نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه


هدیه میلیاردی احمدی نژاد با شعار انتخاباتی "مشایی"! + تصویر

اگر تعداد خبرنگارانی که هدیه رییس جمهور را دریافت کرده را حداقل 20 هزار نفر تخمین بزنیم، 8 میلیارد تومان از بیت المال در راه این استفاده تبلیغاتی آقای رییس جمهور برداشت شده است.
هدیه رییس جمهور به خبرنگاران که قرار بود یکسال پیش پرداخت شود، طی روزهای گذشته و در استانه انتخابات به خبرنگاران اهدا شد.

به گزارش انتخاب ؛ این هدیه 400 هزارتومانی با حمایت بانک ملی ایران برای خبرنگاران صادر شده است.



با این اوصاف، اگر تعداد خبرنگارانی که هدیه رییس جمهور را دریافت کرده را حداقل 20 هزار نفر تخمین بزنیم، 8 میلیارد تومان از بیت المال در راه این استفاده تبلیغاتی آقای رییس جمهور برداشت شده است.

نکته جالب این است که بر روی این کارت، بار دیگر از واژه هایی استفاده شده که یادآور شعارهای انتخاباتی نامزد دولت (اسفندیار رحیم مشایی) است.

بر روی این کارت های هدیه که با عنوان «کارت هدیه ریاست جمهور - معاونت اجرایی رییس جمهور»، نوشته شده: سلام بر تو ای بهار انسان ها / سلام بر تو ای خرمی دوران ها!


نکته عجیب تر آن است که رنگ سبز از پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران حذف شده است!

مرکز آمار: افزایش 70درصدی قیمت زمین در تهران در3ماه!

متوسط قیمت فروش هرمترمربع زیربنای مسکونی معامله شده از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران 32 هزار و 820 ریال بوده که نسبت به فصل قبل 19 درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل 52.8 درصد افزایش داشته است.

 

مرکز آمار ایران گزارش داد: قیمت فروش هر مترمربع زمین یا زمین ساختمان مسکونی کلنگی در تهران در پاییز 91 نسبت به فصل قبل 70 درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل 81.9 درصد افزایش داشته است.

به گزارش خبرگزاری مهر، مرکز آمار ایران اعلام کرد: متوسط قیمت فروش هر مترمربع زمین یا زمین ساختمان مسکونی کلنگی معامله شده در تهران در پاییز 91 نسبت به پاییز 90 از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران 39 هزار و 434 ریال بوده که نسبت به فصل قبل 70 درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل 81.9 درصد افزایش داشته است.

همچنین متوسط قیمت فروش هرمترمربع زیربنای مسکونی معامله شده از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران 32 هزار و 820 ریال بوده که نسبت به فصل قبل 19 درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل 52.8 درصد افزایش داشته است.

براساس این گزارش، متوسط اجاره ماهانه به علاوه سه درصد ودیعه پرداختی بابت اجاره یک مترمربع زیربنای مسکونی معامله شده از طریق بنگاه های معاملات ملکی در شهر تهران بیش از 158 هزار ریال بوده که نسبت به فصل قبل 5.9 درصد و نسبت به فصل مشابه سال قبل 33.5 درصد افزایش داشته است.



فیلم:اهدای رولکس 40 میلیون تومانی به وزیر نفت احمدی نژاد توسط دلال نفتی

دلالان فاسد که برای پرداخت و دریافت رشوه قبلا اخراج شده بودند، علنا به سمت های کلیدی در صنعت نفت منصوب شدند و همزمان به شغل شریف دلالی نفت نیز اشتغال داشتند، تا جایی که این دلالان در نمایشگاه های رسمی نیز غرفه زده و به مسئولین کلیدی کادوهای گرانقیمت می دهند!
در ادامه افشاگری های بازتاب درباره مفسدان اقتصادی، فیلم دادن هدیه گران قیمتی توسط یک دلال فاسد و شناسنامه دار نفتی به وزیر نفت دولت احمدی نژاد منتشر می شود.
به گزارش خبرنگار «بازتاب»، محمود احمدی نژاد که با شعار مبارزه با مافیای نفتی به قدرت رسید، در دولت خود چندان برخوردی با مافیای نفتی نداشت و به دلیل برخی موارد، رو دولت وی را می توان به بهشت مافیای نفتی تشبیه کرد.

آزادی و فعالیتهای علنی دلالان و مافیای نفتی در دوران احمدی نژاد به حدی رسید که دلالان فاسد که برای پرداخت و دریافت رشوه قبلا اخراج شده بودند، علنا به سمت های کلیدی در صنعت نفت منصوب شدند و همزمان به شغل شریف دلالی نفت نیز اشتغال داشتند، تا جایی که این دلالان در نمایشگاه های رسمی نیز غرفه زده و به مسئولین کلیدی کادوهای گرانقیمت می دهند!
«بازتاب» برای نمایش نمونه ای از این آزادی دلالان نفتی، فیلم هدیه دادن ساعت رولکسی که امروزه بیش از 40 میلیون تومان قیمت دارد، توسط مراد شیرانی، دلال بدنام نفتی و مدیر عامل شرکت سپنتا اینترنشنال به مسعود میرکاظمی، وزیر نفت وقت دولت احمدی نژاد منتشر می کند.
جالب آنجاست که مراد شیرانی پس از این نوع اقدامات، هم اکنون توسط علی طاهری، مدیرعامل شرکت تاسیسات دریایی به عنوان مشاور حفاری این شرکت منصوب شده و اخیرا قراردادهای چند میلیارد دلاری، بین شرکت حفاری و دلالان فاسد منعقد شده است.
مسعود میرکاظمی نیز با قرار گرفتن در فهرست های اصولگرایان به مجلس راه پیدا کرده و هم اکنون در مسئولیت ریاست کمیسیون انرژی، مسئول تظارت بر عملکرد صنعت نفت است.
«بازتاب» تاکید می کند همان گونه که پیداست، فیلم مذکور به صورت آشکار و از یک برنامه رسمی تصویربرداری شده و همان گونه که در تصویر مشخص است، وزیر نفت دولت احمدی نژاد و این دلال نفتی در مقابل چشم همگان و دوربینهای تلفن همراه، مشغول رد و بدل کردن ساعت رولکس گرانقیمت هستند و مراد شیرانی توضیحات کاملی درباره ویژگیهای این ساعت به وزیر نفت دولت احمدی نژاد می دهد.
افکار عمومی امیدوار است محمود احمدی نژاد در ماه های باقی مانده، به مسئولیت خود در برخورد با این دلالان اقدام کرده و دست کم آنها را از مسئولیتهای رسمی در دولت عزل کند؛ هرچند برخی با اشاره به ارتباطات و حمایتهای برخی از مقامات دولتی، این اقدام را بعید می دانند.

