نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ آبان ۱۴, سه‌شنبه

ایران ۷.‌۳ میلیارد دلار را در سال ۹۰ آتش زده!

سال ۹۰ - ۲۰۱۱ - همزمان با اوج گیری تحریم‌های بین‌المللی ‌علیه کشور بوده ‌و تحریم نفتی و گازی غرب ‌علیه ایران، در این سال شدت گرفت. در‌‌ همان سال ایران با آتش زدن بیش از ۷ میلیارد دلار در رده سوم جهانی در این خصوص قرار گرفت و جالب آن که آتش زدن میلیارد‌ها دلار، در سال‌های پیش از آن هم ادامه داشته است.
سال ۹۰ - ۲۰۱۱ - همزمان با اوج گیری تحریم‌های بین‌المللی ‌علیه کشور بوده ‌و تحریم نفتی و گازی غرب ‌علیه ایران، در این سال شدت گرفت. در‌‌ همان سال ایران با آتش زدن بیش از ۷ میلیارد دلار در رده سوم جهانی در این خصوص قرار گرفت و جالب آن که آتش زدن میلیارد‌ها دلار، در سال‌های پیش از آن هم ادامه داشته است.
به گزارش «تابناک» در آخرین گزارشی که بانک جهانی از آمار و ارقام سوزاندن گاز در کشورهای جهان منتشر کرده است، ایران با سوزاندن بیش از ۱۱ میلیارد متر مکعب گاز در سال ۲۰۱۱ که ارزشی بالغ بر ۷.‌۳ میلیارد دلار داشته است، پس از روسیه و نیجریه‌ در رده سوم جهانی در خصوص آتش زدن دلارهای گازی قرار گرفته است.

بر پایه این آمار ایران به تنهایی مسئول بیش از ۸ درصد مجموع گازهای سوزانده شده در این سال را که بالغ بر ۱۴۰ میلیارد متر مکعب بوده است، می‌باشد.

این در حالی است که از سال ۲۰۰۶ که آمار بانک جهانی در این خصوص منتشر می‌شود، ایران همواره جایگاه دوم و سوم را ‌داشته ‌و جالب آنک ه جایگاه ایران در این خصوص طی این مدت چه به لحاظ درصدی و چه به لحاظ مجموع گازهای سوزانده شده به متر مکعب، تغییر چندانی نداشته است. در حالی که کشوری مانند ونزوئلا از سال ۲۰۰۶ که در رده چهارم جهانی بوده، در آخرین آمار ارائه شده در مکان دهم رده‌‌بندی شده که نشانگر تلاش بسیار بالای این کشور در جلوگیری از آتش زدن سرمایه‌های عظیم گازی است.
ایران 7.3 میلیارد دلار را در سال 90 آتش زده!

این در حالی است که به گزارش بانک جهانی، هنوز آمار مربوط به سال ۲۰۱۲ در این خصوص بنا به دلایلی منتشر نشده ‌و بنا به باور تحلیلگران، ایران به دلیل اینکه از سال ۲۰۱۱ تحت تحریم گازی و نفتی واقع شده، به احتمال بسیار، ‌روند تصاعدی ‌در سوزاندن گاز طبیعی ‌خواهد پیمود.

در همین حال، جلیل جعفری عضو کمیسیون انرژی مجلس ‌پیرامون این موضوع گفت: اکنون روزانه نزدیک ۴۰ میلیون متر مکعب گاز همراه نفت در کشور سوزانده می‌شود، در حالی که می‌توان با ساخت تأسیسات مربوطه نسبت به استحصال آن و جلوگیری از سوزانده شدن این حجم از سرمایه ملی جلوگیری کرد.

وی اشاره کرد که از هر متر مکعب گازی که سوزانده می‌شود، می‌توان ۳ کیلووات برق تولید کرد که صادرات آن و یا مصرف داخلی آن می‌تواند سرمایه‌های کشور را به شکلی اساسی حفظ و صیانت کند که اکنون متأسفانه این سرمایه به بد‌ترین شکل ممکن نابود می‌شود.

وی در پاسخ به این ‌که آیا تکنولوژی استحصال و پالایش گازهایی که اکنون سوزانده می‌شود در کشور و در بخش خصوصی وجود دارد یا خیر گفت: شرکت‌های داخلی بخش خصوصی توان پالایش و استحصال این گاز را دارند و در دولت قبل نیز چندین بار برای به توافق رسیدن در پالایش این گاز با وزارت نفت وارد مذاکره کردند؛ اما برخی تنگ‌نظری‌ها در وزارت نفت و ‌توافق نکردن بر سر قیمت گاز، منجر به آن شده که همچنان این گاز در کشور سوزانده ‌‌شود و به هدر ‌‌رود.

وی ادامه داد: حتی این بحث مطرح شده بود که اگر این گاز ‌‌رایگان در اختیار شرکت‌های خصوصی برای پالایش قرار بگیرد، با توجه به تبعات آن که جلوگیری از هدر رفت سرمایه کشور و آلودگی محیط زیست است، باز هم برای کشور به صرفه است که متأسفانه وزارت نفت به این مسائل به هیچ وجه توجهی نکرده و برای چانه‌زنی بر سر قیمت این گاز اکنون سوزانده می‌شود.

وی درباره این که وزارت نفت دولت یازدهم در این خصوص چه کاری انجام داده‌ است، گفت: وزیر جدید به تازگی وزارت را بر عهده گرفته است که طی جلسه‌ای که با مسئولان این وزارت خانه داشتیم، موافقت خود را برای حل موضوع مطرح کرده‌اند که انشاءالله در جلسات بعدی این موضوع را پیگیری خواهیم کرد.

سفر پرستو فروهر به قتلگاه پدر و مادر


Forouhar-Parastou

 راديو فردا ـ پرستو فروهر در گفت‌وگو با راديو فردا می‌گويد که امسال نيز مانند سال‌های قبل برای برگزاری مراسم سالگرد قتل پدر و مادر خود به ايران باز می‌گردد. او ابراز اميدواری می‌کند که دولت حسن روحانی و دستگاه‌های امنيتی آن، با ممانعت نکردن از برگزاری اين مراسم، ادعاهای خود در زمينه احترام به حقوق شهروندان را اثبات کنند.

پرستو فروهر تنها دختر داريوش و پروانه فروهر است که در نخستين روز از آذر ماه سال ۱۳۷۷ در منزل مسکونی خود در خيابان هدايت تهران به قتل رسيدند. اين زوج توسط تعدادی از پرسنل ارشد و ماموران وزارت اطلاعات با ده‌ها ضربه کارد کشته شدند.

داريوش فروهر از نيروهای باسابقه جبهه ملی و وزير کار در دولت موقت پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود. همسر او پروانه فروهر نيز نخستين زنی بود که به عضويت شورای مرکزی جبهه ملی در آمد.

قتل اين دو، به عنوان بخشی از وقايعی که در نيمه دوم دهه ۱۳۷۰ در ايران به «قتل‌های زنجيره‌ای» مشهور شد، شناخته می‌شود. قوه قضائيه ايران، قاتلان داريوش و پروانه فروهر را محاکمه کرد هرچند دختر آنها به راديو فردا می‌گويد که هيچ اطلاعی از سرنوشت آمران و عاملان قتل پدر و مادر خود ندارد.

* شما در سال‌های گذشته برای برگزاری مراسم سالگرد قتل پدر و مادر خود به ايران باز می‌گشتيد، آيا امسال هم به کشورتان باز می‌گرديد تا اين مراسم را برگزار کنيد؟

  
- بله امسال هم به رسم سال‌های گذشته، ده روز قبل از فرا رسيدن سالگرد قتل پدر و مادرم به ايران خواهم رفت. برای اينکه اين روز را در مکانی که حضور آنها را بيش از هر چيز به ياد من می‌آورد و قتلگاه آنهاست به سر کنم.

* مراسم را در منزل پدر و مادر خود برگزار می‌کنيد؟
- برگزاری اين مراسم داستان طولانی دارد که بسيار تلخ است. ما سالهاست که از برگزاری مراسم محروم شديم. خانه پدر و مادرم در آن روز به اصطلاح خود نيروهای امنيتی و اطلاعاتی در قرنطينه است و هيچکس حق ندارد به درون خانه بيايد. من و معدود اعضای خانواده که در خانه هستيم هم اجازه بيرون رفتن از خانه را نداريم. در واقع آن روز در يک انزوای کامل هستيم.

* گفتيد کسی هم حق ندارد برای شرکت در مراسم به درون منزل بيايد؟
- هيچکس اجازه ندارد. دو سر کوچه را نرده می‌گذارند و ماموران امنيتی و انتظامی از صبح زود در آن اطراف حضور دارند و از ورود هر کسی که بخواهد به خانه بيايد، حتی اقوام و دوستان بسيار نزديک ساليان سال پدر و مادرم هم جلوگيری می‌کنند. حتی در سال‌های گذشته فشار را هم افزايش داده‌اند بدين شکل که از قبل تلفن می‌کنند به افراد مختلف و تهديد می‌کنند که اگر برويد بازداشت خواهيد شد. تلاش می‌کنند در آن روز سکوت و انزوا بر خانه حاکم باشد.

* آيا اطلاعی از نظر دستگاه‌ها و مقام‌های امنيتی درباره برگزاری سالگرد امسال پدر و مادر خود داريد؟
- نه در واقع تصميم من برای رفتن به ايران هم هيچ وقت ربطی به نظر دستگاه‌های امنيتی در اين رابطه نداشته است. من به روال سال‌های گذشته حق پدر و مادرم می‌دانم که پس از سالها تلاش برای آزادی، بتوانند مراسمی در خور خود در شهری که در آن زندگی کردند داشته باشند و وظيفه خودم می‌دانم بر اين حق پافشاری کنم. در مورد تصميم آنها چيزی نمی دانم اما به هر صورت هميشه اميدوارم اين حق به رسميت شناخته شود و ما اجازه برگزاری مراسمی در خور را پيدا کنيم.

* الان چند سال است که اجازه برگزاری سالگرد پدر و مادرتان را پيدا نکرده‌ايد؟
- دقيقا از سال ۱۳۸۵ مراسم به صورت کامل ممنوع شده. البته از دو سال قبل از آن، برگزاری مراسم در مکان‌های عمومی را ممنوع کردند که ما با پافشاری مراسم را در خانه و قتلگاه آن دو عزيز برگزار کرديم که بعد از دو سال آن را هم ممنوع کردند. بدين ترتيب از سال ۱۳۸۵ تاکنون اجازه برگزاری هيچ مراسمی را به ما ندادند.

* چقدر اميدواريد که امسال با توجه به روی کار آمدن دولت جديد، بتوانيد اجازه برگزاری سالگرد را به دست بياوريد؟
- مسلما وقتی دولتی با دادن وعده‌هايی از جمله احترام به حقوق شهروندان سر کار می‌آيد، اين انتظار هم می‌رود که به وعده‌هايش عمل کند. در ضمن برای برگزاری مراسم در خانه، هيچ اجازه قانونی احتياج نداريم، اين حق ماست. اما اينکه چطور برخورد کنند، من خودم را نه به خوش‌بينی نه به بدبينی می‌سپارم بلکه فکر می‌کنم وظيفه‌ام پافشاری بر اين حق است.

