورهبری کومه له


در خصوص فاجعه ی گردان شوان دراسفندماه سال 1366 خورشیدی










با وصف اینکه کتاب محمد سیار( یکی از فرماندهان قدیمی کومه له) یعنی«واقعیتی در ابهام»را حدود دو هفته قبل مطالعه کرده بودم وتصمیم داشتم آنرا نقد کنم اما به خاطر سخنرانی نسرین رمضانعلی( یکی از رفقای بازمانده ی گردان شوان) که در تاریخ دوم آوریل در«هاگابیو»صورت گرفت، دست نگاه داشتم، تا بلکه گوشه های دیگری ازتراژدی گردان شوان، برایم روشن بشود واین نشست باوجود کم و کاستی ها، از لحاظ اسناد و گزارشات، هنوز هم توان روشن کردن مجموع و کلیت واقعه ی گردان شوان را نداشت. اما به هر حال، گزارشی زنده ازروند ماجرا توسط نسرین، ارایه شد که از سویی حایز اهمیت است زیرا که به نکاتی اشاره شد که در گذار 23 سال، بر روی آن سکوت شده بود. قطعا دیگر بازمانده ی گردان شوان یعنی«جلال برخوردار»می تواند درگشایش گره های کور ماجرا، موثر باشد. البته جلال برخوردار، به محض بازگشت به نزد پیشمرگان، در آن زمان، ظاهرا گزارشی چهار صفحه ای تهیه دیده ودر اختیار رهبری وقت کومه له قرار داده است، چیزی که هر گز توسط کومه له مننتشر نشد. و تا آنجا که من تحقیق کرده ام، این گزارش و همچنین گزارش 50 صفحه ای محمد سیار، نویسنده ی «واقعیتی در ابهام» نیز هیچگاه منتشر نشد ه است و از سویی به هر دوی ایشان(محمد سیار و جلال برخوردار) گویا گفته شده است که: در این خصوص، چیزی به پیشمرگان، گفته نشود!






این است که پس از اینهمه سال از وقوع فاجعه، محمد سیار، سکوت را شکسته است وبا انتشار کتابش، تلنگاری محکم به همه ی ذهن های بیدارزده است. البته محمد سیاردراین کتاب، تلاش کرده است تا اتهامات وارده به خود را، در خصوص گردان شوان، مردود شمرده و برای آن دلایل فراوانی نیز ارایه داده است. این کتاب، در مجموع یک دفاعیه است واین دفاعیه شخصی است( هر چند که این دفاعیه، با کلیت ماجرا پیوستگی خاصی دارد واز همین گذار، دارای جایگاه خاصی است در گشایش «واقعیت»). نقد کلی این کتاب مستلزم دقت_ مناظره تلویزیونی_نشر اسناد مربوطه وپدیده های دیگری است که در حال حاضر مقدور نمی نماید. از سویی نیزدر حال حاضر افرادی مانند من، در جستجوی «واقعیت» رفته بر گردان شوان هستند. نه داوری و قضاوتی که هنوز زود است، اما چرا؟ چونکه این اسناد ناقص و نا-کامل هستند و این درشرایطی است که حزب کمونیست ایران، بیشتر این گزارشات و اسناد رادراختیار دارد وتا زمان انتشار آنها، نقد« واقعیتی در ابهام» کار کاملی نخواهد بود. اما از سویی نیز اراده ی محمد سیار، مبنی بر انتشاراین کتاب، ستودنی است با این گلایه و انتقاد که: چرا پس از 23 سال؟






در کتاب یاد شده، آمده است که، نویسنده فورا و به محض بازگشت از پلیس جمهوری اسلامی به اردوگاه پیشمرگان، تمامی حقایق را به عمر ایلخانی زاده وهمچنین ابراهیم علیزاده، باز گفته است اما ایشان گفته اند که در این خصوص، به دیگر پیشمرگان چیزی نگویید!






با چاپ«واقعیتی در ابهام»کسانی حتی بر این باورند که: این جنگ روانی بر علیه نیروی آزادی خواه و کمونیست ها می باشد. پرسش این است که اساسا اگر هم جنگی روانی در کار باشد، چرا با بازگشودن «واقعیت»از سوی رهبری وقت کومه له و انتشار همه ی اسناد مربوطه، این واقعیت برای برای یکبار وهمیشه، انجام نداده وجنگ روانی را به آخر نمی رسانند؟






جدای اینها اتهام وارد کردن به اشخاص، بدون در دست داشتن مدرک مستند و کافی وروشن، کاری نیست که در اندیشه ی پسا مدرن امروز، جایی داشته باشد.






