نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ تیر ۹, دوشنبه

عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش

تصویر زیر در صفحه توییتر این گروه تروریستی منتشر شده است و این گروه مدعی شده پس از دستگیری ۲۵۰۰ تن از پرسنل امنیتی و نظامی تکریت که گفته می شود دانشجویان دانشکده نیروی هوایی بوده اند، ابوبکر بغدادی سرکرده این گروه، دستور عفو پرسنل سنی را صادر کرده است.
باید توجه داشت که گروه تروریستی داعش هدر خبر هایی که منتشر می کند با این جهت گیری در صدد تشدید تنش های فرقه ای در عراق است.
داعش در حال انتقال قربانیان به سمت گودال قتل
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش,جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش,جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش
daesh_www.jahaniha.com_3
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش,جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌های گروه داعش,جنایت‌های گروه داعش
عکس‌های از جنایت‌ه

المپیک نازی ها!!تبلیغات نازی ها

المپیک نازی ها

حکومت دیکتاتوری آدولف هیتلر به مدت دو هفته در ماه اوت سال 1936 ماهیت نژادپرستانه و نظامی گرایانه خود را هنگام برگزاری المپیک تابستانی پنهان کرد. این رژیم با کم اهمیت جلوه دادن برنامه یهودستیزانه خود و همچنین طرح های گسترش قلمرو ارضی خود، از این بازی ها سود برد تا بسیاری از تماشاگران خارجی و همچنین روزنامه نگاران را با تصویری از یک آلمان صلح طلب و اهل مدارا مبهوت کند. 
المپیک نازی ها


  • آشویتس

    آشویتس

    مجموعه اردوگاه های کار اجباری آشویتس در نوع خود بزرگترین اردوگاه های ساخته شده توسط رژیم نازی بود. این مجموعه شامل سه اردوگاه اصلی می شد که در همه آنها زندانیان به بیگاری گماشته می شدند. یکی از این اردوگاه ها برای مدتی طولانی به عنوان مرکز کشتار نیز استفاده می شد.
  • کتابسوزان

    کتابسوزان

    در سال 1933، یوزف گوبلز، وزیر تنویر افکار عمومی و تبلیغات نازی ها شروع به هماهنگ سازی فرهنگ و هنر با اهداف نازی ها کرد. دولت، سازمان های فرهنگی را از یهودیان و کسانی که گفته می شد به لحاظ سیاسی یا هنری مورد سوءِ ظن هستند، پاکسازی کرد.
  • تبلیغات نازی ها

    تبلیغات نازی ها

    "هدف از تبلیغات، تحمیل یک دکترین بر تمام یک ملت است... تبلیغات با چشم انداز یک آرمان، عامه مردم را تحت تأثیر قرار داده و آنان را آماده پیروزی این آرمان می کند." آدولف هیتلر این عبارات را در کتاب خود، " نبرد من" (1926) می نویسد.

آمار وزیر اقتصاد از 150 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی در حالی به فاصله کمتر از یک روز به 80 هزار میلیارد تومان اصلاح شد که این اختلاف 70 هزار میلیاردی چندان نمی‌تواند واقعی بودن رقم اصلاح شده را تایید کند.

تخمین 200 هزارمیلیارد تومانی از معوقات

آمار تکان‌دهنده مطالبات واقعی بانک‌ها

آمار وزیر اقتصاد از 150 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی در حالی به فاصله کمتر از یک روز به 80 هزار میلیارد تومان اصلاح شد که این اختلاف 70 هزار میلیاردی چندان نمی‌تواند واقعی بودن رقم اصلاح شده را تایید کند.
تاکنون آمار و ارقام متفاوتی از سوی مدیران بانک‌ها، مقامات بانک مرکزی، نمایندگان مجلس، وزیر اقتصاد و صاحبنطران حوزه بانکی در مورد میزان مطالبات بانکها مطرح شده که هر کدام از نگاهی قابل تامل و بررسی است. به طوری که کمترین و یا بیشترین آمار اعلامی می تواند سوال های بسیاری را در مورد صحت، چگونگی شکل گیری، واقعی بودن همچنین چالش هایی که پیش روی سیستم بانکی می گذارد مطرح کند.
در حالی رقم بدهی بدهکاران به سیستم بانکی در آخرین آمار بانک مرکزی برای سال 1392 حدود 82 هزار میلیارد تومان اعلام شد که در پی آن آمارهای دیگری که اغلب بیشتر از این میزان بود مورد تاکید قرار گرفت.
بر این اساس برخی مدیران عامل بانک‌ها معتقدند که رقم واقعی مطالبات حداقل به 100 هزار میلیارد تومان می رسد که بخشی ناشی از رکود اقتصادی و بخشی دیگر به عدم تمایل دریافت کنندگان به باز پرداخت منابع باز می‌گردد.
اما طیب نیا- وزیر اقتصاد - اخیرا رقم واقعی معوقات بانکی را 150 هزار میلیارد تومان عنوان کرد که بعد از درج در رسانه ها، در فاصله کمی این رقم را اصلاح و اعلام کرد که معوقات بانکی همان 80 هزار میلیارد تومان است.
وی در این باره توضیح داد که آمارحدود 150 هزار میلیارد تومانی که در کمیسیون تلفیق مجلس در جمع تولیدکنندگان و فعالان صنعتی بیان کرده شامل رقم مطالبات معوق استمهال‌شده از طرق قانونی نیز بوده که برخی نمایندگان و رسانه‌ها، آن را به عنوان رقم مطالبات معوقه مطرح کردند.
با این وجود ضمن اینکه شاید اعلام چنین رقمی که دلیل آن نیز عنوان شد، نیازی به اصلاح نداشت این شبهه را ایجاد می کند که حتما میزان بدهی معوقات بانکی بیش از آن چیزی است که اکنون به طور رسمی عنوان می شود چراکه نمی توان تصور کرد که فردی در مقام وزیر آماری را با اختلاف حدود 70 هزار میلیارد تومانی نسبت به ارقام قبلی عنوان کند و بعد رییس بانک مرکزی توضیح دهد که رقم رسمی عدد دیگری است. به هر حال 150 هزار میلیارد تومان اعلامی وزیر اقتصاد نیز واقعیتی است که در حال حاضر وجود داشته و بخشی از آن به نوعی بدهی پنهان تبدیل شده و ممکن است که هیچ وقت به چرخه مالی سیستم بانکی باز نگردد.
اما آمار اصلاح شده طیب نیا با وجود اینکه به ارقام اعلامی بانک مرکزی نزدیک بود باز هم حدود 5000 میلیارد تومانی اختلاف داشت، به گونه ای که معاون نظارتی بانک مرکزی آخرین آمار مطالبات معوق در سال 1392 را حدود 82 هزار میلیارد تومان عنوان کرد که حدود 60 هزار و 700 میلیارد تومان آن ریالی و مابقی ارزی بوده است.
تهرانفر همچنین آخرین آمار مربوط به سال جاری را حدود 85 هزار میلیارد تومان اعلام و بیان کرد که از این رقم نزدیک به 64 هزار میلیارد تومان معوقات ریالی و حدود 20 هزار میلیارد تومان دیگر ارزی است.
معوقات بانکی واقعی بیش از رقم اعلامی وزیر است
اما حیدر مستخدمین حسینی _ معاون اسبق حقوقی بانک مرکزی- در مورد عوامل تاثیرگذار در آمار متفاوت مطالبات معوق با تاکید بر اهمیت مقطع آمار و زمان اعلام آن به ایسنا گفت: مطالبات معوق و وصول آن ثابت نمی ماند و حتی می تواند روزانه تغییر کند، بنابراین باید به آمارهایی تکیه و آن را مورد توجه و تجزیه و تحلیل قرار داد که در یک مقطع زمانی منتشر شده باشد.
وی معتقد است که با توجه به آنچه که بانک مرکزی و دادستان کشور اعلام کرده‌اند رقم مطالبات معوق می تواند تا حدود 100 هزار میلیارد تومان باشد.
این کارشناس امور بانکی با اشاره به اینکه بدهکاران در مقاطع زمانی مختلف به بانک‌ها مراجعه و تنها سود دوران سررسید گذشته را به بانک پرداخت و اصل بدهی را استمهال می کنند افزود: درواقع بدهکاران اصل بدهی خود را نپرداخته‌اند بلکه تمدید کرده‌اند و این وجوه در حساب بدهکاران اولیه باقی می ماند.
وی یادآور شد که با عدم پرداخت اصل بدهی، در اصل و به طور واقع بینانه رقم بدهی بدهکاران به نظام بانکی بیش از ارقامی که اطلاع رسانی می شود خواهد بود چرا که ممکن است چند سال از سررسید آن گذشته باشد اما با پرداخت سود دوران سررسید، از بانک‌ها بدهی خود را استمهال کنند و این رقمی است که نشان می دهد بدهکاران وجوه جدیدی را به بانک‌ها نمی دهند که بانک‌ها بتوانند در قبال آن تسهیلات جدیدی را به متقاضیان جدید بپردازند.
مستخدمین حسینی همچنین با اشاره به رقم اعلامی طیب نیا و اینکه این 150 هزار میلیارد تومان شامل رقم مطالبات معوق استمهال‌شده از طرق قانونی است بیان کرد: در صورت در نظر گرفتن این مورد آمار معوقات حتی بالاتر از رقم مورد نظر وزیر نیز خواهد بود.
وی خاطرنشان کرد: فکر می کنم رقم بدهی هایی که اصل آن به بانک ها پرداخت نشده دو برابر رقم اعلامی بانک مرکزی یعنی حدود 200 هزار میلیارد تومان است به گونه ای که بدهکاران نزدیک به 50 درصد را استمهال کرده و 50 درصد مابقی را حتی استمهال هم نکرده‌اند و باقی مانده است.

نکاتی پیرامون توسعه ی لومپنی در ایران معاصر (بخش دوم و پایانی) / یونس پارسا بناب



در آمد
در بخش اول این نوشتار بعد از اشاره اجمالی به مولفه های عمومی پدیده ی توسعه لومپنی در کشورهای در بند پیرامونی (جنوب) نیم نگاهی به نکات مهم روند تاریخی تبدیل ایران از یک کشور مقتدر و مستقل آسیائی (در قرون شانزدهم و هفدهم) به یک کشور توسعه نیافته ی نیمه مستعمره در طول قرن نوزدهم و نیمه ی اول قرن بیستم (از ۱۸۱۲ تا ۱۹۵۰) انداختیم. در این بخش دوم (و پایانی)، چگونگی شکلگیری و رشد سرمایه داری کمپرادور و توسعه لومپنی منبعث از آن در شصت سال تاریخ ایران را (از ۱۹۵۳ تا ۲۰۱۳) مورد بررسی قرار میدهیم.

