نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

محمد ملکی: تقلب از روز اول شروع شد


دکتر ملکی: دکتر محمد ملکی در نامه ی خود می گوید تقلب در انتخابات جمهوری اسلامی از نخستین انتخابات شروع شد از فردای رفراندم ۱۲ فروردین در جمهوری اسلامی، «نیم درصدی ها» تبدیل به لقبی شد برای کسانی که به استقرار جمهوری اسلامی رای ندادند. حکومت و حزب اله اش از همان ۱۲ فروردین ۵٨، به شکار مخالفین با عنوان «نیم درصدی»ها مشغول شدند و حق حرف زدن و نظر دادن را از آن ها سلب کردند. آیت اله خمینی تا وقتی بود و ادامه دهندگانش تا امروز نظام خود را نظام «۹۹.۵» درصدی هایی می دانستند که به حکومت اسلامی آری گفتند.


اکنون دکتر محمد ملکی یکی از دست اندرکاران نخستین انتخابات در جمهوری اسلامی در نامه ای سرگشاده برخی واقعیات آن رفراندم را آشکار نموده و نوشته است که این حکومت از همان اول بر پایه ی دروغ و کلاه گذاشتن بر سر مردم بنیان نهاده شد. دروغگویی که از انتخابات فروردین ۵٨ آغاز شد و در انتخابات خرداد ٨٨ به مرزهای تازه ای رسید.


متن کامل نامه ی دکتر محمد ملکی را که روز شنبه در سایت دانشجونیوز منتشر شده است در زیر می خوانید:










آن روزها که من و دوستانم به نام روشنفکران مذهبی جوانان نسل اول انقلاب را به راهپیمایی و تلاش برای ساقط کردن نظام شاهی با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی دعوت و تشویق می کردیم و رهبری آقای خمینی را چشم بسته پذیرفته بودیم و هرگز از حافظه ی تاریخی خود در نقش روحانیت پس از انقلاب مشروطه تا آن زمان (۱٣۵۷) بهره نگرفتیم، آیا میدانستیم و به این مسئله فکر کرده بودیم که برداشت آقای خمینی و روحانیون پیرو او، از کلمات آزادی و استقلال بویژه جمهوری اسلامی چیست؟






من بعنوان فردی که نقشی در انقلاب داشتم پس از ٣٣ سال اعتراف می کنم، نه! راستی چرا من که شاهد صحنه های تکان دهنده ای چه در کمیته استقبال و چه در روز ورود آقای خمینی در فرودگاه مهرآباد بودم از خودم نپرسیدم، مگر تو شاهد یکه تازی ها و انحصار طلبی ها و وتو کردن های تصمیمات کمیته ها بویژه کمیته برنامه ریزی استقبال در مدرسه رفاه از سوی چند روحانی )مانند آقای مطهری) نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه ورود آقای خمینی به سالن فرودگاه و محاصره کردن او از سوی روحانیون حاضر در آنجا که منجر به جدایی آقای طالقانی از دیگر روحانیون و پناه بردن او به گوشه ای شد نبودی؟ مگر تو شاهد صحنه هایی این چنین که همه نشاندهنده ی انحصارطلبی و خرافه گرایی روحانیون و اطرافیان آقای خمینی بود، نبودی؟ پس چه شد که چشم بر همه ی وقایع پیش از رفراندوم تغییر نظام بستی و یک بار فکر نکردی جمهوری اسلامی یعنی چه و از شکم آن چه چیزی بیرون خواهد آمد؟ چرا وقتی بزرگانی از نویسندگان، شخصیت ها، اپوزیسیون، زنان، اقوام ایرانی، اقلیت های مذهبی و.....این سئوال را مطرح کردند که مقصود از جمهوری اسلامی چه نوع نظام حکومتی است، کسی به آنها جواب صریح و قانع کننده نداد تا بالاخره آقای خمینی مجبور شد بقول خودشان "خدعه" کند و بگوید: در جمهوری اسلامی ظلم نیست، فقیر و غنی وجود ندارد...همه ی ما از حقوق برابر برخورداریم...در اسلام اختناق نیست، برای همه ی طبقات آزادی وجود دارد...من وعده می دهم که اسلام برای همه کار درست می کند و زندگی شما را مرفه می کند.(اطلاعات ۱۲فروردین ۱٣۵٨ ص ٨)