* الان ۱۵ سال از قتل داريوش و پروانه فروهر می‌گذرد. آيا شما اساسا از سرنوشت قاتلان پدر و مادر خود خبری داريد؟ در آن هنگام دادگاه‌هايی تشکيل شد که احکامی مانند اعدام و زندان صادر کردند. چقدر اطلاع داريد که محکومان، مجازات‌های خود را متحمل شدند؟
- من هيچ اطلاعی در اين زمينه ندارم. از آن موقعی که ما اعلام کرديم به دليل نقص‌های فاحش پرونده که برطرف نشد، دادگاه را به رسميت نمی‌شناسيم و در آن شرکت نمی‌کنيم، ديگر دستگاه قضايی ما را در جريان آنچه اتفاق افتاد، قرار نداد. از سرنوشت کسانی هم که محاکمه شدند خبری ندارم اما بر اساس آنچه خودم در پرونده خواندم آنها صرفا ماموران اجرای حکم بودند و به هيچ وجه بررسی صحيح و عادلانه‌ای روی بسترسازی فکری و سازمانی چنين جنايت‌هايی و آمران اصلی آنها انجام نشد.

* اما حکومت ايران، قوه قضائيه و حتی دولت وقت معتقدند آمران و عاملان قتل‌های زنجيره‌ای مشخص، دستگير، محاکمه و مجازات شدند و هيچ نقطه ابهامی در اين باره باقی نمانده است. شما چقدر با اين گفته‌ها موافقيد؟
- به نظر من اين ادعا به هيچ وجه قابل اثبات حتی برای خود آنها نيست. بر اساس آنچه وکلای ما و خود من که پرونده را خواندم مشاهده کرديم، اين پرونده در واقع مخدوش کردن روند واقعيت‌ها بود. کسانی که به پای ميز محاکمه کشيده شدند همه کارمندان وزارت اطلاعات بودند که در بازجويی‌ها بارها گفته بودند حذف فيزيکی از وظايف سازمانی آنها در وزارت اطلاعات بوده است. دستگاه قضايی از کنار چنين اعتراف هولناکی به کلی رد شده. در ضمن آنها گفتند که از وزير وقت دستور قتل‌ها را گرفته بودند. تحقيقات کافی در اين زمينه به هيچ وجه انجام نشد. ليست بلندبالای بقيه نقايص را ديگر من اعلام نمی‌کنم اما نوع برخوردی که دستگاه قضايی با اين پرونده کرد در واقع اين بود که مسئله قتل سياسی دگرانديشان که بستر سازمانی و فکری خاصی را طلب می‌کرد، به قتل خصوصی با انگيزه‌های شخصی تبديل کرد. اين در واقع مخدوش کردن واقعيت است و به اين ترتيب توانستند پرونده را ببندند. ما بارها و بارها به اين روند اعتراض کرديم و خواهيم کرد.

* با اين اوصاف، اگر پرونده برای حکومت بسته شده باشد، برای شما همچنان باز است؟
- دقيقا؛ دادخواهی اين جنايت‌ها همچنان وظيفه ماست و پرونده مفتوح است.

* به چه شکل می‌خواهيد پرونده را پيگيری کنيد؟
- متاسفانه راه‌های قضايی برای پيگيری در ايران بسته شده. در بيرون از ايران هم ما امکاناتی برای اينکه چنين پيگيری‌ای از نظر حقوقی انجام بدهيم، نداريم. تنها کاری که می‌توانيم بکنيم، يادآوری و افشاگری در اين مورد برای پديد آمدن اراده عمومی است که خواستار بازگشايی پرونده بشود.

* در سال‌های اخير برخی سياست‌مداران اصولگرا، نيروهای اصلاح‌طلب درون وزارت اطلاعات را متهم به برنامه‌ريزی و اجرای قتل‌ها کرده‌اند و اصلاح‌طلبان هم متقابلا جناح مقابل را متهم اين پرونده دانسته‌اند. شما فکر می‌کنيد مسئوليت قتل‌ها با نيروهای کدام جناح بوده است؟
- واقعيت اين است کسانی که محاکمه شدند، همگی کارمندان يک ارگان دولتی بودند. بنابراين ساختار حکومت است که مسئوليت سياسی و قضايی در قبال چنين جنايت هايی دارد. اين بايد مورد رسيدگی صحيح قرار بگيرد. اما تفاوتی که بين جناح‌های مختلف وجود داشت، واقعيت اين است که جناح اصلاح‌طلب و رئيس جمهور وقت جناب آقای خاتمی، وعده‌های بسيار خوبی دادند و حتی قدم‌های مثبتی برداشته شد برای افشای اين جنايت‌ها ولی آنجا که بايد پيگيری لازم و پشتيبانی می‌کردند، متاسفانه با زد و بندهای پشت پرده يا هر دليل ديگری، به سکوت آنها انجاميد و آن پشتيبانی لازم را از ما برای افشای تمام حقيقت و اجرای عدالت انجام ندادند.

درگذشت حبیب‌الله عسکراولادی ر

حبیب الله عسگر اولادی از  محافظه کاران و عضو موسس حزب موتلفه اسلامی در پی یک دوره بیماری صبح روز سه شنبه ۱۴ آبان در ۸۱ سالگی در تهران درگذشت.
حبیب الله عسگراولادی مسلمان در سال ۱۳۱۱ از خانواده ای دماوندی در محله امامزاده یحیی در تهران به دنیا آمد. گفته می شد او از خاندانی یهودی بوده که بعدها به اسلام تغییر مذهب داده به همین دلیل پسوند مسلمان را در پی نام خانوادگی خود دارد.


او و تعداد دیگری از زندانیان سیاسی در اواخر سال ۱۳۵۵ در جشنی به اسم "جشن سپاس" در زندان شرکت کردند و بعد آزاد شدند.


وزیر مخالف اقتصاد دولتی

با وقوع انقلاب ایران، حزب موتلفه که پایگاه اجتماعی مناسبی در بازار و میان کاسبکاران سنتی و روحانیون (جامعه روحانیت مبارز) داشت، توانست جایگاه بالایی در حکومت پیدا کند و تعدادی از اعضای ارشد آن و در راس آنها حبیب الله عسگر اولادی موقعیت خوبی در دولت، نیروهای انتظامی و دستگاه قضایی پیدا کردند.
در کنار محمد خاتمی در کابینه میرحسین موسوی
عسگر اولادی از ابتدای انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی شد و از سوی این حزب به نخستین دوره مجلس پس از انقلاب راه یافت.
با این حال این گروه که از حمایت چهره های با نفوذی مانند محمد حسینی بهشتی و محمدرضا مهدوی کنی برخوردار بود با روی کار آمدن میرحسین موسوی و چپگرایان جمهوری اسلامی، دچار اختلاف عمده با دولت شدند.
حبیب الله عسگر اولادی که از دولت محمدعلی رجایی وزیر بازرگانی بود و این سمت را در دولت های بعدی هم بر عهده داشت، از مدافعان اقتصاد باز و حضور بازار در اقتصاد کلان بود؛ نظریه ای که با سیاست های اقتصادی دولت میر موسوی و "بسیج اقتصادی" بشدت در تضاد بود.
نهایتا او همراه با وزیران محافظه کار دیگر کابینه میرحسین موسوی از جمله علی اکبر ناطق نوری (کشور) علی اکبر پرورش (آموزش و پرورش)، علی اکبر ولایتی (امورخارجه)، محسن رفیق دوست (سپاه)، مرتضی نبوی (پست و تلگراف) و احمد توکلی (کار) در نامه ای اعتراض آمیز خطاب به آیت الله خمینی از سیاست های میرحسین موسوی شکایت کردند و از وزارت استعفا دادند.
در بخشی از این نامه آمده بود: "عده ای در دولت به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عده ای به دنبال مردمی کردن دولت. اگر بخواهیم از این بن بستی که دچار آن شده ایم، بیرون بیاییم و قفل اقتصاد کشور باز شود، باید به دنبال مردمی کردن اقتصاد باشیم."
با این حال میرحسین موسوی که از سوی آیت الله خمینی حمایت می شد، به سیاست های خود ادامه داد و حبیب الله عسگر اولادی و احمد توکلی در اعتراض از استعفا خود را پس نگرفتند.
حبیب الله عسگراولادی در سه دوره عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام بود
احمد توکلی در خصوص استعفای خود و آقای عسگراولادی گفته است: "امام جواب این نامه را ندادند تا اینکه آقای ناطق نوری خدمت امام رسیدند. امام در این دیدار فرموده بودند که این دو گروه باید با هم تفاهم کند. آقای ناطق هم استدلال های خودشان در مورد اینکه چرا تفاهم امکان پذیر نیست را برای امام بیان کرده بودند و در نهایت امام فرمودند در زمان جنگ استعفای هفت نفر از کابینه کار صحیحی نیست."
"در نهایت و بعد از این دیدار، ما هفت نفر به این نتیجه رسیدیم که بنده و آقای عسگر اولادی که وزیر بازرگانی بود و در شورای اقتصاد جلوی برخی طرح ها مقاومت می کردیم، استعفا دهیم"
وزارت بازرگانی آخرین شغل دولتی حبیب الله عسگر اولادی بود. فعالیت او پس از آن بیشتر در هیئت موتلفه که بعدها به حزب موتلفه تغییر نام داد و کمیته امداد امام خمینی متمرکز شد. او سرانجام در سال ۱۳۸۳ از دبیرکلی حزب موتلفه کناره گیری کرد و جای خود را به محمدنبی حبیبی داد.
با این حال پس از آن همواره یکی از ستون های اصلی گروه های سیاسی راستگرا محسوب می شد و دبیر کلی جبهه پیروان خط امام و رهبری را بر عهده گرفت که حزب موتلفه از زیر مجموعه های آن بود.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۷۶ آقای عسگر اولادی و حزب موتلفه از حامیان اصلی علی اکبر ناطق نوری بودند. در سال ۱۳۸۴ آقای عسگر اولادی که این بار دبیرکلی جبهه پیروان خط امام و رهبری، متشکل از ۱۴ گروه و حزب راست سنتی را بر عهده داشت در دور اول از علی لاریجانی حمایت کرد و در دور دوم گفت که اعضای این تشکل شخصا، نامزد مورد نظر خود را انتخاب می کنند.
در سال ۱۳۸۸ این جبهه از محمود احمدی نژاد حمایت کرد، هر چند در دولت دهم آقای عسگر اولادی و بسیاری دیگر از چهره های راست سنتی به منتقدان دولت آقای احمدی نژاد تبدیل شدند.
آقای عسگر اولادی، سال گذشته از چهره های خبرساز بود. او بارها گفت که میرحسین موسوی و مهدی کروبی را "سران فتنه" نمی داند. اظهار نظری که با واکنش بسیاری از اصولگرایان رو به رو شد.
او در واکنش اظهارات مخالفان سخنانش گفته بود: "من به عنوان یک عضو هیات منصفه می‌گویم که من موسوی و کروبی را در فتنه ۸۸ مجرم نمی‌شناسم و آیا نباید این را بگویم چون به من انتقاد می‌کنند؟ آقایانی که بر مرکب احساس سوارند در آن دنیا نمی‌توانند جواب من را بدهند."

