نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه


یک زندانی امنیتی در بیمارستان امام خمینی تهران درگذشت


آقای کرمی خیرآبادی از کارمندان سابق شرکت نفت بود که به دلیل هواپیما ربایی ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شده بود
علیرضا کرمی‌خیرآبادی، زندانی امنیتی که به جرم هواپیماربایی در زندان رجایی شهر کرج زندانی بود، مدتی پس از انتقال به بیمارستان امام خمینی تهران به دلیل "اختلال تنفسی" جان باخت.
یکی از بستگان این زندانی با تائید این خبر به بی‌بی‌سی فارسی گفت: "پزشکان دلیل مرگ را اختلال تنفسی عنوان کردند... اما نمی‌دانیم واقعیت دارد یا نه؟"

آقای کرمی خیرآبادی از کارمندان سابق شرکت نفت بود که به دلیل هواپیما ربایی ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شده بود.
به گفته این شخص، آقای خیرآبادی به غیر از ناراحتی قلبی مشکل خاص دیگری نداشت و هفته گذشته نیز در ملاقات با خانواده خود "سالم و سرحال" بوده است.
وی در سال ۱۳۸۷ از زندان رجایی شهر در نامه ‌ای سرگشاده نوشت که وزارت اطلاعات ایران بارها او را به اتهام هواداری از برادرش عبدالرضا کرمی خیرآبادی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، در گچساران بازخواست کرده و او بارها هر گونه ارتباط با برادرش را تکذیب کرده است.
او در بخشی از نامه خود نوشته بود: "رفتاری با من داشتند که مصداق بارز قصاص قبل از جنایت می باشد. من جان خود و فرزندانم را در خطر می دیدم و آنها آنقدر مرا شکنجه کردند که لاجرم برای نجات خود و خانواده ام اقدام به فرار با هواپیمای فوکر ۲۷ متعلق به شرکت ملی نفت ایران نمودم."
پس از هواپیماربایی،دولت عراق آقای کرمی را به دولت اردن تحویل داد و بنا بر آنچه او در نامه خود نوشته است، دولت اردن وی را تحویل دولت ایران داد.
این زندانی از آن زمان تا پیش از مرگ به مدت بیش از یک دهه از زندگی خود را در زندان اوین و رجایی شهر گذر

بی‌بی‌خانم، طنزنویس و فیمینیست کم‌تر شناخته شده

معایب الرجال
نسخه دست نویس معایب الرجال سال‌ها در کتابخانه مجلس خاک می‌خورد
در سال ۱۳۰۴ قمری، کتابی در تهران منتشر شد به نام «تادیب النسوان» به قلم نویسنده‌ای نا‌شناس که همانگونه که از نامش پیدا بود، ادعای تعلیم و تربیب زنان را داشت.
از محتوای کتاب برمی‌آمد که نویسنده، همچون بسیاری از مردان هم‌عصر خود، از سرکشی و نافرمانی روزافزون زنان طبقه مرفه شهرنشین نگران و ناراحت است و به این وسیله خواسته تا هم ناراحتی خود را ابراز نماید و هم –شاید- گامی اصلاحی در جهت تربیت آنان بردارد.
آن زمان، بیش از هفتاد سال از نخستین تماس‌های جدی ایرانیان با غرب و اروپا می‌گذشت، یعنی زمانی که در پی شکستهای متوالی ایران از روسیه تزاری، نه فقط پای مستشاران و آموزگاران فرانسوی و انگلیسی و اتریشی و بلژیکی به ایران گشوده شد، بلکه با فرستادن چهار محصل ایرانی به اروپا (توسط عباس‌میرزا شاهزادهٔ خوشنام ایرانی در سال ۱۲۳۰ قمری) باب ارسال دانشجو به اروپا نیز باز شد. همچنین ده‌ها سال بود که از تاسیس مدرسه دارالفنون و انتشار روزنامه در ایران می‌گذشت.
اکنون در حرم ناصرالدین‌شاه و اندرونی بعضی بزرگان، زنان نه فقط با سواد که حتی آشنا با زبان‌های اروپایی پیدا می‌شدند و زمزمهٔ آزادی‌خواهی در میان نخبگان شنیده می‌شد. از خلال معدود خاطرات رجال سیاسی، سیاحان، دیپلمات‌ها و بعضا بانوان ایرانی (نظیر تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین‌شاه) برمی‌آید که در‌‌ همان دوران، یعنی دهه‌های منتهی به انقلاب مشروطه، زنان ایرانی –دست کم در سطح اعیان و اشراف- برای خود جمع‌های خصوصی و جلساتی داشتند که در آن‌ها زمزمهٔ احقاق حقوق زنان (هرچند در سطحی بسیار نازل نسبت به مردان و نیز نسبت به مطالبات امروزی زنان) جریان داشت.
در چنان روزگاری نوشته شدن اثری چون تادیب النسوان که بیش از هر چیز از نگرانی مردان برای به خطر افتادن جایگاه مطلقا فرادستشان نشان داشت، جای تعجب نیست؛ اما آنچه در جواب این اثر نوشته شد بهت‌برانگیز است.

