نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

اين جلادان به کرسی قضاوت تکيه داده اند

تکامل سرمايه داری تاريخی و وظيفه مارکسيست ها در "مناطق طوفانی" جنوب (قسمت دوم)


يونس پارسا بناب

در آمد
در بخش اول اين نوشتار بعد از بررسی سه مرحله ی تکاملی سرمايه داری و تأکيد بر دوره ی طولانی "فرود و سقوط" (سرمايه داری انحصاری) به چند و چون انتقال ميدان کارزاربين سرمايه داری واقعأ موجود (نظام جهانی سرمايه) و چالشگران ضد نظام از کشورهای مسلط مرکز به کشورهای پيرامونی در بند پرداختيم. در اين بخش بعد از بررسی پروسه ی جهانی شدن و پی آمد آن (پولاريزاسيون) نکات مهم "دوره ی گذار" در جهان و وظيفه ی چالشگران ضد نظام (بويژه مارکسيست ها) در مقابل عروج امواج بيداری و رهائی در کشورهای سه قاره ی پيرامونی را تشريح ميکنيم.ً

پولاريزاسيون جهانی و تبعات آن
خيلی از مارکسيست ها بويژه آنهائی که به کمپ و مکتب "نظام جهانی سرمايه" تعلق دارند به پروسه ی شکاف اندازی (قطب سازی يا پولاريزاسيون) و تقسيم جهان به دو بخش متضاد (ولی مکمل و لازم و ملزوم هم) مرکز و پيرامونی - که منبعث از حرکت سرمايه در جهت انباشت سود (گلوباليزاسيون) است – اهميت ويژه يی در بررسی های خود قائل هستند. بايد خاطر نشان ساخت آنچه را که مهمترين نوع مبارزات سياسی و اجتماعی قرن بيستم تلاش کرد که به چالش طلبد ضرورتأ و صرفأ نفس وجود سرمايه داری به عنوان يک شيوه ی توليد نبود بلکه دقيقأ بعد امپرياليستی نظام جهانی سرمايه (سرمايه داری واقعأ موجود) بود که در آن دوره به روند پلاريزاسيون در سطح جهانی شدت بخشيده بود. بدون ترديد روند پولاريزاسيون از اوان شکل گيری و توسعه ی حرکت سرمايه در سطح جهانی (گلوباليزاسيون) وجود داشته و مکمل و لازم و ملزوم آن بوده است ولی اين روند در عصرسرمايه داری انحصاری تشديد پيدا کرد.

مارکس در سالهای آخر عمر خود تمايل داشت که پروسه ی جهانی شدن (گلوباليزاسيون) سرمايه و احتمالأپی آمد های منبعث از آن را در جلد ششم کتاب "سرمايه" (که هيچوقت نوشته نشد) مورد بررسی قرار دهد. با اينکه مارکس فرصت پيدا نکرد که به "قانون ارزش جهانی شده" و به نقش "رشد ناموزون" (که جدا ناپذير از گسترش جهانی سرمايه داری تاريخی است) بپردازد ولی او به هيچ وجه تعجب نکرد که اولين انقلاب سوسياليستی (کمون پاريس) به عوض انگلستان رشد يافته در فرانسه ی از نظر اقتصادی کمتر رشد يافته (ولی از نظر آگاهی های سياسی توسعه يافته تر از انگلستان) به وقوع پيوست. شايان توجه است که مارکس هم مثل انگلس اميدوار بود که "عقب ماندگی" آلمان کارگران آلمان را قادر خواهد ساخت که انقلابات بورژوائی و سوسياليستی را در آن کشور توامأ در خدمت توسعه ی خود قرار دهند.

سالها بعد، لنين بيش از اکثر مارکسيست های زمان خود به مساله ی "رشد ناموزون" و نابرابر در جهان پرداخت. او با بررسی و تحقيق روی دگرديسی کيفی در سرمايه داری تاريخی که در جريان عبور از دوره ی "بلوغ" (سرمايه داری رقابتی) و ورود به دوره ی "فرود" (سرمايه داری انحصاری) در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به وقوع پيوسته بود، به اين نتيجه رسيد که سرمايه داری بعد از طی دوره ی "بلوغ" (سرمايه داری صنعتی) خود به مرحله "گنديدگی" خود رسيده و بقول امروزی ها به يک پديده ی "فرتوت" و "بی ربط" تبديل گشته است.بر اساس اين تحليل او بر آن شد که "قدم نهادن در جهت استقرار سوسياليسم" نه تنها برای بشريت ضروری گشته بلکه وقوع آن امکان دارد. در متن اين چهارچوب لنين انقلاب را در کشور "نيمه پيرامونی" روسيه ("حلقه ضعيف") نظام امپرياليستی تعبيه و پياده ساخت. لنين خوش بين و اميدوار بود که اين انقلاب بزودی و بتدريج در سراسر کشورهای پيشرفته ی اروپای آتلانتيک و مرکزی شيوع خواهد يافت. ولی بعد از شکست و سرکوب انقلاب سوسياليستی کارگری در آلمان، مجارستان و ديگر کشورهای توسعه يافته ی اروپا در سالهای 1920 – 1918 لنين اميد خود را معطوف به "کشورهای مشرق زمين" (کشورهای پيرامونی در بند) ساخته و امکان انتقال پروسه ی انقلاب از کشور های پيشرفته ی اروپا به کشورهای در بند "مشرق زمين" و ادغام اهداف مبارزات ضد امپرياليستی با اهداف مبارزات ضد سرمايه را در نوشته هايش شرح داده و در سياست خارجی روسيه شوروی نيز در سالهای آخر عمرش (1923-1920) پياده ساخت. اما اين مائو بود که به دقت ماهيت متضاد و پيچيده ی مبارزات "دو لبه ی" ضد امپياليستی و ضد سرمايه داری را در "دوره ی طولانی گذار به سوسياليسم" در چهار چوب تز "کشورها استقلال، ملت ها آزادی و توده ها انقلاب ميخواهند" فرموله و در جنبش کمونيستی مطرح ساخت. در پرتو اين تحليل و عملکرد آن مارکسيسم (يا بطور دقيق "مارکسيسم تاريخی") در عهد مائو با يک چالش جديدی روبرو گشت: چالشی که در آگاهی سياسی قرن نوزدهم هرگز وجود نداشت و آن انتقال وظيفه و مسئوليت تغيير جهان به دست خلق ها، ملت – دولت ها و کشورهای پيرامونی در بند در سالهای 1950- 1975 بود. آيا امروز چالشگران ضد نظام همراه با کارگران در کشورهای مسلط مرکز (شمال) ميتوانند بدون حل مشکلات مردم کشورهای پيرامونی در بند (جنوب) بر نظام جهانی غلبه کرده و به استقرار جهانی بهتر (سوسياليسم) نايل آيند؟

واژه ی "جهانی بهتر" حکايت از جهانی ميکند که در آن طی راهی طولانی به سوی سوسياليسم از طرف چالشگران ضد نظام تائيد و به آن تعهد شده است. اين امر در جهان امروز غير ممکن است مگر اينکه در آن راه حل های مشکلات خلقهای پيرامونی در بند که 80 در صد جمعيت جهان کنونی را تشکيل ميدهند تعبيه و بطور جدی و استراتژيکی تنظيم شده باشد. در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم (در بحبوحه ی اولين بحران عميق ساختاری نظام و آغاز دوره ی فرود و کهولت نظام سرمايه داری انحصاری) اکثريت قابل توجهی از جمعيت جهان در کشورهای مغرب زمين (کشورهای توسعه يافته ی مرکز به اضافه ی روسيه ی "نيمه پيرامونی") زندگی ميکردند. از اواسط قرن بيستم به اين سو، صورت بندی و ترکيب دموگرافيک جهان دستخوش تحويل و تحول قرار گرفت. امروز 80 تا 82 در صد جمعيت شش ميليارد وهفتصد ميليون نفری جمعيت جهان در کشورهای پيرامونی در بند زندگی ميکنند. "تغيير جهان" و ايجاد "جهانی بهتر" و "دنيای ديگر" اگر در ادوار گذشته ميتوانست در اروپا و يا آمريکا اتفاق بيافتد امروز بدون تغيير شرايط زندگی معيشتی اين اکثريت عظيم امکان پذير نيست. در نتيجه مارکسيسم که ميخواهد با تجزيه و تحليل واقعيت ها و فاکت ها موفق به "تغيير جهان" گردد، بطور ضروری بر اساس اين واقعيت يک وظيفه ی جدی سه قاره ی (آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين) را بايد در صدر دستور جلسه ی مبارزات استراتژيکی خود قرار دهد.

