نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ مهر ۲۲, سه‌شنبه

وزیر کار و پسرش در کابین ویژه ی هواپیمای اختصاصی

وزیر کار و پسرش در کابین ویژه ی هواپیمای اختصاصی
کاوه جویا

 
علی ربیعی، که با نام مستعار "عباد"  سالها  در نهاد های امنیتی رژیم، از جمله در پست معاونت وزارت اطلاعات به جنایت مشغول بوده است، در تاراج  ثروت  عمومی کشور نیز دستی دراز دارد. ربیعی،  از جمله با تشکیل شرکت های پوششی خانوادگی ، چون شرکت سازه افروز دنا ( به شماره ثبت 327654 اداره ی ثبت شرکت ها)، به رانت خواری و سوء استفاده از اموال عمومی می پردازد. او همچنین در دانشگاه وزارت اطلاعات رژیم درس  " عملیات روانی" می دهد.

علی ربیعی، وزیر کار دولت حسن روحانی،  که در تصویر بالا با پسرش ، صالح ربیعی،  در کابین ویژه ی هواپیمای اختصاصی دیده می شود از مدیران کهنه کار رژیم جمهوری اسلامی است. علی ربیعی، که با نام مستعار "عباد"  سالها  در نهاد های امنیتی رژیم، از جمله در پست معاونت وزارت اطلاعات به جنایت مشغول بوده است، در تاراج  ثروت  عمومی کشور نیز دستی دراز دارد. ربیعی،  از جمله با تشکیل شرکت های پوششی خانوادگی ، چون شرکت سازه افروز دنا ( به شماره ثبت 327654 اداره ی ثبت شرکت ها)، به رانت خواری و سوء استفاده از اموال عمومی می پردازد. او همچنین در دانشگاه وزارت اطلاعات رژیم درس  " عملیات روانی" می دهد.
علی فلاحیان، جنایتکار مشهور و وزیر پیشین اطلاعات در مورد وی می گوید :" علی ربیعی از بچه های خانه کارگر و از بچه های چپ بود... یک مقطعی شد مدیرمسئول روزنامه کاروکارگر. در عین حال در وزارت اطلاعات هم بود. ما بهش گفتیم دیگر نمی شود که در اطلاعات بمانی. چون رفتی در یک گروه سیاسی. یا آن را انتخاب کن و یا وزارت را. او هم خیلی با من بد شد... علی ایحال وقتی کنارش گذاشتیم آقای حسن روحانی او را برد به دبیرخانه شورای امنیت ... بعد از انتخابات آقای خاتمی می خواست او را وزیر کار بگذارد و خیلی روی این مساله اصرار داشت... و در هر حال ربیعی وزیر کار نشد... یکهو گفتند بشود دبیر شورای امنیت... بالاخره با لابی بازیهای پشت پرده قرار شد که حالا رسما دبیر همین آقای روحانی باشد ولی مسئول اجرایی شورای امنیت عباد شود. البته این پست عباد بسیار کلیدی است در امنیت کشور..." [1]
وزیر کار رژیم جمهوری اسلامی در حالی به مال اندوزی از دارایی مردم ایران و غنی سازی زندگی اشرافی خود مشغول است که میلیونها کارگر ایرانی زیر خط فقر به سر برده، از امکانات نخستین زندگی محرومند.
[1] تارنمای عصر امروز، ۱