معایب‌الرجال

معایب الرجال، کتابی که سال‌ها در کتابخانه مجلس خاک می‌خورد و سرانجام به همت دکتر حسن جوادی و همکارانش در سال ۱۹۹۲/۱۳۷۱ در آمریکا به چاپ رسید‌‌، همان پاسخی بود که در سال ۱۳۱۲ قمری در پاسخ به تادیب النسوان به چاپ رسید.
نام نویسنده، بی‌بی‌ فاطمه (معروف به بی‌بی‌ خانم) استرآبادی بود که با زبانی گزنده، رک و طنزآمیز، پاسخ کوبنده‌ای به هرکس که با چنان امر و نهی‌های تحقیرآمیزی در صدد تادیب زنان ایرانی برآید داده بود.
این شیوه از‌‌ همان مقدمه و حتی در توضیح انتخاب این نام برای کتاب هم به‌چشم می‌خورد: «الحاصل این کمینه خود را قابل تادیب کردن رجال ندانسته لهذا جواب کتاب تادیب‌النسوان را گفته و معایبشان عیان شود. شاید دست از تادیب کردن نسوان بردارند و در پی تادیب و تربیت خود برآیند.» (ص ۹۹)
"معایب الرجال نه فقط یک اثر فمینیستی قوی در دورانی است که در ایران حقوق زنان بحثی نو و بعضا جزو تابو‌ها بود و نه فقط یک اثر طنزآمیز و آیرونیک بسیار قوی در ادبیات دوران گذار (از کلاسیک به مدرن) ایران است، که از بُعد سیاسی نیز قابل توجه است"
تادیب النسوان که به قلمی نا‌شناس (احتمالا از شاهزاده‌ای قجری) نوشته و از فصولی چون «در سلوک و رفتار زن، در حفظ زبان، در گله کردن، در قهر کردن، در راه رفتن و حرکات در مجلس، آداب غذاخوردن و لباس پوشیدن...» تشکیل شده بود پاسخی یافت با کتابی که از معرفی کامل نویسنده شروع می‌شد، با شرح طریقهٔ زن‌داری مردان و اِشکال بر تک‌تک فصول کتاب تادیب‌النسوان ادامه می‌یافت، به توصیف دقیق مجالس شراب‌خواری و قمار و «چرس و بنگ و واپور» و شرح گفتگوی اجامره و الواط می‌رسید و سرانجام با داستان تلخ زندگی زناشویی نویسنده پایان می‌یافت.
خود کتاب از چند جهت بسیار قابل توجه و ستایش برانگیز است. اول آنکه در دوران ناصرالدین شاه در جهت احقاق حقوق زنان (جنبشی که بعد‌ها نام جنبش فیمینیستی بر خود گرفت) نوشته شد، موضوعی که تا ده‌ها سال بعد و حتی پس از دوران مشروطه مسکوت و حتی برای آزادی‌خواهان هم حساسیت‌برانگیز بود.
دیگر آنکه در آن، زبان کوچه و بازار بکار رفته بود که در آن دوران نادر بود و تا حدودی ناپسندیده برای یک متن ادبی. این امر تا آنجا بود که هرچند رکیک‌نویسی و هزالی در ادبیات ایران قدمتی دیرینه داشت، اما حتی امثال عبید و سعدی و سوزنی نیز که هزلیات رکیک آن‌ها در ادبیات فارسی ماندگار شده، زبان مردم کوچه و بازار را در این قبیل آثار خود بکار نمی‌بردند، چه رسد به آنکه زنی با اسم و رسم معلوم، صحنه‌هایی بعضا خلاف عفت عمومی را با ادبیاتی کوچه بازاری به تحریر درآورد:
«یکی گوید به کمربند حر، به قبر علی وقتی من حسن‌بند و پابند خاور سیبیلوی جنده بودم و در خاطرخواهی چنان بودم که در تمام شهر‌ها شهرت و آوازه بلند کرده بودم که همه مشتیان شهر و رفقای همسر شنیده و فهمیده بودند. آنچه پیدا می‌کردم از پی دل شیدا خرج آن لوند پابهوا می‌نمودم. آخر آن بیغیرت ما را ول کرد رفیق عباس داش علی شد. دیگری گوید برادر ریشت را در خون و سبیلت را در کون که من از تو بیشتر خرج کرده‌ام و صدمه خورده‌ام و لذتی نبرده‌ام. مدت شش ماه پسر جعفر لختی را می‌خواستم و جرات گفتگو را نداشتم تا بهزار زحمت و مرارت با هم جور کردیم مدتی بخور رنگ می‌کردیم تا شبی در بغل هم تنگ خوابیدیم...» (مجلس اجلاس الواط و اوباش. ص ۱۷۴)