پروسه ی تاریخی توسعه لومپنی در شصت سال گذشته ایران
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۸ اوت ۱۹۵۳) به روند مبارزاتی مردم ایران که با فراز و نشیب های خود از زمان آغاز جنبش و انقلاب مشروطیت تا سال های آغازین دهه ۱۹۵۰ به پیش رفته بود، خاتمه داده و ایران را نیز مثل اکثر کشورهای در بند جهان سوم در باتلاق وابستگی به آمریکا (که به تازگی به عنوان رأس نظام جهانی سرمایه موقعیت هژمونیکی اتخاذ کرده بود) فرو برد. قلع و قمع نیروهای ضد کودتا و بویژه ملی گراها و چپ ها، به موازات الحاق ایران به “پیمان بغداد” در سال ۱۹۵۵ – که بعدها به سازمان سنتو تبدیل گشت – در جامعه ایران یک خلاء سیاسی به وجود آورد که در آن شرایط برای رشد و نمو بنیادگرائی مذهبی آماده گشت.
در آغاز دهه ۱۹۶۰ شاه برای ادامه سرکوب نیروهای مترقی و جلوگیری از احتمال بروز و رشد جنبش های دهقانی در روستا های ایران دست به “انقلاب سفید شاه و ملت” زد. انقلاب سفید که استراتژی آن با پروژ ه جهانی “عملیات ضد شورشی” آمریکا در کشورهای در بند پیرامونی آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین (کشورهای جهان سوم) همدلی و هم خوانی داشت نه تنها نتوانست و نخواست مسئله ارضی را به نفع دهقانان بی زمین که آن روزگاران بزرگترین طبقه ایران محسوب میشدند، حل کند بلکه وقوع آن منجر به عروج یک قشر طبقاتی جدیدی از ملاکین ثروتمند تازه به دوران رسیده شهرنشین در ایران گشت.
نبود نیروهای منسجم و فراگیر چپ و ملی گرا از یک سو و فعل و انفعالات و اصلاحات عمدتا کاذب “انقلاب سفید” بویژه در ارتباط با حقوق زنان، از سوی دیگر جاده را برای عروج و گسترش بنیادگرائی مذهبی صاف کرد. دیکتاتوری رژیم شاه و اصلاحات دم بریده انقلاب سفید شرایطی را بوجود آورد که در جامعه ایران در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی تنها گفتمان سیاسی مسلط جاری همانا “گفتمان مسجد” در مقابل “گفتمان دربار” بود. بدون تردید در آن دهه ها گفتمان ها، روایت ها و بدیل های دیگری نیز در بین ایرانیان “سیاست نزده” و آگاه و متعهد وجود داشتند ولی آنها عموما و عمدتا یا در بیرون از مرزهای ایران استبداد زده و یا در درون خانه های تیمی و زیرزمینی در داخل ایران مطرح گشته و تبلیغ و ترویج می گشتند.
انقلاب بهمن ۱۳۵۷ با اینکه به تمام معنی یک انقلاب بود ولی بهار کوتاه آن به پائیز طولانی جمهوری اسلامی سرمایه که حاکمیتش هنوز هم ادامه دارد، منجر گشت. به عبارت روشن تر رژیم جدید نه تنها در گستره های فرهنگی – اجتماعی مثل بر خورد به تبعیض جنستی و موقعیت زنان، به غایت مواضع و سیاست های ارتجاعی اتخاذ کرد بلکه در حیطه اقتصادی – معیشتی و زمینه های اجتماعی نیز وارث رژیم سابق گشت. بطور کلی ارثیه شوم جمهوری اسلامی از رژیم پهلوی ها سرمایه داری بوروکراتیک تحت مدیریت تکنوکرات های فرمانبر بود. در مقام مقایسه، تنها تفاوت این رژیم با رژیم سابق جابجائی تکنوکرات های “سکولار” با تکنوکرات های (کارگزاران) “مذهبی” بود. امروز این کارگزاران چه معمم و چه غیر معمم و آقازاده هایشان با استثمار” ۹۹ در صدی” های ایران خود را به مقام “یک درصدی” های جمهوری اسلامی رسانده و در گستره های کالا سازی، خصوصی سازی و مدرنیزه سازی با دیگر دولت های کمپرادور به مسابقه پرداخته اند.
شایان توجه است که پروژه های مدرنیزاسیون در جامعه ای اگر با پروسه تاریخی مدرنیته (تجدد طلبی) در آن کشور در هم تنیده نگشته و به پیش نرود در آن جامعه توسعه ماهیت و ویژگی” لومپنی” پیدا میکند. حاکمین در جمهوری اسلامی ایران که در کسوت اسلامی در ملاء عام حضور پیدا می کنند عموما و پیوسته به مردم می گویند که رستگاری، سعادت و رفاه انسان در “تسلیم” بی قید و شرط افراد جامعه به “مشیت الهی” است. حتی تعدادی از این وعاظ بر آن هستند که زلزله زدگان و قربانیان دیگر زمین لرزه ها شامل حال “مشیت الهی” گشته و به خاطر اعمال فسق و فجور از سوی خدا مورد انتقام و تنبیه قرار می گیرند. در عمل این تکنوکرات ها که امروز با آقازاده هایشان یک در صد ثروتمندترین خانواده های مدار را تشکیل می دهند در عمل منظورشان از مشیت الهی همان “دست نامرئی” است که حاکم بر بازار سرمایه داری بوده و به اصطلاح سرنوشت زندگی انسان را در جامعه سرمایه داری تعیین می کند. شایان ذکر است که در تحلیل نهائی هم بنیادگرائی دینی _مذهبی که نقش مشیت الهی را تبلیغ و ترویج می کند و هم بنیادگرائی سکولار “بازار آزاد” که نقش دست نامرئی را تعیین کننده می داند هر دو متفقانه حق تعیین سرنوشت را از سوی مردم و ملل جهان به کلی سلب کرده و در صورت لزوم به سرکوب حتی فیزیکی طرفداران حق تعیین سرنوشت اقدام می کنند.
در اوضاع رو به رشد فعلی در جهان و منطقه پر تلاطم خاور میانه تردیدی نیست که پروژه راس نظام در سوریه رابطه تنگاتنگ با احتمال حمله نظامی آمریکا و “شرکایش” (ناتو، عربستان سعودی، قطر و … ) به ایران پیدا کرده است. ولی این تلاقی که خیلی جدی است به هیچ نحو تغییری در این پرسش اصلی که در آغاز این نوشتار مطرح گشت، بوجود نمی آورد: و آن اینکه آیا ایران یک کشور سرمایه داری کومپرادور با توسعه ی لومپنی منبعث از آن نیست؟
پاسخ نگارنده به این پرسش مثبت است. زیرا بررسی رشد اقتصادی ایران در سی سال گذشته جای تردیدی را نمی گذارد که سیستم اقتصادی ایران نتوانسته خود را از مولفه ها و ویژگی های “توسعه لومپنی” ( که در باتلاق آن فرو رفته) رها سازد. به عبارت دیگر ناکامی و عدم موفقیت ایران به عنوان یک ملت_ دولت بالقوه در فراز به مقام یک کشور نوظهور در جنوب نمی تواند با ایدئولوژی اسلامیستی (بنیادگرائی مذهبی ولایت فقیه) ارتباط نداشته باشد. این ایدئولوژی چون قادر نیست که یک نظم و شیوه اقتصادی به غیر از “بازار آزاد” سرمایه داری واقعا موجود را متصور باشد در نتیجه اصل متافیزیکی حاکم بر مقررات بازار آزاد سرمایه داری واقعا موجود (دست نامرئی) را تحت پوشش اسلامی “مشیت الهی” نه تنها پذیرفته بلکه بر اساس آن اصل مالکیت خصوصی حتی در گستره های منابع طبیعی و معدنی، را نیز یک اصل “مقدس” اعلام کرده است. نتیجه اینکه در غلطیدن جمهوری اسلامی در باتلاق “بازار آزاد” نئولیبرالی کشور ایران را مثل اکثر کشورهای پیرامونی جهان سوم به یک کشور سرمایه داری ناموزون کمپرادور با توسعه ی لومپنی منبعث از آن، تبدیل ساخته است.

ویژگی ها و پیی آمدهای توسعه ی لومپنی در ایران
پدیده ی توسعه لومپنی در ایران نیز مثل اکثر کشورهای در بند پیرامونی پی آمدهای مشخص در ساختار اقتصاد سیاسی با ویژگی های فرهنگی – اجتماعی خود به وجود آورده که در اینجا به اهم آنها اشاره میشود.
  1. مطالعه کم و کیف ترکیب طبقاتی و اقشار مختلف درون این طبقات این امر که ایران نیز مثل اکثر کشورهای پیرامونی حاشیه ای جهان سوم، یک جامعه سرمایه داری کومپرادور با توسعه ی لومپنی است، را تائید میکند.
در حال حاضر ۴۱ در صد نیروی کار شاغل به طبقه خرده بورژوازی، ۳۴ در صد به طبقه کارگر، ۱۲ در صد به طبقه متوسط بورژوازی و ۵ در صد به طبقه بورژوازی بزرگ و بالاخره ۱۰ در صد به زاغه نشینان (فرو طبقاتی) تعلق دارند. بررسی چند و چون این طبقات در چارچوب ماهیت و ساختار طبقاتی ایران نشان می دهد که سرمایه داری و رشد و گسترش مناسبات آن، در صد تمرکز و انباشت سرمایه و بطور کلی آرایش و ترکیب طبقاتی در ایران نیز مثل دیگر کشورهای حاشیه ای_ پیرامونی شدیدا ناموزون و معیوب می باشد. بطور مثال، در حال حاضر ۴۱ در صد نیروی کار شاغل به طبقه خرده بورژوازی که از نظر کمی بزرگترین طبقه جامعه ایران را تشکیل می دهد، تعلق دارد. در تمامی کشورهای حاشیه ای _پیرامونی، جمعیت نیروی کار شاغل خرده بورژوازی سنتی بطور قابل ملاحظه بیشتر از نیروی کار شاغل کارگران آن کشورهاست. در ایران نیز از ۴۱ در صد خرده بورژوازی فقط ۳ در صد مدرن و بقیه به قشر بزرگ خرده بورژوازی سنتی (که عموما دهقانان و زحمتکشان بی مزد خانگی هستند) تعلق دارند. در مقام مقایسه، کارگران شاغل فقط ۳۴ در صد نیروی کار ایران را تشکیل می دهند. در صورتی که در کشورهای توسعه یافته سرمایه داری مرکز جمعیت متعلق به طبقه کارگر شاغل به مراتب بیشتر از خرده بورژوازی آن کشورهاست.
  1. اگر در گذشته های نه چندان دور سرمایه داران بخش خصوصی ایران نقشی در خور توجه در سرنوشت سیاست و اقتصاد ایران ایفاء نمی کردند امروزه آنها (که در واقع “آقایان و آقازادگان” یعنی یک در صدی های متعلق و متصل به حاکمین جمهوری اسلامی هستند) به عنوان منادیان و رهروان “رفورم بازاری” ایران مطرح شده و مروجین قوانین حاکم بر “بازار آزاد” سرمایه داری جهانی در فاز فعلی گلوبالیزاسیون (جهانی گرائی)، محسوب میشوند.
نوشته ها، مصاحبه ها و سخنرانی های نامزدهای گوناگون برای انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ (از حامیان متعلق به خامنه یی، احمدی نژاد و رفسنجانی گرفته تا انواع و اقسام اصلاح طلبان و اصولگرایان) به خوبی نشان میدهند که آنها جملگی معتقد به اعمال بی قید و شرط “اصول هفتگانه” حاکم بر بازار آزاد سرمایه داری (که در بخش اول این نوشتار به آنها اشاره شد) بوده و در تشدید پروسه های کالا سازی، خصوصی سازی و لاجرم توسعه لومپنی گوی سبقت را از دیگر دولتمردان کمپرادور در آسیا و آفریقا ربوده اند.
  1. اعضای خانواده های این قشر (ابر سرمایه داران) که در بین توده های مردم به “آقایان و آقازادگان” و در بین کارگران و دانشجویان به نام “یک در صدیها” معروف اند، مثل همیشه و در همه جا از یک زندگی پر از رفاه، جلال و آسایش بر خوردار هستند. یک در صدیها در تظاهر به داشتن ثروت و قدرت منبعث از آن مثل گذشته خیلی جلب نظر می کنند. آنها صاحب اتومبیل ها و خودروهای لوکس و خانه ها و ویلاهای باغی با شکوه بوده و به داشتن عضویت در کلوپ ها و محافل شبکه ایی خود فخر می فروشند. مصرف بی بند و بار و بی حد و حصر که در اوایل انقلاب نمودار فساد اخلاقی،” استکبار”، سبک زندگی “طاغوتی” و ارتجاعی بود، امروز از نظر سیاسی مقبولیت بیش از گذشته خود را باز یافته است. خیلی از نخبگان و دولتمردان رژیم جمهوری اسلامی که قشر بزرگی از این سرمایه داران کلان را تشکیل میدهند پیوسته از زندگی در جزایر پر از ناز و نعمت و وفور ثروت و قدرت (در اقیانوسی پر از فقر، فلاکت و بی امنی) لذت می برند. آنها مثل یک در صدیهای دیگر کشورهای در بند پیرامونی کوچکترین رحم و شفقتی در دل خود نسبت به کارگران، دهقانان، تهیدستان و زاغه نشینان احساس نمی کنند. تضاد عمیق طبقاتی و تعمیق شکاف بین فقر و ثروت در ایران کنونی که از حاکمیت سرمایه داری کمپرادور و توسعه لومپنی منبعث از آن، سرچشمه میگیرد بدون تردید در زیر سایه جمهوری اسلامی در سی سال گذشته تحکیم و گسترش یافته است.
  2. دولت جمهوری اسلامی از نظر ماهیت طبقاتی و عملکردهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی یک دولت بوروکراتیک سرمایه داری کمپرادور است. این دولت بهیچ نحو نماینده یک ملت توسعه یافته صنعتی و مستقل (متکی به خود) نیست. بلکه جمهوری اسلامی مثل اکثر دولت های در بند پیرامونی تتمه و محصول یک دوره ی شصت ساله ی پروسه ی توسعه لومپنی در مدار نظام جهانی سرمایه است. توسعه لومپنی (توسعه ایی که دم بریده، معیوب و ناموزون است) با ماهیت کمپرادوری رژیم عجین (و در هم تنیده) گشته و با هم به مکمل هم تبدیل شده اند. این رژیم که مدافع مالکیت خصوصی در برابر نیروهای کار و زحمت است برای ادامه ی توسعه ی لومپنی در ایران طبیعتا سرکوبگر سازمان های مستقل سیاسی و سندیکایی کارگران است. فعالین جنبش کارگری ایران که در حال حاضر (۲۰۱۳) بزرگترین و فراگیرترین در نوع خود، در خاورمیانه است به درستی حمایت ارگانهای دولتی از سرمایه داران بزرگ ایران را (که مروجین و حامیان اصلی توسعه ی فلاکت بار لومپنی در ایران هستند) بزرگترین مانع بهبود زندگی معیشتی خود و دیگر اقشار طبقات توده یی میدانند.
  3. به شکرانه ی توسعه لومپنی، امروز طبقه ی کارگر ایران نیز مثل طبقات کارگر در کشورهای در بند پیرامونی عمدتا نیمه ماهر و بدون آموزش در رشته تولید و خدمات می باشد. مثل تمام کارگران جهان، کارگران ایران صاحب وسایل و منابع تولیدی نبوده و ودر حاکمیت جمهوری اسلامی و در ارگانهای اصلی آن کوچکترین مقام و قدرتی ندارند. ولی نیروی کار کارگران ایران بزرگترین منبع ابر استثمار برای تمرکز و انباشت سرمایه در دست ابرسرمایه داران ایران می باشد. طبیعتا جمهوری اسلامی و تک تک جناح های درون آن از شکلگیری جنبش کارگری در ایران و تاسیس تشکل های مستقل کارگری بی نهایت هراس دارند. یکی از تصمیمات جمهوری اسلامی در سال های اول بعد از انقلاب، انحلال شوراهای کارگری بود که به طور مستقل از دولت و با حمایت احزاب و سازمان های کمونیستی در سراسر ایران در آن سال ها تاسیس یافته بودند. بعد از انحلال آن شورا، رژیم دست به ایجاد شوراهای اسلامی کارگران و “خانه کارگر” زد که تحت نظارت مستقیم رژیم قرار دارند.
  4. در سالهای اخیر جناح های مختلف طرفدار استقرار کامل تر مقررات حاکم بر “بازار آزاد” نئولیبرالی و توسعه ی سرمایه داری لومپنی ترویج و تبلیغ میکنند که قانون کار که کمی محدودیت برای کارفرمایان و اندکی حقوق برای کارگران (حداقل روی کاغذ) قائل است، نیز باید لغو گردد. لغو قانون کار همانطور که در بخش اول این نوشتار شرح داده شد یکی از اصول خدشه ناپذیر” بازار آزاد” نئولیبرالی است که توسط” مونوپولی های پنجگانه ی” نظام سرمایه داری در سراسر جهان اعمال میگردد. جمهوری اسلامی در لغو قانون کار در عمل و پیروی از مقررات دیگر صندوق بین المللی پول گوی سبقت را از کلیه ی دولت های کومپرادور در آفریقا و آسیا ربوده است.
هم اکنون خبر اخراج های بی رویه و پی در پی کارگران که در شش سال گذشته بویژه بعد از تایید سیاست ویرانساز خصوصی سازی از سوی خامنه ای تشدید یافته، هم چنان ادامه دارد و پدیده ی بیکاری سازی جامعه ی ایران را به سوی ویرانی و آپارتاید معیشتی سوق میدهد. بررسی نشریات داخل ایران در شش سال گذشته ( “کارگزاران”،” اعتماد ملی”، “ایران”، “سرمایه”، “رسالت”، “کیهان”، “دنیای اقتصاد”، “آسمان”، “خراسان”، و” تهران امروز “) نشان میدهد که هر سال نزدیک به ۵۰ هزار کارگر قرار دادی (پیمانی) در سراسر کشور شغل خود را از دست داده و به خیل بیکاران می پیوندند. همین منابع که خود عمدتا به جناح های مختلف و رقیب در درون حاکمیت تعلق دارند، گزارش میدهند که بیش از ۶۵ در صد کارگران کشور به عنوان کارگران قرار دادی در کارهای دائم به کار گرفته می شوند و به دلیل گرانی و فقر و یا نیاز به اشتغال از حقوق قانونی خود گذشته و آینده شغلی خود را به خطر می اندازند.
  1. اعتراضات و تظاهرات روز افزون کارگران، بیکاران و دیگر تهیدستان در شهرهای مختلف ایران حاکی از روند بیکاری سازی (نتیجه سیاست های خصوصی سازی دولت) و اخراج های سرسام آوری است که زندگی کارگران و دیگر زحمتکشان را به ورطه فلاکت و تباهی در ایران کنونی سوق داده است. این وضع نابسامان که اخیرا به خاطر تشدید تحریم ها از سوی راس نظام افزایش یافته است، ناشی از رانت خواری، حراج منابع طبیعی و توسعه ی لومپنی از طرف آقایان و آقازادگان هیئت حاکمه رژیم جمهوری اسلامی است که در سالهای اخیر افزایش یافته و اقشار مختلف طبقات توده یی را از دست رژیم به ستوه در آورده است.
  2. تا آنجا که به سیاست های داخلی رژیم جمهوری اسلامی مربوط می شود، در چند سال اخیر اقشار مختلف طبقات توده یی بویژه طبقه کارگر ایران شناخت خود را از این سیاست ها بویژه در مواردی مانند ماهیت ضد کارگری رژیم و انعکاس آن در عملکردهای رژیم در مقابل جنبش کارگری (مثل قانونی ساختن و توسعه پروسه فلاکت بار خصوصی سازی) به اندازه قابل توجهی اعتلا داده است که در مطالبات و مواضع اعتراضاتی آنها بخوبی منعکس است. بدون تردید این اعتلا به کارگران امکان مبارزه موثر با آن سیاست ها را داده و زمینه را برای طرح مطالبات صنفی و معیشتی آنها آماده تر می سازد. بررسی مطبوعات ایران که مطالبات و مواضع کارگران را خواهی نخواهی منعکس می کنند، نشان می دهد که کارگران ایران سیاست خارجی رژیم را نیز در مد نظر دارند و به آن بی اعتنا نیستند. آنها بخوبی پی برده اند که سیاست خارجی رژیم در عرصه های اقتصادی (به طور مثال در زمینه هائی مانند تورم، گرانی، کندن روستائیان از روستاها و پرتاب آنها به شهرهای بزرگ = پروسه وحشتناک “دهقان زدائی” )، و یا در عرصه سیاسی (تقویت سیاست های نظامی گری و سرکوب بیشتر به بهانه ی احتمال جنگ) و یا حتی در عرصه فرهنگی (تقویت نسخه بنیادگرانه پان اسلامیسم و یا تشدید ستم ملی به بهانه مبارزه با “تجزیه طلبی” و … ) به نفع بشریت زحمتکش ایران نیست. سرانجام آنچه که شایان توجه است اینست که کارگران ایران می دانند که دولت بوروکراتیک مانع اصلی در راه بهبود معیشتی کارگران و تهیدستان و اقشار فرودست جامعه ایران است. آنها بخوبی می دانند که این دولت در خدمت “آقایان و آقازاده های” بورژوازی کلان سرمایه داری ایران است که از طریق اعمال سیاست های خصوصی سازی از یک سو و ضدیت با لوایح قانون کار از سوی دیگر موفق شده اند که در جزایری پر از جلال و وفور نعمت در اقیانوسی پر از فقر و گرانی و بی امنی اقتصادی به زندگی زالو وار خود در زیر سایه دیکتاتوری جمهوری اسلامی سرمایه ادامه دهند. مضافا توده های مردمی بویژه کارگران و چالشگران ضد نظام جمهوری اسلامی به خوبی میدانند که آن آقاها و آقازاده ها که در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ به عنوان نامزدهای انتخاباتی علیه همدیگر صف آرائی کردند جملگی “سر و ته یک کرباس بوده” و در عبودیت به قوانین حاکم بر ولایت فقیه از یک سو و پذیرش بی قید و شرط قوانین حاکم بر بازار آزاد نئولیبرالی سرمایه داری جهانی از سوی دیگر مکمل و لازم و ملزوم هم بوده و در واقع متحدین وفادار ادامه ی راه توسعه لومپنی هستند.

