2 - خشونت و قدرت
هانا آرنت می نویسد:
« یکی از روشن ترین تمایزات میان قدرت و خشونت این است که قدرت همیشه نیازمند تعداد است، حال آن که خشونت لااقل تا حدی می تواند بدون آن به کار خود ادامه دهد چون متکی به اسباب و ادوات است» (1: 64)
برای روشن شدن این توفیر کافی است به الگوی ناب و خالص یا حالت افراطی و فرضی هر یک از این دو مورد توجه شود:
« صورت افراطی قدرت این است که همه درمقابل یکی قرار بگیرند. شکل افراطی خشونت آنست که یکی دربرابر همه بایستد. حالت اخیر هرگز بدون کمک آلات و ادوات امکان پذیر نمی شود» (ایضاً).
این وجه تمایز هرچند نمودشناسانه است اما هنوز ماهیّت متفاوت قهر و قدرت را نشان نمی دهد. هانا آرنت تمامی این تفکیک را درپرتوی دیدگاه بدیع خویش از مسآله هدف - وسیله می نگرد و نتیجه می گیرد:
« خشونت دارای ماهیت ابزاری است و مانند هر وسیله دیگری همیشه بدین نیاز دارد که هدایت شود و از طریق غایتی که تعقیب می کند توجیه گردد و آن چه نیازمند توجبه به وسیله چیزی دیگر باشد نمی تواند ماهیّت هیچ چیز قرار گیرد» (1: 78)
پس توضیح ماهیّت قدرت نمی تواند برپایة رابطه ای باشد که نتیجه عملکرد قهر درخدمت قدرت است. قهر و خشونت ویرانگر است. غایت و هدفی که ابزار و ادوات خشونت درجهت نیل بدان به کار می افتند چیزی جز انهدام و از هم پاشاندن و ... دریک کلام ، نابودی نیست. ابزار قهر، وسیلة ترساندن ، به خوف و وحشت انداختن ، به تسلیم و تمکین واداشتن، به طورمعمول ابزار نابودی تعادل روحی و برهم زدن قرار و آرامش انسانهاست. رابطة اینها با انسان مستقیم و بی واسطه نیست. هرگونه مناسباتی بین انسان و وسائل خشونت به واسطه و منوط به حضور هدف و مشروط به غایتی است که سیر و سمت کاربرد وسائل قهر را نشان می دهد، یا هدایت وتوجیه می کند. دربارة قدرت اما این رابطه مستقیم و بی واسطه است. قدرت از رابطة انسان با انسان نشآت می گیرد و آن هم به روالی خاص. قدرت ویژگی خاص انسان منفرد نیست و برخلاف قهر به رشد و قوام فضائی که قهر و خشونت نافی آنست نیاز دارد. قدرت ازفضای فی مابین انسانها برمی خیزد:
« قدرت [برخلاف صفات دیگری مانند توانمندی، زیبائی، زورمندی ...] مستقیماً به خود شخص انسان مربوط نیست ، بلکه اختصاص به فضای مابین انسانها دارد، فضائی که اتحاد و اتفاق آدمیان در آن صورت می گیرد» (3: 227 ).