در بررسی جنبه‌های مختلف این اثر پژوهندگان و طنزپردازان متعددی همچون دکتر حسن جوادی (به فارسی و انگلیسی)، رویا صدر، ابراهیم نبوی و عمران صلاحی آثار بلند و کوتاهی نوشته‌اند با این‌حال به نظر می‌رسد که حق مطلب درباره بی‌بی‌خانم و این اثر، بسیار بیشتر از اینهاست.
معایب الرجال نه فقط یک اثر فمینیستی قوی در دورانی است که در ایران - بلکه در بسیاری از کشورهای صنعتی نیز- حقوق زنان بحثی نو و بعضا جزو تابو‌ها بود و نه فقط یک اثر طنزآمیز و آیرونیک بسیار قوی در ادبیات دوران گذار (از کلاسیک به مدرن) ایران است، که از بُعد سیاسی نیز قابل توجه است. اثری‌ست که به وضوح گفتمان دستوری، تادیبی و حتی اخلاقی از بالا به پایین، یعنی اساس یک نظام استبدادی را به چالش و استهزا می‌کشاند.
"مادر بی‌بی خانم معلم خصوصی در حرمسرای ناصرالدین شاه بود، خودش به دستور و حمایت مستقیم شخص شاه به تحصیل مشغول شد، در نوزده سالگی و علیرغم مخالفت نزدیکانش با موسی‌خان که از دو سال پیش عاشق او بود ازدواج کرد، مادر کلنل علینقلی وزیری (موسیقی‌دان شهیر) و حسینعلی وزیری (نقاش زبردست) است و چند تن از دخترانش که با نظارت و اصرار او در مدارس آمریکایی تهران تحصیل کرده بودند جزو نخستین آموزگاران ایرانی مدارس نوین دخترانه در ایران بودند"
همچنین- احتمالا- نخستین اثری در ادبیات فارسی است که در آن زنی به شرح بیوگرافی و زندگی زناشویی خود می‌پردازد و از گوشه‌ای از مناسبات خود با شوهرش –موسی‌خان وزیری، یک نظامی ارشد با درجه میرپنجی- پرده برمی‌دارد. کاری که در اتوبیوگرافی‌نویسی و ریشه‌های آن در سنت انتقادی مدرن ریشه دارد و در ادبیات کلاسیک ایران سنتی نادر محسوب می‌شده است.
افزون بر این‌ها نباید فراموش کرد که بی‌بی‌خانم –فارغ از ارزش نویسندگی این کتاب- خود شخصیتی منحصر بفرد در میان زنان ایرانی داشته و دارد: مادرش معلم خصوصی در حرمسرای ناصرالدین شاه بود، خودش به دستور و حمایت مستقیم شخص شاه به تحصیل مشغول شد، در نوزده سالگی و علیرغم مخالفت نزدیکانش با موسی‌خان که از دو سال پیش عاشق او بود ازدواج کرد، مادر کلنل علینقلی وزیری (موسیقی‌دان شهیر) و حسینعلی وزیری (نقاش زبردست) است و چند تن از دخترانش که با نظارت و اصرار او در مدارس آمریکایی تهران تحصیل کرده بودند جزو نخستین آموزگاران ایرانی مدارس نوین دخترانه در ایران بودند.
همین دختران بودند که در بزرگ‌ترین کوشش بی‌بی‌خانم در آموزش و پرورش زنان ایرانی، یعنی تاسیس نخستین مدرسه نسوان (دبستان دوشیزگان) به او کمک کردند. کاری که البته از سوی قشر وسیعی از جامعه، حتی بعضی از پیشگامان نهضت مشروطه هم جفای بسیار دید؛ از بی‌اعتنایی و تمسخر تا فاحشه خطاب کردن او و دخترانش و آتش زدن مدرسه، که در واقع خانهٔ شخصی او و شوهرش بود. برخی از علمای وقت، از جمله سید علی شوشتری، هم کم نگذاشته حکم به تکفیر وی دادند. خود او سال‌ها قبل نوشته بود «در این زمان که مردم ایران را صفات رذیله پست‌تر از بهیمه نموده آن صفات اکثر در این قسم از مردان موجود است و خصایل حمیده‌شان مفقود.» (ص ۱۱۷)
* تمام شماره صفحات مربوط است به کتاب «رویایی زن و مرد در عصر قاجار، دو رساله تادیب النسوان و معایب الرجال»، بکوشش دکتر حسن جوادی، منیژه مرعشی، سیمین شکرلو، چاپ اول، بهار ۱۳۷۱/۱۹۹۲، کالیفرنیا
** به نسخهٔ خطی کتاب معایب‌الرجال در سایت دانشگاه هاروارد می‌توان از طریق کلیکاین لینک دسترسی داشت.