در رابطه با کتاب قبلی محمد سیار یعنی« تنها سنگر بازمانده از قیام»من نقد خود را دارم که به زودی آنرا خواهم نوشت. اما در همین جا اضافه کنم که این اثر، کاری بسیار پخته و نشانه ی تحقیقی وسیع و گسترده است که برگ های مربوط به وقایع شرح شده، یکی یکی و با دقت در کنار هم جای گرفته اند. از لحاظ ادبی و نوشتاری، دارای اشکالاتی است که در نقد آینده، به آنها خواهم پرداخت، و بخصوص اینکه در نقاطی از لحاظ زمانی اشتباهاتی صورت گرفته و نهایتا پیامی که در بخش اولیه ی کتاب تا نسبتا اواخر آن مبنی بر« حضور اشرار در کردستان!» چیزی است که بیش از هر موضوع دیگری برجسته است و این درست برخلاف واقعیت آن تاریخ است. اما در این خصوص نیز، محمد سیار توانسته است، تاریخ حدود دو ساله ای رااز وقایع تلخ کردستان، به نمایش بگذارد.






در رابطه با فاجعه ی گردان شوان، حجم مطالب از سویی فراوان و ازسویی دارای خواصی است که به مرور، در حال بروزند. زیرا که در گذار این سالها، هر سال در فروردین ماه، بزرگداشت این عزیزان برقرار شده است واز این طریق برخی از ابهامات این مسئله برطرف شده است اما هنوز هم، واقعیت کلی ِ، پشت پرده ی این فاجعه در ابهام مانده است.






اخیرا کتابی تحت عنوان« واقعیتی در ابهام» توسط محمد سیار، پیشمرگ قدیمی کومه له، منتشر شد که در تلاش برای توضیح این فاجعه است و اصولا در برگیرنده ی مطالبی بسیارو بازگو کننده ی واقعیاتی تکان دهنده است. چیزی که نسل امروز و فردای انقلابی کردستان و ایران، به آن نیازمند است و مسئله به این قضیه مربوط است که اولا واقعیت در این خصوص آشکار شود و در ضمن از تکرار این فاجعه در آینده و روند مبارزات توسط نیروهای انقلابی تکرار نشود.






نوشتاری که در زیر می آید در پی نقد وبررسی کتاب محمد سیار وهمچنین فهم کلی و برداشت شخصی از فاجعه ی گردان شوان است که با در نظر گرفتن تحقیق و بررسی مجموع مقالات و سخنرانی ها ی مربوط به این مسئله، صورت گرفته است. همین جا اضافه کنم که این تحقیق و برداشت مطلق نیست وهنوزهم ناگفته ها وابهامات درخصوص گردان شوان ؟ ضعف ها و عملکردهایی که صورت گرفته است، موجودیت دارند. از اینرو امید به آن دارم که بسیارانی دیگر، به اهمیت این مسئله رسیدگی ومجموع نوشتارها را باز هم مورد بررسی و نقد قرارداده و درسایت ها و رسانه های گروهی انتشار دهند. چرا که تنها از این طریق است که می توان درمفهوم واقعی آزادی اندیشه _قلم و مبارزه ی انقلابی، صادقانه نقشی داشت وازهمین طریق، واقعیات راهرچه بیشتر و بهتر، بیرون ریخت و پیش دیدگان مردم نهاده وازتکرارآن درآینده جلوگیری نمود.






ناگفته پیداست که نوشته ی محمد سیار، بیشتردر قالب دفاعی شخصی و برطرف کننده ی اتهاماتی است که درخلال این سالها براو وارد بوده است اما با این وصف، همین نوشتار« واقعیتی در ابهام» در برگیرنده ی حقایقی است که انکار آنها به هیچ صورت نمی تواند پیش بیاید. چرا که دردفاع وقایع طرح شده در کتاب مذکور، کسانی هستند که هنوز زنده اند و می توانند بر آن واقعیات مهر تایید بگذارند برای نمونه رفیق خالد علی پناه، که در سخنرانی یکی از بازماندگان گردان شوان، یعنی رفیق نسرین رمضانعلی، اظهار داشت :«این کتاب پرده از واقعیاتی دارد که حایز اهمیت است».






