نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۳, شنبه


امپرياليسم و بازی با حق تعیین سرنوشت خلقها!
عبد‌الله باوی
در 8 مارس امسال  جريانی که خود را "جنبش عربی آزادی بخش الاحواز" معرفی می کند تظاهراتی در مقابل مقر پارلمان اروپا در بروکسل پایتخت بلژیک بر پا نمود. بر پاکنندگان اين حرکت اعتراضی در فراخوانی که جهت برپائی اين حرکت منتشرکرده بودند به جای دعوت از همه خلقهای ايران به اعتراض، ضمن انشقاق در صفوف آنها صرفاً از " انجمن ها، احزاب، موسسات و افراد مستقل اعم از کُرد و ترک و بلوچ و ترکمن و غیره"  تقاضا کرده بودند که " با شرکت در این راهپیمایی و تظاهرات که همانا جزئی از مبارزات مشترک این ملل تحت ستم و اشغال بر ضد دشمن مشترک می باشد، خشم و اعتراض خود را بر ضد این سیاستهای غیرانسانی و ظالمانه و نژاد پرستانه ابراز نمایند". به اين ترتيب و بر اساس ادعای فراخوان دهندگان اين حرکت، مردم ستمديده "فارس" چون جزء دشمنان "ملل تحت ستم "می باشند که عملاً در کنار جمهوری اسلامی قرار داده شده و جائی در مبارزه بر عليه "رژيم اشغالگر فارس"  ندارند.
     فراخوان دهندگان اين حرکت پس از اين تظاهرات نيز گزارش دادند که تظاهرکنندگان با سر دادن شعارهائی "بر ضد اشغال و استقلال ملتهای غیرفارس از رژیم اشغالگر فارس" بر عليه "رژيم اشغالگر فارس" فرياد سر داده   و سیاستهای " غیرانسانی و نژاد پرستانه جمهوری اسلامی در اعدام جوانان عرب احوازی و دیگر ملل غیرفارس اعم از کُرد، ترک، بلوچ، ترکمن و غیره" را محکوم نمودند. از قرار از نظر اين دارو دسته تنها اعدام "جوانان عرب احوازی و دیگر ملل غیرفارس" از سوی جمهوری اسلامی عملی است که بايد محکوم شود و اعدام دهها جوان شيرازی و اصفهانی و تهرانی و ...چون فارس هستند  مساله محکوم کردنی‌ای نيست. برای این ناسیونالیستها که مسائل سیاسی را با در نظر گرفتن سراسر ایران در نظر نمی گيرند و جمهوری اسلامی را دشمن همه مردم نمی دانند  تنها اذيت و آزار و اعدام زندانیان عرب قابل اعتراض است. آنهم در شرايطی که تاکنون هزاران زندانی "فارس" از سازمانها و گروه‌های گوناگون بخاطر آزادی خلقها جان خود را از دست داده اند و با اين همه باز هم همچنان در زمره "دشمنان" بحساب میآیند.هزاران انقلابی و فعال سیاسی "فارس" که سراسر زندگی خود را وقف آزادی خلقهای تحت ستم کرده و میکنند همچنان در زمره "دشمنان" بحساب میآیند، اینچنین دیدگاهی نه تنها ارتجاعی بلکه جنایتکارانه است زیرا این توده‌های زحمتکش هستند که در نهایت قربانی حماقت این ناسیونالیستها میشوند.
     جالب است که در شرايطی که رسانه‌های امپرياليستی تقريبا هيچ کدام از حرکات نيروهای انقلابی مخالف جمهوری اسلامی را پوشش نمیدهند به ادعای خود برگزارکنندگان اين حرکت تفرقه افکنانه "تعداد زیادی از خبرنگاران و روزنامه نگاران از جمله کشورهای بلژیک و هلند و آلمان" در اين حرکت  حضور داشتند  و اين تجمع اعتراضی وسيعاً از سوی رسانه‌های گوناگون پوشش داده شده و "کانال العربیه، وصال، صفا، الرافدین، الشرقیه، کانال یک بلژیک، کانال‌های ترکیه “ANADALU AJANSI” EURONEWS” و کانالهای ازری (معرب آذری) و کُردی این راهپیمایی را به طور زنده بخش" کرده اند. آيا خود همين مساله نشان نمیدهد که چه دستهائی پشت چنين حرکاتی قرار دارد و چگونه دشمنان خلقهای مبارز ما دارند در صفوف يک پارچه آنها شکاف می اندازند، همانانیکه به مثابه دشمنان مردم ما در پی سیاستهای غارتگرانه‌ شان و برای جلوگیری از رشد هر گونه آلترناتیو دموکراتیک، و کانالیزه کردن خشم توده‌ها در پی آلترناتیوسازیهای خود در میان توده‌ها و بخصوص در میان خلقهای تحت ستم می باشند.
