نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

آذر :زخم- زنان سرپرست خانوار:زنانی با يک دنيا تنهايی






16
افشان برزگر/ راديو کوچه:تنهای تنها هستند، با کودکان‌شان. دست‌هاي‌شان خالی است و زندگی براي‌شان سخت گرفته و روزگار را با مکافات سپری مي‌کنند. پشتوانه مادی و معنوی خود را از دست داده‌اند و بايد کوهی از مشکلات با گليم خود را از آب بکشند. حضور کودکان و بزرگ کردن يک‌تنه آن‌ها کار را بيش از پيش مشکل‌تر مي‌کند.


مشکل‌شان فقط اين نيست. در جامعه سنتی ايران، به چشم ديگری به آن‌ها نگاه مي‌شود. نگاه‌ها و برداشت‌هايی که خوشايند خيلی از آن‌ها نيست. شايد خانواده‌هاي‌شان نيز با آن‌ها سر سازش نگذارند و طردشان کنند و اين گونه قصه پرغصه زنان سرپرست خانوار رقم مي‌خورد.


تعداد اين دسته از زنان نه تنها در ايران، بلکه در دنيا قابل توجه است، به طور کلی 37 درصد خانواده‌های جهان توسط زنان سرپرستی مي‌شود که اين رقم به دلايل متعدد در حال افزايش است.


بر اساس تعاريف، به زنان بيوه، مطلقه، همسران مردان معتاد، زنداني، بي‌کار، مهاجر و سرباز، دختران بي‌سرپرست و هرگز ازدواج نکرده و همسران مردان از کار افتاده و سالمند که مجبور به انجام فعاليت‌های اقتصادی برای امرار و معاش هستند، زنان سرپرست خانوار مي‌گويند.


بر اساس آخرين آمارهای رسمي، تعداد خانواده‌های مردسرپرست در ايران حدود 16 ميليون خانوار و تعداد خانواده‌های زن سرپرست نيز بيش از يک ميليون و 641 هزار خانوار است که رشد خانواده‌های مرد سرپرست طی سال‌های گذشته 38 درصد بود که اين رشد برای خانواده‌های زن‌سرپرست به 58 درصد رسيده است.


بر اين اساس، سالانه 60 هزار زن در کشور بي‌سرپرست شده‌اند که به گفته مسوولان، اين عدد هشدار دهنده است و با ادامه روند جاري، تعداد زنان سرپرست خانوار تا چند سال ديگر به پنج ميليون نفر خواهد رسيد.


بررسی ساختار سنی اين قشر نشان مي‌دهد که حدود 26 درصد آن‌ها 25 تا 44 ساله، 38 درصد 45 تا 64 ساله و 32 درصد نيز 65 ساله و بالاتر هستند.


هم‌چنين تنها حدود 44 درصد از زنان سرپرست خانوار شهری و 17 درصد اين دسته از زنان در روستاها باسواد هستند، به همين علت حدود 56 درصد از اين زنان به لحاظ اقتصادی غير‌فعال و خانه‌دار محسوب مي‌شوند. البته 17 درصد زنان سرپرست خانوار از نظر اقتصادی فعال هستند و 22 درصد هم دارای منابع درآمدی بدون داشتن شغل هستند.




بر اساس آمارها، 22 درصد زنان سرپرست خانوار شاغل شهری به عنوان متخصص، 18 درصد صنعت‌گر، 23 درصد به عنوات کارکنان خدماتی و فروشنده، 12 درصد به عنوان کارمند ساده و 10 درصد به عنوان کارمند امور دفتری و اداری مشغول به کار هستند.


هم‌چنين 49 درصد از زنان سرپرست خانوار روستايی هم به عنوان کارکنان ماهر بخش کشاورزي، 19 درصد به عنوان صنعت‌گر و 12 درصد به عنوان کارگر ساده فعاليت مي‌کنند.


دو دليل عمده برای تبديل شدن زنان به سرپرست خانوار در ايران وجود دارد. اولی مرگ همسر است، به طوری که 70 درصد زنان به دليل از دست دادن شوهران‌شان مجبورند که بار زندگی را به تنهايی به دوش بکشند که اکثر مواقع نيز مردان در تصادفات رانندگی و يا حوادث حين کار جان خود را از دست مي‌دهند.