شرايط وخيم زندانيان بهايی در بند زنان زندان سمنان

خبرگزاری هرانا – شرايط ويژه بند زنان زندان مرکزی سمنان تحمل حبس برای زندانيان بهايی محبوس در اين بند را برای ايشان غيرقابل تحمل کرده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، وضعيت غذای زندان بسيار بد و نامطلوب گزارش شده و پس از آنکه در غذای زندانيان شيشه خورد شده پيدا شد، بسياری از زندانيان از خوردن غذای زندان اجتناب کردند و با توجه به اينکه زنان زندانی از خريد مستقيم خوراک از فروشگاه زندان محروم هستند و باقيمانده خريد بند مردان که معمولا نامرغوب هستند به ايشان می‌رسد بسياری از زنان زندانی شب‌ها گرسنه می‌خوابند که اين کيفيت نامطلوب غذايی شامل حال سه زن بهايی که با فرزندان شيرخواره‌شان زندانی هستند هم می‌شود.
در اين زندان تفکيک جرائم صورت نگرفته و زندانيان بهايی در کنار زندانيان معتاد، دزد، قاتل و اتباع خارجی نگهداری می‌شوند با توجه به اينکه سه زندانی بهايی همراه با اطفال شيرخواره در زندان هستند شرايط نامطلوبی برای زندانيان بهايی بوجود آورده است.
از سوی ديگر زندانيان بهايی همچنان به دليل کمبود جا بر کف سالن بند می‌خوابند که اين موجب ايجاد نا‌امنی برای زنان زندانی بخصوص مادران و اطفال شيرخواره‌شان شده است.
قابل ذکر است چندی قبل کانون حمايت از زنان و کودکان مستقر در دادگستری سمنان در روز کودک مبلغی را به هر کودک زندانی اختصاص داده که سه کودک بهايی زندان سمنان به دليل بهايی بودن شامل آن نشدند.
اسامی زنان زندانی در زندان سمنان عبارتست از: ۱- ترانه ترابی با طفل شيرخواره ۲- انيسا فناييان ۳- شهره اعظمی ۴- زهره نيک آيين با طفل شيرخواره ۵- ژينوس نورانی ۶- روفيا بيدقی ۷- ندا مجيدی با طفل شيرخواره