يكشنبه 18 فروردين 1392

خانواده حاج سیدجوادی: تعهد گرفتند فقط یک مراسم برگزار شود

پدرم خیلی دوست داشت که بعد از درگذشت اش مراسم او را در حسینیه ارشاد برگزار کنیم اما نشد، نگذاشتند و خواستیم مسجد جامع مراسم بگیریم که اجازه ندادند. در خانه برگزار کردیم اما آنجا هم گفتند که بلندگو نباشد و ..”
اینها را دختر احمد صدرحاج سیدجوادی به “روز” می گوید؛ از بنیانگذاران نهضت آزادی ایران، عضو شورای انقلاب و ازنویسندگان پیش نویس قانون اساسی، وزیر کشور و وزیر دادگستری در کابینه مهندس بازرگان و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی که ۱۱ فروردین ماه در سن ۹۶ سالگی درگذشت.
دختر دکتر صدر حاج سیدجوادی توضیح می دهد: خواهرم را خواستند و تعهداتی گرفتند از جمله اینکه مصاحبه ای با رسانه ها نداشته باشیم. بعد هم که با حسینیه ارشاد و مسجد جامع موافقت نکردند و خودشان گفتند که برای امنیت شما است جاهای دیگر را پیشنهاد کردند که ما قبول نکردیم مسجدهایی که پینشهاد می کردند بسیار کوچک بود و جا برای نشستن نبود لذا گفتیم در خانه برگزار میکنیم گفتند اجازه استفاده از بلندگو ندارید. به هر حال مراسم را در خانه برگزار کردیم و خوشبختانه با اینکه تعطیلات عید بود و همه درگیر عید بودند اما سنگ تمام گذاشتند همه آمدند و مراسم در ارامش برگزار شد.
علی اصغر صدرحاج سیدجوادی، برادر دکتر صدر حاج سید جوادی اما به “روز” می گوید که گفته اند این آخرین مراسمی باشد که برای برادرش برگزار می شود. او توضیح می دهد: از جمع شدن مردم اینقدر می ترسند که از یک مراسم ترحیم هم نمی گذرند حدود ۴ ماه پیش که برادر دیگر من در تهران درگذشت به همین ترتیب اجازه برگزاری مراسم در مسجد را ندادند و گفتند در منزل برگزار کنید الان هم برای برادرم به همین ترتیب است تازه در منزل هم گفتند نه نطقی بکنید، نه صحبتی بکنید. از دخترش هم دست خط گرفته اند که این آخرین مراسم تان باشد. حتی ازمراسم ترحیم و احترام گذاشتن به یک مرده هم می ترسند. بیمارستان هم که آوردند برای تشییع هم نگذاشتند چند متری مردم دنبال جنازه باشند گفتند بلافاصله بگذارید توی آمبولانس.
برادر دکتر صدرحاج سیدجوادی می افزاید: حتی ایام عید بارها دختر برادرم را تحت فشار گذاشته بودند که نگذار مردم برای دیدن اش بیایند از پیرمردی که ۵ قدم نمی توانست در خانه اش راه برود تا این اندازه ترس داشتند قبل از آن هم که او را ممنوع الخروج کرده بودند.
از دختر دکترصدر حاج سیدجوادی درباره پرونده او می پرسم پرونده ای که با مرگ این فعال سرشناس سیاسی، در دستگاه قضایی بسته مختومه خواهد شد. دخترش میگوید: باید این گونه باشد و پرونده مختومه شود. ما هنوز نمیدانیم شیوه چگونه است. دفعه اول که ایشان را با اعضای نهضت آزادی گرفته بودند حکم شان همچنان بلاتکلیف مانده بود این قضیه ممنوع الخروجی هم که دیگر با درگذشت پدرم بی معنی می شود.
دکتر صدر سال ۸۰ به اتفاق دیگر اعضای نهضت آزادی ایران بازداشت و سپس با قرار وثیقه آزاد شده بود. او تیرماه ۹۱ و در ۹۶ سالگی هم از سوی شعبه دوم دادسرای اوین، ممنوع الخروج شده بود مساله ای که در اعتراض بدان در مصاحبه با “روز” گفته بود: من نه قصد خارج شدن از کشور را داشتم و نه اصلا توان آن را. چون در منزل خودم هم برای جابجا شدن از اتاقی به اتاق دیگر مشکل دارم و از این اقدام آقایان با توجه به اینکه وضعیت مرا می دانند تعجب می کنم. یعنی مملکت به روزی افتاده که امنیت اش را یک پیرمرد ۹۶ ساله به خطر میندازد یا یک بچه ۱۲ ساله؟ (دختر نسرین ستوده) میخواهند با اینکارها پیام دهند که خارج از موضوعی که حکومت میخواهد حرف بزنید سن و سالتان هم مهم نیست و برخورد میکنیم؟ خب بفرمایند اتهام چیست؟ پرونده کجاست؟ چرا اتهام را تفهیم نمیکنند؟ اصلا من که قدرت حرکت ندارم خودشان تشریف بیاورند منزل ما و اتهام مرا به من تفهیم کنند.
احمد صدرحاج سیدجوادی پیش از انقلاب، دادستان، قاضی و وکیل دادگستری بود. او وکالت چهره های سرشناسی چون ایت الله منتظری و آیت الله خامنه ای، رهبر فعلی جمهوری اسلامی را عهده دار بوده است.
طی روزهای گذشته این سوال که “ایا آیت الله خامنه ای برای درگذشت وکیل خود پیام تسلیت خواهد داد؟” در محافل خبری و پایگاههای اجتماعی مطرح می شد. رهبر جمهوری اسلامی پیامی صادر نکرد و از دختر دکتر صدر در همین زمینه می پرسم. می گوید: ما اصلا این انتظار را نداشتیم که ایشان پیام تسلیت بدهند.
او سپس می افزاید: همیشه زندگی ما تحت الشعاع فعالیت های پدرم بود هم زمان شاه و هم بعد از انقلاب و در وضعیت فعلی او را بسیار اذیت کردند ولی به هر حال ارمان ها و دغدغه هایی داشت و با همان ها زندگی میکرد.
علی اصغر صدرحاج سیدجوادی درباره دغدغه های برادرش قبل از مرگ می گوید: دغدغه اصلی ایشان نبودن ازادی، نبودن عدالت، نبودن دموکراسی، بودن استبداد و فساد اداری و اقتصادی و اخلاقی و سیاسی بود. برادر من مخالف استبداد و خشونت بود و برای همین دو بار زندان افتاد. زمان شاه که قاضی بود مجبورش کردند کنار بکشد پروانه وکالت گرفت و به وکالت پرداخت بعد از انقلاب هم که پس از آنکه دولت موقت کنار رفت برای برادرم و دیگر اعضای نهضت آزادی پرونده سازی کردند و از زندان گرفته تا ممنوع الخروجی، کوتاهی نکردند.