     و به همين دليل هم ما شاهد رويش قارچ وار دارو دسته‌هائی هستيم که تلاش میکنند تا توسط امپریالیستها بعنوان آلترناتیو شناخته شوند. و به همین دليل هم سعی میکنند که برای فريب توده‌ها و خلقهای تحت ستم، دشمن را نه سیستم سرمایه‌داری و حاميان جهانی‌اش بلکه "ملت فارس" و "رژيم اشغالگر فارس" جا بزنند. حال آنها از کلمات و مفاهیمی استفاده میکنند که خلقها را بر علیه "فارس" بخشم میآورند تا دشمن اصلی آنها یعنی امپریالیسم و سرمایه‌داری را محفوظ نگهداشته و به این ترتیب مقاصد پست و ریاکارانه خود را پنهان کنند. اکنون "رژیم جنایتکار فارس" شعاری شده است که پی در پی در مقالات آنها ذکر شده و با ذکر "لشگر اشغالگر فارس" آوای جدایی را سر میدهند. آنها ریاکارانه و با زهر ناسیونالیسم که فضای سیاسی را مسموم مینماید، کل رژیم را که ماهیت بسیار ارتجاعی آن باعث رشد تمایلات جدائی طلبانه در خلقهای تحت ستم شده است، نه مجموعه‌ای از سرمایه‌داران وابسته که سیاستهای امپریالیسم را مو بمو اجراء کرده و میکند بلکه تعدادی" فارس" قلمداد کرده  و بدین ترتیب جنایتکارانه زحمتکشان "فارس" را نیز جز دشمن خلقهای تحت ستم جا می زنند. آنها دولتمردان جمهوری اسلامی را به تعدادی "فارس" محدود کرده که خلاصی از آنها باعث خلاصی از تمام مشکلات گشته و چنين دروغی را تبلیغ میکنند. اين دارو دسته‌های ناسيوناليست رياکارنه پشت شعار انقلابی حق تعیین سرنوشت خلقها مخفی شده و به روی خود نمی آورند که شرط تحقق اين اصل انقلابی قبل از هر چيز وجود شرايط دمکراتيک می باشد تا امکان بروز اراده توده ها امکان پذير گردد. و در شرايط ايران اتفاقا دستيابی به چنين شرايط دمکراتيکی مستلزم اتحاد داوطلبانه همه خلقها بر عليه جمهوری اسلامی و حاميان امپرياليست‌اش می باشد.
     واقعيت اين است که ایجاد کنفرانسهای گوناگون  و تظاهراتی از اين دست ، و سعی در ارتباط با بورژوازی دولتهای غارتگر یا امپریالیسم از آنجا ناشی میشود که چنين دارو دسته هائی  بدنبال مزایایی هستند که با سودآوری و سیستم بورژوازی گره خورده است. امپریالیستها نیز که از اوضاع بحرانی رژیم آگاهی کامل دارند اما هنوز آنرا مناسبترین آلترناتیو خود دانسته و از آن بگونه‌های مختلف پشتیبانی میکنند هر از گاهی دست به ساختن آلترناتیوهائی میزنند تا هم دست نشاندگان خود را برای گرفتن امتیازهای بیشتر آماده کنند و هم توده‌ها را فريب داده  و خود را مهد دموکراسی  و پشتيبان آنها جا بزنند. چنين تبليغات فريبکارانه ای باعث می شود تا توده‌ها با این خیال خام نگهداشته شوند که امپرياليستها هم در پی حل مشکلات سیاسی آنها میباشند.
     ولی کمونیستها مسئله تعیین سرنوشت را از دید مارکسیستی مورد تجزيه و تحلیل قرار میدهند از نظر آنها در حاليکه حق تعیین سرنوشت، حق مسلم خلقهای تحت ستم است ولی این مسئله فقط در یک شرایط دموکراتیک میتواند متحقق شود. به همين دليل هم از نظر کمونيستها بين اعتقاد به حق تعيين سرنوشت و بازيچه سياستهای امپرياليستها شدن دنيائی فاصله است. خلقها برای رسيدن به شرايط دمکراتيک يعنی شرط اصلی تحقق حق تعيين سرنوشت به نابودی دشمن اصلی‌شان نيازمند می باشند امری که مستلزم وحدت و همبستگی همه خلقهاست و خود اين امردر شرايط ايران محصول یک مبارزه طولانی با سیستم سرمایه‌داری وابسته حاکم خواهد بود . وگرنه حق تعیین سرنوشت به کمک امپریالیسم یک پندار واهی و بیمارگونه‌ای بیش نیست. حفظ وحدت مبارزه طبقاتی کارگران در راه سوسیالیسم و دفع انواع نفوذ گرايشات ناسیونالیستی در بین خلقهای تحت ستم اتفاقاً يکی ازشروط  آماده کردن شرايط برای تحقق اين اصل میباشد. تنها در این شرایط است که حق تعیین سرنوشت با همه معنای انقلابی‌اش  که همانا ابراز اراده آزاد توده‌هاست، امکان بروز می يابد.
 