نتیجه اینکه
  1. بررسی اوضاع رو به رشد در ایران نشان می دهد که مردم ایران زمانی میتوانند به آرمانهای به حق تاریخی خود (استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی) برسند که بعد از خلع ید و گسست از نظام فرتوت و بی ربط نظام جهانی سرمایه خود را از بلای توسعه ی لومپنی رها سازند. در مسیر رهائی از توسعه لومپنی است که مردم ایران باید به ایجاد یک پروژه ی جامع و مستقل از نظام _که در آن سیاست خارجی بویژه تجارت خارجی، در خدمت ساختمان نظام تولیدی درون محور (و خود مختار و متکی به خود) قرار گیرد_ اقدام کنند. در این راستا برای دولتمردان کشور تازه رها یافته ضروری است که به موازات استقرار استراتژی گسست از نظام جهانی سرمایه (اصل استقلال)، شرکت وسیع توده های مردمی را در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی (اصل آزادی) از یک سو و  بهره مندی آنها از رشد اقتصادی کشور (عدالت اجتماعی) را از سوی دیگر به دقت تعبیه و قاطعانه تامین سازند.
  2. آن نیروها، گروهها و افراد شاخص ایرانی که پروسه ی گسست و رهایی از توسعه ی لومپنی را آرمانگرایی و غیر ممکن میدانند و در عوض از اعمال تحریم ها و حتی از “مداخلات بشر دوستانه” کشورهای امپریالیستی در ایران استقبال میکنند. خواه ناخواه کشور ایران را در بسط تسلیم مقررات و الزامات سرمایه داری جهانی مونوپولی های مالی تر، عمومی تر، و نظامی تر شده میسازند که نتیجه اش چیزی به غیر از ادامه ی توسعه لومپنی سرمایه داری نخواهد بود. آندره گاندر فرانک (مارکسیست فقید آلمانی) واژه “توسعه لومپنی” را در دهه دهای پیشین به درستی و عمدتا در ارتباط با کشورهای آمریکای لاتین به کار برد. امروز در عین حال که بعضی از کشورهای آمریکای لاتین در جاده ی گسست و رهائی از یوغ فلاکت بار توسعه لومپنی (توسعه و رشد در خدمت تعمیق مدام شکاف بین فقر و ثروت) به پیش میروند، توسعه لومپنی در کشورهای آفریقا و آسیا (منجمله ایران) بیداد میکند.
  3. توسعه لومپنی در ایران نیز مثل اکثر کشورهای در بند پیرامونی کارگران، دهقانان و دیگر تهیدستان را به ستوه آورده است. اقشار مختلف مردم بعد از سی سال زندگی در توهمات “خانوادگی” امتی و ولایی به این نتیجه رسیده اند که سیاست های “سازندگی” رفسنجانی، “اصلاحات” خاتمی، “مهرورزیهای” احمدی نژاد و بالاخره “دلسوزی های” خامنه یی در عمل گسترش توسعه لومپنی بر اساس قبول بی قید وشرط “اصول هفتگانه” حاکم بر بازار آزاد نئولیبرالی است که توسط مقررات بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ایران بطور مستقیم و غیر مستقیم اعمال میگردند. تشدید و گسترش نابرابریهای طبقاتی (انباشت سرمایه و ثروت توسط “یک در صدیها” و تعمیق فقر در بین” ۹۹ در صدیها”) منبعث از پی آمدهای دردناک توسعه ی لومپنی (کالا سازی و خصوصی سازی حتی منابع طبیعی، ملی زدایی، دهقان زدایی و بالاخره پرولتریزه سازی معیوب و مصنوعی، اعمال سیاست های ضد تنظیمات بر علیه خدمات اجتماعی و عمومی و … ) مردم ایران را به ستوه آورده است.
  4. اکنون پس از شصت سال کمپرادوری و توسعه لومپنی، سرمایه داری معیوب و ناموزون ایران در رکود اقتصادی فلاکت بار بحرانی (تعمیق چشمگیر نابرابریهای توزیعی طبقاتی، تورم، بیکاری، افزایش کودکان خیابانی و دختران فراری، گسترش زاغه نشینی و … ) فرو رفته و خود را در مقابل توده های عظیم به ستوه آمده، عاجز یافته است. حاکمین برای عبور از این بحران دوباره به آخرین حربه خود سرکوب توسل جسته و برای بقای بیت امام به جناح “مافیای اقتصادی” رژیم که مهره اصلی نظام جهانی سرمایه و پروسه ی توسعه لومپنی در ایران است، پناه برده است. از سوی دیگر عواقب و تبعات بحران ساختاری نظام جهانی سرمایه و عروج امواج خروشان بیداری و رهایی در بین خلقها و کارگران جهان علیه نظام جهانی سرمایه بیش از هر زمانی در بیست و چند سال گذشته گسترده تر، جهانی تر و مردمی تر گشته است. بدین خاطر کانون های مربوط به چپ های مارکسیست و دیگر نیروهای برابری طلب و طرفداران استقرار حاکمیت ملی باید به این امر مثبت و سالم (و امیدوار کننده) توجه کنند که به شکرانه استقامت و پایداریشان در برابر تعرضات و تبلیغات مسموم کننده سرمایه جهانی و سرکوب های رژیم جمهوری اسلامی امروز امواج فراگیر تنش ها و جنب و جوش های کارگری، دانشجویی، زنان و … به آنها نوبت ابراز وجود و امکانات ایجاد تشکل های پیشرو و مورد اعتماد را فراهم ساخته است. در نتیجه، به نظر نگارنده کانون ها و تشکلات چپ و مارکسیست ایران بیش از هر زمانی در بیست سال گذشته می توانند بهتر و با آسودگی خاطر منافع سیاسی و خواسته های معیشتی و اجتماعی کارگران، دهقانان و دیگر تهیدستان ایران را به منافع تنگ تشکیلاتی، دغدغه ها ی گذشته گروهی و عادات نکوهیده سکتاریستی خود ارجحیت داده و خود را بعد از یک “خانه تکانی” موثر و جدی برای بر پایی یک بدیل سرتاسری با رهبری رهائی بخش توده یی و دسته جمعی آماده سازند.

منابع و مآخذ
  1. آندره گاندر فرانک، “بورژوازی لومپن و توسعه لومپنی” ، نیویورک، ۱۹۷۲٫
  2. پریری فایر،” بررسی تئوری آندره گاندر فرانک در باره توسعه لومپنی” ، در وب سایت  Ilco.org ، ۶ ژوئن ۲۰۱۱٫
  3. الف. علوی، “در باره ی نابرابریهای توزیعی درآمد در ایران”، در روزنامه “آفتاب” ، شماره ۲۰ (۱۳۸۱).
  4. احمد اشرف، “موانع تاریخی رشد بورژوازی در ایران” ، در مجله “مطالعات ایرانی” ، سال دوم، شماره های ۲ و ۳ (۱۹۶۹).
  5. سهراب  بهداد و فرهاد نعمانی، “کارگران، دهقانان و ولگردان” ، در مجله” ژورنال بین المللی مطالعات خاورمیانه” ، سال ۳۴، شماره ۴ (۲۰۰۲).
  6. الف. اسفندیاری، “روش شناسی ابزارهای اندازه گیری توزیع درآمد” ، در مجله” اطلاعات سیاسی_ اقتصادی” ، شماره های ۷۸-۱۷۷ (۱۳۸۱).
  7. سمیرامین، “توسعه” ، در مجله “پمبازوکا” ، شماره ۶۰۷ (۲۱ دسامبر ۲۰۱۲).
  8. یونس پارسا بناب، “نیم نگاهی به ترکیب طبقاتی جامعه ایران معاصر” ، در کتاب “جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه” ، ۲۰۰۹- ۱۹۹۱″ ، در آمازون دات کام، ۲۰۱۰٫

نشت نفت از خطوط انتقال نفت به چشمه تامین آب آشامیدنی شهر سرخون و 22 روستای استان چهارمحال و بختیاری



به گزارش خبرنگار مهر، در حالی که محرومیت در بسیاری از مناطق مختلف استان چهارمحال و بختیاری وجود دارد و نبود درآمد و کار یکی از مهمترین مشکلات جامعه روستایی و شهری این استان به شمار می رود کمبود آب شرب و خشکسالی نیز گریبان گیر مردم شهرها و روستاهای این استان شده است.
در حال حاضر بسیاری از شهرهای استان  و همچنین بسیاری از روستاهای استان دچار بحران آب هستند.
شهرستان اردل در حال حاضر یکی از پر آب ترین شهرستانهای این استان به شمار می رود و مناطق مختلف این شهرستان اگرچه دارای محرومیت ها و توسعه نیافتگی قابل توجه نیست اما دیگر مشکل کم آبی و بحران آب را ندارند.
در حال حاضر مدتی است که منطقه ای از این شهرستان دچار آلودگی نفتی شده است و آب چشمه اصلی منطقه در پی نشت نفت از خطوط انتقال نفت آلوده شده است و مشکلات بسیاری را چه در شرب و چه در شستشو ایجاد کرده است.