استنباط نگارنده از مواضع، قطعنامه ها، اسناد و مدارک چالشگران ضد نظام و در رأس آنها مارکسيست ها به ويژه در کشورهای غربی (مرکز) اينست که اکثريت قابل توجهی از آنها (که در صميميت و قاطعيت مبارزاتی شان کوچکترين ترديدی نيست) هنوز نمی پذيرند که نه تنها بدون رهائی خلقها و توده های کشورهای پيرامونی "تغيير جهان" و استقرار"جهانی ديگر" (سوسياليسم) امکان پذير نيست بلکه اين واقعيت آشکار را نيز حاشا ميشوند که ثقل و ميدان کارزار عليه نظام جهانی سرمايه دو باره به "مناطق طوفانی" کشورهای پيرامونی در بند انتقال يافته است.

واقعيت اين است که چون امروز بيش از هر زمانی در گذشته، توده های مردم و دولت – ملت ها ی پيرامونی در بند نظام امپرياليستی را پذيرا نيستند. لاجرم کشورهای سه قاره ی (جنوب) به "مرکز" و "مناطق طوفانی" کارزارها، شورش ها، قيام ها و انقلابات عليه نظام تبديل گشته اند. عروج امواج خروشان بيداری و رهائی عليه نظام در کشورهای خاورميانه و آفريقای شمالی و احتمال گسترش آنها به مناطق ديگر جنوب به هيچ وجه از نظر تاريخی آغاز اين کارزارها عليه سرمايه داری در دوره ی "گنديدگی" و "بی ربطی" آن نيست. از آغاز 1917 تا سال 1975 قرن بيستم صفحات تاريخ بطور مدام با وقوع و اعتلای اين جنبش ها و انقلابات همراه با ابتکارات مستقل (مستقل از گرايشات مسلط بر نظام جهانی سرمايه) ورق خورده اند. مجموعه ی اين ابتکارات، جنبش ها و انقلابات بودند که عليرغم محدوديت ها، تضاد ها و نقصان های خود مهمترين دگرديسی های موثر در دنيای معاصر را شکل و توسعه دادند.

امروز دومين امواج ابتکارات مستقل دو باره در کشورهای جنوب (از برزيل و ديگر کشورهای عضو سازمان "آلبا" در آمريکای لاتين گرفته تا کشورهای عربی در خاور ميانه و آفريقای شمالی) بحرکت در آمده اند. در اين ميان رأس نظام از يک سو با ناکامی در جنگهای مرئی و نامرئی "ساخت آمريکا" در کشورهای افغانستان، عراق، يمن و ... روبرو گشته و از سوی ديگر، بحران ساختاری نظام بويژه سقوط نهادهای مالی در سراسر جهان که در پائيز 2008 شروع گشت، همچنان ادامه دارد. در تحت اين شرايط کارزار مردم عمومأ در کشورهای سه قاره ی (جنوب) عليه نظام حکايت از دگرديسی های مهم منجمله چرخش در توازن قدرت به ضرر نظام را نويد ميدهد.

کارزار بر سر ادامه کنترل بر منابع طبيعی توسط اوليگولی های نظام جهانی و مبارزات خلقها و ملت – دولت های کشورهای آمريکای لاتين برای باز پس گرفتن آنها در دهه ی 2000، توازن قدرت را برای اولين بار به طور نمايانی به نفع قربانيان نظام جهانی تغيير داده است. مضافأ سازمانهای عظيم توده ای و احزاب متعلق به چپ راديکال در کشورهای آمريکای لاتين با ابتکارات نوين موفق شده اند که نيروهای حامی "بازار آزاد" نئو ليبراليسم را در حد اقل 14 کشور آمريکای لاتين وادار به عقب نشينی سازند. اين ابتکارات که در درجه ی اول ضد امپراليستی هستند بطور بالقوه قادرند که خود را به طی مسير طولانی گذار به سوسياليسم متعهد سازند. اين دو راه (راه مبارزات صرفأ ضد امپرياليستی و راه مبارزات برای استقرار "جهانی بهتر" يا سوسياليسم) چگونه ميتوانند دوباره بهم متصل شوند؟ در پاسخ به اين سئوال بهتر است که به چند و چون "جهانی ديگر" بپردازيم چون هم خود نظام جهانی و هم قربانيان نظام خواهان استقرار "جهانی ديگر" هستند. در نتيجه پيش بينی در باره ی "جهان ديگری" که در حال شکلگيری است غامض و پيچيده ميگردد. غامض و پيچيده از اين نظر که اين "جهانی ديگر" بسته به اينکه کدام نيرو (نظام جهانی سرمايه يا قربانيان نظام) در اين نبرد پيروز ميگردد ممکن است "جهانی بهتر" و يا "جهانی بدتر" از جهانی را بوجود آورند که ما اکنون در آن زندگی ميکنيم. به کلامی ديگر قربانيان نظام ميخواهند با کمک چالشگران ضد نظام از نظام جهانی سرمايه (سرمايه داری واقعأ موجود يا امپرياليسم) عبور کرده و دنيای ديگری (دنيای بهتری) را برای خود به سازند. متقابلأ خود نظام نيز ميخواهد با استقرار"نظم نوين جهانی" خود را از بحران ساختاری عميق کنونی (مثل دوران اولين بحران ساختاری سرمايه در دوره ی 1914- 1873) که دوباره دامنگيرش گشته بهر قيمتی نجات دهد.

اولين موج بيداری و رهائی همراه با انقلابات و ابتکارات توسط توده ها، ملل و دولت – ملت های کشورهای پيرامونی در سال 1917 در روسيه شروع گشته و تا اواسط دهه ی 1970 ادامه يافت. تجزيه و تحليل اجزاء آن موج عظيم تاريخی بدون بررسی دقيق تلاقی ها و اتحادهای درون و بين سه بعد تاريخی و سياسی – کشورها استقلا ل، ملت ها آزادی و توده ها انقلاب ميخواهند – که آن زمان حاکم بر اوضاع رو به رشد کشورهای پيرامونی بود، نميتواند جامع و تجربه اندوز باشد. امروز همانطور که در پيش اشاره رفت موج دوم بيداری و رهائی در کشورهای پيرامونی (جنوب) آغاز گشته است. آيا اين بار سرانجام و نتيجه موثرتر و پيشروتر از دوره ی موج اول خواهد بود؟

تلاش نظام برای برون رفت از بحران ساختاری کنونی (پروژه ی داووس)
اوليگارشی های حاکم در کشورهای سرمايه داری واقعأ موجود (اعضای نشست داووس) بويژه در کشورهای مسلط مرکز تلاش ميکنند که از بحران جاری عبور کرده و اوضاع را به اوضاع پيش از بحران مالی 2008 بر گردانند. برای رسيدن به اين هدف آنها مجبورند که مردم جهان را به نحوی از انحاء قانع سازند که رهبری نظام را به چالش نه طلبند. برای اينکه در اين امر موفق گردند آنها حاضرند که يک سری امتيازات لفظی در باره ی مسائل اکولوژيکی (بويژه در عرصه ی بهزيستی) و يا حتی در باره ی اصلاحات اجتماعی (مثل "جنگ عليه فقر" و يا "جنگ عليه فساد") به مردم بدهند. ولی رشد اوضاع بويژه در کشورهای جنوب – عروج امواج خروشان خشم مردم در کشورهای آفريقای شمالي، خاورميانه و ... نشان ميدهد که مردم از دست اين اوليگارشی های حاکم (که بحد بی سابقه يی از سوی کمپانی های انحصاری مالی تحت کنترل هستند) به تنگ آمده و بهيچ وجه حاضر نيستند که مجددأ در اين بازی "تقسيم مجدد جهان" از سوی "اجماع واشنگتن" سهيم باشند. اين بار نيز مثل دهه های 50، 60 و 70 قرن بيستم توده های مردم (کارکران، کشاورزان و ديگر اقشار زحمتکش و فرودست) خواهان تغيير توازن قدرت به نفع قربانيان نظام هستند. در آن دهه ها اين خواست از سوی توده های زحمتکش جهان منجر به شکل گيری و رشد سه چالش بزرگ – اتحاد جماهير شوروي، جنبش های رهائی بخش ملی در کشورهای پيرامونی (جهان سوم) و جنبش کارگری در اروپای آتلانتيک - عليه قدر قدرتی نظام سرمايه گشت.