او از دور سوم (۱۳۷۵) تا پایان عمر عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام و مدتی هم از اعضای هئیت منصفه دادگاه مطبوعات بود.
در دوران قاجار هم این قراردادها را امضا نمی کردند
سایت فرارو: یک نماینده سابق مجلس با اشاره به توافق هیات پارلمانی ایران و چین درباره 22 میلیارد یورو پول بلوکه شده ایران در چین گفت: «چنین توافقاتی خلاف قانون است. یعنی سیاست هایی که طی آن قبل از اینکه پولی تبدیل به درآمد شود برای آن تعیین تکلیف کنند خلاف قانون است.»
در جریان سفر رئیس مجلس به چین، تهران و پکن درباره ۲۲ میلیارد یورو دارایی‌ بلوکه‌شده ایران در چین به توافق رسیدند.
حجت‌الاسلام سبحانی‌نیا در تشریح اهداف سفر هیئت پارلمانی کشورمان به چین گفت: در دیدارهایی که با رئیس جمهور، رئیس شورایعالی امنیت ملی و رئیس کنگره خلق چین داشتیم، قرار شد آن‌ها به ازای پول بلوکه شده نفتی کشورمان در چین، حدود 20 میلیارد دلار فاینانس (اعتبار خارجی) در کشور سرمایه‌گذاری کنند. در این سفر قرار شد چینی‌ها این مبلغ را در قالب طرح‌های عمرانی در ایران اجرا کنند. البته این طرح‌ها به صورت مشترک انجام می‌شود.
دکتر حشمت الله فلاحت پیشه استاد دانشگاه و نماینده سابق مجلس در گفتگو با فرارو گفت: «این توافق از موضع اضطرار انجام گرفته و یکی از دلایلی که من معتقدم ایران باید گزینه های تعاملات خارجی خود را به لحاظ کمی و کیفی افزایش دهد به همین موضوع برمی گردد.»
وی ادامه داد: «چین و روسیه از قرار گرفتن ایران در شرایط سیاسی کنونی با هدف تحمیل یکسری قراردادهای مبتنی بر شرایط اضطرار استفاده می کنند.»
این کارشناس مسائل سیاسی اظهار کرد: «موضوع اول این است که چنین توافقاتی خلاف قانون است. یعنی سیاست هایی که طی آن قبل از اینکه پولی تبدیل به درآمد شود برای آن تعیین تکلیف کنند خلاف قانون است.»
وی ادامه داد: «بودجه کشور شامل دو بخش درآمد و هزینه است. ابتدا درآمدها تامین می شود و سپس درباره نحوه هزینه کرد آنها در قالب جاری، عمرانی یا توسعه ای تصمیم گیری می شود. توافقی که با چین صورت گرفته به این معناست که قبل از آنکه این پول تبدیل به درآمد شود درباره هزینه کرد آن تصمیم گیری شده است.»
وی افزود: «لذا هیچ تضمینی وجود ندارد که هزینه کرد این درآمد در قالب نیازهای توسعه ای کشور صورت بگیرد.»
فلاحت پیشه گفت: «دوم اینکه اصل این موضوع زیر سوال است. چینی ها که ادعای همکاری راهبردی با ایران را دارند عملا حداکثر استفاده را از قراردادهای با ایران به لحاظ سیاسی و راهبردی می برند.»
وی ادامه داد: «چینی ها جزو اولین کشورهایی بودند که در زمینه فاینانس با ایران در قالب سیاست های تحریمی عمل کردند و از اعطای فاینانس های یک ساله به ایران خودداری کردند و هم از ایران و هم از کشورهای غربی امتیاز گرفتند.»
این نماینده سابق مجلس گفت: «موضوع سوم اینکه قراردادهای پیش نوشته با شرکت های چینی به معنای ترک تشریفات در واگذاری پروژه های عمرانی است که این ترک تشریفات نیز خود خلاف قانون است.»
وی خاطرنشان کرد: «حتی ترک تشریفات به سود اتباع و شرکت های ایرانی نیز خلاف قانون و تابع مقررات خاص است؛ چه برسد به اینکه این ترک تشریفات به صورت پیش نوشته و در قالب یک قرارداد ناعادلانه با شرکت های خارجی شکل بگیرد.»
وی افزود: «به نظر من این امر نوعی کاپیتولاسیون است و فرقی نمی کند این کاپیتولاسیون با کشورهای غربی منعقد شود یا با کشورهای شرقی.»
وضعیت اسفناک افغان ها در ایران
هوشنگ کردستانی

ایران بزرگ یا فلات ایران که سرزمین جغرافیایی  کنونی کشورمان و خراسان بزرگ، بخش هایی از قفقاز، ترکیه، عراق تا امارت نشین های جنوب خلیج پارس را شامل می شده است، از هزاره های تاریخ زیستگاه مردمی بوده، با پاره فرهنگ های گوناگون، دین و مذهب های متفاوت و گویش های چندگانه همراه با اسطوره های تاریخی و فرهنگی مشترک که به اتفاق در کنار هم تاریخ و تمدنی را پدید آورده بودند که به نام فرهنگ و تمدن ایرانی از آن نام برده می شد.
در این گستره جغرافیایی که از فرارودان در شمال خاوری و میان رودان در جنوب باختری (1) استمرار داشت تا پیش از پیدایش پدیده تاریخی استعمار مردمانی زندگی می کردند که از دستآوردهای فرهنگی و تاریخی خود حراست می کردند.
در اثر نفوذ قدرت های استعماری در منطقه، بویژه انگلستان و روسیه تزاری، این سازندگان و پدیدآورندگان تاریخ، فرهنگ و تمدن مشترک که در سایه همت و فداکاری های ناشی از احساس وابستگی به سرزمین مادری توانسته بودند استمرار تاریخی خود را تا دو سده پیش پایدار و استوار نگهدارند، امروزه به منطقه های جداگانه تقسیم شده اند.
یکی از سرزمین هایی که در اثر دسیسه های شوم و سیاست های فرافکنی استعمار از «مام میهن» جدا شد، افغانستان بود. در این سرزمین که بخشی از خراسان بزرگ است شاهنشاهی کوشانیان (2)، سامانیان، صفاریان، غزنویان، تیموریان و ... امپراتوری های خود را بنیان نهادند.
تهاجم نظامی روسیه شوروی به افغانستان در دوران برژنف که یکی از دلایل آن جلوگیری از نفوذ اسلام گرایی در منطقه بود که پس از به قدرت رساندن خمینی در ایران به سرعت در حال گسترش بود و جمهوری های مسلمان نشین جنوب این کشور را  تشویق به جدایی می کرد. جمهوری هایی که وجه مشترک فرهنگی، دینی و زبانی با سایر جمهوری های مسیحی نشین روسیه نداشتند و در دوران اوج قدرت روسیه تزاری به زور نیروی نظامی از منطقه فرهنگی و تاریخی خود جدا مانده بودند.
تهاجم نظامی روسیه شوروی به افغانستان همانند اشتباهی بود که دولت آمریکا پس از عقب نشینی استعمار فرانسه در هندوچین به ویژه ویتنام مرتکب شده بود. در دوران اشغال ویتنام جنوبی توسط نیروهای نظامی آمریکا، دو دولت چین و روسیه از این اشتباه تا آن جا استفاده کردند که آمریکا در اثر پیکار مردم ویتنام که از حمایت های مالی و نظامی روسیه و چین برخوردار بودند و نیز مخالفت افکار عمومی مردم آمریکا، سرانجام ناگزیر شد با خفت و خواری از ویتنام خارج شود.
اکنون نوبت آمریکا بود که از اشتباه محاسبه روسیه در تهاجم به افغانستان استفاده کرده و متقابلاً این کشور را با خفت و خواری ناگزیر به عقب نشینی نیروهای نظامی خود از افغانستان کند.
با کمک های مالی عربستان سعودی، نیروهای نظامی پاکستان و جنگ افزارهای آمریکا حرکتی اسلامی علیه تهاجم روس ها در افغانستان شکل گرفت که سرانجام با سقوط دولت کمونیستی دکتر نجیب الله قدرت را در افغانستان در دست گرفت. از آن جا که این دولت همهِ خواست های حمایت کنندگان را برآورده نمی کرد از این رو کوشش های تازه ای برای به قدرت رساندن اسلام گرایان تندرو که به طالبان یا طلبه ها معروف شدند ادامه پیدا کرد.
طالبان سرانجام دولت اسلامی افغانستان را سرنگون کردند. تنها گروه های نظامی کوچکی از آن ها به رهبری احمدشاه مسعود در دره پنج شیر به پیکار علیه طالبان ادامه دادند. طالبان پس از به قدرت رسیدن دکتر نجیب الله را که به مقر سازمان ملل افغانستان پناهنده شده بود و نیز بیست و نه تن از وابستگان کنسولگری جمهوری اسلامی در مزار شریف را به قتل رساند.
در واکنش به این جنایت سپاه پاسداران به مرزها اعزام و آماده دخالت نظامی در افغانستان شد. با اِعمال نفوذ  علی اکبر رفسنجانی و علاالدین بروجردی که معروف به حامیان سیاست دولت های غربی در منطقه هستند این برخورد نظامی منتفی شد.
به قدرت رسیدن طالبان و کشت و کشتار و جنایت های ضد بشری آن ها که به بهانه اجراء شریعت صورت می گرفت باعث فرار انبوه مردم افغانستان به خارج و بویژه کشورهای همسایه از جمله ایران شد. شاید شمار پناهندگان افغانی در ایران بیشتر از دیگر کشورهای جهان باشد. طبیعی است که پناهندگان افغان، ایران را به  حق همچون سرزمین مادری می شناسند و امیدوار بودند دولت و مردم ایران با آغوش باز از آن ها پذیرایی نمایند.
سردمداران جمهوری اسلامی گرچه راضی به ورود افغان ها به ایران نبودند ولی توان مقابله با این موج حرکت را نداشتند. افغان های پناه آورده به ایران – شاید به امید بازگشت- بیشتر در استان های خراسان و سیستان و بلوچستان ساکن شدند. از همین رو بحث بازگرداندن افغان ها به ویژه پس از سرنگونی طالبان در پی حمله آمریکا در میان کاربدستان جمهوری اسلامی مطرح شده و در روزنامه ها و محافل وابسته به جمهوری اسلامی بازتاب یافته است. هدف از طرح جنایت ها و خلاف کاری های برخی از افغان ها که شامل حال همه جامعه افغانی ساکن در ایران نمی شود، و بدبین کردن افکار عمومی مردم نسبت به افغان های مقیم ایران در جهت اخراج آنان است. دست اندرکاران جمهوری اسلامی تصور می کنند این کار باعث کاهش نرخ بیکاری در کشور می شود، در صورتی که می دانیم مشکل پدیده بیکاری نه به دلیل حضور افغان ها در ایران بلکه به دلیل ناشایستگی های سیاسی، اقتصادی و سوء اسفتاده های مالی میلیاردی سردمداران جمهوری اسلامی است.
تردید نیست که جنایت های صورت گرفته توسط برخی از افغان ها در ایران و همکاری های برخی دیگر از آنان با باندهای مافیایی (ایرانی – افغانی) مواد مخدر شامل حال همه افغان های پناهنده که بسیاری  از آنان مردمانی شریف، زحمتکش و برخوردار از فرهنگی بالا هستند نمی شود و نباید به همه افغان ها نسبت داده شود (3). دولت جدید جمهوری اسلامی که متأسفانه برخی از روشنفکران، خوش بینانه به آن امید بسته اند تصمیم گرفته است شماری از جوانان افغانی را به صورت گروهی از ایران اخراج نمایند.
پناهجویان افغانی در ایران از حق و حقوق قانونی پناهندگی برخوردار نیستند از حقوق انسانی نیز که باید شامل حالشان بشود محروم می باشند. پناهنده شدن یک شهروند به کشورهای دیگر به پناهنده حق تحصیل، کار و زندگی کردن می دهد. هموطنان پناهنده ما در خارج از ایران از این حقوق قانونی و انسانی برخوردارند و در سایه برخورداری از این حقوق شماری از آنان در زمینه های علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی موفق بوده و به پیشرفت های  بزرگی نایل آمده اند.
در کشورهایی که دمکراسی و مردم سالاری حاکم است اقلیت های خارجی را به دلیل آنکه برخی از آنان دست به کارهای خلاف قانون و ضد انسانی زده اند از  کشورشان اخراج نمی کنند. چندین سال پیش عده ای جوان ایرانی یکی از مراکز تفریح استکهلم را به آتش کشیدند که در اثر آن بیش از یکصد تن جان خود را از دست دادند. با وجود این در دیدگاه  مردم و دولت سوئد نسبت به جامعه ایرانی مقیم آن کشور کوچکترین تغییری پیش نیامد.
دولت فرانسه به دلیل آنکه درصد دزدی ها و فساد کولی های ساکن فرانسه بالاست تصمیم به اخراج آنان گرفت ولی افکار عمومی مردم فرانسه با تصمیم دولت مخالفت کرد و تعمیم دادن کارهای غیر قانونی برخی از کولی ها را به جامعه کولی ها نادرست دانست. در شرایطی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته به کودکانی که مادرشان ملیت آن کشور را دارد ملیت داده می شود، در جمهوری اسلامی جوانی را که  مادرش ایرانی و پدرش افغانی است از شرکت در مسابقه های قهرمانی به بهانه ایرانی نبودن محروم کرده اند.
سردمداران جمهوری اسلامی همواره اعمال فشار و تهدید دولت اسرائیل را نسبت به شهروندان فلسطینی محکوم کرده اند، در صورتی می دانند که میان دولت اسرائیل و فلسطین بیش از نیم قرن است حالت جنگی وجود دارد و آن ها از جنبه دینی متعلق به دین و مذهب متفاوت و از دید سیاسی دو ملت مخالف هستند.
سیاست نادرست سردمداران جمهوری اسلامی شوربختانه شامل حال کسانی می شود که تا دو سده پیش یک کشور و یک ملت بودیم و به اتفاق تاریخ، فرهنگ و تمدن ایرانی را پدید آورده ایم گرچه امروز مرزهای ساختگی استعمارگران ما را از هم جدا کرده است.
ملی گرایان و آزادیخواهان ایران ضمن محکوم کردن اعمال غیر انسانی سردمداران اسلامی نسبت به افغان های پناهنده شده به ایران، اعلام می دارند میان مردم سرزمین های جدا افتاده از «مام وطن» با خودشان تفاوت نمی بینند و آنان را به چشم هم میهنانی نگاه می کنند که در درازای تاریخ کهن اسطوره های تاریخی و فرهنگ و تمدن مشترک داشته و داریم.