محمدصادق ادیب‌الممالک فراهانی، ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری و پروانه شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه.
او در روز ۱۴ محرم سال ۱۲۷۷ (مطابق با ۱۱ مرداد ماه سال ۱۲۳۹ خورشیدی) در روستای گازران فراهان به‌دنیا آمد. پدرش حاجی میرزا حسین، برادرزاده قائم مقام فراهانی بود.[۱]
او در پانزده سالگی و پس از مرگ پدرش به تهران آمد و به پایمردی حسنعلی‌خان امیرنظام گروسی، به دستگاه طهماسب میرزا مؤیدالدوله راه یافت.
ادیب از سال۱۳۰ ۷ تا ۱۳۱۱ه‍. ق همراه امیر نظام در مناطقی مانند آذربایجان، کردستان، کرمانشاه به سر می‌برد. درسالهای ۱۳۱۲ و ۱۳۱۳ ه‍. ق در تهران به سر می‌برد بردو در دارالترجمه دولتی مشغول به کار بود. در سال ۱۳۱۴ ق بار دیگر همراه امیرنظام به آذربایجان رفت و هنگامیکه مدرسه لقمانیه تبریز در سال ۱۳۱۶ ق افتتاح شد، نیابت ریاست آنجا را عهده دار گشت و در همین سال روزنامه ادب را در تبریز منتشر ساخت. در سال ۱۳۱۸ ه‍. ق راهی خراسان شد و انتشار روزنامهٔ ادب را تا سال ۱۳۲۰ در آنجا پی گرفت. در سال ۱۳۲۱ه‍. ق به تهران آمد و سردبیری روزنامهٔ ایران سلطانی را تا سال ۱۳۲۳ عهده دار شد. در این سال به بادکوبه رغت و انتشار بخش فارسی روزنامه ارشاد را که به ترکی منتشر می‌شد، بر عهده گرفت.
در سال ۱۳۲۴ه‍. ق بار دیگر به تهران بازگشت و این بار سردبیری روزنامه مجلس به او سپرده شد. او در سال ۱۳۲۵ روزنامه عراق عجم را در همین شهر منتشر ساخت. در دوران استبداد محمد علیشاه ادیب به صف مشروطه‌خواهان پیوست، و در سال ۱۳۲۷ه‍. ق همراه با مجاهدان فاتح وارد تهران شد. در سال ۱۳۲۹ه‍. ق وارد عدلیه یا دادگستری امروزی شد و تا پایان عمر به ریاست چندین شعبه عدلیه در شهرهای اراک، سمنان، ساوجبلاغ و یزد منصوب شد. ادیب‌الممالک فراهانی در روز ۲ اسفند ۱۲۹۵ خورشیدی (۲۸ ربیع‌الثانی سال ۱۳۳۵ه‍. ق) در شهر یزد سکته کرد و در همین سال پس از بازگشت به تهران درگذشت. آرامگاه او در شهر ری است.[۲]
یکی از معروفترین اشعار او شعری است که در مدح و تهنیت ولادت محمد سروده‌است. این شعر مسمط می‌باشد و در زمان مظفر الدین شاه سروده شده‌است:
برخیز شتربانا بربند کجاوهکز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوهوز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوهدر دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه‌ام آتشکده پارس نمودار
از رود سماوه ز ره نجد و یمامهبشتاب و گذر کن به سوی ارض تهامه
بردار پس آنگه گهرافشان سرخامهاین واقعه را زود نما نقش به نامه
در ملک عجم بفرست با پر حمامهتا جمله ز سر گیرند دستار و عمامه
جوشند چو بلبل به چمن کبک به کهسار
بنویس یکی نامه به شاپور ذوالاکتافکز این عربان دست مبر نایژه مشکاف
هشدار که سلطان عرب داور انصافگسترده به پهنای زمین دامن الطاف
بگرفته همه دهر زقاف اندر تا قافاینک بدرد خشمش پشت و جگر و ناف
آن را که درد نامه‌اش از عجب و ز پندار
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیایدکاری که تو می‌خواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت جیش ابابیل نیایدبر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو مهبط جبریل نیایدتا کید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانهبسپار به زودی شتر سبط کنانه
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانهبنویس به نجّاشی اوضاع شبانه
آگاه کنش از بد اطوار زمانهوز طیر ابابیل یکی بر به نشانه
کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار
بوقحف چرا چوب زند بر سر اشترکاشتر به سجود آمده با ناز و تبختر
افواج ملَک را نگر ای خواجه بهادرکز بال همی لعل فشانند و ز لب دُر
وز عدتشان سطح زمین یکسره شد پرچیزی که عیان است چه حاجت به تفکر
آن را که خبر نیست فگار است ز افکار
زی کشور قسطنطین یک راه بپوییدوز طاق ایاصوفیه آثار بجویید
با پطرک و مطران و به قسیس بگوییدکزنامه انگلیون اوراق بشویید
مانند گیا بر سر هر خاک مروییدوز باغ نبوت گل توحید ببویید
چونان که ببویید مسیحا به سر دار
این است که ساسان به دساتیر خبر دادجاماسپ به روز سوم تیر خبر داد
بر بابک برنا پدر پیر خبر دادبودا به صنم خانه کشمیر خبر داد
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر دادوآن کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
از شق سطیح این سخنان پرس زمانیتا بر تو عیان سازند اسرار نهانی
گر خواب انوشروان تعبیر ندانیاز کنگره کاخش تفسیر توانی
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانیآرد به مداین درت از شام نشانی
بر آیت میلاد نبی سید مختار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعدمولای زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤیدپیغمبر محمود ابوالقاسم احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلداین بس که خدا گوید ماکان محمد
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
اندر کف او باشد از غیب مفاتیحواندر رخ او تابد از نور مصابیح
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیحنوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملِک العرش به ما ساخته تصریحوین معجزه اش بس که همی خواند تسبیح
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گوهر راوی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی به امر تو درد ناف پدر راانگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر راوآهوی ختن نافه کند خون جگر را
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
موسی ز ظهور تو خبر داده به یوشعادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
شائول به یثرب شده از جانب تبّعتا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
ای از رخ دادار برانداخته برقعبر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
در دست تو بسپرده قضا صارم تبّار
تا کاخ صمد ساختی ایوان صنم راپرداختی از هرچه به جز دوست حرم را
برداشتی از روی زمین رسم ستم راسهم تو دریده دل ایوان دژم را
کرده تهی از اهرمنان کشور جم راتأیید تو بنشانده شهنشاه عجم را
بر تخت چو بر چرخ بر این ماه ده و چار
ای پاک تر از دانش و پاکیزه تر از هوشدیدیم تو را کردیم این هر دو فراموش
دانش ز غلامیت کشد حلقه فرا گوشهوش از اثر رأی تو بنشیند خاموش
از آن لب پر لعل و از آن باده پر نوشجمعی شده مخمور و گروهی شده مدهوش
خلقی شده دیوانه و شهری شده هشیار
برخیز و صبوحی زن بر زمره مستانکاینان ز تو هستند در این نغز شبستان
بشتاب و تلافی کن تاراج زمستانکو سوخته سرو و چمن و لاله بستان
داد دل بستان ز دی و بهمن بستانبین کودک گهواره جدا گشته ز پستان
مادرش به بستر شده بیمار و نگون سار
ماحت به محاق اندر و شاهت به غری شدوز باغ تو ریحان و سپرغم سپری شد
انده ز سفر آمد و شادی سفری شددیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد
وآن اهرمن شوم به خرگاه پری شدپیراهن نسرین تن گلبرگ طری شد
آلوده به خون دل و چاک از ستم خار
مرغان بساتین را منقار بریدنداوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکم خواره به گلزار چریدندگرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدندیاران بفرختندش و اغیار خریدند
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار
ماییم که از پادشهان باج گرفتیمزان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیماموال و ذخایرشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه دیباج گرفتیمماییم که از دریا امواج گرفتیم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیار
درچین و ختن ولوله از هیبت ما بوددر مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بودغرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیه نهان در کنف رأیت ما بودفرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلک و ثابت و سیار
خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیموز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیموز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هند از کف هندو ختن از ترک ستاندیمماییم که از خاک بر افلاک رساندی
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیمدرداو فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنچیمچون زلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیمماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه هزاریم به گلزار
ای مقصد ایجاد سر از خاک به در کنوز مزرع دین این خس و خاشاک به در کن
زین پاک زمین مردم ناپاک به در کناز کشور جم لشکر ضحاک به در کن
از مغز خرد نشئه تریاک به در کناین جوق شغالان را از تاک به در کن
وز گله اغنام بران گرگ ستمکار
افسوس که این مزرعه را آب گرفتهدهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می‌ناب گرفتهوز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفتهچشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفته‌است فضا رااز دود و شرر تیره نموده‌است فضا را
آتش زده سکان زمین را و سما راسوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا رازین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکاف ز هم سینه این ابر شرر بار
چون بره بیچاره به چوپانش نپیوستاز بیم به صحرا در نه خفت و نه بنشست
خرسی به شکار آمد و بازوش فرو بستبا ناخن و دندان ستخوانش همه بشکست
شد بره ما طعمه آن خرس زبردستافسوس از آن بره نوزاده سرمست
فریاد از آن خرس کهنسال شکمخوار
چون خانه خدا خفت و عسس ماند ز رفتنخادم پی خوردن شد و بانو پی خفتن
جاسوس پس پرده پی راز نهفتنقاضی همه جا در طلب رشوه گرفتن
واعظ به فسون گفتن و افسانه شنفتننه وقت شنفتن ماند نه موقع گفتن
وآمد سر همسایه برون از پس دیوار
ای قاضی مطلق که تو سالار قضاییوی قائم بر حق که در این خانه خدایی
تو حافظ ارضی و نگهدار سماییبر لوح مه و مهر فروغی و ضیایی
در کشور تجرید مهین راهنماییبر لشکر توحید امیرالامرایی
حق را تو ظهیرستی و دین را تو نگهدار
در پرده نگویم سخن خویش علی اللهتا چند در این کوه و در آن دشت و در آن چه
برخیز که شد روز شب و موقع بیگهبشتاب که دزدان بگرفتند سر ره
آن پرده زرتار که بودی به در شهتاراج حوادث شد با خیمه و خرگ
در دار نمانده‌است ز یاران تو دیّار
با فر خداوند تعالی و تقدساز لوث زلل پاک کن این خاک مقدس
در دولت شاهی که در این کاخ مسدسبا تاج مرصع شد و با تخت مقرنس
پرداخت صف باغ زهر خار و ز هر خسبر او دو جهان اندک و او بر دو جهان بس
بسیار برش اندک و زو اندک بسیار
شاه ملکان حامی دین شاه مظفرکز او شده بر پا علم دین پیمبر
از داد نگین دارد و از دانش افسرماه است به چرخ اندر و شاه است به کشور
چون او نه یکی شاه در این توده اغبرچون او نه یکی ماه بر این طارم اخضر
وین هر دو پدید است ز گفتار و ز دیدار
با فر تو ای شاه رعیت نخورد غمبا خوی خوشت ابر بهاری نزند دم
از شرم کف راد تو گوهر ندهد یَمجز بر در تو گردن گردون نشود خم
از مهر تو جُسته‌است بشر جان و شجر نماز بیم تو کرده‌است قدر خوف و قضا رم
وز هول تو گشته‌است تعب زار و ستم خوار
تو سایه آن ذات همیون قدیمیپیروزگر از فره یزدان کریمی
بگزیده آن داور رحمان و رحیمیبر خلق جهان حاکم و در کار حکیمی
از بهر پناهنده به از کهف و رقیمیدارای عصا و ید بیضای کلیمی
هم دشمن جادویی و هم آفت سحار
این ملک خداداده خداوند ترا دادوین تاج رسول عربی بر تو فرستاد
تا شاخ ستم را بکنی ریشه ز بنیادوین ملک ز داد تو شود خرم و آباد
در دولت خود تازه کنی رسم و ره دادبا تیغ عدالت بزنی گردن بیداد
وز دست حوادث ببری خاتم زنهار
زنهار خوران را فکنی ریشه به خون بربیدادگران را کنی از تخت نگون بر
ای بسته دل عشق به زنجیر جنون بردانش بر کلکت پی تعلیم فنون بر
آن را که به کار تو بگوید چه و چون برایزد شودش سوی فنا راهنمون بر
کاندر دو جهان نیست تو را جز به خدا کار
دستور خردمند تو را بخت قرین استزیرا که امین شه و فرزند امین است
بر ملک امین است و بر اسلام معین استپرورده اخلاق ملک ناصردین است
میراث تو زان پادشه عرش مکین استاو را به سر و جان تو ای شاه یمین است
کز مهر تو زار آید و از غیر تو بیزار
ویش به رخ ما در فردوس گشوده‌استعدلش همه گیتی را فردوس نموده است
کلکش همه جا غالیه و عنبر سوده استدین در کنفش رخت کشیده‌است و غنوده است
قهرش سر بی دینان با تیغ دروده‌استتا تیرگی از آینه ملک زدوده است
وز صارم دین شسته و پرداخته زنگار