دومين عامل مهم در اين زمينه نيز بالا بودن آمار طلاق در ايران است، به طوری که از هر سه ازدواج در کشور، يک ازدواج به طلاق منجر مي‌شود که اين امر نقش بسزايی در افزايش تعداد زنان سرپرست خانوار در کشور دارد.


جامعه‌شناسان و آسيب‌شناسان عوامل ديگری هم‌چون وجود اختلاف سنی ميان مردان و زنان و به تبع آن مرگ زودهنگام مردان نسبت به زنان، گرايش مردان به همسرگزينی در بين دختران مجرد و وفاداری زنان به شوهر متوفا و يا ترس از آزار کودکان در ازدواج مجدد را از ديگر دلايل تحميل سرپرستی خانوار به دوش زنان مي‌دانند.


امروزه در ايران برای برخورداری از وضعيت متوسط اقتصادي، زن و مرد مجبورند که در خارج از خانه مشغول به کار باشند و درآمدزايی داشته باشند، با اين وجود در بسياری از مواقع با مشکلات مالی متعدد روبه‌رو مي‌شوند، در چنين شرايطی کاملن مشخص است که زنان سرپرست خانوار در نبود پشتوانه عاطفی همسر، بايد متحمل چه فشارها و مشکلاتی شوند.


بسياری از زنان سرپرست خانوار از فقدان يک چتر حمايتی و تامين مالی رنج مي‌برند، هرچند که نبود تامين اجتماعی برای بخش بزرگی جمعيت ايران، ناامنی به دنبال دارد، اما با مرگ مردان نان‌آور، بحران‌های بيش‌تری بنيان خانوارهای تحت سرپرستی زنان را مي‌لرزاند.


اکثر اين زنان به دليل کم‌سوادی و نداشتن مهارت‌های لازم و تخصص، ناگزير به ورود به بازار کار سياه، ناامن و پر از تبعيض و تعدی جنسی و شغلی مي‌شوند. استثمار جنسی و جسمی از اين گروه از زنان در نبود هرگونه حمايت دولتی و اجتماعی از آنان سرنوشت بسياری از اين زنان است که با دلاوری در تدارک معاش آبرومند برای خود و خانواده‌شان هستند.


فقر مالی و فشارهای اجتماعی و فرهنگی و بالا بردن نرخ آسيب‌پذيری باعث شده که شيوع بيماري‌های رواني، نااميدي، افسردگي، افزايش به ميل خودکشی و آرزوی مرگ در بين زنان سرپرست خانوار بسيار بيش‌تر از زنان ديگر باشد.


اين شرايط نه تنها مادر خانواده، بلکه فرزندان اين خانواده‌ها را تحت تاثير قرار مي‌دهد، به طوری که بنا به اعتقاد صاحب‌نظران، فرزندان اين خانوارها به‌طور بالقوه در معرض انواع آسيب‌های اجتماعی بسياری از قبيل فرار کودکان، کار کودکان در مشاغل سياه و غيررسمي، بزه‌کاری اجتماعي، محروميت از تحصيل و سو‌تغذيه قرار دارند.


با وجود تمام مشکلاتی که زنان سرپرست خانوار به صورت جدی با آن دست به گريبان هستند، اما هيچ ارگان و نهادی در ايران مسووليت حمايت از اين دسته از زنان را بر عهده ندارد.


هرچند کميته امداد، سازمان بهزيستی و شهرداری تهران به‌طور هم‌زمان در تلاشند تا سهمی در سامان‌دهی زنان سرپرست خانوار داشته باشند، اما خدماتی که از سوی اين ارگان‌ها ارايه مي‌شود بسيار ناچيز و حتا قابل چشم‌پوشی برای خانواده‌هاست.


در حال حاضر تنها 147 هزار تن از زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزيستی قرار دارند که اين سازمان ماهانه 25 تا 50 هزار تومان به خانواده‌های پنج نفره پرداخت مي‌کند.


هم‌چنين از يک ميليون و 700 هزار زن سرپرست خانوار تنها حدود 29 هزار نفر آن‌ها تحت پوشش طرح بيمه اجتماعی زنان قرار گرفته‌اند که البته قرار بود امسال 55 هزار زن ديگر تحت پوشش اين بيمه قرار بگيرند که هنوز گزارشی از اجرای اين طرح ارايه نشده است.