چرا ما روشنفکران مذهبی این شعارها را پذیرفتیم و به پای صندوقهای رأی رفتیم و به جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دادیم؟ راستی چرا؟ و امروز پس از گذشت ٣٣ سال در مورد آنچه برسر کشورما و جوانان ما و نسل اول و دوم و سوم انقلاب آمده چه جوابی می توانیم داشته باشیم؟ جز آنکه به آنها بگوئیم ما چشم بسته حرکت کردیم، شما چشم های خودرا باز کنید، تاریخ را بشناسید از حوادث گذشته درس بگیرید و بخصوص با بهره گیری از منابع صحیح و واقعی، گذشته را چراغی سازید برای دیدن راه آینده.






هموطنان، عزیزانم:






می خواهم برای درس آموزی از گذشته، این روزها که باز گروهی می خواهند با نامه پراکنی ها تنور انتخابات را گرم کنند به حقایقی که در اولین انتخاباتی که در نظام ولائی صورت گرفت اشاره ای داشته باشم تا ببینیم ریشه مشکل امروز ما از کجاست. میدانید پس از سقوط نظام شاهی و برپایی نظام ولایی رفراندوم تغییر نظام در تاریخ ۱۰ و ۱۱ فروردین سال ۱٣۵٨ یعنی ۴٨ روز بعد از اعلام پیروزی!(۲۲ بهمن ۱٣۵۷) انجام شد. فکر می کنید در نظامی که خود را یک نظام اخلاقی و مذهبی معرفی می کرد، اولین مراجعه به آراء عمومی (رفراندوم) چگونه برگزار شد؟ واقعیت های تاریخی می گوید در این باصطلاح همه پرسی از مردم، نه از اخلاق خبری بود و نه از صداقت و نه از آنچه مردم بنام مذهب می شناختند. به اظهارنظرهای چند نفر از بزرگان هنگام رأی دادن دقت فرمائید:






آیت الله خمینی گفت: "در حکومت اسلامی همه به حقوق خود می رسند"(کیهان ۱۱فرودین ۱٣۵٨ص٣)






مهندس بازرگان نخست وزیر گفت: "تمام آزادی زنان تضمین شده است"(همان منبع ص٣)






دکتر کریم سنجابی وزیرخارجه گفت: "جمهوری اسلامی بر اساس دموکراسی و ملیت برپا می شود"(همان منبع ص٣)






آیت الله گلپایگانی گفت: "اسلام تمام مشکلات اجتماعی و اقتصادی جهان را حل می کند"(همان منبع ص ٣)






در مورد قولهای این مردان که در آن دوران همگان آنها را بزرگان اخلاق و سیاست میدانستند خود قضاوت کنید. و اما از معلمین اخلاق آن هنگام که به سیاست ورود کردند و به قدرت نزدیک شدند، هنگام اعلام نتیجه ی همه پرسی که امانتی بود از سوی مردم در دست آنها نمی توان سخن نگفت و آن را به فراموشی سپرد. چه در آن روزها تخم آنچه ما امروز بعد از قریب ٣٣ سال درو می کنیم کاشته شد.






چند روز پس از رفراندوم روزنامه ی اطلاعات در صفحه اول خود با تیتر درشت و به یاد ماندنی و از قول احمدنوربخش مسئول ستاد مرکزی رفراندوم در وزارت کشور اعلام کرد، طبق آمار وصولی که بر اساس استخراج و تلفن گرام از سراسر کشور به وزارت کشور رسیده است ۲۰ میلیون و ۲٨٨ هزارو ۲۱ نفر در سراسر کشور در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت کرده اند. از این عده ۲۰ میلیون و ۱۴٣ هزارو ۵۵ نفر به جمهوری اسلامی رأی آری و ۱۴۰ هزار و ۹۶۶ نفر رأی نه داده اند. وی افزود واجدین شرایط برای رأی دادن در کشور حدود ۲۲ میلیون و ٨۰۰ هزار نفر برآورد شده بود (روزنامه اطلاعات ۱۵فروردین ۱٣۵٨ص۱). مهندس بازرگان نخست وزیر هم در یک پیام رادیو تلویزیونی در تائید این سخنان گفت: "نتیجه رفراندوم را به همه ملت ایران تبریک می گویم...از ۲۲ میلیون نفر ۱۶ سال به بالا، ۲۰ میلیون و۲٨٨ هزار نفر طبق ارقامی که امروز از وزارت کشور دادند در رفراندوم شرکت کردند یعنی ۵/۹۹ درصد مردم ایران که مشمول این عمل بودند شرکت کردند، شاید بتوانم بگویم در دنیا چنین مشارکتی در هیچ امر رفراندوم و انتخاباتی که در ممالک دموکراتیک صورت می گیرد هیچ وقت صورت نگرفته است از این ۲۰ میلیون و ۱۴۷ هزار که شرکت کردند ۹۹ درصد جواب آری دادند و کمتر از یک درصد مخالفت با جمهوری اسلامی کردند و رأی مخالف دادند" (روزنامه اطلاعات ۱۶فروردین۱٣۵٨ص٣).