1- پایتخت امپراتوری های اشکانیان و ساسانیان شهر تیسفون در این منطقه که آنرا استان «دل ایرانشهر» می‌نامیدند قرار داشته است.
2- شاهنشاهی کوشانیان: امپراتوری کوشانیان همسایه شرقی امپراتوری اشکانیان از سال شصت تا 375 میلادی توسط قوم کوشان بر آسیای میانه و شمال هندوستان فرمانروایی می کرده اند. این شاهنشاهی بدست امپراتوری ساسانیان سقوط کرد.
3- بسیاری از افغان های مهاجرت کرده یا پناهنده شده در کشورهای پیشرفته در زمینه های علمی، فرهنگی و سیاسی  موفق بوده اند و برخی از آنان به مقام سفیرکبیری یا مشاورت ریاست جمهوری هم رسیده اند.


تاملی بر ظهور و رشد عصر روشنگری در تاریخ و تمدن انسان .
کاظم رنجبر

 
بخش پنجم  نسخه 2-    22 اکتبر 2013
 
نقش بکار گیری دین در راستای تحکیم  قدرت سیاسی وتبدیل آن به استبداد سیاسی و دینی  .
 
در راستای توضیح و تفسیر ایبن مرحله از تاریخ بشریت و خصوصا تاریخ امپراطوری روم  و رابطه این امپراطوری  با باورهای دینی  ، به تاریح روم باستان  چه قبل از مسیحیت و چه بعد از مسیحیت   رجوع میکنیم .
بخش اول :
امپراطوران  در عصر جامعه چند خدائی و ایده ئولوژی  حاکم در جامعه .
در این دوره در واقع  ایده ئولوژی  معلوم و مشخص وجود ندارد ، اما  اندیشه ها  و اصول ایکه بر باور های دینی  استوار هستند ، در این جامعه نقش اساسی دارند .  که بطور خلاصه چنین  می باشند .
-         امپراطوربر گزیده خدایان و خدایان پشتبانان  امپراطور هستند. امپراطور  از برکت پشتیبانی خدایان  بر جامعه حکومت می کند . برای اینکه خدایان چنین میخواهند . این  راه ، خواست خدایان است . این خدایان  پیام ها ، پیش بینی ها و پیشگوئی ها را بصورت  وحی  در ارتباط  با وقایع ایکه  رخ خواهد داد  ( وقایع چون  حوادث ، جنگ ، زلزله ، خشک سالی  بیماری ، قحطی  ) به امپراطور بصورت وحی  خبر می دهد .   بنا به باور جامعه آن عصر ، این پیام خدایان متعدد  فقط در انحصار  یک عده معدود هستند . به عبارت دیگر  همه کس   قدرت و استعداد دریافت و درک این پبام ها را ندارند   .
-         همچنین  خدایان با اشارات و علائم  به امپراطور  اعلام  می دارند که امپراطور به پشتیبانی  خدایان به مقام  امپراطوری رسیده است .«  البته این درک  و فهم  این علائم و اشارات خدایان  » در انحصار  یک عده معدود مردان است   که به عبارتی  بین خدایان و امپراطور ، رابطه بر قرار می کنند. ( همین مردان  رابط  با خدایان متعدد ، در عصر جامعه تک خدائی ، این بار  نام پیامبر – رسول خدا  ، به خود می دهند  و خود را فرستاده  بدون واسطه خدا  بر جامعه  می قبولانند . )
-         امپراطور .  فتح و پیروزی دست امپراطور است . .
این اندیشه  که فتح و پیروزی  در دست امپراطور است ، در طول  دوران حاکمیت دین چند خدائی  در روم باستان  حاکم بود . از اینکه  فتح و پیروزی  در دست امپراطوران است ، در باور  جامعه نشانه ای از رابطه  نزدیک  و مخصوص امپراطور با خدا یان بود .  خدایان فلانی را از آن جهت  به امپراطوری  انتخاب کرده اند  که  در جنگ ها فاتح و پیروز باشد .  نه از آن جهت که امپراطور  یک فرمانده  مدبر و شایسته است ، بلکه  خدایان این امپراطور  را برای پیروزی  انتخاب کرده اند . حتی اگر امپراطور مستقیما در جنگ شرکت  نکند ، پیروزی از آن او ست  چون خدایان این چنین خواسته اند .
 
 
ظهوردین دولتی ، امپراطوران  پادشاهان  نماد خدا بر روی کره خاکی می شوند . در فرهنگ ایران این روند را با شعر : چه  فرمان یزدان ، چه فرمان شاه . در نظام استبداد اسلامی ایران امروز امام صاحب الزمان  زنده ، ، وبیان  سخن   روح الله خمینی (آیت الله ) نمونه ایست که باید درتاریخ ثبت شود : چون ملت صغیر هستند به ولی امر مسلمین  یعنی به به شخصیتی با عنوان آیت الله  آقای خمینی احتیاج دارند . یعنی روح الله خمینی نمادی زنده از خدا !!!! 
 
                                                     *                            *                                   *
 
گذر از فرهنگ پرستش شخصیت امپراطور ، به مسحیت  چون  دین دولتی در روم باستان  .
چرا  در امپراطوری روم ، مسیحیت  بوسیله قدرت حکومتی  در پایان قرن چهارم  میلادی که در عین حال  این دین  در آن زمان در اقلیت بود ، تبدیل به دین  قدرت حکومتی شد؟  این دگر گونی  فرهنگی دین را باید در طول تاریخ  این امپراطوری  مطالعه کرد .  این تغیر و تحولات  تاریخی و همچنین  در پیوند  با وقایع ایکه در این امپراطوری  در آن عصر روی  داده است میتوان شناخت .برای درک عوامل آن لازم لازم و ضروری است  باید امپراطوری  را از منظر  سرزمین ، رهبران دولتی ، یعنی حاکمان  ، به عبارت دیگر  کسانی که این سرزمین را اداره می کنند ، یعنی امپراطوران  و جامعه ایکه  در آن زمان وجود داشت  مورد مطالعه قرار داد .  در چنین شرایط و عوامل متشکله  جامعه ، دین مداران (دستگاه و سازمان روحانیت دستگاه حکومت  در هم طنیده می شوند و  تودر توی ی هم هستند و غیر قابل  تجزیه می باشند . مثل جمهوری اسلام ناب  محمدی  خمینی در ایران امروز.
در چنین شرایط است که قدرت امپراطوری  یک پایه  دینی رسمی دارد .  امپراطور روم بودن  با خود یک بعد دینی  و جامه دینی بر تن دارد.  بنا بر باور  یک رومی آن عصر ، هستی  جامعه رومی در گرو پشتیبانی خدایان  از جامعه است ، گرنه  جامعه بدون پشتیبانی  خدایان وجود عینی  نمی تواند   داشته باشد . بر مبنای این باور ، برای رومیان وجود دین  به عنوان عامل پیوندی  اجتماعی و سیاسی  جامعه است که در حقیقت  پایه هویت  رومیان ، فرهنگ  آنان را بنیان می گذارد  و  این چنین  همبستگی و توازن  جامعه را تضمین می کند . در حقیقت  دین ذات یک مدل اجتماعی و حکومتی  است  که بوسیله آداب و رسوم ، راه را برای رسیدن به آگاهی و شعور اجتماعی  را برای جامعه باز می کند .
 