با اينکه اين چالش ها (بنا به عللی که به طور مفصل از طرف اين نگارنده در مقالات متعددی مورد بررسی قرار گرفته اند) بعد از مدتی با ريزش و تجزيه روبرو گشته و از بين رفتند ولی تک تک آن ها بنحوی مديون همکاريها و ابتکارات مبارزات مستقل خلقهای کشورهای پيرامونی سه قاره (آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين) در آن دوره (1975- 1950) بودند.
امروز با رسانه ا ی ترشدن و بر ملاء گشتن بحران ساختاری کنونی در سال 2008، سرمايه داری تاريخی (نظام جهانی سرمايه يا سرمايه داری واقعأ موجود ) وارد فاز جديدی از عمر خود گشته است. امواج خروشان قيام ها، شورش ها، تلاقی ها و روياروئی های انقلابی نه تنها شروع گشته اند بلکه هر روز عرض و طول و ابعاد آنها در کشورها ی پيرامونی گسترده تر و عميق تر ميگردند. آيا اين حرکت ها و ابتکارات سياسی بر اساس مواضع ضد امپرياليستی خود سلطه ی مونوپولی های جهانی شده را به چالش خواهند طلبيد؟ آيا انقلابات رو به رشد در مثلأ مصر، تونس و ... که با ابتکارات سياسی و ابداعات مبارزاتی خود جهانيان را به تحسين واداشته اند، موفق خواهند گشت که در آينده ای نزديک به گسست از محور نظام فايق آمده وسياست ها و برنامه های ضد مردمی طبقات حاکمه (که برای نجات نظام از بحران کنونی تعبيه و تنظيم گشته اند) را لغو و نابود سازند؟ به عبارت ديگر آيا کارگران و خلق های بپا خاسته از منعمه از بحرين گرفته تا مديسون در ايالت ويسکانسين در آمريکا موفق خواهند گشت که با تعبيه و تنظيم استراتژی های مبارزاتی مناسب خود را از يوغ سرمايه داری واقعأ موجود که در بحران عميق فرو رفته رها سازند؟ يا اينکه دوباره در نيمه راه (با افتادن در دام توهمات گوناگون "خانوادگی"، همبستگی های کاذب متعلق به بنيادگرائی های دينی – مذهبی و يا موهومات متعلق به بنيادگرائی "بازار آزاد" نئو ليبرالی) از نفس افتاده و خود را در خدمت رهائی نظام از بحران اش (که خواست اوليگوپولی های مالی انحصاری جهانی شده است) قرار خواهند داد؟ ايدئولوگ های حامی نظام در پرتو بحران ساختاری و مسائل منبعث از آن حرفی ديگر در چنته ندارند که بزنند. آنها دائمأ از "جهانی بعد از بحران" صحبت ميکنند. سازمان اطلاعاتی "سيا" پيوسته جهانی را ترسيم ميکند که در آن "بازارهای نوظهور" با فعاليت های خود در مسير حرکت سرمايه (گلوباليزاسيون) بدون چالش هژمونی آمريکا در نجات نظام از بحران نقش "سازنده" ايفاء خواهند کرد. حاميان و نهادهای اطلاعاتی راس نظام ظرفيت و قدرت آن را ندارند تشخيص بدهند که عبور از بحران نظام (که هر روز عميق تر ميگردد) بدون توسل به تلاقی ها و کارزارهای بين المللی و اجتماعی ميسر نيست.

واقعيت اين است که هيچ کس نميداند که بالاخره اوضاع رو به رشد به کجا ختم خواهد گشت. خيلی احتمال دارد که عروج امواج بيداری و رهائی از يوغ نظام سرمايه بويژه در کشورهای پيرامونی منجر به استقرار "جهانی بهتر" (با توسعه در جهت سوسياليسم) گردد. يا اينکه اوضاع رو به رشد بشريت را به سوی "جهانی بدتر" (امپراتوری آشوب يعنی آپارتايد جهانی) سوق دهد. ولی آنچه که مبرهن و روشن است اين است که جهان ما بر سر دو راهی و در مسير يک دوره ی گذار قرار گرفته است. بر "سر دو راهی رسيدن" و در "دوره ی گذار قرار گرفتن" يک واقعه ی بيسابقه و بی نظيری در تاريخ بشر نيست. بررسی تاريخ نشان ميدهد که در گذشته زمانی که اين "دوره ها" بوجود می آمدند انسان ها با مداخله گری در تاريخ سرنوشت خود را تعيين ميکرده اند. اين دفعه نيز مستثنی از دفعات پيشين نخواهد بود.

در حال حاضر در سراسر جهان ما شاهد فعاليت های جنبش ها و فوروم های اجتماعی در سطوح متعدد کشوري، منطقه ای و جهانی هستيم. به نظر نگارنده راديکاليزه ساختن اين جنبش ها و فوروم های اجتماعی صرفأ از بعد سياسی وظيفه ی اصلی چالشگران ضد نظام را تشکيل ميدهد. با راديکاليزه کردن (سياسی سازی) اين جنبش ها، چالشگران موفق خواهند گشت که از يک سو بر پراکنده گی و انشقاقی که اين جنبش ها و فوروم ها را در بر گرفته فايق آيند و از سوی ديگر موفق گردند که با تعبيه و تنظيم استراتژی های مناسب مبارزاتی قدم های اوليه را در راه استقرار "جهانی بهتر" (سوسياليسم) بر دارند.

در انتخاب و تعبيه يک استراتژی مناسب مبارزاتی بايد به اين نقطه ی مهم و تعيين کننده توجه کنيم که دشمن يک هيولای جهانی است و مبارزه بر عليه آن نيز بايد جهانی باشد. بايد از مبارزات متعددی که امروز در جهان توسط توده های مردم و ملت – دولت ها در جهت "گسست" از محور نظام به پيش برده می شوند مجدانه حمايت کرد. چالشگران ضد نظام در کشورهای مسلط مرکز بايد حمايت از مبارزات ضد محوری خلقها و دولت – ملت های کشورهای پيرامونی در بند – کشورهای سه قاره ی آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين – را در صدر اولويت های خود قرار دهند (امری که تاکنون در مورد آن از سوی راديکال ها ی چپ در کشورهای مرکز مسامحه و غفلت شده است). در مبارزه عليه نظام سرمايه و پيروزی بر آن چالشگران ضد نظام هر کجا که هستند بايد در جهت ايجاد يک انترناسيوناليسم نوين که هم کارگران و هم خلقهای جهان بويژه خلق های کشورها ی پيرامونی (جنوب) را در درون خود همدل و هم زبان سازد، تلاش و مبارزه کنند. استقرار چنين انترناسيونالی که در بر گيرنده ی حاميان گسست از محور نظام و هم حاميان "قدم برداشتن در جهت سوسياليسم" باشد شرايط را برای استقرار "جهانی بهتر" آماده ميسازد.

انترناسيوناليسم نوين تلاش نيروهای ضد نظام (اجلاس پورتوالگره) برای عبور از سرمايه داری واقعأ موجود
محدوديت ها و نقصان های امواج اول بيداری و رهائی کشورهای پيرامونی در بند در طول قرن بيستم و شکل گيری و گسترش تضاد های آشتی ناپذير منبعث از آنها شرايط را برای ريزش و فروپاشی جنبش های رهائی بخش در دهه ی 1975 – 1980 آماده ساختند. ولی پروسه ی اين شکست ها به مقدار زيادی توسط دشمنی دائمی کشورهای امپرياليستی مرکز تقويت و ميسر گشت. اين دشمنی تا حد بر پايی جنگ های خانمان سوز آشکار بر عليه خلقهای سه قاره توسط امپرياليست های کهن (هلند، بلژيک، فرانسه و انگليس)، امپرياليست های نو خاسته (آلمان، ژاپن و آمريکا) در طول دهه ها به پيش برده شد. بايد اذعان کرد که اين جنگ های طولانی حتی ده ساله از طرف اکثريت قابل توجهی از مردمان کشورهای مرکز (شمال) يا مورد حمايت و يا حداقل مورد پذيرش قرار ميگرفتند. مزايا و امتيازاتی که امپرياليست "رانت خوار" بعد از تاراج و چپاول کشورهای پيرامونی در بند در اختيار طبقات و اقشار مختلف مردم کشورهای خودی قرار ميداد عامل مهمی در رد همبستگی انترناسيوناليستی و پذيرش جنگ از سوی توده های مردم در کشورهای مسلط مرکز بود. در آن روزگار چالشگران ضد نظام و در راس آنها کمونيست ها که به شدت ضد جنگ و ضد امپرياليست بودند (و در صميميت و عشق آنها نسبت به قربانيان اين جنگ ها کوچکترين ترديدی روا نيست) نتوانستند که با تعبيه و تنظيم يک بديل موثر، کارگران و ديگر محرومين جوامع خود را (که بطور مستقيم و غير مستقيم جزو قربانيان نظام بودند) عليه نظام و جنگ های خانمانسوز آن بسيج سازند. مضافأ پروسه ی اخته سازی جنبش های کارگری همراه با دژنره شدن سوسيال دموکرات های "چپ" و "راديکال" در اروپای آتلانتيک بطور قابل توجهی به شکست جنبش های رهائی بخش ملی و دولت های برآمده از آنها در نبرد نا برابرشان با کمپ امپرياليستی کمک کرد.