 
 عبداله باوی
مارچ 2013
 

تولد نوزادان غیر طبیعی و افزایش سرطان در عراق به سبب استفاده از اورانیوم و فسفر سفید از سوی نظامیان آمریکا در زمان حمله نظامی به عراق

Koudak-Naghes-Iraq ١٣٩٢/٠١/٠٣-انتخاب: با آنکه ده سال از حمله نظامی آمریکا به عراق می گذرد اما تولد نوزادان ناقص و عجیب الخلقه و همچنین افزایش بیماری های سرطانی هنوز ادامه دارد.
 
به گزارش سرویس بین الملل انتخاب به نقل از روزنامه هافینگتون پست با آنکه ده سال از حمله نظامی آمریکا به عراق می گذرد اما پزشکان در برخی از شهرهای عراق شاهد تولد نوزادان ناهنجار و عجیب الخلقه و همچنین افزایش بیماری های سرطانی در کودکان هستند. 
 
دانشمندان اعلام کرده اند این احتمال وجود دارد تولد نوزادان غیر طبیعی و افزایش بیماری های سرطانی در عراق به سبب استفاده از اورانیوم و فسفر سفید از سوی نظامیان آمریکا در زمان حمله نظامی به عراق باشد. 
 
شهر فلوجه در عراق از جمله شهرهایی در عراق است که بیشترین آمار تولد نوزادان ناهنجار را دارد. اکثر این نوزادان از نظر سیستم ایمنی یا سیستم عصبی یا قلب ، یا ساختار بدنی دچار مشکل هستند. 
 
متولد شدن نوزدان با یک چشم ، قرار گرفتن نیمی از دستگاههای داخلی بدن در خارج از بدن ، داشتن دو سر ، داشتن چند دست و پا از نمونه هایی هستند که هر روز در فلوجه دیده می شود. 
 
یکی از پزشکان فلوجه در عراق می گوید آمار تولد نوزادان ناهنجار در فلوجه می تواند بدتر از آمار هیروشیما و ناگازاکی پس از حمله اتمی آمریکا به ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم باشد. 
 