پیش از آنکه به آمارهای رسمی دیگر بپردازیم بهتر است در همین جا یک حساب سرانگشتی بکنیم تا معلوم شود این عدد ۵/۹۹ درصد از کجا آمده است. گفته شد از ۲۲ میلیون نفر واجد شرایط رأی دادن ۲۰ میلیون نفر در رفراندوم شرکت کرده اند(ارقام ریز حذف شده). اگر از ۲۲ میلیون ۲۰ میلیون رأی داده باشند درصد رأی دهندگان می شود حدود ۹۱ درصد. پس باید به مردم پاسخ داده می شد رقم غیرواقعی ۵/۹۹ از کجا آمده است؟ (در اینجا باید تاکید کنم که من در این مطلب و مطالب مشابه به بررسی تاریخ میپردازم و در آن اشتباهات خود و یاران و همفکرانم را نادیده نمیگیرم. اما این مساله به هیچ وجه بر ارادت من نسبت به شخصیت مهندس بازرگان خدشه ای وارد نخواهد کرد)






اما مهمتر از این ایرادات، بی توجهی به آماریست که بعضی از دست اندرکاران انتخابات و شخصیت ها داده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا می آورم. وزیر کشور اعلام کرد "۲۴ میلیون نفر می توانند در رفراندوم رأی دهند"(روزنامه کیهان ۷فروردین۱٣۵٨ص۱). دکتر صادق طباطبائی معاون سیاسی و اجتماعی وزارت کشور گفت: "تعداد افراد واجد شرایط دادن رأی در سطح کشور با در نظر گرفتن جمعیت ٣٣ میلیونی ایران که جزو کشورهایی است که جمعیت آن بسیار جوان است، خیلی کمتر از ۲۴ میلیون نفر است چه قسمت وسیعی از این جمعیت را افراد زیر ۱۶ سال تشکیل می دهند. (اطلاعات ٨ فروردین ۵٨ ص ٨) و حجت الاسلام دکتر مفتح که از روحانیون سرشناس بود در رابطه با سخنان وزیر کشور گفت: "با احتمال قریب به یقین می توان گفت که مجموع کسانیکه می توانند رأی بدهند رقمی بین ۱۰ تا ۱۲ میلیون نفر را تشکیل می دهد" (همان منبع) مهندس عباس امیرانتظام معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت یک روز قبل از رفراندوم و بعد از جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران حاضر شد و در پاسخ یکی از خبرنگاران گفت: "بر اساس آخرین سرشماری ۱٨ میلیون و ۷۹٨هزار و ۲۰۰ تن از جمعیت ایران بالای ۱۶ سال هستند و بر اساس تجربه معمولا ۶۰ تا ۶۵ درصد افراد واجد شرایط اقدام به دادن رأی می کنند که تعداد آنها بالغ بر ۱۲ میلیون خواهد شد" (کیهان ۱۱فروردین ۱٣۵٨ ص ۵). روز دوم رفراندوم، روزنامه اطلاعات در چاپ دوم خود نوشت "وزارت کشور اعلام کرد که جمعا ۱۵ میلیون نفر سن زیر ۱۶ سال دارند که نمی توانند حق رأی داشته باشند، ۴ میلیون نفر در ارتفاعات زندگی می کنند که فراهم کردن وسایل برگزاری رفراندوم برایشان میسر نیست و از سوی دیگر فراخوان آنها به شهرها و مراکز اخذ رأی نیز محدود است یک میلیون نفر هم سن بالای هفتاد سال دارند که به علت کهولت و ضعف نمی توانند رأی بدهند" (اطلاعات ۱۱فروردین ۱٣۵٨ ص ۴).






