نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

غلامرضا تختی؛ آبروی ورزش ایران

هفدهم دی، چهل ‌و دومين سالگرد درگذشت غلامرضا تختی است و طبق سنتی که همه ساله اجرا می شود، مراسم یادبودی در گورستان ابن‌بابويه تهران برگزار خواهد شد.

مراسمی که امسال، مهدی تختی برادر غلامرضا تختی به اتفاق فرزند و نوه تختی در آن غایب هستند. مهدی تختی شانزده روز قبل – اول دی- از دنیا رفت. بابک تختی نیز به اتفاق همسرش منیرو روانی پور داستان نویس و فرزندشان غلامرضا، خارج از ایران هستند.

غلامرضا تختی(1346-1309)

بلافاصله پس از سوت داور، چند قدمی به عقب می رفت، سپس با گارد باز، برمی گشت وسط تشک تا بشود قهرمان المپیک ملبورن. قهرمان سال 1959 جهان. قهرمان بازی های آسیایی.

تختی بود و میانکوب های کشنده. سگک های خرد کننده. دست در شکن های ناب و درخت کن های معرکه در معرکه.

اولین مرد طلایی ورزش ایران در المپیک ها، اولین نفر است در تاریخ ورزش ایران که بحث بیمه ورزشکاران را مطرح کرد و تا آخر عمر، یک تنه پای حقوق بازنشسته های ورزش ایستاد و آینه دق سران قپه دار ورزش شد.

کلیک عکسهایی از غلامرضا تختی

42 سال از غروب تختی گذشته اما سوگنامه ها همچنان تر و تازه اند. احمد شاملو در یادداشتی کوتاه و نفیس، در فضیلت و شجاعت او را برتر از سقراط دانست. حتی لورکای محبوبش را این طور ستایش نکرده بود.

قیاس چهره های مشهور حوزه های متفاوت، اعتبار و مبنای علمی ندارد. گاهی اما مشابهت ها چشمگیر و حیرت افزاست. مانند اشتراکاتی که بین تختی با ون گوگ، نقاش دوران ساز هلندی وجود دارد.

زخمه های جهان را هر دو تا 37 سالگی تاب آوردند. هر دو با مرگی نابهنگام، در جریحه دار کردن وجدان عمومی، سرآمد دیارشان شدند. هر دو پس از مرگ، مسیر جاودانگی را با شتاب پیمودند و ماندگارترین 37 ساله های تاریخ شدند.

مرگ ون گوگ در مدت زمانی کوتاه، هلند و فرانسه را تکان داد. هاله ای دور سر زرد موی نقاش شکل گرفت و اسطوره زاده شد. امروز شهرت ون گوگ از شهرت نقاشی کمتر نیست. مثل نسبت تختی با کشتی. ونگوگ روزی از شدت درماندگی حاضر شد تابلوی "خرچنگ گلی" را با تکه نانی معاوضه کند. حالا از فراز ابرهای جاودانگی، معاملات چند ده میلیون دلاری بر سر تراشه های روحش را نمی بیند.

چنین ماجرایی دارد تختی. به سالن مسابقه راهش نمی دادند. صدایی از هم تیمی ها در نمی آمد. اما امروز برای گرفتن نوبت سخنرانی بر سر مزارش دعواست. اسطوره های جان گرفته از ادبیات غنی و کهن ایران زمین هم محبوبیت و سرزندگی امروز تختی را ندارند.

نویسنده ای به اشتباه، تختی را رستم زمانه نامید و همین قیاس غلط، به سرعت سرزبان ها و نوک قلم ها تکثیر شد. چنان که بابک تختی به درستی نوشت، از کاراکترهای شاهنامه این سیاوش است که تختی بیشترین نسب را به او برده است؛ همان که فردوسی، منتهای خلاقیت اصیل خود را برای تجسم مظلومیت و پهلوانی در کالبدش دمیده است.