پارلمان بریتانیا کشور مستقل فلسطین را به رسمیت شناخت

پارلمان بریتانیا کشور مستقل فلسطین را به رسمیت شناخت
پارلمان بریتانیا در یک رای‌گیری نمادین، کشور مستقل فلسطین را با اکثریتی قاطع به‌رسمیت شناخت. تا کنون ۱۱۲ کشور جهان از جمله شماری از اعضای اتحادیه اروپا، فلسطین را به عنوان کشوری مستقل به ‌رسمیت شناخته‌اند.
پارلمان بریتانیا شامگاه دوشنبه (۱۳ اکتبر) در یک رای‌گیری نمادین کشور مستقل فلسطین را به‌ رسمت شناخت. ۲۷۴ نماینده حاضر در پارلمان بریتانیا با رای مثبت خود، از تلاش‌های دولت خودگردان فلسطینی در این راستا پشتیبانی کردند. تنها ۱۲ نماینده رای منفی به این درخواست دادند. شماری از نمایندگان پارلمان بریتانیا در این رای‌گیری غایب بودند.
گرچه اکثریت قاطعی از پارلمان بریتانیا از به‌رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین حمایت کرده‌اند، اما پذیرش این تصمیم برای دولت بریتانیا الزام‌آور نیست.
توبیاس الوود، مسئول خاورمیانه دولت بریتانیا درباره این رای‌گیری گفت: «بریتانیا به‌طور دوجانبه کشور مستقل فلسطین را به‌ رسمیت خواهد شناخت، اگر ما به این نتیجه برسیم که این موضوع سهمی در برقراری صلح در منطقه خواهد داشت.»
سخنگوی دیوید کامرون، نخست‌وزیر بریتانیا نیز تصریح کرد که تصمیم پارلمان این کشور تغییری در سیاست کنونی دولت این کشور ایجاد نخواهد کرد و دولت بریتانیا هنوز مایل نیست که فلسطین را به عنوان یک کشوری مستقل به رسمیت بشناسد.
در بیانیه پارلمان عوام بریتانیا آمده است که به‌ رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین گامی در جهت طرح ایجاد دو دولت مستقل فلسطین و اسرائیل در منطقه است.
تلاش‌های بین‌المللی برای به‌ رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین
تا کنون ۱۱۲ کشور جهان، کشور مستقل فلسطین را به ‌رسمیت شناخته‌اند. از میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا می‌توان به رومانی، مالتا، لهستان، بلغارستان، جمهوری چک، مجارستان و قبرس اشاره کرد.
سوئد از جمله کشورهای بانفوذ اروپایی است که اخیراً کشور مستقل فلسطین را به‌رسمیت شناخته است.
تسیپی لیونی، رئیس هیئت ‌مذاکرات‌کننده صلح اسرائیل در این باره گفت: «به ‌رسمیت شناختن یک‌جانبه کشور فلسطین، پیامی اشتباه است و بیانگر شانه خالی کردن از بار مسئولیت سنگین است.»
مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۲ به‌رغم مخالفت شدید آمریکا و اسرائیل با اکثریت قاطعی کشور مستقل فلسطین را به ‌رسمیت شناخت. شورای امنیت سازمان ملل در سال ۲۰۱۱ طرح مشابه‌ای مبنی بر به ‌رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین را رد کرده بود. شورای امنیت برقراری صلح میان فلسطینی‌ها و اسرائیل را پیش‌شرط موافقت با این طرح کرده است.
لیونی گفت که از بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد درخواست کرده است که از تلاش‌های محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین پیرامون به ‌رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین پشتیبانی نکند.
منبع:دویچه‌وله

داعش برای نخسین بار از زمان آغاز حمله این گروه برای تصرف شهر کوبانی ، تصاویری از جنگ شهری داخل این شهر را منتشر کرد. در این تصاویر صحنه هایی از اعدام شبه نظامیان کرد که به دست داعش اسیر شده اند

انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس) 

 

داعش برای نخسین بار از زمان آغاز حمله این گروه برای تصرف شهر کوبانی ، تصاویری از جنگ شهری داخل این شهر را منتشر کرد. در این تصاویر صحنه هایی از اعدام شبه نظامیان کرد که به دست داعش اسیر شده اند ،نیز وجود دارد.
گروه تروریستی داعش برای نخستین بار از زمان آغاز حمله این گروه برای تصرف شهر کوبانی ، تصاویری از جنگ شهری داخل این شهر را منتشر کرد.
به گزارش عصر ایران این نخستین بار از زمان آغاز حمله داعش برای تصرف شهر کوبانی در قریب به 4 هفته گذشته است که گروه داعش تصاویری را از جنگ شهری داخل کوبانی منتشر می کند. در این تصاویر صحنه هایی از اعدام شبه نظامیان کرد که به دست داعش اسیر شده اند، نیز وجود دارد.
طبق اعلام سازمان ملل هم اکنون بیش از 700 شهروند کوبانی غالبا کهنسال داخل این شهر هستند. صدها شبه نظامی کرد از 4 هفته پیش در برابر حملات داعش برای تصرف شهر کوبانی مقاومت می کنند. مقاومت مردمی در کوبانی توانسته جلوی پیشروی داعش را بگیرد، اما در روزهای گذشته داعش توانسته کنترل نیمی از شهر را به دست بگیرد.
داعش با حدود 2 هزار تروریست برای تصرف کوبانی تلاش می کند. کوبانی هم اکنون از 4 جهت در محاصره است. دولت ترکیه مرز خود با کوبانی را بسته است و اجازه تردد و عبور و مرور نیروهای امدادی به کوبانی را نمی دهد.
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
انتشار نخستین تصاویر داعش از داخل شهر کوبانی (+عکس)
منبع:عصر ایران

امتن بیانیه اجلاس مياندوره‌يي شوراي ملي مقاومت ايران اطلاعية دبيرخانه شورا (15 مهر 1393) منتشر شد. در پایان آن به ماده جدیدی که در این اجلاس شورا به تصویب رسیده است، چنین اشاره می شود:یرج مصداقی: ۳۰ خرداد چگونه رخ داد، آیا ۳۰ خرداد اجتناب‌ناپذیر بود؟ مسئولیت آن با کیست(فیلم)