حال این ضد و نقیض گوئی ها و آمار واجدین شرایط رأی دادن از ۲۲ میلیون تا ۱۰ ـ ۱۲ میلیون نفر را با اعلام بسیاری از گروههای قومی و سیاسی بر عدم شرکت در رفراندوم را در کنار هم بگذارید تا متوجه شویم در اولین مراجعه به آراء عمومی از سوی معلمین اخلاق که وارد سیاست شده بودند چه ملغمه ای به دست می آید و چند روز پس از انقلاب چگونه به مردم اطلاعات غیرواقعی دادند و اعلام کردند ۹۹.۵ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند. البته وقتی سخنگوی وزارت کشور اعلام می کند "کسانی که به هر علتی شناسنامه خود را در دست ندارند و یا شناسنامه آنها مفقود شده است می توانند با در دست داشتن کارت شناسائی معتبر از سازمان یا وزارت خانه ی خود در انتخابات شرکت کنند و رأی بدهند، همچنین کارگران کارخانه ها و یا کارگاههایی که شناسنامه خود را همراه نداشته باشند با در دست داشتن تعهد کتبی از صاحب کارخانه یا استادکار خود می توانند در انتخابات شرکت کنند" (کیهان ۹ فروردین ۱٣۵٨ ص ٨)، معلوم است چنین دستورالعملی چند روز قبل از رفراندوم چه آشفتگی و تقلباتی را در انتخابات موجب خواهد شد.






حال بی مناسبت نمیدانم جریانی را که خود شاهد آن بوده ام در اینجا بیاورم تا از آنچه در اولین همه پرسی در نظام ولائی رخ داد، نسل سوم انقلاب که از نتایج انتخابات سال ٨٨ شگفت زده شد و قیام کرد و به خیابانها ریخت بهتر و بیشتر آگاه گردد. من در رفراندوم ۱۰ فروردین سال ۵٨ مسئول شعبه ی اخذ رأی بیمارستان شهدای تجریش بودم نزدیک ظهر یکی از بچه محل هایم که نسبتی هم با ما داشت و فردی تحصیل کرده و دبیر یکی از مدارس شمیران بود سراسیمه به محل اخذ رأی مراجعه کرد تا رأی بدهد. از او شناسنامه و مدارک خواستیم خندید و گفت: ای بابا من تا این ساعت در بیش از ۱۰ حوزه رأی داده ام!! من و همسرم و دیگر اعضاء حوزه رأی گیری شوکه شدیم. راستی با آگاه شدن از چنین تقلباتی نباید به نام حافظ رأی مردم عکس العمل نشان می دادیم. عکس العمل ما چه بود؟ هیچ! چون می خواستیم جمهوری اسلامی برپا شود اما به چه قیمتی جواب آنرا امروز نسل سوم انقلاب با پوست و گوشت و تمام وجود احساس می کند. بگذارید شرمگینانه بگویم ما در جریان انقلاب و رفراندوم و انتخابات مجلس "خبرگان" که در نامه بعد به آن می پردازم و در این سه دهه بعلت تسلیم شدن به احساسات و ناآگاهی و عدم شناخت، دچار تقصیر فراوان شدیم و آنچه نسل دوم و سوم انقلاب کشیدند و می کشند بار آن بردوش کسانیست که از روز اول در برابر دروغ و خدعه و فریبکاری با سکوت خود اساس ظلم را بنا کردند، که امروز باید در برابر خدا و خلق جوابگو باشند که چرا در این خلافکاری شرکت کردند و یا سکوت نمودند. ما امروز باید بعد از گذشت ٣ دهه جوابگوی اعمال، بی توجهی ها، سکوت و ندانم کاریهای خود باشیم. اعمالی که خشت بنای انتخاب های بعدی از جمله انتخابات سال ٨٨ را که موجب طغیان مردم شد و آن همه کشتار و به زندان رفتن و شکنجه معترضین را موجب شد. امروز وقتی قانون اساسی جمهوری اسلامی را باز می کنیم در همان اصل اول آثار آن بداخلاقی ها و خلافکاری ها و جابجا کردن ارقام و اعداد و عدم صداقت حاکمیت با مردم را می بینیم. در این اصل آمده است:






اصل اول: حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینه اش به حکومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید حضرت آیت الله العظمی امام خمینی در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی الاولی سال یکهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری با اکثریت ۲/۹٨ % کلیه کسانی که حق رأی داشتند به آن رأی مثبت دادند (قانون اساسی جمهوری اسلامی).






