نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

امیراسدالله علم

اميراسدالله علم فرزند محمدابراهيم خان علم (شوكت‌الملك) امير قائنات در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در بيرجند متولد شد. تحصيلات خود را در بيرجند و تهران انجام داد و از دانشكدة كشاورزي كرج فارغ‌التحصيل شد. علم پس از فوت پدر حكمران سيستان و بلوچستان شد. او در دولت محمد ساعد به وزارت كشور رسيد و در ترميم همين كابينه به وزارت كشاورزي منصوب شد. علم در دولت رجبعلي منصور نيز همان سمت را داشت و در دولت رزم‌آرا به وزارت كار منصوب شد.  در جريان كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علم نقش فعالي ايفا كرد و پس از كودتا نيز « سهم اساسي در بركناري سپهبد زاهدي از مسند نخست‌وزيري داشت». او با روي كار آمدن حسين علاء به وزارت كشور رسيد و در ۱۳۳۶ به عنوان دبيركل حزب مردم انتخاب شد و تا مهر ۱۳۳۹ در اين حزب بود و يك سال بعد به مديرعاملي بنياد پهلوي منصوب شد. او از ۲۸ تير ۱۳۴۱ تا ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ نخست‌وزير بود.
مهمترين وقايع دوران نخست‌وزيري او تصويب طرح لايحه انجمن ايالتي و ولايتي و بوجود آوردن اعتراضات اهل عمامه و لغو اين لايحه، رفراندوم ششم بهمن برای لایحة اصلاحات ارضی و همچنين ایجاد بلوای پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و تبعيد خميني بود و بوجود آوردن آتش زیر خاکستر از تعداد مأموریت هایی بود که به نفع انگلیس انجام داد. علاوه بر وقايع فوق انتخابات دوره بيست و يكم مجلس شوراي ملي و دوره چهارم مجلس سنا را پس از دو سال فترت انجام داد. اسدالله علم پس از استعفا از نخست‌وزيري، رياست دانشگاه پهلوي شيراز را برعهده گرفت و در آبان ۱۳۴۵ به وزارت دربار منصوب شد. تاجگذاري محمدرضا پهلوي و جشنهاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي در دوران وزارت دربار او انجام شد. علم به علت بيماري سرطان خون و ترك كشور جهت معالجه از سوي شاه كنار گذاشته شد و به جاي او اميرعباس هويدا به وزارت دربار منصوب شد. علم در ۲۵ فروردين ۱۳۵۷ درگذشت. او از دوستان بسيار نزديك و محرم اسرار محمدرضا پهلوي بود كه از خود يادداشتهاي محرمانه‌اي به جا گذاشته است. اين يادداشتها به عنوان گزارشي دقيق از وضعيت دربار پهلوي و شخص شاه اعتبار زيادي دارد.
اسدالله علم در صحنة سیاست
با مرگ ابراهیم علم، وارث خان نشین قاین تنها پسر او، امیراسدالله بود که آخرین فصل تاریخ پیوندهای شوم این دودمان را با استعمار بیگانه ورق زد و جایگاهی برتر از پیشینیان خود کسب کرد.
سال های ۱۳۲۰-۱۳۲۳ در تعیین سرنوشت پسین علم جوان نقش قطعی داشت و در همین دوران بود که او در مکتب جاسوسی و توطئه گری آزمون خود را با موفقیت طی کرد و تجربه ها اندوخت. در این سال ها اسدالله علم در ارتباط فعال با سرویس اطلاعاتی انگلیس نقش حساسی در عملیات جاسوسی، بویژه در تهران و شرق و جنوب ایران، ایفاء نمود و در رأس شبکه ای از عوامل اینتلیجنس سرویس قرار گرفت، که بخشی از آن وظیفة هدایت حزب توده را به عهده داشتند. شبکة گسترده ای که زیر رهبری علم ایفای نقش نمود عده ای از روزنامه نگاران و دانشجویان و فعالین سیاسی جوان را در بر می گرفت، که بعدها در سناریوی کودتای ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش جدی ایفا کردند و پس از آن با دریافت مشاغل حساس پاداش درخور گرفتند.
 با مرگ پدر حضور علم جوان در شرق کشور ضرور احساس شد، بویژه آنکه این دوران با حضور فعال عوامل شوروی در آذربایجان و کردستان همراه بود و اقدامات متقابل و چه بسا شورش های مسلحانة محلی ضرورت می یافت. در نتیجه، علم ۲۶ ساله در سال ۱۳۲۴ به فرمانداری کل بلوچستان منصوب شد. اسدالله علم بسیار زود به وزارت رسید و نخستین بار در سن ۲۹ سالگی در کابینة دوم ساعد (آبان ۱۳۲۷- فروردین ۱۳۲۹) وزیر کشاورزی شد. او در کابینة علی منصور (فروردین – تیر ۱۳۲۹) نیز این سمت را حفظ کرد و پس از آن در دولت رزم آرا (تیر- اسفند ۱۳۲۹) وزیر کار شد. در همین زمان بود که هنگامی که به اتفاق رزم آرا وارد مسجد شاه می شد با هماهنگی او و شاه (انگلیس) نخست وزیر مقتدر و چهرة آینده دار، مورد اصابت گلوله استاد خلیل طهماسبی قرار گرفت و معدوم شد. در سال های ۱۳۲۹-۱۳۳۲، علم از نزدیک ترین یاران محمدرضا پهلوی بود و در ماجرای ۲۵-۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش فعالی ایفاء نمود. داستان عملیات مشترک شاپور ریپورتر و علم در آینده شرح داده خواهد شد.
حکمران دربار پهلوی
پس از سناریوی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اسدالله علم به عنوان رابط شاه با مقامات عالیرتبة انگلیسی و آمریکائی سهم اساسی در برکناری سپهبد زاهدی از مسند نخست وزیری داشت و این علم بود که به همراه « دوستان » انگلیسی خود، مقامات آمریکائی را از نقش دیکتاتوری نظامی زاهدی نومید ساخت و توجه آنان را به سرمایه گذاری بیشتر بر جایگاه و نقش شاه معطوف کرد؛ هرچند سال ها طول کشید تا آمریکا به طور کامل به محمدرضا پهلوی اعتماد کند و این اعتماد کامل و سه سویه تنها در دهة ۱۳۴۰ و در پی هم پیوندی و هم پشتی لندن- واشنگتن در سیاست خاورمیانه ای شان رخ نمود.
نقش علم که از رایزنی و هدایت هوشیارانه شاپور بختیار برخوردار بود، به عنوان رابط شاه با عالی ترین مقامات سیاست ساز آمریکا و انگلیس و عامل وحدت بخش این مثلث سلطه بر ایران، تا دم مرگ او دوام داشت. پیوند خاندان علم با امپریالیسم جوان آمریکا به قدمت تاریخ رسوخ این قدرت بیگانه به شئون سیاسی ایران است؛ یعنی زمانی که میسیون آرتور میلسپو به سال ۱۹۲۲ میلادی وارد تهران شد و شوکت الملک علم زیرکانه سرگرد ملوین هال، افسر اطلاعاتی ارتش آمریکا را برای خاموش ساختن شورش بلوچ ها به منطقه برد. در این ماجرا « امیر قائن » و سرگرد هال آمریکائی در نقش « ریش سفید » ظاهر شدند و میانة سران ناراضی بلوچ را با مقاکات انگلیسی التیام بخشیدند.