علی ناظر: ریشه یابی استعفا


(15 مهر 1393) منتشر شد. در پایان آن به ماده جدیدی که در این اجلاس شورا به تصویب رسیده است، چنین اشاره می شود:
«...
شوراي ملي مقاومت با ارج گذاري به اين جنبشهاي اعتراضي و همه مبارزان دست اندركار، كه با هر عقيده و مرام در برابر دژخيمان حاكم بر ميهنمان پايداري مي كنند و براي رهايي ايران از استبداد مي رزمند، تصريحات بيانيه سالانه شورا در اين خصوص را ياد آوري كرد و بار ديگر، «همة هموطنان و نيروهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي ايراني را به اتحاد و مبارزة جدي و مؤثر پيرامون شعار محوري ”مرگ بر اصل ولايت فقيه، مرگ بر ديکتاتور، مرگ بر خامنه اي“» فرا خواند.
اجلاس مياندوره يي به منظور تحكيم ”مباني وحدت و انسجام شورا و پيشبرد اهداف آن“ كه در آئين نامه داخلي مورد تاكيد قرارگرفته است، درتكميل اطلاعيه 17 خرداد 92 و بيانيه تفصيلي 7 تير 92 به خاطر حداكثر شفافيت در مناسبات دروني خود و تمايز استعفاي طبيعي و شرافتمندانه از چنگ انداختن رژيم ولايت فقيه بر متشكل ترين مقاومت تاريخي سازمان يافته ايران و تنها جايگزين دموكراتيك، يك ماده افزوده به آيين نامة داخلي شورا به شرح زير تصويب كرد:
مادة افزوده به آئين نامه داخلي شورا دربارة استعفا
«ترتيبات اجرايي استعفا از عضويت در شورا ، به شرح زير است:
الف-اگر علت  استعفا شخصي است، طبق مادة 7 آئين نامه  با دبير ارشد حل و فصل مي شود.
ب-اگر استعفا انگيزه و داعيه سياسي دارد، عضو مستعفي در اجلاس شورا شركت و دلايل خود را توضيح مي‌دهد.گفتگوها ثبت و جهت اطلاع عموم منتشر مي شود. فرد ذيربط هم‌چنين مي تواند طبق ماده 7 آيين نامه داخلي متقاضي جلسات محدود شود.
ج-همزمان عضو مستعفي مسئوليتها و وظايفي را كه به عهده داشت به دبيرخانة شورا تحويل مي‌دهد و طبق مادة 10 اساسنامه تسويه حساب مالي مي كند.
اين ترتيبات، استعفاي طبيعي و شرافتمندانه را از ندامت، خيانت، خودفروشي سياسي و خنجر زدن از پشت كه مصداق چنگ انداختن رژيم ولايت فقيه به تنها جايگزين دموكراتيك است، متمايز مي كند».
...»
 اعضای محترم شورای ملی مقاومت ایران، پیش از این (8 اسفند 1388) در باره ماده «واحده دفاع از اشرف» در نوشتاری "«جبهه (وسیع) مردم» و چند ماده" اشاره کرده بودم که اینگونه مصوبات در شآن نهاد دموکراتی چون شورای ملی مقاومت ایران نیست. البته کسی به آن توجه نکرد. امروز هم، با کمال احترام به شما اعضای محترم شورای ملی مقاومت عرض می کنم که اینگونه مصوبات در شآن شما نیست. شما در این چند خط، حقوق فردی و شهروندی عضو را نادیده گرفته، و عضو را ملزم می کنید که پیش از استعفا، خواست خود (استعفا) را با شما در میان بگذارد. یک فرد و شهروند، نباید ملزم به این شرط شود. البته بهتر است که پیش از استعفا آن را با دبیرخانه در میان بگذارد، اما نه بعنوان یک التزام و یک تعهد.