- امپراطور بهترین مرد جهان است  و نمونه یک فرمانروای  ایده آل است ، او بهترین محافظ خدایان   واز فضیلت اخلاقی بر خوردار است .  خدا بهترین است و در بین انسانها  شاه بهترین انسان ها است .  امپراطور بهترین  شهروند است ، واو حافظ  آزادی فرد فرد ساکنان امپراطوری است .  او نشان می دهد که نه  به مال دنیا علاقه دارد  و هم بحشنده و مهربان است .  امپراطور یک شاه واقعی است . خیلی عادل ، خیلی قانونمدار  و رحیم و مهربان است  . نسبت به انسان و خدایان ،  او خدمتگزار واقعی خدایان و انسان ها است . امپراطور  در واقع  یک قانون زنده و قاضی زنده است . او یک قاضی نمونه است که خود را با قانون  مطابقت می دهد .
امپراطور سه وظیفه دارد . 1-  او فرمانده نیروهای مسلح است.  او فرمانده واقعی است . 2- او قاضی داد گستر  است و عدالت را در جامعه حاکم می کند. 3- او خدمتگزار  خدایان است . او وقتی قضاوت می کند ، ، به گفته های  تمام رعایا ی  خود در قضاوت  گوش میکند او همیار  رعایا ی خود می باشد   این اصول یاد شده  بخشی از اصول امپراطوری  روم یاد شده است .  در طول حیات امپراطوری  روم ، این اصول ، اساس اصول  اداری  امپراطوری بود . درست در اینجا می بینیم که  همین اصول  در مسیحیت ، و پیوند دین  باسیاست  در چهار چوب باور بر این اصول ادامه داشت . یعنی در واقع  پیوند سیاست  با دین  سخن امروز نیست  بلکه قدمت تاریخی دارد .   (در ایران ، چو فرمان یزدان  چو فرمان شاه در نظام استبداد  شاهی ،  چه فرمان الله ، چه فرمان روح الله  در نظام  استبداد دینی .  تکیه از نویسنده  )
در این بخش از مقاله  سعی بر این خواهیم داشت  که این اصول  دینی و فرهنگی  جامعه آن عصر را از منظر  جامعه شناسی سیاسی  مورد بحث و تفسیر قراربدهیم .  در واقع ، دین  و باورهای دینی  ساخته خود بشر هستند .
رابطه امپراطور با خدا ، مشارکت  توده مردم بر اصول  یاد شده در بالا .  امپراطور مردیست بالاتر از سایر مردان  او مردیست تقریبا مثل خدا . (جستجوی  تصور روخ الله خمینی  در ماه در اوایل انقلاب  . البته  بعداز گذشت 2500 سال  از تاریخ ظهور امپراطوری روم )
                                          
 
                                      *                                  *                                     *
همسوئی  و همفکری  توده مردم  با امپراطوری روم باستان  ، با اصل رابطه امپراطور با خدا .
امپراطور  مردیست بالاتر از سایر مردان ، او مردیست تقریبا مثل خدا .
مردم  عادی به این اصول  پابند می شوند ، شاهزادگا ن را با خدایان شریک میدانند . در معابد  خدایان و شاهزادگان را  به هم پیوند می دهند  برای آنان اسامی و عنوان هائی  می دهند که آنان را بلاتر  از مردم عادی  جای میدهند . مثلا :Augustus -  در زبان لاتین ، یعنی کبیر ، برتر ، هم از منظر معنوی و هم از منظر جسمی ،  Optimus - در زبان لاتین  یعنی افضل برتر . Pius -   در زبان لاتین  یعنی نمونه ، بی مانند . Felix –سعید و خوشبخت . نامیدن  امپراطورها  با عنوان های همطراز  عنوان  خدایان ( مثل خدایگان شاهنشاه آریا مهر )  همراه  تاج  و مراسم تاج گزاری ، این اصل را در باور مردم  می پروراند  ، که رومیان به پشتیبانی  و حمایت خدایان  احتیاج دارند .  واین احتیاج را در شخصیت   مقام و رفتار امپراطوران  جستجو می کنند ، که در حقیقت  قدر دانی از خدایان است . (چه فرمان یزدان چه فرمان شاه !!!) .
تمام امپراطوران  روم سعی  بر آن دارند که این راه  وروش حکومت فردی  خود را  به راه و روش خدایان ، در باور های  توده مردم  نمادین   بکنند ، و خود را مظهر   خدایان در روی زمین بر توده مردم بقبولانند .
توده مردم   روم بطور روشن و آشکار  امپراطور را مثل خدایان  می پرستند .
در باور رومیان امپراطور بعد از مرگ  توسط خدایان  با جلال و شکوه  پذیرائی می شوند ، و از آن لحظه  به بعد امپراطور با خدایان ار تباط برقرار می کند . در باور  توده مردم تقدس یافتن امپراطور توسط خدایان ، بالا بردن مقام امپراطور به مقام خدایان است .  در تبلیغات  مذهب شیعه مقام و منزلت  خلیفه  چهارم علی ابن ابو طالب  امام ا اول شیعه یان ،  ریشه از این سنت جوامع چند خدائی  دارد  که حتی در قرن بیستم ، در عصر  مسافرت های کیهانی ، شاعر معاصر  ایران محمد حسین  بهجت تبریزی  ، معروف به شهریار   در وصف حضرت علی  می گوید :
نه بشر توانم اش خواند ، نه خدا توان ام اش گفت  ! متحیرم چه نام ام شه ملک لافتی را ! .
می بنید که حتی بعد از گذشت   دوهزار سال   از جامعه چند خدائی روم  هنوز بخشی از ایرانیان در چنین سطح شعور فردی و اجتماعی  بسر می برند . بی جهت نیست که برای  یک روحانی  چون روح الله خمینی ،  دستگاه تبلیغ حکومت او را به مقام« امام  خمینی » رساند و حتی  در اوایل انقلاب  یک عده ایرانی ساده اندیش ، تصویر او را در ماه جستجو می کردند ، ولی  برای معالجه همین «امام »   دولت از اطریش  پزشک آورد   . چون خدایان قدرت  معالجه و شفا ندارند . این باورهای قدرت  ماورا الطبیعی امامان و امپراطور ها  و شاهان  برای مردم فریبی است !!!
 
پرستیدن شخصیت  امپراطور  در حد خدایان به چه درد میخورد ؟
این باور و آداب رسوم  در واقع بمانند  یک سیمان ایده ئولوژی  است . در تمام سرزمین های  روم باستان ، این  مراسم با جلال و شکوه  بر گزار  می شد این مراسم تا قرن چهارم میلادی  ادامه داشت . این مراسم در واقع  یک نوع قدردانی  از خدمتگزاران وطن رومیان و وطن بزرگ  یعنی امپراطوری روم  بود . جانشینی   امپراطور بجای   امپراطور دیگر ،  مظهر تقدس و مذهبی ، جانشینی  فرد مقدس (Divus ) بجای فرد مقدس  (Divus ) بود نه جانشینی  یک امپراطور به جای امپراطور ایکه فوت کرده است .  2000 سال بعد در ایران اسلام زده    بعد از فوت  آیت الله خمینی ، امروز جانشین  اش  «امام امت  رهبر  مستضعفان جهان  ولی امر مسلمانان »  آقای آیت الله  علی خامنه ای است .  این نمونه کیش شخصیت پرستی در هزاره دوم در ایران امروز است .
هر یک از امپراطوران  مقدس روم  چند خدائی ، به شخص خود  یک خدا هستند . خدای محافظ  که هم امپراطوری را محافظت میکند و هم ساکنان آن امپراطوی را محافظت میکند . شخصیت خدائی  امپراطور  نقش بزرگی در رشد و توسعه  ایالت های  مختلف روم را برای قبول  آداب و سنت  رومی و تبدیل این ایالت ها   به بخشی از امپراسوری روم  در چهارچوب وحدت  یک امپراطوری بزرگ  مقش مهم بازی می کند . . قدرت امپراطوری سعی بر آن نداشت  که امپراطوری را به وحدت  شکلی (Uniforme)  در آورد ، بلکه سعی بر آن داشت   که توده های مردم را از طریق  دور و خلع کردن  از فرهنگ های خود  در فرنگ  رومی ادغام بکند  و آنان احساس بکنند که آنها رومی هستند .   در این نظام ، قانون مداری و همبستگی  توده مردم روم در واقع  احترام به قوانین  امپراطوری و همبستگی توده  مردم رومی ، با هم یکی هستند .  در باور یک رومی ، اگر  خدایان  از یک جامعه پشتبانی  نکنند ، بدون  پشتیبانی خدایان ، هیچ جامعه  بشری  نمی تواند به حیات خود ادامه بدهد .  
بی جهت نیست که در ایده ئولوژی  حکومت «اسلام ناب محمدی  آیت الله خمینی »  ایشان جانشین امام دوازدهم شیعیان ، و مملکت مملکت امام زمان  است .   البته این باور در ایران امروز ، 2000 سال پیش در روم باستان  امپراطوران  همراه با دستگاه دین  و جامعه چند خدائی  به خورد مردم میدادند . به عبارت دیگر  ملت ایران از منظر شعور اجتماعی و سیاسی در دوران 2000 سال پیش   روم باستان زندگی می کند .
 
 
امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .
 
امپراطور کنستانتن اول  مسیحیت را به عنوان دین  امپراطوری می پذیرد و در واقع  زیر بنای  مسیحیت چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .
منشور 313 میلادی  شهر میلان.
« من کنستانتن  اگوست ، با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شان راعطا میکنم. .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .
بعد از گذشت 313 سال که پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تحول  قابل مشاهده و سئوال بر انگیز است . امپراطور  تبدیل  به نماینده خدا روی زمین  می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند . او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت بکند . از این ببعد  امپراطور از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار ش فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست چگونه باید باشد ؟
  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .
 
                                             *                               *                                *
 
 
 
 
امپراطوری روم  در زمان  قبول مذهب مسیحیت .
 
امپراطور کنستانتن اول مسیحیت را به عنوان دین امپراطوری  می پذیرد و در واقع  زیر بنای مسیحیت  چون دین جهانشمول  پایه گذاری می شود .
منشور 313 میلادی  شهر میلان.
« من کنستانتن  اگوست ، با در نظر داشتن  منافع و امنیت  دولت ، به مسیحیان و همچنین  به پیروان سایر ادیان  آزادی دینی و اجرای مراسم دینی شانراعطا میکنم. .این یک تصمیم  بسیار منطقی و عادلانه است ، که این حق آزادی ، که فرد آن دین را بهتر می داند  از کسی صلب نشود .  ما از این ببعد تصمیم  گرفته ایم که به مسیحیان آزادی  اجرای مراسم دینی شان ا عطا بکنیم ، بدون آنکه  مورد آزار  و اذبت دیگران قرار بگیرند .  ما به مسیحیان در اجرای مراسم دینی شان  آزادی مطلق عطا می کنیم . به پیرون  سایر ادیان نیز  این آزادی را عطا می کنیم .  این آزادی شایسته جامعه ایست  که می خواد در صلح و توام با همزیستی مسالمت آمیز است .
بعد از گذشت 313 سال که پیروان دین مسیح  مورد آزار و اذیت بودند ، آزادی  ادیان و مراسم آن  خیلی ناگهانی آن ، تا اندازه ای  در آن زمان  تعجب آور است .  در واقع یک تخوب  قابل مشاهده و سئوال بر انگیز است . امپراطور  تبدیل  به نماینده  خدا روی زمین می شود . اوخود را  رهبر روحانیون  هم بر جامعه روم تحمیل می کند .او می خواهد  مسیحیان را به راه راست ، راهی که  خواست خدای مسیحیان است  هدایت خواهد کرد . از این ببعد  امپراطور از بقیه افراد بشر  در تمام  رفتار و کردار و گفتار اش  با بقیه بشربت فرق دارد . امپراطور بیش از پیش  بر ثروت  دستگاه کلیسا می آفزاید . در بحث ها و تبادل اندیشه ها و باور های دینی  دخالت می کند، واین سئوال پیش می آید : رابطه دین باسیاست چگونه باید باشد ؟
  شرح مختصر  زندگی امپراطور کنستانتن .
 