اسدالله به عنوان وارث خلف پدر، این نقش « کدخدامنشی » را همواره در طول حیات خود ایفاء کرد و راز قدرت و نفوذ او در این بود. انگلیسی خواندن علم هرچند از یک زاویه صحیح است ولی اگر بدان معنا تلقی شود که او مهرة بی ارادة وزارت خارجه یا اینتلیجنس سرویس انگلیس بوده، به معنای آن است که گویا در سال های ۱۳۴۰-۱۳۵۶ امپریالیسم جوان آمریکا هیچ پایگاهی در دربار و سیاست ایران، به جز تعدادی نظامی و سیاست پیشه و « روشنفکر » بی تجربه و جوان و تهی مغز در اختیار نداشته است؛ زیرا در همین سال هاست که علم در نقش « فرمانروای ایران » ظاهر شد. این ارزیابی همچنین به دلیل نشناختن ساز و کار پیوندهای محافل و باندهای سیاسی و مجامع اقتصادی- مالی دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس است. در واقع، از دهة ۱۹۶۰ میلادی به بعد، چنان هم پیوندی و درآمیزی در محافل حاکمه دو قدرت فوق رخ داد و چنان ادغام و اشتراک منافع میان سرمایه های دو کشور پدید شد، که دیگر سخن راندن از تنازع دیپلماسی « ملی » آمریکا و انگلیس اشتباه است. اگر از این پس تنازع و رقابت دیده می شود، که به کرات چنین است، یا در میان جناح های سیاسی دو قدرت است و یا در تضاد منافع و تعارض کمپانی ها و مجتمع های جهان وطنی دو کشور (کارتل و تراست بین المللی).
او همانگونه که طی دوران صدارت خود (۱۳۴۱-۱۳۴۲) در نقش طراح و مجری طرح آمریکائی « انقلاب سفید » کندی و « دمکرات » های آمریکائی ظاهر شد، مدتی بعد دلارهای نفتی  دربار پهلوی را به پای چهرة آینده دار « حزب جمهوری خواه » آمریکا ریخت و در انتخاب ریچارد نیکسون، دوست خود، به ریاست جمهوی ایفای نقش نمود. علم در دوران طولانی ریاست جمهوری نیکسون عالی ترین پیوندهای شاه را با هیئت حاکمة آمریکا برقرار ساخت و این پیوندها در حدی است که نه پیش و نه پس از آن هرگز دیده نشد. علم همانگونه که با ادوارد هیث و « حزب محافظه کار » او در انگلیس در اوج روابط و صمیمیت بود، از مغازله با هارولد ویلسون و دولت « کارگری » او ابائی نداشت. او قدرت های اقتصادی و مالی غرب را به خوبی می شناخت و مشیر و مشاور محمدرضا پهلوی در مانورها و ریخت و پاش های بذالانه در این میانه بود و البته سر او نیز بی کلاه نمی ماند ! بالاتر از همه، روانشناسی آدمی را به خوبی می شناخت و می دانست که راز بقاء و رمز موفقیت در آشفته بازار سیاست دنیای غرب، که همه چیز تابعی از پول است، راضی نگه داشتن همگان به فرمان « زر » است. لذاست که برجسته ترین متنفذین و سیاستمداران و اندیشمندان و نخبگان آمریکا و انگلیس را در لیست رشوه و باجگیران دربار پهلوی، و در واقع علم، می یابیم و در نتیجة همین قدرت شیطانی است که دیپلمات معمر و « با فرهنگی » چون سر دنیس رایت را مجیزگوی چاپلوس و مرثیه خوان علم می بینیم و برخی روشنفکران برجستة غرب را که با قلم خود « اندیشه » و « تعقل » می پراکنند، در مقابل درخشش « زر » بی تاب می یابیم. در نتیجة همین « نبوغ » است که علم طی سال های ۱۳۳۶-۱۳۳۹ موفق شد با دسیسه چینی ماهرانه رقیب دیرین و توانای خود، منوچهر اقبال را از پست صدارت سرنگون کند و سپس او را ذلیل و شکست خورده به پاریس « تبعید » نماید و آنگاه او را در رأس « شرکت ملی نفت » در مقامی مهار شده منکوب سازد.
به هر روی، علم از آغاز دهة ۱۳۴۰ بزرگترین بازیگر دربار پهلوی است. با شروع نخست وزیری علم، کمیسیون سه نفره ای به ریاست علم و با شرکت حسین فردوست و منصور تشکیل شد که وظیفة تعیین نمایندگان مجلس را به عهده داشت. فعالیت این کمیسیون غیر رسمی و پنهانی در طول نخست وزیری هویدا ادامه داشت و در واقع در تمام این دوران طولانی این علم بود که نمایندگان مجلس پهلوی را تعیین می کرد. این منصب رسمی علم نبود و تنها جلوه ای از اقتدار او به شمار می رفت. در سال ۱۳۴۳، علم به طور رسمی در رأس دانشگاه « پهلوی » (شیراز) قرار گرفت تا جای پای رژیم پهلوی را پس از سرکوب سال های ۱۳۴۱-۱۳۴۲ عشایر فارس تحکیم بخشید و در همین زمان بود که با طراحی او نمایش سفر شاه بلژیک و محمدرضا شاه  پهلوی به میان « عشایر » جنوب به اجرا درآمد و « امنیت » فارس به رخ رسانه های غرب کشیده شد. در سال ۱۳۴۴، علم به عنوان « وزیر دربار شاهنشاهی » در رأس دربار پهلوی قرار گرفت و تا زمان مرگ، و حتی پس از مرگ، در این جایگاه بی رقیب بود.
طی این سال ها، علم علاوه بر مناصب وزارت و صدارت که گفته شد، ده ها پست و مقام داشت، که اگر ردیف شود سیاهه ای طویل خواهد شد. برای نمونه، به ذکر گوشه ای از این سیاهه می پردازیم: سرپرست املاک و مستغلات پهلوی، آجودان مخصوص شاه، نمایندة منتخب شاه در هیئت مدیرة بنیاد پهلوی، دبیرکل حزب مردم، ریاست دانشگاه پهلوی، عضو شورای عالی تقسیم املاک سلطنتی، عضو هیئت مدیرة بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ریاست هیئت امنای دانشگاه مشهد، عضو هیئت مدیرة سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، عضو هیئت امناء بنیاد فرهنگی ملکه پهلوی، مدیرعامل کمیت ملی پیکار جهانی با بیسوادی و ... !
طی این دوران طولانی که کارنامة سیاسی علم را در بر می گیرد، او به تشکیل باندی گسترده و متنفذ از عوامل خود دست زد که در همة مقامات حساس دیوانسالاری ایران رسوخ داشتند و علم نیز از پرداخت « پاداش » به آنان در ازای خدماتشان ابائی نداشت و این « پاداش » البته از جیب دولت بود یک قلم بسیار کوچک از این پاداش ها اعطای اتومبیل های سهمیة دولت به سرلشگر فرزانه، مصطفی الموتی (سردبیر سابق روزنامة داد)، دکتر مهدی ملک زاده و اسدالله سپهری است که در سند مورخ ۳ مرداد ۱۳۳۶ ساواک مضبوط است. در این شبکة علم، « روشنفکران » و نویسندگان و روزنامه نگاران جایگاهی خاص داشتند که در سال های ۱۳۴۰ توسط جهانبانوئی، مدیر مجلة فردوسی، فرهاد نیکوخواه و تعدادی دیگر به زیر چتر حمایت علم وارد می شدند.
علم و فراماسونری
