۱۹,۱۱,۱۳۹۰
علیرضا روشن: بختیار، آخرین نخستوزیر رژیم پهلوی صبح بعد از انتخابشدنش به نخستوزیری، با خسرو سیف که از همکاران نزدیک او در هیات اجرایی جبهه ملی بود تماس میگیرد و میگوید: «آقای سیف! از امروز راه ما با شماها عوض شده است. اما هدفمان یکچیز است و آن سربلندی ایران و مردم آن است. ببینیم چه کسی زودتر به این هدف میرسد.» خسرو سیف بعد از ۳۳ سال، نور باریکهای بر پشت صحنه تاریک این انتخاب میاندازد و چنین اظهار میکند که انتخاب بختیار حاصل اجرای سناریویی بوده است که فرح و اطرافیان او - از جمله پسرخالهاش رضا قطبی- طرحریزی کرده بودند؛ سناریویی که با پیشنهاد شاه برای قبول نخستوزیری از الهیار صالح، کریم سنجابی و داریوش فروهر و غلامحسین صدیقی آغاز میشود، اما به نصب بختیار در پست نخستوزیری میانجامد، انتصابی که سیف معتقد است نه تنها مورد تایید جبهه ملی نبوده بلکه حرکتی مستقل و نتیجه عمل فردی خود بختیار بوده است. خسرو سیف میگوید: «بختیار شورای جبهه ملی و حتی دوستان نزدیک خود در حزب ایران را در جریان پذیرش پست نخستوزیری نگذاشته بود.» چرا محمدرضا پهلوی اواخر عمر رژیمش سراغ جبهه ملی که رهبران و کادر آن را دشمن خود میپنداشت رفت؟
ما اگر توجه به گذشته شاه داشته باشیم، میبینیم که او در ۲۵ مرداد از ایران فرار کرد و بعد با کودتای انگلیسی- آمریکایی ۲۸ مرداد که ساخته این دولتها بود، به کمک یک عده دستنشانده داخلی و افراد لمپن و غیراخلاقی که به خیابانها آوردند و تظاهرات کردند، حکومت ملی دکتر مصدق را ساقط کردند، و او دوباره به ایران بازگشت که البته درباره زمینههای این کودتا و چگونگی شکل گرفتن آن میتوان به طور مفصل صحبت کرد که جای خاص خود را دارد و فرصت زیاد میطلبد. شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد قدرت را قبضه کرد. البته حرکات غیرمنطقی و مشکوک حزب توده و ایجاد ترس و وحشت در مردم در سطح شهر نیز زمینه را برای آنها آماده کرد. اینها از ۹ اسفند در برنامهریزی برای کودتا شرکت داشتند تا بالاخره با همکاری فضلالله زاهدی حکومت کودتا را به ثمر رساندند و نهضت ملی را - به ظاهر - شکست دادند. بعد از کودتا شاه دیگر خود را قدرت مطلقه میدانست و هیچگونه اجازه حرکت و دخالتی را به شخص دیگری نمیداد. به طوریکه در خاطرات نزدیکان شاه میبینیم، او هم به حکومت پارلمانتاریسم تظاهر داشته و چه دولت، چه مجلس و چه وزرا همه ظاهر قصه بودند و تمام مسایل مملکت را - از بالا تا پایین - خودش تصمیم میگرفت و به وسیله وزیر دربارش علم که خود را غلام حلقهبهگوش شاه میدانست به اجرا در میآورد. فرجام استبداد مشخص است. وقتی فرد مستبد اراده ملت را به هیچ میانگارد و خود تصمیم میگیرد، در پایان با ایستادگی مردم مواجه میشود و بالاخره بعد از ۲۵ سال دیکتاتوری با آن تظاهرات عظیم مردم روبهرو شد. باید توجه داشته باشیم در طول این سالها احزابی بودند که به صورتهای مختلف در مقابل این دیکتاتوری قد علم کردند و نهایتا چهار سازمان سیاسی و بازاریها و اتحادیههای گوناگون در جبهه ملی، که آن را رهبر پیشوای ایران، دکتر مصدق پایهگذاری کرد، گرد آمدند و این جبهه هم بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مثل سایر مسایل سیاسی، عدهای زیادی از رهبران و کادر سیاسیاش به زندان افتادند و اجازه کوچکترین حرکتی به هیچ یک از آنها داده نشد. نتیجه تمام این فشارها در ۲۲ بهمن ۵۷ بروز کرد که البته باز باید اشاره کنم که شکل گرفتن این حرکت و اینکه چگونه از سال ۱۳۳۲ به ۱۳۵۷ رسیدیم، مسیر طولانیای دارد که در حد این مصاحبه نخواهد بود. عرض کردم و باز هم عرض میکنم که من اشارهوار از بعضی قضایا میگذرم.