عکس ها تزئینی است
هم اکنون شهر سرخون و ۲۲ روستای منطقه با مشکلات بسیاری در خصوص آلودگی نفت در این منطقه روبرو شده اند و مهمترین دغدغه آنها حل این مشکل و تسریع عملکرد مسئولان در این خصوص است.
استاندار استان چهارمحال و بختیاری نیز که در حدود ۹ ماه است سکان استان چهارمحال و بختیاری را در دست گرفته است، در جلسه های مختلف و همچنین بازدید از شهرستان اردل پیگیر حل مشکلات منطقه سرخون بوده است.
قاسم سلیمانی استاندار چهارمحال و بختیاری چندی پیش در دیدار با مسئولان شرکت نفت، تاکید کرده بود نشت نفت به لایه های زمین و پدیدار شدن لکه های چرب در آب شرب و آب کشاورزی به معضل جدید در منطقه سرخون اردل تبدیل شده است.
وی بیان کرد: در این منطقه مشکلات بسیاری چه در حوزه آب شرب و چه در حوزه کشاورزی ایجاد شده است و مسئولان شرکت نفت باید در خصوص حل مشکلات این منطقه کمک کنند.
وی تاکید کرد: این مشکل و معضل باید با زمان بندی و در کوتاه ترین زمان حل شود و خسارتهای وارده جبران شود.
مسئولان شرکت نفت منکر آلودگی نفتی بودند
آلودگی نفتی در منطقه سرخون و اقدامات انجام شده و چگونگی وضعیت منطقه را از مدیر عامل آب و فاضلاب شهری استان چهارمحال و بختیاری جویا شدیم.
قدرت الله بیگلری مدیر عامل آب و فاضلاب شهری استان چهارمحال و بختیاری در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به اینکه مشتقات نفتی و فاضلاب های نفتی در منطقه سرخون استان چهارمحال و بختیاری وارد چشمه اصلی آب شده اند و موجب آلودگی آب این منطقه شده اند، عنوان کرد: جلسات مختلفی از طریق آب و فاضلاب شهری در خصوص ایجاد این مشکل و حل این معضل با مدیران شرکت نفت برگزار کرده ایم.
وی بیان داشت: پیش از این مسئولان شرکت نفت منکر این قضیه بودند اما هم اکنون نشت و ایجاد آلودگی نفتی را پذیرفته اند و اعتبار و رقمی را در این خصوص برای حل مشکل به شرکت آب و فاضلاب شهری و همچنین آب و فاضلاب روستایی اختصاص داده اند که مطالعات تامین آب شهر سرخون و ۲۲ روستا که مشکل آب پیدا کرده اند انجام شود.

مدیر عامل آب و فاضلاب شهری استان چهارمحال و بختیاری عنوان کرد: گزینه های مختلفی برای تامین آب شرب سالم در این منطقه وجود دارد یکی از آنها تصفیه خود آب چشمه آلوده است.
وی بیان داشت: یکی از گزینه های دیگر انتقال آب از سد کارون۴ برای حل مشکل آب مردم این منطقه است که باید همه این موارد بررسی شود و بهترین پروژه برای تامین آب مورد توجه قرار گیرد و آب سالم در اختیار مردم قرار گیرد.
 وضعیت منطقه و چگونگی استفاده مردم از آب سالم
وی با اشاره به وضعیت منطقه در حال حاضر، تاکید کرد: در حال حاضر شرکت نفت با توجه به کمبود آب یک تعداد تانکر ارسال کرده است و در مناطق مختلف منطقه آب شرب سالم در اختیار مردم قرار گرفته است.
بیگلری بیان کرد: بخشی از کمبود آب منطقه را نیز شرکت آب و فاضلاب شهری در اختیار گرفته و تلاش خود را برای بهره مندی مردم از آب شرب سالم به کار گرفته است.
آب یکی از مهمترین نعمت های خداوند برای انسان است که هیچ جایگزینی ندارد. موارد توسعه ای موجب شده است که آب سالم یک منطقه محروم( سرخون) را که تنها دلخوشی آنها  که داشتن آب سالم و معدنی بوده است گرفته شود.
همچنین مزارع پرورش ماهی منطقه نیز دچار خسارت های بسیاری شده اند مزارع  پرورش ماهی تعطیل یا در مسیر تعطیلی قرار گرفته اند و بیکاری اهالی رقم خورده است.
حل این مشکل مهم باید در مسیر پیگیری جدی توسط مسئولان استان و کشور قرار گیرد تا نگرانیهای مردم در این خصوص کمتر شود.
سرخون از توابع شهرستان اردل در ۱۳۰ کیلومتری جنوب مرکز استان چهارمحال بختیاری (شهرکرد) و در یک کیلومتری جاده ارتباطی استان، به استان خوزستان قرار دارد.

گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران/ سرشان پر از جانور است. جانورهای ریز خاکستری و سفید

سرشان پر از جانور است. جانورهای ریز خاکستری و سفید. یا شپش است، یا تخمش که لابه‌لای موهای نرمشان، جا خوش کرده. تخم‌های سفیدرنگ، چیزی شبیه شوره. جانورانی که زنده‌اند، راه می‌روند، خونشان را می‌مکند و می‌خارند. آنقدر که گاهی سرشان را زخم می‌کند.
به گزارش ایسنا، در ادامه گزارش روزنامه «شهروند» به قلم زهرا جعفرزاده آمده است: خیلی از کودکان کار «لب خط» شپش دارند؛ کودکان کم سن و ‌سال خیابانی آن‌طرف‌تر از میدان «شوش». جایی که چند مرکز مهم تجاری، روزانه میلیاردها تومان کاسب می‌شوند، بدون اینکه بدانند کودکان لب خط، به خاطر فقر و نبود بهداشت، با شپش‌ها زندگی می‌کنند. شپشی که به خیال ما این روزها به سختی در سر کسی پیدا می‌شود، حالا به راحتی لابه‌لای موهای کودکان چهار پنج ساله فقیرترین منطقه تهران دیده می‌شود.
کودکان این محله فقر و گرسنگی دارند، محرومیت دارند. در معماری نداشته خانه‌های این محله که کم از بیغوله نیست، حمام جایی ندارد. اگر هم داشته باشد، آنقدر شلوغ و کثیف است که نرفتن را به رفتنش ترجیح می‌دهند. دستشویی‌هایشان هم همین وضع را دارد. به جای حمام اتاقکی می‌سازند و از خانواده‌ای اجاره می‌گیرند تا خرج موادشان درآید.
حمام رفتن در این محله، داستانی دارد. هر بار باید یک خانواده دور هم جمع شوند، وسایلشان را در کیسه کنند و مسافتی را پیاده بروند تا به حمام برسند. آنها وقت این کارها را ندارند، اگر دو هفته یک‌ بار نوبت به حمام کردنشان برسد خوب است. آنها که حمام دارند، لژنشین محله هستند، هر کسی را هم به خانه‌شان راه نمی‌دهند، فقط فامیل و نزدیکان.
در جمع کوچک کودکان کار لب خط که جمعیت دانشجویی امام علی (ع) برایشان خانه علم درست کرده، دختران، موهای بلندی ندارند. خیلی‌ها موهایشان را از ته زده‌اند. اگر رفتارهای دخترانه‌شان نباشد، تفاوتی با پسرها ندارند. روسری‌های گلدار کج و کوله‌شان مدام از سرشان می‌افتد، محکم گره می‌زنند. «زینب روسریتو سرت کن.» صدای مربی می‌آید. دیگر کلافه شده. سنشان به روسری سر کردن نمی‌رسد اما چاره‌ای نیست. سرشان پر از شپش است. نباید به دیگران منتقل شود. در همین هفته‌های گذشته دو مربی خانه علم جمعیت امام علی (ع) که هفته‌ای سه روز برای این کودکان کلاس‌های آموزشی دارند، شپش گرفته‌اند. نمی‌شود کاری کرد. این کودکان آنقدر آویزان مربی‌ها می‌شوند و آنقدر آنها را بغل می‌کنند که نمی‌شود شپش‌ها را کنترل کرد.
از سر و کول هم بالا می‌روند، با همان روسری‌ها. زهره شریفی مددکار جمعیت، «زینب» را صدا می‌زند. لابه‌لای موهایش را نگاه می‌کند. فرق اول را که باز می‌کند، رشک‌ها را می‌بیند. کابینت‌ها را پر کرده‌اند از شامپوهای ضد شپش. یکی به او می‌دهد و شماره تلفنش را روی کاغذی می‌نویسد. «به مادرت بگو به من زنگ بزنه.» این راه چاره نیست. مادران این کودکان وضع بدتری دارند. موهای رنگ‌کرده بلوندشان، پر از همین شپش‌هاست. نه کوتاه می‌کنند، نه درمانش. اصلا برایشان مهم نیست. از همین مادر هم به دختر منتقل می‌شود؛ در خانه‌هایی که چندین نفر روی یک بالش و تشک می‌خوابند، جایی که روسری‌ها رد و بدل می‌شود و خاله، دخترخاله، همسایه و … لباس‌های همدیگر را می‌پوشند.
در لباس‌ها، ملحفه‌ها و رختخواب‌های این کودکان شپش‌ها جولان می‌دهند. آنها با این جانوران زندگی مسالمت‌آمیز دارند. شپش جزو زندگی معمولی این خانواده‌هاست. این را شریفی می‌گوید. «زنان این محله موهایشان را بلوند و روشن می‌کنند اما به بهداشتشان توجهی نمی‌کنند. فقط شپش هم نیست، عفونت‌های قارچی و بیماری‌های زنانه هم اینجا بیداد می‌کند.» این ماجرا تنها برای مادران و زنان نیست، دختران کم‌سن و‌ سال هم از این بیماری‌ها رنج می‌برند. در گوشی به هم می‌گویند. می‌دانند که نباید همه بدانند.
شریفی از وضع بهداشت شخصی ساکنان این محله ناراحت است. «خیلی از این کودکان حتی لباس زیر به تن ندارند. از ۲۰ نفر، شاید یکی از آنها لباس زیر تنش کرده باشد. به همین خاطر آنها به شدت مستعد بیماری‌ها هستند.»
جمعیت امام علی (ع) برای بهداشت زنان و دختران «لب خط»، قرار است طرح مادرانه داشته باشد. به گفته مددکار جمعیت، در کنار بهداشت شخصی، بهداشت اجتماعی در این محله، کاملا فراموش شده. «توالت خانه‌هایشان خیلی کثیف و آلوده است. همه اینها باعث انتقال بیماری‌ها می‌شود.» همین هم باعث شده که میزان بیماری‌های ویروسی، روزبه‌روز در میان این کودکان زیاد شود؛ کودکان کاری که سر چند چهارراه آن طرف‌تر، گردو و دستمال و فال می‌فروشند. گردوهایی که با همان دست‌ها و در همان خانه‌هایی که موش‌ها در آن جولان می‌دهند، شکسته می‌شوند.
رضا، ۱۲ساله است، ۶ خواهر و برادر دارد. خانه‌شان حمام ندارد. دو هفته یک‌بار حمام می‌روند؛ حمامی که از هر نفر، ۴ هزار و ۵۰۰ تومان می‌گیرد. «اینجا قبلا حموم داشت اما از وقتی خرابش کردن، مجبوریم برای حمام به جای دورتری بریم.» مادر رضا هم شپش دارد، خواهرانش هم. خودش ولی ندارد. موهایش را از ته زده‌اند.
این کارها را جمعیت امام علی (ع) برایشان کرده. دوشنبه هفته پیش که کارشناس بهداشت آمد، موهای خیلی از دختران را به خاطر همین شپش‌ها کوتاه کرد و سر پسرها را هم از ته تراشیدند. همان روزی که خیلی از بچه‌ها، از حمام کردن فرار کردند.
«آیدا» هم ۱۲‌ سال دارد. کمی که شالش عقب می‌رود، تخم شپش‌ها از روی ساقه موهایش خودنمایی می‌کند. موهای پرپشتش، کوتاه شده بود اما باز هم فایده‌ای نداشت. «یک‌ بار از شامپوی ضد شپش استفاده کردم، یک‌ بار دیگه هم مونده. اما هنوز خوب نشدم.» گردوفروشی می‌کند. دست‌های سیاهش را نشان می‌دهد. خودش همه را می‌شکند و سر چهارراه‌ها می‌فروشد. می‌گوید شپش را از بچه‌های عمه‌اش گرفته. «شامپو می‌زنم، شپش‌ها کم می‌شن، اما وقتی بچه‌های عمه‌م می‌یان، باز هم شپش‌هام زیاد می‌شن. خیلی ناراحتم، پیش دوستام کوچیک شدم.»
خانه آیدا حمام دارد اما می‌گوید: «مادرم اجازه نمی‌ده کسی به خونه‌مون برای حمام کردن بیاد. یک‌ بار فاطمه اومد ازش عفونت گرفتم.» این را در گوشی می‌گوید. «لیلا» هم می‌گوید که عفونت دارد.
«فاطمه» موهای بلندی دارد. هنوز موردی از شپش روی سرش پیدا نشده اما مشکوک به این بیماری است. آنها حمام ندارند اما خودش می‌گوید «هر روز موهامو زیر آب می‌شورم.» وضع بهداشت محله‌شان اذیتش می‌کند؛ موش‌ها و سوسک‌هایی که از خانه‌هایشان بالا می‌روند و زباله‌هایی که دیگر جوی آب‌ها را پر کرده‌اند. آنها در محله‌شان حتی سطل زباله هم ندارند. می‌گوید: «همسایه‌هامون همه‌شون شپش دارن.» این را با اکراه می‌گوید. فاطمه دستمال و فال می‌فروشد. دخترانی که با او کار می‌کنند هم شپش دارند.
کودکان زیر ۵‌ سال هم از این شپش‌ها دارند، حتی آنهایی که هنوز کار نمی‌کنند. سپیده، مربی‌شان است. او به کودکان پنج شش ساله آموزش می‌دهد. «یاد دادن رعایت بهداشت فردی به این کودکان سخت است. مجبوریم با شعر و بازی، این مسائل را به آنها آموزش دهیم. مشکل اینجاست که بیشتر آنها خانواده‌هایی دارند که اصلا این مسائل را رعایت نمی‌کنند.»
کودکان کار لب خط، با همه اینها، باز هم خوشحالند. جانورانی که روی سرشان رژه می‌روند، ذره‌ای از شادی‌شان کم نکرده. آنها می‌دانند چه بیماری‌هایی دارند.
«در این محله از همان اول، بهداشت، محلی از اعراب نداشته.» شریفی اینها را می‌گوید. «خانواده این کودکان از چادرنشینی، صحراگردی و خشت‌نشینی کم‌کم به شهرها آمده‌اند. نام خانوادگی خیلی از آنها هم غربتی، چادرنشین و صحراگرد است، به همین علت رعایت مسائل بهداشتی خیلی برایشان مهم نیست.» خانه بهداشت، کمی آن طرف‌تر از محله لب خط است اما هیچ کاری برای آنها نکرده. این مددکار از آنها گلایه دارد. «نه شهرداری منطقه ۱۵ و نه حتی خانه بهداشت صفاری، به این محله رسیدگی نمی‌کنند. هر چه شناسایی شده‌اند، کار جمعیت امام علی (ع) بوده.»
مجبورند به خاطر شیوع بالای عفونت دستگاه تناسلی در میان دخترها، آموزش‌های جداگانه‌ای به آنها بدهند. آنها مشکلات بهداشتی زیاد دارند. پسرها کمتر شپش دارند. موهایشان کوتاه است. کوتاه کوتاه، تقریبا کچلند. دختران به سختی راضی به این کار می‌شوند. آن هم در فرهنگ غربتی‌ها که مو برایشان مهم است و دخترانشان از چهار پنج سالگی موهایشان رنگ می‌شود. مثل مادرانشان. شریفی از کاری که دوشنبه هفته گذشته در خانه علم لب خط برای این کودکان انجام دادند، صحبت می‌کند. «هفته پیش اینجا روز بهداشت داشتیم. دوازده سیزده کودک خانه علم را که شپش داشتند، حمام بردیم و از شامپوی ضد شپش برایشان استفاده کردیم.» اینجا ۴۵ کودک دارد. تعدادشان خیلی بیشتر از اینهاست اما دیگر خانه جایی ندارد. کلاس‌ها پر است. «شاید فقط ۲۰‌ درصد بچه‌های اینجا حمام داشته باشند. بقیه حمام بیرون می‌روند.» شریفی اینها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «واقعا نمی‌شود همه اینها را اینجا حمام کنیم. با این همه باز هم یک روز در هفته، سعی می‌کنیم تا برنامه بهداشت داشته باشیم.» اینجا گروه بهداشت و درمان دارد؛ کسانی که هفته‌ای یک روز می‌آیند، بهداشت و تغذیه کودکان را بررسی می‌کنند.
خانه علم لب خط، نوپاست و پنج شش ماهی بیشتر از راه‌اندازی‌اش نمی‌گذرد. ساختمان دو طبقه کوچک و تنگ؛ لب خیابان رجب‌نیا. در آبی‌رنگ‌اش زنگ هم ندارد. تمام مخارجش را خیران می‌دهند. حتی پول شامپوهای ضد شوره ۴ ‌هزار تومانی که دو بار بیشتر نمی‌شود استفاده کرد. خانواده کودکان کار، برای این چیزها پول نمی‌دهند. برایشان هم مهم نیست. نه فقط شپش که حتی سلامت دخترانشان. روزی صد، صدو پنجاه ‌هزار تومان درآمد دارند اما خرج موادشان می‌کنند.
اینجا لب خط که نه، ته خط است. با اینکه جایی، خیابانی، کوچه‌ای در دل پایتخت است اما هیچ جایش شبیه شهر نیست. جایی که روزانه هزاران نفر از جلوی آن گذر می‌کنند اما جرأت ورود به آنجا را ندارند. ساکنان این محله برایشان غریبه هستند؛ همان‌ها که ظهر، زیر آفتاب، جلوی در خانه‌هایشان زیرانداز انداخته و همه چیز را می‌پایند. زنانی با موهایی رنگ‌کرده و کلیپس‌هایی که به‌ سان دختران این روزهای شهر، به موهایشان فرم داده‌اند. اینجا را خیلی‌ها به فراموشی سپرده‌اند. کارشناسان شهرداری و وزارت بهداشت که سالی یک‌ بار هم آن طرف‌ها پیدایشان نمی‌شود.
همه اینها بیخ گوش ساکنان خیابان خراسان و ری رخ می‌دهد؛ کسانی که جدای از سکونت در منطقه جنوب شهر، وضع مالی چندان بدی ندارند و خیلی‌هایشان بازاری‌هایی هستند که وضع مالی خوبی دارند. هیچ‌کس غربتی‌ها را نمی‌خواهد. کسانی که فقر فرهنگی بیشتر از بی‌پولی، خون زندگی‌شان را مثل همان شپش‌ها می‌مکد. شریفی می‌گوید: «لب خط، جزو ناحیه یک منطقه ۱۵ شهرداری به شمار می‌رود اما شهرداری این منطقه کمترین توجهی هم به این محله ندارد.» جوی‌ها پر از زباله است. تل زباله ته هر کوچه، دیگر بخشی از هویت نداشته آن شده.
در جوی‌ها همه چیز پیدا می‌شود. از سرنگ گرفته تا پوست هندوانه، همه در جوی‌های پرآب و کثیف شناور است. جایی که موش‌ها و سوسک‌ها و‌ هزار جور مگس و حشره دیگر، روزگار می‌گذرانند. یکی از مغازه‌داران می‌گوید: «هفته پیش خودمان سم می‌ریختیم، موش‌ها کم شدند.» اینها را با هزینه شخصی پرداخت کردند. ماموران شهرداری همان موقع از راه می‌رسند. برای بررسی وضع ساختمانی که درحال بازسازی است و وسایل ۵ خانواده مستاجرش، در کوچه رها شده. آنها کاری به کثیفی و تعفن ندارند. آنها آمده‌اند مجوز ساخت را ببینند! می‌گویند: «برای این محله نمی‌شود کاری کرد.» ساکنان این محله با همین زباله‌ها و بوی تعفن آن، با انواع بیماری‌های ویروسی و انگلی، با شپش‌ها و عفونت‌ها … صبح را شب و شب را صبح می‌کنند. آنها هم هر شب، به رسم شب‌های دیگر، سطل‌های کثیف زباله‌شان را در همان جوی‌ها خالی می‌کنند. جوی‌هایی که شاید هفته‌ای یک‌ بار خالی شود. شاید هم نشود.

گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران «لب خطِ» شوش در حسرت یک ذره زندگی

گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران
«لب خطِ» شوش در حسرت یک ذره زندگی



روزنامه شهروند : سرشان پر از جانور است. جانورهای ریز خاکستری و سفید. یا شپش است، یا تخمش که لابه‌لای موهای نرمشان، جا خوش کرده. تخم‌های سفیدرنگ، چیزی شبیه شوره. جانورانی که زنده‌اند، راه می‌روند، خونشان را می‌مکند و می‌خارند. آنقدر که گاهی سرشان را زخم می‌کند.

خیلی از کودکان کار «لب خط» شپش دارند؛ کودکان کم سن و ‌سال خیابانی آن‌طرف‌تر از میدان «شوش». جایی که چند مرکز مهم تجاری، روزانه میلیاردها تومان کاسب می‌شوند، بدون اینکه بدانند کودکان لب خط، به خاطر فقر و نبود بهداشت، با شپش‌ها زندگی می‌کنند. شپشی که به خیال ما این روزها به سختی در سر کسی پیدا می‌شود، حالا به راحتی لابه‌لای موهای کودکان چهار پنج ساله فقیرترین منطقه تهران دیده می‌شود.

کودکان این محله فقر و گرسنگی دارند، محرومیت دارند. در معماری نداشته خانه‌های این محله که کم از بیغوله نیست، حمام جایی ندارد. اگر هم داشته باشد، آنقدر شلوغ و کثیف است که نرفتن را به رفتنش ترجیح می‌دهند. دستشویی‌هایشان هم همین وضع را دارد. به جای حمام اتاقکی می‌سازند و از خانواده‌ای اجاره می‌گیرند تا خرج موادشان درآید.

حمام رفتن در این محله، داستانی دارد. هر بار باید یک خانواده دور هم جمع شوند، وسایلشان را در کیسه کنند و مسافتی را پیاده بروند تا به حمام برسند. آنها وقت این کارها را ندارند، اگر دو هفته یک‌ بار نوبت به حمام کردنشان برسد خوب است. آنها که حمام دارند، لژنشین محله هستند، هر کسی را هم به خانه‌شان راه نمی‌دهند، فقط فامیل و نزدیکان.

در جمع کوچک کودکان کار لب خط که جمعیت دانشجویی امام علی  برایشان خانه علم درست کرده، دختران، موهای بلندی ندارند. خیلی‌ها موهایشان را از ته زده‌اند. اگر رفتارهای دخترانه‌شان نباشد، تفاوتی با پسرها ندارند. روسری‌های گلدار کج و کوله‌شان مدام از سرشان می‌افتد، محکم گره می‌زنند.
گزارشی تکان‌دهنده از یک محله در تهران

«زینب روسریتو سرت کن.» صدای مربی می‌آید. دیگر کلافه شده. سنشان به روسری سر کردن نمی‌رسد اما چاره‌ای نیست. سرشان پر از شپش است. نباید به دیگران منتقل شود. در همین هفته‌های گذشته دو مربی خانه علم جمعیت امام علی  که هفته‌ای سه روز برای این کودکان کلاس‌های آموزشی دارند، شپش گرفته‌اند. نمی‌شود کاری کرد. این کودکان آنقدر آویزان مربی‌ها می‌شوند و آنقدر آنها را بغل می‌کنند که نمی‌شود شپش‌ها را کنترل کرد.

از سر و کول هم بالا می‌روند، با همان روسری‌ها. زهره شریفی مددکار جمعیت، «زینب» را صدا می‌زند. لابه‌لای موهایش را نگاه می‌کند. فرق اول را که باز می‌کند، رشک‌ها را می‌بیند. کابینت‌ها را پر کرده‌اند از شامپوهای ضد شپش. یکی به او می‌دهد و شماره تلفنش را روی کاغذی می‌نویسد. «به مادرت بگو به من زنگ بزنه.» این راه چاره نیست.

مادران این کودکان وضع بدتری دارند. موهای رنگ‌کرده بلوندشان، پر از همین شپش‌هاست. نه کوتاه می‌کنند، نه درمانش. اصلا برایشان مهم نیست. از همین مادر هم به دختر منتقل می‌شود؛ در خانه‌هایی که چندین نفر روی یک بالش و تشک می‌خوابند، جایی که روسری‌ها رد و بدل می‌شود و خاله، دخترخاله، همسایه و ... لباس‌های همدیگر را می‌پوشند.

در لباس‌ها، ملحفه‌ها و رختخواب‌های این کودکان شپش‌ها جولان می‌دهند. آنها با این جانوران زندگی مسالمت‌آمیز دارند. شپش جزو زندگی معمولی این خانواده‌هاست. این را شریفی می‌گوید. «زنان این محله موهایشان را بلوند و روشن می‌کنند اما به بهداشتشان توجهی نمی‌کنند. فقط شپش هم نیست، عفونت‌های قارچی و بیماری‌های زنانه هم اینجا بیداد می‌کند.» این ماجرا تنها برای مادران و زنان نیست، دختران کم‌سن و‌ سال هم از این بیماری‌ها رنج می‌برند. در گوشی به هم می‌گویند. می‌دانند که نباید همه بدانند.

شریفی از وضع بهداشت شخصی ساکنان این محله ناراحت است. «خیلی از این کودکان حتی لباس زیر به تن ندارند. از ۲۰ نفر، شاید یکی از آنها لباس زیر تنش کرده باشد. به همین خاطر آنها به شدت مستعد بیماری‌ها هستند.»

جمعیت امام علیبرای بهداشت زنان و دختران «لب خط»، قرار است طرح مادرانه داشته باشد. به گفته مددکار جمعیت، در کنار بهداشت شخصی، بهداشت اجتماعی در این محله، کاملا فراموش شده. «توالت خانه‌هایشان خیلی کثیف و آلوده است. همه اینها باعث انتقال بیماری‌ها می‌شود.»

همین هم باعث شده که میزان بیماری‌های ویروسی، روزبه‌روز در میان این کودکان زیاد شود؛ کودکان کاری که سر چند چهارراه آن طرف‌تر، گردو و دستمال و فال می‌فروشند. گردوهایی که با همان دست‌ها و در همان خانه‌هایی که موش‌ها در آن جولان می‌دهند، شکسته می‌شوند.

رضا، ۱۲ساله است، ۶ خواهر و برادر دارد. خانه‌شان حمام ندارد. دو هفته یک‌بار حمام می‌روند؛ حمامی که از هر نفر، ۴ هزار و ۵۰۰ تومان می‌گیرد. «اینجا قبلا حموم داشت اما از وقتی خرابش کردن، مجبوریم برای حمام به جای دورتری بریم.» مادر رضا هم شپش دارد، خواهرانش هم. خودش ولی ندارد. موهایش را از ته زده‌اند.

این کارها را جمعیت امام علی برایشان کرده. دوشنبه هفته پیش که کارشناس بهداشت آمد، موهای خیلی از دختران را به خاطر همین شپش‌ها کوتاه کرد و سر پسرها را هم از ته تراشیدند. همان روزی که خیلی از بچه‌ها، از حمام کردن فرار کردند.

«آیدا» هم ۱۲‌ سال دارد. کمی که شالش عقب می‌رود، تخم شپش‌ها از روی ساقه موهایش خودنمایی می‌کند. موهای پرپشتش، کوتاه شده بود اما باز هم فایده‌ای نداشت. «یک‌ بار از شامپوی ضد شپش استفاده کردم، یک‌ بار دیگه هم مونده. اما هنوز خوب نشدم.» گردوفروشی می‌کند. دست‌های سیاهش را نشان می‌دهد. خودش همه را می‌شکند و سر چهارراه‌ها می‌فروشد. می‌گوید شپش را از بچه‌های عمه‌اش گرفته. «شامپو می‌زنم، شپش‌ها کم می‌شن، اما وقتی بچه‌های عمه‌م می‌یان، باز هم شپش‌هام زیاد می‌شن. خیلی ناراحتم، پیش دوستام کوچیک شدم.»