امروز در بحبوحه ی عروج دومين امواج بيداری و رهائی در کشورهای پيرامونی (جنوب)، نظام جهانی سرمايه و بويژه راس آن آمريکا کليه ی اعتبارات و امتيازات سياسي، فرهنگی و اقتصادی و ... خود را (که در آن زمان با استفاده از آنها جنبش های رهائی بخش ملی و سوسياليستی و دولت های برآمده از آنها را يکی بعد از ديگری با سقوط و فروپاشی و شکست روبرو ساخت) در کشورهای پيرامونی به کلی از دست داده و تنها اهرم و حربه اش ميليتاريسم (و تجاوزات نظامی) است.

در تحت اين شرايط، ناکامی آمريکا در پيشبرد پروژه ی نظامی اش شرط اول و ضروری در پيروزی دومين موج رهائی که در کشورهای پيرامونی سه قاره در حال گسترش است محسوب ميگردد. تا زمانی که اين واقعه (ناکامی راس نظام در پروژه ی نظامی اش) اتفاق نيافتد، پيروزيهای کنونی و آينده ی اين جنبش ها آسيب پذير باقی خواهند ماند. به استنباط نگارنده، امکان تکرار و يا باز توليد آن سرنوشتی که موج اول رهائی در کشورهای پيرامونی در قرن بيستم با آن روبرو گشت (عليرغم شرايط کاملأ متفاوتی که دوران ما در دهه ی دوم قرن بيست و يکم با اوضاع آن زمان – 1980 – 1975 – جهان دارد) بعيد نيست.

اگر چالشگران ضد نظام نتوانند با تعبيه و تنظيم استراتژيهای مبارزاتی مناسب ابتکار عمل را در ميدان کارزار عليه نظام به دست گرفته و با بسيج قربانيان نظام پروژه ی نظامی آمريکا را در کشورهای پيرامونی در بند با ناکامی روبرو سازند تهاجم سرمايه و پی آمدهای آن اين دفعه فقط محدود به بخش پيرامونی نظام (کشورهای سه قاره) نخواهد شد و دامن کارگران و ديگر محرومين جوامع کشورهای مسلط مرکز (شمال) را نيز خواهد گرفت. بدين ترتيب که راس نظام بعد از پيروزی ها و کاميابی های نظامی عليه خلقهای جنوب يورش عظيمی را عليه کارگران و دست آوردهای آنان در کشورهای خودی (شمال) به پيش خواهد برد. شايان ذکر است که اين سناريوی تراژيک (تهاجم سرمايه عليه کارگران و ديگر زحمتکشان) هم اکنون در قلب و مهد نظام (آمريکا) با تمام جديت به روی صحنه ی زندگی کارگران آمده است. بخش بزرگی از امتيازات و مزايايی را که طبقه کارگر و ديگر زحمتکشان در نتيجه ی سالها تقلا و مبارزه در آمريکا و ديگر کشورهای مرکز به حق کسب کرده اند توسط اوليگارشی های حاکم از آنها با اعمال قوانين جديد نئوليبرالی و يا تهديد و ارعاب پس گرفته ميشوند. تظاهرات و اعتراضات اخير توسط کارگران و جوانان بيکارو ناراضی در انگلستان (در فوريه 2011) و در ايالات آمريکائی ويسکانسين، اوهايو و ميشيگان عليه خصوصی سازی ها و گذراندن قوانين ضد کارگری (در مارس 2011) نمونه هائی از فعل و انفعالات منبعث از تهاجم سرمايه در کشورهای مسلط عليه کارگران خودی است. اين تهاجم برای چندمين بار نشان ميدهد زمانی که سرمايه با به راه انداختن جنگ و ويراني، پيروزهای موقتی و مصنوعی عليه خلق های پيرامونی در اکناف جهان بدست مياورد هارتر از پيش در کشورهای خودی قادر ميگردد که عيله کارگران و ديگر زحمتکشان آن کشورها نيز قد علم کند. در تحت اين شرايط راديکال شدن مبارزات در سطح جهانی غير ممکن بنظر نميرسد. ارثيه ی فرهنگ های سياسی اروپا هنوز در ميان اروپائيان از بين نرفته است و ميتواند به احيای آگاهی های انترناسيوناليستی بيانجامد. تحويل و تحولی در اين جهت به علت اينکه الزامات جهانی شدن مبارزه عليه نظام جهانی شده ی سرمايه را بر آورد ميسازد بدون ترديد منجر به چالش طلبيدن پديده ی امپرياليسم کنونی (امپرياليسم سه سره) ميگردد. در آينده ی نزديک خيلی احتمال دارد که عروج امواج بيداری و مبارزات رهائی بخش در کشورهای سه قاره ی جنوب (از کشورهای آمريکای لاتين گرفته تا کشورهای خاور ميانه و آفريقای شمالی) و گسترش آنها به ديگر مناطق اين قاره ها به تم اصلی و تعيين کننده تلاقی ها و مبارزات بزرگ عليه امپرياليسم "رانت خوار" تبديل گردد. توسعه ی اين مبارزات کارگران کشورهای مسلط را قانع خواهد ساخت که تنها راه رهائی از يوغ سرمايه همانا همبستگی جهانی آنها با خلق های سه قاره عليه امپرياليسم است. به نظر اين نگارنده اين همبستگی زمانی ميسر خواهد گشت که نيروهای چپ راديکال (در راس آنها مارکسيست ها) در کشورهای مسلط مرکز (آمريکای شمالي، اروپای آتلانتيک و ژاپن) به اين واقعيت پی ببرند که ساختمان "دنيای بهتر" (سوسياليسم) بدون رهائی خلق های سه قاره از يوغ امپرياليسم امکان پذير نيست. مسلمأ اين امر از چالشگران ضد نظام طلب ميکند که به تاسيس و استقرار يک انترناسيونال نوين کارگران و خلق های جهان که قبلأ به آن اشاره شد، دست بزنند.
13 خرداد 1390   






آخرين مطالب مرتبط در روشنگرى:
تکامل سرمايه داری تاريخی و وظيفه مارکسيست ها در "مناطق طوفانی" جنوب(قسمت دوم)يونس پارسا بناب
 2011‑06‑03
تکامل سرمايه داری تاريخی و وظيفه مارکسيست ها در "مناطق طوفانی" جنوب.(قسمت اول)يونس پارسا بناب
 2011‑05‑13
گفتمان های رايج درباره نظام جهانی سرمايهو مولفه های استراتژی رهائی يونس پارسا بناب
 2011‑04‑27
فرود هژمونی آمريکا و فراز چين نو ظهور درآستانه ی عروج امواج رهائی درجنوبيونس پارسا بناب
 2011‑04‑11
انقلاب مصر در تقابل با پروژه ی جهانی آمريکا در خاور ميانه ی بزرگيونس پارسابناب
 2011‑03‑28

اخبار ومقالات مربوط به یونس پارسا بناب در روشنگرى(كليك كنيد)

نامه ای از طرف مادر "محمد و عبداله فتحی" به مناسبت قتل هاله سحابی!


به خانواده محترم دکتر سحابی می گویم، شما تنها نیستید زيرا مردم ايران و ديگر ملل شريف دنيا با شما خواهند بود،

شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰ - ۰۴ ژوين ۲۰۱۱

خبر ناگوار قتل هاله سحابي توسط عوامل حكومت اسلامي در مراسم خاكسپاري دكتر سحابي را دریافت نمودم، نمی دانستم چه کار مي بایست كرد، ناراحت و پریشان شدم، وقتی بخود آمدم متوجه شدم هنوز چند صباحی از سربدار کردن دو جوان برومندم، محمد و عبداله نگذشته است، پس چگونه مي توانم از این جنايتكاران توقع دیگری را انتظار داشته باشم، مگر كارنامه رژيم اسلامي در نقض حقوق بشر كمتر از هيتلر، پول پوت، پينوشه، صدام و ديگران بوده است!

در زماني كه بربالين جنازه پرشكوه فرزندانم بر بيداد ضحاك زمانه فرياد و چنگ مي زدم، هیچ چیز نمی توانست تسلی خاطر من شود، نه تبریک و نه تسلیت!

اكنون که به دل دردمند خود رجوع مي كنم، ياد حمایتها و شجاعتهاي بدريغ مردم ديارم مي افتم، مردم عزیز شاهین شهر، ویلا شهر، بختیاریهای غیور جوی آباد اصفهان، مردم اصفهان، اهواز، تهران و دیگر هموطنانم در سراسر دنيا، كساني را كه نديده ام و يا نمي شناسم، آنهايي که با من همراه شده اند، بهترین تسلی برای دل دردمند من بودند و خاري در دل بيداد.