آثار 



هگلیست چپ انقلابی

در گرامیداشت یاد استاد دکتر محمود عبادیان

جمعه ۲۳ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۲ آپريل ۲۰۱۳

ن. نوری زاده

mahmoud-ebadian.jpg
Nourizadeh.n@gmail.com
بی‌تردید از هواداران پر و پا قرص حزب توده بود و برخاسته از یک خانواده کارگری. تنگدستی، او و خانواده‌اش را مجبور ساخت تا در ده سالگی از مشهد به تهران کوچ کند. در پایتخت برای تامین هزینه‌های زندگی روز‌ها پادوی بازار بود و کارگر جوراب باف و شب‌ها به اکابر می‌رفت. بعد از آنکه با زحمت و مشقت بسیار سیکل دوم را گرفت و کمی زبان انگلیسی آموخت به جنوب رفت و کارگر شرکت نفت شد. در روزهای کودتای ننگین ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و در اوج شور و شوق جوانی، غافل از خیانت «حزب طراز نوین» با مردم کوچه و خیابان همراه شد و علیرغم پرچم سرخی که در ذهنش افراشته بود، به دفاع از به جنبش ملی برخاست. در دام پلیس کودتا افتاد و در اثر شکنجه ستون فقراتش آسیب دید و روشنائی چشم راستش تار گردید. زندانبانان که قادر نبودند او را با چنین وضعیتی در زندان نگه دارند با قید کفالت ر‌هایش کردند. او که دریافته بود رژیم کودتا به جای قدردانی از حزب توده بویژه از سازمان افسری آن، ناسپاسی کرده است و روزگار را بر آن‌ها تنگ، تصمیم گرفت به تبعیت از سران حزب از ایران فرار کند و به چکوسلواکی که یک جمهوری سوسیالیستی بود و در اروپای شرقی از اقمار برادر بزرگ (communist state) محسوب می‌شد، برود. با هوش سرشار و انگیزه‌ای وصف ناپذیری که داشت آموزش زبان مشکل چک را آموخت و همزمان زبان آلمانی و روسی را فراگرفت تا در مکتب پراگ (Prague School) که در آن روزگار از مکاتب بزرگ نقادی ادبی و زبان‌شناسی بود و در روش‌های ساختاری تحلیل ادبیات و یا نشانه‌شناختی (semiotic) زبانزد عام و خاص، مطالعه کند. او بعد از تمرکز بر فلسفه کلاسیک آلمان و تسلط بر ایده آلیسم آلمانی و بحث‌های زیبا‌شناختی، سرانجام در سال ۱۹۶۶ در رشته فلسفه عمومی از دانشگاه چارلز پراگ (Charles University in Prague) فارغ التحصیل شد. شش سال تمام آثار گرانسنگ گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (Georg Wilhelm Friedrich Hegel) را مطالعه کرد.

در خلال این سال‌ها بویژه دهه ۱۹۶۰ تحول شگرفی در نظرات مارکسیسم لنینیسم پدید آمده بود که بر راه و روشی که او در زندگی انتخاب کرده بود تاثیر گذاشت. در این دوران تجدید نظر طلبان خرشچفی (Khrushchev) تلاش می‌کردند که یک تئوری نوین جهانی را در مورد کشور‌های عقب نگه داشته شده با عنوان «راه رشد غیر سرمایه داری» بر کرسی گفتمان مارکسیسم لنینیسم بنشانند. این تئوری در یک کلام ضرورت مبارزه طبقاتی- دیکتاتوری پرولتاریا و اعمال قهر انقلابی را نفی می‌کرد و بر این باور بود که از طریق «گذار مسالمت آمیز» و یا «همزیستی مسالمت آمیز» می‌توان تغییر و تحولاتی در جهان بویژه کشورهای جهان سوم بوجود آورد. به سخنی دیگر در این دوران جهان شاهد رخدادهائی بود که این رخداد‌ها بر نگرش سیاسی بسیاری از فعالین سیاسی جهان سومی از جمله چپ‌های وطنی مقیم خارج تاثیر عمیقی گذاشته بود. برای مثال، پیروزی انقلاب کوبا (۱۹۵۹) و جنبش آزادیبخش مردم الجزایر (۱۹۶۲) و نیز نبرد قهرمانانه مردم ویتنام (۱۹۶۶) و رویدادهای عراق، یمن و جنگ‌های رهائی بخش قاره آفریقا فضائی ایجاد کرده بود که گوئی بدون مبارزه مسلحانه و قهر آمیز، مبارزات مردم جهت دستیابی به آزادی و عدالت اجتماعی به نتیجه نخواهد رسید. بنابراین در این شرایط ارائه تئوری «راه رشد غیر سرمایه داری» که قهر انقلابی را مردود می‌دانست، آمال و آرزوهای دانشجویان چپ خارج از کشور را بر باد ساخت و آن‌ها را به چین و خط مائو متمایل کرد. این جوان خطه خراسان نیز از جملۀ این افراد بود که بمناسبت انقلاب فرهنگی در چین از سوی دانشجویان این کشور دعوت شد تا به آنجا رود. او که ۳۶ سال بیش نداشت بعد از بازگشت از چین توانست از رساله دکترای فلسفه خود با عنوان «اختلاف بین فلسفه طبیعت دموکریتی و اپیکوری» دفاع کند و سپس با عنوان دکترای فلسفه و دانش عمیقی که نسبت به فلسفه تاریخ و دیالکتیک هگل داشت در مراکز علمی مشغول به کار گردد.

زمانیکه سراسر ایران را آتش و خون فراگرفته بود شریف امامی از سوی شاه حکم نخست وزیری را دریافت کرد و برای اطفاء حریق انقلاب در شهریور ۱۳۵۷ دولت آشتی ملی را تشکیل داد و اعلام نمود که افراد خارج از کشور فارغ از هر گرایش سیاسی می‌توانند به ایران بازگردند. او بی‌درنگ خانه و کاشانه را‌‌ رها کرد و به امید فردای بهتر به ایران بازگشت. کوله بار او بعد از گذشت ۵۰ بهار زندگی، سرشار از دانش و تجربه بود و به همین سبب بعید بنظر می‌رسید که او به آسانی خود را در دام احزاب چپ که بعضا مانند قارچ از زمین حاصلخیز انقلاب می‌روئیدند، بیفکند. اما همواره دل شوره داشت و مردد بود که آیا به مبارزه بطئی، خزنده، نرم و نفس گیرفرهنگی روی آورد و یا وارد مبارزات سیاسی شود. او راه پر فراز و نشیب اول را انتخاب کرد و تا هنگام مرگ این راه را ادامه داد، تا جائیکه او توانست نه تنها از پاکسازی‌های سبک چینی «انقلاب فرهنگی»، که اساتید «غرب زده» را منتظر خدمت می‌کرد و سپس اخراج، به سلامت برهد بلکه در سال ۱۳۶۳ به عنوان استاد در دانشکده ادبیات علامه طباطبائی پذیرفته شد تا تدریس کند و حتی بعد‌ها کرسی فلسفه دانشگاه مفید قم، که بر طبق اساسنامه آن در زمینه علوم انسانی بر اساس مبانی اسلام پایه ریزی شده بود را تصاحب نماید. او در این زمان متقاعد شده بود که تئوری «همزیستی مسالمت آمیز» فقط در حوزه مبارزات فرهنگی است که می‌تواند در دراز مدت مثمر ثمر واقع شود.