خانه آیدا حمام دارد اما می‌گوید: «مادرم اجازه نمی‌ده کسی به خونه‌مون برای حمام کردن بیاد. یک‌ بار فاطمه اومد ازش عفونت گرفتم.» این را در گوشی می‌گوید. «لیلا» هم می‌گوید که عفونت دارد.

«فاطمه» موهای بلندی دارد. هنوز موردی از شپش روی سرش پیدا نشده اما مشکوک به این بیماری است. آنها حمام ندارند اما خودش می‌گوید «هر روز موهامو زیر آب می‌شورم.» وضع بهداشت محله‌شان اذیتش می‌کند؛ موش‌ها و سوسک‌هایی که از خانه‌هایشان بالا می‌روند و زباله‌هایی که دیگر جوی آب‌ها را پر کرده‌اند. آنها در محله‌شان حتی سطل زباله هم ندارند. می‌گوید: «همسایه‌هامون همه‌شون شپش دارن.» این را با اکراه می‌گوید. فاطمه دستمال و فال می‌فروشد. دخترانی که با او کار می‌کنند هم شپش دارند.

کودکان زیر ۵‌ سال هم از این شپش‌ها دارند، حتی آنهایی که هنوز کار نمی‌کنند. سپیده، مربی‌شان است. او به کودکان پنج شش ساله آموزش می‌دهد. «یاد دادن رعایت بهداشت فردی به این کودکان سخت است. مجبوریم با شعر و بازی، این مسائل را به آنها آموزش دهیم. مشکل اینجاست که بیشتر آنها خانواده‌هایی دارند که اصلا این مسائل را رعایت نمی‌کنند.»

کودکان کار لب خط، با همه اینها، باز هم خوشحالند. جانورانی که روی سرشان رژه می‌روند، ذره‌ای از شادی‌شان کم نکرده. آنها می‌دانند چه بیماری‌هایی دارند.

«در این محله از همان اول، بهداشت، محلی از اعراب نداشته.» شریفی اینها را می‌گوید. «خانواده این کودکان از چادرنشینی، صحراگردی و خشت‌نشینی کم‌کم به شهرها آمده‌اند. نام خانوادگی خیلی از آنها هم غربتی، چادرنشین و صحراگرد است، به همین علت رعایت مسائل بهداشتی خیلی برایشان مهم نیست.» خانه بهداشت، کمی آن طرف‌تر از محله لب خط است اما هیچ کاری برای آنها نکرده. این مددکار از آنها گلایه دارد. «نه شهرداری منطقه ۱۵ و نه حتی خانه بهداشت صفاری، به این محله رسیدگی نمی‌کنند. هر چه شناسایی شده‌اند، کار جمعیت امام علی   بوده.»

مجبورند به خاطر شیوع بالای عفونت دستگاه تناسلی در میان دخترها، آموزش‌های جداگانه‌ای به آنها بدهند. آنها مشکلات بهداشتی زیاد دارند. پسرها کمتر شپش دارند. موهایشان کوتاه است. کوتاه کوتاه، تقریبا کچلند. دختران به سختی راضی به این کار می‌شوند. آن هم در فرهنگ غربتی‌ها که مو برایشان مهم است و دخترانشان از چهار پنج سالگی موهایشان رنگ می‌شود. مثل مادرانشان. شریفی از کاری که دوشنبه هفته گذشته در خانه علم لب خط برای این کودکان انجام دادند، صحبت می‌کند. «هفته پیش اینجا روز بهداشت داشتیم. دوازده سیزده کودک خانه علم را که شپش داشتند، حمام بردیم و از شامپوی ضد شپش برایشان استفاده کردیم.» اینجا ۴۵ کودک دارد. تعدادشان خیلی بیشتر از اینهاست اما دیگر خانه جایی ندارد. کلاس‌ها پر است. «شاید فقط ۲۰‌ درصد بچه‌های اینجا حمام داشته باشند. بقیه حمام بیرون می‌روند.» شریفی اینها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «واقعا نمی‌شود همه اینها را اینجا حمام کنیم. با این همه باز هم یک روز در هفته، سعی می‌کنیم تا برنامه بهداشت داشته باشیم.» اینجا گروه بهداشت و درمان دارد؛ کسانی که هفته‌ای یک روز می‌آیند، بهداشت و تغذیه کودکان را بررسی می‌کنند.

خانه علم لب خط، نوپاست و پنج شش ماهی بیشتر از راه‌اندازی‌اش نمی‌گذرد. ساختمان دو طبقه کوچک و تنگ؛ لب خیابان رجب‌نیا. در آبی‌رنگ‌اش زنگ هم ندارد. تمام مخارجش را خیران می‌دهند. حتی پول شامپوهای ضد شوره ۴ ‌هزار تومانی که دو بار بیشتر نمی‌شود استفاده کرد. خانواده کودکان کار، برای این چیزها پول نمی‌دهند. برایشان هم مهم نیست. نه فقط شپش که حتی سلامت دخترانشان. روزی صد، صدو پنجاه ‌هزار تومان درآمد دارند اما خرج موادشان می‌کنند.

اینجا لب خط که نه، ته خط است. با اینکه جایی، خیابانی، کوچه‌ای در دل پایتخت است اما هیچ جایش شبیه شهر نیست. جایی که روزانه هزاران نفر از جلوی آن گذر می‌کنند اما جرأت ورود به آنجا را ندارند. ساکنان این محله برایشان غریبه هستند؛ همان‌ها که ظهر، زیر آفتاب، جلوی در خانه‌هایشان زیرانداز انداخته و همه چیز را می‌پایند. زنانی با موهایی رنگ‌کرده و کلیپس‌هایی که به‌ سان دختران این روزهای شهر، به موهایشان فرم داده‌اند. اینجا را خیلی‌ها به فراموشی سپرده‌اند. کارشناسان شهرداری و وزارت بهداشت که سالی یک‌ بار هم آن طرف‌ها پیدایشان نمی‌شود.

همه اینها بیخ گوش ساکنان خیابان خراسان و ری رخ می‌دهد؛ کسانی که جدای از سکونت در منطقه جنوب شهر، وضع مالی چندان بدی ندارند و خیلی‌هایشان بازاری‌هایی هستند که وضع مالی خوبی دارند. هیچ‌کس غربتی‌ها را نمی‌خواهد. کسانی که فقر فرهنگی بیشتر از بی‌پولی، خون زندگی‌شان را مثل همان شپش‌ها می‌مکد. شریفی می‌گوید: «لب خط، جزو ناحیه یک منطقه ۱۵ شهرداری به شمار می‌رود اما شهرداری این منطقه کمترین توجهی هم به این محله ندارد.» جوی‌ها پر از زباله است. تل زباله ته هر کوچه، دیگر بخشی از هویت نداشته آن شده.

در جوی‌ها همه چیز پیدا می‌شود. از سرنگ گرفته تا پوست هندوانه، همه در جوی‌های پرآب و کثیف شناور است. جایی که موش‌ها و سوسک‌ها و‌ هزار جور مگس و حشره دیگر، روزگار می‌گذرانند. یکی از مغازه‌داران می‌گوید: «هفته پیش خودمان سم می‌ریختیم، موش‌ها کم شدند.» اینها را با هزینه شخصی پرداخت کردند.

ماموران شهرداری همان موقع از راه می‌رسند. برای بررسی وضع ساختمانی که درحال بازسازی است و وسایل ۵ خانواده مستاجرش، در کوچه رها شده. آنها کاری به کثیفی و تعفن ندارند. آنها آمده‌اند مجوز ساخت را ببینند! می‌گویند: «برای این محله نمی‌شود کاری کرد.» ساکنان این محله با همین زباله‌ها و بوی تعفن آن، با انواع بیماری‌های ویروسی و انگلی، با شپش‌ها و عفونت‌ها ... صبح را شب و شب را صبح می‌کنند. آنها هم هر شب، به رسم شب‌های دیگر، سطل‌ها
ی کثیف زباله‌شان را در همان جوی‌ها خالی می‌کنند. جوی‌هایی که شاید هفته‌ای یک‌ بار خالی شود. شاید هم نشود.

ه گزارش روزنامه بریتانیایی دیلی میل، یک مرد مسلمان که زنی تن فروش و حامله از کشور رومانی را بخاطر کار در نزدیکی یک مسجد با چاقو کشت، روز جمعه 27 ژوئن 2014 در بریتانیا به حداقل 29 سال زندان محکوم شد.

قتل زنی تن فروش بخاطر کار در نزدیکی یک مسجد


به گزارش روزنامه بریتانیایی دیلی میل، یک مرد مسلمان که زنی تن فروش و حامله از کشور رومانی را بخاطر کار در نزدیکی یک مسجد با چاقو کشت، روز جمعه 27 ژوئن 2014 در بریتانیا به حداقل 29 سال زندان محکوم شد.
فاروق شاه


فاروق شاه 21 ساله در حالیکه سوار دوچرخه خود بود، چاقو را در سینه ماریانا پوپا که در کنار خیابان ایستاده بود فرو کرد.
ماریانا پوپا


خانم پوپا 24 ساله، وقتی در شهر ایلفورد استان اسکس بریتانیا به قتل رسید، فقط 3 هفته بود که برای کار به بریتانیا رفته بود تا درآمدی برای خانواده اش کسب کند. 

او در کنار یک پیتزا فروشی قدم می زد که غرق در خون به زمین افتاد و قاتل با دوچرخه اش به راه خود ادامه داد. او یک کودک یکساله دارد، و در هنگام مرگ 6 هفته حامله بود.  

عکسهای دوربین مدار بسته نشان می دهد که قاتل مدتی در کنار خیابانی که زنان تن فروش در آن تردد می کردند منتظر ایستاده بود. خانم پوپا به سوی او راه می رود و شروع به صحبت با او می کند که او با دو ضربه چاقو او را بقتل می رساند.  

بازپرسان می گویند که بنظر می رسد فاروق شاه به پوپا اخطار داده بود تا آن محل را ترک کند، و عدم پذیرش آن به قیمت جانش این زن تمام شد. 

قاتل که بریتانیایی است یکساعت قبل از قتل، از یک مرد کور با تهدید چاقو 400 پوند پول و یک موبایل دزدیده بود.

 

جریان بازرسی از این دو منزل مسکونی بقایای لاشه و مستنداتی مبنی بر کشتار ۲۶ راس قوچ و میش وحشی، ۱۳ راس کل و بز وحشی، یک راس آهو، یک گراز، یک کبک، ۳ پرنده شکاری و یک زاغ نوک سرخ کشف شده است.

 گزارشی تکان دهنده از کشتار گسترده حیات وحش 

inhumaneWLirn1.jpg
مهدی.ب و اشکان پس از کشتار ۳ راس قوچ وحشی در حال آماده شدن برای سلاخی شکارها
در جریان بازرسی از این دو منزل مسکونی بقایای لاشه و مستنداتی مبنی بر کشتار ۲۶ راس قوچ و میش وحشی، ۱۳ راس کل و بز وحشی، یک راس آهو، یک گراز، یک کبک، ۳ پرنده شکاری و یک زاغ نوک سرخ کشف شده است.
این قتل عام گسترده توسط اعضای یک باند به نامهای «ابراهیم. ت» ، «مهدی.ب» و فردی به نام «اشکان» صورت گرفته و تصاویر این گزارش تنها گوشه ای از مستندات موجود از کشتارهای صورت گرفته توسط نامبردگان می باشد.
inhumaneWLirn2.jpg
هم اکنون ۳ متهم مذکور شناسایی و دستگیر شده و پرونده ای نیز در این زمینه در مراجع قضایی تشکیل شده است و متهمین به شکار غیرمجاز تمامی موارد فوق الذکر اعتراف نموده اند.

اره کل حفاظت محیط زیست استان خراسان رضوی تاکنون از اطلاع رسانی در مورد این کشتار گسترده خودداری نموده و سعی در مخفی نگه داشتن این موضوع داشته است.
اواسط بهمن ماه سال ۱۳۹۲ نیز پرونده پیچیده ای از کشتار سازمان یافته حیات وحش در نقاط مختلف استان خراسان رضوی از طریق همین پایگاه منتشر گردید که در جریان آن از دو مخفیگاه در شهر مشهد مواردی شامل ۱۰ عدد سر آهوی نر و ماده، ۴ عدد سر قوچ وحشی، ۱۰ کیلوگرم گوشت آهو و قوچ و میش وحشی، ۲ تخته پوست دباغی شده آهو، تعدادی شاخ آهو و قوچ، ۳ عدد دست و پای آهو، یک تخته پوست سوخته آهو، پنج عدد جمجه آهو که گوشت های مربوطه آنها به فروش رفته بود و مقادیری سلاح و مهمات کشف و ضبط گردید. (لینک مرتبط)
بروز چنین مواردی از کشتار گروهی و قتل عام حیات وحش در استان خراسان رضوی از یک سو و کاهش شدید جمعیت گونه های جانوری در اکثر زیستگاه های این استان نشان از روند رو به نابودی جمعیت حیات وحش در این استان به دلیل همین کشتارهای سازماندهی شده دارد.
inhumaneWLirn3.jpg
inhumaneWLirn8.jpg
کاهش جمعیت آهو در پناهگاه حیات وحش شیراحمد از ۲۸۶۴ راس به ۱۳۶۰ راس در سال گذشته، کاهش جمعیت قوچ و میش اوریال در پناهگاه حیات وحش حیدری از ۳ هزار راس در به ۱۶۷۹ راس و ادامه این روند نزولی مواردی از این دست هستند.
inhumaneWLirn4.jpg
inhumaneWLirn9.jpg
البته سیر نزولی و بعضا نابودی کامل برخی گونه های شاخص مربوط به شیراحمد و حیدری نبوده و وضعیت اکثر زیستگاه های این استان نیز مشابه دو مورد مذکور بوده و بعضا وضعیت وخیم تری نیز به لحاظ جمعیت حیات وحش دارند. برای مشاهده وضعیت حیات وحش در سایر زیستگاه های خراسان رضوی به لینک مرتبط مراجعه نمایید.
inhumaneWLirn5.jpg
با نگاهی به دو پرونده کشتار فوق الذکر در خردادماه ۱۳۹۳ و بهمن ماه ۱۳۹۲ که بطور حتم تنها گوشه ای از رخدادهای در حال وقوع در این زمینه است می توان تا حد زیادی به دلیل اصلی کاهش شدید جمعیت گونه های جانوری به خصوص چهارپایان علفخوار در زیستگاه های تحت مدیریت و مناطق آزاد استان خراسان رضوی پی برد.
inhumaneWLirn6.jpg
مواردی از این دست فراتر از مبحث شکار غیرمجاز بوده و نشان از فعالیت تجاری باندهایی در زمینه کشتار و فروش گوشت، پوست و اجزای بدن حیوانات وحشی در سطح این استان دارد.
inhumaneWLirn7.jpg
تصاویر منتشر شده در این گزارش تنها بخشی از تصاویر موجود از کشتارهای صورت گرفته توسط اعضای این باند سه نفره می باشد.
همچنین تعداد ذکر شده از گونه های جانوری کشته شده به دست این ۳ نفر تنها مواردی است که لاشه شکار یا مستنداتی از آن کشف شده است و به احتمال فراوان موارد متعدد دیگری از کشتار گونه های جانوری توسط اعضای این باند رخ داده که مستنداتی از آن بدست نیامده است.