وضعيت زنان سرپرست خانوار چنان در شرايط بحرانی قرار دارد که مسوولان کشور نسبت به اين موضوع عکس‌العمل نشان داده‌اند، به طوری که سرپرست «کميته امداد امام خمينی» گفته که وضعيت آن‌چنان وخيم است که بايد هر سه قوه به سرعت وارد عمل شوند.




وی عنوان کرده که امروز پول‌های کلان بدون هدف و به نام زنان بي‌سرپرست هرز مي‌رود و هيچ نظارتی نيز بر هزينه‌کرد اين پول‌ها وجود ندارد، موازی کاری دست‌گاه‌ها از يک سو و نگرش محدود در غياب يک برنامه تعريف‌شده برای مهارت‌آموزی اين زنان سبب شده تا آن‌ها با مشکلات زيادی دست و پنجه نرم کنند.


اما در اين ميان دولتي‌ها نظر ديگری دارند، به طوری که کبرا خزعلي، رييس شورای فرهنگی اجتماعی زنان گفته که در حوزه سياست‌گذاری و پيش‌بينی قوانين برای زنان سرپرست خانواده مشکلی وجود ندارد و اگر کميته امداد نسبت به افزايش زنان سرپرست خانوار هشدار مي‌دهد برای جذب کمک‌های مالی بيش‌تر است.


علا‌رغم اظهارنظرهای مسوولان دولتي، فعالان حقوق زنان به کرارت اعلام کرده‌اند که قوانين فعلی درباره زنان سرپرست خانوار دارای مشکلات و خلاهای گسترده است که اصلاح قانون و تدوين‌ دستورالعمل‌ها و آيين‌نامه‌های مربوطه بايد برای رفع مشکلات اين دسته از زنان صورت گيرد.


اما آن‌چه مسلم است، اين است که اين زنان برای ادامه زندگی خود و خانواده‌شان بايد توان‌مند شوند و مهارت‌های لازم برای ورود به بازار کسب و کار را کسب کنند که اين موضوع بايد دردستور کار دولت و سازمان‌های غيردولتی قرار گيرد که اين دسته از کمک‌ها بسيار متفاوت از کمک‌های موردی و صدقه‌وار است.


زنان سرپرست خانوار، ‌زنان زحمت‌کشی هستند که خواسته و ناخواسته وارد نبردی طاقت‌فرسا برای گرداندن چرخ دهنده‌های زندگی با انجام کارهای سنگين و مردانه شده‌اند. زنانی که نيازمند ترحم ديگران نيستند و از جامعه سنتی ايران چيزی جز احترام و نگاه يک‌سان با ساير افراد جامعه نمي‌خواهند.

آذر :دکتر ملکی: در سه دهه اخير هزار هزار دانشجو با سربلندی و افتخار در صف مقدم مقاومت و مبارزه عليه استبداد قرار داشتند

آذر :دکتر ملکی: در سه دهه اخير هزار هزار دانشجو با سربلندی و افتخار در صف مقدم مقاومت و مبارزه عليه استبداد قرار داشتند
دانشجو نيوز: دکتر محمد ملکي، اولين رييس دانشگاه تهران پس از انقلاب، در مصاحبه با "دانشجونيوز" به مناسبت روز دانشجو، از هزينه های زياد دانشجويان برای ايستادگی در برابر "فاشيسم دينی" در سه دهه اخير گفته است.



آقای ملکی در قسمتی از اين مصاحبه می گويد: "از ياد نبريم دانشجويان و دانشگاهيان از همان روزهای تغيير نظام مورد اذيت و آزار حاکميت قرار گرفتند و آقای خمينی صفت غرب زده و عامل استکبار جهانی را در مورد دانشگاهيان بکار می برد و عوامل حکومت بارها به دانشگاهها حمله کردند تا بالاخره با حمله ی سبعانه ی روزهای اول ارديبهشت سال 59 کشتار و دستگيری و شکنجه دانشجويان به مرحله جديدی وارد شد و اگر امروز شکنجه، احکام طولانی مدت حبس، محروميت از تحصيل و اخراج از دانشگاه و ستاره دار شدن و .... دانشجويان عزيز ما را رنج می دهد، اين برخوردهای خشونت آميز با دانشجويان و دانشگاهيان متاسفانه در نظام ولايی امری هميشگی بوده واين نظام هيچگاه دانشجو را تحمل نکرده است و با آنها هميشه سر ستيز داشته است."