بدون شک هدف شما از تصویب این ماده اینست که شاید دبیرخانه (و یا گروهی از ریش سفیدان) بتواند مسائل ذهنی و یا سیاسی فردی که می خواهد استعفا دهد را پیش از اعلام علنی، حل و فصل کنند، که طبیعتا اقدام مناسب و خوبی است. اما این ماده متوجه نیست که اگر فردی تصمیم می گیرد که از عضویت در یک نهاد سیاسی استعفا دهد، دیگر به روابط موجود در آن نهاد باور ندارد؛ و در نتیجه دبیرخانه، جمع ریش سفیدان، و یا کارکرد جاری آن نهاد را قبول ندارد که بخواهد وارد یک بحث اقناعی بشود.
قاعدتا، استعفا بخاطر ناهمخوانی عضو مستعفی با نهاد، و افتراق در اتخاذ استراتژی و تاکتیک است، و یا شاید بخاطر بازنگری فرد مستعفی به آرمان. در هر صورت و بدون شک، استعفا از یک نهاد سیاسی امریست عادی و مرسوم ؛ همانطور که استعفا یک حق فردی است. عضویت در یک نهاد سیاسی، مشروط به تعهد آن عضو به یک سری الزامات است، حال آنکه استعفای آن عضو نباید و نمی تواند مشروط به هیچ پیش شرطی باشد. عضویت در یک نهاد، اعضا را متعهد به یک سری الزامات می کند که در مواردی حقوق فردی و شهروندی فدای حقوق جمع و نهاد سیاسی می شود؛ اما از لحظه ای که عضو تصمیم به استعفا می گیرد، حقوق فردی او بر حقوق جمع ارجحیت پیدا می کند، و هیچ ماده و مصوبه ای نمی تواند آن فرد را متعهد و مشروط به رعایت الزامات و مصوبات آن نهاد کند.
لازم به تأکید می دانم که به نظر من، جدایی و استعفا نباید به ناسزاگویی و افشای اسرار راه پیدا کند، و چنین برخوردی از سوی نهاد سیاسی و یا فرد مستعفی شدیدا محکوم است.
 پیش از این، بارها نوشته ام که چاره کار، اینگونه مصوبات و ماده الحاقی نیست، بلکه ریشه یابی علت و یا علل استعفا است. به نظر من، که بار ها پیشنهاد داده ام، شورا باید بپذیرد که اعضا در درون شورا و با التزام به کلیه مصوبات و آرمان، و امر سرنگونی،  بتوانند در یک پروسه دموکراتیک و علنی، "فراکسیون اقلیت" تشکیل دهند.
برخلاف بسیاری که فکر می کنند ایجاد فراکسیون یعنی بهم ریختگی و "انشعاب"، من بر این باورم که وجود فراکسیون در شورا، مترادف با دامن زدن به مفهوم دموکراسی است. فراکسیون اقلیت (در قرن بیست و یکم) یعنی برخی از اعضا هرچند با اصول موافقند، اما با تمام تصمیمات موافق نیستند و از این حق دموکراتیک برخوردارند که نظرات خود را سازمانیافته، و در چارچوب فراکسیون اقلیت، به اطلاع خلق ستمدیده ایران برسانند. فراکسیون اقلیت یعنی رهبری خاص الخاص در شورا وجود ندارد. یعنی خط از بالا نمی آید و بقیه گوش به فرمان نیستند؛ یعنی شورای ملی مقاومت ایران به آزادی اندیشه و بیان احترام می گذارد. فراکسیون اقلیت یعنی شورای ملی مقاومت ایران از انتقاد هراسی ندارد و به انتقاد در فضایی سالم و دموکراتیک دامن می زند.