نگارنده در این دوران (۶۸- ۱۳۶۴) بمثابه دانشجوی ادبیات در دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی علامه طباطبائی با استاد محمود عبادیان سروکار پیدا کرد.

بدون تردید استاد عبادیان با وجود داشتن مطالعه بر متون کهن فارسی نمی‌توانست در دانشکده ادبیات حریف یلانی چون میر جلاالدین کزازی، رستم دستان پهنه شاهنامه و یا اصغر دادبه حافظ‌شناس و یا حتی سیروس شمیسا تابو شکن و سبک‌شناس نقاد و استاد مسلم ادبیات تطبیقی بشود. بنابراین دانشجویان فقط می‌توانستند با استاد عبادیان دروس «مقدمات زبان‌شناسی (۲ واحد) و روش تحقیق و مرجع‌شناسی (۲ واحد) و نقد ادبی (۲ واحد) بگذرانند.

فضای دانشکده متاثر از فضای عمومی جامعه مشحون از خفقان بود و خون و خرابی در دو جبهه داخلی و خارجی به وضوح نمایان. دانشجویان در این فضاء یا در چراگاه ادبیات مشغول چرا بودند و یا سر در آخور سعدی و مولانا و صائب تبریزی داشتند. از سوئی ارتجاع حاکم هر صدای آزادیخواهانه‌ای را از گلو برنیامده خفه می‌کرد و از سوئی دیگر دشمن غدّار با پشتوانۀ محکم قدر قدرت‌ها از مرز‌ها گذشته و ضمن اشغال شهر و روستا‌ها خوابهای طلائی برای خود تعبیر می‌کرد. سران این دو جبهه خمینی و صدام توامان سراسر ایران را ماتم و عزا کرده بودند. در درون قتل عام مخالفین سیاسی و اندوه و ماتم خانواده‌ها در سکوت و از برون جنازه‌های شهدائی که قهرمانانه در مقابل خصم مقاومت کرده بودند بر دوش مردم تشیع می‌شد. در این شرایط سخت و بغرنج حجت بر همگان معلوم بود که یا می‌باید علیه استبداد داخلی ایستادگی کرد و یا به جبهه‌های جنگ اعزام شد و علیه استیلای خارجی جنگید. اما بسیاری بودند راه سومی را طی کردند و آن نظاره، سکوت و فرصت طلبی بود. استاد و دانشجو نیز از این حجت و آن راه سوم مستثنی نبودند و راه گریزی نداشتند. اساتید به سه دسته مجزا تقسیم بندی شده بودند. اساتیدی که در صف ذوب شدگان در ولایت جور و جهل رژه می‌رفتند و در اندیشه فرصت تا به نام و نانی چرب‌تر برسند. دوم اساتیدی که مدافع آزادی و نهضت ملی و بعضا نهضت آزادی بودند و از راه‌های گوناگون به مردم ستم دیده کمک می‌رساندند و سومین دسته اساتید خموش و خسته دانشکده بودند و سر در گریبان خود داشتند و کار خود می‌کردند. برای مثال، عبداله نصری دانشجوی فوق لیسانس فلسفه و احمد تمیم داری اساتید قلابی از دسته اول بودند که از سوی انجمن اسلامی به ریاست دانشکده گمارده شدند. اولی در واقع» مسئول تنبان «دانشجویان بود و دومی حرّاف نادانی که همواره بر جنایات رژیم آب کر می‌ریخت و به همین سبب مدیریت تحقیقاتی زبان خارجی در اسلام آباد پاکستان را بر ریاست دانشکده ترجیح داد تا به دلار حقوق گیرد. از دسته دوم می‌توان به جرئت از مرحوم دکتر یداله شکری نام برد و هیچگاه فراموش نباید کرد زمانی که نگارنده قبوضی را که از سوی نهضت آزادی جهت کمک به سیل زدگان هشت استان در سال ۱۳۶۵ صادر کرده بود، به استاد می‌دهد او ضمن جاری شدن اشک از چشمانش هرآنچه که در جیب داشت بر روی میز استادیش ریخت و از اینکه مبلغ بسیار ناچیز بود شرمنده گشت و برای جبران آن اشاره به پیت روغن نباتی کرد که سهم او از دانشکده بود، کرد و با اصرار که این پیش کش به مردم مصیبت زده را بپذیر. مرحوم مهندس بازرگان به پاس روحیه آزادیخواهانه او و نیز کمکهای پنهان و بی‌شائبه او به مردم به خصوص دانشجویان فقیر شهرستانی در مجلس ترحیم او شرکت کرد.

دکتر عبادیان در دسته سوم اساتید جای داشت که جامه سکوت را در این دوران محنت زا بر تن کرده بود. او هیچگاه حاضر نشد اعلامیه و نشریات سیاسی که نگارنده به اساتید دانشکده در خفا می‌داد را بگیرد و بخواند. او بسیار محتاط و محافظه کار بود زیرا به هیچ عنوان مایل نبود موقعیتی را که بدست آورده است و بواسطه آن او را همه روزه با موج پر شور دانشجویان جوان روبرو کرده بود، از کف بدهد. تا آنجائی محتاط بود که حتی حاضر نبود دست نوشته‌های» نازنینا «، داستان بلند و واقعی دختر و پسر عاشقی که مواضع عقدتی آن‌ها باعث گردیده بود که آن‌ها بر سر دوراهی عشق و اعتقاد سرگردان بمانند و... سرانجام» نازنین «در حین جدال با» عشق و عقیده «دستگیر می‌شود و در تابستان سیاه و قتل عام زندانیان سیاسی حلق آویز، را بگیرد و از روزن زیبا‌شناختی ارزیابی کند و نظر بدهد. همچنین در زمان امتحانات نیم ترم زمانی که نگارنده برگه معرفی خود به زندان اوین را مقابل استاد عبادیان می‌گذارد تا بدین وسیله عذر خود را در غیبت از امتحان موجه سازد، با سردی او روبرو می‌شود، در صورتی که واکنش دیگر استادان دعای خیر بود و پشت گرمی و حتی قول نمره A هنگام بازگشت احتمالی.