متن کامل اين مصاحبه در ادامه آمده است:

- جناب آقای دکتر ملکی باز هم 16 آذر ديگری از راه رسيد. از سال 1332 که سه آذر اهورايی در دانشگاه تهران جاودانه شدند تا به امروز که دانشجويان زيادی به دست عوامل حاکميت در جمهوری اسلامی به شهادت رسيده اند، دانشگاه همواره در صف مقدم ايستادگی و مبارزه عليه استبداد قرار داشته است. به نظر شما، جنبش دانشجويی در ايران دارای چه ويژگی هايی است که توانسته در تمام اين سال ها در برابر همه فشارها مقاومت کرده و هم چنان فرياد آزادی خواهی سر دهد.

با گرامی داشت آن روز به يادماندنی (16آذر 1332) و با الهام گيری از خون پاک آن سه شهيد بزرگوار و از آنجا که امسال ايام عاشورای حسينی مصادف با 16 آذر شده با درس آموزی از مکتب حسينی که به ما آموخت راه مبارزه با ظلم و ظالمين را، و اسوه ای شد برای همه ی آزادگان جهان با هر انديشه و تفکری و اينکه در هر زمان و مکانی بايد با يزيدهای زمان جنگيد و بگفته شما دوستان عزيز در برابر همه فشارها مقاومت کرد و همچنان فرياد آزادی خواهی سرداد و طبيعی است دانشجويان مبارز و مقاوم ما چنين باشند و چنين کنند.

اما دليل اينکه چرا پس از گذشت 58 سال از 16 آذر 32 هنوز دانشجويان ما به راه آن شهيدان راه آزادی ادامه می دهند و در سه دهه اخير هزار هزار دانشجو با سربلندی و افتخار در صف مقدم مقاومت و مبارزه عليه استبداد قرار داشتند اين است که دانشجويان آزاديخواه نه در کشور ما که در همه جهان به دليل آگاهی که کسب کرده و مقتضای سن و عدم وابستگی به زر و زور، آزاديخواه و آزاد انديش هستند و با استبداديان که حقوق انسانی مردم را پايمال می کنند مبارزه ميکنند. دانشجويان ما هم از اين قاعده مستثنی نيستند و جنبش دانشجوئی ما همان جنبشی است که بايد باشد. اگر دانشگاهها در صف مقدم مبارزه و مقاومت قرار نگرفته باشند بنظر من ديگر جنبش دانشجويی وجود نخواهد داشت.

- در طول سال های اخير دانشجويان هزينه های زيادی برای ايستادگی در برابر استبداد حاکم پرداخته اند و هم اکنون حاکميت با هرگونه حرکتی در درون دانشگاه ها به شدت برخورد می کند و هزينه فعاليت های دانشجويی به شدت افزايش يافته است. احکام طولانی مدت حبس، محروميت از تحصيل و اخراج از دانشگاه، دانشجويان ستاره دار و ... به بخشی از زندگی عادی دانشجويان در ايران تبديل شده است. آيا در زمان رژيم شاه نيز چنين برخوردهايی به صورت مداوم با دانشجويان و اساتيد صورت می گرفت؟ در چنين شرايطی بهترين راه برای مبارزه عليه وضع موجود چيست.