3 - ذات اجتماعی قدرت
با عنایت به سرچشمه اولیه قدرت ،- آن طور که هانا آرنت تشریح و تعریف می کند یعنی برخاسته از فضای فی مابین انسانها -، قدرت نیازی به توجیه خود ندارد زیرا پدیده ای است بدیهی ی جمع و اجتماع انسانی با منافع مشترک، قدرت امری است فی نفسه:
« ... قدرت غایت لذّاته است ... بنیان قدرت برهمة هدفها مقدم است و پس از آنها نیز برجای می ماند» (1: 78)
« بنیان قدرت» ازنظر آرنت برآمده از پیوند انسانهایی است که در مراوده ای آزاد از جبر و اضطرار قرار می گیرند و ضمن شور و مباحثه در بارة امور مطلوب خویش به منظور رفع نیازهای مشترک متحد می شوند و قراری می گذارند و در جهت نیل به پیمان خود اقدامی همبسته دست می زنند. پس ، مبنای پیدایش قدرت بر فرمان و اطاعت نهاده نیست، از شور و شراکتِ آزاد جمع و همبستگی هدفمند آنها برمی خیزد. «قدرت» در آن جائی به وجود می آید که :
« انسانها با هدف معیّنی گرد هم می آیند و با یکدیگر متحد و متشکل می شوند » (4: 85)
اجبار فرد بر فرد، تحمیل اراده یا فرمان مطاع دراین میان تعیین کننده نیست. قدرت رابطه ای نیست که به طریقی بر ضدیّت و تقابل ناظر باشد ، بلکه بنایش بر گرایش آزاد و مطلوب دوجانبه/ چند جانبه ، در توافق و سازگاری مورد نظر طرفین شکل می گیرد. چون منبع زایش و گسترش آن فضای بینابینی است، پس مشروط به وجود و منوط به حضور فعال طرفین ذیدخل است. به این اعتبار جلب توجه و رعایت خواسته ها و نظرات طرفین از شرایط اولیّه ایجاد رابطه ی قدرت به شمار می آید، و توسعه آن درگروی گسترش چنان ویژگیها دربین تعداد بیشتری آز آدمهاست:
«قدرت ناظرست بر توانائی آدمها نه تنها برای عمل ، بلکه برای اتفاق عمل. قدرت هرگز خاصیّت فرد نیست بلکه به گروه تعلق دارد و فقط تا زمانی که افراد گروه با هم باشند دوام خواهد داشت»(1: 68 )
قدرت تجلی ذاتی اجتماع آزاد انسانها و تبلور اتحاد آگاهانة افراد ذینفع است. قدرت با نیرو و قوّت فیزیکی تک تک آدمها نیز توفیری اساسی دارد ، پدیده ای است خاص گروهی متفق:
« برخلاف زوربازو که همچون جهازیة طبیعت به انسان ، در اندازه های گوناگون و به هرکس به طور جداگانه داده شده است ، قدرت تنها در آن جایی به وجود می آید که آدمهای زیادی گرد هم آیند و به منظور دست زدن به اقدامی متحد شوند» (3: 227 )
نه تک تک آدمها ، و نه انبوهی ناموافق و پراکنده نظر، هیچ کدام نمی توانند صاحب قدرت باشند ، زیرا پیدایش و پویش قدرت، ازنظر آرنت، مستلزم مراودة آزاد انسانها، حصول اتفاق نظر و قرار اقدام مشترک ِ مبتنی بربحث و تعاطی است. اینها عناصر واقعی سازندة قدرت اند که نمونه های خاص و مشخص آن را هم درعصر باستان و هم درقرون جدید می توان یافت. هانا آرنت به نوع قدرت در دولتشهرهای کهن اشاره می کند که قدرت سیاسی آنها نه برفرمان و اطاعت بلکه بر ارتباط عمومی و اتفاق استوار بوده :
« هنگامی که مردم دولتشهر آتن
[1] معتقد شدند که قانون اساسی آنان عبارت از برابری در برابر قانون است، یا رومیان حکومت خویش را
جمهورشهروندان (Civitas ) نامیدند ، مفهومی از قدرت و قانون در ذهن داشتند که به رابطة بین فرمان دادن و گردن نهادن متکی نبود» (1: 62 ).
4- زمینه ها و عناصر قدرت شورایی
پیشتر آمد که عناصر سازندة قدرت (مستقیم) در نظریه هانا آرنت عبارت اند از ارتباط اجتماعی و مراوده فکری ، ایجاد اتفاق و هماهنگی نظری ، و پیوند انسانها به منظور اقدام مشترک.