همین گزارش حاکی است - آمار بیمارستان ها در فلوجه و بصره در عراق نشان می دهد که تولد نوزادان ناقص الخلقه در یک دهه گذشته افزایش یافته است و بیماری های مختلفی نظیر سرطان خون و دیگر بیماری های سرطانی بطرز نگران کننده ای در نوزادان بصره و فلوجه دیده می شود. 
 
آمار نشان می دهد که در فاصله سال 1994 تا 1995 از هر یک هزار نوزاد متولد شده در بصره تنها سیزده نفر دچار نقص عضو و یا بیماری بودند اما تنها در سال 2003 میلادی در زمان حمله نظامی آمریکا به عراق از هر یک هزار نوزاد متولد شده دویست و سی نفر از آنها به انواع بیماری های سرطانی و یا نقص عضو و دستگاه گوارشی مبتلا شدند.
 


دو زندانی سیاسی کرد محکوم به اعدام ، بیش از یک سال بدون وکیل هستند


آخرین وضعیت از پرونده علی و حبیب الله افشاری در زندان مرکزی ارومیه :  پرونده آنها بیش از یک سال است که بدونه حضور وکیل پیش رفته است.
علی افشاری به همراه برادرش حبیب الله افشاری دو زندانی سیاسی کرد محکوم به اعدام ، این دو فعال کرد  اهل روستایی گوگجلو حبیبله از توابع شهر مهاباد که از سوی دادگاه انقلاب مهاباد به اتهام محاربه از طریق فعالیت تبلیغی و عضویت در یک حزب کردی مخالف نظام از سوی دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد به اعدام محکوم شده اند. حکم صادره در دی ماه سال 1390 به آنها در زندان ارومیه ابلاغ شد که اوایل تابستان امسال   دیوان عالی کشور حکم اعدام این دو برادر را که خواستار تجدید نظر در حکم شده بودند را تائید کرد.
بنا به گزارش یکی از اعضای کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی  از  این دو زندانی سیاسی کرد, جویا شده, حکایت از این دارد این دو زندانی سیاسی کرد همکنون بدونه وکیل هستند و فشار روحی شدیدی از طرف مسئولین زندان و عواملهایشان بر این دو زندانی سیاسی تحمیل میشود. 
علی افشاری متولد 1359 شمسی و حبیب الله افشاری متولد 1367 شمسی هر دو متهل  و هر دو دارای یکی یک دختر هستند . همسر یکی از این دو فعال سیاسی کرد  می‌گوید:«هم‌اکنون در خصوص پرونده قضایی آنها اقدام قانونی جدیدی صورت نگرفته و مسایل هیچ تغییری نکرده. آنها بدون وکیل هستند و کسی نیست پیگیر قانونی پرونده های آنها شود و ما هم به عنوان خانواده از لحاظ مالی  توانای گرفتن وکیل را نداریم .»
در ادامه در مورد اینکه گویا وضعیت جسمی علی افشاری روز به روز وخیم تر میشود گفت بله متاسفانه هنگامی وی  مورد اثابت گلوله قرار گرفت بطور سطحی و اینکه تنها آن موقعه جان نسپارد مورد مداوا قرار گرفت و همکنون بیشتر اعضای بدن وی دچار عفونت شدید شده و هر روزه حال وی وخیم تر میشود و تا کنون هم مورد مداوای اساسی قرار نگرفته است.
شایان ذکر است این دو زندانی سیاسی کرد محکوم به اعدام در بند 12 زندان مرکزی ارومیه نگهداری میشوند که این بند  از وجود امکانات اولیه یک زندانی از جمله ، حمام ، نظافت کافی ، غذای سالم و استفاده از تلفن بطور کامل  برخوردار نیستندو از همه مهمتر این  بند با بی توجهی کامل مسئولین زندان اداره میشود و متوان گفت تبعید گاهیست برای اذیت کردن زندانیان سیاسی و مدنی که به قول مسئولین این زندان بخواهند کسی را اذیت کنند به این  بند انتقال داده می دهند .
گفتنی است که زندان مرکزی ارومیه سومین زندان بزرگ ایران بشمار میاید.
کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی