۱۳۹۳ شهریور ۱۳, پنجشنبه
ویدیو..شادی و پایکوبی قاسم سلیمانی در آمرلی عراق پس از شکست داعش
ویدیو..شادی و پایکوبی قاسم سلیمانی در آمرلی عراق پس از شکست داعش
پنج شنبه 9 ذو القعدة 1435هـ - 4 سپتامبر 2014م
از رقص ، پایکوبی و اعلام شادی قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران در کنار چند شبه نظامی عراقی منتشر شده که گفته می شود متعلق به منطقه آمرلی عراق است و پس از شکست شبه نظامیان گروه دولت اسلامی موسوم به داعش در این منطقه گرفته شده است. در روزهای اخیر نیروهای ارتش عراق، شبه نظامیان شیعه و پیشمرگه های کرد، در عملیاتی که با پشتیبانی گسترده حملات هوایی ارتش آمریکا انجام شد، موفق شدند به دو ماه محاصره آمرلی توسط شبه نظامیان داعش پایان دهند. در تصاویری که از شکست محاصره آمرلی و پس از آن بیرون راندن شبه نظامیان داعش از منطقه سلیمان بیک منتشر شد، حضور شبه نظامیان شیعه وابسته به ايران به وضوح دیده می شود. آنچه در شهر آمرلی و منطقه سلیمان بیک روی داد، دریچه ای گشود که در آن همکاری میان پیشمرگه های کرد، ارتش عراق و شبه نظامیان شیعه و همچنین نقش مستقیم ایران در کمک به آن ها در حمله شان علیه شبه نظامیان داعش دیده می شود. با آغاز حمله پیشمرگه های کرد، شبه نظامیان شیعه و ارتش عراق به شهر آمرلی که با پشتیبانی نیروی هوایی آمریکا صورت گرفت، نتیجه خیلی سریع به دست آمد. شامگاه شنبه محاصره دو ماهه شهر آمرلی که در آن حدود 15 هزار ترکمن شیعه زندگی می کنند، شکسته شد. شهر آمرلی اکنون مملو شده است از نیروهای بزرگترین گروه های شبه نظامی شیعه (سازمان بدر، عصائب اهل حق، گردان های حزب الله و پیروان مقتدی صدر) و همچنین پیشمرگه های کرد. خبرنگاران خبرگزاری ها می گویند که تاثیر ایران به وضوح در سلیمان بیک دیده می شود. خبرگزاری های فرانسه و رویترز، از وجود شماری از نیروهای ایرانی سخن می گویند که اقدام به دادن مشاوره نظامی به شبه نظامیان شیعه و نیروهای پیشمرگه می کنند. علاوه بر آن شماری از گروه های شبه نظامی شیعه، در ایران آموزش دیده و از این کشور کمک مالی و تسلیحاتی دریافت می کنند. یکی از فرماندهان پیشمرگه در گفت و گو با خبرگزاری رویترز، به نقش ایران اذعان می کند. او که خواسته نامش فاش نشود گفت: «ایرانی ها نقش ایفا می کنند. آن ها به ما اسلحه دادند و در برنامه ریزی نظامی کمک کردند.» طی روزهای اخیر ژنرال سلیمانی طبق اعلام قبلی باید در مجلس خبرگان سخنرانی می کرد که اعلام شد به دلایلی وی وقت ندارد و دریادار شمخانی به جای وی به سخرانی در مجلس خبرگان پرداخت.
به نظر می رسد حضور قاسم سلیمانی در عراق و مشغولیت او به مسائل جنگ مانع از آن شد تا بتواند برای تشریح آن چه که در میدان روی می دهد، به ایران برود.
قاسم سلیمانی به همراه یکی از شبه نظامیان شیعه عراقی با همان لباسی که در فیلم دیده می شود
در هفته های اخیر، قاسم سلیمانی دیدارهایی با شماری از مقام های سیاسی، مذهبی و نظامی عراقی انجام داد. رسانه ها به نقل از مسئولان عراقی گزارش داده اند که در این مدت، سلیمانی با بسیاری از مسئولان بلندپایه عراقی دیدار کرد تا ضد حمله ای علیه شبه نظامیان داعش، برنامه ریزی شود. طرح وضع شده، شامل به کار گیری هزاران تن از شبه نظامیان شیعه ای است که توسط ایران آموزش داده و مسلح شده اند و خود از سوی سیاستمداران منتقد عراقی یکی از مشکلات این کشور به شمار می آیند. هزاران داوطلب جدیدی که پس از فتوای آیت الله علی سیستانی مرجع عالی شیعیان در عراق به جنگ علیه داعش پیوسته اند نیز جایگاهی برایشان در این طرح، مد نظر قرار گرفته است. سلیمانی با نوری مالکی هم دیدار کرد تا درباره پست نخست وزیری، با او گفت و گو کند. ناتوانی مالکی در بسیج کردن نیروها برای جنگ علیه داعش باعث شد ایرانی ها از او ناامید شوند. پس از سلیمانی، علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران در نیمه ژوئیه به عراق رفت. او با آیت الله سیستانی، شماری از شخصیت های برجسته شیعه و سیاستمداران طراز اول سنی، دیدار و گفت و گو کرد.
قاسم سلیمانی به همراه شیخ قیس خزعلی رهبر گروه شبه نظامی شیعه عصائب اهل الحق
منبع:العر
در صدا و سيما، وكيل به عنوان مزدور معرفی می شود
در صدا و سيما، وكيل به عنوان مزدور معرفی می شود
۱۳۹۳/۰۶/۰۹- زمانی كه دادگاه غلامحسین كرباسچی در جریان بود، مردم درك كردند كه وكیل مدافع تا چه اندازه می تواند در جریان احقاق حقوق شهروندی متهم و تأمین عدالت موثر باشد. مردم همه به سرعت كارهای خود را تعطیل میكردند تا به پخش تلویزیونی محاكمۀ كرباسچی برسند.
شاید به همین دلیل باشد كه كاتوزیان پدر علم حقوق ایران، در یكصدمین سال تأسیس نهاد وكالت و روز وكیل مدافع كه با پنجاه و هشتمین سالروز استقلال كانون وكالت همزمان بود، تأكید كرد: "در صدا و سیما، وكیل به عنوان یك مزدور بی اجر كه از خود شخصیت ندارد و قابلیت اینكه به او انسان گفته شود را نیز ندارد، ظاهر می شود". وی با بیان این كه این سیاستِ صدا و سیما را در نحوۀ به تصویر كشیدن چهرۀ وكیل مدافع، متوجه نمی شوم، گفت: "همه باید اسطوره اخلاق باشیم ... هیچ كسی بهتر از وكیل نمی فهمد كه آیا قاضی درست عمل می كند یا خیر".
پدر علم حقوق ایران برای رهایی از شرایط خطیر و دشواری كه برای كانون وكلای مركز با رد صلاحیت گستردۀ اعضای با سابقۀ آن برای عضویت در هیأت مدیره به وجود آمده، گفت: "در حكومت های مردمی برای اینكه لبۀ تیغ استبداد دولت ها كندتر شود، همواره نهادهای عمومی را تقویت می كنند تا این نهادها میان مردم و دولت واسطه شوند، و كانون وكلا نیز یكی از مهمترین نهادهای عمومی است كه می تواند واسطۀ دولت و مردم در استقرار عدالت باشد".
چیزی كه در دوره پهلوی سعی می شد نادیده گرفته شود؛ ولی به گفتۀ كاتوزیان "در دورۀ رژیم پهلوی نیز همین وكلا بودند كه از انقلابیون دفاع كرده و جان خود را به خطر انداختند". او سپس خاطره ای از جهان پهلوان تختی را برای مخاطبان تعریف كرد كه خود شاهدش بوده است. او گفت "لحظه ای كه جهان پهلوان تختی قصد ورود به سالن را داشت، مأموران از حضور وی جلوگیری كرده و قهرمان نام آور كشتی ایران ناچار سالن را ترك كرد و از آن به بعد تیم كشتی ایران دچار صدمه شد، چرا كه اعضای تیم فكر می كردند زمانی كه با تختی قهرمان بین المللی كشتی كشور این چنین رفتار كنند، با آن ها چگونه رفتار خواهد شد؟"
كاتوزیان درادامه، برخورد با تختی را به این موضوع ربط داد كه حال "وقتی كه وكلای مورد اعتماد كانون و طبقات برگزیده، مورد بی مهری قرار گیرند، در واقع نه تنها كانون صدمه می خورد كه عدالت نیز مورد خدشه قرار می گیرد". ولی سخنان كاتوزیان انباشته از تحمل و بردباری در سختی های پیش رو و اقدام برای دفاع از استقلال كانون بود كه برخی سعی دارند نهاد وكالت را دولتی كنند. او تأكید كرد كه " وظیفۀ امروز وكلا سنگین تر از گذشته است و انسان زمانی كه با خطر مواجه می شود همۀ نیروی خود را برای مقابله با آن جمع می كند و در حال حاضر این نیرو در وكلا وجود دارد كه هم از نظر اجتماعی اقدام كنند و هم اینكه هر فرد به هر ترتیبی می تواند از استقلال كانون دفاع كند".
منبع: صفحه فیس بوک Nasser Katouzian
***
آشنایی با دکتر ناصر کاتوزیان:
تولد: ۱۳۱۰، تهران، محله دردار. دوران ابتدايى اش را در دبستان اقبال در خيابان «شهباز» به اتمام رسانده و دوران دبيرستان را در دبيرستان علميه طى مى كند و پس از نقل مكان به خيابان «آب منگل» در خيابان رى در همان دبيرستان مى ماند تا اتمام اين دوران. دكتر كاتوزيان با كلاس پنجم نظام قديم رشته علمى را دنبال مى كند و در كلاس ششم آن زمان رشته ادبى را انتخاب مى كند، در همان رشته ادبى در ايران شاگرد اول مى شود و موفق به دريافت مدال درجۀ ۲ علمى براى اولين بار در ايران مى شود. همين دريافت مدال مشوق او مى شود براى ادامۀ تحصيل. او با انتخاب رشتۀ حقوق تحصيلات خود را در دانشگاه ادامه مى دهد و در اين رشته موفق به كسب مدال درجه يك علمى اين رشته مى شود. با فوت پدر در سال دوم دانشگاه ضربه بزرگى به دكتر كاتوزيان وارد مى شود و اين ضربه باعث مى شود تا او از رفتن به وزارت امورخارجه پشيمان شود و رشته قضا را انتخاب كند. او در اين رشته در مقاطع مختلف تا دكترا همواره با عنوان شاگرد اولى فارغ التحصيل مى شود و رساله اش را در سال ۱۳۳۹ باعنوان «وصيت» به پايان مى رساند و به دفعات متعدد به كشورهاى فرانسه و انگليس و آمريكا سفر مى كند. در آنجا غور و تفحص بسيار مى كند. با اين حال علاقۀ وافر او به فقه باعث مى شود تا مطالعات فراوانى را هم در اين زمينه داشته باشد. همين امر باعث مى شود تا زبان عربى را به همان اندازه بداند كه در زبان فرانسوى و انگليسى متبحر شده بود. در سال ۱۳۳۲، اولين مقالۀ استاد در مجله كانون وكلاى آن زمان به چاپ مى رسد و سلسله مقالاتش در اين باره ادامه پيدا مى كند تا اولين كتاب او تحت عنوان «وصيت همزمان» با اتمام دوره دكترى به چاپ برسد. دكتر ناصر كاتوزيان اولين دانشجوى ايرانى است كه موفق به اخذ مدرك دكتراى حقوق در ايران و دانشگاه تهران شده است. او در سال ۱۳۳۳ در سن ۲۳ سالگى ازدواج مى كند كه حاصل آن دو فرزند پسر است كه يكى از آنها دكتراى روانشناسى بالينى دارد و در حال حاضر مقيم آمريكا است، و ديگرى مهندس الكترونيك است و در همان ديار زندگى مى كند.
دكتر ناصر كاتوزيان ۴۳ جلد اثر تأليفى و تحقيقى دارد كه برخى از آنها به ۹۰۰ صفحه مى رسد؛ مهمترين آنها عبارتند از: ۱ ـ عدالت قضايى (۲ جلد) كه مجموعه آرايى است كه او در دوران قضاوتش جمع آورى كرده. ۲ ـ گامى بسوى عدالت (۲ جلد) توصيفى از زندگى خود استاد است كه تمام زندگى اش را گامى به سوى عدالت مى داند. اين ۲ كتاب شامل بيش از ۴۰۰ مقاله اى است كه او در مورد حقوق اساسى نوشته است. ۳ ـ مقدمۀ علم حقوق كه هنوز در دانشگاه هاى مختلف تدريس مى شود و بيش از چهل بار تجديد چاپ شده است. ۴ ـ فلسفۀ حقوق (۳ جلد)، گل سرسبد كتاب هاى دكتر كاتوزيان. او اين ۳ جلد كتاب را بيش از همۀ آثارش دوست دارد. البته جلد سوم اين مجموعه، منطق حقوق نام دارد. ۵ ـ حقوق مدنى: دكتر كاتوزيان بيش از ۲۰ جلد كتاب در باب موارد مختلف حقوق مدنى از جمله خانواده، تعهدات، قراردادها، مسئوليت هاى مدنى، ارث و وصيت و… نوشته است. ۶ ـ نظريۀ عمومى حقوق ۷ ـ كليات حقوق ۸ـ فرهنگ كاتوزيان ۹ ـ تاريخ انقلاب مشروطۀ ايران ۱۰ ـ آزادى انديشه و بيان: دكتر كاتوزيان اين كتاب را به سفارش سازمان ملل متحد در مورد آزادى انديشه و بيان در ايران نوشته است. اولين قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز توسط دكتر كاتوزيان تدوين شده است.
منبع: صفحه فیس بوک Nasser Katouzian
ناگفتههای سیروس ناصری از نقش ایران در سقوط صدام
در حال نگارش پایاننامه دکترای رشته مخابرات و رادار در دانشگاه لارنس آرکانزاس آمریکا بود که در ایران انقلاب شد. دفتری داشت مجهز به کامپیوتر شخصی که آن زمان یک امتیاز ویژه محسوب میشد. از امکاناتش برای پیگیری فعالیتهای انجمن اسلامی دانشجویان لارنس که عضوش بود، استفاده میکرد. هنگام انقلاب مشغول فعالیت در یک پروژه مهم با یکی از اساتید دانشگاه بود و چون به انگلیسی تسلط داشت، به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل رفت که خالی شده بود.
«تاریخ ایرانی» با این مقدمه ادامه داد: اصرار دوستان به ادامه کار پروژه تا نهایی شدن آن ثمری نداشت. حتی اصرار بر اینکه «شش ماه یا یک سال دیگر صبر کن تا این پروژه به نتیجه برسد. انقلاب که تمام نمیشود»، نتوانست مانع از رفتن او شود. رفت و در دفتر نمایندگی ایران مشغول کار شد.
یکی از دوستانش را هم برای دنبال کردن آن پروژه معرفی کرد؛ پروژهای که ۴ سال بعد ۶۰۰ میلیون دلار فروخته شد. حالا میگوید «اگر این پروژه را به پایان میرساندم یک بیل گیتس از نوع انقلابی میشدم.»
سیروس ناصری، بیل گیتس انقلابی نشد اما دیپلمات برجستهای شد که انقلاب زندگیاش را تغییر داد. قبل از انقلاب یک بار در آمریکا به خاطر شرکت در تجمعات و چنانکه خود میگوید «یک سری مسائل دیگر» دستگیر شده بود. انقلاب که شد ۲۲ ساله بود و یکباره وارد صحنهای شد که «از آن درکی نداشتم.» به دفتری رفت که دو نفر دیگر از دانشجویان ممتاز ایرانی در آمریکا به آنجا رفتند؛ محمدجواد ظریف و سعید امامی، وزیر خارجه فعلی و معاون اسبق وزیر اطلاعات.
ظریف در کتاب خاطراتش نوشته که همان اوایل انقلاب همراه ناصری و امامی در کمیته سوم سازمان ملل نشستند و در مشورت با هم تصمیم گرفتند قصه بزبز قندی را برای نمایندۀ آمریکا تعریف کنند که آمریکا هم باید پنجههایش را از زیر در وارد کند تا خون مردم ویتنام و فلسطین را بر دستهایش ببینند و بدانند غصهای که برای حقوق بشر ایران میخورد، غصۀ گرگ است؛ آنها خواستند با گفتن قصهای که به کودکان نشان میدهد «چطور با استعمار مبارزه کنند»، «مشت محکمی بر دهان استکبار» بکوبند. نمایندۀ آمریکا هم پاسخی نداشت جز اینکه بگوید: «نمایندۀ محترم ایران آن قدر برای این کمیته ارزش و اعتبار قائل است که افسانهای برای آن تعریف میکند.»
حالا سیروس ناصری، پس از گذشت ۳۵ سال از آن روزها به ویژهنامه «جستوجو»ی روزنامه اعتماد میگوید: «در آن زمان فکر میکردیم تا کسی چیزی میگوید حتی اگر به ایران بر نخورد و با دهها فرسنگ فاصله به اسلام بر بخورد نیز باید بایستیم و جوابش را بدهیم. ما دو سه نفری میخواستیم جواب عالم و آدم را بدهیم.» او سعید امامی را سخنور و با استعداد توصیف میکند که «اواخر به انجمن اسلامی آمد اما خیلی گل کرد و سخنران خیلی خوبی بود. ذهن طراحی هم داشت. اوایل انقلاب اصلا اینطور نبود که برنامه و تقسیم کاری داشته باشیم. یعنی چند نفر از بچههای انجمن اسلامی بودیم. ما چند تا دوست بودیم که با هم فکر میکردیم و تصمیم میگرفتیم که باید چه کار کنیم و عمل میکردیم.»
ناصری در این گفتوگوی تفصیلی، فضای دیپلماتیک ایران پس از شروع جنگ و نقشی که طی آن دوران ایفا کرد را روایت کرده است: «زمانی که جنگ شروع شده بود دیگر شوخی نبود. وزارت خارجه وارد مهلکه جنگ شده بود. عراق دیپلماتهای قدیمی داشت و اکثر کشورها با آن همراه بودند. ما کسی را در صحنه بینالمللی نداشتیم. هر جای دنیا هر جلسهای بود دعوایی هم بین ما و عراق بود. چند نفری بیشتر نبودیم و باید به همه اینها میرسیدیم. چند نفر بودند که مقداری زبان بلد بودند. ما تمام مدت از این جلسه به آن جلسه میرفتیم. صحنه عملی که ما ناگهان وارد آن شدیم خیلی زود دندههای ما را پهن کرد. در سن سی و یکی دو سالگی ما چم و خم کار را جوری یاد گرفتیم که شاید دیگران در هفتاد سالگی هم یاد نگیرند. در آن زمان ما باید خودمان یاد میگرفتیم، فکر میکردیم، طراحی میکردیم و عمل هم میکردیم. اصلا کسی در داخل فرصت گوش دادن به حرفها و توضیحات ما را نداشت.»
اولین مصاف جدی دیپلماتیک ایران و عراق، اجلاس وزرای خارجه کنفرانس اسلامی در مراکش بود. بحثهای زیادی درگرفت که کسی از ایران در آن شرکت نکند چون احتمال میدادند ایران را در این نشست محکوم کنند. اما در نهایت هیاتی با سرپرستی ناصری و آیتالله تسخیری راهی مراکش شدند: «آنها در این نشست قصد داشتند یک قطعنامه کاملا ضد ایرانی و به نفع عراق تصویب کنند. متن آن را هم از قبل در روزنامههای مراکش چاپ کردند. ما ساعت ۸ شب رفتیم جلسه و بعد از یک دعوای تمامعیار و سنگین ساعت ۴ صبح تمام شد. آخر این جلسه به اینجا ختم شد که وزیر خارجه مراکش آمد و از من خواهش کرد و گفت نه قطعنامهای خواهد بود و نه چیزی علیه شما. فقط اجازه بدهید که طارق عزیز ۱۰ دقیقه صحبت کند و در مورد ایران هم نخواهد بود. این ماجرای عجیبی بود. عراقیها خیلی دیپلماتهای قویای داشتند. وزیر خارجهشان هم حضور داشت. عربستان، مصر، کویت و فلسطین و اکثر اعضا هم از آنها حمایت میکردند. معذالک صحنه را باختند. طارق عزیز علنا وزرای همقطارش از جمله وزیر مراکشی را متهم به بیعرضگی کرد. اصلا انتظار نداشتند از مراکش دست خالی برگردند … در این ماجرا بدجور به ما باختند. بعد از آن درگیریهای دیپلماتیک ما و عراق در جلسات بینالمللی تشدید و پیچیدهتر شد و تا پایان جنگ ادامه داشت.
اختلافات جناح چپ با ولایتی
از جمله مشکلات وزارت خارجه در آن دوره، مخالفتهای جناح چپ با آن بود، چرا که به گفته ناصری، «دکتر ولایتی، وزیر امور خارجه به چپها تحمیل شده بود. اما به این دلیل که ولایتی منش خیلی متینی دارد و واقعا آدم موقری است و برخورد کردن با او و حذف به زور او آسان نیست، توانسته بود در وزارت خارجه بماند. اما چپها وقتی متوجه شدند که امثال من کمکم داریم در وزارت خارجه گل میکنیم، خیلی خوششان نمیآمد. رئیس اداره بودم اما همیشه با بچههای چپ و کل جناح چپ مشکل داشتیم. البته جالب است که با وجود اینکه اختلاف نظرها خیلی جدی و عمیق بود ولی روابط غالبا صمیمانه و گرم بود. شیرینترین بحثها بین کاظمپور و شیخالاسلام که کاملا در دو قطب مخالف حرف میزدند و همدیگر را دست میانداختند در میگرفت. در عین حال رفاقتشان هم عمیق بود و هنوز هم هست. امروز دیگر اینجوری نیست. خطکشیها زیادی سفت و سخت شده. آقای ولایتی خیلی روی ما تکیه میکرد. آنها هم با همه امکاناتشان یک حرف میزدند بعد ما هم حرف دیگری میزدیم و دعوا میشد. ما جناح نداشتیم اما وقتی حرف میزدیم آنها کم میآوردند. در نتیجه بحثهای وزارت خارجه همواره پرتنش بود. جنگ هم یک بحث عمده بود. چپیها میگفتند ما در جلسههای شورای امنیت نباید برویم و بنشینیم. آنها میگفتند اصلا نباید به شورای امنیت برویم و نباید نشان دهیم که اصلا شورای امنیت وجود خارجی دارد. برای مثال در جلساتی که ایران شرکت نمیکرد نماینده ما باید میرفت پشت در و از دیگران میپرسید که چه اتفاقی افتاده است تا بتواند گزارش بنویسد.«
ناصری در خاطرات خود به مجادلات طولانیاش با نماینده عراق اشاره کرده است: «نماینده عراق حرف میزد. ما هم جواب میدادیم و معمولا بحثها طولانی و سخت میشد. طرف ما معمولا ریاض القیسی نماینده عراق بود که برجستهترین دیپلمات این کشور بود. واقعا حراف عجیب و غریبی بود. مثل یک وکیل بسیار توانمند. البته الان که دیگر پیر شده، رفیق ما شده است. آن موقع در جنگ بودیم. من ۴۰ دقیقه صحبت کردم، نماینده عراق هم حدود ۴۰ دقیقه اما به ۲۰ تا ۳۰ دقیقه آخر که رسید طارق عزیز به او گفت که بلند شود و خودش جای او نشست. طارق عزیز خواست از وزن خودش استفاده کند. او در آن زمان وزیر خارجه عراق بود و من رئیس یک اداره وزارت خارجه ایران.«
مذاکرات خصوصی با برادر صدام
او همچنین مذاکرات خصوصی و محرمانهای نیز با برزان تکریتی، برادر ناتنی صدام داشته که دربارهاش میگوید: «وقتی که قرار شد جنگ خاتمه پیدا کند یک مذاکره رسمی در ژنو گذاشته شد اما بعد صدام یک پیام خصوصی به آقای هاشمی داد که اینگونه به نتیجه نمیرسیم و باید جلسه خصوصی بگذاریم. صدام برادرش را معرفی کرد و اصلا او را سفیر عراق در ژنو کرد تا مذاکره انجام شد. بعد هم در ایران بحث شد که نماینده ایران چه کسی باشد و آقای ولایتی هم من را پیشنهاد کردند. من چون گرفتار بودم فرد دیگری را پیشنهاد دادم اما در نهایت خودم مجبور شدم برای مذاکره بروم. همه مذاکرات خصوصی بود. بدترین مذاکراتی که میتواند برای کشور پیش بیاید مربوط به جنگ است. این همه شهید و جانباز بر جا مانده بود. اصلا عمق آن مساله با مذاکراتی که اکنون انجام میشود قابل مقایسه نیست. طرف مذاکرات در جنگ، دشمن ما بود؛ دشمنی لجوج و سرسخت. در داخل اما تندروهایی بودند که اذیت میکردند. همان تندروهایی که آقای روحانی خیلی عمیق با آنها مساله دارد. میگفتند با صدام به نتیجه رسیدن کاری ندارد. آنها میگفتند میتوان با صدام توافق کرد و این توافق آسان است. به همین دلیل توجیه داخلی مذاکرات خیلی دشوار بود. عراقیها تیمی ۵ یا ۶ نفره داشتند که مذاکرات را مینوشتند. جلسهها ۴ یا ۵ ساعت طول میکشید. محتوای مذاکرات توسط تیم عراقی مکتوب میشد و توسط برزان به دست صدام میرسید. صدام یکی دو روزه گزارشها را میخواند و دوباره تیم عراق آماده مذاکره بود. اما ما باید در هر مرحله با افراد مختلف در داخل ملاقات و آنها را نسبت به مذاکرات توجیه میکردیم. چون یک نفر که تصمیمگیرنده نیست. تا اینکه برسد به شورای عالی امنیت ملی. در آنجا هم گاهی چیز دیگری گفته میشد. هماهنگی داخلی خیلی سخت بود.»
ناصری با بیان اینکه مذاکرات با برزان بسیار فرسایشی بود، میافزاید: «جنگ در شرایط مناسبی در صحنه عملیاتی تمام نشد. ما هم میخواستیم عراق عقبنشینی کند، هم قرارداد ۱۹۷۵ و تبعات آن را بپذیرد و هم زمینه برای شناسایی عراق به عنوان آغازکننده و مسئول جنگ باز بماند. در داخل بعضیها حوصله این مذاکره فرسایشی را نداشتند و معتقد بودند میتوان به سادگی با صدام به مصالحه رسید. ولی بالاخره ما آنقدر حوصله کردیم تا آنها کوتاه آمدند و هم عقبنشینی و هم قرارداد ۱۹۷۵ را پذیرفتند. در مقابل خواستند که ما مسئولیت جنگ را در سازمان ملل دنبال نکنیم. ما باز هم به برزان جواب مثبت ندادیم. اینجا دیگر در داخل خیلی به ما انتقاد کردند که چرا کار را زودتر تمام نمیکنید. ولی باز هم صبر کردیم تا صدام ناچار شد به آقای هاشمی نامه بدهد و بدون اینکه از ما تعهدی گرفته باشد عقبنشینی کند و مهمتر از همه قرارداد ۱۹۷۵ را که به خاطرش جنگ را شروع کرده بود رسما بپذیرد. بعد از آن هم رفتیم مسئولیت شروع جنگ توسط عراق را از دبیرکل سازمان ملل گرفتیم که این شاهکار دکتر ظریف و دکتر خرازی بود«.
خنجر از پشت به صدام
ناصری در این گفتوگو به نقش ایران در سقوط صدام اشاره کرده ولی گفته بازگویی آن «حرکتهای ظریف» فعلا به مصلحت نیست. به گفته او «در خلال مذاکرات برزان چندین مرتبه بحثهای استراتژی منطقهای را مطرح میکرد و میگفت عراق و ایران به اضافه کویت میتوانند کنترل تأمین نفت را به دست بگیرند و عربستان را مهار کنند. یعنی به طرق مختلف نخ میداد که بیایید با هم متحد بشویم و منطقه را بیاوریم زیر نفوذمان. در داخل هم عدهای این بحث را میپسندیدند و استقبال میکردند. ما با این بحثها بازی بازی کردیم و زیر بار نرفتیم. بعد از حمله عراق به کویت هم بحثهای جالبی با هم داشتیم و با نظر آقای هاشمی و هماهنگی آقای روحانی حرکتهای ظریفی کردیم که فعلا نمیشود باز کرد ولی بعدها صدام آن را به عنوان «خنجر از پشت» مطرح کرد. خلاصه مطلب اینکه زمینه سقوط صدام هم که هدف غایی جنگ بود فراهم شد. البته خودش گور خودش را کند ولی ما هم بیتأثیر نبودیم. چیزی که بسیار نگرانکننده بود این بود که صدام در آن دوره احساس قدرت میکرد و عربهای منطقه از او ترسیده بودند. اگر حمله صدام به کویت به نتیجه میرسید ما میباید از آن به بعد سایه یک عراق بسیار قدرتمند را دور سرمان داشته باشیم. چنین وضعیتی برای ما بسیار خطرناک و غیرقابل پذیرش بود. یادتان میآید که اوایل حمله عراق گفته شده بود که سفیر آمریکا به صدام چراغ سبز داده است. فرانسویها هم به طور جدی دنبال این بودند که صدام با گرفتن امتیازاتی از کویت عقبنشینی کند. در چنین شرایطی عراق حداقل بوبیان را تصرف میکرد و کویت را از نظر سیاسی و اقتصادی تحت نفوذ خودش نگه میداشت. صحبتها با برزان در آن مقطع و پیغامهایی که از طریق او به صدام منتقل میشد نقش تعیینکننده در تنظیم وضعیت بسیار حساس آن زمان داشت. ولی فکر میکنم فعلا بازگویی این مطالب و صحبتها به مصلحت نیست. فقط میگویم که کارهای بسیار هوشمندانه، زیرکانه و حسابشدهای انجام شد.«
منبع:تاریخ ایرانی
سوءاستفاده از آبروی استاد
محمدرضا روحانی
محمدرضا روحانی
سوءاستفاده از آبروی استاد
امروز استاد برجسته حقوقدانان ایران، دکتر ناصر کاتوزیان در تهران در گذشت. فقدان این دانشمند فروتن و کمنظیر را به خانواده و همکاران و شاگردانش تسلیت میگویم.
در میهن آخوندزدهی ما که لاجوردیها به منصب دادستانی می رسند، امثال خلخالی، نیری، پورمحمدی، ریشهری، موسویتبریزی، محمدیگیلانی، رازینی، رئیسی، اژهای، لاریجانی، یزدی، شاهرودی، مقیسه، صلواتی، حداد، مرتضوی و ... به امر خمینی و خامنهای بر مسند قضا تکیه میزنند، طبیعی است که در انقلاب فرهنگی نظایر کاتوزیان را از دانشگاه اخراج کنند. این استاد به مدت ۱۱ سال از حق کارکردن محروم شد.
وقتی در ایام کهولت استاد در بستر احتضار است، حسن روحانی به فکر سوءاستفاده از وجاهت و احترام او میافتد. الهام امینزاده معاون حقوقی خود را به عیادت او میفرستد. بعدهم در روزنامههایشان از پیام حسن روحانی به دکتر کاتوزیان ذکر میکنند که «برای اجرای قانون اساسی همچنان به نظرات شما نیازمندیم» و به روزنامهها بنویسند و تلویزیون در بوق کند.
حسن روحانی بعد از فوت استاد او را «شخصیت دانشمند و پرتلاش ... و استاد گرانمایه» میخواند. این همه برای آن است که این مرد پاکدامن را آلوده نظام و لایت مطلقه فقیه کنند. از آبرو واحترام او نزد مردم، همکاران و دانشجویان سوءاستفاده نمایند.
واقعیت آنست که دکتر کاتوزیان به اتفاق دکتر احمد صادر حاجسیدجوادی، دکترلاهیجی، دکتر حبیبی و دکتر بنیصدر در همراهی با دولت موقت پیشنویس یک قانون اساسی تهیه کردند تا موضوع رسیدگی در مجلس قرار گیرد که نام آن «مجلس بررسی نهایی پیشنویس قانون اساسی» بود.
بر آن طرح انتقادات فراوانی وارد کردند. مهمترین آن اصل جدایی دین از دولت بود که بهای لازم به این اصل ندادند.
خمینی به آنان که در انتخاباتی برای «مجلس بررسی نهایی پیشنویس قانون اساسی» برگزیده شده بودند امر کرد که نام مجلس را عوض کنند که شد مجلس خبرگان قانون اساسی. بعد هم اصلاً اجازه طرح پیش نویس فراهم آورده را نداد. دستور جلسه مجلس را به زبان دان انداختند. بنابر این در مجلس خمینی ساختهی خبرگان هیچ گاه طرحی که دکتر ناصر کاتوزیان در تهیهی آن مداخله داشت مورد بحث قرار نگرفت. آن استاد مرتکب تبهکاری مشارکت در طرح قانون اساسی ولایت فقیه نبود. اگر چنین بود این همه مورد اقبال و احترام حقوقدانن و دانشجویان قرار نمیگرفت.
با این وصلهی ناچسب، جعل و اطلاعات گمراه کننده حسن روحانی و همدستان او میخواهند صاحب عزا شوند. و مراسم تشیع جنازه آن زندهیاد را به لوث وجود لباسشخصیها، بسیجیها و سربازان گمنام امام مصادره «انقلابی و اسلامی» کنند.
این تکرار سناریوی به خاکسپاری بانوی غزل ایران سیمین بهبهانی است. ارتجاع و استبداد ولایت خمینی یک بار دیگر مرزهای وقاحت و بیشرمی را میشکنند با سوءاستفاده از آبروی استاد ناصر کاتوزیان.
محمدرضا روحانی
۱۱ شهریور ۱۳۹۴
قدمگاه و جسم رنجور امیر انتظام + فیلم
محمد نوریزاد
محمد نوریزاد
یک: من امروز - چهارشنبه - از ساعت پنج و نیم عصر، سپید پوش و پرچم به دوش در مقابل درِ اصلی سفارت سابقِ آمریکا قدم خواهم زد.... برای چه؟ شاید برای این که به خود ثابت کنم: تا چه اندازه برای فردای سرزمینم حساسم.
دو: دیروز صبح ساعت ده بود که دکتر سید محمد سیف زاده - یکی از نام آورترین و پاک ترین و با تجربه ترین و با سواد ترین وکلای مستقل - را از زندان رجایی شهرِ کرج آوردند به یک دندانپزشکی در تهران. رفتم و درهمان دندانپزشکی دیدمش. جناب پیمان عارف و خانواده ی آقای سیف زاده نیز آمده بودند. از این ملاقات هم خواهم نوشت.
سه: عصر دیروز رفتم منزل دکتر مسعود پدرام، پژوهشگر ارشد علوم سیاسی و فعال ملی مذهبی که تازه از زندان اوین به مرخصی چهار روزه آمده بود. در باره ی این ملاقات نیز خواهم نوشت.
چهار: دیشب، سرِ شب بود که رفتم منزل جناب مهندس عباس امیر انتظام. روز قبلش با وی تلفنی صحبت کرده و صدای خسته و بیمارش را شنیده بودم. آنچه که از امیرانتظام دیدم، دماوندِ ناپیدایی بود گمشده در میان غباری از بی خبری و غفلتِ ما ایرانیان. جسمش رنجور بود و صدایش به سختی ارتفاع می گرفت. تجسم این که یک ایرانیِ انسان و پاک و خردمند و وطن پرست و متخصص و جهاندیده سی و شش سال از ناب ترین مقطع عمرش را اسیر و زندانی نظامی باشد که بهترین هایش علم الهدی ها و جنتی ها و احمد خاتمی ها و فلاحیان هایند، درد آور که نه، بل تأسفبار و مشمئز کننده است.
همسرش کجا بود؟ آواره ی داروخانه ها برای یافتنِ داروهای خاص. می گویم: این روزها جناب امیر انتظام روزهای سختی را گذران می کند. پیشنهاد می کنم آب اگر در دست دارید بر زمین بگذارید و از هر کجای ایران به دیدار این دماوند بی ادعا بروید. نه برای روحیه دادن به وی. بل برای روحیه گرفتن از وی. منزلش؟ الهیه - مجتمع مسکونی لاله. نمی دانم چرا از وی پرسیدم: ضرر نکرده اید از این که بخش وسیعی از عمر خود را بخاطر پایداری و ایستادگی بر سر حق و حقیقت و وطن از کف داده اید؟ پاسخش؟ این فیلم را ببینید و پاسخش را از خودِ جناب امیر انتظام بشنوید:
محمد نوری زاد دوازدهم شهریور نود و سه - تهران
منبع:سایت نوریزاد
رد گفته های محمود دولت آبادی در باره ی سیمین بهبهانیرد گفته های محمود دولت آبادی در باره ی سیمین بهبهانی
باز هم عافیت طلبی محمود دولت آبادی
مصاحبه ی بهروز خباز با اکبر معصوم بیگی عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران
رادیو همبستگی: با سلام، و تسلیت به شما و اعضای کانون نویسندگان ایران.
اکبر معصوم بیگی: من هم به شما و همه ی مردم ایران و همه ی دوستداران سیمین و دوستداران شعر و ادب متعهد و اجتماعی ایران تسلیت می گویم.
رادیو همبستگی: در بیانیه ی کانون از خصایص شریف و انسانی سیمین یاد شده، از بزرگمنشی و دریادلی او. شما در باره ی خصایص شریف و انسانی سیمین برای ما بگویید.
اکبر معصوم بیگی: سیمین خانم زن بسیار شجاعی بود و سر نترسی داشت و به خصوص در چنگاچنگ شدن با نیروهای تاریکی و ظلمت و جهل، بسیار زن پردلی بود. هرگز من ندیدم که در برابر ستم قدمی به واپس بگذارد. خوب یادم هست بعد از قتل های سیاسی پاییز 77 ، در آغاز جلسه ی نشست عمومی کانون که قرار بود هیئت موقت را انتخاب کنیم، ایشان چند کلمه ای صحبت کرد و در آنجا گفت: " من با ورودم به کانون[از] سال 58 در واقع کل زندگی ام تغییر کرد. این سیر را می توانیم در شعر سیمین هم ببینیم که به حق می توان گفت که پس از انقلاب، تعهد اجتماعی در شعر های سیمین قوت و جان و نیروی تازه ای می گیرد که شاید در قیاس با قبل از انقلاب این ویژگی کمرنگ تر بود ولی بعد از انقلاب، این نیروی پرشور، این نیروی خروشان و در واقع این جوشش را ما می بینیم. در تمام دوره ی همکاری من با سیمین خانم همیشه او را در صف مقدم می دیدم، شما در تمام آنچه بر نویسندگان این مملکت گذشت، در همه ی آن مسائلی که گذشت سیمین خانم اولین کسی بود که در هر جا حاضر می شد، هیچوقت شما او را دومین نفر نمی دیدید. هیچوقت باکی از برخورد نداشت و همیشه اعضا را تشویق می کرد و البته واقعیت این است که او یک نقطه ی بسیار گرم و جوشان برای همه ی ما بود، نقطه ی اتکا بود. نمی دانم دوستان می دانند یا نه، هر سال بلا استثنإ از جمله همین نوروز 93 ما وقت قبلی تعیین می کردیم مثلا دهم یا یازدهم همه جمع می شدیم برای برنامه ای که داشتیم. ایشان سینه ای فراخ داشتند برای ما نویسندگان و همکاران و برای همه ی مردم. یعنی زمانی که شما در آن روز می دیدید که از هر صنفی از مردم پیش او می آمدند و او حقیقتا از هیچ چیزی درحق مردم فروگذار نمی کرد و گاهی اوقات تا پاسی از شب این آمدن جمعیت ادامه داشت. انعکاس این واقعیت را در شعرش هم می بینید، شعر هایی که به دلیل وزن های جدیدی که سیمین در عروض به شعر فارسی افزود، یک محقق ارجمند در واقع سیمین را نیمای غزل نامیده بود. اگر بخواهم در باره ی دلیری ایشان در مقابله با سانسور، در مقابله با فشار و زور و ستم بگویم بسیار [طولانی] خواهد شد.
رادیو همبستگی: از شیفتگی سیمین بهبهانی در کانون نویسندگان صحبت کردیم و ما بارها شاهد این حضور درخشان ایشان در تجمعاتی که کانون فراخوان می داد و همچنین جلسات خود کانون و ستم ستیزی او، آیا در رابطه با زاویه داشتن خانم سیمین بهبهانی [با کانون] شما چیزی شنیدید؟ گویا در این رابطه با بی بی سی یک صحبتی شده.
اکبر معصوم بیگی: به قول یک فیلسوف ارجمند که می گوید بگذارید از میانه آغاز کنیم، بگذارید من هم از میانه آغاز کنم. ببینید، آن چه در بی بی سی آمد، گفته ی آقای محمود دولت آبادی بود و تا آنجایی که من [گفته های او را] یادداشت کردم، ایشان می گوید: « تا وقتی که من بودم ایشان بود و وقتی من کانون را ترک کردم و آمدم بیرون، بعد از چندی من ایشان را دیدم که گفت من هم همین کار را کردم و نتوانستم آن جا بمانم.»
آقای دولت آبادی مدرکی ارائه نمی کند، کوچکترین مدرکی ارائه نمی کند.
اول من این نکته را بگویم که رسانه هایی مثل بی بی سی به وظایف روزنامه نگاری خودشان عمل نمی کنند و اگر عناد نداشته باشند کارشان را بلد نیستند. ببینید، مصاحبه کردن با کسی که از سال 79 تقریبا هیچ وقت توی کانون نبوده، آن هم در باره ی زنی که تا آخرین دم حیات در کانون نویسندگان و پذیرای کانونی ها بوده، به نطر من فقط نشاندهنده ی بی لیاقتی رسانه ای و نشاختن رسالت رسانه است. من با سند و مدرک این را نشان خواهم داد که آیا خانم سیمین بهبهانی با کانون زاویه داشته یا نداشته است.
کانون نویسندگان ایران از سال 88 نشریه ای منتشر میکند به نام «خبرنامه ی کانون نویسندگان ایران، اندیشه ی آزاد» در دنباله ی نشریه ای که در سال 58 در می آمده. شما در شماره ی 5 اندیشه ی آزاد دی ماه 1391 مصاحبه ی مفصلی می بینید از سیمین تحت عنوان «آنچه باید در نوشته ها بدرخشد آزادی است» این مصاحبه در نشریه ی اندیشه ی آزاد به طور مفصل آمده. راه دور نرویم، بیاییم نزدیک تر، در همین 28 مرداد93 خانم سیمین بهبهانی از این جهان رفته ، در اواخر اسفند ماه، یک هفته مانده به سال 93، «اندیشه ی آزاد» در واکنش به سخنان معاون وزیر ارشاد آقای عباس صالحی، ویژه نامه شماره ی 2 را درآورد که در این ویژه نامه این اشخاص مقاله دارند: اولین مقاله یادداشتی است از سیمین بهبهانی، بعد به ترتیب کیوان باژن، علیرضا جباری، فرخنده حاجی زاده، محسن حکیمی، قباد حیدر، رضا حیرانی، عی اشرف درویشیان، فریبرز رئیس دانا، ناصر زرافشان، سیدعلی صالحی، نسرین ضیایی، فرزانه طاهری، علی عبداللهی، اکبر معصوم بیگی، داریوش معمارو آقای حافظ موسوی. در صفحه ی 6 این ویژه نامه، که من حاضرم این را اسکن کنم که شما اگر سایت دارید در آنجا بیاوریدکه البته در اینترنت هم هست. در صفحه ی 6 خانم بهبهانی این یادداشت را در واکنش به حرف های آقای عباس صالحی گذاشته که من عینا برایتان می خوانم چون چند خط بیشتر نیست. ایشان این گونه ادامه می دهند: « من به عنوان دبیر پیشین و عضو همیشگی کانون نویسندگان ایران با هرگونه دخالت در آرمان های آزادی طلبانه ی اعضای این کانون ارجمند مخالفم زیرا در منشور آن بر پاسداری از آزادی بی هیچ حصر و استثنإ در امر نشر و بیان اندشه تأیید شده و دخالت در اجرای این مرام خلاف منشور کانون است. این در اشاره به پوست اندازی ها. نکتهی دیگر آن که من پوست اندازی را تنها در مارها دیده بودم و در مورد انسان ها تصور نمی کردم. این هم نیاز به یادآوری و تأکید دارد که در موقعیت کنونی، کانون نویسندگان ایران موظف است در برابر هرگونه سلب آزادی ایستادگی جدی کند.»
کسی که این یادداشت را در اسفند 92 نوشته و در همین فروردین 93 کانونی ها را با آغوش باز پذیرفته کدام زاویه را با کانون داشته؟ آقای دولت آبادی از کدام زاویه صحبت می کند؟ کجا خانم بهبهانی گفته «من هم آمدم بیرون»؟!!! آقای دولت آبادی یا حالش خراب است یا حواسش بجا نیست که این احتمال را می شود داد. یا به اعتقاد من، صریح بگویم، مأموریت دارد، مأموریت دارد بر ضد کانون بزند و این اولین بار ایشان نیست . ایشان در این دو سه سال اخیر بارها با ضد کانونی ترین نشریه ها، نشریه هایی وابسته به محمد قوچانی و دار و دسته ی رفسنجانی مصاحبه کرده و در آن جا بر ضد کانون حرف هایی زده. باز با همین نشریه ها مصاحبه کرده و در آن جا اشاره کرده به قضایای قتل های زنجیره ای سال 77 و آن قتل ها را ناشی از دیدگاه سیاسی بعضی از اعضای کانون دانسته. حقیقتا من برای امثال آقای دولت آبادی متأسفم که بعد از عمری کار و زندگی کارش به جایی کشیده شده که دروغ می گوید. ببینید صحبت های من نظر شخصی من است و هیچ ربطی به کانون به طور مستقیم ندارد برای من جای تأسف است که آقای دولت آبادی که یک زمانی در جبهه ی حقیقت و راستی بوده و حالا در این سن و سال دروغ می گوید؛ من برای شما این دو شماره را خواندم، و این مدارک را من رو کردم. آقای دولت آبادی دروغ می گوید و این دروغ، ضربه به کانون است. خانم بهبهانی تا آخرین دم حیات با کانون بوده، و خود می گوید که دبیر پیشین و عضو همیشگی کانون نویسندگان ایران بوده است.
رادیو همبستگی: آقای معصوم بیگی اگر نکته ی پایانی را اگر مایلید از شما می شنویم.
اکبر معصوم بیگی: نکته ی پایانی که که می خواهم به نظر شما برسانم در باره ی غائله ای است که بر سر تشییع و خاکسپاری خانم بهبهانی پیش آمده. در شبکه های اجتماعی و در جاهای دیگر باز ضدکانونی هایی به تحریک از طرف ما بهتران ، در واقع شایع کردند که کانون این مراسم را تحریم کرده، هرگز چنین چیزی نبوده؛ واقعیت این است که قضیه از روز مرگ خانم بهبهانی آغاز شد؛ از همان روز آشکار بود که عده ای تمام کوشش شان را می خواهند بکار ببرند تا دست کانون را از ماجرای تشییع و خاکسپاری کوتاه کنند. همان کسانی که در واقع باعث شدند و کمک کردند تا به وصیت خانم بهبهانی عمل نشود؛ وصیتی که می گفت:« یک: من را در امامزاده طاهر دفن کنید. دو: من نمی خواهم در جلوی تالار وحدت تشییع شوم.»
هیئت دبیران کانون هرگز از بعد از یک تاریخی به جلوی تالار وحدت نرفته به این علت که یک : این تالار را «تالار رودکی مصادره شده» می داند. دو: در آن جا اتفاقاتی افتاده من فقط یک نمونه را برای این که وقت شما را زیاد نگیرم ذکر می کنم که البته نمونه های دیگری هم پشت سرش آمده. یک نمونه در موقع دفن احمد محمود بود در سال 79 . در تالار وحدت که یک تالار کاملا دولتی است و متعلق به ارشاد و مراسمی معمولا در آن جا اجرا می شود؛ و این مراسم مطلقا عرفی نیست و با مراسم خاصی همراه است. برای نمونه در قضیه ی تشییع جنازه ی آقای احمد محمود، آقای دولت آبادی پشت تریبون رفت، بعد از دو سه کلمه ای که صحبت کرد رو کرد به آقای عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد و گفت: «من متأثرم و از بس تأثر خاطر به من دست داده از آقای دکتر مهاجرانی خواهش می کنم تریبون و بلندگو را بگیرند و ایشان صحبت بکنند.» دوستان! کانون نویسندگان ایران، کانون نویسندگان مستقل است. مستقل از هر قدرتی، از هر حزب و سازمان سیاسی؛ مطلقا هیئت دبیران این کانون به جایی نخواهد رفت که آدم دروغگویی که این دروغ ها را بر ضد خانم بهبهانی و کانون به هم بافته همین آدم بخواهد بیاید در آن جا گردانندگی مجلس را به عهده داشته داشته باشد. برای ما جمعه مسجل بود که ممکن است همین حادثه ای که در آن زمان در مورد احمد محمود و بعد ها در مورد آدمهای متعدد دیگر از جمله فریدون مشیری، خسرو شکیبایی، علی حاتمی، پرویز مشکاتیان و محمدعلی فردین نیز اتفاق افتاده بود، باز هم صورت بگیرد. لازم است من این توضیح را بدهم هیئت دبیران کانون چون می دانست سرانجام گردانندگی مجلس به دست آقای محمود دولت آبادی و اذنابش می افتد و از بیم آن که همان ماجراهایی اتفاق بیفتد که در مورد احمد محمود افتاد، شخصا ، شش نفر اعضای هیئت دبیران تصمیم گرفتند به مراسم تشییع نروندکه با یک عمل انجام شده مواجه نشوند. در هیچ بیانیه ای کانون نویسندگان هرگز به کسی نگفته که به این مراسم نروند و هرگز هم نگفته بروند. ما، این را تأکید می کنم، دوستان شما هم در آن رادیو بدانند کانون نویسندگان ایران هر اظهار نظری که بخواهد بکند این اظهار نظر را از طریق بیانیه ها و اطلاعیه هایش انجام می دهد. از جمله من دیدم که یک نفر نظر شخصی داده بود که اصلا ربطی به ما ندارد. همین حرف هایی که من می زنم به عنوان عضو هیئت دبیران حرف های من و نظر شخصی من است در باره ی کانون؛ هرکدام از اعضای هیئت دبیران حق دارند همین اظهار نظر را به طور فردی بگویند اما نظر جمعی ما از طریق بیانیه ها و اطلاعیه ها اعلام می شود. همین بیانیه ی کانون [در باره ی مرگ سیمین بهبهانی] که شما بخش اولش را خواندید، بیانه ی تیپی است که کلا هیئت دبیران بر آن صحه گذاشته است. ولی حرف های من ممکن است مورد قبول کسان[اعضای] دیگر نباشد. بنا براین من خواهشم این است که کسانی که برایشان شبهه پیش آمده بگویم که هرگز، هرگز کانون چیزی را تحریم نکرده این کلمات سنگین تر از این حرفهاست؛ چنین چیزی نبود. هیئت دبیران ترجیح داده [در مراسم حضور پیدا نکند] چون دیده در میانه ی ماجرا جریان به دست کسانی افتاده و آن کسان به هر حال مایلند یک مراسم بی خاصیت فراهم بیاورند ؛ در طی آن مراسم از کارهای سیمین بهبهانی، از سانسور ستیزی اش، از ستم ستیزی اش، از کتک خوردن هایش در پارک دانشجو، از مبارزاتش برای احقاق حقوق زنان، از این ها اصلا سخن نرود و هیچ زنی نیاید سخنرانی کند یا شعر بخواند. چون می دانستیم و می توانستیم پیش بینی کنیم و حتی پیش بینی بدتر این بود که ممکن است واقعا یک معاون وزیر یا یک وزیر بیاید سخنرانی کند. برای ما قابل تحمل نیست زیر سایه ی هیچ قدرتی قرار بگیریم. به همین علت بود که شش نفر اعضای هیئت دبیران ترجیح شخصی شان بود که [به مراسم]نروند و کسی را هم منع نکردندو کسی راهم برای رفتن تشویق نکردند.
رادیو همبستگی: آقای معصوم بیگی از شما تشکر می کنیم و برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
اکبر معصوم بیگی: خواهش می کنم.
مهاجرانی خواهش می کنم تریبون و بلندگو را بگیرند و ایشان صحبت بکنند.» دوستان! کانون نویسندگان ایران، کانون نویسندگان مستقل است. مستقل از هر قدرتی، از هر حزب و سازمان سیاسی؛ مطلقا هیئت دبیران این کانون به جایی نخواهد رفت که آدم دروغگویی که این دروغ ها را بر ضد خانم بهبهانی و کانون به هم بافته همین آدم بخواهد بیاید در آن جا گردانندگی مجلس را به عهده داشته داشته باشد. برای ما جمعه مسجل بود که ممکن است همین حادثه ای که در آن زمان در مورد احمد محمود و بعد ها در مورد آدمهای متعدد دیگر از جمله فریدون مشیری، خسرو شکیبایی، علی حاتمی، پرویز مشکاتیان و محمدعلی فردین نیز اتفاق افتاده بود، باز هم صورت بگیرد. لازم است من این توضیح را بدهم هیئت دبیران کانون چون می دانست سرانجام گردانندگی مجلس به دست آقای محمود دولت آبادی و اذنابش می افتد و از بیم آن که همان ماجراهایی اتفاق بیفتد که در مورد احمد محمود افتاد، شخصا ، شش نفر اعضای هیئت دبیران تصمیم گرفتند به مراسم تشییع نروندکه با یک عمل انجام شده مواجه نشوند. در هیچ بیانیه ای کانون نویسندگان هرگز به کسی نگفته که به این مراسم نروند و هرگز هم نگفته بروند. ما، این را تأکید می کنم، دوستان شما هم در آن رادیو بدانند کانون نویسندگان ایران هر اظهار نظری که بخواهد بکند این اظهار نظر را از طریق بیانیه ها و اطلاعیه هایش انجام می دهد. از جمله من دیدم که یک نفر نظر شخصی داده بود که اصلا ربطی به ما ندارد. همین حرف هایی که من می زنم به عنوان عضو هیئت دبیران حرف های من و نظر شخصی من است در باره ی کانون؛ هرکدام از اعضای هیئت دبیران حق دارند همین اظهار نظر را به طور فردی بگویند اما نظر جمعی ما از طریق بیانیه ها و اطلاعیه ها اعلام می شود. همین بیانیه ی کانون [در باره ی مرگ سیمین بهبهانی] که شما بخش اولش را خواندید، بیانه ی تیپی است که کلا هیئت دبیران بر آن صحه گذاشته است. ولی حرف های من ممکن است مورد قبول کسان[اعضای] دیگر نباشد. بنا براین من خواهشم این است که کسانی که برایشان شبهه پیش آمده بگویم که هرگز، هرگز کانون چیزی را تحریم نکرده این کلمات سنگین تر از این حرفهاست؛ چنین چیزی نبود. هیئت دبیران ترجیح داده [در مراسم حضور پیدا نکند] چون دیده در میانه ی ماجرا جریان به دست کسانی افتاده و آن کسان به هر حال مایلند یک مراسم بی خاصیت فراهم بیاورند ؛ در طی آن مراسم از کارهای سیمین بهبهانی، از سانسور ستیزی اش، از ستم ستیزی اش، از کتک خوردن هایش در پارک دانشجو، از مبارزاتش برای احقاق حقوق زنان، از این ها اصلا سخن نرود و هیچ زنی نیاید سخنرانی کند یا شعر بخواند. چون می دانستیم و می توانستیم پیش بینی کنیم و حتی پیش بینی بدتر این بود که ممکن است واقعا یک معاون وزیر یا یک وزیر بیاید سخنرانی کند. برای ما قابل تحمل نیست زیر سایه ی هیچ قدرتی قرار بگیریم. به همین علت بود که شش نفر اعضای هیئت دبیران ترجیح شخصی شان بود که [به مراسم]نروند و کسی را هم منع نکردندو کسی راهم برای رفتن تشویق نکردند.
رادیو همبستگی: آقای معصوم بیگی از شما تشکر می کنیم و برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
اکبر معصوم بیگی: خواهش می کنم.
رجسته کردن نقش عوامل خارجی، برای توجیه مسئولیت گریزی شخصی یا تشکیلاتی حنیف حیدرنژاد
برجسته کردن نقش عوامل خارجی، برای توجیه مسئولیت گریزی شخصی یا تشکیلاتی
حنیف حیدرنژاد
حنیف حیدرنژاد
روز دهم شهریور 1393 و همزمان با اولین سالگرد قتل عام 52 نفر از مجاهدین ساکن در قرارگاه اشرف، مریم رجوی در مراسمی در پاریس سخنرانی کرد. وی در سخنرانی اش از جمله به افزایش خطرات امنیتی در عراق و وخیم تر شدن شرایط زندگی ساکنین کمپ لیبرتی اشاره کرد و از جمله گفت: "دولت آمریکا و ملل متحد به خاطر تعهدات مکتوب و مکررشان، باید از دولت جدید عراق بخواهند امنیت و حفاظت ساکنان را تضمین نموده، موانع موجود در مقابل تأمین الزامات امنیتی را بردارد، دسترسی آزادانه به خدمات پزشکی و لجستیکی را تضمین کند، 7 گروگان اشرفی را آزاد کند و با استقرار یک واحد کلاه آبی ملل متحد در لیبرتی و تحقیقات ملل متحد در باره 6 قتل عام موافقت کند و مسئولان این همه جنایت را در قبال عدالت قرار دهد." [1]
تمام آنچه که مریم رجوی برای ساکنین لیبرتی درخواست می کند، نشان از طرح و برنامه برای نگه داشتن آنها در عراق دارد. تنها خواستی که بر آن تاکید نمی شود "انتقال سریع ساکنین لیبرتی به کشورهای ثالث" است. آیا او اجازه دارد در شرایط به شدت بحرانی عراق که خطر مرگ و قتل عام ساکنین کمپ لیبرتی را تهدید می کند، بجای آنها تصمیم بگیرد؟
آذر 1392 دبیرخانه شورای ملی مقاومت در اطلاعیه ای در مورد پبام مریم رجوی خطاب به اعتصاب غذا کنندگان برای پایان اعتصاب غذای 108 روزه در لیبرتی نوشت: "خانم رجوي پيش از اين بارها با ارسال پيام ها و از طريق فرستادگان ويژه اش تلاش كرده بود اعتصابيوني كه در شرايط وخيم جسمي به سر مي برند از اعتصاب خارج كند، اما با اين حال بسياري از آنها بيش از 100 روز و بعضا تا 108 روز را در اعتصاب غذا بسر بردند." [2]
اطلاعیه فوق به دنبال آن بود تا این احساس را به خواننده القاء کند که گوئی ساکنین کمپ لیبرتی خود می توانند مستقل تصمیم بگیرند و آنقدر در انتخابشان آزاد هستند که حتی پیام و "فرستادگان ویژه" مریم رجوی نیز بر تصمیم گیریشان اثر ندارد.
یک سال بعد از آن، در مراسمی در پاریس، این مریم رجوی است که می گوید باید در لیبرتی چه بشود یا نشود. او از نجات جان و انتقال ساکنین لیبرتی سخنی نمی گوید و این بار سخنی از خواسته "نمایندگان ساکنین لیبرتی" یا "فرستادگان ویژه" ای که خواست آنها را به مریم رجوی رسانده باشند، نمی باشد.
مریم رجوی به قتل عام شدگان در اشرف اشاره می کند، بی آنکه به مسئولیت خود و مسعود رجوی در نگه داشتن آن افراد در اشرف اشاره کند و بی آنکه به این سوال پاسخ دهد که چرا باید آنها در آنجا می ماندند تا کشته شوند؟ امروز نیز مسعود و مریم رجوی به این سوال که چرا باید نزدیک 2800 نفر در کمپ لیبرتی باقی بمانند، پاسخی نمی دهند. عدم پاسخگوئی آنها اما، چیزی از مسئولیتشان کم نخواهد کرد.
مسعود و مریم رجوی و دیگر رهبران مجاهدین با پاسخگوئی بیگانه بوده و عادت کرده اند که "مسئولیت" را در هر مورد به گردن عوامل خارجی بیاندازند. مسئولیت گریزی در رهبری مجاهدین تا آنجا نهادینه شده که حتی در مورد داعش و دولت اسلامی که وحشیگیری و بربریت آنها در آدم کشی غیر قابل انکار بوده و خودشان با افتخار فیلم جنایت هایشان را هم پخش می کنند، در مورد داعش و دولت اسلامی نیز، مسئولیت جنایتکاری آنها را به گردن عوامل بیرونی می اندازند. دقت کنید: "آدمکشی و شقاوت گروه داعش در عراق و سوریه، کشتار ایزدیها، سرکوب و تحقیر مسیحیان و زنان و سربریدن خبرنگاران بیگناه در منتهای قساوت توسط این گروه، وجدان مردم جهان را جریحه دار کرده است.
به همین صورت، باندهای تروریستی تحت امر رژیم ایران در عراق، مانند عصائب ، کتائب و 9 بدر با قتل عام مکرر زندانیان، انفجار مساجد و کشتار نمازگزاران در ابعاد وحشتناکی به قتل و غارت و ارعاب مشغولند.
اما روشن است که رشد و گسترش این جریانهای افراطی و تروریستی و ضداسلامی، قبل از هر چیز، ناشی از سلطه رژیم ایران بر عراق و سیاستهای سرکوبگرانه مالکی علیه اهل تسنن است. از این رو، هر چند مقابله با داعش امری مطلقا ً ضروریست، ولی این مقابله بدون خلع ید از رژیم ولایت فقیه و باندهای تروریستی اش در عراق، آب در هاون کوبیدن است." [1]
در جمله پردازی های فوق، داعش و دولت اسلامی در درجه اول مسئول جنایت هایشان شناخته نمی شوند، بلکه "تروریسم و افراطی گری" آنها "قبل از هر چیز" معلول و ناشی از سلطه رژیم ایران بر عراق است. با این منطق اگر به تحولات نگاه شود، دلایل و زمینه های سیاسی که در شکل گیری و رشد یک پدیده دخالت دارند، می توانند مسئولیت فردی یا سازمانی را کم رنگ کرده و یا حتی به کنار بزنند. با همین منطق، تا زمانی که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در ایران موجودیت دارد، هر عمل و تصمیم گیری رهبری مجاهدین، هر چند اشتباه و هر چند به قیمت خون و جان دیگران هم تمام شود، قابل پرسش گری نیست. اینگونه است که رهبری مجاهدین با بزرگ کردن نقش رژیم، به خود کارت سفیدی می دهد که هر اشتباهی می خواهد انجام دهد، بی آنکه امروز یا فردا خود را در مقابل آن پاسخگو بداند، چرا که در منطق آنها "قبل از هر چیز" این عوامل بیرونی هستند که زمینه ساز تصمیم آنها و عواقب خونبارش شده است.
آیا جنایتکار بودن رژیم جمهوری اسلامی و تلاش این رژیم برای تسلط بر عراق از مسئولیت رهبران سازمان مجاهدین در پاسخگوئی آنها نسبت به سیاست ها و تصمیم گیری هایشان می کاهد؟
و آیا، اینکه عوامل و معادلات خارجی (خارج از تصمیم گیری های رهبری سازمان مجاهدین)، که تشدید کننده خطرات در عراق و زمینه ساز کشتار و خونریزی بیشتر در آن کشور هستند، اتفاقا مسئولیت این رهبری را نسبت به اتخاذ تصمیم گیری هایش در نجات هر چه سریع تر جان ساکنین کمپ لیبرتی افزایش نمی دهد؟
تمام آنچه که مریم رجوی برای ساکنین لیبرتی درخواست می کند، نشان از طرح و برنامه برای نگه داشتن آنها در عراق دارد. تنها خواستی که بر آن تاکید نمی شود "انتقال سریع ساکنین لیبرتی به کشورهای ثالث" است. آیا او اجازه دارد در شرایط به شدت بحرانی عراق که خطر مرگ و قتل عام ساکنین کمپ لیبرتی را تهدید می کند، بجای آنها تصمیم بگیرد؟
آذر 1392 دبیرخانه شورای ملی مقاومت در اطلاعیه ای در مورد پبام مریم رجوی خطاب به اعتصاب غذا کنندگان برای پایان اعتصاب غذای 108 روزه در لیبرتی نوشت: "خانم رجوي پيش از اين بارها با ارسال پيام ها و از طريق فرستادگان ويژه اش تلاش كرده بود اعتصابيوني كه در شرايط وخيم جسمي به سر مي برند از اعتصاب خارج كند، اما با اين حال بسياري از آنها بيش از 100 روز و بعضا تا 108 روز را در اعتصاب غذا بسر بردند." [2]
اطلاعیه فوق به دنبال آن بود تا این احساس را به خواننده القاء کند که گوئی ساکنین کمپ لیبرتی خود می توانند مستقل تصمیم بگیرند و آنقدر در انتخابشان آزاد هستند که حتی پیام و "فرستادگان ویژه" مریم رجوی نیز بر تصمیم گیریشان اثر ندارد.
یک سال بعد از آن، در مراسمی در پاریس، این مریم رجوی است که می گوید باید در لیبرتی چه بشود یا نشود. او از نجات جان و انتقال ساکنین لیبرتی سخنی نمی گوید و این بار سخنی از خواسته "نمایندگان ساکنین لیبرتی" یا "فرستادگان ویژه" ای که خواست آنها را به مریم رجوی رسانده باشند، نمی باشد.
مریم رجوی به قتل عام شدگان در اشرف اشاره می کند، بی آنکه به مسئولیت خود و مسعود رجوی در نگه داشتن آن افراد در اشرف اشاره کند و بی آنکه به این سوال پاسخ دهد که چرا باید آنها در آنجا می ماندند تا کشته شوند؟ امروز نیز مسعود و مریم رجوی به این سوال که چرا باید نزدیک 2800 نفر در کمپ لیبرتی باقی بمانند، پاسخی نمی دهند. عدم پاسخگوئی آنها اما، چیزی از مسئولیتشان کم نخواهد کرد.
مسعود و مریم رجوی و دیگر رهبران مجاهدین با پاسخگوئی بیگانه بوده و عادت کرده اند که "مسئولیت" را در هر مورد به گردن عوامل خارجی بیاندازند. مسئولیت گریزی در رهبری مجاهدین تا آنجا نهادینه شده که حتی در مورد داعش و دولت اسلامی که وحشیگیری و بربریت آنها در آدم کشی غیر قابل انکار بوده و خودشان با افتخار فیلم جنایت هایشان را هم پخش می کنند، در مورد داعش و دولت اسلامی نیز، مسئولیت جنایتکاری آنها را به گردن عوامل بیرونی می اندازند. دقت کنید: "آدمکشی و شقاوت گروه داعش در عراق و سوریه، کشتار ایزدیها، سرکوب و تحقیر مسیحیان و زنان و سربریدن خبرنگاران بیگناه در منتهای قساوت توسط این گروه، وجدان مردم جهان را جریحه دار کرده است.
به همین صورت، باندهای تروریستی تحت امر رژیم ایران در عراق، مانند عصائب ، کتائب و 9 بدر با قتل عام مکرر زندانیان، انفجار مساجد و کشتار نمازگزاران در ابعاد وحشتناکی به قتل و غارت و ارعاب مشغولند.
اما روشن است که رشد و گسترش این جریانهای افراطی و تروریستی و ضداسلامی، قبل از هر چیز، ناشی از سلطه رژیم ایران بر عراق و سیاستهای سرکوبگرانه مالکی علیه اهل تسنن است. از این رو، هر چند مقابله با داعش امری مطلقا ً ضروریست، ولی این مقابله بدون خلع ید از رژیم ولایت فقیه و باندهای تروریستی اش در عراق، آب در هاون کوبیدن است." [1]
در جمله پردازی های فوق، داعش و دولت اسلامی در درجه اول مسئول جنایت هایشان شناخته نمی شوند، بلکه "تروریسم و افراطی گری" آنها "قبل از هر چیز" معلول و ناشی از سلطه رژیم ایران بر عراق است. با این منطق اگر به تحولات نگاه شود، دلایل و زمینه های سیاسی که در شکل گیری و رشد یک پدیده دخالت دارند، می توانند مسئولیت فردی یا سازمانی را کم رنگ کرده و یا حتی به کنار بزنند. با همین منطق، تا زمانی که رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی در ایران موجودیت دارد، هر عمل و تصمیم گیری رهبری مجاهدین، هر چند اشتباه و هر چند به قیمت خون و جان دیگران هم تمام شود، قابل پرسش گری نیست. اینگونه است که رهبری مجاهدین با بزرگ کردن نقش رژیم، به خود کارت سفیدی می دهد که هر اشتباهی می خواهد انجام دهد، بی آنکه امروز یا فردا خود را در مقابل آن پاسخگو بداند، چرا که در منطق آنها "قبل از هر چیز" این عوامل بیرونی هستند که زمینه ساز تصمیم آنها و عواقب خونبارش شده است.
آیا جنایتکار بودن رژیم جمهوری اسلامی و تلاش این رژیم برای تسلط بر عراق از مسئولیت رهبران سازمان مجاهدین در پاسخگوئی آنها نسبت به سیاست ها و تصمیم گیری هایشان می کاهد؟
و آیا، اینکه عوامل و معادلات خارجی (خارج از تصمیم گیری های رهبری سازمان مجاهدین)، که تشدید کننده خطرات در عراق و زمینه ساز کشتار و خونریزی بیشتر در آن کشور هستند، اتفاقا مسئولیت این رهبری را نسبت به اتخاذ تصمیم گیری هایش در نجات هر چه سریع تر جان ساکنین کمپ لیبرتی افزایش نمی دهد؟
حنیف حیدرنژاد
03.09.2014
خاطرات یا یادداشتهای تقریباً روزانه جلال آل احمد است، مشتمل بر 2150 صفحه در چهار دفترچه. این یادداشتها از تاریخ 18 مرداد 1334 شروع میشوند و تا حدود بیست ماه قبل از درگذشت
، خاطرات یا یادداشتهای تقریباً روزانه جلال آل احمد است، مشتمل بر 2150 صفحه در چهار دفترچه. این یادداشتها از تاریخ 18 مرداد 1334 شروع میشوند و تا حدود بیست ماه قبل از درگذشت او، یعنی تا تاریخ سه دی ماه 1346 ادامه مییابند. در این یادداشتها، اطلاعات فراوانی وجود دارند، اعم از اطلاعات عمومی مربوط به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران و جهان، تا اطلاعات خصوصی مربوط به روابط دوستانه و امور خانوادگی و احوال شخصیه و خلجانات روحی جلال آلاحمد و معاصران و معاشرانش.
بدون تردید، این اطلاعات میتوانند کلید فهم بسیاری از مسایل مربوط به زندگی و زمانه جلال آل احمد و اطرافیانش باشند.
بخشی از یادداشتهای جلال آلاحمد که توسط دانایی در اخیتار خبرگزاری مهر قرار گرفته، به شرح زیر است:
چهارشنبه 29 فروردین 1335- 5/4 بعد از ظهر: ... داریوش و گلستان هر دو اتومبیل خریده اند و به این طریق، باید سبیل ما را چرب کنند، پدرسوختهها، واگرنه هو میکشیم که به زودی به دست اوراقچی بیفتد...
شنبه 30 تیر 1335- نیم بعد از ظهر: یادش بخیر! عجب روزی بود. گرچه من در آن سال تهران نبودم... ولی اخبارش را با چه ولعی میشنیدیم! سی ام تیر! چه کشتاری! چه امیدی! چه پیروزی بزرگی! و عجب گرما و شوری! عصرها میرفتیم ... در قهوه خانهها چیزی میخوردیم و پای رادیو اخبار را گوش میدادیم... به هر صورت، یادش بخیر! ازین روزها زیاد پیش نمیآید. چه اتفاقاتی ممکن بود در ضمن این روز بیفتد و چه استفادههایی میشد به نفع مردم از چنین واقعهای کرد! و حیف که تمام اینها هدر شد!... همه هَباءً مَنثُورا و فعلاً باز همان خَرخَری بیست ساله و صد بار برتر دارد شروع میشود، یعنی شروع شده است و خدا عاقبتش را بخیر کند...
سه شنبه 16 بهمن 1335- 11 صبح: چه میخواستم بنویسم؟ هیچی. امروز خانه ماندهام. صبح باز حماقت کردم و رفتم برف روبی. این روزها برف کلانی آمده است، بزرگترین برف سال، تا زیر پنجرههای شمالی را برفی که از شیروانی ریخته است، پوشانده. سرِ دیوارها 50 سانتی برف نشسته بود و بام آشپزخانه هم نروفته مانده بود. رفتم همه را روفتم و کمرم کمافی السابق درد گرفت...
جمعه اول فروردین، نوروز 1337- ساعت 7 صبح: دیشب سخت دلگرفته بودم، امروز صبح بهتر است. دیشب مدتها در رختخواب فکر کردم، فکر عقب ماندگیها، نبودها، محرومیتها، بیکارگیها و ازین قبیل را میکردم. و بالاخره هم خواب به مدد آمد. و امروز وقتی این کثافت مآبها در اوایل حلول عید سخنرانی کردند، از حافظ فال گرفتم، «اَلا ای طوطی گویای اسرار» آمد. به فال نیک گرفتم و همین حالم را بهتر کرد...
چهارشنبه 25 تیر 1337- 3 بعدازظهر: ... پریشب رفتیم منزل عابدی. ملکی از راه نرسیده، آپریم را گرفته دَمِ چک و اصول دین از او میپرسد که به عقیدۀ شما در امریکا وضع سرمایه داری از نظر مارکسیسم چه جوری است؟ و ازین اباطیل... غیر ازین، بقیه اش بد نگذشت، پرت گفتیم و خوردیم و خندیدیم و ساعت 12 برگشتیم...
دوشنبه 28 مرداد 1336-10صبح: ... سرم را پیش یک الجزایری زدم به سیصد فرانک. نرخ در حدود 200 تا 250 است، ولی ما را با چرب زبانی خودش خر کرد، پنجاه فرانک هم بیشتر دادیم. مثل ریگ فحش میداد به دولت فرانسه، به انگلیس، به شاهِ ما و به خیلیهای دیگر. ناسیونالیست بود، مصدق را میشناخت و...
پنجشنبه 6 آذر 1337- سرِ ظهر: ... دیشب رفتیم به این مجلسی که «شجاع الدین شفا» به مناسبت آمدن مالرو گرفته بود. باز همان سناتورها و روزنامه نویسها و همان زنک ... نیر سعیدی که هِی خودش را پهلوی یارو میکشید و دستور عکس انداختن میداد و خود شفا با همین حرکات و رهنما با وقاحتهایش و دیگر اباطیل. و من باز غریبه ای در گوشۀ مجلس. سیار را دیدم و آهی (مهری) را و دو سه کلمهای حرف و سخن و دیگر هیچ. و تازه دیشب فهمیدم که جناب ایشان برای برطرف کردن گِلِگیهایی آمدهاند که در قضیۀ اشرف پیش آمده است که در همین دفتر اشاره کردهام. عجب دنیای خرتوخری است! به قول عهد و عیال، یک زنکۀ ... برای قاچاق فروشی آن فضاحت را بار میآورد و روزنامهها عکس و تفصیلات تفتیش ازو را در فرودگاه اورلی چاپ میزنند و بعد حرف و سخن بین دو ملت نجیب پیش میآید و این ... پشمالو تهدید میکند که یا روابط قطع میکنم یا ده دوازده درصد حق السهم کنسرسیوم شما را همچین و همچان!-گرچه سگِ کی باشد که بتواند- و اینطور که میگفتند، کارمندان فرانسوی نفت مدتها است دستشان به کار نمیرود و به همین مناسبت است که مالرو به آبادان هم رفته و لابد خبر داده که آبها از آسیابها گذشت و الخ... و به مجلس دیشب مستقیماً از آبادان میآمد. و آن وقت در چنین احوالاتی، جناب ژنرال وجیه المله! یک رأس نویسنده مثل مالرو را میفرستد که بیاید و از دل این پدرسوختهها درآورد. احمق، نانَت نیست؟ آبَت نیست؟ ترا چه به وزارت مشاور دوگل که مجبور باشی درین چنین رذالتها و جا...هایی شرکت کنی؟...
اما یکی از یادداشتهای قابل توجه در این دفتر یادداشتی است که آلاحمد در زمانه آغاز نگارش مجلد سوم از آن تالیف کرده و هدف خود را از نگارش این یادداشتها را بیان میکند که میتوان بر مبنای آن پاسخ پرسشهای زیادی از جمله چگونگی و چرایی انتشار این یادداشتها در دوره کنونی را یافت.
آل احمد در صفحه 1073 مجموعه خاطراتش که مربوط به یادداشتهای روز شنبه 26 آذر 1339 است، در باره علت نوشتن یادداشتهای روزانه چنین آورده است: درست است که با شروع این دفتر سوم، باز همان سوال همیشگی مطرح است که برای چه؟- و گرچه اصلاً مطرح نیست که برای که؟- مینویسی این اباطیل را که اغلب از سرِ بی حوصلگی است و ترتیبی ندارد و درون نگری مکفی در آن نیست و از وقایع، گزارش معجّلی است و آنهم نه از همه وقایع و تازه اگر هم از همه وقایع میبود، مگر چه اتفاقی در این خراب شده و درین محیطی ازین خراب شده که تو خودت را در آن زندانی کرده ای، روی میدهد که قابل یادداشت کردن باشد؟ و ازین سوالهای بی جواب، ولی حالا دیگر خوشبختی جواب دهنده مقدّر در این است که به این کار باطل عادت کرده است. هر وقت بیکار است؛ هر وقت بیکاره است؛ هر وقت دلتنگ است؛ هر وقت احتیاج به قلم زدن دارد، ولی چیزی برای گفتن ندارد؛ هر وقت میخواهد خودش را تحریک به نوشتن کند؛ هر وقت میخواهد مشق کند... و بسیاری مواقع دیگر، به این دفتر روی میآورد. و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز درین دفتر نمیشده است حفظ کرد و چه بهتر. و اما مطلبی که برای ازین به بعد میماند، این است که باز یک "هِی" بزنم به خودم که مرتب تر باشم و منظم تر بنویسم و از تنبلی خودداری کنم و رخوت محیط را هر چه کمتر بپذیرم و الخ..."
مراسم تشییع دکتر امیرناصر کاتوزیان صبح امروز با حضور شخصیت های علمی و کشوری فرد نائب رئیس جمعی از دانشجویان، اساتید و هیات رئیسه دانشگاه تهران از مقابل دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار شد.
درابتدا دکتر خضری مدیرکل روابط عمومی دانشگاه تهران درباره شخصیت علمی، و سجایای اخلاقی مرحوم دکتر ناصر کاتوزیان پدر علم حقوق ایران صحبت کردند. سپس پیام دکتر محمد علی نجفی سرپرست وزارت علوم تحققات و فناوری قرائت شد که در بخش هایی از این پیام سرپرت وزارت علوم ضمن عرض تسلیت به جامعه دانشگاهی و خانواده دکتر کاتوزیان عنوان کرد نظام علمی ایران خود را موظف به پاسداشت نام علمی استاد می داند تا علم حقوق به جایگاه اصلی خود دست یابد.
وی مهمترین میراث به یادگار مانده دکتر کاتوزیان را خدمات علمی و پژوهشی وی عنوان کرد.
استاد درودی یکی از اساتید پیشکسوت دانشکده حقوق نیز مطالبی را در رابطه با استاد عنوان کرد.
سپس همسر استاد کاتوزیان ، سخنانی در رابطه با استاد عنوان کرد در بخش های از سخنرانی خود گفت: استاد عاشق دانشگاه و دانشجویانش بود زمانی هم که بازنشسته اش کردند گفت: دانشکده حقوق مال پدر کسی نیست برای دانشجویان است که باید بیاموزند و افتخار ایران شوند.
وی ادامه داد: من دختر عموی استاد بودم و سال 1333 ازدواج کردیم وزندگی عاشقانه ای داشتیم و طی این 60 سال استاد به بهترین دوست من تبدیل شد .
همسر استاد کاتوزیان در بخش دیگری عنوان کرد: استاد هیچ گاه دست کسی را نبوسید ودر مقابل کسی تعظیم نکرد دست تنها استادی را که بوسیده بود استاد سنگلجی بود.
وی افزود: استاد همیشه می گفت برای من مهم نیست که چه کسی می خواهد من باشم و چه کسی می خواهد من نباشم دانشگاه برای دانشجویان است .
بعد از سخنرانی همسر استاد کاتوزیانو اعلام شد مراسم ختم استاد روز یکشنبه 16 شهریور ماه ساعت 5 تا 7 در مسجد دانشگاه تهران برگزار می شود.
پیکر استاد کاتوزیان در جمع دانشگاهیان و دانشجویان حقوق و شخصیت های علمی و کشوری تشییع و در قطعه 255 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
این بار نیز به تشکیل مجمع امید نمی رفت اما وظیفه ی هیئت دبیران و نیز تعهد به اهداف و اساسنامه ی کانون حکم می کرد که با وجود فشارها برای برگزاری مجمع عمومی اقدام شود. ساعت ۳ بعد از ظهر مجمع عمومی کار خود را با سخنان رییس سنی جلسه، آقای پرویز بابایی، آغاز کرد. پرویز بابایی ابتدا از محمد مختاری ، محمد جعفر پوینده و دیگر اعضای جان باخته و درگذشته ی کانون یاد کرد و پس از ابراز تاسف از درگذشت سیمین بهبهانی سخن خود را با امید به برقراری آزادی بیان ادامه داد. او در بخش پایانی صحبت هایش گفت: " امروز قرار بود ریاست سنی بر عهده ی بانوی غزل ایران، سیمین بهبهانی، باشد اما مرگ ستمکار مجال نداد تا ما شاهد حضور پُرعطوفت او باشیم". سپس رییس سنی مجمع از حاضران درخواست کرد که به احترام جان باختگان و درگذشتگان کانون از جا برخیزند و یک دقیقه سکوت کنند. به دلیل تنگی وقت و احتمال بروز مشکلاتی از بیرون ، نماینده ی "کمیته ی تدارک مجمع عمومی" پیشنهاد داد هیئت دبیران عهده دار وظایف هیئت رییسه شود. اعضای مجمع این پیشنهاد را تصویب کردند. طبق اساسنامه ی کانون کسانی که در انتخابات کاندیدا می شوند نمی توانند عضو هیئت رییسه مجمع عمومی شوند. اعضای هیئت دبیران جز دو تن (علی اشرف درویشیان و رضا خندان) هیچ یک قصد کاندیداتوری نداشتند. به این ترتیب سه تن از اعضای هیئت دبیران فرخنده حاجی زاده، اکبر معصوم بیگی و ناصر زرافشان به عنوان هیئت رییسه به اداره ی کارها پرداختند. ابتدا فرخنده حاجی زاده متن گزارش شش سال فعالیت هیئت دبیران را خواند. این گزارش به تایید مجمع عمومی رسید. حسن اصغری نیز گزارش مالی بازرسان کانون را خواند . بعد از آن مجمع وارد مرحله ی انتخابات شد. داوطلبان کاندیداتوری خود را اعلام کردند و از میان آنها در فرایندی کاملا شفاف ، دموکراتیک و پرشور ده عضو هیئت دبیران (پنج عضو اصلی و پنج عضو جانشین) دو بازرس، یک منشی و یک صندوقدار برگزیده شدند. پنج عضو منتخب هیئت ناظر: منیژه نجم عراقی، بنفشه حجازی، سیدعلی صالحی، ناصر وحدتی و حسین فاضلی با دقت و حوصله بر این فرایند نظارت می کردند. نتیجه ی انتخابات به این شرح اعلام شد: پنج عضو اصلی هیئت دبیران به ترتیب آرا: رضا خندان(مهابادی)، حسن اصغری، علی اشرف درویشیان، مهدی غبرایی و بکتاش آبتین. پنج عضو جانشین به ترتیب آرا: حافظ موسوی، علی عبداللهی، علی رضا جباری، فانوس بهادروند و حمید یزدان پناه . توضیح این که نفر چهارم و پنجم آراء مساوی کسب کردند منشی: علی رضا عباسی. بازرسان: رضا عابد و علی صداقتی خیاط صندوقدار: حسن صانعی پس از پایان رای گیری حاضران به تشویق برگزیدگان پرداختند . همچنیین برای تشکر از زحمات چند ماهه ی اعضای "کمیته ی تدارک مجمع عمومی" یکی از اعضای هیئت رییسه اسامی یکایک آنها را خواند و ایشان مورد تشویق قرار گرفتند. بکتاش آبتین، فانوس بهادروند، جواد خردمند، رضا خندان، محمد زندی و حسن صانعی اعضای این کمیته بودند. از اعضای قدیمی کانون که با وجود مشکلات جسمی در این مجمع حضور یافتند می توان از دکتر محمدرضا باطنی، بزرگ پورجعفر و ایرج کابلی نام برد. جلسه ی مجمع عمومی ساعت هفت بعدازظهر در میان شور و شعف اعضای کانون نویسندگان ایران پایان گرفت. هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران ۱۱ شهریور ۱۳۹۳ |
از معامله 400میلیارد «ینی» مرتضوی با زنجانی تا صدمیلیون تومان هدیه به سرپرست وقت وزارت تعاون
یک گزارش/
سعید مرتضوی انکار کند، سند منتشر میکنیم این را عضو کمیته پیگیری پرونده بابک زنجانی گفت
، سعید مرتضوی، اینروزها بهسادگی مسایل را خلاف واقع جلوه میدهد و بنا دارد جوری وانمود کند که گویی آب از آب تکان نخورده؛ نمونهاش اینکه هرگونه واگذاری اموال سازمان تامیناجتماعی به «بابک زنجانی» را بهکل، منکر شده و طرح این مساله را «توهین به شعور ملت» میداند. این در حالی است که هنوز امضای این دو، پای قرارداد و چک و دیگر اسناد وجود دارد و نمایندگان اینبار مرتضوی را تهدید کردهاند که اگر به انکار واقعیت ادامه دهد، مستندات و جزییات را افشا خواهند کرد، از شماره و تاریخ صدور چک 400میلیارد ینی گرفته تا دیگر اسناد همکاری. البته رقم ایرانی این قرارداد 12 هزار میلیارد تومان می شود، آن هم با فرض دلار سه هزار تومانی. زنجانی آن موقع به گفته خودش خروچ پول از کشور را ترجیح داده بود تا مبلغ را به ین تبدیل کرده و آن را به ژاپن منتقل کند.
علیرضا محجوب، رییس هیات تحقیقوتفحص از سازمان تامیناجتماعی هم به «شرق» میگوید: «اسناد و جزییات مرتبط در این زمینه نهتنها در اختیار ما که در اختیار قوهقضاییه است و تعجب میکنم که ایشان چطور این مساله را تکذیب میکنند.»
محجوب همچنین به انواع تخلفهای ثبتوضبطشده از سازمان تامیناجتماعی اشاره دارد و 80هزارصفحهای که از دوران ریاست مرتضوی بر سازمان تامیناجتماعی راهی قوهقضاییه شده است.
تهدید دهدشتی به افشای اسناد علیه مرتضوی
حسین دهدشتی نیز به قرارداد 400میلیارد «ینی» مرتضوی با زنجانی در زمان ریاست مرتضوی اشاره میکند: «در صورتی که مرتضوی بار دیگر در دادگاه معامله با زنجانی را کتمان کند، ما سندهای مرتبط را منتشر میکنیم. چرا که یکی از موارد اتهامی مرتضوی در این دادگاه پرونده ارتباط او با بابک زنجانی و انجام معامله در قالب شرکت شستا بوده است.»
مرتضوی که روزی نامش بهعنوان مدیرعامل «سازمان تامیناجتماعی» در رسانهها مطرح بود، واگذاری 137 شرکت از اموال «سازمان تامیناجتماعی» به بابک زنجانی را دروغ و توهین به شعور ملت عنوان کرده و مدعی است زنجانی را که بازداشت کردند، یکریال از اموال تامیناجتماعی نزد او نبود.
به گفته عضو کمیته پیگیری پرونده زنجانی در مجلس، «مرتضوی در دادگاه اخیر ادعا کرده که او حتی یکریال با زنجانی معامله نکرده، اما بر اساس اطلاعات مندرج در اسناد کمیته تفحص که راهی قوهقضاییه شده، او 138 شرکت و کارخانه مرتبط با «شستا» را به زنجانی واگذار کرده است. ما حاضریم شماره و تاریخ صدور چکها و مکاتبات مرتضوی با زنجانی درباره این موارد را اعلام کنیم.» او میگوید: «بر اساس قانون، مرتضوی هیچ اختیاری برای انجام معامله با افراد دیگر بهویژه بابک زنجانی نداشته زیرا این اقدام بدون مصوبه سازمان بوده که این خود یک تخلف بزرگ در دوران ریاست او بر سازمان تامیناجتماعی است، از طرف دیگر ارایه چک به زنجانی برای تضمین قرارداد از طریق سازمان هم از تخلفات مرتضوی است.»
زنجانی توهم آزادی دارد
امیرعباس سلطانی هم از اعضای کمیته سهنفره پیگیری پرونده زنجانی در بهارستان است که به همین تازگی به 15 پرونده تخلف زنجانی پیش از ورود به خریدوفروش نفت اشاره کرده بود. او حالا زوایای تازهای از پرونده را بازگشایی کرده و از سرریز سود اموال خارج از کشور زنجانی به حسابهای شخصیاش خبر میدهد: «برخی اموال زنجانی در کشور چندین صاحب دارد. او عاشق این است که به همه آدرسهای اشتباه بدهد و با همین ترفند همین حالا سود اموال او در برخی کشورهای آسیایی و اروپایی به حسابش میرود. البته زنجانی در زندان سرحال و سرخوش است و گویا دچار توهم شده که در آینده نزدیک آزاد میشود، به همینخاطر است که از همکاری لازم با قوهقضاییه سر باز زده.»
انتصابهای فرمایشی در زمان ریاست مرتضوی
دهدشتی همچنین در گفتوگو با «شرق»، زوایای دیگری از انتصابهای غیرقانونی در دوره مدیریت مرتضوی بر سازمان تامیناجتماعی را آشکار میکند: «انتصابها همه از پیش تعیین شده بود و حتی در انتصاب مسوولان حراست هم روال همیشگی و استعلامهای معمول صورت نمیگرفت. انتصابها در شرکتها و هلدینگهای تامیناجتماعی اغلب با دستور از بالا-دولت دهم- انجام میشد. روایت دیگر دهدشتی از تخلفهای ریاستی مرتضوی بر این نکته تاکید دارد که هلدینگهای تامیناجتماعی حیاطخلوت برخی شخصیتهای دولت دهم شده بودند و اغلب انتصابها سفارشی و رانتی بود.»
بهگفته او «شرایط فرق کرده و اینبار سعید مرتضوی نمیتواند به راحتی از زیر بار مسوولیت شانه خالی کند. تخلف مالی گسترده در تامیناجتماعی، تیر خلاص سعید مرتضوی است. ابعاد پرونده آنقدر گسترده است که هر سوی آن را بگیری تخلف و مشکلات مدیریتی بیرون میزند. البته سخنان نسنجیده و احساسی مرتضوی از نگرانی او درباره ابعاد پرونده نشان دارد.»
هلدینگهای تامیناجتماعی؛ حیاطخلوت برخی مسوولان دولت دهم
براساس گزارش تحقیقوتفحص از سازمان تامین اجتماعی، مرتضوی در قرارداد واگذاری چندین شرکت «شستا»، برای تضمین قرارداد حدود پنجچک به مبلغ چهارصدمیلیاردین ژاپن (هر یکصد ین ژاپن معادل یکدلار است) را به زنجانی تحویل داده و بر اساس اطلاعات به دست آمده هنوز این چکها در اختیار زنجانی است. با وجود تلاشهای مرتضوی برای سادهسازی آنچه در تامیناجتماعی رخ داده، 80هزاربرگه «سند» بهدستآمده از تخلف صورتگرفته در دوره مدیریت او ماهها پیش راهی قوهقضاییه شده است. تخلفهای مندرج در گزارش، بخشهای متفاوتی دارد؛ بذلوبخششهای فراوان و خارج از برنامه؛ صدمیلیونتومان هدیه به سرپرست وقت وزارتتعاون، کار و رفاه اجتماعی، ۱۰میلیونتومان کارت هدیه به مدیرعامل وقت خبرگزاری ایرنا، از دیگر مواردی است که در گزارش تحقیقوتفحص از سازمان تامیناجتماعی آمده بود.
حالا مرتضوی، نهتنها، به خاطر پرونده قطورش در سازمان تامیناجتماعی که بهدلیل چندپرونده دیگر در دادگاه حاضر شده و خیلی از شاکیان او در انتظار صدور رای نهایی حکم او هستند؛ از خانواده جانباختگان کهریزک گرفته تا نمایندگان مجلس پیگیر پرونده تفحص از تامیناجتماعی و گروهی از وکلا و البته افکار عمومی.
hamneshine bahar a mis en ligne la vidéo ما برای چی زاده شدیم؟
|
اشتراک در:
پستها (Atom)