من معتقدم به جای کاربرد جمله "در طول سالهای اخير" بايد گفت و نوشت "در طول سه دهه اخير" دانشجويان هزينه های زيادی برای ايستادگی در برابر فاشيسم دينی پرداخته اند. از ياد نبريم دانشجويان و دانشگاهيان از همان روزهای تغيير نظام مورد اذيت و آزار حاکميت قرار گرفتند و آقای خمينی صفت غرب زده و عامل استکبار جهانی را در مورد دانشگاهيان بکار می برد و عوامل حکومت بارها به دانشگاهها حمله کردند تا بالاخره با حمله ی سبعانه ی روزهای اول ارديبهشت سال 59 کشتار و دستگيری و شکنجه دانشجويان به مرحله جديدی وارد شد و اگر امروز شکنجه، احکام طولانی مدت حبس، محروميت از تحصيل و اخراج از دانشگاه و ستاره دار شدن و .... دانشجويان عزيز ما را رنج می دهد، اين برخوردهای خشونت آميز با دانشجويان و دانشگاهيان متاسفانه در نظام ولايی امری هميشگی بوده واين نظام هيچگاه دانشجو را تحمل نکرده است و با آنها هميشه سر ستيز داشته است.

اما پاسخ به اين سئوالتان که "آيا در زمان شاه نيز چنين برخوردهايی به صورت مداوم با دانشجويان و اساتيد صورت می گرفت"، بايد بگويم بله نظام شاهی هم جنبش دانشجويی را تحمل نمی کرد که نمونه آن واقعه 16 آذر 32 بود، اما تفاوت است بين رفتار يک حکومت "استبدادی" با يک نظام "فاشيستی" آنهم از نوع مذهبی آن. در نظام شاهی يک استبداد قانونمند حاکم بود، ولی در نظام ولايی هيچ قانونی حاکم نيست. قانون چيزی نيست جز تفکرات و برداشتهای حاکم شرع و ولی فقيه که چگونگی رفتار با متهمين را تعيين می کند. مقامات امنيتی دستور می دهند و حاکم شرع اجرا می کند و اين همان چيزی است که ما امروز شاهد آن هستيم و می بينيم بهترين فرزندان وطن تنها به جرم حق گويی و حق خواهی با چنين احکامی مواجه می شوند.

و اما اينکه بهترين راه برای مبارزه در چنين شرايطی چيست، بنظر من شناخت صحيح شرايط، همبستگی و ايستادگی. بايد با تشکيل شبکه های مقاومت، دانشجويان خود راه آينده را تعيين کنند. ديگر تعيين خط مشی از سوی ديگران کافی است، دانشجويان به آن حد از آگاهی رسيده اند که راه را بشناسند و نقش خود را بار ديگر در تحولات اجتماعی بازی کنند و دشمن اصلی و ريشه مشکلات را بهتر بشناسند.

- امروز جمهوری اسلامی در يکی از بحرانی ترين شرايط پس از پيروزی انقلاب به سر می برد. حاکميت نه تنها با مخالفان سنتی خود به شدت برخورد کرده است، که با بخش زيادی از نيروهای اصلاح طلب نيز مرزبندی های مشخصی کرده و خطوط قرمز خود را به شدت محدود کرده است.آقايان موسوی و کروبی نيز در حصر به سر می برند. از سويی ديگر تحريم های اقتصادی ايران به مرحله بسيار تعيين کننده ای رسيده و حتی تهديد به حمله نظامی و آوای جنگ نيز به گوش می رسد. با اين وجود همچنان گوشه ای از عقلانيت در رفتارهای حاکميت نه با ملت ايران و نه با جامعه جهانی ديده نمی شود. ارزيابی شما از وضعيت موجود و شرايط آينده ايران چيست.

آنچه در ترسيم وضع موجود نوشته ايد واقعيت هايی است که همگان بر آن واقف هستند. بله نظام در بحرانی ترين شرايط به سر می برد و نه به "غيرخودی" که به "خودی" های ديروز هم رحم نمی کند. کار را به جايی رسانده اند تا بتواند شرايط را برای يک حمله نظامی که به عقيده من خواست نظام است، آماده کنند و در اين شرايط شما سخن از عقلانيت حاکميت در رفتار با مردم و جامعه جهانی می زنيد!! در جواب سوال قبلی گفتم ما با يک نظام فاشيستی مذهبی سروکار داريم، مگر در چنين نظامی می توان عقلانيت جستجو کرد. کافی است به حوادث روزهای اخير از جمله اشغال سفارت انگليس توجه کنيم. کدام عقل سليم در شرايط کنونی جهانی و بلبشوی داخل نظام به چنين اعمالی فتوا می دهد؟ اما برای دانستن شرايط آينده ايران، نگاهی به اطراف خودمان بياندازيم و سرنوشت استبداديان تونس و مصر و ليبی و يمن و سوريه و .... را بنگريم تا پاسخ را دريافت کنيم. شرايط آينده ی مردم ايران را بايد خود مردم از جمله دانشجويان با آگاهی و ايستادگی و مبارزه رقم بزنند.

