نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

Robert Fisk doubts Syrian sanctions will work

برگهای سوخته در بازی قدرت!




مسعود ابراهيم نژاد



تصفیه حسابهای درونی و جنگ بر سر انحصار قدرت در رژیمهای توتالیتر و استبدادی پدیده ایست غیر قابل اجتناب که همیشه بوده و خواهد بود. اختلافات و جنگهای درونی قدرت در رژیم جمهوری اسلامی نیز در همین راستا بوده. از اولین تصفیه حسابها که از بدو به قدرت رسیدن حاکمان اسلامی کنونی شروع شده تا به امروز که نوبت به احمدی نژاد رسیده است. تصفیه حسابها گاها ملایم و آرام رخ میدهند، همچون حذف و کنار گذاشتن رفسنجانی ، ایزوله کردن خاندان خمینی ، کنار انداختن خاتمی و ... و بعضا نیز خونین میباشند همچون اعدام قطب زاده، عزل بنی صدر، حذف آیت الله شریعتمداری ، برکناری و حصر منتظری، حذف فیزیکی سعید امامی ، به کنار انداختن و حبس موسوی و کروبی و ... که در همه این موارد تصفیه حسابها یا با اعدام اطرافیان و هوادارنشان همراه بود و یا با اعدام و حذف فیزیکی خود شخص مورد نظر توام بوده است. نکته قابل توجه در این بین این بوده که هیچگاه این تصفیه حسابها در هیچ مقطعی به تضعیف و متزلزل شدن حکومت منجر نشده است. این نکته ایست که غالبا در تحلیلهای احزاب و سازمانهای اپوزیسیون وارونه جلوه داده شده است بنوعی که هر تصفیه حساب و جنگ درونی رژیم از سوی اپوزیسیون به یک فرصت طلایی و گام سریع و بزرگ بسوی سرنگونی رژیِم تشبیه شده است.


لازم نیست حتی به حافظه خودمون رجوع کنیم تا نمونه های چنین تحلیلهایی را بیابیم و بخاطر بیاوریم. با یک جستجوی سطحی در اینترنت میبینیم که چطور بر طبق تحلیلهای روشنفکرانه و سیاسی اپوزیسییون، میبایست ما امروز برای چند صدمین بار شاهد سرنگونی این رژیم قرون وسطایی بوده باشیم.


عزل بنی صدر را به این تشبیه نمودیم که رژیم آخرین کورسو های آزادی را از بین برد و در نتیجه مردم دیگر نمیخواهند و بالایی ها هم نمیتوانند به خواستهای مردم پاسخ بدهند در نتیجه راهی جز فرار و سرنگونی برای رژیم باقی نمانده است!




حذف رفسنجانی را اینگونه تحلیل کرده ایم که رژیم دیگر تک پایه شده است و لاجرم قدرت ایستادن بر روی یک پا را ندارد و بزودی به حضیض ذلت سقوط خواهد کرد!




بدور انداختن سید خندان خاتمی را اینگونه به فال نیک گرفتیم که دیگر رژیم توانایی فریب مردم را از دست داده و راهی جز فرار به قعر زباله دان تاریخ برایش باقی نمانده است!




حذف فیزیکی از طریق پروژه واجبی خوراندن در وزارت اطلاعات و متعاقبا کشتن سعید امامی ( نوچه دستپرورده خامنه ای) را به اوج استیصال رژیم و پاره کردن و دریدن یکدیگر تشبیه کردیم و گفتیم عنقریب گرگها همدیگر را میدرند و ملت طعم آزادی را خواهد چشید!


از جنجال موسوی و کروبی و سبز سیدی در انتخابات که دیگر لازم نیست چیزی بگویم که همگی این را به اوج درماندگی رژِیم حتی در مقابل خودیهایشان تفسیر کردند و گفتند که این دیگر تیر خلاص حاکمان اسلامی و اوج اضمحلال و ریزش در رژیِم میباشد!






و اما امروز دوباره در ماجرای احمدی نژاد و دار و دسته اش بر میگردیم به همان تحلیلهای همیشگی که: بزودی رژیم بر اثر اوجگیری بیسابقه تضاد های درونی غزل خداحافظی را خواهد خواند!






برای اثبات ادعای خودم بسراغ چند تحلیل سیاسی که توسط برخی سازمانهای اپوزیسیون در مورد بحران قدرت اخیر در رژِیم نوشته شده است رفتم و چند تا نقل قول برای خوانندگان عزیز کپی نموده ام. البته قابل ذکر هست که حد اکثر تلاشم را نمودم تا این انتخاب به صورت اتفاقی باشد و بنا بر این نبود که بطور مشخص بسراغ سازمان یا فرد خاصی بروم. . سازمان فدائیان اقلیت چنین تحلیل میکند:


هم اکنون جمهوری اسلامی در بدترین شرایط منطقه ای و جهانی خود قرار دارد. سیر تحولات منطقه، خصوصا اوضاع سوریه، وضعیت دشواری را برای طبقه حاکمه ایران ایجاد کرده است. شرایط داخلی رژیم، به لحاظ اقتصادی و سیاسی در مسیر فروپاشی نظام است. اعتراضات کارگری هر روز در حال گسترش است. اعتراضات توده های مردم ایران در مقابله با اثرات ویرانگر طرح به اصطلاح هدفمند کردن یارانه ها، در حال شکل گرفتن است. در چنین وضعیتی، ایجاد شکاف و گسترش بحران سیاسی در بالاترین سطح قدرت حکومتی، علاوه بر آشکار کردن فساد سیاسی حاکم بر رژیم، بیش از هر چیز، ناتوانی جمهوری اسلامی در ادامه حکومت کردن را در معرض دید عموم گذاشته است. در وضعیت موجود، همه چیز به ضرر آدمکشان حاکم بر ایران و به نفع نیروهای انقلاب است. شرایط، جهت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری فراهم است.






کار شماره ۵۹۶ – سال سی و سوم – نیمه اول اردیبهشت ۹۰


سازمان فدائیان (اقلیت)



و در یادداشت سر دبیر حزب اتحاد کمونیسم کارگری چنین میبینیم:


اما اين تمهيدات نميتواند شکافها را پر کند٬ معضلات واقعى جامعه از قبيل فقر و گرانى و بيکارى و نخواستن مردم و اقتصاد درحال سقوط را جواب دهد. جمهورى اسلامى و در راس آن خامنه اى مورد تعرض جامعه است. سوالات اساسى که موجد بحران جمهورى اسلامى اند سرجايش است و هر روز بغرنج تر ميشود. مستقل از اصلاح طلبان حکومتى و باند احمدى نژاد٬ نه فقط اين سوالات به کشمکشها و صفبنديهاى جديدى در درون حاکميت شکل خواهد داد بلکه فاکتور سرنگونى طلبى بيش از هر زمان در پس اين رويدادها نيرو خواهد گرفت. آنچه امروز در دستور جنبش انقلابى سرنگونى است تعيين تکليف با جمهورى اسلامى در دوران پسا احمدى نژاد است. *






منبع سایت دیدگاه بنقل از: یک دنیای بهتر، 21 اردیبهشت 1390، شماره 202



(تاکید ها از نگارنده مقاله هست)


از این دست تحلیلها که همگی چنین برداشتی از بحرانهای مقطعی قدرت در رژیِم را از این زاویه بررسی میکنند میشود دهها نمونه را ذکر کرد که اینجانب به این دو نمونه بسنده میکنم که میشود از روی اینها هم به یک نتیجه گیری کلی رسید.






بیاییم مسئله را به این شکل پی بگیریم که ما یک واحد مسکونی را در نظر بگیریم که همه ساکنان آن دارای یک دشمن خارجی مشترک هستند که خواهان اخراج ساکنان ساختمان مذکور میباشد. تا زمانی که ساکنان واحد مذکور از طرف دشمن خارجی خود، مورد حمله مستقیم قرار میگیرند با هم متحد هستند و مشترکا با دشمن واحد، خودشون که صراحتا خواهان سرنگونی حکومتشان هست میجنگند. بمحض اینکه این دشمن خارجی که تهدید بالقوه سرنگونی ساکنان این واحد هست از محل دور میشود و این ساکنان را به حال خود وامیگذارد، فرصتی پیدا میشود تا ساکنان این واحد مسکونی بدور از خطر خارجی و تهدید (سرنگونی) به تصفیه اختلافات درونی خود بپردازند. به عبارت دیگر بروز چنین اختلافات حاد درونی و جنگهای قدرت نشانگر این هست که حاکمیت هر چند برای مدتی کوتاه، خیالش از عنصر سرنگون کننده و خطر سرنگونی راحت شده است و فرصت را مغتنم میشمارد تا با خودیهایی که پایشون رو از گلیمشون درازتر کرده اند تصفیه حساب نماید. بدین ترتیب بروز چنین جنگهای قدرت حادی که میرود تا به نابودی و حذف یک باند از رژِیم منجر شود نه تنها نشانگر اوج اضمحلال و تلاشی رژیم نمیباشد بلکه بر عکس نشان آن دارد که رژیم در یک مقطعی از ثبات و اطمینان قرار گرفته است که میتواند به اختلافات داخلی خود بپردازد. حال این مقطع از آرامش و ثبات رژیِم میتواند تا چه مدتی به درازا بکشد خود بحثی جداگانه را میطلبد.














احمدی نژاد برگ سوخته حکومت اسلامی!






احمدی نژاد یکی از برگهایی بود که توسط خواص رژِیم اسلامی و برای حفظ و تداوم قدرت جمهوری اسلامی در یک مقطع رو شد. این فرد توانست بخوبی نقش خودش را در این بازی قدرت ایفا کند و در عین حالی که با جریانات رقیب در داخل حکومت به مقابله میپرداخت ، نقش مهمی هم در بمیدان کشانیدن تود ه ها جهت پر کردن صندوقهای رای و بالا بردن مشروعیت حکومت اسلامی داشته باشد. دور از واقع بینی خواهد بود که اگر شرکت بخش وسیعی از تود ه های نا آگاه در انتخابات را که با وعد ه های عدالت اقتصادی و شعار های ناسیونالیستی این فرد به میدان آمده اند را انکار کنیم. احمدی نژاد توانست با راه انداختن شبهه برقراری عدالت اقتصادی در بین مردم و وانمود کردن به اینکه به ایرانیت و فرهنگ ایرانی اهمیت خاصی میدهد ، بخش وسیعی از مردم را بفریبد. از سویی دیگر دایره خواص در جمهوری اسلامی که مقدمات بقدرت رساندن احمدی نژاد را تدارک دیده بودند و در تمامی مراحل کنترل اوضاع را در دست داشته اند ، بخش دیگری از تلاشهایشان را بر توهمات و احساسات مذهبی مردم متمرکز کرده بودند و سعی کردند که یک چهره مذهبی و امام زمانی به حکومت وی و اطرافیانش بدهند. هاله نور دور سر این موجود و سایر معجزات و الهاماتی که به این شخص از عالم غیب میشد همگی بر طبق صلاحدید دایره خواص رژِیم که زیر نظر خامنه ای بود صورت میگرفت.






اما از آنجایی که هر پدیده ای داری نکات هم مثبت و هم منفی میباشد و باید در محاسبات کاری هر دو جنبه یک پدیده را در نظر گرفت، اینبار هم نکات منفی این پدیده دامنگیر خود خامنه ای و دایره خواص حکومت اسلامی را گرفت. بقدرت رسیدن سریع و غیر منتظره احمدی نژاد نه تنها بسیاری از مفسران سیاسی را غافلگیر کرد بلکه خود وی را نیز دچار توهماتی سهمگین نمود که همین توهمات مبنای درگیری سخت وی با رهبر را پی ریزی کرده است. ضرب المثلی است که میگوید دروغ را هر چقدر بزرگتر بگویی باورش راحتتر هست، این حکایت شامل حال جناب ا.ن شده است. دایره خواص در رژیِم اسلامی دروغ را آنقدر بزرگ گفته اند اندر خصائل نیکو و ملکوتی ا.ن که خود شخص احمدی نژاد هم باورش شد که نماینده امام زمان در روی زمین هست و دولتش توسط شخص امام زمان هدایت میشود. از این روی بود که خامنه ای موقعیت خودش را در خطر دید که این دیکتاتور کوچک که ساخته و پرداخته خود وی و همدستانش میباشد ، میرود که تخت قدرت را از زیر آیت الله بکشد و خودش بر آن بنشیند.






جناب ا.ن در اینجا کمی در محاسباتش اشتباه کرده بود. اشتباه محاسبه ای احمدی نژاد را میشود در دو مورد اساسی ذیل فرمولبندی نمود. مورد اول اینکه در برآورد قدرت خودش دچار اغراق گردیده. دوم اینکه قدرت دایره خواص در رژِیم ، یعنی همانهایی که ا.ن را به تخت ریاست جمهوری نشانده اند را دستکم گرفته بود.






نقطه اوج درگیری های احمدی نژاد با خامنه ای را میتوان در برکناری وزیر اطلاعات محسوب نمود. ا.ن خطر دور انداخته شدن و پایان تاریخ مصرف خودش را از مدتها پیش پی برده بود و بخوبی واقف بود که دوره مصرف وی بزودی رو باتمام خواهد رسید. رو شدن پرونده های فساد مالی اطرافیانس، برکناری مشایی و دستگیری برخی از نزدیکانش و رویگرداندن حامیان اصلی وی چون مصباح یزدی و سایرین کافی بود تا به او بفهماند که باید هر لحظه آماده پذیرش واجبی باشد! از آنجایی که خودش نیز با دسیسه و خواست وزارت اطلاعات که جزء اصلی دایره خواص رژِیم را تشکیل میدهد به قدرت رسیده است لذا بدرستی میدانست که کسی در این جنگ قدرت برنده میدان خواهد بود که این وزارت خانه جهنمی را تحت کنترل خودش داشته باشد. از اینروی بود که بخیال خود ، خواسته است به مولاو مرشد خودش رودستی بزند و قبل از اینکه خامنه ای بتواند ا.ن را سر جایش بنشاند، خودش صندلی را از زیر پای رهبر بکشد. اما همانطور که در بالا اشاره شد، جناب ا.ن قدری در محاسباتش دچار اشتباه شده بود و بیش از اندازه دچار توهم گردیده بود و قدرت مرشد خودش را دستکم گرفته بود. احمدی نژاد امروز بر طبق کلیه شواهد و ظواهر امر به مهره ای سوخته شده برای رژیم اسلامی تبدیل شده است که امروز تنها صحبت بر سر چگونگی کنار انداختن وی میباشد. دیگر بحث سران رژیِم بودن یا نبودن احمدی نژاد نیست بلکه چگونه وی را بر زمین بزنند موضوع بحث میباشد. آیا به مانند رفسنجانی و یا خاتمی میبایست با وی برخوردی نرم نمود یا بمانند سعید امامی به وی واجبی خورانده شود؟ از آنجاییکه در رژیِم اسلامی هیچ برگی در بازی کثیف قدرت بیهوده مصرف نمیشود الا اینکه نفعی برای حکومت داشته باشد پس باید دید که دایره خواص رژیم چگونه قصد بهره برداری از این مهره سوخته خود را دارند.


مسعود ابراهیم نژاد

اوباما چنان توانی را دارد که حریف نتانیاهوی اسرائیلی شود؟


Quantcast
اوباما چنان توانی را دارد
که حریف نتانیاهوی اسرائیلی شود؟
دی تسایت و نویس دویچلاند- گزینش و ترجمه رضا نافعی
ساعات قبل از سخنرانی اوباما احتمالا ساعات پرهیجانی بوده اند. نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، می خواست حتما شخصا با هیلاری کلینتون تلفنی صحبت کند. پرزیدنت اوباما بایداشاره به مرز 1967 را  از سخنرانی خود حذف می کرد. نتان یاهو کاملا خشمگین بود.
این ها را نیویورک تایمز نوشته است. ولی سخنان نتانیاهو بی تاثیر بود و با بی اعتنائی کلینتون روبرو شد. این که اوباما رسما از مرزهای پیش از جنگ شش روزه سخن گفت عملا یعنی عبور از خط قرمز. برای اوباما روشن بود که با این سخنان نتانیاهو را به خشم می آورد. آیا اوباما در پی درگیری با نتانیاهو نیست؟
اوباما برای نخستین بار علنا از اسرائیل خواست که به پشت مرزهای 1967 عقب نشیند و با بیان این خواست از موضع فلسطینی ها حمایت کرد.
پرزیدنت عباس از سخنان اساسی اوباما ابراز خرسندی کرد و واکنش نتانیاهو حکایت از سرخوردگی داشت. حماس نیز از سخنان اوباما راضی نبود.
این که اوباما و نتانیاهو از مدت ها پیش در برابر هم  قرار گفته اند  از جمله رازهای فاش شده ایست که همه از آن با خبرند. در پچپچه های جاری در کاخ سفید گفته می شود که این دو از یکدیگر دوری می کنند: آمریکائی ها معتقدند که نتانیاهو در واقع خواستار مذاکرات جدی برای صلح نیست و  باز هم ماهرانه می کوشد تا  فلسطینی ها را مسئول شکست مذاکرات وانمود کند.
در دیدار های قبلی نیز محیط مذاکرات سرد و سنگین بود. اوباما از این که نتانیاهو دستور متوقف ساختن شهرک سازی را نمی دهد عصبانی بود. دولت لیکود بارها خواست آمریکا را در این مورد بی جواب گذاشت.   اوباما  خشمگین بود و احساس می کرد که او را بازی می دهند.
ولی نگرانی  امروزین اوباما از جای دیگر است: تکانه های شدیدی که از چندی پیش در خاور میانه  و شمال آفریقا پدید آمده پیش بینی ناپذیرند. هیچ کس نمی تواند بگوید که مناسبات آتی صاحبان قدرت در مصر و تونس با اسرائیل چگونه خواهد بود. مشکل دیگر آشتی جنبش آزادی بخش فلسطین و حماس است و تظاهرات اعتراضی اخیر فلسطینی ها در مناطق مرزی اسرائیل.
واشنگتن نگران آنست که ” بهار عربی ” گسترش یافته و برای اسرائیل خطرناک گردد. از این رو اوباما به اسرائیل فشار می آورد که هم اکنون تحرک نشان دهد و آمادگی خود را برای مصالحه اعلام دارد. اوباما در عین حال می خواهد از شتاب تغییرات انقلابی  استفاده کند: اگر حالا نشود  پس کی ؟
روزنامه نویس دویچلاند
 سخنرانی اساسی اوباما را بگونه ای دیگر می بیند و می نویسد:
این نوع کاری که اوباما کرد، یا خواست برایش بکنند و از پیش اعلام کردند، سخنانی که گفته خواهد شد خیلی با اهمیت خواهند بود بندرت نتیجه رضایت بخشی دارد. بنظر اکثر مفسران ستایش های پیشکی درباره سخنرانی اوباما بی جا بوده اند. اظهارات اوباما بیشتر نگران کننده هستند تا ستایش انگیز.
نکات مشخصی که اوباما در این سخنرانی  خود مطرح  کرد بمراتب کمتر از نکات مطروحه    در سخنرانی 2009،   پس از رفتار خشن و گاه شرم آور دوران بوش ، بود که برای جهان اسلام  کاملا امید انگیز بود. ولی این بار حتی سخنان آراسته  و خوش آهنگ او در باره ” بهار عربی” نیز آنقدر ها به دل توده های مردم در کشورهای شرقی ننشست. باور کردنی نیست ستایش های پرطمطراق رئیس جمهور آمریکا  از ” قدرت معنوی دوری از خشونت ” در حالی که آمریکا اصولی را که به دیگران توصیه می کند، خود شب و روز لگدمال می سازد. علاوه بر این  او نه یک کلام در باره خروج از افغانستان و عراق گفت و نه در بارۀ جنگ اعلام نشده هواپیماهای بی سرنشین علیه پاکستان.
تصورات اوباما در باره خاورمیانه واقعا هشدار برانگیزند . او مسئله تداوم شهرک سازی اسرائیل در  مناطق فلسطینی و سرنوشت صدها هزار پناهجو را که خود او  ـ دو سال پیش آنرا مسئله اصلی نامیده بود ـ مسکوت گذاشت و بی سر و صدا  عقب نشست. ولی مسئله اساسی خاور میانه پیوسته نزدیک تر می شود: نظر آمریکا در باره اعلام کشور فلسطین چیست؟