در هر حال به این مسئله باز خواهیم گشت. اما چند نکته






اول اینکه در شرایط خاص آن زمان، از لحاظ منطقه ی جنگی هلبجه و صف آرایی دو نیروی دولتی جمهوری اسلامی و رژیم بعث در منطقه، چرا نیروی پیشمرگه می بایستی مابین این دو نیرو و درست در نقطه نک جبهه قرار بگیرد؟ یعنی در روستای بیاره که از هلبجه فاصله ی چندانی ندارد.






دوم اینکه طبق مدارکی که در دست است و در سایت ها انتشار یافته، تقریبا دو هفته قبل از هجوم جمهوری اسلامی به منطقه، کومه له از این خبر داشته است کما اینکه حزب دمکرات کردستان ایران نیز خبردار بوده اند. پرسش این است که با وجود این آگاهی از حمله ی رژیم اسلامی ایران، چرا کمیته ی اجرایی کومه له و رهبران آن مقطع زمانی یعنی ابراهیم علیزاده وهمچنین عمرایلخانی زاده، این نیروها را به پشت جبهه باز نگردانده اند؟ وبر ماندگاری ایشان اصرار ورزیده اند؟






همچنانکه رفیق خالد علی پناه، در سخنرانی روز دوم فروردین اظهار داشت؛ « پیش از حمله ی رژیم به منطقه ی هلبجه، من به همراه عثمان روشن توده« از اعضاء کمیته ی اجرایی کومه له» ودو پیشمرگ دیگر به هلبجه رفتیم، روشن توده آنجا قراروجلسه ای داشت که ما در آن به دلایلی حضور نداشتیم اما بعدا معلوم شد که این قرار مابین عثمان روشن توده و همچنین یه کیه تی نیشتمانی، بوده است و در همآن جلسه به روشن توده گفته می شود که یه کیه تی نیشتمانی، قرار است با همکاری قرارگاه رمضان و نیروهای رژیم حمهوری اسلامی، در این منطقه عملیات گسترده ای انجام بدهند، از اینرو کومه له می بایستی نیروهای خود را از این منطقه، به نقاط امن پشت جبهه منتقل کند (کاری که هیچگاه صورت نگرفت). آنچه در این گفتار نهفته، حاکی از آگاهی دقیق و روشن مسئولین کومه له است که نسبت به این امربسیار مهم، نه تنها اقدام بایسته را نکرده اند، بلکه حتی بر حضور پیشمرگان در نقطه ی مرگِ قطعی و حتمی، پای فشرده اند!






دیگر اینکه مسئولین مربوط، در گذار اینهمه سال، هرگز در تلاش روشن کردن موضوع برنیامده و در جهت عکس اقدام کرده اند یعنی از سویی سکوت کرده اند و از سویی نیز، در نقطه هایی از لحاظ زمانی و با فشار و پرسش اعضاء حزب کمونیست آن زمان، مثلا رفیق خالد علی پناه از ابراهیم علیزاده، برخوردی حاکی ازخصوصیت رهبری ومردود دانستن تحقیق بیشتر بر روی موضوع داشته اند و اینکه عضو حزب نمی تواند کمیته ی مرکزی را به چالش وپرسش بگیرد!






در نهایت تاسف، بعد از رجوع محمد سیار، نویسنده ی « واقعیتی در ابهام» به اردوگاه های کومه له در کردستان عراق، جلسه ای به خواست رهبریت آن مقطع کومه له یعنی ابراهیم علیزاده، صورت می گیرد، و در آن جلسه ایشان می گویند؛ می خواهم مطلب مهمی را به شما بگویم، اما قبلا اینرا بگویم که بعد از طرح موضوع، به هیچ سوالی پاسخ نخواهم داد. و اظهار می دارند که کاک حه مه سیار، بعد از اینکه به آنطرف آب رسیده اند، در اختیار پلیس جمهوری اسلامی بوده اند!






همین!