باید نویسندگان و تصویب کنندگان این قانون (اعضاء مجلس خبرگان) روشن می فرمودند این رقم ۲/۹٨ درصد که در قانون اساسی دیده می شود از کجا آمده است؟ دقت کنید که در خوشبینانه ترین حالت ۹٨.۲ درصد شرکت کنندگان - و نه کلیه واجدین حق رای- میتوانست درست باشد. آیا اینگونه گنجاندن این رقم در متن قانون اساسی نشاندهنده ی یک بداخلاقی و فریب نیست که نهال آن چند روز پس از پیروزی مردم و تغییر نظام کاشته شد و بعد از سه دهه ثمره آن را در آخرین انتخابات (سال٨٨) دیدیم؟






امیدوارم بزودی بتوانم در مورد دومین انتخابات جمهوری اسلامی که برای بررسی پیش نویس قانون اساسی انجام شد و منجر به تحمیل اصل پنجم این قانون به ملت گردید حقایقی را برای تجربه آموزی نسل جوان بنویسم. (۱). اما می خواهم در پایان این مرور تاریخی یکبار دیگر سخنی داشته باشم با کسانی که هنوز نمی خواهند بپذیرید تا این قانون اساسی و اختیارات فوق قانون ولی فقیه وجود دارد انجام یک انتخابات آزاد در ایران امکان پذیر نیست. نظامی که این چنین آلوده به فساد و چپاول و دروغگویی و بی اخلاقی شده ممکن است اجازه دهد برای جلب رأی دهنده ی بیشتر کمی فضا باز شود و به چند نفری از منتقدین معتقد به ولایت فقیه و قانون اساسی هم رخصت شرکت در انتخابات دهد، اما هرگز اجازه نمیدهد تا یک انتخابات آزاد و عادلانه برگزار شود تا نمایندگان واقعی مردم بتوانند به اداره امور جامعه بپردازند. برای رسیدن به انتخابات آزاد باید به جای چشم داشت به مرحمت حکومت، اراده ایستادگی برای تغییر ساختاری داشت.






)۱( - در این نوشته از پژوهش های عالمانه ی جناب آقای علی محمد جهانگیری که بعنوان "از پیروزی تا استحاله" جمع آوری کرده اند، بهره فراوان بردم.









Occupy LA intensifies as cops prepare for crackdown

Democracy Now! National and Global News Headlines for Monday, November 28

Is a Universal Social Net Good Macro Economics?

خودکشی اروپا جلوی پای فاتحی بنام "آلمان"

خودکشی اروپا
جلوی پای فاتحی بنام "آلمان"
اشپیگل آنلاین ــ گزینش و ترجمه رضا نافعی
 
 
 
 
 
صدر اعظم آلمان "آنگلا مرکل" می تواند با ایجاد " یورو ـ بوندز" مخالفت ورزد ــ ولی رفتار او  خشم مطبوعات را در سراسر اروپا  برانگیخته است. " لارپوبلیکا" از ایتالیا رفتار او را " نارفیقانه " می خواند و " تایمز " انگلیس، آلمان را حتی در "جنگ با اروپا " می بیند. وقتی خواننده  ای تفسیرهای این هفته را در بارۀ بحران دائمی  اروپا می خواند در می یابد که واژه های " جنگ " و  "بحران یورو" چقدر به  هم نزدیک هستند. حتی نشریه  وزین " تایمز" چاپ لندن، می نویسد: "اگر فرض کنیم که حق با " کلاو زه ویتس" است که می گوید "جنگ ادامه سیاست با ابزار های دیگر است" آنوقت باید گفت که آلمان بار دیگر با اروپا در جنگ است ــ دست کم به این معنی که سیاست آلمان در پی دست یافتن به اهدافی است که اهداف جنگی هستند ــ  یعنی تغییر دادن مرزها و چیره گشتن بر خلق ها." ( تایمز، لندن، 23 نوامبر).
 