کنستانتن  در سال 275در شهر :(Naissu- شهر Nis درصربستان امروز ) به دنیا آمد . او فرزند سزار  دوم روم غربی :Constance Clore  بود  او درعین حال سرباز قدیمی  امپراطور روم بود.کنستانتن در جنگ 297 روم  در راستای  اشغال بندر اسکندریه مصر توسط امپراطوری روم  شرکت مستقیم داشت. درسال 306 بعد از مرگ امپراطور  کنستانتن  کلر (Constantin .Clore ) ارتش  روم  جانشینی کنستانتن را  اعلام میدارد . در 28اکتبر 312 در جنگ  میلی ویوس (Milivius)  و پیروزی در این  جنگ ، اعلام میدارد  در این جنگ در آسمان  اشعه نورانی  را مشاهده می کند ، که در حقیقت  شبیه صلیب  مسیحیت  بود ، که نوید پیروزی من در این جنگ را می داد.  به عبارت دیگر « حضرت مسیح پشتبان من است و من نماینده حضرت مسیح  روی زمین هستم. ».
درسال 313  در شهر میلان  :Licinius را ملاقات می کند و با او به تقسیم امپراطوری روم ، به دو قسمت  : روم شرقی ، و روم غربی یه توافق می رسند .
لیسینیوسبا نام کاملوالریوس لیسینیانوس لیسینیوس ( Valerius Licinianus Licinius)‏یاوالریوس لیسینیوس لیسینیانوس (به لاتین: Valerius Licinius Licinianus)‏ (زادهٔ در حدود 250 یا 265 -درگذشتهٔ325) امپراتور روم از 308 تا 324 بود. او رقیب کنستانتین یکم بود و وارد جنگی داخلی با او شد که نتیجه‌ای جز شکست، دستگیری، تبعید و اعدام برای لیسینیوس به همراه نداشت.( ادامه دارد )
 
به قلم  کاظم رنجبر .
اقتباس بطور کامل و یا اختصار ، با ذکر  منابع کاملا آزاد است .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ما خذ :   بخشهای تاریخی این مقاله از منابع زیر در زبان فرانسه اقتباس شده اند . 
 
 


درباره جریان...9 ـ تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"3
سعید جمالی