وزیر کشور ایران: شش میلیون نفر به طور مستقیم با اعتیاد درگیر هستند

1 ساعت،32 دقیقه گذشته مانا نیستانی

وزیر کشور ایران: شش میلیون نفر به طور مستقیم با اعتیاد درگیر هستند

۱۳۹۳ تیر ۸, یکشنبه

روایت دردهای من... قسمت هشتم رضا گوران

روایت دردهای من... قسمت هشتم
رضا گوران


ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند     تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سر گشته و فرمان بردار      شرط انصاف  نباشد که  تو فرمان نبری
اما.........                                                                                                                                  
پس از آنکه  سه هم وطن توسط تشکیلات به مبلغ ناچیزی خریداری شده و آنها را به زور مجبور کرده بودند در تشکیلات مخوف و سرکوبگر کر و کور و لال بمانند، ولی آنها مقاومت به خرج می دادند و حاضر به تسلیم شدن در برابر تشکیلات نبودند جسته و گریخته هر بار به نوعی اعتراض خود را در جمع نشان می دادند و خواستار رهایی میشدند. در مقابل بجای آنکه از آنها عذر خواهی و دلجویی به عمل آید و رهایشان کنند، توسط قداره بندان باند تشکیلاتی و انقلابی!! چند نفره رجوی با سلاح تهدید به مرگ هم شدند!. از لحظه‌ای که آنها شرح حال خود را بازگو کردند و از بسیاری افراد دیگر که آنها نیز درباتلاق تشکیلات گرفتار شده بودند شنیدم  که به اجبار و زور و تهدید مانده اند. خودم هم شخصا داشتم تجربه میکردم و همان بلا بر سرم نازل میشد. از این بابت کلافه شده بودم و آرام و قرار از من گرفته شده و نمی دانستم از کجا و چه نقطه ای شروع کنم چرا که هیچگاه در زندگی ام نه چنین موجوداتی را دیده بودم و نه شنیده بودم. آدم میداند با دزد و قاتل چه معامله بکند اما زمانی که در دست رهبرانی نامرد و مریدانی نافهم گیر میکنی دیگر داستان ساده نیست...
بعد از مدتی فکر کردن و در خود پیچیدن نمی دانم از سر استیصال بود و یا از روحیه روستایی یا جوانمردی یا هر چیز دیگری قاطعانه تصمیم گرفتم به هر قیمت با آن باند تبهکار که درلوای مبارزه با رژیم  و در زیر پرچم و با پشتیبانی مالی و لجستیکی  صدام حسین  دست به هر جنایت و خیانت و وطن فروشی زده و میزدند و هر چه دلشان می خواست و میلشان می کشید بر سر فرزندان ایران زمین می آوردند، مبارزه کنم و زیر بار این خفت و خاری نروم. اگر آدم روشنفکری نبودم اما مردانگی را می شناختم ... و آن لحظه ای بود که احساس کردم نیاز نیست خیلی کتاب خوانده باشی تا از پس این اعجوبه های فریبکاری برآیی. احساس کردم در وجود آدم گوهری است که بسیار برتر از این صحنه سازیها  و قلدر منشی ها عمل میکند.... مهم این بود که لحظه ای بخودم می آمدم و به انسانیت ام رجوع میکردم و اجازه نمیدادم دیگر این عنصر از من گرفته شود.
دو نمونه:
از روزی که کمال پ از دست نیروهای امنیتی اطلاعاتی ملاها فرار کرده بود و بعد از من به سازمان پیوسته بود هر روز رشید و مسئولین دیگر با کلی کتاب و کاغذ، او را به اتاقی می بردند و چند نفره دوره می کردند از جمله احمد حنیف نژاد، منوچهر الفت،  حسین فضلی و.... تحت فشار و زور قرار می دادند که  مجبورش کنند در نامه ای «فرخ  نگهدار» مسئول سازمان فدائیان را محکوم کند! تا سازمان مجاهدین آن محکومیت را در رسانه ها انتشار دهد. کمال هم زیر بار نمی رفت واستدلال میکرد و می گفت: من در دهه 50 و 60 چریک بوده ام و حبس تحمل کرده ام، از آن زمان تا حالا  دنبال زندگی شخصی بودم  سالهاست از آنها دور افتاده ام  و در صحنه اصلی و واقعی مبارزه حضور فعالی نداشتم بنابر این در حد و توان من نیست و آنقدر آگاهی ندارم که کسی را محکوم کنم ، اما مسئولین مربوطه ول کن معامله نبودند و دست از فشار بر نمی داشتند.
 باور کنید گاهی اوقات کمال را که پا به سن گذاشته بود می دیدم با چشمان گریان و سرخ شده، افسرده و ژولیده و پژمرده و خسته از دست آنها که ساعت ها او را چند نفره دوره کرده و تحت فشار روحی وروانی شدیدی قرار می داند. به بیرون از اتاق اعترافگیری که می آمد، حال و نای راه رفتن نداشت. تنم می لرزید و نمی دانستم چطوری به یک هم رزم ودوستی که در زندان با هم آشنا شدیم و طی سالیان در ایران باهم صادقانه فعالیت مخفی داشتیم و حالا گرفتار شده بود کمک کنم. فقط به خودم لعن و نفرین می فرستادم. در نهایت و بعد از مدتها جدال، کمال زیر بار نرفت و قاطعانه به خواسته  آنها پاسخ رد داد و گفت حاضرم توسط سازمان اعدام شوم ولی از چیزی که اطلاعی ندارم یک کلمه نمی نویسم و ننوشت.
ای کاش کمال خودش همه بلاها و فحاشی ها، توهین ها و شکنجه هایی که درطول زندان و شکنجه گاههای باند رجوی طی 30 ماه انفرادی در قرارگاه اشرف متحمل شد بیان کند و همچنین علی نازنین که او هم بی نهایت زجر و رنج و شکنج، توهین و تحقیر شکنجه گران رجوی را به مدت 30 ماه سلول انفرادی تحمل کرد بنویسند و به مردم ایران گزارش کنند، هر کدام از آنان یک دنیا ناگفته دارند و سکوت کرده اند البته من وکیل و وصی کسی نیستم ولی چون ما با هم بودیم مجبور شدم چند سطر ازبلاهایی که به ناحق بر سر آنها و خیلی های دیگر آوردند را بیان کنم و بنویسم.
در خواست خروج از سازمان       
 فوقا به  دو نمونه اشاره کردم، اما داستان به همین جا ختم نمیشد. موج اعتراضات بسیار گسترده بود. بسیاری افراد که با حقه و فریب پایشان به آنجا رسیده بود متوجه شده بودند که نه از کار در اروپا خبری است و نه حقوق و مزایا!! آنها تا رسیدن به داخل قرارگاه فکر کرده بودند برای یک شرکت خارجی که در دست مهندسان ایرانی است باید کار کنند و درمقابل حقوق خوبی دریافت می کنند تا برای خانواده هاشون به ایران بفرستند. بندگان خدا اطلاعی از مبارزه! و سیاست! نداشتند... گنگ و سرگردان، مات و مبهوت در دخمه اشرف دور خود می چرخیدند. در فرصت هایی که گیر می آمد با یکدیگر درد دل میکردیم و به حال هم تاسف می خوردیم.
گاها من و علی و کمال با نفرات همشهری که اکبر آماهی از ایران آورده بود صحبت میکردیم... بتدریج فضای گیجی و ابهام جای خود را به یک فضای مقابله و واکنش در برابر این تشکیلات حقه باز میداد  و نهایتا در همان زمانی که ما در پذیرش بودیم اکثریت افراد خواستار خروج از آنجا و بازگشت به ایران و یا طبق قولی که داده شده بود،اعزام به خارجه شدند.
من و کمال وعلی با مشورت چند نفر دیگردلایل مان  برای«خارج شدن» را روی کاغذ آوردیم. در آن نوشته از ابتدای ورود به  تشکیلات سازمان  فاکت به فاکت،  انحصار طلبی، مجاهد سازی، دروغ گویی ها و حقه بازیها، رفتارهای بسیار ناپسند و فضای آلوده به فساد چه در مورد افراد تازه وارد و چه  مسئولین تشکیلات را بیان کردیم  و در پایان متذکر شدیم  اگر مبارزه با رژیم به این معناست ما آنرا نمی خواهیم و پیش کش خودتان باد. بنابراین هر "قراردادی" با سازمان و تشکیلات بسته ایم و یا "امضاء" کرد‌ه ایم از آن لحظه به بعد معتبر نیست و باطل است. درپایان نامه هم  نوشتیم اگر خدای ایران زمین هم  انحصار طلب ، مزدور بیگانه، فریبکار،  ظالم و دروغگو و.... باشد قرارداد با او هم« قابل ابطال» است....
 آن موقع هنوز شهامت و جسارتی را که با خود بهمراه آورده بودیم داشتیم و با همان روحیه برخورد میکردیم غافل از اینکه این کارها و روحیات چه بلاها که بسرمان نخواهد آورد.
نامه ارسال شد... اما هیچ جوابی ازطرف مسئولین دریافت نکردیم.
درخواست نشست با مسئولین دادیم ولی آنها زیر بار نمی رفتند وحاضر نشدند. با اصرار و پا فشاری مستمرما گفته شد: باید نشست جمعی برگزار شود و "جمع" تصمیم بگیرد و تکلیف شما را مشخص کند که با شما چه رفتاری شود!! قبول کردیم و بعد از چند روز درسالن غذا خوری با مسئولیت و رهبری حسین فضلی جلاد جلسه شروع شد. جلسه ای که از قبل برنامه ریخته بودند تا ما را سرکوب کرده و صدای اعتراضمان را خاموش کنند. بین بیست تا سی نفر از مسئولین و دست اندرکاران ورودی و یا پذیرش را گرد آورده بودند. تمام افراد جدیدالورود که به 100 نفر بالغ می شدند نیز در سالن حاضر بودند.
حسین فضلی صحبت اش را با فرافکنی و توجیه کردن فریبکاریها و اینکه همه این کارها بخاطر مبارزه با رژیم آخوندی بوده را شروع کرد...
در وسط جمع بلند شدم و از روی نوشته ای که از قبل آماده شده و در بالا ذکر کردم یک به یک فاکت آوردم و استدلال کردم که سازمان و تشکیلات آنها گروگانگیر، انحصار طلب خود بین ،فریبکار و مجاهد ساز است و مزدور صدام حسین، دروغگو و فاسد هستند و هر ساعت و روز در برابر هر اعتراض حقی  که توسط افراد گرفتار صورت می گیرد « قرارداد و امضاء» که به صورت عوام فریبانه ای توسط مسئولین ازفرد ساده و گول خورد گرفته اند را به رخ او می کشند و هشدار میدهند که "قرارداد امضاء کرده اید" و هیچ  حق و حقوقی ندارید باید بسازید و بسوزید.
در ادامه اعتراضم به موارد زیر مجددا اشاره کردم:
 ـ مسئولین تشکیلات، کمال که یک فرد چریک فدائی است را با زور و ارعاب و تهدید تحت فشار شدید  روحی روانی  قرار دادند که نامه محکومیت ازاو گرفته و برعلیه رهبر و یک سازمان سیاسی بکار ببرند.  
 ـ رضا و نصیر و حیدر که در سالن و جمع حضور دارند سازمان آنها را به مبالغ 120 هزار تومان خریداری کرده اند. آنها خواستار رهایی هستند ولی تشکیلات به زور آنها را نگه داشته و بنده با خواهر حشمت در میان گذاشتم او قول آزادی داد ولی نه تنها آزاد نگردیدند بلکه با سلاح تهدید به مرگ شدند.
ـ موارد متعدد آوردن نفر از ایران با دورغ و فریب
ـ اشاره به داستان آموزش کلت توسط آن فرمانده نامرد و کثافتکاریش. و سایر مواردی که همه در جریان آن قرار داشتند و شهره عام و خاص بود...
ـ اشاره به داستان دو فرمانده انقلاب کرده مریم که در گوشه اتاق نماز شب می خوانند!! و به جای اینکه آنها را تحت پیگیری قرار دهند مرا یک هفته بازداشت کردند و تحت فشار قرار دادن برای نوشتن "اشتباه نامه" که معادل همان "توبه نامه" رژیم است...
در پایان خواندن بیانیه خواستار رهایی از دست تشکیلات شدیم و گفتم قراردادی که با آنها امضاء کردیم از آن لحظه به بعد هیچ سندیتی ندارد و بخاطر دلایلی که ذکر کردم  باطل است. گفتم حتی قرار داد بستن با خدا هم قابل ابطال است چه برسد به ابطال قرارداد کلاهبرداری.
در حین خواندن گزارش و «اعلام جدائی و برائت» از سازمان و تشکیلات مخوف آن، مسئولین و فرماندهانی  که در نشست حضور داشتند شلوغ کاری و اعتراض می کردند و به هر بهانه ای داد و بیداد و سر و صدا راه می انداختند تا صدای من خوب شنیده نشود. البته آنها غافلگیر شده بودند والا که اصلا نمی گذاشتند کار به اینجا برسد. حسین فضلی که دید هم خودش و هم باند و تشکیلات خلافکارش، پنهانکاریشان رو و افشاء شد یک مرتبه برافروخته و عصبی و با حالت پرخاشگرانه ای داد زد: بچه ها  کی دست کی را رو می کند؟! بچه ها که همان مسئولین و فرماندهان و دست اندرکاران قسمت ورودی بودند، با صدای بلند گفتند: دشمن دست دشمن را رو می کند. حسین فضلی یک مرتبه با دستش به من اشاره کرد و با انگشت اشاره با بد اخلاقی و بی نزاکتی تمام  که خاص  دم و دستگاه رجوی است گفت: بگیریدش این دشمن و پاسدار خمینی است،!