باری استاد در سال ۱۳۷۷ بازنشسته شد و به کار تحقیق و ترجمه پرداخت. کتابهائی که او ترجمه، تالیف و یا ویراستاری نمود تا بدین وسیله دین سال‌های سکوت بعد از انقلاب خود را ادا کند از قرار زیر می‌باشند:

۱- سقراط، گوتفرید مارتین، تهران: انتشارات هرمس، ۱۳۹۰

۲- سقراط: آگاهی از جهل، یان پاتوچکا، تهران: هرمس، ۱۳۸۹

۳- درآمدی بر ادبیات معاصر ایران، تهران: مروارید، ۱۳۸۷

۴- تکوین غزل و نقش سعدی: مقدمه‌ای بر مبانی جامعه‌شناختی و زیبا‌شناختی غزل فارسی و غزلیات سعدی، تهران: اختران، ۱۳۸۴

۵- فردوسی، سنت و نوآوری در حماسه سرایی (مباحثی از ادبیات تطبیقی)، تهران: مروارید، ۱۳۸۷

۶ گزیده زیبا‌شناسی هگل، تهران: فرهنگستان هنر، ۱۳۸۶

۷- آزادی و دولت فرزانگی، نامه‌هایی در تربیت زیبا‌شناختی انسان، یوهان کریستف فریدریش فون شیلر، تهران: اختران، ۱۳۸۵

۸- زیبایی‌شناسی به زبان ساده، تهران: موسسه فرهنگی گسترش هنر، ۱۳۸۱

۹- آموزه‌های قرن، تهران: اختران، ۱۳۸۴

۱۰- دیالکتیک انضمامی بودن: بررسی در مسئله انسان و جهان، کارل کوسیک، تهران: قطره، ۱۳۸۶

۱۱- مقدمه‌های هگل بر پدیدار‌شناسی روح و زیبا‌شناسی، تهران: علم، ۱۳۸۷

۱۲- تاریخ تمدن: قیصر و مسیح، (ویراستاری) تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۸

۱۳- رساله منطقی-فلسفی، لودویگ ویتگنشتاین، ۱۳۶۹

۱۴- هگل جوان، در تکاپوی کشف دیالکتیک نظری، اثر میلان زنوی

۱۵- رسالهٔ دکترای فلسفه (اختلاف بین فلسفهٔ طبیعت دموکریتی و اپیکوری)، تهران: انتشارات اختران، ۱۳۸۱

۱۶- نقد فلسفه حق هگل، کارل مارکس، تهران: انتشارات اختران

۱۷- مقدمه هگل و زیبایی‌شناسی

۱۸- عالم در آیینه تفکر فلسفی

۱۹- پرتره زرتشت

مرحوم دکتر محمود عبادیان به تصدیق اساتید فلسفه یکی از زبده‌ترین مدرسان فلسفه آلمان بود. اوکه در اواخر عمر نرم نرمک به اصل خود باز می‌گشت، ابتدا به نقد تقدس سنت و اخلاق دینی جامعه پرداخت و به بهانه سنت در دنیای مدرن اظهار کرد که:» اینکه مى‏گویید (فرهنگ حاکمیت دینی) در دوران مدرن، اخلاق انسانى دچار بحران شده است، درست نیست... اخلاق انسانى دچار بحران نشده است (بلکه) یک سلسله تصورات دینى، ماورایى و آرمانى از اخلاق طى تاریخ بوده است که مسأله‏ انگیز و کارایى خودشان را از دست داده بودند.... اخلاق دینى، اخلاق بایستى است و مثل جمهورى افلاطون فقط مى‏تواند ارضاى فکرى و فردى کند و نمى‏تواند عمل کند. این نوع اخلاق را همیشه در عالم فکر و رؤیا خواهید داشت، نه در زندگى... در ایران، دستور دادن و امر و نهى کردن (امر به معروف و نهی از منکر) به صورت یک امر سنتى درآمده است (و بدیهی است) در این چارچوب نمى‏توان رابطه سنت و نوآورى را حفظ کرد. باید نوآورى بر سنت حاکم شود، نه برعکس. باید سنت را به علوم، پیشرفت و حرکت بسپارید. اما در اینجا سنت تقدیس و به همگان توصیه مى‏شود. در این صورت من حق دارم بگویم فرهنگ کنونى ما (فرهنگ دینی) محافظه‏ کارانه است و دست و فکر انسان را از عمل باز مى‏دارد. امرى در کنار گوش ما هزار و چهارصد سال است که دارد اجرا مى‏شود. باید با آن برخورد کرد، آنچه را مثبت است از آن گرفت و آنچه را منفى است کنار گذاشت. ایران امروز نیازمند آن است که فرهنگ را با علوم و تمدن ترکیب کند تا بتواند راه خروجى از این بن‏بست پیدا کند. «(۱) تعصب جامعه دینی از ابراز چنین نظراتی، به جوش آمد و دکتر عبادیان را متهم کرد که» پشتوانه این سخنان فرضیه تکامل خوابیده است و آموزه «مرگ خدا» و یا «نفی خدا» از زندگی اجتماعی بشر را تداعی می‌کند. مرحوم عبادیان که بذر خود را در دامن دانشگاه پاشیده بود از اینکه او را «دین ستیز و روشنفکر مقلد غرب که به نوعی به مدرنیته نیم بند کاریکاتوری» گرفتار است و قصد دارد «این نوع تفکر را به جامعه دین باور و دین گس‌تر غالب کند» (۲) متهم کرده‌اند نه تنها هراسی به دل راه نداد بلکه در آخرین فرصت و قبل از اینکه رخ در نقاب خاک کشد به اصل خود رسیده بود و به بهانه «جنبش وال استریت» بر خلاف تبلیغات گوشخراش حکومتی، نظرات معبود خود، کارل مارکس را در این مورد برای دانشجویان و چپ هائی که نظرات مارکس را ناتمام خوانده بودند و می‌خوانند، بازگو کرد. او در پاسخ به این سئوال که: «مارکس معتقد است تاریخ جوامع بشری تا به حال، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است و در رابطه با این قضیه (جنبش وال استریت) مختصرا توضیح دهید تا (بتوان) از خلال بررسی تفکرات مارکس به بحث اصلی مورد نظرمان نزدیک شویم.» پاسخ می‌دهد که: «در این باب لازم می‌دانم توضیح دهم که این دیدگاه مارکس را برخی از خوانندگان آن ناتمام خوانده‌اند (و می‌خوانند) و بنابراین یک‌ جانبه تفسیر می‌کنند. مارکس می‌گوید، این اصل را که تاریخ جوامع بشری تا به حال تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است، من کشف نکرده‌ام، بلکه آن را نمایندگان اقتصاد انگلستان، اسمیت و دیوید ریکاردو، کشف و بیان کرده‌اند؛ مارکس می‌گوید» آنچه که من به این نظریه افزوده‌ام، این است که من معتقدم این مبارزه سرانجام به جامعه بی‌طبقات خواهد انجامید. «عبادیان سپس ضمن تصدیق نظر پرسشگر مبنی بر اینکه» حرکت‌های ضد سرمایه‏داری موسوم به وال‌استریت در آمریکا و دیگر کشور‌های سرمایه‏داری اروپایی- آلمان و انگلستان یا متاثر از یا واکنش به اختلاف طبقاتی حاکم در آن‌ها بوده است و نیز این جنبش در واقع تداوم‌‌ همان سنت مبارزاتی طبقه کارگر و زحمت‌کشان دوران سرمایه‌داری قرن ۱۹و ۲۰ اروپا و دیگر کشور‌ها است که امروزه به ‌واسطه امکاناتی که نظام سرمایه‌داری در جهت رشد فکری آن‌ها به خرج داده است، و گرچه از موقعیت بهتری در جامعه برخوردار شده‌اند و صاحب خانه و ماشین اما هنوز در خدمت اقلیت سرمایه‌دار گرفتار می‌باشند و از خود بیگانه «می‌گوید که:» حق با شماست. نظام سرمایه‌داری توانسته است از راه‌حل‌ها و پیشنهاد‌های مارکس و دیگر همفکران او برای ترمیم تضادهای جامعه سرمایه‏داری بهره‌برداری کند؛ این درست است که برای تقویت و بقای خودش نرمش نشان داده است- کوشش‌هایی که نمی‌توان آن را بر نظام سرمایه خرده گرفت و آن را طبیعی ندانست. البته واقعیت این است که خود کشورهای سوسیالیستی (سابق) اروپایی شرقی و به‌خصوص دولت اتحاد جماهیر شوری سابق این کار را نکردند.