اعضای محترم شورای ملی مقاومت، بجای اینکه به عضو بگویید چگونه استعفا دهد، به او فضای بیشتر برای ابراز عقیده و نظر داده، و بگذارید بیشتر تنفس کند، تنفسی علنی و با برخورداری از پلاتفورم خودش. در غیر اینصورت، به مرور زمان تعداد مستعفیون بیشتر خواهد شد، حتی اگر تمام مصوبات رعایت شوند.
برای شورای ملی مقاومت ایران موفقیت آرزو می کنم.
علی ناظر
17 مهر 1393



******************************************************************************
علی ناظر**********************************************
آقای ابوالحسن بنی صدر  در بخشی از نامه اش به خمینی که منجر به خروج ایشان از شورای ملی مقاومت شد، نوشتند "دو جمله بگوئيد آنچه شد خلاف اسلام بود. به زيان ايران و انقلاب بزرگ اين نسل بود. بمردم بگوئيد آزادند راه و رسم زندگى را معين كنند.

ميدانم كه در اين آزادى، خشم‏هاى سركوفت شده، چون شراره‏هاى آتش فشان بيرون خواهند زد. در آغاز شما قربانى اين خشم‏ها خواهيد شد. هزاران خانواده‏هاى جگر سوخته فريادهاى خشم سر خواهند داد و... اما زمان خواهد گذشت. ايران در آزادى آرامش از سر خواهد گرفت و تاريخ، دوران انحطاط شما را گواه بزرگى روح و توانائى دينى خواهد شمرد. روحى و دينى كه به شما امكان دادند از اعماق سقوط بفراز آئيد و بزرگى از سر گيريد." در ادامه، بر باور خود اصرار می ورزند که "خدا ميداند كه در سقوط قطعى رژيم شما كمترين ترديد ندارم." (بنی صدر، نامه 1 امرداد 1363)
نزدیک به 30 سال از نوشتن آن نامه می گذرد. خمینی بزرگی از سر نگرفت که هیچ، فتوای قتل عام 1367 را هم صادر کرد. خمینی مُرد، اما راه و رسم خمینی پا برجای ماند، تا به دوران گفتگوی تمدنهای خاتمی رسید، و ده ها اندیشه ورز، و کنشگر سیاسی، بدون گفتگوی متمدنانه در اقصی نقاط دنیا مورد تهاجم تروریستی عوامل واواک خاتمی قرار گرفتند.
بسیاری به آقای بنی صدر ایراد می گرفتند که نمی بایست در نامه ای خصوصی آخرین اتمام حجت خود را می کرد. باید در علن، و آشکار و جهت اطلاع همگان خطای خمینی گوشزد شده و راه برون رفت ارائه می شد، تا کسی به اشتباه فکر نکند که آقای بنی صدر در حال زد و بند با امام قاتلان است.
به نظر من، اشتباه آقای بنی صدر در نوشتن آن نامه نبود بلکه در این بود که از خمینی و اندیشه او درک درستی نداشتند، و در نتیجه فکر می کردند که خمینی می تواند بزرگی از سر بگیرد. آقای بنی صدر خمینی را نه بعنوان یک اندیشه، بلکه بعنوان یک فرد مستقل از باورمندیهای ایدئولوژیک ارزیابی می کردند. و این خطای بزرگ آن نامه بود.
خمینی حتی اگر هم می خواست به مردم بگوید که " آزادند راه و رسم زندگى را معين كنند"، اندیشه و ایدئولوژی مانع بر سر راه خمینی بود. اندیشه خمینی با واژه "مردم"، "ملت" و "خلق" آشنا نبود و نیست، و این مجموعه از انسانها را "امت" قلمداد می کند. ساده اینکه، جامعه بیانگر اندیشه نیست، بلکه پیرو اندیشه است. انسان، منفرد مستقل نیست، تکلیف گرا است و بلکه جزئی از یک جمع بنام "امت" است که باید از رهبر و ولی فقیه پیروی کند. از اندیشه اسلامی نمی توان انتظار "حق رأی" داشت. آقای بنی صدر نمی خواست این واقعیت را درک کند.
دیروز نوشتاری از زندانی از بند رسته، ایرج مصداقی "نامه سر گشاده به مسعود رجوی – گزارش 92" منتشر شد. این گزارش از بسیاری از جهات می بایست مورد ارزیابی قرار بگیرد، اما من تنها به یکی دو نکته از آن اشاره می کنم. اما پیشنهاد من به خوانندگان این سطور این است که تنها پس از خواندن تمام آن نظر دهند. متن نامه 230 صفحه است، و مطالعه آن محتاج به وقت و زمان مستمر و سیستماتیک است.
ایرج مصداقی در این نامه نمونه های فراوانی از برخوردهای خودمحورانه استالین و مائو آورده است، و می نویسد که همگونی برخی از کارکردهای آقای رجوی با اعمال آن دو شخصیت هشدار دهنده است.
ایرج مصداقی با زحمتی فراوان، و در یک کار پژوهشی تطبیقی، تناقض گفتار و کردار کنونی آقای رجوی و مجاهدین را با آنچه سالهای اول پس از سرنگونی شاه می گفتند را برجسته می کند.