درباره جریان...9 ـ تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"3
درباره جریان حاکم بر سازمان مجاهدین خلق ایران ـ 9
تشکیلات آهنین یا مشت آهنین؟ و مقوله"انقلاب ایدئولوژیک"3
"نیرو و جذب نیرو"
فکر میکنم سال 1376 بود که نشست چند روزه ای در حضور شازده و با شرکت سران قبیله برای بررسی موضوع زیر تشکیل شده بود:
"اگر انقلاب ایدئولوژیک حقّ است پس چرا نیرو جذب نمیکند"
هر کس حرفی میزد و انواع  و اقسام راه حلهای خیالی و از سر استیصال مطرح میشد از استفاده از قاچاقچی گرفته تا ایجاد کانالهای مرزی و معرفی "نفر" توسط  افراد تشکیلات ( این یکی دیگر خیلی جالب بود، چرا که شناخت افراد نسبت به آشنایانشان حداقل به 15 سال قبل بر میگشت... نمونه ای را بشنوید: یکی از نفرات بعد از 20 ـ 15 سال با مادرش تماس میگیرد و ضمن احوالپرسی سوال میکند که حال علی کوچولو چطور است؟ مادر پاسخ میدهد که علی کوچولو کیه؟ و بعد از یکی دو بار شناسایی دادن مادر در پاسخ میگوید: آهان دکتر علی را میگی، و بعد توضیح میدهد که .... این نمونه کوچکی است  از میزان شناخت و ذهنیت این جریان بریده نسبت به جامعه و تحولات آن).
 هیچ کس در این تشکیلات بجز شازده  بر روی چیزی و موضوعی فکر نمیکرد و همه همان حرفهای گذشته را تکرار میکردند، در این مورد نیز به همین صورت بود تا جایی که صدای شازده در آمد و گفت ما که این کارها را بارها آزموده  و به نتیجه ای نرسیده ایم.... همچنین کسی روی موضوع نشست تمرکز نمی کرد که داستان و سوال چیست... موضوع این بود که اگراین انقلاب حقانیتی دارد پس باید که افراد خودشان جذب آن شوند و بسوی آن "پرواز" کنند. جمع "خصوصی" بود و با دست بازتری میشد صحبت کرد...
بالاخره بعد از 3 ـ 2  روز بحث و گفتگو هیچ نتیجه ای عاید نشد و تنها نتیجه این بود که شازده یک سازماندهی قوی متشکل از تعداد زیادی از  نفرات و با مسئولیت مسئول اول قبلی تشکیلات (تهمینه ـ بهشته شادرو) را اعلام کرد و به او ابلاغ کرد که "هر طور شده نفر از داخل بیاورد". در آن جلسه توضیح بیشتری راجع به شیوه کار داده نشد و کسی هم سوال نکرد منظور از "هر طور" چیست ( تهمینه و خواهران ارشد شورای رهبری در جزئیات ماجرا قرار داشتند و بعدا هم در ستاد داخله و نیرو، خط و خطوط جدید تشریح شد).
بعد از گذشت مدتی من بصورت پراکنده می شنیدم که از طریق تماس تلفنی موفق شده اند نفراتی را جذب کنند و نکاتی پیرامون شیوه کار و کیفیت نفرات "وارداتی" می شنیدیم... تا اینکه در ستاد اطلاعات قرار شد  من با دونفر دیگر برای "تخلیه اطلاعاتی" نفرات تازه  وارد به سراغ آنها برویم. من توجهم روی این موضوع متمرکز بود که با توجه به حساسیت موضوع  زیاده روی نکنیم و آهسته پیش برویم... ما که هیچکدام طی سالیان با "ایرانی جماعت" سر و کاری نداشتیم در دقایق اول صحبت متوجه شدیم که با "انسانهای دیگری" سر و کار داریم...بعد از اینکه سوالاتمان به اتمام رسید، من کنجکاو بودم تا سوالاتی هم راجع به خودش از او بکنم... سر صحبت را که باز کردم وی پاسخ داد که به من گفته اند راجع به این موضوعات صحبت نکنم، به او توضیح دادم که ما از ستاد بالاتری آمده ایم و اشکالی ندارد که صحبت کنیم... بعد در طی سوال و جوابهایی او توضیحاتی داد: " یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت که خانمی از خارجه تماس گرفته و گفته اگر جویای کار هستید من می توانم ترتیبات آمدن شما به اروپا را بدهم... و چون من بیکار بودم، دوستم این موضوع را به من اطلاع داد و منهم گفتم که چقدر خوب و قرار شد شماره تلفن مرا به آن خانم بدهد...در تماسهای بعدی قرار شد که به ترکیه بیایم و در ترکیه گفته شد که برای مدتی برای آموزش به عراق میروم  و... الان هم که در خدمت شما هستم"
برای ما علیرغم اینکه چیزهایی شنیده بودیم اما باز هم شوک آور بود و در جلسات با دیگر نفرات متوجه شدیم معنای آن "هر طور" چیست و چه بوده.
از آن زمان به  بعد دستگاه نیرو ساز انقلاب ایدئولوژیک بکار افتاده  و هر روز زایش جدیدی داشت...
قبل از اینکه به سایر موارد بپردازم مایلم راجع به "شخصیت" این افراد نکاتی را باز گو کنم:
 از نظر من تمامی آنها انسانهای شریفی بودند که تحت فشار و هزار بدبختی در حاکمیت آخوندهای پلید و ستمگر بدنبال روزنه ای برای نجات و تنفس می گشتند و این شرایط سخت آنها را آماده هر گونه سوء استفاده ای نموده بود، و اینجا این "شارلاتانیسم" رهبر عقیدتی بود که طعمه های خوبی برای بر پا نشان دادن دم و دستگاه پوسیده و رو بزوالش پیدا کرده بود.
همانطور که اشاره شد اکثریت قریب به اتفاق این افراد از اقشار بسیار محروم جامعه بودند که بسیاری از آنها به مفاسد اجتماعی هم دچار شده بودند. دوستی که یکبار هم بعنوان پیک بداخل رفته بود تا نیرو برای تشکیلات بیاورد خودش برای من تعریف میکرد که یکی آموزشهایی  که به او داده بودند این بود که چه نفراتی را با خودش بیاورد یا مورد شناسایی قرار بدهد، به او گفته بودند که "باید بدنبال نفراتی که خانمانی ندارند و بشدت محتاج بوده و حتی جایی برای خواب ندارند باشد چرا که چنین افرادی بخاطر تأمین نیازهای اولیه شان در اینجا(تشکیلات) ماندنی هستند و مبادا که بدنبال آدمهای روشنفکر و دانشجو برود، آنها اینجا بند شدنی نیسستند".
در واقع اینها افرادی بودند که ما مثلا بخاطر آنها "مبارزه" میکردیم و طالب بدست آوردن حقّ آنها در جامعه بودیم، اما این افراد علیرغم شرافت و صداقتشان، توان تطبیق با شرایط حاکم بر تشکیلات را نداشتند، حتی اگر مبارزه بر حقی هم در کار بود باز هم این افراد توان تطبیق با این مرحله از مبارزه را نداشتند، چنین افرادی فقط در شرایط پیشرفت مبارزه و توده گیر شدن آن می توانند کمک کار باشند و... اما ای کاش داستان به همین جا ختم میشد، این بندگان خدا که با هزار دوز و کلک پایشان به عراق رسیده بود عموما در همان روز اول متوجه میشدند که در چه مخمصه ای گیر افتاده اند و از همانجا تقاضای بازگشت میدادند اما بقول اسداله مثنی و فضلی (دو تن از نوچه های رهبری و گردن کلفت های انتخاب شده برای اینکار) " با امضاء این برگه کار از کار گذشته" و دیگر راه خروجی وجود ندارد... و در ادامه در درون تشکیلات دچار مشکلات بسیار وحشتناک و عمیقی می شدند که قابل ذکر نیست.... و نهایتا مجبور شدند آنها را در یگانها خاصی سازماندهی کنند و یکی از زنان بد کردار و بد دهن شورای رهبری بنام ژیلا دیهیم را به سر دژخیمی آن بگمارند  و تحت کنترل فیزیکی خاصی نگه شان دارند. این توضیحات را از این جهت هم اشاره کردم تا دوستانی که با اینگونه افراد برخورد داشته اند متوجه واقعیت امر و تحلیل درستی از آنها داشته باشند و متوجهّ باشند که این داستان چگونه شکل گرفت و مقصر که بود.
بعد از سقوط صدام عمده این نیروها جدا شده و عمدتا به ایران بازگشتند. من در تیف با آنها صحبت میکردم و پای درد و دلهایشان می نشستم و وقتی از زخمهای درون و احساس غبن و نامردمی هایی که در جامعه و بیشتر از آن در تشکیلات رجوی دیده بودند می گفتند، فقط آدم احساس میکرد باید آب شده و به زمین فرو رود.
این شیوه جذب نیرو گسترش پیدا کرده و دیگر حد و مرزی نمی شناخت، افراد را با دوز و کلک های مختلف به عراق می کشاندند. علاوه بر موضوع کار کردن در اروپا آنهم  با دستمزدهای خوب ویا گذاراندن "دوره ای" و سپس اعزام به اروپا (افراد فکر میکردند باید یک دوره کار آموزی حرفه ای ببینند) شیوه های بسیار کثیف دیگری هم اعمال میشد مثلا در پاکستان و ترکیه افرادی را اجیر کرده بودند تا آنها کار پیدا کردن و اعزام نیرو را انجام دهند. بعنوان نمونه در پاکستان دلالیّ را استخدام کرده بودند و مابه ازاء هر نفری اعزامی اگر اشتباه نکنم حدود 1000 دلار پرداخت میکردند و این دلالّ بی وجدان به انگیزه بدست آوردن پول بیشتر تعدادی از اقوام بلوچ خود را نیز با هزار کلک اعزام کرده بود که بعضا افراد زیر سن هم بودند. یا در ترکیه که ایرانیهای آواره زیادی وجود دارند، موقعیت مناسبی برای این دلالان بود آنها به هر جایی سر میزدند تا نفرات بیشتری پیدا کنند و به هر کسی بسته به وضعیتش توضیحی میدادند اما چون در آخر کار باید که موضوع اعزام به عراق را مطرح میکردند، موضوع دوره دیدن در آنجا را مینیمیزه کرده و می گفتند بعد از شش ماه یا خود آنها اعزامتان میکنند و یا به اعتبار فعالیت در ارتش آزادیبخش می توانی براحتی کیس قبولی بگیری .....
"عروسک چیست" ؟
عروسک های قدیمی عبارت بود از یک "پوست" یا روکش و مشتی "پوشال" که به آن روکش "هیکل" بدهد. در عروسکهای جدید بجای پوشال از فضای خالی و هوا استفاده میکنند.... و این اساس داستان "ارتش آزادیبخش ملی ایران" است و بود.
شازده برای اینکه نشان بدهد تفاوتی ما بین دار و دسته او با دیگران وجود دارد و او یک "بازوی مسلح در جوار خاک میهن" دارد و به این ترتیب در میان گروهای سیاسی فخر فروشی کرده و چماقی سیاسی برای خاموش کردن دیگران داشته باشد نیاز به چنین "مترسکی" داشت و  در مناسبات بیرونی با عراق و عربستان و اردن و... برای بدست آوردن پولهای کلان و سلاح و تجهیزات نیاز به چنین "ارتش"ی داشت و در رابطه با "برادران امیریالیست" نیاز به یک روکش دیگری بنام "شورای ملی مقاومت" داشت که تماما فرم های بی محتوایی بیش نبودند. باید به هر وسیله ممکن داخل این عروسک را پر نموده تا آنرا "سر پا" نشان دهد، لذا بهر وسیله و امکانی دست می یازید تا این "پوشالها" را فراهم سازد.
اولین دسته پوشالها، ما خودمان یعنی نیروهای باقیمانده بودند که در ماهیت جز پوشالی بیش نبودیم البته می توان اسامی دیگری همچون برهّ یا گوشت دم توپ هم روی آن گذاشت ( که اگرنبودیم مطمئنا عملکرد بسیار متفاوتی میداشتیم). علاوه به ارتش در زمانی  که نیاز بود داخل شورا را نیز با ما پوشالها پر کردند تا در تعادل قوای درون شورا کفه سنگین را داشته باشیم و...
دومین دسته از نیروها که اصطلاحا به آنها ار دی  و ار پی  می گفتیم بودند، یعنی رزمنده داوطلب و رزمنده پیوسته. اینها اسیران جنگی بودند که تعداد کمی از آنها در عملیات دوران جنگ توسط نیروهای خودی اسیر شده بودند و عمده آنها از اردوگاههای اسرای جنگی در عراق آمده بودند. طبق توافقی که با عراقیها شد  که به نفع! هر دو طر ف هم بود نمایندگان تشکیلات به اردوگاههای اسرای جنگی ایران در عراق میرفتند و با توضیح خلاصی از وضعیت اردوگاههای اسیران و شرایط بهتر زندگی در قرارگاههای شازده آنها را ترغیب به پیوستن به "ارتش آزادیبخش ملی ایران" میکردند و فکر میکنم حدود 1500 نفر از آنان در سالهای 67 ـ 66 به هدف خلاصی از شرایط جهنمی اردوگاه اسیران تبدیل به "پوشال" موقت "عروسک شدند (همه نفرات تشکیلات مخالف اینکار بودند اما حکم رهبری چیز دیگری بود). اینکه ورود این افراد به داخل تشکیلات چه مشکلات عدیده را بوجود آورد بماند که نیاز به بحث جداگانه دارد. اما علت اینکه از کلمه موقت استفاده کردم این بود که با اعلام آتش بس بین ایران و عراق 90 درصد آنها تقاضا بازگشت به ایران را کردند و تحت نظر صلیب سرخ اینکار انجام شد و نهایتا اگراشتباه نکنم حدود 180 تن از آنها باقی ماندند. خدا روز بد نصیب گرگ بیابان نکند، زمانی که آتش بس شده و آنها عزم  رفتن کردند علاوه با ویژگیهای فردی آنها، برای اینکه نشان بدهند عمل پیوستنشان کاری اشتباه بوده تا رژیم کمتر اذیتشانّ کند رفتاری بسیار نا شایست در پیش گرفتند ....البته ایرادی به آنها وارد نیست و اشکال را باید در جای دیگر جستجو کرد. نا گفته نماند که در میان این افراد و بویژه کسانی که باقی ماندند افراد شریف زیادی بودند که هم سرنوشت بقیه شدند. تعدادی از آنها نیز از طریق تیف به ایران بازگشتند. به این ترتیب عروسک ما پر و خالی میشد.
دسته سوم  را هم در آغاز بحث اشاره کردم. خرده جریانات قابل خریدی هم بودند که خریده شده اما اگر خیری برای ما نداشت برای جیب آنها بد نشد...
درتشکیلات و در میان نفرات اصطلاحی رایج بود که مرتبا استفاده میشد، هرگاه که افراد با نمونه ها ناجوری برخورد میکردند می گفتند: "با این وضعیت می خواستیم رژیم را سرنگون کنیم"؟ و حالا باز باید همان را تکرار کرد که با چنین پوشالهایی چه می خواستیم بکنیم.
 خوب است کسانی که بخاطر عدم شناخت درست و درونی، از این جریان حمایت میکنند قدری بیندیشند، اینها یکسری واقعیت های محض بوده و هست، شعار سرنگونی توسط شازده جز فریبی برای "خود ارضائی"، پر کردن جیب و ریاست بر عدهّ ای آدم مفلوک چیز بیشتری نبوده و نیست، به وعده های توخالی و عملکردهایی که جز خدمت به رژیم نبوده بیندیشید، این جریان جز یک غدهّ عفونی که به پیکر مبارزه آزادیخواهانه مردم ایران آسیب رسانده چیز بیشتری نبوده. "واژه ای" را که بکار بردم متعلق است به شهید محمد حنیف نژاد که گفته بود "هستند مدعیانی که در پوش مبارزه با ذهن جوانان ...." می کنند.
سیستم مافیائی کنترل افراد