 دوستان من و تعدادی از افراد پذیرش شروع به اعتراض کرده و گفتند او حق ندارد پاسخ ما را با این اتهامات بدهد. قداره بندان و عربده کشان تشکیلات که صحنه را چنین دیدند وارد معرکه شده و با داد و بیداد جلسه را به هم ریخته و شروع به تهدید افراد کردند. با سر و صدا جملگی از سالن خارج شدیم. بیش از دوسوم نفرات همچنان اعتراض میکردند و می گفتند ما نمی خواهیم اینجا بمانیم. مسئولین تشکیلات بخصوص حسین فضلی و رشید  بر شدت تهدیدات خود افزودند و با شدت برای افراد خط و نشان میکشیدند، داد می زدند کار شما کار نفوذیها و پاسدار هاست و اگر میخواهید نابود نشوید و ثابت کنید رژیمی و پاسدارخمینی نیستید، دشمن نیستید، دست بر دارید وبه طرف ما بیائید و برگردید و........
  نفرات از کلمات زهر آگین و فضای جنجالی هیاهو و ارعاب مسئولین و فرمانده هان چنان  وحشت زده شدند که از خود بی خود و قالب تهی کردند وبا ترس و هراس از عاقبت کار و تهدیدات آنها عقب کشیده و پراکنده میشدند و پس از دقایقی  12 نفر پا بر جا ماندند و در برابر آن همه هجمه هراس آور مقاومت به خرج دادند. از آن سو و دراین درگیری به ارتششان خبر داده بودند دو سه ایفا نیروی مسلح آورده و کنار پارک درختی  مترصد و منتظر سرکوب و دستورآتش به سوی افراد به جان آمده و خواهان خروج بودند.
 در نهایت با هدایت از بالا دستی ها دو تا خودروی جیپ آمده و ما 12 نفررا سوار کردند و از ورودی به دو مجموعه بالاتر از آنجا منتقل کردند، در حین سوار شدن علی عصبی شده بود یک آیفا در حال تردد از آنجا می گذشت که یک مرتبه علی به قصد خودکشی از پشت خودروی جیپ خودش را به زیر چرخ های آیفای پرت کرد که راننده ایفا ترمز کرد و با سر به داخل درختان کنار جاده منحرف شد. درهمان لحظه رشید سرخ شده و با پرخاش و هتاکی داد می زد و می گفت: ما خودمان این کاره هستیم! شما نمی توانید ما را با این اقدامات کاذب بترسانید! و وادار به عقب نشینی کنید، «هنوزمجاهد خلق را نشناخته اید!!»  ما تجربه شاه و شیخ داریم!!«مگر اینجا شرکت ترانزیت است!!» هر کس هر زمان دلش خواست بیاید و هر زمان دلش خواست برود! کور خواندید احمق های رژیمی و....
اعمال سرکوبگرانه "افتضاحی" برایشان بوجود آورده بود که نگو و نپرس! ظاهرا "قیام عمومی" در آنجا شکل گرفته بود و "ارتش آزادیبخش"!! برای سرکوب قیام وارد عمل شده بود! درآن روز چپ و راست، من و علی و کمال را تهدید به مرگ میکردند و با بی حرمتی و بد دهنی تمام ما را رژیمی و پاسدار می خواندند . از اینکه  دستشان را رو کرده و در مقابلشان ایستاده بودیم خونشان بجوش آمده بود. "جمهوری دموکراتیک اسلامی" و مناسبات "مافوق دموکراتیک"را بوضوح میشد در آنجا مشاهده کرد!
 12 نفر را بازداشت کردند. فرماندهان ارتش آزادیبخش!! که گویا اصلی ترین دشمنانشان را در جنگ پیدا کرده بودند، با پرخاشگری و بی احترامی و بی نزاکتی تمام با زور و فشار خواستار شدند هر فرد داخل یک اتاق برود که همگی قبول نکردیم و باز بور شدند. مسئولین اصلی حسین فضلی علی فیضی شبانگاهی (رشید) فائزه حصار (خواهر حشمت) بودند در لحظه آخر با تهدید و ارعاب مسئولین و فرماندهان دست اندرکار سرکوب و اختناق دو باره افراد ترسیدند و 3 نفر دیگر برگشت خوردند و ما 9 نفر در بازداشت ماندیم.
در اتاقی از ساختمانهای اسکان بازداشت شدیم و در آنجا رشید و حشمت و نبی ووو.... ول کن معامله نبودند چپ و راست می آمدند و زمین و زمان را به هم می بافتند. وقتی میدیدند دستشان به جای نمی رسد عصبی می شدند و تهدید می کردند. اکبر آماهی برای سیگار کشیدن به بیرون از ساختمان رفت و در آنجا رشید با کله پزی چند دقیقه ای اکبر را از ما جدا کرد و با خود برد صدا زدم  اکبر داری چه کار می کنی؟ سرش را پایین انداخته بود و هیچ چیزی نمی گفت، فقط رشید در حالی که دست اکبر را در دست گرفته بود با دست دیگرش بر پشتش زد و با خنده و تمسخر گفت این  پهلوان «انقلاب خواهر مریمی کرده » و نمی توانید او را مثل خودتان از مبارزه  ببرانید! و سلاح شهدا را زمین بندازد! در جواب گفتم ( کدام  مبارزه؟ کدام سلاح؟ منظورت سلاحهای صدام حسین است؟).
 اکبر آماهی زاده مریم رهائی!!
به اکبر و امثالهم در مناسبات تشکیلاتی، زادگان مریم رهائی می گفتند.
در آن روزگار اکبر آماهی تا لحظه ای که در ورودی او را دیدم با تشویق و ترغیب  مسئولین مجاهدین 9 نفر را فریب داده و با محمل کار و خوشگذرانی و اروپا به ورودی سازمان آورده بود. به تک تک آنها چه آنهای که مرا می شناختند و چه نمی شناختند اسم مرا گفته بود، تعدادی از آنها  که همدیگر را از قبل می شناختیم  از من گله می کردند  که چرا اکبر را به سازمان فرستادم که همه را با دروغ و دغل بدبخت بکند، تنها می گفتم شرمنده شماها هستم. اکبر با وعده و وعید و دروغ همه را فریب داده و به آنجا کشانده  بود، چند بارهم  توسط همان افراد کتک خورده ولی فایده نداشت، هر بار مسئولین سازمان  پول زیادی به اکبر میداند او به داخل ایران می رفت و پول خرج می کرد و به انواع و اقسام دروغ های بی پایه و اساس  که مسئولین سازمان به او دیکته کرده بودند متوسل  شده و جوانان مردم که خانواده هاشون با بدبختی و بیچارگی آنها را بزرگ کرده بودند فریب می زد و به قرارگاه اشرف می کشاند، در مجموع بعدها مطلع شدم  نزدیک به 20 نفر گول خورده را به سازمان کشانده بود.  اسامی تعدادی ازآنها به شرح زیراست.
احمد  و- امیر  ز - محمد خ – امیر  چ – حمید گ – علی غ – امید ح – سیاوش – قباد – کوروش- علی ک  و.....
البته راز داستان اکبر کشف شد و بصورت عام همه در جریان قرار گرفتند. داستان از این قرار بود که اکبر با پول کلانی که برای ماموریت می گرفت، پایش که به ایران میرسید هر خوشگذرانی و کثافتکاری که دلش می خواست میکرد و شعله انقلاب خواهر مریم را در جای جای "میهن خونبار" بر افروخته نگه میداشت... بماند که رویم نمی شود وارد جزییات شوم. فقط همینجا اشاره کنم که نهایتا اکبر با تشویق من با دو نفر دیگر به بهانه ماموریت خودروئی را برداشته و از قرارگاه جلولا فرار کرده و پی زندگیشان رفتند!
در روزهای قبل از درگیری و "روز انقلاب" یاد چهره اکبر می افتادم که بخاطر استعمال  بیش از حد مواد مخدر از حال رفته و....  او را بدور از چشم جاسوسها و مخبرین به کناری می کشیدم و از او خواهش و تمناء می کردم که بیشتر از آن ادامه نداده و بچه های مردم را فریب ندهد، اما او سرش در آخوری بود که این حرفها به گوشش فرو نمی رفت.
چند روزی در بازداشت بودیم و با هم صحبت و مشورت میکردیم که چه باید بکنیم نهایتا با عقل ساده آن دوران و آن جماعت به این نتیجه رسیدیم که : «گذشت زمان و تاریخ به ما ایرانیها آموخته دستی را که نمی توانید قطع کنید باید ببوسید تا زمان مناسب فرا رسد».
ما گرفتار گروهی مخرب و بی رحم و قصی القلب شده بودیم. دلیلی نمی دیدیم که بیش از این خود را دچار مصیبت کنیم. نباید بیشتر از آن مقاومت را ادامه بدهیم فقط باید هر طوری شده تک به تک افراد جان خود را بدر ببرند. تصمیم گرفتیم که فیلم بازی کرده و در ظاهر و در تنظیم رابطه روزانه در تشکیلات همانند اکبر ثابت کنند انقلاب مریمی کرده اند و انقلاب ایدئولوژیک حق و درست بوده، بنابراین حاضرند به ماموریت داخله بروند و کلی نیروی انسانی  را برای سازمان جذب و وصل کنند بعد هر زمان که به ماموریت اعزام شدند، بروند و هرگز بر نگردند. و این سناریو را به اجرا گذاشتیم و در نتیجه همان طور هم شد.
از روز اول بازداشت تمام مسئولین و دست اندر کاران هر کدام به نوبت خود می آمدند و تهدید می کردند و می گفتند دیدید ما بیدی نیستیم که با هر بادی بلرزیم. بعد که ما تغییر موضع دادیم و انقلاب خواهر مریم را در وجودمان جاری کردیم!! آنها نیز یک چرخش  180 درجه به خرج داده و شروع به تشویق ما کرده و خواستار شدند به تشکیلات برگردیم، رشید می گفت: اخه مردهای حسابی شما  بعد از این همه سال فعالیت در داخله دیگر چرا؟ سازمان از شما توقع دیگری داشت؟! مگر بچه همین خانواده نیستید مگر نمی دانید برادر مسعود گفته: ( من مفت کسی را بدست نیاوردم که مفت از دستش بدهم!) اگر صد بار دیگر الم شنگه کاذب راه بیندازید باز بچه همین خانواده هستید! ووو......  با افراد بازداشتی صحبت می کردند و آنها در ظاهر می پذیرفتند و« صف باطل ما را ترک می کردند و به صفی تا تهران» می پیوستند.
 یک هفته بعد علی و حوضش مانده بود! سپس ما سه نفر یعنی علی و کمال و بنده با مشاهدات و تنظیم رابطه عناصر انقلابی و مجاهد دو آتشه انقلاب کرده مریم پاک رهایی، به حقانیت عصاره جادوئی و مشکل گشای انقلاب ایدئولوژیک درونی آنها پی بردیم و تصمیم گرفتیم از سر نیاز خودمان!! به درون تشکیلات برگردیم وجرعه ای از آن انقلاب بنوشیم! با وضعیت پیش آمده الکی دل خود را خوش کردیم تا وعده دو ماهه برای اعزام به ماموریت صبر ایوب داشته باشیم، در وعده مقرر اگر برای جذب  نیرو ما را به ایران فرستادند به جای آن راه خود را کج کرده وبه کردستان و سلیمانیه برویم.... بالاخره بعد ازسه هفته بازداشت بدون نوشتن "توبه نامه" (اشتباه نامه) وهیچ شرط و شروطی به ورودی برگشت خوردیم!
همیشه و در همه حال مسئولین و دست اندر کاران تشکیلات باند رجوی با هیاهو مدعی هستند: که در سر درب سازمان نوشته شده( فدا و صداقت). این گروه منحرف و مخرب تنها از این شعر و شعار کاذب دم می زنند، نه تنها  آنها بویی از فدا و صداقت نبرده اند  بلکه بویی از انسان و انسانیت و وجدان و شرافت و عرق ملی و میهن پرستی هم نبرده اند، کافی است به هر دوز و کلکی  شده در دام و تورشان اسیر شوید،  همانند حشره ای که درلانه عنکبوت گرفتار و اسیر می شود و دور پا و سر و بالها و در نهایت سر تا پای طعمه را در بر میگیرد و هیچ راه گریزی باقی نمی گذارد. به قول خودشان کافیست « تنت به تنشان سائید شود» برای همیشه فتیله پیچ می شوید.
پانویس:
(1)علی فیضی شبانگاهی (رشید) یکی از مسئولین ورودی و یا پذیرش مجاهدین بود از او تهمت های ناروا وکلمات زهر آگین وآسیب های جدی من و سایرین دیدیم، خداوند روحش را قرین رحمت خودش کند. در تاریخ 1392.6.10  همراه 52 و یا 53 عضوء دیگر ازاعضای بالای سازمان گفته شد توسط مزدوران رژیم کشته شده.
شنبه 7 تیر 1393 برابر با 28 ژوئن 2014
علی بخش آفریدنده (رضا گوران)