مارکس در جای جای نوشته‌های خود (به ویژه در مانیفست) و تدوین اصل ناظر بر تحولات اجتماعی این نکته را بیان می‌کند که نظام سوسیالیستی که محصول پیشرفت جامعه سرمایه‏داری و مبارزه طبقاتی و نفی این مناسبات است، منطقا در پیشرفته‌ترین نظام‌های سرمایه‌داری شکل می‌گیرد، - اصلی که از لحاظی یادآور یکی از مبادی فلسفه به‌ خصوص «منطق هگل» است که بنا بر آن هیچ امر واقع و پدیده‌ای نیست که ضد یا عنصر سلب خود را در خویش نپروراند. با اصلی که هگل مطرح می‌کند و اصل مهمی در منطق او و پایه دیالیکتیک هگلی محسوب می‌شود، «هر چیزی نطفه ضد خود را در خویش می‌پروراند» درنتیجه امروزه ما شاهد آنیم که مبارزه اصولی با نظام سرمایه‏داری به طور عمده در خود این جوامع جریان دارد. «(۳)

بدون تردید اگر دکتر محمود عبادیان هگلیسم چپ انقلابی، مارکسیست و استاد مسلم فلسفه کلاسیک آلمان در برلین و یا پاریس و یا لندن جان به جان آفرین تسلیم می‌کرد انبوه رفقای پرمدعای» مارکس نخوانده و یا به تمامی نخوانده «همراه با رمه روشنفکران با شال‌های سرخی که بر گرداگر گردن پیچیده‌اند و کلاه‌های ستاره نشان چگورائی بر سرکرده‌اند، تابوت سرخ گلباران شدۀ اورا بر سنگفرشهای یکی از گورستانهای» دوروتن اشتات «(dorotheenstadt) و یا» پرلاشز «(Père Lachaise) و یا» هایگیت «(Highgate) می‌کشاندند و با ترنم ترانه» طاقت بیار رفیق «خواننده مبتذل لوس آنجلسی به طرف یکی از سالن‌های آتشکده (crematorium) به آرامی و نظم حرکت می‌کردند تا پیکر او را روی سکوی آهنین آتشگاه قرار دهند و تا هنگام باز شدن دهانه آن و فروافتادن جسد در آتش، نطق‌های آتشین و گزافه‌های غلّو آمیز ایراد کنند و سپس با مشت‌های گره کرده» درود رفیق، درود رفیق «گویان او را بدرود گویند. همچنین اگر مرده شانس می‌آورد و» رفقای بورژوای بالکن نشین «همت می‌کردند و خودی نشان می‌دادند ممکن بود که خاکس‌تر عبادیان را در گلدان سرخ رنگی قرار دهند و آنرا در نزدیکی‌های دیوار کمونار‌ها (The Communards» Wall) در پرلاشز و یا در کنار قبر مارکس در هایگیت و صد البته در گورستان دوروتن اشتات در برلین کنار مارکس و هگل دفن کنند. اما این طنز تاریخ است که پیکر دکتر محمود عبادیان بر شانه هائی قرار می‌گیرد که لا إله إلا الله گویان بسوی بهشت زهرا قطعه ۳۱۶ ردیف ۱۲۸ شماره ۴۳ روان می‌شود تا بعد از مراسم حنوط بر گوشهای او تلقین بخوانند زیرا» روح او در بدو ورود به نظام برزخ متحیر و متوحش است و در این وضیعت دو ملک می‌آیند تا آزمون سخت از او بگیرند و روح در این تحول ممکن است عقاید خود را فراموش کند و یا در ثبات آن دچار لغزش شود بنابراین برای بر طرف کردن این فراموشی در مقام پاسخ دهی و آزمون برزخی مستحب است که برای میت تلقین خوانده شود تا عقاید و افکارش را بخاطر آورد و پاسخ‌های مناسب گوید و در آزمون قبول و یا مردود شود. «(۴)

مرحوم دکتر عبادیان علیرغم اینکه در دانشگاه چارلز پراگ به پرفسور یان ریپکا (Jan Rypka) استاد شرق‌شناس چک یاری رسانده بود تا فلسفه حکیم عمر خیام را بهتر درک کند با این وجود تا آخر عمر در چاه یقین خود گرفتار بود و هیچ باوری به یکی از اصول مکتب حکیم نیشابوری پیدا نکرد که می‌گفت:

قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی بگمان فتاده در چاه یقین
می‌ترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این

منابع:

(1) http://www.porsojoo.com/fa/node/1175

(2) همان

(3) http://iranianstudies.org/fa

(4) http://www.porseshkadeh.com/question



روزگار سختی است

شنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۳ آپريل ۲۰۱۳

منوچهر صالحی

چند روز پیش با خبر شدم که یکی دیگر از آشنایان دیرینم، دکتر محمود عبادیان در ۸۵ ساله‎گی از میان ما رفت. یادش گرامی باد.

او ۱۳۰۷ در خانواده‎ای بسیار فقیر زاده شد و با تنگ‎دستی و شاگردی در مغازه‎ها توانست دیپلم خود را دریافت کند و در شرکت نفت استخدام شود. او که در هنگام تأسیس حزب توده ۱۴ ساله بود، هم‎چون بسیاری دیگر از نوجوانان آن سال‎ها تحت تأثیر شعارهای عدالت‎خواهانه آن حزب قرار گرفت و به عضویت سازمان جوانان حزب توده درآمد و از آن‎جا که یکی از فعالین حزب بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد دستگیر، زندانی و به شدت شکنجه شد و بخشی از بینائی خود را از دست داد. عبادیان پس از رهائی از زندان به کمک حزب توده به چکسلواکی رفت و در پراگ توانست در رشته فلسفه دکترای خود را دریافت کند. او در همین زمان صاحب پسری از بانوئی چک شد.