... در ساعت ۱۸/۳۰ مورخه ۲۸ فروردین سال ۱۳۴۸ در دفتر تحقیق اسماعیل رائین نویسندة کتاب های فراماسونری، آقایان دژکام مشاور وزارت دارائی، ابراهیم هاشمی کاندید حزب مردم (حزب علم) در انتخابات گذشتة مجلس شورای ملی و عضو وزارت آموزش و پرورش، ریاحی خبرنگار اقتصادی روزنامة کیهان و دو نفر دیگر حضور داشتند. ابتدا رائین به مهندس شریف امامی و آقای هویدا حمله کرد و گفت: من در بازجویی که در سازمان امنیت از من کردند گفتم افراد پیر و نترس که تکلیفشان معلوم است ولی چرا افراد جوان مانند دکتر مفیدی استاد دانشگاه و مهندس ناصر بهبودی اخیراً عضو فراماسونری شده اند و اضافه نمود: آقای هویدا از آن می ترسد که من جلد چهارم را منتشر سازم که در آن صورت جلسه پلیس فدرال را دربارة کار قاچاق او چاپ کند. سپس اظهار داشت: اعلیحضرت جلد چهارم را ملاحظه فرموده اند که مبادا این کتاب را چاپ کنم زیرا با چاپ آن آبروی رجال کاملاً خواهد ریخت. این کتاب با عکس های مربوطه کاملاً آمادة چاپ بود ولی چاپ نشد و تحویل آقای علم گردید و رائین فقط مسوده ای از آن دارد ...
(سند ساواک- ۱۳۴۸/۱/۳۱)
یکی از ترفندهای عجیب، پر سر و صدا و پیچیدة علم، که فقط با شناخت این اعجوبة مکر و خدعه و دسیسه و نقش پنهان شاپورجی ریپورتر در پشت او قابل درک است، انتشار کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران (۳جلد) اثر اسماعیل رائین است که تاکنون نیز مهم ترین مأخذ منتشر شده در زمینة شناخت فراماسونری ایران می باشد.
این فرضیه که رائین با ترفند و زرنگی اجازة نشر کتاب را به دست آورد و رژیم را در مقابل کار انجام شده قرار داد، قطعاً مردود است. در کتاب رائین، اسنادی مانند بولتن درونی سفارت آمریکا در تهران، مندرج است که نه تنها دسترسی به آن برای همه کس، هرقدر زیرک و سخت کوش، میسر نبوده بلکه داشتن این اسناد، چه رسد به نشر آن، در آن زمانه می توانست به بهای جان یک فرد عادی تمام شود. اسناد موجود نشان می دهد که مجلدات اول و دوم فراموشخانه و فراماسونری در ایران در تاریخ ۱۳۴۷/۱۱/۲ با اجازة مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر که خود فراماسون بود، اجازة نشر یافت و پیش از انتشار، مراتب به اطلاع جعفر شریف امامی، استاد اعظم فراماسونری، رسید. با انتشار ۲ جلد فوق مخالفتی نشد ولی در تاریخ ۱۳۴۷/۱۱/۲۴، امیرعباس هویدا، نخست وزیر، طی نامه ای به ساواک خواستار جلوگیری از انتشار جلد سوم شد. معهذا، جلد سوم یطور غیررسمی و در تیراژ پایین توزیع گردید و ساواک ممانعت جدی در راه پخش آن به عمل نیاورد. گویی دست هایی قوی تر از فراماسونری در کار بود تا این توپ شلیک شود و ماسونها را مرعوب اقتدار و صلابت خود سازد ! به راستی نیز چنین بود.
در حقیقت اسماعیل رائين با ساواک ارتباط داشت و از « همکاران » ادارة کل نهم ساواک، که محل تجمع اندیشمندان و « نخبگان » وابسته به ساواک بود، محسوب می شد.
به اعتقاد ما، اسناد و مدارک منحصر به فرد شاپورجی دستمایة تألیف رائین قرار گرفت و این طرح پیچیده حاصل اندیشة او بود که با دست اسدالله علم اجرا شد. بنابراین عجیب نیست که در مجموعة سه جلدی فوق مهم ترین بخش تاریخ فراماسونری ایران، یعنی نقش اردشیرجی ریپورتر پدر شاپورجی در آن، حذف شده و نه تنها در دو سه مورد نام وی به چشم می خورد و نام چهره های مرموزی چون میرزا کریم خان رشتی نیز بکلی حذف گردیده است.
چرا امیر اسدالله علم به این کار عجیب دست زد و اجازة چاپ سه جلد داده شد ؟! در پاسخ به این سئوال چند دلیل می توان ارائه داد:
۱-  با توسعة فراماسونری در میان رجال و دولتمردان، این شبکه به کانون خدعه ودسیسه و توطئه بدل شده و در میان بسیاری از ماسون های جاه طلب و سودجو و مقام پرست این باور پدید شدده بود که این وابستگی آنان فراتر از هر قدرتی است. اسناد ساواک از اوجگیری بازی های پنهان و دسیسه گری در میان دولتمردان پهلوی در آن زمان خبر می دهد و هرکس می کوشید تا با ایجاد رابطه با کانون های قدرت در آمریکا و انگلیس خود را در هرم دیوانسالاری بالا بکشد. لذا، این خطر وجود داشت که برخی اعضای فراماسونری در اقدامات خود حد و مرز نشناسند و عمق گیری این پدیده قدرقدرتی مثلث شاپورجی ریپورتر- شاه- علم را تضعیف کند. لذا ضرورت داشت که بر این باور ماسون ها ضربه ای سنگین فرود آید و اقتدار شاه و وزیر دربار مقتدر او به نمایش گذارده شود.
۲- بر اساس تئوری شاپورجی- علم، که توسط محفلی از « روشنفکران » و روزنامه نگاران دارای پیشینة فکری چپ نیز حمایت می شد، رژیم پهلوی در مرحلة جدید آن (پس از انقلاب سفید) یک رژیم نو و تجدید سازمان یافته بود. این روشنفکران در تبلیغات خود شاه را « منجی ایران » و « سرکوبگر فئودالیسم » و « ارتجاع سیاه » ! معرفی می کردند، تاریخ سال های ۱۳۲۰-۱۳۳۲ و حتی سال های ۱۳۳۲-۱۳۴۲ و دولتمردان آن دوره را به سخره می گرفتند، دعاوی گزاف علیه « ریشه کن ساختن استعمار انگلیس »  توسط شاه مطرح می ساختند و در واقع خود در قبال نسل کهن رجال و دولتمردان داعیه های بلندپروازانه در سر می پرورانیدند. این روشنفکران و سیاست پیشه گان نوپا تنها راه ارتقاء خود را در هرم دیوانسالاری کشور و رسیدن به مقامات عالی در تضعیف حکومتگران فعلی می دیدند و انتظار داشتند که شاه « اندیشمند » و « روشن بین » راه را برای چنین جابجایی به تدریج فراهم سازد. بر اساس چنین دیدگاهی، انتشار کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران می توانست یک چهرة روشنفکرپسند از رژیم محمدرضا پهلوی ارائه دهد، مفاسد گذشته و موجود را به گردن فراماسون ها اندازند و بدینسان زمینه را برای آغاز یک جابجایی « نخبگان » حاکم و تصفیة دیوانسالاری از نسل کهن دسیسه باز و متحجر فراهم سازد. البته باید اشاره شود که اسرار فراماسون های ایرانی در سال ۱۳۴۶ توسط ساواک برای تضعیف نفوذ انگلیس و تقویت نفوذ آمریکا صورت گرفت. طبیعی بود که این بازسازی با امیال شخصی علم منطبق بود و به حذف کلیة رقبای سنتی او می انجامید و وی را در میان نسل نوین نخبگان و روشنفکران بی رقیب می ساخت. طبیعی بود که دولتمردان آمریکایی نیز از صعود این تیپ نوین نخبگان و دولتمردان، که عموماً یانکوفیل و پیرو شیوة زندگی آمریکایی بودند، استقبال می کردند.
۳- همزمانی انتشار کتاب رائین (به دستور ساواک و آمریکاییها) با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا جالب توجه است. در این زمان در میان دولتمردان پهلوی تحرک شدیدی پدید شده و برخی از آنان داعیه صدارت در سر می پروراندند و این تصور وجود داشت که با تغییر دولت در آمریکا بطور قطع دولت هویدا نیز سقوط خواهد کرد و چهره ای متناسب با سرمداران جدید کاخ سفید در رأس کابینه قرار خواهند گرفت. انتشار کتاب رائین  می توانست این تحرکات را تحت الشعاع قرار دهد و به این مدعیان صدارت، قدرت مطلقه و فائقة شاه را نشان دهد.