مرگ غیر معقولانه ی پنجاه و چهار نفر ازعزیزان گردان شوان و اسارت دوازده نفر از ایشان که بعدا در سنندج اعدام شدند، وپیوستگی عاطفی و مبارزاتی مجموع این رفقا، با پیکره ی سرتاسری کومه له، اصولا نمی توانست، عکس العمل دیگر رفقای پیشمرگ را سبب نشود. این فاجعه هیچگاه نمی توانست در پرده ی ابهام باقی بماند و هرگز هم نمی تواند بر این ابهام افزوده شود، چرا که ذهن آگاه و بیدار امروزِ انقلابیون و مبارزین سوسیالیسم، از همآنزمان تا به امروز، به دنبال فهم دقیق و زلال از موضوع بوده است واهمیت آن هر روز روشنتر گشته است.






سکوت طولانی رهبری آن مقطع کومه له(ابراهیم علیزاده) و بعدها سخنی کوتاه مبنی براینکه:« کاک حمه سیار بعد ازآنکه به آنطرف دریاچه می رسد، در اختیار پلیس جمهوری اسلامی بوده است» و پیش شرط مطلق گرایانه ی؛ بههیچ پرسشی پاسخ نخواهم داد! پیام آورچه نکاتی است؟






چرا رهبریت کومه له وکمیته ی اجرایی، همواره از پاسخ به پرسش های انقلابیون، شانه خالی کرده اند؟ و تصمیم ایشان مبنی برسکوتی که امروزمورد پذیرش مردم وخانواده های بازمانده مجموع رفقای گردان شوان نیست، در برگیرنده ی چه مطالبی است؟ و اصولا چرا اسناد وگزارشات مربوط به فاجعه ی گردان شوان، تاکنون منتشر نشده است؟ آیا درابهام نگاه داشتن آنچه بررفقای گردان شوان رفت، حاکی ازچه مطالبی است؟ ازهمه ی اینها گذشته،( اگراین سکوت بازهم ادامه یابد) پاسخ ایشان درپیشگاه تاریخ، چه می تواند باشد؟ چراکه تاریخ، پدیده ای نیست که بتوان به آسانی، ازکنارآن گذشت. وچه بهتر که «واقعیت»درزمان حیات همگی افراد وشخصیت ها، آشکار گردد.






لازم به یاد آوری است که کومه له از آغاز اگر در میان توده ها، و در قلب های ایشان جای داشت، به خاطر چند خصوصیت بود که شرح و بسط آن در حوصله ی این نوشتار نیست اما نقد از خود، یکی ازدلایل رشد کومه له بود. چیزی که بعدهاو بعدها به تدریج، کمرنگ شد وکاربه جایی کشید که رهبری، مطلق گرایانه وخود محورانه، نسبت به جان رفقای صادق پیشمرگ، بی اعتناء جلوه گرشده است. واین جلوه گری امروزه به هیچ وجه، مورد قبول مردم _ نیروهای آزادی خواه وفعالین چپ کمونیستی نیست. ازاینرواین اندیشه درذهن من وبسیارانی دیگربه چرخش درآمده است که مسئولین و رهبری آن مقطع کومه له، هیچ راه گریزی، جزبیان واقعیت وانتقاد برخود ندارند وتا زمانی که ایشان بر این سکوت که بسیارهم با معناست، ادامه می دهند، بیشتروبیشتر موضوع «رهبری» وفهم درست وصادقانه از مبارزه ی انقلابی را، به زیرپرسش می کشانند.