در هنگامه انگ زدن ها و وصله چسباندن های رایج در فضای ورزش، عجبا که سه نسل آمده و رفته اما ایرادی برای جهان پهلوان پیدا نشده است.

فاصله تختی با بقیه جاودانگان ورزش ایران نمونه ای نادر در تاریخ ورزش است. تختی همزاد وطنی ندارد. او تک و تنها، آبرو و سردرِ ورزش ایران است

ورق زدن روزنامه‌ها به ياد جهان‌پهلوان + تصاوير


به گزارش ايسنا، 49 سال قبل غلامرضا تختي در المپيك 1960 رم شركت كرد و با وجود آنكه قهرمان نشد اما، استقبال بي‌نظيري از او و هم‌تيمي‌هايش صورت گرفت. مردم در آن زمان نشان دادند كه تختي را تنها به خاطر قهرماني‌هايش دوست نداشتند. اما اوج جوانمردي را تختي در مراسم افتتاحيه معنا كرد، جايي كه رئيس وقت سازمان ترتبيت بدني پرچم را به او داد ولي تختي به خاطر احترام به جعفر سلماسي كه نخستين مدال آور تاريخ ايران در المپيك بود، پرچم را به سلماسي سپرد.

با توجه به آرشيو محدودي كه در اختيار داشتيم، گوشه‌اي از وقايع المپيك 1960 رم را به قلم نويسندگان آن دوران بازگو مي‌كنيم.

*** تختي پرچم را به سلماسي داد و خود در صف ايستاد

*** تختي: از «آلبول» خواهم برد

كيهان ورزشي، هشتم شهريور 1339

گزارش از عطاءالله بهمنش

عطاءالله بهمنش خبرنگار آن زمان روزنامه‌ي كيهان ورزشي كه به المپيك 1960 رم اعزام شده بود، گزارش خود را در مورد مراسم افتتاحيه‌ اينگونه آغاز مي‌كند: " امروز همه راه‌ها به استاديوم بزرگ المپيك ختم مي‌شود. اين راه‌ها كه من مي‌گويم و مي‌بينم به استاديوم بزرگ و پر اهميت شهر رم ختم مي‌شود، كوره راه نيست، همه شاهراه است. شاهراهي كه ملت‌ها مي‌پسندند و كاروان‌هاي خود را به طرف آن به حركت درمي‌آورند. اگرچه اطمينان دارم كه خبرگزاري‌هاي بزرگ جهان با صدها وسيله كه در اختيار دارند خيلي زودتر از اينكه گزارش‌هاي من به تهران برسد، خبر آن را در سراسر جهان پخش مي‌كنند و بار شرمساري ما را در برابر مردم كشورمان زيادتر مي‌كنند. اما، من وظيفه دارم كه كار خودم را انجام دهم و به سرعت و كندي آن توجه نداشته باشم. چون اگر غير از اين فكر كنم مي‌بايست قلم و كاغذ را به گوشه‌اي افكنده و شاهد فعاليت‌هاي ديگران باشم و اين دور از انسانيت است. "



بهمنش در بخشي از مراسم افتتاحيه‌ي المپيك مي‌نويسد: «در پيشاپيش همه سلماسي پرچم ايران را حمل مي‌كرد و من خيلي از اين موضوع تعجب كردم. چون قرار بود كه تختي اين وظيفه‌ي بزرگ را برعهده داشته باشد. روز بعد كه تحقيق كردم، معلوم شد كه تختي از روي شرافت و مردانگي و در منتهي بزرگواري اين كار را كرده و انتخاب خوبي هم بوده است. زيرا سلماسي نخستين مردي است كه براي ما افتخار بزرگي را در المپياد 1948 لندن بدست آورده است.»

*** «من و آلبول» به قلم غلامرضا تختي

روزنامه‌ كيهان ورزشي در همان شماره مطلبي را به قلم تختي منتشر كرده است.