اصل و اساس کار نیرویی یعنی آنچه که بوسیله آن باید "نیرو" را تغذیه و محافظت و رشد و ارتقاء داده واز "حیات" آن اطمینان حاصل کرد،  بر "کنترل" استوار بود. بخشی عظیمی از انرژی تشکیلاتی صرف کنترل نیروها میشد. چندین لایه متداخل انجام این وظیفه را بر عهده داشتند. هر روز و هر شب گزارش کنترلی نیروها تهیه و مورد بررسی قرار میگرفت. انواع  و اقسام گشت ها و نگهبانی های روزانه و شبانه و سرکشی مستقیم به افراد وجود داشت. همه نقاط باید کنترل میشد بویژه دستشوئیها و حمامها، محوطه ها، نقاطی که قابلیت پنهان شدن داشتند، مناطق کناری قرارگاه و... وسایل و امکانات زیادی به اینکار اختصاص داشت: ماشین، دوربین روز و شب، سلاح، نقشه علامت گذاری شده، برجهای مراقبت و محلهای استراحت کنار آنها و انبوهی نور افکن که با هزینه زیادی راه اندازی شده  بود. بکارگیری یگانها ارتش عراق، گشت استخبارات (امنیت ارتش)، پاسگاههای اطراف قرارگاهها و توجیه روستائیان اطراف توسط استخبارات. نگهبانی درهای ورودی و بیرون از درهای ورودی و سیستم سفت و سخت "برگه ترددّ"، " نفر یا نفرات همراه"، سیمهای خاردار و سیاج کشی های مختلف در اطراف یگانها و محوطهای مشخص و اطراف قرارگاه. بازرسی نوبه ای علنی یا مخفیانه وسایل وکمد فردی افراد. ضبط و بررسی نوشته ها و یادداشتهای افراد  و کنترل  کامپیوترها. تصفیه شدید مدارک در حد "چلاندن" ، جمع آوری همه مدارک شناسایی شخصی افراد (شناسنامه، پاسپورت، گواهی رانندگی و...).
بخش بسیار بسیار کوچکی از این مجموعه عظیم برای کار حفاظتی در برابر تهدیدات بیرونی بود. اساس حفاظت در برابر تهدیدات بیرونی بر عهده ارتش عراق بود که در چند لایه حفاظتی اینکار را انجام میدادند....
این موارد بخش پلیسی ـ امنیتی  و فیزیکی این سیستم را تشکیل میداد انبوهی شیوه های دیگر از قبیل عملیات جاری، غسل هفتگی، نشست های دیگ، پروژه نویسی، نشست پرچم، نشست های طعمه ....  وخیلی چیزهای دیگر برای "کنترل همه جانبه فیزیکی، روانی، سیاسی، ایدئولوژیک و..." هم وجود داشت.
... جمع آوری و نگهداری آن نیروها به چنین سیستم کنترلی هم نیاز داشت....
از یک دید کلی تر، تمام انرژی این جریان صرف حفظ خود میشد... با این وجود هر ساله این جریان ضعیف تر شده و تنها چاره را برای حفظ باقیمانده تشکیلات در تقویت سیستم های کنترلی جستجو میکرد،هیچ راه حل مثبت و رو به جلو و انسانی و شرافتمندانه ای برای آن وجود نداشت. همانند همه رژیم های پلیسی تنها تکیه گاهشان  چنین ابزارهایی است.
این موضوع  یکی از موضوعاتی است که سخت می توان برای آن نمونه پیدا کرد، چرا که کل سیستم در این "اثیر" "می لولید" و هیچ حرکت و کنش و واکنشی جدای از آن متصور نیست. شدتّ واستمرار آن، آنرا بعنوان یک پدیده حیاتی و ضروری در آورده بود که تصور جهانی خالی از آن ممکن نبود.
بگذارید سیکل گردش کار شبانه روزی یک روز معمولی را در چند صحنه مثال بزنم:
فرض کنید ساعت حوالی یازده شب است و آخرین نشست ها رو به اتمام است ادامه ماجرا را بصورت واقعی و عملی توضیح میدهم:
 خواهر مسئول اعلام میکند "نشست تمام است و نفرات می توانند بروند اما فرمانده یگانها بمانند، نفرات خارج میشوند
و نشستِ آخرین تاکیدات به فرماندهان شروع میشود، 6 ـ 5 نفر در اطراف میز خواهر مسئول می نشینند و او در خطابهای جداگانه اسامی کسانی را که باید کاملا یا بیشتر مراقبشان باشند را تکرار میکند و از آنها اطمینان میگیرد که حواسشان هست و خواب و خستگی مانع کنترل نفرات نامبرده شده نمیشود. آنها هم بسمت آسایشگاه روان میشوند. قبل از آنها وقتی که نفرات می خواستند بروند، فرماندهان به معاونین و "تن واحد"های افراد سپرده  بودند که حواسشان به نفرات باشد و در آخرین لحظه با علامت چشم  و ابرو آخرین تاکیدات صورت گرفته بوده. در مسیر اتاق نشست تا آسایشگاه  که چند دقیقه ای بیشتر راه نیست، افراد اینقدر خسته اند که حال صحبت با دیگران را ندارند و بدتر از آن کافیست که پچ پچی بین دو نفر صورت بگیرد، علاوه بر "راپورت"هایی که برایشان رد میشود خودشان هم از ترس "فاکت خوانی" و "فحش و کتک خوری" اصلا تمایلی به اینکار ندارند. به آسایشگاه که میرسند، برادر "مسئولی" از نیم ساعت قبل بساط نگهبانی اش را آنجا پهن کرده و منتظر نفرات است. در دفتر و دستکی که آنجاست کروکی هر آسایشگاه  و اسامی نفرات بترتیب تخت خوابها و نفرات تخت پائین و بالا در  آنها قید شده. لیست نگهبانان بعدی هم جداگانه وجود دارد. نفرات در دستشویی مشغول مسواک و نظافت هستند، برادر مسئول سری به آنجا میزند و تذکر میدهد که زودتر کارتان را بکنید و بخوابید، دقت کنید که سر و صدا نکنید واینها همه بهانه سرکشی به دستشویی است. نفرات که خوابیدند (واقعا نمی توانم همه جزئیات را دانه به دانه بنویسم) فرماندهان از راه میرسند، در یک تماس کوتاه به برادر نگهبان اسامی خاص را تکرار میکنند و او میگوید حواسم هست، فرماندهان بخواب میروند. تخت خوابها و نفرات طوری چیده شده اند که نفراتی که احتمال تماس و پچ پچ کردن با یکدیگر را دارند در کنار هم نباشند. برادر نگهبان بطور معمول نگهبانی از چهارآسایشگاه را بر عهده دارد و به تناوب به آنها سرکشی میکند تا مطمئن شود که همه خواب هستند و بویژه نفرات خاص سر جایشان هستند. در صورت لزوم فرمانده قسمت را به آهستگی بیدار کرده و راجع به نبود کسی یا جابجایی تخت خوابها سوال میکند و او موظف است علیرغم خستگی پاسخ درست بدهد. نگهبان  یک چراغ قوه کم نور هم در  اختیار دارد. هر ازگاهی هم پاسبخش به نگهبان سری میزند تا مطمئن شود که همه چیز روبراه است. با بی سیم هم در ارتباط هستند....گشت "اضلاع" از راه میرسند و شیفت بعدی حرکت میکند. فرمانده شیفت قبلی، قبل ازخواب سری به تخت نفرات خاص میزند تا از وضعیت مطمئن شود. ، فرصت  خوبی برای نگهبان  است که  یکبار دیگر هم سرکشی کند.... یکی از نفرات به دستشوئی میرود نگهبان باید دقت کند که کیست آیا وضعیت نرمال است یا نفر جزو نفرات "لیست  سیاه" است، اگر در این فاصله کسی دیگری هم بخواهد به دستشویی برود ، نگهبان باید وضعیت را تحلیل کند که آیا رابطه ای بین آن دو هست یا خیر.... اگر نگهبان فرصتی بیابد در ذهن خودش مروری میکند تا "فاکتهایی" احتمالی برای نوشتن گزارش عملیات جاری فردا را ازدست ندهد و اگر فاکت "غسل"بذهنش زده در دفتر کوچک مخصوص اینکار ثبت کند. حال نوبت نگهبانی شیفت بعدی رسیده... تاکیدات لازمه و موارد خاص منتقل میشود و تن خسته بخواب میرود (فرماندهان میانی بیشترین فشار را تحمل می کنند) دو ساعت بعد او را برای "گشت اضلاع" بیدار میکنند، او توضیح میدهد که امشب نگهبان آسایشگاه بوده و اگر مورد به خیر بگذرد دوباره به خواب میرود. شیفت بعدی مشغول تکرار سرکشی هاست، از پشت بی سیم می شنود که یکی از نفرات یگان دیگری "نیست" و احتمال فرار کردن هست، همه  نگهبانان باید بلافاصله کل نفرات آسایشگاه ها را چک و سرشماری کنند، بسته به مورد یکسری از فرماندهان را از خواب بیدار میکند تا برای کمک به نفرات گشت بپیوندند، گشت های ویژه قرارگاه، مستقر در مقر مرکزی اشرف هم براه می افتند و اتاق عملیات قرارگاه فرماندهی را بدست میگیرد(کاک جعفر راهم صدا میزنند تا کمک کند) اتاق عملیات قرارگاه، گزارشی به اتاق  عملیات "ستاد" میدهد (دم و دستگاه شازده)...تلفنی به مقر فرماندهی عارفی(عراقی ها) هم اعلام وضعیت مشکوک میشود تا آنها هم به نگهبانانشان هشیاری بدهند (برای جلوگیری از آبروریزی به عراقیها نمیگویند که مورد فرار است می گویند مورد مشکوکی دیده شده). در اضلاع قرارگاه ولوله ای است و نور خودروهای جیپ لندکروز روی سیم های خار دار و اطراف متمرکز است. از برجهای نگهبانی با دور بین شب اطراف را می پایند و...
ساعت پنج صبح است، نوار بیدار باش گذاشته می شود، نفرات به کارهای فردی مشغول هستند و فرماندهان بدنبال بیدار کردن نفرات "قلوس"، سر دسته ها به فرماندهان یگانها مراجعه کرده و می گویند هر کاری میکنند فلانی و فلانی بیدار نمیشوند و او با تغیّر پاسخ میدهد "غلط میکند که بیدار نمیشود، برو از تخت بکشش پائین"...همه برای صبحانه رفته اند و یکی دو نفر از تخت خواب دل نمی کنند و خودشان را به خواب زده اند... سرانجام فرمانده یگان  با یکی دو نفر بسراغشان میروند و با فحش و دعوا آنها را از تخت بزیر می کشند.
افراد درسالن غذا خوری مشغول صبحانه و ایضا تماشای "تام و جری" هستند تقریبا همه دمغ و خسته اند.
بعد از صبحانه هر یگان (مثلا 8 ـ 7) نفر در گوشه ای از زمین صبحگاه بخط میشوند و خواهر مسئول با لباس تمیز و اطو کشیده دستور روز را خوانده و وظایف هر کس مشخص میشود و با کمی مهربانی از نفرات قلوس می پرسد که نکته ای ندارند و آنها هم با حالتی دمغ پاسخ میدهند "نه خواهر". فرماندهان به نفرات میگویند به سراغ کار و مسئولیت روزانه شان بروند و آنها هم الان می آیند....خواهر مسئول می گوید: حواست هست که فلانی و فلانی با هم دیگر محفل نزنند؟ به فلانی هم زیاد سخت نگیر گفته میخواهد برود مواظبش باش تا امشب خواهر ایکس (شورای رهبری فرمانده لشکر یا محور...) قرار است با او صحبت کند.
افراد مشغول کار نظافت زرهی یا کار در انبار غذایی یا در پروژه "حافظیه" یا "پل کارون" یا "خارکنی" اطراف جاده هستند... در "لحظات تماس" اخبار مربوط به فرار دیشب را به هم اطلاع میدهند، سردسته نفر را کنار ی کشیده و می گوید
مگر نگفتم با فلانی صحبت نکن!
من که چیزی نگفتم فقط سلام و علیک کردیم،
برو سرت کارت دیگه تکرار نشه! شب باید فاکتش را بخوانی
فرمانده ازراه میرسد و به نفرات خارکن میگوید باید برویم به کمک پروژه پل کارون، چون هفته دیگه میهمان عراقی داریم. نفرات بی تفاوت و با قیافه های مسخ شده  میروند پشت جیپ و سردسته گزارش صحبت کردن آن دو نفر را به فرمانده میدهد و او میگوید بگذار شب تو نشست عملیات جاری حسابش را میرسیم.
خواهر مسئول با لباس اطو کشیده به پارکینگ زرهی می آید و به سر دسته می گوید به فلانی بگوی بیاید اتاق خواهر شورای رهبری خودت هم بیا. سر دسته  اگر چه میداند سوژه نشست فلانی است اما هُری تو دلش میریزد  و بسراغ  فلانی میرود. او که از قبل میدانست که بزودی "صدایش" میزنند سعی میکند خودش را نبازد  و به خودش تاکید میکند اینبار دیگه کوتاه نخواهم آمد...
ساعت ده است صدای موزیک از قرارگاهها بلند میشود، نوبت ساعت "دهی" است، نفرات زرهی همآنجا روی سنگ های پارکینگ می نشینند تا چیزی بخورند، لحظه ای آرام میگیرند هر چه بذهنشان فشار می آورند تا تحلیلی از اوضاع و احوال بدست آورند انگار که دیگه ذهن کار نمی کنه اما ته دلشان آرزوی تمام شدن این شرایط را دارند و بعد دعا میکنند که امشب سوژه عملیات جاری نشوند.
...فلانی هنگام  ورود به اتاق خواهر شورای رهبری احساس میکنه دل و روده اش داره بالا می یاد. وارد میشه و به سختی سلام میکند. جوابی نمیشنود. خواهر شورای رهبری به فرمانده میگوید جریان چیست و او میگوید که فلانی تقاضا کرده که بره بیرون... یک یکربعی کاربه ردیف کردن خون شهدا و تعهدات به رهبری و امثالم طی میشه و چون سوژه کوتاه نمی آید کار به فحش و فضیحت و تف انداختن و سوخولمه زدن می کشه... و در آخر قرار میشه نفر را از جمع جدا کنند
......
ساعت پنج بعد از ظهره نفرات با صدای سرود میلیشیا آماده ورزش میشوند، چند روز است که ورود به سالن ورزش ممنوع شده  و گفته شده که نفرات آنجا با هم "محفل" میزده اند، حالا همه نفرات باید با هم باشند... آمار نفرات گرفته میشود چند نفری نیستند...بدنبالشان میروند .... صف مریض ها درگوشه ای دیگر تشکیل شده و به راهپیمایی میروند.... قرار است هفته آینده مسابقات "المپیک" اشرف شروع شود
بعد از ورزش و دوش گرفتن همه دلهره فاکت نوشتن برای نشست عملیات جاری را دارند. افراد زور میزنند تا فاکت تولید کنند به تجربه در یافته اند که نوشتن فاکت بیشتر اگر همه اش هم دروغ و "کشک" باشد بهتر از فاکت نداشتن است چرا که "کسی که فاکت نداره شرف نداره"...بعضی ها دیگه خبره شده اند در عرض ده دقیقه ده تا فاکت می نویسند و فهمیده اند که "فرم" که رعایت بشه دیگه مشکل چندانی نیست. دسته ای دیگه اینرا نا صداقتی میدانند و به ذهنشان فشار می آورند تا با یاد آوری کلیه صحنه ها از صبح تا عصر یک چیزای واقعی بنویسند: صبح که بیدار باش زدند  گفتم چقدر صدای ضبط صوت بلند است، هنگام دستور روزانه خواندن حواسم جای دیگری بود، هنگام ظرفشویی یک پشقاب از دستم افتاد، وقتی به سمت آسایشگاه میرفتم گفتم ای کاش میشد یک چرتی بزنم... و حسن دو دقیقه دیر آمد سر کار، حسین هنگام کار غر میزد، علی هنگام سوار شدن به ماشین رفت جلو نشست و ....( ودرانتها رژیم با این سلاحهای اتمی و آزاد شدن انرژیهای اتم وار نفرات سرنگون شده).
... بعد از شام در هر گوشه ای از سالن یا اتاقها، نشست های عملیات جاری بر قرار است و فاکتها خوانده میشود و یکهو از گوشه ای صدای داد و فریاد بلند میشود: بی شرف بی ناموس ....
ساعت حوالی یازده شب است و...
فکر نکنید من قر و قاطی نوشتم، این ها به همین صورت از صبح تا شب در اذهان جاری است.
14 آبان 92(05 نوامبر 13)                                                                               
سعید جمالی (هادی افشار)