می توان چکیدة این عناصر را در مفهوم مرکزی نظریة قدرت او که همان « اقدام شورائی» است بازیافت (kommunikatives Handeln به معنای عمل توآم با بحث و مشورت). وی نه تنها در کتاب خشونت ، بلکه در شمار دیگری از آثارش نیز به تجارب غنی جنبشهای شورائی دو قرن اخیر جهان می پردازد. در برخی از این بررسیها - در بخشهای طولانی کتابِ درباره انقلاب ، همین طور در کتاب انقلاب مجارستان و امپریالیسم توتالیتر - دراعماق اجتماعی می پژوهد و چگونگی پاگیری و گسترش سریع شوراهای کارگری بوداپست و سراسر مجارستان سال 1956 را به تفصیل شرح می دهد. در هردوی این آثار پدیده شورا و واحدهای قدرت مستقیم مردمی، که برپایة مراوده آزاد / مباحثه مشترک / و اقدام متحد بنا شده اند، ازجنبه های گوناگون مشاهده و بررسی می شوند. قدرت شوراها همان قدرت فارغ از اجبار و سلسله مراتب ، قدرت پیوند داوطلبانه و مبتنی برتفاهم و تساهل است. افراد متشکله درشوراها درسلسله مراتب کورآمر و مآمور قرار نمی گیرند بلکه در پیوندی آکنده از همکاری سرشار ازبحث و مشاوره عمل می کنند:
« وجه مشخصه اصلی شوراها در این نهفته بود که سعی داشتند تک تک افراد به طور بلامانع ، وسیع و مستقیم درزندگی عمومی شرکت داشته باشند» (3: 339 )
ظهور شوراها از بطن جامعه و اغلب به طور ناگهانی بوده است. پیدایش آنها برای صاحب منصبان و رهبران سازمانهای هرمی - اعم از سازمانهایی که با حکومت اند یا مخالف حکومت وقت - کاملا غافلگیرانه و حیرت آور است. شوراها در اعماق جامعه و زمینة وسیع مردمان ریشه دارند و به دلیل رهاکردن و به جریان انداختن توانهای پیشتر سرکوب شده، به طرز شگفتی خودانگیخته و جوشانند:
« ازجمله چشمگیرترین ویژگیهای عام شوراها حالت خودجوش ِ پیدایش آنهاست» (3: 338 )
درتمام انقلابات اصیل دویست سال اخیرجهان ، شوراها هر بار به عنوان قدرت مستقیم و سرشار از تحرّک و توان مردم خودنمایی کرده اند و به باور آرنت معرّف عینیّت ناب و بی شائبه هرانقلاب اند:
«شوراهای برخاسته از بطن مردم ملموس ترین دستاورد از بین تمامی واقعیّات انقلابی به شمار می آیند ...» (3: 339 )
ظهور مکرر این واقعیت ملموس در انقلابات و روند نسبتا یکسان پیدایش و سرآغاز مشابه گسترش و همسانی مناسبات درونی این پدیده در همه جا، حکایت از وجود یک بدیل واقعی قدرت سیاسی در جهت گذشتن از شکلهای کهنه و کند و ناکارآمد قدرت و رسیدن به نوعی تازه از پیوند سیاسی- اجتماعی مردم دارد. این نوع قدرت سیاسی مردم موجب سرزندگی و پویایی فرهنگ گفت و گو و مدارا بوده ، ترسها و تعصّبها را کاهش می دهد. برعکس، مشارکت در امور جاری توسط فردی که قبلاً خود را بکلی منزوی و عاجز می پنداشت ، به شور و هیجان حضور درتصمیم و اقدام مشترک دامن می زند باعث رشد ابتکارات و مراعات حق و حقوق دگر اندیشان می شود. به جای اضطراب و سوءظنی که در بین مردمان استبدادزده رایج است و بدبینی نسبت به فعالیّت سیاسی را روزمره می کند، شورا برانگیزنده خرد جمعی مردمان و تشخص فردی درهمکاری است. اعتماد متقابل در اقدام مشترک و متفاهم رشد می کند و... چنین دستامدی برانگیزنده مردمان است:
« شور و شوق عظیمی که نظام شورایی برمی انگیزد ، عملاً ناشی از آن است که در این رویه عمل، هر فردی خودش را شریک در اقدام می یابد و سهم عملی خود را دردستاوردهای روزانة زندگی [سیاسی] بلافصل پیش رو دارد»( ایضاً)