نقش جبهه ملی در این مسیر ۲۵ ساله چه بود؟
عرض کنم در چگونگی شکل گرفتن ۲۲ بهمن هم فعال مایشاء جبهه ملی بود، جبهه ملی چهارم. سال ۱۳۵۶ به دنبال نامه سه امضایی رهبران جبهه ملی یعنی آقایان دکتر سنجابی، داریوش فروهر و دکتر شاپور بختیار به شاه بود که در آن حساس بودن زمان و فسادی که جامعه و ارکان دولتی را فراگرفته بود یادآور شده بودند اما متاسفانه هیچگونه توجهی به آن نشد و در پیامد آن، جبهه ملی فعالیت خود را با توجه به شرایط زمانیای که پدید آمده بود دنبال کرد و همکاری بسیار نزدیکی با آحاد مردم در زمینه قیام ۲۲ بهمن از خود نشان داد. پس میبینیم که در اینجا شاه تلاش زیادی کرد که بتواند این تظاهرات را مهار کند.
با وجود اینکه شاه به این نامه سه امضایی توجهی نشان نداد، یکسال بعد برای انتخاب نخستوزیرش سراغ جبهه ملی آمد؟
ابتدا نظرش این بود که دکتر امینی، نخستوزیر شود. با اطرافیان امینی مثل دکتر سیاسی تماس گرفته بود. اما به نتیجه نرسید. بعد از امینی ابتدا به الهیار صالح و سپس به دکتر صدیقی روی آورد. بعد از دکتر صدیقی از طریق تیمسار مقدم - رییس وقت ساواک - دکتر سنجابی را دعوت کرد. من آن زمان در منزل سنجابی بودم که مقدم آمد و به او گفت باید شرفیاب شوید. دکتر سنجابی این دعوت را در شورای رهبری جبهه مطرح کرد و شورا تایید کرد که برود. سنجابی رفت و برگشت و نتیجه را به شورا توضیح داد. دکتر صدیقی هم شروطی داشت که یکی از آن شرطها بر خلاف سایر کاندیداهایی که دعوت شده بودند، این بود که شاه از کشور خارج نشود و شاه نپذیرفت. شاه تمایل داشت از ایران خارج شود. البته دکتر صدیقی نیز نتوانست همکارانی برای خود انتخاب کند. دکتر صدیقی – هم از طرف مردم و هم از طرف گروهها – توصیه میشد این دعوت را نپذیرد. بعد از دکتر صدیقی، توسط دکتر نهاوندی با فروهر تماس گرفته شد. فروهر گفت زمان گذشته است و سیل مردم چون بولدوزری حرکت میکند و هیچکس طاقت ایستادگی در مقابل آن را نخواهد داشت. به این ترتیب ملاحظه میکنید هر که شاه او را خواست، نپذیرفت.
آیا اینکه دکتر صدیقی دعوت شاه را برای مذاکره پذیرفت باعث شد شورای جبهه ملی اعلام کند او ارتباطی با این جبهه ندارد؟
آقای صدیقی از سال ۱۳۴۱ که ما را به دلیل مخالفت با لوایح ششگانه زندانی کرده بودند، بعد از آزادی به دلیل پارهای نظریات، دیگر با جبهه همکاری نداشت. گو اینکه جبهه ملی نیز بعد از تشکیل جبهه سوم و بازداشت تمام رهبران آنکه متشکل بود از خلیل ملکی، داریوش فروهر، بازرگان، علیاصغر بهنام، رضا شایان، حسین راضی و... که وابستگان احزاب سیاسی، جامعه سوسیالیستها، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، نهضت آزادی و حزب ایران بودند، دیگر به شکل گذشته به صورت سیستماتیک فعالیتی نداشت، اما تماسهای فردی برقرار بود و اکثر آقایان در هفته یک روز دیدار داشتند. از جمله دکتر صدیقی هم در این دیدارها بودند. آقای صدیقی با سایر رهبران تماسی نداشت جز با فروهر که به منزلش میرفت. موقعی که وی دعوت شاه را پذیرفت جبهه ملی چهارم توسط دکتر سنجابی اعلامیهای داد که البته وی را نفی نکرد اما توضیح دادند که آقای صدیقی با جبهه ملی اکنون ارتباطی ندارد که همین باعث ناراحتی او شد و نهایتا پس از کوتاه مدتی، در اثر اصرار و دعوت مبارزان جبهه ملی که به منزل او رفت و آمد داشتند، همراه عدهای به سازمان جبهه ملی پیوست که این هم طولی نکشید و مجددا سازمان را ترک کرد.