۴- و بالاخره باید افزود که اصولاً ترویج شهرت اقتدار مطلقه و قدرقدرتی انگلیس در ایران، خود یکی از شگردهای روانی استعمار انگلیس در ایران بود. تحلیل این بوده که با ترویج چنین روانشناسی و فرهنگ، سلطة استعمار غرب تسهیل خواهد شد و نسل جویای نام و نان به سادگی راه را از چاه خواهد یافت و در ضمیر او حک خواهد شد که مطمئن ترین مسیر ترقی در پیوند با استعمار امپریالیستی است و تجربة تاریخ نشان داده که هرکس سر در آخور قدرتی دیگر فرو برده (از آلمان فاشیست تا شوروی کمونیست) به جایی نرسیده است ! این فرضیه به جد مطرح است که آیا یکی از انگیزه های انتشار کتاب رائین ترویج این باور ریشه دار نبوده است ؟!
اسناد موجود نشان می دهد که نه تنها خود انگلیسی ها در توسعة این شهرت انگلیس و تبدیل آن به یک « باور نهادینه شده » در فرهنگ ایرانی ذینفع بوده اند، بلکه اسدالله علم نیز از شهرت انگلیسی بودن خود ابائی نداشته، بلکه خشنود نیز بوده است و نشان از ملکة انگلیس داشت. به قول تاج الملوک همسر رضاشاه، اسدالله علم با کمال شهامت به محمدرضا می گفت که مشیر و مشاور دولت فخیمة انگلستان است و علم از ملکة انگلیس لقب اشرافی سر و لرد را گرفته بود.
به هر روی، سه جلد کتاب رائین منتشر شد ولی علم اجازة زیادی به رائین نداد و جلد چهارم اثر او هیچگاه انتشار نیافت. باید افزود که در ۳ جلد منتشر شده نیز مهم ترین فصول تاریخ فراماسونری ایران سانسور شد. ازجمله این موارد حذف نام چهره های مورد نظر علم از لیست فراماسونری و حذف کامل داستان « لژ پهلوی » و نقش محمدرضا شاه به عنوان بزرگ فراماسون ایران بود و اعزام ارنست پرون و دکتر هومن به کنگرة لژ گراند اوریان فرانسه (لژ بزرگ شرقی) با موافقت و توصیة محمدرضا شاه پهلوی بود.
سند زیر جایگاه « لژ پهلوی » در تاریخ فراماسونری ایران و چگونگی فراماسون شدن محمدرضا پهلوی را نشان می دهد. در گزارش مورخ ۱۳۵۲/۶/۱۰ ساواک چنین آمده است:
روز ۵۲/۶/۵ آقای احمد براتلو، که یکی از استادان قدیمی ماسونی می باشد، در هتل ونک طی مذاکرات دوستانه ای اظهار داشت: زمانی که جلسات فراماسونی در منزل ملکه توران به وسیلة ذبیح الله ملک پور تشکیل می شد، شرایط ورود بسیار مشکل بود و هر شخصی را امکان ورود به فراماسونری دست نمی داد. وی اضافه کرد: شبی که آقای پهلبد، وزیر فرهنگ و هنر، وارد جرگة ماسونی شد، وقتی من او را برهنه کردم و کسوت مخصوص به او پوشاندم در شگفتی خاصی فرو رفت. مرحوم حسنعلی منصور، نخست وزیر سابق را آقای هویدا، وزیر دارائی آن موقع پیشنهاد کرد و من شخصاً با عضویت حسنعلی منصور مخالفت کردم و آقای گلشائیان از این بابت بی نهایت از من ناراحت شد. ولی من ایشان را متقاعد کردم که منصور شایستگی پذیرش به دستگاه ماسونی را ندارد. علی جواهر کلام، که در آن موقع از گردانندگان اصلی تشکیلات ماسونی بود، شخص اول مملکت را تا پشت درب لژ هدایت کرد، ولی به عرض رسانید که دربارة شخص اعلیحضرت استثنائاً تشریفات را انجام نمی دهیم، ولی پیشبند افتخار به شما می پوشانیم، زیرا ناچاراً لازم است تاحدی قسمتی از اصول رعایت گردد، در غیر اینصورت امکان ورود به لژ نیست. اما در حال حاضر، دکتر احمد علی آبادی (دبیر لژ بزرگ ایران) روی سهل انگاری و بی دقتی بزرگ ترین لطمات را به جامعة فراماسونی در ایران وارد می سازد و در پذیرفتن اشخاص بی دقت و بی توجه می باشد. وی افزود: چون علی آبادی مورد توجه آقای مهندس شریف امامی، استاد اعظم می باشد، هیچ کاری نمی توان کرد.
اسناد موجود همچنین جایگاه محمدرضا شاه پهلوی را به عنوان رهبر عالی فراماسونری ایران که حتی انتصاب شریف امامی در رأس تشکیلات ماسونی به دستور او بوده، نشان می دهد، گزارش ساواک:
... در شرفیابی که آقای دکتر سعید مالک به حضور شاهنشاه آریامهر حاصل نموده به منظور ریاست یکی از آقایان دکتر منوچهر اقبال، دکتر سید حسن امامی امام جمعه تهران و مهندس شریف امامی رئیس مجلس سنا، پیشنهاداً به شرفعرض رسانیده و به علت کهولت و عدم قوة شنوایی آقای دکتر سعید مالک، شاهنشاه آریامهر آقای مهندس شریف امامی را جهت سرپرستی لژ بزرگ ایران انتخاب فرموده اند و گفته شده است پس از تشکیل لژ بزرگ ملی ایران کماکان ارتباط این لژ با لژ گراند اوریان فرانسه برقرار خواهد بود.
آقای سعید مالک همه ماهه به حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب و کلیة اخبار مربوط به ماسون های ایران را به شرفعرض می رساند و همچنین کلیة فعل و انفعالات و اسامی مسئولین لژها و پذیرش اعضای جدید را مستقیماً به شرفعرض همایونی می رساند.
متن سوگندنامه ماسون ها به شرح زیر می باشد: « من به کتاب آسمانی سوگند یاد می کنم که به مقام سلطنت خیانت ننموده نسبت به وطن وفادار باشم و قوانین مملکتی را مو به مو اجرا کنم و هیچ وقت دروغ نگویم و با شرف و صمیمی باشم و در مورد برادران وفادار بوده و باشم. » متن سوگندنامه توسط رئیس قرائت و اعضاء آن را تمرین و تکرار می نمایند. جلسات متشکله لژی که آقای هویدا، نخست وزیر، عضویت آن را دارا می باشد، در منزل مشارالیه و یا منزل آقای جواد منصور تشکیل می گردد. (سند ساواک- ۱۳۴۷/۷/۱۸)
و در سند دیگر ساواک، مورخ ۱۳۵۱/۷/۱۷، چنین می خوانیم:
برای احداث ساختمان فراماسونری در اطراف شهریار تهران، مبلغ ۹ میلیون تومان هزینه برآورد شده که از آن مبلغ، ۴میلیون تومان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر اعطا و ۲میلیون تومان آقای امیرعباس هویدا، نخست وزیر، داده اند و ۵۰۰ هزار تومان نیز مرحوم جمشید یگانگی پرداخت نموده بودند. هنگامی که آقای شریف امامی موضوع را به عرض شاهنشاه می رساند، می فرمایند: همة اعضاء پولدارند و بایستی کمک کنند. لذا، کمیسیونی با شرکت آقایان علی مرندی و مصطفی تجدد و کاظم کورس و عباسقلی گلشائیان و چند نفر دیگر جهت جمع آوری بقیة پول تشکیل یافته است.
 27 اکتبر 2006 – 5 آبان  1385

تهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)

اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی (در حاشیه ایران تریبونال)- گفتگو با یاسمین میظر

مجید خوشدل

رسانه BBC (انگلیسی) در اخبار شامگاهی خود در پنجم نوامبر سال جاری مصاحبه ای پخش می کند با فردی که مدعی ست بیش از سه دهه پیش مورد سوء استفاده و آزار جنسی قرار گرفته است. در این مصاحبه نامی از فرد یا افرادی برده نمی شود. اما ویراستاری این گفتگو چون با استاندارهای رسانه ای مطابقت نداشته است، انگشت اتهام به سوی فرد بی گناهی نشانه می رود.
از ششم نوامبر زلزله ای مهیب این بنگاه خبررسانی را طوری به لرزه در می آورد که «جان سیمسون» کارکشته، از آن به عنوان بزرگترین بحران BBC یاد می کند. پنج روز طوفان انتقاد شلاق اش را بر اندام BBC فرود می آورد و بخشی از روزنامه نگاران شاغل در این رسانه نیز بیکار نمی ننشینند (درس و تجربه ای بی نظیر برای روزنامه نگاران BBC  فارسی)، تا اینکه در دهم نوامبر جورج انتویسل، مدیرکل این رسانه پس از پنجاه و چهار روز تصدی این مسئولیت مجبور به استعفاء می شود. هفته ای بعد از این «پاکسازی»، ویراستار بخش «اخبار شب» و معاون او نیز از کار برکنار می شوند. بی تردید پس لرزه های این زمین لرزه قربانیان دیگری را از BBC خواهد گرفت.
و این حکایت رسانه ای ست که شاید سه چهارم فعالان سیاسی و اجتماعی نسل اول پناهندگان ایرانی به آن «نقد» داشته اند (هر چند که چهار پنجم آنها خود را به آب و آتش زده و می زنند، تا بخش فارسی این رسانه گوشه چشمی به آنان نشان دهند)، در صورتی که طیفی از کنشگران سیاسی و اجتماعی این نسل تهمت و اتهام را از فرط تکرار در جامعه ایرانی مقیم خارج عادی و نهادینه کرده است.
*    *    *
در جامعه ای که اتهام زنی در آن به امر رایج و قابل قبولی تبدیل شده باشد، فعالیت روشنگرانه رسانه ای در آن کاری سخت و تا حدودی غیرممکن است. بیاد می آورم، پس از هفته ها تلاش شبانه روزی برای شناسایی یکی از هسته های مرتبط به حکومت اسلامی ایران در لندن- انگلستان، فرد فاسدی که سالها در زمره مخالفان حکومت ایران بود و در خیزش اعتراضی 88 در میان معترضان ایرانی در مقابل سفارت رژیم ایران خبرگیری (جاسوسی) می کرد، با وقاحت تمام و لحنی حق به جانب اظهار داشت: ای آقا، شما هم که عین دیگران همه را جاسوس می دانی!!
 
و حالا حکایت اتهام زنی های سریالی- ایمانی به «ایران تریبونال» است. اتهاماتی که هدف آنها نه اصلاح ایران تریبونال از ناروشنی ها و ناراستی ها، و هدایت اش به یک جریان سالم و شفاف، که انهدام آن است.
یاسمین میظر، یکی از مخالفان و منتقدین ایران تریبونال به پرسش های من پاسخ می دهد. این گفتگوی تلفنی بر روی نوار ضبط شده است.
 
 
* یاسمین میظر، خوش آمدید به این گفتگو.
- مرسی، تشکز از شما.
 
* این توضیح را بدهم که شرکت شما در این گفتگو از منظر یکی از مخالفان «ایران تریبونال» است. در ضمن شما با کمپین ضدجنگ موسوم به hopi ( Hands off the people of Iran ) فعالیت می کنید.
بیاییم با hopi بیشتر آشنا شویم. ظاهراً جمع شما در مخالفت با موضع گیری ها و سیاستهای «ائتلاف کمپین ضد جنگ در بریتانیا» تشکیل شده بود و وجه ممیزه اش با آن ائتلاف، مخالفت توأمان اش با حکومت اسلامی ایران و نیز حمله نظامی به ایران بوده. لطفاً اطلاعات مرا تصحیح کنید.
- کاملاً درست است. و این همچنان اصل اول فعالیت ماست. مخالفت ما با بقیه جریاناتی که ضد جنگ هستند، بر این استوار است که ما ضد ج . اسلامی هستیم و خواهان سرنگونی ج . اسلامی.
 
* کمپین شما از آغاز تأسیس تا همین اواخر با پلاتفرم « نه به ج . اسلامی، نه به جنگ» خودش را معرفی می کرد. چرا این شعار استراتژیک جای خودش را به پلاتفرم « نه به جنگ امپریالیستی، نه به حکومت دینی» داد؟
- من فکر نمی کنم چنین تغییری شده باشد. اگر چنین تغییری بوده، بدون آگاهی من بوده؛ یا حداقل من آشنایی با آن ندارم. ما تغییری در شعارمان نداده ایم. شاید مواردی بوده که رفقای انگلیسی ما ترجیح بدهند شعار «نه به جنگ» را قبل از «نه به ج . اسلامی» بگویند. آن هم به این دلیل است که آنها فکر می کنند در بریتانیا مسئله اولی که باید به آن اشاره کنند، «نه به جنگ» است، چون با دولت بریتانیا روبرو هستند...
 