تختي نوشته بود: " آلبول 22 ساله كه امروز تمام ملت‌ها او را رقيب من مي‌شناسند، از آن وحشت متولد شده است. وقتي در صوفيه به او باختم، او چشمان سبزش را به من نشان داد و گفت: «ببين هيچ تفاوتي نكرده عينا مثل مسكو و تهران است.» اين تنها مطلب او بود. تنها جنبشي بود كه فك‌هاي خسته‌ي او در آن هنگام كرد و فرداي آن روز زماني كه براي ملاقات با او به اتاق اسرارآميز شوروي‌ها كه در طبقه‌ي پنجم هتل بالكان جاي داشت، رفتم آلبول وقتي مرا ديد تمام لباس‌هايش را پوشيد. يك ربع ساعت بين او و بالاوادزه نشستم. در اين وقت كم ما دوستان صميمي هم شديم و از تهران و مسكو صحبت كرديم. من و او فقط در يك مورد شبيه هم بوديم و از جهات ديگر تمايز ما از هر جهت به چشم مي‌خورد. او 22 سال دارد اما، سال گذشته براي من 29 شمع خاموش كردند. تنها چيزي كه ما هر دو در آن شريكيم اين است كه هردويمان مدال طلا داريم. اين تنها خاطره‌ي من از چهار سال آشنايي با اين رقيب جوان روسي بود. ما جنگ مهيبي در پيش داريم و جدال سهمگين‌تري در انتظار من است. اگر من به قصد مساوي كردن با آلبول به ميدان بيايم، يقينا به او نمي‌بازم. مساوي كردن با او مسلما آسان‌تر از يك كيلومتر كوهنوردي است. همه‌ي ما به اين نكته‌ها ايمان داريم؛ اشتباهات مكرر كه فقط از عصبانيت من سرچشمه مي‌گيرد، تكرار نگردد.



او كشتي‌گير جوان و فوق‌العاده با قدرتي است. نيرويش تازه است اما، اين دليل آن نيست او بر من پيروز شود. اگر اشتباه، (ببخشيد گناه نكنم) و خردمندانه با او روبرو گردم قدرتم، تجربه‌ام و بالاخره آنچه كه شما در وجودم حس مي‌كنيد و من هم فاقد آن نيستم به من اجازه نمي‌دهد كه بگويم موفق نمي‌شوم.



** ورزش ايران عزادار شد، تختي مدال نقره گرفت

تختي بدون اينكه با آلبول روبه‌رو شود مقامش را به «آتلي» داد.

كيهان ورزشي، 16 شهريور 1339



كشتي تختي و آتلي: عصمت آتلي در آخرين دوره‌ي وزن هفتم با غلامرضا تختي از ايران كه صاحب مدال طلاي المپيك ملبورن بود، نتيجه‌ي درخشاني بدست آورد. كشتي اين دو نفر تا دقيقه‌ي هشتم به طور مساوي پيش مي‌رفت. دو كشتي‌گير هر كدام به نوبت از يكديگر كار مي‌گرفتند. در دو دقيقه‌ي آخر آتلي بدون انقطاع به حمله پرداخته و جدا قهرمان ايراني را تهديد مي‌كرد. قهرمان ايراني كه خسته به نظر مي‌رسد از آن پس كوشش داشت كه خود را از مبارزه دور نگه دارد. با پيروزي آتلي، تيم تركيه چهارمين عنوان المپيك و مدال طلا را بدست آورد.