حمد رناسی
صحبت دُردی کشانم، دل تقاضا می کند
یکی از چهره های بنام در حوزه ی حقوقی و از داوران پاکدامن در پهنه ی یادشده «علی شهید زاده» میباشد، که از دورانِ جوانی و روی آوری به تحصیل در این رشته، برخود واجب می شمرد تا به وظیفه ی دانشی خود پایبند باشد، و به کژراهه راه نگیرد و خیانت به خویشکاریِ دانشیِ خود ننماید!
Ali Shahidzadeh1زنده یاد و نام علی شهید زاده از زندانیان دوره رضاشاه، که به 53 نفر نام گرفته میباشد، و پس از آزادی و روزهای پس از شهریور 1320، بی آنکه به حزب توده راه گیرد همچون بسیاری از همبندان زندانِ رضاشاهی، راهی دیگر برمی گزیند و به مانند دادرس و به هنگام دادرسی از «تدین و سهیلی»، در دوره مجلس چهاردهم در پی شکایت مصدق در مجلس، چه در مورد دخالتهای اینان در دخالتهای انتخاباتی، و چه در رابطه با دزدیها و احتکار گندم و دیگر خلافکاریها، نام این دادرس پاکدامن و گزین راهِ خویشکاری اش، همچون دیگر همانند بودگانی چون اسدالله مبشری، مهدی شریعت زاده و...، که انجام وظیفه دارند، به میان می آید!
در این مجلس مصدق به شناساندن خلافکاریهای «علی سهیلی» می پردازد که از دوران استبداد رضاشاهی در جایگاه نخست وزیری و امورخارجه جای گرفته داشت، و نیز چنین است در مورد «سید محمد تدین»، که به ریاست مجلس موءسسان ساختگی رضاخانی را بر عهده داشت و سپس دور انداخته شده و باز در پی شهریور  1320 از جمله مهره های سیاسی دربار بود! او همچون سهیلی به خلافکاریهایی چون احتکارِگندم و... روی آورده بود، و هر دو به دادگاه فراخوانده شدند بنابر شکایت مصدق از اینان و برشمُردن خیانتها و ناپسند کار رفتاریهای ضد ارزشهای «ملی مردمی» که از دیر باز، از جمله پس از شهریور 1320 و نیز دخالت انتخاباتی، که نموده بودند!؟ مصدق اعلام جرُم میکند بر علیه آنان و زمانی را که سهیلی نخست وزیر است و یاد کردن از آبان روز نهم آبان 1304و اینکه اگر مجلس سستی نکرده بود، ایران گرفتار دیکتاتوری رضاخانی نمی شد، و دامنه سخن را کشانیدن به دوره ایکه مورد بحث میباشد و خلافکاری هایی که سهیلی در جایگاه «نخست وزری و امورخارجه» بودن و انجام داده است! اعلام خطر به مجلس که اگر امروز اندیشه نشود و اینگونه خلاف کارها، در هر جایگاه جای گرفته ای مورد دادگاهی و پای میز محاکمه کشیده نشوند، آینده تیره ای متوجه کشور خواهد شد! سپس برشُماری خلافکاری آن خلافکاران، و هشدار به نمایندگان که بایست، از هم اکنون تغییر در روش زندگی سیاسی دهیم، تا استبدادی دیگر پای نگیرد و سرنوشت سیاست خارجی دو باره مورد آسیبی از نو نپذیرد و سرنوشت اسقلال کشور بازیچه قدرتهای خارجی نگردد!؟ در پی سخنرانی مصدق که به روز هشتم اسفند بود و از آن سخن رفت، روزنامه های فردای آنروز از جمله شماره 666 زیر نام اسم «سهیلی در دهنها»، به او می پردازد و می نویسد «آن سهیلی که دستگیره در وزارت خارجه را دزدیده و در انتخابات سوءاستفاده کرده و مجلس چهارده را بنفع اجانب به موجب القای غریزه حرص و طمع درست کرده و پرتوکلی که متضمن کاپیتولاسیون» است را پذیرفته و به یک عده میهن پرست تهمت میزند و...، و نیز روزنامه «مهر ایران» به تاریخ 11 اسفند 1323نیز زیر نام «اعلام خطر» به سخنان مصدق اشاره دارد، و یادآور است به صراحت و محکمی آن سخنان افشاگری خلافکاریهای سهیلی، که ناگزیر، اعلام خطر و به دادگاه کشاندن او و تدین امکان می یابد و داوران و دادرسانِ پاک دامنی چون «علی شهید زاده» به داد باختگی آنان رای میدهند، هر چند که با دخالت دربار و دیگر دستهای ناپاکی، به آنان رای برائت داده می شود!؟
زنده یا شهید زاده، پس از کودتای 28مرداد و دادگاه سازی ایادی بومی کودتای «انگلیس آمریکا» برای مصدق، و صدالبته به جرم «ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران» و بیرون رانی انگلیس از ایران، به عهده می گیرد  «تنظیم پرونده دفاعی» مصدق را، در پی دیدار و گفتگویش با زنده یاد«آیت الله سید رضا زنجانی» و نیز یکی از کسانی که در مشورت با او، وکیل مدافع برای زنده یاد «حسین فاطمی» تهیه می شود!
 
Ali Shahidzadeh 2
 
سخن اینکه، شهید زاده یادآور «آیت الله زنجانی» می شود، که اگر دستگاه کودتا پی بَرد که تدوین پرونده دفاعی را او تهیه داشته است، خود پاسخگو باشد، سپس پرونده ای دفاعی تنظیم شده ی او، مورد پسند گُرد دوران ساز «مصدق» قرار میگیرد و در دادگاه مورد استفاده، و سپاسگزاری از کارِسزاوار او را دارد!
زندگی ِپربارِ زنده یاد شهید زاده در پهنه ی حقوق و آشنایی با خویشکاری خود ادامه دارد و از دوره ی پنجم هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری، از 1330 نقشی فعال داشته تا دوره 14 در سال 1340 و کنار گرفتن از فعالیت در آن کانون و گویی به استراحت و بازنشستگی، اگر چه تا هنگام درگذشت، در21 فروردین ماه  1381ارزش کاری خود را دنبال داشته است!
 
روانش شاد باد!
«به جز نکوُییِ اهلِ کرَم نخواهد ماند! حافظ»