* احتمالاً با پرسش ام ارتباط نگرفتید. در آخرین جلسه شما که شرکت کردم، پلاتفرم دیگری را دیدیم. در جلسه ای که در محل «اتحادیه دانشجویان لندن»- ULO داشتید، نام «جمهوری اسلامی» از شعارتان حذف شده بود و جایگزین اش این شعار شده بود: «نه به جنگ، نه به حکومت دینی».
- ببینید، در شعار انگلیسی همیشه عبارتی که انگلیسی ها از آن استفاده می کرده اند، «نه به حکومت دینی» بوده، که درست می گویید. ولی در شعار فارسی ما همیشه گفته ایم «نه به ج . اسلامی »، و هنوز هم این شعار را می دهیم.
 
* ظاهراً باید توضیح تان را به عنوان یکی از مسئولین hopi بپذیرم. ولی در اظهار نظرتان یک تناقض هست. و آن اینکه در شعار فارسی تان نام حکومت اسلامی ایران را به عنوان یک نظام سیاسی معین می آورید، اما در شعار انگلیسی آن اسم خاص حذف می شود.
- فقط و فقط از نظر زیبا کردن شعار در بَنِر [تابلو یا پرچم] است. در همه اطلاعیه های سیاسی ما، هم به فارسی و هم به انگلیسی، مخالفت با ج . اسلامی مشخص است. چنین چیزی که می گویید، آگاهانه صورت نگرفته. اگر جایی این ترکیب اشتباه بوده، من سپاسگزارم از اینکه شما این را یادآوری کردید.
 
* از زمان تشکیل hopi مستقیماً یا از طریق منابع تان جمع تان را دنبال کرده ام. در نشست اولیه تان در منطقه Euston لندن [یکی از مناطق مرکزی لندن- انگلستان] که انتخاباتی هم برگزار شد، حدود 120 نفر حضور داشتند. یا جلسه دیگرتان در منطقه Soho لندن [یکی دیگر از مناطق مرکزی لندن] که جلسه خوبی بود، با یک افت جمعیتی سی درصدی روبرو بودیم. این مسئله همین طور ادامه داشته تا آخرین جلسه تان در ULO که تعداد شرکت کنندگان در آن قریب به سی و پنج نفر بود.
آیا دور شدن نیروهای سیاسی از جمع تان در ارتباط با پرسش قبلی ام هست؛ یعنی حذف نام «جمهوری اسلامی» از شعارتان، یا اینکه عوامل دیگری در آن دخالت داشته؟
- جلسه هایی که به آن اشاره می کنید، نوعاً متفاوت اند. جلسه آخری که به آن اشاره می کنید، سمیناری دو روزه بود برای آشنایی دادن فعالین hopi به مسائل ایران؛ با مبارزات کارگری ایران آشنا شوند و نیز بحثی بود که با سرکوبهای ج . اسلامی آشنا شوند. و این جلسه به نوعی درونی بود و...
 
* اگر این جلسه درونی بود، پس تمام فعالان کمپین باید در آن شرکت می کردند.
- خیلی از فعالان hopi در شمال بریتانیا هستند و اجباری برای شرکت در همه جلسات ندارند. اما جلسه ای که در Soho داشتیم و شما به آن اشاره می کنید، جلسه ای برای کسب کمک مالی بود. و جلسه دو روزه ای که به آن اشاره کردید، برای این بود که شرکت کنندگان اطلاعات دقیق تری از ایران کسب کنند. که من فکر می کنم در دو روز تعداد شرکت کنندگان بین پنجاه تا شصت نفر می شد.
 
* اما تمام شرکت کنندگان [در آن جلسه دو روزه] به استثناء یک نفر شامل کسانی می شدند که از آغاز با hopi همراه بودند و من چهره جدیدی در آن ندیدم...
- درست می گویید...
 
* در چند روز گذشته با تعدادی از کسانی که به فعالیت شان از جمع شما خاتمه داده اند، گفتگوی تلفنی داشتم. البته اغلب آنها این شهامت اخلاقی را نداشتند که در غالب یک گفتگوی ضبط شده به پرسش های من جواب بدهند و اظهارنظرهای آنها «خارج از نوار» بود.
لطفاً به این پرسش مشخص جواب بدهید: آیا شما اصولاً منکرید که طیفی از فعالان سیاسی از جمع تان جدا شده اند؟
- فعالان سیاسی؟
 
* کسانی که در گذشته در جمع تان بودند؟
- کسانی بوده اند که از جمع ما جدا شده اند. ولی من آنها را فعال سیاسی hopi نمی دانم. فعالان سیاسی جمع ما افراد مشخصی هستند در بین نیروهای ایرانی، و آنها هستند. اگر اشاره ای دارید به کسانی که مثلاً در یک یا دو جلسه hopi شرکت کرده اند، بله درست است. بعضی از آنها مدتی است که نیستند...
 
* اما برخی از این افراد در انتخابات شرکت کرده بودند و رأی آورده بودند.
- آنها را ما بعد از آن جلسه دیگر ندیدیم و دیگر فعالیتی نکردند. و هیچ موقع هم استعفاء ندادند. حداقل یک نفر از آنها یکبار در یکی از جلسات ما شرکت کرد. ولی از سال 2008 ما این افراد را ندیده ایم.
 
* بگذارید پاسخ کنکرتی از شما بگیرم: شرکت و جدایی همین افراد را ناشی از چه عواملی می بینید؛ حدس تان چی هست؟
- حدس من این است که موضع گیری آنها نسبت به ج . اسلامی فرق کرده. به این معنی که ارزیابی شان این است که از هر کسی می شود برای سرنگونی ج . اسلامی کمک گرفت و...
 
* اتفاقاً افرادی که من با آنها حرف زدم، ادعای متفاوتی داشتند. مثلاً می گویند موضع سیاسی شما نسبت به حکومت اسلامی خیلی نزدیک شده به مواضع SWP [حزب کارگران سوسیالیست] یا موضع سیاسی «حزب کمونیست بریتانیا».
- اصلاً چنین چیزی نیست. مثلاً اگر شما به موضع گیری های « ائتلاف ضد جنگ» در بریتانیا نسبت به ما نگاه کنید، می بینید که موضع گیری های ما خیلی حادتر شده در این رابطه. من شما را اشاره می دهم به نواری که موجود است که من در فوریه امسال در منچستر برای کسانی که مدافع ائتلاف ضد جنگ بودند، صحبت کردم. در آن سخنرانی توضیح دادم که اگر شما می گویید که طرح شعار ضد ج . اسلامی در خیابانهای لندن جای اش نیست (که این نظر آن ائتلاف است) چنین چیزی را ما ضدیت با اصول اولیه همبستگی بین المللی می بینیم و آنرا نمی پذیریم.
 