در زماني كه مردم همراه و ياور من بودند، در زماني كه فرزندانم از من شجاعت و سربلندي را طلب مي كردند، من وحشت و ترس را در چهره جلادان بارگاه ولايت مشاهده نمودم. من مي دانم جنايتكاران رژيم اسلامي، آينده اي را براي خود متصور نخواهند بود، آنها همچون قبل، بقاي خود را در ادامه جنايت جستجو مي كنند!

من همدلي و همراهي همه گروه ها و اقشار مردم ايران را در ارتباط با قتل فرزندانم بدست رژيم جمهوري اسلامي با تمام تفاوتهاي ديني،قومي، فرهنگي و سياسي ديده ام. من ميدانم آنها سعي دارند هركدام از ما را تحت هر نام و بهانه اي از هم جدا سازند تا همچون قبل ميهن ما را به تاراج برند.

در این بازار آشفته ولايت، هيچكس نخواهد توانست گلیم خود را از لجنزار رژيم اسلامي بيرون کشد و يا خود را مشمول ترحم و الطاف فقيه جنايتكار سازد، چرا که این رژیم پايبند هیچ منطق و قانون انساني نبوده و نخواهد بود.

رژيم از ترس خود و براي ايجاد وحشت در ديگران، هر لحظه و هر کجا ممکن است به عناوین مختلف گریبان هر کدام از ما را بگیرند ولو به جرم عقب رفتن یک روسری ، يك تار مو، برگزاري يك مجلس شادماني و يا عزا!

يقينا اگر ما بيش از گذشته همراه و ياور هم باشيم آنها همچون خس و خاشاک با یک نفس متحدانه ما به زباله دان تاریخ سپرده خواهند شد. بخود آئيم که اگر بيش از اين نجنبيم به حریم خصوصی تک تک ما به عناوین مختلف بيش از گذشته حمله ور خواهند شد!

من مطمئنم، مردم غیور و توانای ایران خانواده دکتر سحابی را تنها نخواهند گذاشت، آنها را همراهی خواهند كرد، زيرا همراهي و همدلي با خانواده هاي اين عزيزان بهترین تسلی براي بازماندگان و مشتي بر چهره كريه جلادان بارگاه ولايت خواهد بود.

به خانواده دکتر سحابی نه تبریک می گویم نه تسلیت، چون میدانم که همدلی و حضور بیدرنگ ما در همراهي با آنهاست که برای این خانواده محترم بهترین تسلی خواهد بود!

به خانواده محترم دکتر سحابی می گویم، شما تنها نیستید زيرا مردم ايران و ديگر ملل شريف دنيا با شما خواهند بود، به آنها مي گويم، هاله اولین ايراني آزاده اي نبوده است که بدست این جلادان کشته شده، اما امیدوارم که آخرین باشد.

این شعر از اقبال لاهوری را به ملت ایران خصوصا خانواده محترم مهندس سحابی تقديم می نمايم.

ساحل افتاده گفت / گرچه همی زیستم
هیچ نه معلوم شد / آه که من کیستم
موج زخود رفته ای / تیز خرامید و گفت
هستم اگر می روم / گر نروم نیستم

مهوش علاسوندی، مادر محمد و عبداله فتحی

GRAPHIC Syria Hama 04.06.2011 Direct shooting towards protestors by Assa...

تیراندازی هوایی' برای متفرق کردن معترضان در تهران

تیراندازی هوایی' برای متفرق کردن معترضان در تهران
بی بی سی : خبرگزاری فرانسه به نقل از شاهدان عینی گزارش داده است که مأموران امنیتی در تهران برای متفرق کردن صدها تن از معترضان به مرگ هاله سحابی، به تیراندازی هوایی متوسل شدند.

بنا بر این گزارش، دسته های معترضان در سکوت کوشش می کردند که در مقابل حسینیه ارشاد در خیابان شریعتی تجمع کنند.

عضی دیگر از شاهدان عینی هم به بی بی سی فارسی گفتند که در خیابان های منتهی به این حسینیه جو شدید امنیتی برقرار شده و تعداد زیادی از مأموران پلیس در آن مستقر شده اند.

حسینیه ارشاد در سال های پیش از انقلاب اسلامی در ایران محل سخنرانی های علی شریعتی، نواندیش مسلمان بود و در سال های پس از انقلاب هم در موارد متعدد مراسم مربوط به اعضای نهضت آزادی یا چهره های ملی - مذهبی در آن برگزار می شد.

شاهدان عینی به خبرگزاری فرانسه گفته اند که مأموران امنیتی برای متفرق کردن معترضان از باتوم هم استفاده کرده اند.

به گفته آنها، حدود ۱۵ نفر از این معترضان بازداشت شده اند.

خبرگزاری فرانسه نوشته است که چون خبرنگاران رسانه های خارجی از پوشش خبری تجمع ها و راهپیمایی های مخالفان در ایران منع شده اند، نمی تواند مستقلا درستی گفته های شاهدان را تأیید کند.

سایت کلمه نیز گزارش داده است کسانی که در ساعات اولیه مراسم قصد ورود به حسینیه ارشاد را داشتند "به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفتند و حتی ماموران چادر از سر چند زن کشیدند."

سایت اینترنتی جرس نیز به نقل از شاهدان عینی گزارش داده است که "از ساعت پنج بعد از ظهر، پلیس ضد شورش و صدها تن از افراد لباس شخصی به تدریج از ابتدای پل سیدخندان تا اول خیابان دولت واقع در خیابان دکتر علی شریعتی مستقر شده‌اند."

بنا بر این گزارش اطراف حسینه ارشاد به تسخیر پلیس و لباس شخصی‌ها در آمده و رفت و آمد از این منطقه برای عابران پیاده مشکل شده بود.

گروه ها و رسانه های مختلف نزدیک به مخالفان دولت ایران از هواداران جنبش اعتراضی موسوم به جنبش سبز دعوت کرده بودند که برای اعتراض به وقایع مربوط به مرگ خانم سحابی در مراسم امروز در مقابل حسینیه ارشاد شرکت کنند.

خانم سحابی که ۵۴ سال داشت، روز چهارشنبه ۱۱ خرداد (اول ژوئن) در جریان حمله مأموران امنیتی و لباس شخصی به تشییع جنازه پدرش، عزت الله سحابی در لواسان درگذشت.

مرگ او اعتراض گسترده داخلی و بین المللی برانگیخت. دولت های آمریکا و بریتانیا و بسیاری از گروه ها و چهره های سیاسی ایرانی خواهان تحقیق در مورد نحوه مرگ خانم سحابی شده اند.

مأموران امنیتی خانواده خانم سحابی را مجبور کردند که پیکر او را شبانه در لواسان دفن کنند و روز بعد هم اجازه برگزاری مراسم ترحیم برای عزت الله سحابی و هاله سحابی را ندادند.

