نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۶ خرداد ۴, پنجشنبه

معدن زغال سنگ زمستان یورت آزادشهر در فاصله ۹۰ کیلومتری شرق گرگان مرکز گلستان بر اثر افزایش گاز متان منفجر شد. پای درد و دل معصومه جاهدی، همسر بهرام هدایتی یکی ازجانباختگان این حادثه

روایت زندگی معدنچیان گلستان؛

جهاد تا ۱۳۰۰ متر زیر زمین!

معدنچی جانباخته گلستان
معدن زغال سنگ زمستان یورت آزادشهر در فاصله ۹۰ کیلومتری شرق گرگان مرکز گلستان بر اثر افزایش گاز متان منفجر شد. پای درد و دل معصومه جاهدی، همسر بهرام هدایتی یکی ازجانباختگان این حادثه 
 صدای محزونش توی گوشم می پیچد که می گوید:" از احساس خوشبختی زیادی که کنارش داشتم می ترسیدم همیشه با خودم می گفتم نکنه اتفاقی برایش بیافتد" چشم هایم را می بندم و زندگی معصومه را تصور می کنم، روزهای را که با یک بسم الله زیر لبی همسرش را بدرقه می کرد و او را به عمق ۱۳۰۰ متری زمین می فرستاد، روزهای را که لحظه ها را می شمرد تا صدای همسرش را از بشنود که می گوید:"از تونل آمدم بیرون معصومه جان"خودم را به جایی همسران کارگران معدن آزادشهر می گذرام، زنانی که با قناعت و مناعت طبع زندگی خود را ساختند و عاشق ماندند، زنانی مانند معصومه جاهدی که هنوز در پس چشمان اشک بارش عشق زبانه می کشد، عشقی ساده و عمیق، عشقی که شاید شبیه قصه ی رمان ها نباشد اما جاودانه است و حالا در روزهای نبود بهرام، انگیزه یست برای زیستن معصومه، برای مادری کردن او و استوار ماندنش. حادثه معدن یورت آزادشهر قربانیان زیادی داشت تا داغ تازه‌ای برایمان باشد. با «معصومه جاهدی» همسر یکی از قربانیان مظلوم این حادثه گفتگو کردیم.
در معدن ارتباطش با کل دنیا قطع می‌شد
خانم جاهدی می گوید: اردیبهشت بود که پیمان بستیم برای رسیدن به آرزوهایمان، ۲۳اردیبهشت ۹۱، بهرام لیسانس جغرافیا داشت، من هم مربی پرورشی بودم، زندگی مان را ساده و عاشقانه شروع کردیم، آنقدر خوشبخت بودیم که می توانم تا پایان عمرم بنشینم و خاطرات شیرینمان را مرور کنم.یک سال و نیم از زندگیمان گذشته بود که با آمدن امیرعباس دلخوشیمان بیشتر شد، یک پسر ریزجثه و دوست داشتنی که قد می کشید و به بهرام وابسته تر می شد.همسرم بعد از اتمام دانشگاه چون کار نبود به عنوان کارگر در معدن زغال سنگ البرز شرقی مشغول بکار شد،بهرام با وجود سختی کار و حقوق پایینی که نه رضایت بخش بود و نه سر موعد پرداخت می شد راضی بود و قانع، انگیزه اش برای کار کردن بی نظیر بود.سالهای اول ازدواج یک روز در میان شانزده ساعته سرکار می رفت، اما بعد از آن ساعت کارش تغییر کرد، هر روز یک ربع به شش صبح از خانه بیرون می رفت و حوالی ساعت سه ظهر بر می گشت. سختی کار معدن فقط به خاطر مشکلات جسمی و ریوی نیست چون همیشه احتمال خطر و انفجار و خفگی وجود دارد اضطراب و ترس جزء جدایی ناپذیر زندگی کارگران معدن و خانواده هایشان است، مثل من که همیشه تا برگشت بهرام به خانه استرس داشتم، آخر کارگران معدن وقتی وارد تونل می شوند ارتباطشان با دنیا قطع می شود.همسرم در سال ۹۳ به دلیل تعدیل نیرو یک سال بیکار شد و در سال ۹۴ در معدن زمستان یورت به عنوان نقشه بردار قرارداد بست.
حرف هایی که روی دلم ماند

برای نجات دیگران از زندگی اش گذشت



جنگ خرمشهر



بعد از تمام شدن جنگ و برگشتن مردم به خرمشهر ویران ، مردمی که زندگی شان در آتش جنگ سوخته بود، صبورانه و بی سر و صدا در تمام این سال‌ها با همه محرومیت ها کنار آمدند و زندگی را از سر گرفتند . هر چند که خرمشهر هرگز به خرمی سابقش نشد ، اما مردمش دوباره خیابان‌ها را درست کردند ، بازارهایشان راه افتاد ، در حیاط‌های خانه‌شان درخت کاشتند و با لنج‌هایشان دوباره به آب زدند. مدرسه ساختند و بچه هایی که جنگ را ندیده بودند در میانه ویرانه های باقی از جنگ ، درس خواندند و بزرگ شدند. و هر سال سوم خرداد یادمان افتاد که بر خرمشهر چه گذشت و می گذرد ...
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر
  • خرمشهر