این نامه، بعنوان مجموعه ای از نقل قولها و گزیده مطالب می تواند برای پژوهشگران کاربرد تحقیقاتی داشته باشد. هرچند، این داده ها، و فاکتهای دستچین شده برای اهل فن، و آنهایی که (چه در جبهه دوست و چه در جبهه دشمن) کارکرد مجاهدین را دائما مونیتور می کنند، حرف تازه ای ندارد، و نمی تواند به دانش این بخش از کنشگران و پژوهشگران بیفزاید. از آنجاییکه ایرج مصداقی تلاش کرده تا از برخی از مرزهای اصولی عبور نکند محتوای این نامه حتی به درد رژیم و عناصر وابسته به واواک هم نمی خورد. متاسفانه، هواداران مجاهدین هم خیلی وقت است که گوش ها را بسته اند، و بجز خطی که از بالا بیاید به گفته دیگری توجه نمی کنند، (البته تا به آنروز که به یکباره از مجاهدین جدا شوند و یادشان بیاید که مجاهدین خطا کارند). اعضای محترم شورای ملی مقاومت هم اگر بیشتر از ایرج مصداقی ندانند، کمتر نمی دانند. اگر همه این فاکتهایی را که ایرج مصداقی در نوشتار پژوهشی خود آورده است را اعضای محترم شورا بلد نباشند، بخش بزرگی از آن را یا به چشم دیده و بر آن چشم بسته اند، و یا به گوش شنیده اما ناشنیده گرفته اند، و یا نه شنیده و نه دیده اند، اما دلشان خوش است که نامشان کبوتر حرم است.
ساده اینکه، این نوشته نه راهگشا خواهد بود، نه افشاگرانه است و نه حرف جدیدی دارد، و نه حتی کنشگران سیاسی درون شورا را به فکر خواهد انداخت. بنابراین، روی سخن این نوشته حتما باید شخص خود آقای مسعود رجوی باشد.
در اینصورت، به این سوال می رسیم که آیا ایرج مصداقی در مسعود رجوی این پتانسیل را می بیند که گوش شنوا داشته باشد؟ یعنی آیا آقای مسعود رجوی دارای شخصیتی است که بتواند بدون خشم و هیجان، بنشیند تمام این 230 صفحه را بخواند و به نکات مثبت و منفی آن توجه کند؟ این سوال از ایرج مصداقی است و اینکه او از مسعود رجوی چه برداشتی دارد. اگر پاسخ ایرج مصداقی این است که آری، هنوز در مسعود رگه هایی از آزادی خواهی و دموکرات منشی و انتقاد پذیری وجود دارد، که در اینصورت، ناخواسته خیلی از گفته های این نوشته تحقیقی از موضوعیت می افتد؛ و تشبیه مسعود رجوی به استالین و مائو بی مورد می شود؛ و مسعود رجوی بیشتر می شود یکی از امامان شیعه (مثلا علی بن ابی طالب) که می تواند به حرف حق گوش بدهد. ولی آیا برداشت ایرج مصداقی از مسعود رجوی اینچنین است؟
اگر ایرج مصداقی بر این باور است که نه، مسعود رجوی چنان "شیفته" خود شده که گوشش به هیچ حرفی بدهکار نیست، و او به همان راهی می رود که استالین و مائو رفتند و روزی "خروشچفی" لازم است تا خطا ها را به تشکیلات یادآور شود؛ که در اینصورت این نامه سرگشاده اتلاف وقت است، به همان شکل که نامه آقای بنی صدر به خمینی، کارکرد مثبتی نداشت.
مخصوصا که ایرج مصداقی در آخر این نامه همان خواستی که بنی صدر از خمینی داشت را از آقای رجوی می خواهد.
اما ایرج مصداقی گویی متوجه نیست که آنچه مسعود رجوی می کند، فقط برآمده از فردیت رجوی نیست، بلکه منتج از ایدئولوژی رجوی است. آقای رجوی، مانند هر رهبر ایدئولوژیکی (مسلمان و غیر مسلمان)، چاره ای ندارد مگر پیروی از رهنمودهای باورمندی خود. به نظر من، مسعود رجوی نه مقصر است، و نه می باید مورد مؤاخذه و پرسش قرار بگیرد. یا ما (من، تو، او) با او و اندیشه او موافقیم که پرسش خطا است، و یا مخالفیم که انتظار از او بیهوده است.
این مبحث انحرافی است که انقلاب نکردیم که ولی فقیه داشته باشیم. شاید 50 میلیون مردم کوچه و بازار به دنبال ولی فقیه نبودند، اما طبقه آگاه و کتابخوان و مخصوصا مجاهدین و دیگر نیروهای مسلمان، از کتاب حکومت اسلامی خمینی باخبر بودند. آنها می دانستند که خمینی یعنی همینی که امروز است.
به همین نسبت. مجاهدین و اندیشه مجاهدین بر رهبر عقیدتی استوار است. شاید برخی بحث کنند که چنین نیست، که در اینصورت آنها را به متن "بیانیه شورای مرکزی سازمان مجاهدین خلق – 20 خرداد 1364" که بمناسبت انقلاب ایدئولوژیکی درونی مجاهدین (ازدواج مسعود و مریم) مراجعه می دهم. "بقیه صلاحیتهای تشکیلاتی نهایتا باعتبار و با اتصال به این موضع، شناخته و تعیین می شوند – ضرورتی است غیر قابل انکار. ضرورتی که از یکسو به مسئله «رهبری» به معنی اخص کلمه پاسخ می گوید و از سوی دیگر در ردس همه ارگان ها و دستگاه رهبری کننده ی دستجمعی، رابطه ی جامعه و توده های مردم را با کل سازمان رهبری کننده ی انقلاب، تنظیم می کند.... بدون یک رهبری مشخص و شناخته شده برای توده های مردم، پیشرفت های نظامی و سیاسی کفایت نمی کند. (ص 7)" شایان توجه اینکه این بیانیه، که من غیر مستقیم، مسعود رجوی را از مسئول اول سازمان به مقام "رهبر عقیدتی" ارتقاء می دهد، به امضاء اکثر اعضای شورای مرکزی می رسد، از جمله مسعود خدابنده که امروزه رژیم او را حلوا حلوا می کند.