امروز مقابل حسینیه ارشاد چه گذشت



لمه: امروز باز هم فضا امنیتی بود . برای بزرگداشت یادبود زنی که مظلومانه دو روز پیش در مراسم تشییع جنازه پدرش رفت. هاله سحابی فرزند، عزت الله سحابی فعال ملی- مذهبی .
به گزارش خبرنگار کلمه ، این روزها یکی از تکراری ترین خبرها  اعلام فضای سنگین امنیتی بر شهر است. چرا که این روزها حکومت به هر بهانه ای از تشییع جنازه گرفته تا مراسم ختم و اعتراض مسالمت آمیز و اعتراض صنفی -کارگری و هر چه بتوان از آن یاد کرد فضای شهر را امنیتی می کند .امروز هم درست همین فضا بر شهر حاکم بود  و کسی حق نداشت در پیاده روهای خیابان شریعتی قدم از قدم بردارد، پلیس ضد شورش، نیروهای امنیتی و ماموران انتظامی اطراف حسینیه ارشاد در خیابان شریعتی را کاملا محاصره کرده بودند.
امروز در اطراف جایی که قرار بود مراسم ختمی برای یک تازه درگذشته از خانواده سحابی که بر اثر ضرب و شتم ماموران امنیتی در روز تشییع جنازه پدرش کشته شده، برگزار شود. کسانی که قصد شرکت در مراسم را داشتند مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، زن و پیر و کودک کتک خوردند. هیچ عابری حق نداشت حتی برای لحظه ای در پیاده روها بایستد اما خیابان شریعتی پر از اتومبیل بود. در روز تعطیلی که در سایر قسمتهای شهر  پرنده پر نمی زد.
اما در این خیابان مردم آمده بودند، به احترام زنی که مظلومانه رفته بود در مراسم تشییع پدری که در تمام عمرش جز با صلح و آشتی نزیسته بود. در این روز ده ها نفر بازداشت شدند.
اما مراسم امروز حاشیه هایی هم داشت.
- روبروی حسینیه ارشاد تعدادی جوان که موهایشان از ته تراشیده شده بود و به هیچیک از نیروهای امنیتی ، اطلاعاتی و انتظامی شباهت نداشتند ایستاده بودند، این جوانان بیشترشان لاغر و رنجور به نظر می رسیدند و به زندانیانی می مانستند  که تازه از زندان آزاد شده اند . تعدادی از آنها در میدان مادر هم بودند با همان ظاهر و  با جلیقه های سبز رنگ فسفری بر تن . مثل لباسی که ماموران در متروی تهران برتن دارند . جماعت زمزمه می کردند شاید اینها زندانیانی هستند که حکومت تا چند سال پیش آنها را اراذل و اوباش  خطاب می کرد و الان با تقاضای عفو به میدان آمده اند تا از طریق کتک زدن مردم بتوانند کلید آزادی شان را از حکومت بگیرند این عده مردم را دنبال می کردند وکتک می زدند و گاه بهت زده نمی دانستند چه کنند.
-فیلمبردار ی از همه عابران و رانندگان اتومبیل های حاضر در خیابان شریعتی ، مقابل حسینیه ارشاد و میدان مادر با دوربین های فوق حرفه ای نیروهای امنیتی یکی از برنامه های معمول آنها در این روز بود .
-کسانی که در ساعات اولیه اعلام شده برای مراسم بزرگداشت سحابی ها، قصد نزدیک شدن به حسینیه ارشاد را داشتندبه شدت مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند و حتی ماموران چادر از سر چند زن کشیدند .امروز حداقل چند ده نفر از سوگواران سحابی ها بازداشت شدند.
-کلمات رکیک از سوی لباس شخصی ها و  ماموران نیروی انتظامی امروز بر سر و روی زنان و جوانان می بارید ،جوانانی که ناباورانه این سخنان را می شنیدند  و  زنانی که با تعجب به این افراد می گفتند ما جای مادرتان هستیم!
-خنده های ماموران لباس شخصی که ساندیس و کیک می خوردند و با پیروزی به مردمی که به زور از صحنه دور می شدند نگاه می کردند  از دیگر صحنه هایی بود که در این روز دیده شد.
امروز ۱۴ خرداد هم آنها نگذاشتند برای هاله سحابی ، فعال جنبش زنان و قرآن پژوهش مراسم ختمی برگزار شود، اما مردم با چشم های پر از اشکشان می گفتند که هاله در دلهای ماست و برای آرامش روح پاکش زیر لب دعا می خواندند.