بی تردید هانا آرنت از مروجین الگوی قدرت سیاسی دموکراتیک و اقدام شورایی مردمان است ، لاکن وی از تبار مبلغین آگاه بر فراز و نشیبها و مخاطرات است. پژوهشگر صاحب نظری است که بر نقاط ضعف و گاه انحطاط این الگو و علل آن به دقت اشراف دارد. درکاوش نمونه های کهن و مدرن به این درس اصلی دست یافته که قدرت مستقیم / الگوی شورا/ پیوسته درمعرض خطر تخریب (ایدئولوژیک) از درون و سپس ابزارشدن ازبیرون قرار داشته است. این مخاطرات اغلب موجبات انحلال یا دگردیسی بدخیم شوراها را فراهم کرده اند. بدین ترتیب شوراها اکثراً پدیده ای موقتی و گذرا بوده اند و تحت تآثیرمخاطراتی که درپایین به مهمترین آنها اشاره می رود یا دچار فرسایش و اضمحلال شده اند و یا حتی با قلب محتوایشان به ورطه انحصارطلبی و حذف فروغلطیده ، گاه حتی وسیله سرکوب دگراندیشان شده اند.
[2]
5- منع مطلق طلبی
مردمانی که بنا بر نیازهای بنیادی و رفع حوائج روزانه ، به مراوده و ارتباط اجتماعی روی می آورند و دربهترین حالت با پرس و جو از هم ، بحث و مشورت با دیگران و تحصیل تفاهم و همدلی ناگزیر دست به اقدام شورایی می زنند ، به طور معمول بنا ندارند خواست خود را به همراهان درشورا تحمیل کنند. مطلق گرایی رویه کارآمدی برای همکاری شورایی نیست. مراوده و رویه اقناعی که تفاهم برانگیزست از کلام روشنگر و مراعات خواسته های همدیگر نشآت می گیرد. اعضای شورا درآغاز درمورد مسائل جاری و معضلات پیش روی آراء و نظراتی دارند که از حقایق رویدادی (Tatsachenwahrheiten واقعیّتهای جاری)و تجربه گشایش مشگلات مربوطه برآمده اند. نظرها و سخنها در تماس آزاد و گفت و شنود آشکار ارائه می شوند ، حین ارتباط و تعاطی و تبادل آراء توافق حاصل می شود. سرگرفتن پیوند تفاهم آمیزمنشآء اقدام مشترک و آفریننده قدرت مستقیم شورمی شود:
«افکار و نظریاتی که حین مراودة عمومی و آشکار برآنها توافق شده باشد، قدرت آفرینند»(3: 96 )
قدرت سیاسی ریشه درآراء و نظریات (Meinungen ) شخصی و موضعی دارد که از مقوله حقایق رویدادی و روزمره اند. تنوع موجود در این نظریات خود موجب گفت وگو و ایجاد ارتباط ذهنی می شود. تفاهمی که به دست می آید خود نشانه پذیرش گوناگونیها و مردود دانستن مدعای حق اثبات شده و اقتضای مطلقیّت است:
«هیچ نظریه ای فی نفسه اثبات شده نیست. درمقوله آراء و نظرات شخصی و موضعی - و نه درمقوله حقیقت - تفکر ما به واقع از طریق چالش و استدلال پیش می رود ، از جایی به جایی دیگر، از نقطه ای ازجهان به نقطه ای دیگر، ازخلال عقاید متضاد می گذرد تا سرانجام به نوعی تعمیم غیرجانبدارانه ارتقاء یابد» (4: 62 )
داعیه حق محض و حقانیّت مجرد یکسره با این مبنای کار درتقابل، یا حتی درتناقض قطعی عمل می کند. به نظرهانا آرنت یکی ازبارزترین خطراتی که بافت و بنای شورا و الگوی قدرت مستقیم را تهدید می کند ورود عناصر "فکری" است که مدعای صلاحیّت منحصربه فرد و حق مطلق دارند. او دراین باره تفکیک کلاسیکی ارائه می دهد:
«اززمان لایبنیتس،حقایق فلسفی، علمی، و ریاضی را به عنوان حقایق تعقلی (Vernunftwahrheiten ) یا مفهومی می شناسیم که از حقایق رویدادی متفاوت اند» ( 4: 48 ).