در آغاز ۱۹۶۸ جنبش «بهار پراگ» به رهبری دوبچک آغاز شد که در پی تبدیل دیکتاتوری تک‎حزبی دولت وابسته به شوروی به دولت سوسیالیستی دمکراتیک بود. این جنبش سرانجام با حمله ارتش «پیمان ورشو» به چکسلواکی و اشغال آن کشور سرکوب شد و در همین رابطه عبادیان به تدریج با سیاست حزب توده مبتنی بر پیروی بی‎چون و چرا از سیاست‎های دولت روسیه شوروی اختلاف پیدا کرد. در آن دوران فقط خارجیانی می‎توانستند در کشورهای «سوسیالیسم واقعأ موجود» بزیند که از سیاست‎های رسمی پیروی می‎کردند و در غیر این صورت مورد بی‎مهری «حزب برادر» قرار می‎گرفتند. عبادیان نیز چون از پشتیبانی حزب توده محروم گشت، سرانجام مجبور به ترک «اردوگاه سوسیالیستی» شد. او زمانی به آلمان آمد که اعضاء جوان حزب توده که در کشورهای اروپای غربی تحصیل می‎کردند، از این حزب انشعاب کرده و «سازمان انقلابی حزب توده» را به وجود آورده بودند. عبادیان چون سال‎ها در چکسلواکی زیسته و فلسفه نیز تحصیل کرده بود، در هامبورگ مسئول آموختن «مارکسیسم- لنینیسم» به اعضاء و هواداران «سازمان انقلابی» شد. او در این دوران عضو مخفی سازمان بود و در نشست‎های هفتگی سازمان دانشجویان و محصلین ایرانیان هامبورگ که وابسته به فدراسیون آلمان و کنفدراسیون جهانی بود، شرکت نمی‎کرد.

اما دیری نپائید و در «سازمان انقلابی» هم انشعاب رخ داد و «کادرهای» این سازمان از آن جدا شدند. عبادیان چندی میان «سازمان انقلابی» و «کادرها» این پا و آن پا کرد و در این دوران حتی با نوشتن مقاله‎ای در «توده» که ارگان «سازمان انقلابی حزب توده» بود، غیرمستقیم از حمله «پیمان ورشو» به چکسلواکی دفاع کرد. با این حال او پس از چندی به «کادرها» پیوست و از آن دوران به بعد پنهانکاری را کنار نهاد و در جلسات هفتگی سازمان دانشجویان و محصلین ایرانی هامبورک شرکت جست. او بعدها از «کادرها» نیز فاصله گرفت و تئوری «راه سوم» را طراحی کرد که بر اساس آن نیروهای خارج از کشور باید آگاهی مارکسیستی را به درون ایران می‎بردند، یعنی «مارکسیست- لنینیست‎های» خارج از کشور باید کادرهای سیاسی تربیت می‎کردند و با اعزام آنها به ایران زمینه را برای انتقال آگاهی مارکسیستی از بیرون به درون هموار می‎ساختند. او در این راه چند کادر هم در هامبورگ تربیت کرد و سه تن از آن‎ها نیز به ایران رفتند و دو تن دستگیر و گرفتار زندان‎های ساواک شدند.

عبادیان پس از تلاشی کنفدراسیون تقریبأ کار سیاسی در خارج از کشور را کنار گذاشت و بیش‎تر وقت خود را به پژوهش علمی پرداخت و چند ماهی مانده به پیروزی انقلاب دکترای خود را دریافت کرد و در دوران نخست‎وزیری شاپور بختیار به ایران بازگشت. از آن زمان من دیگر او را ندیدم، اما می‎توانستم رد پای اندیشه‎اش را در نوشته‎ها و کتاب‎هایش بیابم.

من در آغاز سال‎های دهه ۷۰ سده پیش از کیل به حومه هامبورگ کوچ کردم. در آن دوران عضو «جبهه ملی» و هم‎چنین از بنیانگذاران «گروه کارگر» بودم که «سوسیالیسم» روسی و چینی را «سوسیالیسم خرده‎بورژوائی و دهقانی» می‎پنداشت و به‎همین دلیل با پیروان این «سوسیالیسم» دارای اختلافات اساسی بود. بنابراین میان برداشت‎های تئوریک من با محمود عبادیان از مارکسیسم و سوسیالیسم توفیرهای بنیادین وجود داشت

من با عبادیان در جلسات هفتگی سازمان دانشجویان و محصلین ایرانی هامبورگ آشنا شدم. او که دکترای فلسفه خود را در چکسلواکی دریافت کرده و در هامبورگ نیز سرگرم نوشتن تز دکترای دیگری بود، در مسائل تئوریک مارکسیسم خود را یک سر و گردن از ما برتر می‎دانست و با این حال، از آن‎جا که هر یک از ما می‎کوشید برتری اندیشه‎های تئوریک خود را به رخ آن دیگری بکشد، از همان آغاز مراوده ما سرشار از اصطکاک بود. به‎قول آلمانی‎ها میان ما رابطه‎ای از محبت و نفرت هم‎زمان وجود داشت، یعنی از یک‎سو هر دو با اشتیاق با هم بحث و گفتگو می‎کردیم و از سوی دیگر می‎کوشیدیم در جلسات فرهنگی کنفدراسیون اندیشه‎های آن دیگری را نادرست و «غیرعلمی» بنمایانیم.

اگر سپهر اختلافات تئوریک مارکسیستی را نادیده گیریم، باید شهادت دهم که محمود عبادیان انسانی میهن‎دوست، والا، فداکار و از خودگذشته بود. او که در آستانه ۴۰ سالگی به هامبورگ آمده بود، در آغاز با اشتغال در یک شرکت انبارداری به سختی امرار معاش می‎کرد و بعدها با کمک حمید آزادی که از دوستان سیاسی او بود، توانست در کتابخانه دانشکده آموزش و پرورش تطبیقی دانشگاه هامبورگ به سرپرستی پروفسور آیشبرگ کاری موقت به‎دست آورد، اما از آن‎جا که انسانی بسیار با انضباط بود، کار موقت او به کار دائمی بدل شد و تا زمان بازگشت به ایران در مقام «کتابدار» نزد پروفسور آیشبرگ شاغل بود.

بسیاری از ما که پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشتیم تا در بازسازی ایرانی آزاد تلاش کنیم، پس از مواجه با سیاست ترور رژیم جمهوری اسلامی و سرکوب دگراندیشان و غیرخودی‎ها دوباره مجبور به ترک ایران و تن در دادن به تبعید داوطلبانه شدیم. عبادیان که در ۲۵ سالگی ایران را ترک کرده و در ۵۰ سالگی به ایران بازگشته بود، میان بازگشت به «غرب» و ماندن در میهن دچار تردید و دودلی بود و سرانجام ماندن در جهنم جمهوری اسلامی را بر زیستن در «دمکراسی بورژوائی» ترجیح داد.

روزگار غریبی است. انسان‎های نازنین هم‎چون گل‎های پژمرده به زمین می‎ریزند و هفته‎ای و ماهی نیست که در غم از دست دادن دوست و آشنای دیگری سوگ نگیریم. محمود عبادیان هر چند از این جهان رفت، اما در کتاب‎هایش که اندیشه‎هایش را بازتاب می‎دهند، هم‎چنان زنده است. یاد این آشنا و پژوهشگر از دست رفته گرامی باد.

هامبورگ، آوریل ۲۰۱۳