* به دلیل محدود بودن زمان مصاحبه مجبورم این موضوع را همین جا درز بگیرم. پوشه اصلی این مصاحبه را باز می کنم: در تاریخ پنجم نوامبر امسال پست الکترونیکی ای از کمپین hopi به دست ام رسید که در آن اطلاعیه اتهامات متعددی را متوجه «ایران تریبونال» کرده بود. البته چون این متن به زبان انگلیسی نوشته شده بود، موارد اتهامی به ایران تریبونال تا حدودی تعدیل شده بود نسبت به متن های فارسی. اولین اتهام تان به ایران تریبونال، اتهام مالی ست.
شما یاسمین میظر و تعداد معینی از فعالان سیاسی (اغلب از یک گرایش معین) از همان آغاز اعلام کرده اید که ایران تریبونال برای برگزاری دادگاه از نهادها و دولت های امپریالیستی کمک مالی گرفته. لطفاً اسناد و مدارک خودتان را در این مورد به من ارائه دهید.
- صحبت ما چیز دیگری بوده. صحبت ما این بود: کسانی در ایران تریبونال مسئول اند که آنها خودشان می گویند (ما نمی گوییم) که با سازمانهای مشخصی کار می کنند؛ اسم آن نهادها در سایتها هست. مثلاً «مرکز اسناد حقوق بشر ایران»، جایی که [پیام] «اخوان» در آن هست. یا «بنیاد برومند» که به او نزدیک است و همکار اوست. این بنیاد در سایت خودش اعلام می کند که از National Endowment for Democracy پول می گیرد. البته این بنیاد مجبور است این را اعلام کند، چون قانون National Endowment for Democracy است. یا مرکز اسناد حقوق بشر ایران در سال 2009 به کنگره آمریکا شکایت کرده که چرا بودجه ما را کم کرده اید، و این نامه اش هست. این اتهام هایی ست که ما می زنیم. ما نمی گوییم که این آدمها...
 
* من حداقل دوازده مقاله دارم که در این مقالات از روزهای اول شکل گیری ایران تریبونال به این جمع اتهامات مالی زده شده، با این مضمون که این جمع برای انجام پروژه شان از نهادها و دولتهای امپریالیستی کمک مالی گرفته اند.
شما در این گفتگو ادعایی در مورد یک فرد یا یک نهاد معین دارید که درستی یا نادرستی آن برای من محرز نیست. اما همزمان این فرد و نهاد را به کلیت یک جمع بزرگ تعمیم می دهید؛ جمعی که از گرایش های سیاسی متفاوتی است.
پرسش فرموله شده من: شما در چند نوبت (از مدتها قبل) مدعی شده اید که «ایران تریبونال» از نهادها و دولتهای امپریالیستی کمک مالی دریافت کرده. لطفاً مدارک خودتان را در این زمینه در اختیار من قرار دهید و ...
- من این را نگفتم...
 
* و لطفاً استدلال ها و بحث های سیاسی تان را با من در میان نگذارید، بلکه اسنادتان را به من ارائه بدهید.
- اسناد در سایتهایی که اشاره کردم وجود دارد. مدارک و ترجمه هایی که جمع شده برای این دادگاه. البته سازمانها و نیروهای دیگری که به درستی می گویید، بری هستند از این اتهام. اینجا مسئله یک یا دو نفر نیست. وقتی شاکی و دادستان یک دادگاه چنین وابستگی ای دارد، این وابستگی تأثیر می گذارد بر روند کار دادگاه. البته که من اعتقاد دارم، بسیاری از فعالیتهایی که شده، از کمکهای مالی جمع شده نبوده. رفقایی که جدا شده اند، دوستانی که حسابها را دنبال کرده اند، ثابت می کنند که چنین چیزی نبوده؛ امکانات مالی ای که توسط این دوستان جمع آوری شده، در حدی نبوده که بتواند کارهایی که صورت گرفته را انجام دهد. البته من مخالف این نیستم که کسی کارهای بزرگ بکند، ولی ترجیح می دهم این کارها بری باشد از کمکهایی که ادامه اش به یک بحث سیاسی می رسد.
 
* با همین توضیحی که دادید، لطفاً پاسخ کنکرت به من بدهید: آیا اتهاماتی که از روز تشکیل ایران تریبونال؛ از سوی شما و تعدادی از فعالان سیاسی در رابطه با وابستگی های مالی و دریافت کمکهای مالی ایران به تریبونال وارد کرده اید را تکذیب می کنید؛ آیا معتقدید آنها کمک مالی دریافت نکرده اند؟ یا اینکه همچنان بر ادعای خودتان اصرار دارید؟ در این صورت لطفاً اسناد آنرا در اختیار من قرار بدهید.
- من بر ادعای خودم پافشاری می کنم. ولی تأکید دارم که این ادعای خود آنهاست. اگر ما اشتباه می کنیم، آنرا از سایتهای خودشان بردارند. اطلاعیه ای که به کنگره امریکا شکایت کرده اند که چرا به ما کمک نکرده اید.
 
* شما مدعی هستی که فرد یا نهادی از جای معینی پول دریافت کرده. این کمک مالی که به قول شما دریافت شده، آیا می گویید که در ایران تریبونال هزینه شده؟ اگر پاسخ تان مثبت است، سند و مدرک تان را به من نشان بدهید.
- سند و مدرک حرفی ست که خودِ اینها می زنند. هشتاد نفر [در دادگاه] شهادت دادند که شهادت این هشتاد نفر ترجمه شده. کارهای ترجمه و تحقیقی با مرکز اسناد حقوق بشر ایران بوده. وقتی چنین رابطه هایی هست، طبیعی ست. خود آنها این را می گویند، ما نمی گوییم.
 
* من مجبورم پرسش ام را هی تکرار و بازتکرار کنم تا اینکه پاسخ مستند از شما بگیرم. شما یک فرد یا نهاد معین را در مرکز گذاشته اید و آنرا تعمیم می دهید به یک جمع بزرگ. با این ادعای شما سنگ روی سنگ بند نمی شود. با منطق خودتان مثالی می زنم تا ببینید این نگرش می تواند تا کجاها برود: بنا به تجربه ام حداقل نیمی از کسانی که با «اتحاد چپ کارگری» فعالیت می کردند و برخی از آنها از دوستان شما بودند، به ایران می روند و نظر مساعدی نسبت به حکومت ایران دارند. توجه داشته باشید که برخی از آنها از افراد رده بالای یک تشکیلات چپ سرنگونی طلب بودند.
آیا ما می توانیم این ادعای غیرانسانی را داشته باشیم که پروژه اتحاد چپ کارکری یک پروژه پرو رژیم بوده که توسط نهادهای اطلاعاتی- امنیتی ایران راه اندازی شده؟
- اگر مسئول کنونی اتحاد چپ چنین کاری می کرد، البته که می توانستیم بگوییم...
 
* این افراد در دوره هایی در اتحاد چپ مسئولیت داشتند. همانطور که گفتم برخی از آنها از افراد رده بالای تشکیلات سیاسی بودند.
- این فرق می کند. ما الان صحبت از کسی می کنیم که دادستان این دادگاه است، و کلیه کسانی که در پیرامون این دادگاه آورده شده اند را آن فرد آورده. اما جریانهای سیاسی ای که شروع به این کار کردند، بسیار بری هستند از این اتهام. ولی اشتباه آنها از دید من این است که هژمونی خودشان را؛ هژمونی اتحادی که اتحاد به جا و درستی بوده را داده اند به دست جریانی غیرچپ. جریانی که وابستگی دارد، و همین آدم است که تعیین کننده بوده. شما از «کمیته نروژ» بپرسید که چه کسی تصمیم گیر بوده در رابطه با اینکه موریس کاپیتورن را به ایران تریبونال بیاورند. شما از کسانی که از ایران تریبونال جدا شده اند بپرسید، چه کسانی تصمیم گرفتند «سِر جفری نایس» از اعضاء حزب محافظه کار بریتانیا یکی از قضات باشد. این نیروها می گویند، ما که در این باره تصمیم نگرفته ایم؛ ما همیشه تأکید داشتیم باید همیشه شعار ضدامپریالیستی داد...
 