قلمروی قدرت سیاسی، جای افکار و عقایدی است که ازحقایق رویدادی استنتاج می شوند نه ازحقایق تعقلی یا مفهومی:
«کلیّه اشکال تفکردر ارائه حقیقت به گونه ای هستند که به محض ورود به قلمروسیاست گرایش به
سلطه گری پیدا می کنند. آنها برای آراء و نظرات دیگرمحلی قائل نیستند. حال آن که ویژگی تفکر سیاسی عبارت است از ملحوظ شمردن نظریات دیگران در سیر تآملات جاری» (4: 61 )
حقیقت و حقایق تعقلی کلی، چه به صورت احکام فلسفی و چه درسایر اشکال بروز و تجلی شان ، درست ازآن جا که داعیة حقیقت بودن را دارند ، نمی توانند پذیرای جرح و تعدیل یا تکمیل باشند. داعیه حقیقت از ایده حق مطلق بر می خیزد و لذا:
« از نقطه نظرسیاست، حقیقت مستبد است و به همین دلیل است که خودکامگان از حقیقت بیزارند زیرا ازرقابت آن با خود درهراسند» (4: 61 )
هانا آرنت با برحذر داشتن قلمروی سیاست از ورود در حقایق تعقلی کلی ، به خطر مهلکی توجه می دهد که الگوی قدرت شورایی پیوسته با آن مواجه بوده است:
«همین که قدرت سیاسی به حقایق کلی بپردازد ، درواقع پای از گلیم خود بیرون نهاده است»(4: 96 )
الگوی شورایی قدرتِ سیاسی که آحاد اولیّه و سازنده اش کثرت نظرات ، بحث و تفاهم و سپس اتحاد و اقدام مشترک است بنا به قواعد پیدایش و پویش خود زندگی پلورالیستی دارد ولی گروههای مذهبی و ایدئولوژیک، - ابتدا به عزم کسب هژمونی(سرکردگی) و سپس استیلای کامل- ، دیریا زود دست به کار می شوند، در زمان بروز مشکلات و یا هنگام عدم پیشرفت سریع تصمیمات مداخله می نمایند. جریانات ایدئولوژیک با توسل به حربه های سازماندهی مخفی ، ایجاد جوّترس ، دامن زدن به گمراهی و انحراف و... اختلاف برمی انگیزند و به چابکی بر ارکان قدرت شورایی سلطه می یابند. ازاین طرق نیروهای درونی شوراها را به تصرّف درمی آورند ، با بهم زدن تعادلها و یکسویه کردن خط مشی و تصمیمات، فرهنگ بحث آزاد و تساهل و تفاهم را تخریب و سمتگیری "طرحها و راه حلها" را در جهت «جاانداختن خط» مذهب و ایدئولوژی خود ، یا به قول هانا آرنت حقایق تعقلی کلی ، پیش می برند. تصرّّف نیروی درونی شورا و سرانجام برجای ماندن قالب و نام آنها پایان این پروسه است و یا نابودی خشن و سرکوب حتی خونین تتمه شوراها که نمونه های تاریخی آن کم نبوده اند.