بختیار چگونه انتخاب شد؟
شاه با بنبست روبهرو شده بود. از طرفی فرح پهلوی و اطرافیان او، از جمله رضا قطبی رییس تلویزیون، گردهماییها داشتند و بدون اطلاع شاه، تجزیه و تحلیل میکردند و تصمیماتی میگرفتند که یکی از تصمیمات آنها گزینش بختیار برای نخستوزیری بود. یادآور شوم که بختیار پسرخاله رضا قطبی بود. باید به این مطلب نیز اشاره داشته باشم آن زمان که فروهر و سنجابی در کنفرانس مطبوعاتیای که متعاقب آن بازداشت شد، بنده به عضویت هیات اجرایی جبهه ملی درآمدم و هر روز در دفتر فروهر در میدان فردوسی جلسه داشتیم. بختیار در یکی از این روزها که من را با ماشینش به منزل میرساند، همانطور که کنار راننده نشسته بود برگشت و به من گفت: «آقای سیف! اگر دوستان بگذارند، فهرست کابینه در جیب من است.» در همین فاصله بود که بختیار این جمله را به من گفت. من خیلی توجهی نکردم اما بعد که نخستوزیر شد به دوستان گفتم، دعوت از سنجابی و فروهر و صدیقی سناریو بوده و اطرافیان شاه تصمیمشان را گرفته و بختیار را انتخاب کرده بودند. بر اساس همین انتخاب بود که بختیار به من گفت فهرست کابینه در جیب من است. به هر حال به این دلیل بود.
یعنی انتخاب بختیار به پیشنهاد اطرافیان شاه بود؟
پیشنهاد فرح به شاه این بود که بختیار نخستوزیر شود و شاه هم پذیرفت. به طوری که میگویند، سخنرانی شاه که به «پیام انقلاب شما را شنیدم» معروف شده است توسط سید حسین نصر و با نظر رضا قطبی و فرح نوشته شده بود. آنها، متن آن سخنرانی را - بدون اینکه شاه قبلا خوانده باشد - به او میدهند و میخواند. شاه بعد از خواندن پشیمان میشود. قطبی به او میگوید بعد از این پیام شما وسط جمعیت تظاهراتکنندگان هستید. به هر حال شاه به مرحلهای رسید که ناگزیر شد به اطرافیان مصدق دست دراز کند. او تا آخرین روزها با اطرافیان دکتر مصدق مخالف بود. اولین نفر از طیف همکاران دکتر مصدق که شاه او را به نخستوزیری دعوت کرده بود، الهیار صالح بود. من آنجا بودم که از طرف شاه آمدند و صالح را دعوت کردند اما صالح گفت به شاه بگویید زمانش گذشته است و گفت: شاه هر وقتگیر میکند سراغ ما میآید و وقتی تمام شد برمیگردد به حالت اول نمیشود به حرفهای او اعتماد کرد. به این ترتیب ملاحظه میکنید در این تنگنایی که شاه در آن گیر کرده فکر میکند با رجوع به آقایان جبهه ملی میتواند نجات پیدا کند. من و بختیار در هیات اجرایی جبهه ملی از نزدیکان هم بودیم. او صبح فردای روزی که به نخستوزیری انتخاب شد در تماسی تلفنی به من گفت: «آقای سیف! از امروز راه ما با شماها عوض شده است. اما هدفمان یکچیز است و آن سربلندی ایران و مردم آن است. ببینیم چه کسی زودتر به این هدف میرسد.»
به فرح و اطرافیان فرح چه کسانی مشاوره میدادند که شاه برود سراغ بختیار؟ آیا از جبهه ملی کسی با او در ارتباط بود؟
نه! فرح و شاه با هم بودند و هدفشان یک چیز بود. بختیار را گذاشتند آخر کار به او رو کنند. آقای بختیار هم نخستوزیری را پذیرفت. بختیار، با وجودی که جزو هیات اجرایی جبهه بود، اصلا شورا و دوستان نزدیک خود در حزب ایران را در جریان این کار نگذاشت و فردی عمل کرد.