واقعیت برخلاف گفته ی منصورحکمت مبنی بر«رمه بودن پیشمرگان» درآن مقطع است و« نیروی پیشمرگ رمه نیستند»! سکوت و در ابهام نگهداشتن موضوعِ بسیارمهمِ گردان شوان وهمچنین واقعه ی تلخ پیشتر، یعنی گردان 22 ارومیه، تاییدی برگفته ی ناواقع منصور حکمت بوده وخواهد بود. درصورتی که همه می دانیم که پیشمرگان انقلابی کردستان و خاصه کومه له درآنزمان، بسیارهشیار، فهیم، صادق، دلسوزوهمواره واقعیت گرا بوده اند. خوشبختانه بسیاری ازاین عزیزان هنوزدرحال حیات هستند وهرازگاه، نوشته هایی از ایشان را درسایت ها می خوانیم و یا از نزدیک صحبت های ایشان را می شنویم. این واژه ی«رمه بودن» به معنای گوسفند بودن، هرگز درخورمبارزین صمیمی وپایداربه آرمانهای سوسیالیستی ودرک درست ایشان اززخمها وزندگی کارگران، نبوده است. و هم ایشان بودند که برای شما بستری نرم وگرم مهیا کرده و خود ازچادرهایتان، نگهبانی می کردند وهمیشه جان این یاران مورد آسیب قرار می گرفت و شما از کمترین آزار،دور بودید. جدای همه ی اینها، به شهادت تاریخ، این کردستان بوده که همواره پیشتاز مبارزات بوده است وپیشمرگان کردستان، همواره در جهت فهم زلالتر وقایع ودرک درست تری از سیستم «سرمایه»تحقیق میکرده اند ویا قلم می زده اند وبیشترین آمار دانشجویان را نسبت به سراسر ایران، در دانشگاهها داشته اند واین در حالی است که هیچگاه پایان نامه ی دانشگاهی خود را، به عنوان طرح و تئوری از سوسیالیسم، به خورد ساده دلان نداده اند. نه؛ ایشان رمه نبودند، اینها عزیزترین هاوکارا ترین های، میدان اندیشه وآزادی خواهی بوده اند؛ اما در نهایت تاسف قربانی پدیده ای به نام «رهبری»که تنها با سیستم متافیزیکی، کلاسیکی و خود بورژوازی، خوانایی دارد؛ شدند.






برای نمونه می توانم به بسیارانی اشاره کنم اما چون موضوع گردان شوان است به نام زنده یاد هوشنگ زندی مشهور به کاک قادر، اشاره می کنم که درزمان فاجعه ی گردان شوان، فرمانده سیاسی گردان بود ودردوره ای از فعالیت پیشمرگایه تی من، کاک قادر فرمانده ی سیاسی گردان آریزبود. هرگز وهرگزنخواهم توانست فهم و درک درست مسائل تئوریکی وفلسفی بسیار پیچیده، که ایشان داشتند، بازتاب بدهم. در واقع در سرتاسر وجودی تشکیلات کومه له، مثل کاک قادر افراد زیادی داشتیم. من چگونه می توانم این توهین را به شخصی چون زنده یاد کاک قادر و یا هرپیشمرگ آزادی خواهی، متحمل باشم که خودازگره گشاترین وموثرترین افراد ورفقا بوده اند؟!






از اینرو سکوت هنوزِ رهبریت کومه له، هرچند درانشعابات ودسته های خاص خویش اند، چنانچه در بالا رفت، مهر تاییدی برگفتارمنصورحکمت است درصورتی که این گفتار، به هیچ صورتی نمی تواند دربرگیرنده ی «واقعیت» باشد.






به همین خاطر، ذهن بیدارامروزدرپی فهم روشنترمسائل چه گذشته و چه حال است. زیرا که همگی این مطالب، در نوع خود، دربرگیرنده ی وقایع وواقعیات نهفته درخویشند. واین ذهن بیدارنه تنها گله ی گوسفند نبود ونیست، بلکه پایمردانه، تمامی مسئولین هرواقعه ای را، به چالش وپرسش می گیرد، و این پرسشها برای ایشان خوشایند باشد یا نباشد، دارای هیچ جایگاهی نیست، وبرآن پای می فشاریم، که شما می بایستی به این پرسش ها پاسخ بدهید، آن زمان اگرعضوحزب بودیم وحق پرسش نداشتیم! امروز عضو حزب نیستیم ومی پرسیم وپرسش ما فراوان است، ازجمله اینکه چرا نیروهای پیشمرگ را، با وجود آگاهی ازهجوم وحشیانه ی جمهوری اسلامی به منطقه حلبچه، درست در نک جبهه(روستای بیاره) آنهم مابین دوارتش که به صورت کلاسیک می جنگیدند، قرار دادید ؟






محمد سیار در کتاب«واقعیتی در ابهام» در صفحه ی 11 می نویسد:






در ساعت 2 بامداد 23 اسفند ماه 1366 مرحله ی اول عملیات رژیم اسلامی با نام والفجر10 ورمز یا محمد در قالب، 10 لشکر و9 تیپ شامل 103 گردان، آغاز شد. اغلب نیروهای یگان های رژیم اسلامی توانستند تمامی تمامی اهداف خود را در مرحله اول به تصرف در آورند وپس از عبور از موانع سپاه یکم ارتش عراق توانستند، شهر خرمال وهمچنان حدود 20 روستا واقع در شمال وجنوب وغرب شهر خرمال را تصرف کنند( لازم به یاد آوری است که از لحاظ زمانی این نقطه ای است که گردان شوان به فرماندهی زنده یاد شوکی خیرآبادی، در همآن نقاط در حرکت بوده اند) به غیر از واکنش نیروهای عراقی در کوه سورمر و کوه شمیران تحرک دیگری از نیروهای عراق مشاهده نشد وتعداد زیادی از نیروهای آنها، کشته و اسیر شدند. تشکیلات حزب دمکرات کردستان ایران که مقرات آنها در شهر نوسود و روستاهای قه لاگا،ته ختی جام،دهره تفی، وهانی گهر مه له قرار داشت، با نیروهای رژیم اسلامی در ارتفاعات روستاهای شیخان، گالوژه، وده ره تفی، درگیر شدند ودهها نفر از نیروهای رژیم اسلامی کشته شدند سه نفر از پیشمرگان حزب دمکرات به نامهای عزت احمدی، محمود گلینی وعثمان... جان باختند وهشت نفر از پیشمرگان آنان نیز زخمی شدند.






با وجود شروع مرحله اول عملیات نیروهای رژیم اسلامی، کمیته اجرایی کومه له هنوز نسبت به تحرکات رژیم اسلامی بی تفاوت یا حد اقل دست روی دست گذاشته بودند، چرا؟ موضوعی است که بعد از 22 سال جواب نگرفته و هنوز هم در هاله ای از ابهام قرار دارد!






من مداوم به حبیب الله گویلی می گفتم: چرا گردان شوان را از منطقه خارج نمی کنید؟ اوضاع به اندازه ی کافی خطرناک شده است. او در جواب گفت: کمیته ی اجرایی کومه له مستقیما مسئولیت هدایت گردان مستقر در بیاره را دارد وآن وظیفه را از کمیته ناحیه سنندج سلب کرده اند.






محمد سیار درچند جمله جلوتر اینگونه ادامه می دهد: در ساعت دو بعد الظهر شکرالله خیرآبادی فرمانده گردان شوان خبر تیراندازی در ارتفاعات را به حبیب الله گویلی گزارش داد. حبب الله بعد از شنیدن گزارش دیگر منتظر تصمیم کمیته اجرایی نشد. مصممانه وبدون هیچ نشانی از تردید به شوکی گفت: فورا بیسیم را جمع و منطقه را ترک کنید.






محمد سیار در ادامه برای همآهنگ کردن مقر وجایگاه موقتی برای گردان شوان درنزدیکی اردوگاه چناره، عازم می شود ودراتمام کار به حبیب الله گوبلی پیوسته و می گوید مقر آماده است. اما حبیب الله گویلی کاغذی در دست او می گذارد و می گوید: کمیته اجرایی این پیغام را فرستاده است. در آن کاغذ نوشته شده بود که: «یک په ل را عقب بکشید و یک پل را همآنجا نگه دارید».






***






درمتن بالا همه ی جملاتی که خط دارهستند از کتاب«واقعیتی در ابهام» و نقل قول از محمد سیار می باشد.






لازم به یادآوری است که کمیته ی اجرایی کو مه له، بدون تایید و دستور رهبری کومه له، نمی توانستند، کاری انجام بدهند. یعنی هرتصمیم گیری، پیشتربه اطلاع رهبری می رسیده است وبدون هم آهنگی ایشان، نمی توانستند واحد ها راجابه جا کنند. ودستور« یک پل را عقب بکشید و یک پل را در همآنجا نگه دارید» دستوری است که با همآهنگی رهبری وقت کومه له یعنی ابراهیم علی زاده، صورت گرفته است. جدای ایشان کمیته ی اجرایی کومه له یعنی عمرایلخانی زاده _ جواد مشکی_ اصغر کریمی وعثمان روشن توده، در این تصمیم گیری ها دخیل وموثربوده اند.