ده سال پیش، كنكور وقت ظهور

ايرج شکري


در اواخر شهريور 1378، به خاطر نمايشنامه يي كه با عنوان «كنكور وقت ظهور»، در نشريه دانشجويي موج چاپ شده بود، غوغایی در ام القراي اسلام بپاشد كه به «آقا امام زمان» اهانت شده و دستاوردهاي انقلاب مورد تمسخر قرار گرفته است. بخش رسانه يي قتلهاي زنجيره يي، مستقر در روزنامه كيهان هم به كوره اين غوغا مي دميد. كيهان اول مهر همان سال، ضمن مطلبي، نامه اعتراضي بسيج دانشجويي دانشگاه امير كبير به شوراي فرهنگي دانشگاه را منعكس كرد كه در آن بسيجيان از جمله نوشته بودند:« باور كنيد كه دانشجويان غيور و مسلمان دردي در سينه خود احساس مي كنند كه توان صبر را از كف آنها ربوده است و جا دارد كه در اين ماتم به جاي اشك، خون بگريند چرا كه به هيچ عنوان در مخيله شان نمي گنجيد كه بدين سادگي حرمتها چنان شكسته شود كه گروهي در نمايشنامه اي كه براي توهين به اصول انقلاب، شهدا و روحانيت تدارك ديده اند، از امام زمان(عج) به عنوان يك بازيگر استفاده كرده و براي تنظيم سناريو، صبتهاي سخيفي را از زيان ايشان بيان كنند. حقيقتا جا دارد انسان در اين ماتم جانكاه جان دهد و ننگ بودنِ و شنيدن بدون پاسخ را نظاره گر نباشد». وزارت اطلاعات رژيم هم دست بكار شناسايي نويسنده نمايشنامه شد كه اسم مستعار انتخاب كرده بود و روز 2 مهر ماه اعلام كرد كه دوتن از مظنونان شناسايي و دستگير شده اند. در بحثهاي مربوط به محكوميت و مجازات نمايشنامه نويس، بحث ها تا مرتد شناختن و مجازات اعدام هم پيش رفت، اما بعدا دست قضايي رژيم ، جرم نويسنده را سبك تر تشخيص داد و اورا به مجازات زندان محكوم كرد. در اين ميان پاسدار نقدي كف بر لب نعره مي كشيد، اگر شده بيست سال ديگر، خودش مجازات لازم در مورد اين مرتد را كه به «آقا امام زمان» توهين كرده اجرا، خواهد كرد. اما عجبا كه چند سال بعد از اين رويداد، وقتي خبر «اهانت به قرآن»، از سوي سربازان آمريكايي در زندان گوانتانامو انتشار يافت و در كشورهاي مختلف اسلامي، تظاهراتي در اعتراض به آن راه افتاد، در ام القراي اسلام، چنان سكوتي بود برقرار بود كه پاسدار شريعتمداري كه از مبلغان ضرورت «عمليات استشهادي» عليه آمريكا و دشمنان اسلام است، براي اين كه «غيرت اسلامي» به خواب رفته امت هميشه در صحنه و حضرات آيات عظام و حجج اسلام و بسيجيان را بيدار كند، چند روز بعد از انتشار خبر مربوط به اهانت به قرآن و انتشار اخبار تظاهرات مسلمانان ديگر كشور ها در اعتراض به آن، در مطلب كوتاهي در كيهان غصه خوردن خود از اين سكوت را به آنها ياد آور شد، اما حرفي از عمليات استشهادي عليه آمريكا نزد و همچنين به روي خودش نياورد كه چند روز، هم خودش كه از مشاوران رهبر است و خط تعطيلي فله يي مطبوعات را به رهبر مي دهد، و هم رهبر و ولي امر مسلمين و اميد مستضعفان جهان، در اين سكوت غوطه مي خوردند و صدايشان در نيامد. در پي جو سازيهايي كه عليه نويسندگان نمايشنامه و نشريه يي موج كه وابسته به انجمن اسلامي دانشگاه امير كبير بود صورت گرفت، هيأت تحريريه نشريه در اطلاعيه يي در مورد اين جو سازيها و رد اتهامات وارده شده، از جمله نوشت:«... به اعتقاد اعضاي تحريريه موج، اشاره اصلي نمايشنامه مزبور گروهي خرقه پوشان دين فروش و رياكاران سست پيمان مي باشد كه در تمامي ادوار تاريخ موجبات صدمه به پيامبران، اولياء و ائمه اطهار بوده اند». نويسنده نمايشنامه دانشجويي بود به نام علي عباس نعمتي. چند ماه بعد از محاكمه و زنداني شدن او، روزنامه عصر آزادگان در ويژه نامه نوروز در 26 اسفند 78 در مطلبي با عنوان «زندان واژه ها» نوشت كه اين دانشجو كه در حال گذراندن محكوميت خود در زندان اوين است، بخشي از دوران زندان خود را به پژوهش در مورد اصطلاحات زندان، اختصاص داده است و پژوهش او را با مقدمه يي كه وي برآن نوشته بود، درج كرد. او كه در بند 295 اوين زنداني بود به شرايط نا مناسب زندان و اين كه يكبار دفتر اول نوشته هايش را زندانباني از او گرفته و پاره كرده بود، اشاره داشت. وي در مورد شرايط نوشته بود:« از الطاف خفيه الهي بود كه مدتي بروم آب خنك بخورم. هر چند آبش گرم و چاي آن سرد و نانش خشك بود... آدم در زندان معني خيلي چيزها را مي فهمد. از همه بهتر نياز به خدا را. بي خود نمي گويم الطاف خفيه الهي. هم معني انفرادي را با تك تك سلول هايم درك كردم و هم مزه بند 295 اوين كه شايد[...] بند اوين باشد، رفت زير دندانم(از حدود 200 زنداني آن، حدود 60 نفر قاچاقچي مواد مخدر، 25 نفر قاتل، حدود 45 نفر شرارتي ، چند سارق مسلح و... هستند)». نمايشنامه كنكور وقت ظهور طنزي است كه هم دين فروشي را مورد حمله قرار داده، هم بيانگر ديدگاه و داوري لا اقل بخشي از نسل جوان و دانشجويان معتقد به اسلام در مورد «ارزشهاي انقلاب اسلامي» است كه خميني نظريه پرداز و امام و مروج آن بود و نشان مي دهد كه انقلاب فرهنگي و سركوبي و اختناق براي حذف دگر انديشان و تلاش براي مريد و پيرو انديشه هاي خميني ساختن نسل جوان، نتيجه دلخواهي براي مرتجعين نداشته است.
با توجه به اظهار خشم و نگرانی چندی پیش خامنه ای از محتوای درسی علوم اجتماعی در دانشگاهها و زمزمه دوباره اسلامی کردن متون درسی دانشگاهی در زمنیه علوم اجتماعی ( آن هم نزدیک به 30 بعد از تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی و تلاش برای وحدت حوزه ودانشگاه) و با توجه به رویدادهای بعد از انتخابات و نقش نسل جوان و دانشجویان در اعتراضات که با بگیر وببند بی وقفه دانشجویان همراه بوده است،- بگیرو بندی که در سه دهه گذشته هیچ وقت تعطیل نشده چرا که کشتار دهه 60 هم نتوانست آرامش گورستانی مورد نظر نظام ولایت فقیه را در دانشگاهها برقرار کند- باز هم آینده نشان خواهد داد که تلاش رژیم آخوندی برای تزریق و تنقیه ایدئولوژی و مکتب گندیده آخوندی به جامعه و جوانان ایران، نتیجه یی به مراتب مایوس کننده تر برای مقام ولایت فقیه و نظریه پردازان آشغال کله و مرتجع رژیم خواهد داشت.
نكات مطرح شده و طنز نمایشنانمه کنکور وقت ظهور امروز هم جالب وخواندني است. به ویژه حالا که در خبرها می خوانیم حدود 400 دانشجو را به بهانه این که از اتاق آنها صدای الله و اکبر شینده شده، از خوابگاه محروم کرده اند *.
در زير متن نمايشنامه آمده است. زيرنويس از خود مطلب و نويسنده نمايشنامه است. يكي دو جا که فتو كپي متن(که برای رونویسی مورد استفاده قرار گرفت) خوانا نبوده با کلمه [ناخوانا] مشخص شده است، البته اين اشكال، لطمه يي به كل مطلب نمي زند.
«كنكور وقت ظهور»
خانه/ شب عباس نمازش را تمام مي كند و به سجده مي رود تا آنجا كه مي شود خود را به زمين مي چسباند. عباس (با تضّرع): اي خدا اي خدا در فرَج آقا امام زمان تعجيل بفرما، چشما ما را به جمال دلرباي ايشون روشن بگردان، اي خدا ما را جزء اصحابش قرار بده، خدايا همين شب قدري دعاي ما را مستجاب كن و تو كنكور امسال ما را قبول كن، خدايا خودت ميدوني[ناخوانا] براي اين كه تو دولت كريمه اش به دردي بخورم. اصلا اگر ما زنده ايم به عشق ايشونه، كمكم كن، يا ارحم الراحمين. با صلواتي بلند مي شود و دستي به صورت مي كشد و اشكش را پاك مي كند و مُهر را مي بوسد و جانماز را جمع مي كند.
***
عباس تند تند در خيابان راه مي رود، از چهره اش معلوم است ديرش شده، دستي روي دوشش قرار مي گيرد.
صداي مرد جوان عباس (بي آن كه برگردد): اگه شهرستاني هستي و كيفتو زدن و پول نداري و راهت رو گم كردي، بگم من پول مفت ندارم. برو كار كن. -
-: نه عباس ... من نه اين كه راهمو گم نكردم، اومدم راه هم بهت نشون بدم.
عباس با تعجب به سمت مرد بر مي گردد، مردي با لباس بلند و سفيد در مقابلش ايستاده.
- عباس : اسم من را از كجا مي داني؟ -
- : من نه اين كه اسم تو را مي دونم، از تمام اسرار زندگي تو هم مطلع هستم. هم اونهايي كه گفتي هم اونهايي كه نگفتي. اي عباس، من امام زمان توام.
- عباس: شوخي مي كني - مرد به نفي سر تكان مي دهد.
عباس مكث مي كند و به پاي مرد مي افتد و مثل سگ سرش را به پاي مرد مي كشد و مي گريد و مي گريد: آقا، آقا، آقا ... كجا بودي ... آقا، آقا، آقا، نوكرتم آقا، بميرم برات آقا، آقا.
- مرد عباس را بلند مي كند –
- : گريه نكن عباس، امروز روز گريه نيست. عباس تو مي دوني من براي چي اومدم سراغت، اومدم 313 نفر را جمع كنم، گفتم بپرسم توهم مي خواهي باشي؟
- عباس : مي شه نخوام آقا؟ ميشه؟ ... من به عشق شما زنده ام. اگر مي شد مي گفتم 313 تاش هم من. –
- : جمعه موهات رو از ته مي تراشي، ساعت 8 ميري انقلاب. من كه ظهور كردم توهم اونجا يار جمع مي كني.
- عباس: جمعه؟ -
- : چيه؟...ديره؟
- عباس (با تضّرع): ولي آخه ... جمعه ساعت 8 ما كنكور داريم. بيندازيد فرداش، شنبه. –
- : نه نميشه، اراده الهي جمعه تحقق پيدا مي كنه
- عباس دست به صورت كشيده، ريش گرو مي گذارد و گردن كج مي كند. –
- : نه نميشه
- عباس: بابا ما كه نگفتيم بنداز بعد از اعلام نتايج، گفتيم شنبه. 1254 سال و55 روز غيبت كردي، يك روز هم به خاطر ما روش، - مگه چي مي شه –
- : گفتم كه نميشه، دنيا پر از ظلم و ستم شده.
- عباس: عجب گيري كرديم ما... آقا جون ... اگر فردا انقلاب كني مي دونم چه مي شه ديگه... ما قبلا انقلاب داشتيم ديگه، من از كنكور نيفتم... يكي دو سال انقلاب تو طول مي كشه، بعد مي خوره به انقلاب فرهنگي و دانشگاه تعطيل مي شه، بعد هم كه قرار شد باز بشه، سه چهار سال گذشته 2 الي 3 تا 5/1 الي 2 ميليون شركت كنندهَ اين چند سال ، ميشه 7 الي 8 ميليون. تازه اگر شركت كننده هاي آفريقايي و آسيايي اضافه شده را حساب نكينم، من هم كه تا آن روز درسهايم يادم رفته ... ديگه بايد فاتحه دانشگاهم را بخوانم [ناخوانا] –
- : توكه همه اش دعا مي كردي ظهور شه، تو هم يار من باشي
- عباس: هنورهم مي گم آقا، من اگر فردا تو دولت كريمه شما شدم والي، مي شم يك متعهد بي تخصص، در حالي كه ما به متعهد متخصص نياز داريم . آخه شما كه نبوديد ببينيد سر انقلاب ما هم همين حرفها شد. البته ببخشيد، ها، قصد اسائه ادب ندارم، ولي آقاي ما هم خر شد و انقلابو، زندونو، بعدش از دانشگاه موند، بعد بهش يك پستي دادند، البته ببخشيد ها، گند زد توي كار... بعد يكي ديگه رو گذاشتند، از اين متخصصها، آقا ريشه اسلام رو از بيخ زد. من مي ترسم پس فردا همين مشكل پيش بياد. –
- : خداوند تقدير كرد . اگر قبول كني سر اين انقلاب عظيم به فيض شهادت برسي.
- عباس : زكي... بابا شما كه از آخوندها هم بدتر شدي. اونها اين همه وعده و وعيد دادند اين شد، شما نيومده ما رو كفن پيچ كردي كه. ببين آقا... با من اينجوري صحبت كردي، چون عاشقتم چيزي بهت نمي گم به يكي ديگه بگي، يك دونه ميزنه زير گوشِت ميگه مردك من زن و بچه دارم. –
ـ : مگه تو عاشق شهادت نيستي؟
- عباس: من؟ ... من كشته و مرده شهادتم... من عاشق شهادتم... اي كاش صد تا جون داشتم... ولي من فقط خودم كه نيستم... در مقابل ديگرونم مسئولم... شما بهتر مي دونيد كه افلاطون مي گويد، هر كس يه نيمه گم شده داره كه اون ايده آله براي همسري او... خوب وقتي من برم شيهد بشم اون همسر يك نفر ديگه ميشه. چون اين قرار نبوده باهم ازدواج كنند، پس فردا تو زندگيشون دعوا ميشه. بچه ها بد تربيت مي شند، سر من تمام نسلشون خراب مي شن. بعد... –
ـ : متوجه شدم من بايد برم
- عباس: اين يك طرفشه، تازه، بالطبع اون مرد با يك زن ديگه بايد ازدواج مي كرد با اين كار...
- مرد از عباس جدا مي شود برود، عباس دستش را مي گيرد
- عباس: كجا؟ مگه من ميذارم تو منو از دانشگاه بندازي . - دست در جيب مي كند، چاقو مي كشد. صحنه تاريك مي شو. چراقها روشن و خاموش مي شوند... –
***
- هيأت / شب - همه نشته اند و قرآن به سر گرفته اند. عباس هم قرآن به سر كرده - : باﻟﺣﺟﺔ باﻟﺣﺟﺔ باﻟﺣﺟﺔ - عباس با دست روي پا مي كوبد و بلند تر مي گويد و مي گويد، باﻟﺣﺟﺔ باﻟﺣﺟﺔ باﻟﺣﺟﺔ اي خدا در فرَج آقا امام زمان ... و بلند گريه مي كند(1)
- 1 ـ نمي دونم كجا خوندم حديثي رو كه اگر مردم به اندازه لنگه كفش گم شده شان دنبال من مي گشتن، مرا مي يافتند».
http://www.autnews.mobi/node/3490 - *
پ-7 اکتبر 2008 – 15 مهر