اما به میدان آوردن توپخانه ای سنگین، از این دست، فقط ویژه انگلستان نیست. در پاریس، ژاک آتالی، مشاور اقتصادی دو رئیس جمهور فرانسه یعنی میتران و سرکوزی، یک ترازنامه تاریخی را پیش می کشد و از جنگ "وردان " آغاز می کند و می نویسد پس از سالهای  1914، 1919، 1933 و 1936، بنظر می رسد که  اینک سال 2011  سال پنجمین خودکشی اروپاست".
"در سده گذشته، آلمان و فرانسه، یکی پس از دیگری، چهار بار در موقعیتی قرار گرفتند که می توانستند با تصمیمات نابخردانه و شرم آوری که می گیرند  اروپا را به ویرانه ای تبدیل کنند، و این کار را هم کردند. امروز باز اختیار در دست  آلمان است،  سلاح  خود کشی جمعی در پیشروترین قاره جهان در دست آلمان است. اینک  آلمان باید از راهی تنگ بگذرد، راهی که از میان خرید های حمایتی اوراق قرضه بوسیله بانک مرکزی اروپا، و موافقت با ایجاد یورو ــ بوندز می گذرد، آلمان باید از جاده باریکی بگذرد که یک سوی آن را بی بند و باری گرفته  و سوی دیگر آن را خود خواهی . ولی اگر پای در این راه نگذارد، وقوع فاجعه حتمی است.( Slate    پاریس، 22 نوامبر ).
خانم بابارا اسپینلی، دختر آلتیرو اسپینلی، از پایه گذاران اتحادیه اروپا، که تب اروپا دوستی را از پدر به ارث برده است، در تفسیری می نویسد: " راه و رسمی که آلمان برای هدایت اروپا در پیش گرفته همواره عجیب و غریب تر می شود. آنچه در استراتژی دولت آلمان گیج کننده است اندیشه ایست  که  ریشه هائی عمیق در فرهنگ اقتصادی ناسیونالیستی دارد و به  دوران میان دو جنگ جهانی باز می گردد. باز گشت به دکترینی که  معروف به " نظم خانه " است، که طبق آن یک کشور پیش از آن که بفکر همکاری و همبستگی بین المللی باشد، اول باید جلوی در خانه خود را جاروب کند. از نظر کسانی که هوادار سفت و سخت این نظریه هستند سازمان های  بین المللی  اتحادیه اروپا که  فوق کشورهای ملی قرار دارند نمی توانند تصمیمات مشترک سیاسی برای همه  بگیرند، بلکه اول همه باید یکدیگر را کنترل کنند و مواظب باشند که هرکس اول تکالیف منزل خود را انجام بدهد." (لارپوبلیکا، میلان، 24 نوامبر)
 
در پاسخ این نظر، " آیریش تایمز"،  از ایرلند معتقد است که مقاومت آلمان در مورد سیاست بانک مرکزی اروپا اصلا یک مسئله اخلاقی نیست، بلکه هدف آن دفاع از بنیاد پول مشترک است.
„کوچه پس کوچه های شهر یرلین پر است از  مغازه های خنزر پنزر فروشی. در میان میز و صندلی های قدیمی گاه جعبه ای پیدا می کنی که محتوای آن عکس های  رنگ و رو رفته خانوادگی است و در میان آنها اسکناس های زرد شده ای می بینی که روی آن نوشته 50  یا 100 میلیون مارک با مهر و نشان " بانک رایش آلمان ".  برای آنها که بی خبرند، بنظر می رسد که این ها اسکناس هائی هستند برای بازی مونوپلی ولی برای آلمان ها، این کاغذ ها سند  تورم هائی  هستند که در قرن گذشته  دو بار کمر اقتصاد آنها را شکستتند، رفاه را ریشه کن کردند و زندگی را از پای در آوردند. دلیل این که  آلمان نمی خواهد  زیرزمین های بانک مرکزی اروپا  مدفن اوراق بی ارزش قرضه های ملی  شود ترس از این  واقعیت است که منطقه یورو تبدیل به   مغازه های خنزر پنزر فروشی برلین شود، با جعبه هائی پر از اسکناس های 50 میلیون یوروئی". (" آیریش تایمز" دابلین، 24نوامبر)
 