ساده اینکه، مسعود رجوی خودبخودی "رهبر" نشد، بلکه ایدئولوژی اسلام، و اعضای آن سازمان از یک عنصر مجاهد، یک "رهبر عقیدتی" ساختند. هیچکس آن 549 نفر که علنا آن بیانیه را امضا کردند و یا آن 250 نفری که به دلایل امنیتی نامشان بیرونی نشد را مجبور به امضا و تأیید نکرد. آنها می بایست در آنروز می گفتند ما رهبر عقیدتی نمی خواهیم، آنروزی که هنوز این واژه در ادبیات و فرهنگ سیاسی و مبارزاتی وجود خارجی نداشت. اگر کسی مقصر است، آن هفتصد و خرده ای هستند که تخم لق "رهبر عقیدتی" را شکستند. من به "جبر جو" باور ندارم. باور ندارم که جوگیر شده بودند. جوگیر شدن یک روز، دو روز، یکسال، و نه حدود 30 سال. به نظر من، آنچه آنها کردند، بر مبنای باورهای ایدئولوژیکی شان بود. یک عنصر مسلمان به "امام" و "رهبر عقیدتی" و "ولی فقیه" باورمند است. تفاوت بر سر زمانبندی آن است. یکی می گوید امروز موقع آن نیست، یکی می گوید هست. اما هردو بر واژه "رهبر عقیدتی" تأکید دارند. مسعود رجوی و اعضای شورای مرکزی بر مبنای باورهای خود عمل کردند.
بنابراین، این نامه ایرج مصداقی، که مملو از فاکت و داده است و برایش هم زحمت بسیاری کشیده شده است نمی بایستی به رجوی نوشته می شد، بلکه باید به اعضای غیر مسلمان شورای ملی مقاومت نوشته می شد و از آنها پرسیده می شد که اگر این نکات و فاکتها صحت دارند، آیا شما با آن موافقید؟ اگر آری، کدام ایدئولوژی شما را بر این باور استوار می کند، و اگر نه، کدام ایدئولوژی شما را از پرداختن به آن باز می دارد؟ اگر می دانستید، چرا سکوت کردید، و اگر نمی دانستید، چرا نمی دانستید؟ مگر نه اینکه، می گویید شورای ملی مقاومت، بمثابه مجلس در تبعید است، و شما اعضای محترم، بمثابه نمایندگان قشری از مردم؟ اگر آری، نظر شما در باره این داده ها چیست؟ اگر به 30 سال اخیر نگاهی گذرا بیندازیم، پاسخ به این سوالات، همچون همیشه "سکوت" است، چرا که "فرهنگ پاسخگویی" نهادینه نشده است.
ایرج مصداقی در پایان نامه طولانی خود، از مسعود رجوی می خواهد تا "نو" شود: 
آخرین سخن "....بهار است، به سال نو وارد شده ایم، شما هم نو شوید. کهنگی و انجماد را به دور افکنید. پنجره ها را باز کنید اجازه دهید نسیم نو و نوخواهی و نوگرایی به درون مجاهدین راه یابد.... تغییر و تحول در مجاهدین را به فال نیک می گرفتید. هنوز دیر نیست تا فرصت هست دست به کار شوید. نگاهی انتقادی به گذشته و بیان ضعف ها و اشتباهات از زبان شما اگرچه باعث تنش غیرقابل تصوری در مجاهدین و نیروهای هوادار شما می شود اما این تنها راه برون رفت از مشکلات به نظر می رسد. به آن فکر کنید. "
اما ایرج مصداقی نمی گوید که این "نو" شدن برای چه منظوری باید باشد. ساده اینکه، "دلسوزی" او برای "آزادی" است، و یا سازمان مجاهدین خلق ؟ گسترش سازمان مجاهدین خلق؟ پویایی این سازمان؟ به دست گرفتن رهبری جنبش سکولار توسط این سازمان؟ آیا ایرج مصداقی امیدوار است که مسعود رجوی با "نو" شدن، بتواند به مقام رهبری برسد؟ و یا اینکه بر این باور است که حتی اگر مسعود رجوی "نو" هم بشود نباید رهبر جنبش باشد؟ برای بنی صدر "بزرگی از سر گرفتن" خمینی، به پیروزی "انقلاب اسلامی" که بنی صدر به آن باور داشت می انجامید. برای ایرج مصداقی "نو" شدن مسعود رجوی – یک عنصر مسلمان و مجاهد – به چه می خواهد ختم شود؟ سوال من از آقای رجوی نیست چرا که مسئله من نه مجاهدین است و نه رهبر آنها، بلکه از اعضای محترم شورا است که آیا شورا می تواند "نو" بشود؟ چگونه؟ اگر نمی شود، چرا؟
به خلاصه بنویسم. رهبران را به چارمیخ نکشیم. این "ما" هستیم که "رهبر" می سازیم. این "ما" هستیم که از "رهبر" بت می سازیم، و بالاخره این "ما" هستیم که بت می شکنیم، تا دوباره تندیسی دیگر برپا کنیم. از خود شروع کنیم تا استالین ها امکان رشد پیدا نکنند. "ما"!
علی ناظر
15 اردیبهشت 1392
دیدگاه