چرا چنین تخریبی ممکن می شود؟ در آثار هانا آرنت ، مانند اکثر پژوهشگرانی که درباب حیات و َممات جنبشهای شورایی کند و کاو کرده اند، علاوه بر انحصارطلبی ایدئولوژیک که دربالا بدان اشاره رفت، دلائل و اهرمهای دیگری نیز ذکر می شود. شرح تفصیلی این مسائل به ویژه در دو کتابی که نام بردم آمده و این جا من فشرده اشاراتی می کنم: وجود منفرد جنبش شورایی دربین دریایی از دشمنان داخلی و خارجی ، دخالت رقابت آمیز احزاب ایدئولوژیک ،( درمورد ایران و ممالک موسوم به اسلامی: مداخله آمرانه مساجد وهیآتهای مذهبی متمرکزبا امکانات تبلیغاتی و مالی گسترده)، افزایش مشگلات عملی وافت تدیجی شورو شعف عمومی ، ازهمه بدتر فقدان آگاهی و فقرفرهنگ پلورالیستی ریشه دار درمحیط زیست اجتماعی شوراها. دربسیارموارد استبداد طولانی ، فقر فرهنگی و انس و الفت نداشتنمردم با حقوق مدنی وفردی و امکانات و پتانسیلهای قدرت دموکراتیک خود، جریانهای اصیل شورایی را به سرعت آسیب پذیرمی کند. مفهوم مردم دردیدگاه هانا آرنت بر امواج عظیم یک توده گمنام ، بی هویت و بی حق و حقوق اطلاق نمی شود، برعکس، او بنا را برآن مفهوم معیّن و تاریخی می گذارد که ازآثار و علائق مدنیّت بهره مند شده اند ، بعضاً حتی به داده های تمدن مدرن عادت کرده باشند. دردیدگاه وی مردم عبارتند از:
« مجموعه هایی ازانسانها که درنهادها و سازمانهای گوناگون مجتمع و همبسته اند و عادت کرده اند که قدرت خود را برطبق قواعد معین درمجاری قانونی اعمال کنند» (3: 215 )
پس مردم ، به تغبیر وی، مفهومی برگرفته ازهمان مقوله جمهورشهروندان است. از دید آرنت پیش شرط لازم برای نضج و قوام و تداوم عملی چنین برداشتی ازمفهوم مردم ، وجود دائمی و دینامیک فضای آزاد و عمومی وعلنی است. این به همان مقولة جامعی گفته می شود که هم سرچشمه و محل زایش قدرت مستقیم مردم است و هم نگهدارنده آن: ملاءعام و فضای متکثر افکارعمومی و شبکه های آزاد و نهادهای متنوع آن (Public, Öffentlichkeit ).
> بخش سوم و پایانی
منابع
1- هانا آرنت ، خشونت ، ترجمه عزت الله فولادوند ، انتشارات خوارزمی ، تهران 1359 .
2- Nicos Poulantazas, Politische Macht und gesellschaftlische Klassen,
A. Fischer Taschenbuch Verlag, Frankfurt 1975.
3 - Hannah Arendt, Über die Revolution, R.Piper Verlag, München 1963.
4 - Hannah Arendt,Wahrheit und Lüge in der Politik, R.Piper Verlag, München 1972.
[1] - بنا به اشارات پژوهشگر نامدار ایرانی زنده یاد مهرداد بهار ، نمونه دولتشهرها و سیستم قدرت سیاسی آنها درزمان سلوکیان دربرخی از شهرهای ایران ، ازجمله در بلخ ، نیز برقرار شده بود: «سیاح معروف چینی چانک کئین می نویسد بلخ به تنهایی بیش از یک میلیون جمعیّت داشته ... و آنها[ایرانیها] شهرها و شهرکهای خود را خود اداره می کردند و این به معنی وجود مجالس و انجمنهای محلی است » - کتاب اساطیر ایرانی ، صفحه 60 .
[2] - مداخله تهاجمی آخوندها و تخریب اسلامی شوراها و کمیته های غیرایدئولوژیک اولیّه اعتصابات سراسری سال 57 درایران یک مثال تاریخی تکاندهنده و آموزنده است. با "رهبری" خمینی این روند تخریبی تا سال 60 شدت گرفت و به نابودی کامل شوراهای آزاد منجرشد.
(درطول سالهای 58 الی 60 به سبب سلطه حزب اللهی ها درشورای مدیریت بیمارستان و خطر آشکار تصفیه و دستگیری، خود این جانب از چند بیمارستان دولتی محل اشتغالم - درتهران و شهرستانها - ناگزیز از استعفاء یا مجبور به فرارشدم).