** به خاطر اينكه تختي نگريد، بخنديم

ترك‌ها بي‌شرمانه مدال‌هاي طلاي سيف‌پور و تختي را غصب كردند

جشن را در خيابان‌ها بگيريم و به استقبال او و همراهنش برويم

كيهان ورزشي، يكشنبه 20 شهريور 1339

" هنگامي كه تختي قهرمان محبوب و ملي ما باخت، همه‌ي دل‌ها شكست و همه‌ي ما به خاطر او اشك ريختيم. اما، زماني كه همين تختي به خاطر موفقيت و افتخار تلاش مي‌كرد و بسان شمعي مي‌سوخت و آب مي‌شد چنانكه بايد و شايد ياري‌اش نكرديم. بياييد قبول كنيم كه ما هرگز قهرمانان ميهن خود را بدان سان كه ساير مردم دنيا تشويق مي‌كنند، نكرده‌ايم و اين است آن حقيقت بزرگي كه انكار آن مشكل است.

بياييد وظيفه‌اي كه را كه تاكنون از انجام آن غافل مانده و طفره رفته‌ايم، به نحو احسن انجام دهيم. تختي را با آغوش باز بپذيريم و با غمخواري‌هاي صميمانه خويش گرد اندوه از چهره‌اش بزداييم. تختي براي هميشه همان قهرمان محبوب و ارزنده است. ساير قهرمانان ايراني كه در ميدان المپيك به خاطر افتخار و پيروزي ما تلاش كردند، در قلب همه‌ي ما جاي دارند و ما اين حقيقت را ساعت شش بامداد روز جمعه (روز بازگشت قهرمانان به وطن) به دنيا ثابت مي‌كنيم."

تيتر كيهان ورزشي، 17 شهريور 1339

*** غلامرضا تختي هميشه محبوب خواهد ماند

شكست تيم كشتي قلب تمام مردم ايران را جريحه‌دار كرد

تيتر كيهان ورزشي، 19 شهريور 1339

*** ملت به اندازه‌ خود تختي غمگين است




*** روزي كه تهران تكان خورد

مردم قهرمانان محبوب ما را گلباران كردند




نشريه تربيت بدني، اول مهر ماه 1339

" آنها در انتظار قهرمانان محبوب ايران بودند. قهرماناني كه در المپيك رم شركت ورزيدند و اكنون به خاك ميهن بازمي‌گشتند. آن روز، روز جمعه 25 شهريور ماه بازار گل‌فروشي‌هاي تهران رونق گرفته بود. گل‌هاي چند مغازه‌ي گل فروشي به كلي به پايان رسيد. در همه جاي فرودگاه مهرآباد تاج‌هاي گل، حلقه‌هاي گل و دسته‌هاي گل در كنار پيشواز كنندگان ديده مي‌شود و عطري ملايم و دلنواز در فضا موج مي‌زند. براي آنها باخت قهرمانان عزيز ايران مهم نبود، آنها ميدانستند كه اين قهرمانان دلاور وطن ما با اراده ايي تزلزل ناپذير در مسابقه هاي آينده شركت خواهند كرد و باز هم براي خود و كشورشان پيروزي هاي افتخارانگيزي بدست خواهند آورد. "




تختي پس از اين كه در مسابقات جهاني 1951 و المپيك 1952 مدال نقره گرفته بود، در سال هاي 1956 در المپيك ملبورن و همچنين مسابقات جهاني 1959 تهران قهرمان شده بود و در حالي در المپيك 1960 رم دوم شد كه مردم چند سال شكست او را نديده بودند ولي با اين حال استقبال با شكوهي از او كردند.

تختي سال بعد در مسابقات جهاني 1961 يوكوماها بار ديگر قهرمان جهان شد. وي در مسابقات جهاني 1962 مدال نقره گرفت و در المپيك 1964 توكيو به رغم سن بالا (34 سالگي) و آمادگي كم، به خواست مردم به ميدان رفت و بدون توجه به شكست احتمالي با رقيبان جوان و نامدارش مانند الكساندر مدويد و احمد آئيك نبرد كرد و در نهايت در رده چهارم المپيك قرار گرفت.

تختي از لحاظ تعداد مدال جهاني و المپيك (7 مدال) و استمرار مدال آوري ( 11 سال) در تاريخ ورزش ايران ركورددار است.