- آقای دکتر شما چندی پيش در مقاله ای ضمن اشاره به اولين انتخابات برگزار شده در جمهوری اسلامي، رفراندوم، معتقد بوديد که از آغازين روزهای اين انقلاب در انتخابات تقلب صورت گرفته و به آرای مردم احترام گذاشته نشده است. همانگونه که در انتخابات رياست جمهوری سال 88 نيز شاهد اين ماجرا بوديم. انتخابات مجلس ايران نيز در اسفند ماه برگزار خواهد شد. اصولگرايان دچار اختلافات درونی هستند و اکثر اصلاح طلبان نيز از عدم شرکت در انتخابات سخن می گويند. ارزيابی شما از آرايش نيروهای سياسی و مهندسی حاکميت برای اين انتخابات چيست.

من در نامه ای که اخيرا منتشر شد ، با اسناد و مدارک غير قابل انکار اعلام کردم از زمانيکه قدرت به دست آقای خمينی و ياران معمم و مکلای ايشان افتاد هرگز با مردم صادقانه برخورد نشد. در اين نوشته که بنام "اخلاق، سياست و انتخابات" منتشر شد نوشتم آقای خمينی تمام وعده و وعيدهای خود با مردم را زير پا گذاشت و بقول خودش "خدعه" کرد تا نيات و نظرات خود را برای پياده کردن اسلام فقاهتی عملی سازد. اسناد و مدارک افشا شده همه نشانگر اين واقعيت است که در نظام ولايی برخلاف آنچه مردم می پنداشتند، اخلاق و صداقت جايگاهی نداشته و نه تنها در مسئله انتخاب ها بلکه در تمام امور حاکمان به مردم دروغ گفتند و عهد و ميثاق خود را با مردم شکستند. وقتی آقای خمينی می فرمايند اصل، حفظ نظام اسلامی است و برای حفظ نظام می توان نماز را هم تعطيل کرد، طبيعی است که دروغ و چپاول و دزدی و دادن آمار غلط و تقلب در انتخابات و ... اگر در جهت حفظ نظام صورت گيرد، نه تنها حرام نيست بلکه مباح و حتی واجب است. بنابراين نبايد از کودتای انتخاباتی سال 88 تعجب کرد و نبايد انتظار معجزه از انتخابات مجلس در اسفندماه داشته باشيم، چون برای اين انتخابات هم مانند همه انتخاب ها آراء ساختگی و اعلام نتيجه دلخواه حاکميت در دستور کار خواهد بود. من بارها گفته ام و باز هم می گويم که با ساختار مطلقه حاکم بر اين قانون اساسي، نميتوان انتظار صداقت و پاکی و راستی از سوی حکومت کنندگان داشت.

- آقای دکتر با سپاس از وقتی که در اختيار دانشجونيوز قرار داديد. لطفا چنانچه سخنی با مخاطبان و دانشجويان داريد، بفرمائيد.

اما سخن آخر من با مخاطبان و دانشجويان؛ حال که بقول شما اصولگرايان دچار اختلاف درونی هستند و اکثر اصلاح طلبان از عدم شرکت در انتخابات سخن می گويند، بايد عدم شرکت در انتخابات را به يک عدم شرکت فعال و هدفمند تبديل کرد تا مانع اجرای نمايش ديگر انتخاباتی از سوی حکومت شد. در اين مورد من پيشنهادهايی را شنيدم که بعضی از جوانان و دانشجويان طرح ميکنند از جمله اينکه از ماههای قبل برای يک تجمع مسالمت آميز در روز انتخابات با شعار "انتخابات آزاد" فکر و برنامه ريزی شود. در هر صورت برای عملی کردن يک تحريم هدفمند حتما راههايی وجود دارد که هموطنان در داخل و خارج کشور می توانند مطرح کنند تا از ميان پيشنهادها بهترين آنها انتخاب گردد.


16 آذر 1390