"به ياد برادر" كيان كاتوزيان شهريور ١٣٩٣

"به ياد برادر" كيان كاتوزيان شهريور ١٣٩٣
                                  آواز تيشه امشب از بيستون نيامد  
                                                                            گويا به خواب شيرين فرهاد رفته باشد
آرام بخواب ، برادرم ، تو نيز تيشه ات را زمين گذاشتى تيشه تو قلم تو بود كه شصت سال نوشت. 
تو كوه نمى كندى، تو با قلمت كوه را ساختى، به قله رسيدى و آرام گرفتى، تو بيستونى به يادگار گذاشتى كه نامت را براى هميشه پايدار ساخت. 
آرام بخواب برادرم، جاى خالى تورا چه چيزى مى تواند پركند ، من كه از تو دور بودم، تورا نديديم و آخرين بوسه را برپيشانى سرد بى روح تو نزدم، چگونه باور كنم كه عقاب را به خاك سپردند، چگونه باور كنم كه آن صداى مهربان متين و پرطنين براى هميشه خاموش شده، كاش بودى و به چشم ميديدى كه شاگردانت كه بيشترشان همكارانت شده اند در مرگ تو چه نمايش زيبايى از عشق و احترام و قدرشناسى ارائه كردند. 
هزاران إنسان شريف و فرهيخته، خودجوش به دور تابوت تو حلقه زدند، هزاران تاج گل نثارت كردند، تورا كه پرچم ايران پوشيده بودى روى دوشهاى مهربان خود تا گورستان بردند، نه صدايى ، نه نوحه اى ، نه سرودى ،سكوت سكوت. نشان دادند كه طرفدار عدالت هستند. عدالتى كه نوشته هاى تورا شكل داده بود، نشان دادند كه آزادى مى خواهند. صداقت مى خواهند، نشان دادند كه از شنيدن كلام دروغ از بلندگوهاى ريا خسته اند، به دنبال كسى راه مى روند كه جز كلام حق نگفت و ننوشت و در مقابل هيچ طوفانى خم نشد، شرم باد بر كسيكه ورقه اخراج تورا، از خانه ات از دانشكده حقوق امضاء كرد، شرم باد بر كسى كه باعث جدايى من از تو شد، تو برادرم بودى، پدرم بودى دوستم و تكيه گاهم بودى معلمم بودى،
تورا به خاك مى سپارند، مى شود باور كرد؟ توريشه خواهى داد سبزخواهى شد، از هر ريشه ات درختى خواهد روييد، كه انديشه عدالتخواهى تورا دارد. و آن درخت سايه بروى دانشكده حقوق خواهد گسترد، زير سايه درخت، دانشجويانى كه فقط نام تورا شنيده اند نوشته هايت را خواهند خواند و آويزه گوش خواهند كرد. 
آرام بخواب، برادرم، تن رنجور و خسته تو، آن قامت بلند و خميده، احتياج به آرامي داشت. چند سال مى توان زير گردباد حوادث ايستاد و مقاومت كرد. تو اين كار را كردى از همان روزيكه در بيست و يك سالگي از مدال درجه يك علمى سلطنتى ات گذشتى ، به خاطر اصولى  كه به آن اعتقاد داشتى، تا آن روز سه شنبه دوم سپتامبر يازده شهريور ١٣٩٣ كه قلب خسته ات از تپيدن ايستاد و جان پرشكوهت ، جسم رنجورت را ترك كرد تا تو را به دست تاريخ و قضاوت آن بسپارد. 
                                  داغ، زخم اين جدايى، بردلم نشسته. 
شب، باياد تو مى خوابم، صبح با ياد تو بيدار مى شوم.  به آخرين عكس هايت روى تخت بيمارستان نگاه مى كنم، از تو مى پرسم. برادرم، اين تويى كه خودرا براى پرواز آماده مى كنى؟ اين جسم ناتوان وتكيده چرا مى روى؟ به كجا مى روى. با تو صحبت مى كنم. تورا در كنارم احساس مى كنم. 
برادرم لحظه اى بيدار شو، چشمانت را بازكن ببين، در سراسر شهرهاى ايران، ياد تو را چگونه گرامى ميدارند. 
شمع وجود تو در خيابان سهروردى ، خاموش شد، ولى صدها شمع در گوشه و كنار ايران ، به ياد تو و به احترام تو روشن گرديد. گرد اين شمع شاگردان تو حلقه زده اند و با تو پيمان مى بندند كه به راه تورا ادامه دهند. راه عدالت ، كلمه اى كه تو بيشتر از هر حرفى دوست داشتى، آرام بخواب ، اي برادرم، اي چراغ كه هرگز خاموش نخواهى شد، تواز نادره مردانى هستى كه در زنده بودنت، شيريني ميوه درختى را كه در انديشه جويندگان عدالت كاشته بودى، چشيدى.