آشنایی با فرهنگ و ادبیات تاجیکستان هزار سال پس از رودکی


 آشنایی با فرهنگ و ادبیات تاجیکستان

   هزار سال پس از رودکی
  در باره  لایق شیرعلی

 حدید آنلاین: درست هزار سال پس از درگذشت ابوعبدالله رودکی در سال ۹۴۱ میلادی، در زادگاه او شاعری دیگر به دنیا آمد که آثارش همچنان بر تارک شعر معاصر تاجیکستان می‌درخشد. "لایق شیرعلی" روز ۲۰ مه سال ۱۹۴۱ در روستای "مزار شریف" منطقۀ پنجکنت در شمال تاجیکستان چشم به جهان گشود. طی قرن‌ها این روستا را به یمن وجود مزار خواجه محمد بشار، از علمای اسلامی، می‌شناختند و ارج می‌گذاشتند. اکنون "مزار شریف" بیشتر به عنوان زادگاه لایق شیرعلی شناخته‌شده و مورد احترام است؛ شاعری که اصول دست‌وپاگیر چامه‌سرایی شوروی را شکست، پا از تبلیغ ایدئولوژی رسمی فراتر گذاشت و کوشید با استفاده از ظرفیت محدودی که "فرهنگ‌سازان" شوروی برای زبان فارسی آسیای میانه تعیین کرده بودند، از درد و رنج‌ها، عشق و نفرت‌ها و عواطف و احساسات مردمی بگوید.
دانندگان آثار لایق شیرعلی اجمالاً او را شاعر زن، زمین و زندگی می‌نامند. در شعر شوروی تاجیکستان بهترین توصیف مادر و دلدار، سرزمین و میهن و رساترین تصویر و تعبیرها از تلخی و شیرینی روزگار در دیوان لایق نهفته‌است. لایق می‌کوشید نه تنها مضمون آفریده‌هایش مردمی باشد، بلکه تصویرهایی هم که می‌داد، از دل آداب و رسوم مردمش برخاسته بود




به من هم آرد پاشیدی، به من هم نیم نان دادی
و نیم دیگرش را داشتی با خود
که چون برگردم از خدمت، بخواهم خورد رسم مادران تاجیک است که به هنگام گسیل (بدرقه) فرزند‌شان به خدمت سربازی به نشان بخت سپید بر شانه‌هایش آرد می‌پاشند و نانی را که او گاز زده، حفظ می‌کنند، با این نیت که پس از بازگشت مابقی نان را هم بخورد.
عشق لایق به مادرش مایۀ ده‌ها شعر نغز او بوده که بعداً در مجموعۀ "مادرنامه" گرد هم آمد و بی‌اندازه محبوب شد. آوازخوانان تاجیک بسیاری از این اشعار را تبدیل به سرود و ترانه کرده‌اند:

سرشت من، نهاد من تو بودی / صفای بامداد من تو بودی
ایا مادر، به آن سان بی‌سوادی / نخستین اوستاد من تو بودی یا:

در میان کوهساران / با نوای آبشاران / با صفای چشمه‌ساران / با سرود باد و باران / با درود نوبهاران
جان عطا کردی مرا / جان عطا کردی و خود را کاستی / روز و شب‌ها بر سر گهوارۀ من / مادر من، مادر بیچارۀ من
از پی روزی دویده / خوشه‌ها را چیده چیده / تلخ و شوری‌ها چشیده / رنج دنیا را کشیده / گنج دنیا را ندیده
دل عطا کردی مرا / دل عطا کردی و خود را کاستی / روز و شب‌ها بر سر گهوارۀ من / مادر من، مادر غمخوارۀ من / مادر من، مادر بیچارۀ من... در دورانی که سیاست‌های حاکم هویت تاجیکان را در هاله‌ای از ابهام قرار داده بود، لایق قهرمانان شاهنامه را در مجموعه‌ای دیگر بازآفرینی کرد. کاوه از مرگ هجده پسرش می‌نالید و تهمینه از مرگ سهرابش چنین شیون می‌کرد:

تهمینه‌ام، تهمینه‌ام / از درد و غم دونیمه‌ام
در حسرت سهراب یل / دُرج غمان شد سینه‌ام
سهراب من، محراب من / خورشید من، مهتاب من
در این جهان بی‌کسی / یکتای من، نایاب من...
گلچین دورانم گذشت / گلریز بستانم گذشت
تیغی که رستم زد بر او / از جوشن جانم گذشت
صدا

دو پاره شعر لایق شیرعلی با صدای خود او
اشعار لایق آیینۀ تمام‌نمای مردم دورانش بود و در سال‌های پایانی عمرش که با طغیان و آشوب‌های پساشوروی مصادف شد، سراپا اجتماعی و سیاسی شده بود؛ مملو از هشدارها و ندامت‌ها و سرزنش‌ها و رهنمون‌ها و حسرت و اندوه آرزوهای باخته. عنوان واپسین مجموعۀ اشعار او (فریاد بی‌فریادرس) حاکی از بار اندوه و نومیدی است که بر شانه‌های استاد افتاده بود: مُلک، سنگستان و ما بی‌سنگریم / سر به سر سردار و ما بی‌سروریم...
یا:

...تاجیک اندر وطن خویش چرا متهم است؟ / یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم؟
همه خلقان دگر انجمن آراسته‌اند / در سمرقند نشد ساخته نیم انجمنم...
گفت علامۀ اقبال که برخیز ز خواب / بزدلی گفت فلانی‌ست مخاطب نه منم...
دامن کوه گرفتیم و دم مَرکب خویش / رفت از دست همه دامن دشت و دمنم
ای خراسان، تو بگو، ساحت ایران‌ویچ کو؟ / من از این فاجعه چون شکوه به یزدان نکنم؟..
گریم از آن که تو تنهایی و من تنهاتر / وطنم، آ وطنم، آ وطنم، آ وطنم. جنگ داخلی مایۀ رنج فراوان لایق بود که در شعرهایش بازتاب یافته‌است. وی در آن روزها با اشاره به نقش تاج و هفت ستاره بر پرچم تاجیکستان نوشته بود:

صبحی به تاج بی‌سر ملت گریستم / شامی به مرگ مظهر ملت گریستم
یک‌پارگیش را همی‌کردم آرزو دریغ / بر پاره پاره پیکر ملت گریستم
با چشم خویش دیده زوال یگانگی / بر امت و پیمبر ملت گریستم
چون نه سری نه سروری بود این سرای را / من بر جنازۀ سر ملت گریستم
در راه راست می‌خورد هر دم سکندری / بر قیصر و سکندر ملت گریستم...
گهواره‌ها تهی شدند از طفل و گریه‌ها / بر فخر هر مظفر ملت گریستم
فرزندهاش بی‌هدف مردند و بی‌مزار / من بر مزار مادر ملت گریستم لایق شیرعلی با گریه‌هایش رفت. چهرۀ شادش پژمرده شده بود. لایق محفل‌آرا دیگر کمتر در محافل دیده می‌شد، گویی انتظار فرجامش را داشت که در آستانۀ قرن بیست و یکم سرود:

الا ای عصر بیست و یک، عجب نیست
که آغازت بوَد انجام لایق؟ و روز ۳۰ ژوئن سال ۲۰۰۰ در سن پنجاه و نه‌سالگی چهره در نقاب خاک کشید.
در گزارش مصور این صفحه همراه با قاری‌شریف شیرعلی، برادر بزرگ شاعر، و شماری از دانش‌آموزان مدرسۀ شاعر به خانه‌ای در روستای مزار شریف ناحیۀ پنجکنت سر می‌زنیم که هفتاد سال پیش صدای لایق نوزاد در آن پیچیده بود.