در لندن " گاردین" در این فکر است که شاید آنگلا مرکل در این هفته دست از مقاومت در برابر بانک اروپائی بردارد.        
 "می توان تصور کرد که مرکل بدبینی خود را کنار بگذارد و به بانک اروپا اجازه خرید اوراق بهادار را بدهد. ولی این هم ممکن است که سیاست آلمان به این نتیجه برسد که بحران چنان جدی شده که هزینه نجات یورو خیلی بالا خواهد بود. به هر حال در انتظار پاسخ فوری نباشید، سبک کار مرکل این طور است. ( " گاردین "، لندن، 23 نوامبر)
 
روزنامه اسپانیائی " الپائیز" با مشاهده تعلل مرکل در  تصمیم گیری به یاد دولت از کار برکنار شده زاپاترو در اسپانیا می افتد که صاف و ساده منکر وجود بحران در اسپانیا بود.
"لحن بی خیال و " انگار نه انگار " برلین در حد خطرناکی به لحن حکومت حزب سوسیالیست اسپانیا در سال های  2008\2009 نزدیک شده است. این کندی دیوانه کننده آلمان ها در جستجوی راه حل مناسب برای مسئله ارتباط بسیار بسیار زیادی با انکار دو نکته دارد. یکی انکار این که  بانک های آلمان مشکلات آنچنانی ندارند و دیگر انکار عواقب بد صرفه جوئی هایشان در مصرف  و سیاست حفظ مازاد بازرگانی در داخل اتحادیه اروپا." ( " الپائیز" مادرید،22نوامبر) .
 
خانم آنا گمش، نماینده پرتغال در پارلمان اروپا، از طریق روزنامه " پوبلیکو"  از برلین تقاضا می کند که مسئولانه رفتار کند.
"دوستان عزیز آلمانی، اروپا برای این بوجود آمد که جلوی جنگها  گرفته شود و آلمان موظف به  اجرای یک پروژه مشترک و مبتنی بر همبستگی و پیشرفت  و دموکراسی  گردد. اگر یورو فروپاشد، اروپا هم فرو پاشیده است. اگر یورو و بازار داخلی اروپا نباشد، آلمان نفوذ خود، بازارهای خود و همسایگان خود  را از دست خواهد داد و غاز شما که حالا تخم طلا می گذارد، خواهد مرد. مسئول اصلی آن شما خواهید بود، زیرا شما وظائف نیرومندترین و ثروتمندترین قدرت اروپائی را انجام نمی دهید."( " پوبلیکو" لیسبن، 23 نوامبر)
 
ولی در لهستان که پول آن یورو نیست، همکاری با آلمان بر پاشنه ای دیگر می گردد. هفته نامه  "Uwaam Rez  " بدون احساس چِندش به تحلیل گسترش " قدرت ملایم " بسوی شرق می پردازد.
"بخش های وسیعی  از خاک لهستان در آنسو ی رود های " اُدر و نایسه " برای فعالیت های اقتصادی و سیاسی آلمان هایئ که رفتاری صلح آمیز  دارند و کت و شلوار هائی کار طراحان مد بر تن،  گشوده است. کارشناسان ارشد آلمانی که  در دانشگاهها و آزمایشگاههای بزرگ در خدمت قدرت و شهرت فن آوری آلمان هستند در لهستان به کار گرفته می شوند و همه از این کار بهره ور  می گردند..
در علوم سیاسی، گاهی از قرن بیستم بعنوان " پاکس آمریکانا " یاد می کنند به این معنا که مناسبات و هنجارهای سیاست صلح پس از جنگ جهانی دوم آنست که آمریکائی ها تعیین کرده اند. آیا در قرن بیست و یکم بر اروپای مرکزی و شرقی " پاکس گرمانیکا " مسلط خواهد شد؟ اگر چنین باشد موردی خواهد بود از طعنه تاریخ. ( اشاره  ایست به این واقعیت که راهی که آلمان در قرن بیستم با جنگ نتوانست بگشاید  در قرن بیست و یکم بدون جنگ باز شده است. م.)  (  "Rze    Uwaa"، ورشو، 21 نوامبر)