به تعبیری ساده تر، مسئولیت تراژدی و فاجعه ی گردان شوان، به عهده ی این افراد می باشد و ایشان مسئول و پاسخگوی، پرسش آزادی خواهان _ خانواده های بازمانده ی گردان شوان، مردم مبارز و شریف کردستان و همچنین تاریخ، هستند.






انتظار ما از رهبری حزب کمونیست ایران کاک ابراهیم علیزاده و همچنین رهبری کومه له ی زحمتکشان کاک عمر ایلخانی زاده این است که گزارش ها واسناد مربوط به گردان شوان که توسط محمد سیاردر 50 صفحه و بازمانده ی دیگر گردان شوان یعنی جلال برخوردار، در4 صفحه و همچنین تصاویر و فیلم برداری هایی که بعد از عملیات منطقه ی حلبچه صورت گرفته، در رسانه های گروهی انتشار یابد. نشر این اسناد و گزارشات، «واقعیت» را با وجود تلخ بودنش، بر همگان آشکار خواهد کرد و این ابهام بیست و چند ساله را بر طرف خواهد ساخت. انتشار این اسناد و گزارشات، ای بسا زخم های قلوب مردم کردستان و آزادی خواهان را نمک بپاشد اما ناگفته پیداست که سکوت رهبری وقت کومه له و مسئولین کمیته ی اجرایی در خصوص گردان شوان و 22 ارومیه، از پاشیدن نمک بر زخم یاران، بسیار بد تر است و هر روز و ساعت که از این تاریخ می گذرد، بیشتر و بیشتر اهمیت آن، پیش روی دیدگان و اذهان مردم، آشکار شده است.






حتی می توان با محمد سیارمناظره ی تلویزیونی داشت. در هر صورت کتاب«واقعیتی در ابهام»در سطح گسترده ای، پخش و در اختیار مردم قرار گرفته است. پیشتر نیز، مقالات و نوشته های دیگری در سایت ها و جزوه ها، نشر یافته است؛ اگر چه نشر این آثار، هر کدام گوشه ای از ماجرا رادر بر گرفته است و هنوز هم کلیت و «واقعیت» کامل آن، در ابهام مانده است. این سکوت و پاسخ ندادن ها از سوی مسئولین این واقعه و همچنین عدم انتشار اسناد و گزارشات مذکور، چهره ی رهبران احزاب و تشکل های موجود را، مخدوش تر خواهد کرد. وبه نظرنمی آید که منطقی باشد اگر براین سکوت، پا فشاری کنند. چرا که نیروهای واقعی مردم وهمچنین انسانهای رئالیست، این سکوت را بیش ازاین بر نمی تابند.






یاد آورمی شود که نویسنده ی نوشتار بالا، (من) به هیچکدام ازتشکلات و احزاب موجود وابستگی ندارم وجدای کشش برای درک هرچه بیشتر«واقعیت»چه در خصوص گردان شوان که بهترین یارانم درآن گردان فعالیت می کردند( و در دوره ای خود من نیز) وچه وقایع سیاسی و فلسفی موجود زمان حال از همگی لحاظات، چیز دیگری مورد نظرم نیست. به تعبیر نویسنده ی مقاله ای در سایت رزمندگان و درخصوص گردان شوان، ما سیاه پوشان این گردان نیستیم؛ بلکه منتقدین ومحقیقین«واقعیت» هستیم که کار خود را ضروری می دانیم، چرا که ساخت گشایی این دست از موضوعات، نه تنها «واقعیت» و رئال را پیش روی افکار ومردم قرار می دهد، بلکه ازتکرارخطا ها، درآینده ی پیش رو وانقلاب آینده، جلوگیری میکند وازاینطریق جان انسان های فراوانی حفظ خواهد شد. از اینروسکوت آزاد اندیشان، کاری درخورانسان دوره ی پسا مدرن، نیست. اگر به زعم شما، واگشایی «واقعیت» وتحقیق پیرامون وقایع گذشته و حال، در دایره ی ناسیونالیسم قرار می گیرد، شما را (نویسنده ی مقاله ی سایت رزمندگان) به فهم«دموکراسی مستقیم»واندیشه ی پسامدرن، دعوت می کنیم.





naderkhalili@gmx.us