* من در پیوند با اتهامات مالی از شما سوأل می کنم و اسنادتان را می خواهم، اما شما متأسفانه دارید «بحث سیاسی» تان را با من در میان می گذارید. در رابطه با اتهامات مالی که شما به ایران تریبونال زده اید، لطفاً اسنادتان را با من در میان بگذارید.
- من همچنان تأکید می کنم که گرفتن جایی مثل کاخی که در «هیگ» بوده؛ سفر موریس کاپیتورن به انگلستان، و خرج های دیگری که صورت گرفته، با کمک مالی و زحمتهای فراوانی که فعالین تریبونال انجام داده اند، خوانایی ندارد. این تفاوت بودجه را نمی شود جواب ساده ای به اش داد. این تفاوت بودجه یک تفاوت جزئی نیست...
 
* اما شما از ایران تریبونال پرسش نکردید و نمی کنید، بلکه دارید اتهام می زنید. من به عنوان یک فعال رسانه ای در چند مصاحبه پرسش هایم را با تعدادی از فعالان ایران تریبونال در میان گذاشتم و به بخشی از پرسش هایم هم پاسخ قانع کننده داده نشده. همانطور که گفتم شما پرسش نمی کنید، بلکه اتهام می زنید.
- من اتهام نمی زنم. من می گویم کسی که در سایت خودش ادعا می کند از National Endowment for Democracy پول می گیرد، وقتی مرکز اسناد حقوق بشر ادعا می کند مبلغی از کنگره امریکا می گرفتند، من دیگر نباید توضیح بیشتری بدهم. من می گویم این ارتباط سلامت ایران تریبونال را به خطر انداخته است...
 
* اظهارنظر الان تان اظهازنظر تعدیل شده شما نسبت به ادعاهای گذشته تان نسبت به ایران تریبونال است. اما من بدون اینکه بخواهم این گفتگو را شخصی بکنم، واقعاً برای من تا حد زیادی باور کردنی نیست، فردی مثل شما که سالهاست در جامعه بریتانیا انتگره شده؛ فعالیت سیاسی متمرکز داشته؛ با تبعات حقوقی و قانونی اتهام زنی آشناست، چگونه می تواند اتهاماتی به یک جمع بزرگ وارد کند که در آن رابطه سند و مدرکی در اختیار نداشته باشد.
- این اتهامی نیست که من می زنم. خیلی کسان دیگر...
 
* اما من دارم با شما مصاحبه می کنم.
- بله، حتماً. اما من می گویم این چیزهایی نیست که فقط من گفته ام. کسی که این قضیه را دنبال کرده، به نتیجه مشابهی رسیده. مگر کسانی که بحث شان این است که این مسئله اشکالی ندارد.
 
* به قضات دادگاه اشاره کردید. آیا تمام قضات دادگاه گرایش راست داشتند و به قول شما از محافظه کاران بودند؟
- نه، همه اینطور نبودند و...
 
* پس چگونه این قضات همدیگر را در زیر یک سقف و برای یک کار مشترک تحمل کردند، اگر یکی از آنها وابستگی هایی که شما می گویید، داشته؛ خصوصاً قضاتی که گرایش چپ داشتند؟
- قضاتی که گرایش چپ داشتند؛ همانطور که می دانید یکی از آنها استعفا داد. این فرد از ما و دیگران سوألهایی کرد که ما و دیگران به آنها جواب دادیم، و ایشان به نتیجه خودش رسید. در موارد دیگر، قضاتی بودند که اطلاع کافی نداشتند و ما هم نرفتیم پی اینکه همه را دنبال کنیم. ولی این هم هست که شکل غالب قدرت در این دادگاه (به ادعای مسئولین این دادگاه) کسانی هستند که همدیگر را از «دادگاه یوگسلاوی» می شناسند...
 
* فکر نمی کنم بتوانید این ادعایتان را ثابت کنید که همه قضات ایران تریبونال تجربه شرکت در دادگاه یوگسلاوی را داشتند.
- همه شان نه. ولی اکثر قضات اصلی این همکاری را داشتند. و این تأکید قضات است که همکاری شان از آنجا شروع شده.
 
* پرسش های مربوط به اتهامات مالی را در چند ورژن مطرح کردم و شما پاسخ تان را دادید. اما محدود بودن وقت مصاحبه وبال گردن است، و به هر حال خوانندگان این گفتگو می توانند نسبت به پرسش و پاسخ ها خودشان فکر کنند.
پوشه دیگری را باز می کنم: در متنی که از طرف hopi به دست من رسیده بود، ادعا کرده اید: « مجاهدین  [سازمان مجاهدین خلق] به عنوان یک جریان طرفدار جنگ از نزدیک با ایران تریبونال همکاری داشته».
ادعای خودتان را حداقل در این مورد مستند کنید.
- این از این جنبه نوشته شده؛ البته از طرف مسئولین hopi ، که حداقل [ایرج] مصداقی، که یکی از سخنگویان ایران تریبونال است، در چند برنامه رادیویی مختلف به عنوان سخنگوی غیررسمی سازمان مجاهدین شرکت...
 
* ایشان مدعی شده که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده.
- من تعجب می کنم، هر رسانه ای که بخواهد با مجاهدین مصاحبه کند، ایشان جوابگو می شوند به عنوان فعال حقوق بشر. تا چند هفته پیش طبیعی بود که ایشان نتواند در یک رسانه به عنوان عضو سازمان مجاهدین شرکت کند؛ در شرایطی که این سازمان یک جریان تروریستی از طرف امریکا اعلام شده بود. در نتیجه اینکه ایشان هویت اش را علنی نمی کند (من عضویت ایشان را در مجاهدین نمی دانم) اما نزدیکی اش به مجاهدین را علنی نمی کند، قابل درک است. اما صحبتها...
 
* آخرین مصاحبه ام با ایرج مصداقی بوده که شما احتمالاً آن را خوانده اید که در این مصاحبه شرکت کرده اید...
- بله، خوانده ام.
 
* ایشان در طول ده سال گذشته بارها مدعی شده که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده. در آن مصاحبه هم این ادعا را تکرار کرد. به نظرتان ایشان باید چه کار کند که شما ادعایش را باور کنید؟ به این سازمان توهین کند؛ مثل خیلی ها که از جریان های سیاسی مختلف جدا شدند؟
- نه، بهتر این بود که مسئله حمله به نظامیان امریکایی [در زمان شاه] را به مارکسیست- لنینیست های سازمان مجاهدین خلق نسبت ...
 
* خیلی دل ام می خواهد راجع به این موضوع یک پوشه جداگانه باز کنم تا با روشن شدن ابعاد آن، حداقل از جنبه های شعاری- تبلیغی این موضوع جلوگیری کنم. اما از شما می خواهم خواهش کنم، به عنوان فردی که فعالیت سیاسی متمرکز داشته اید، پوشه در پوشه باز نکنید. در ضمن تمام این موارد اتهامات شما نسبت به فردی ست که اینجا حضور ندارد.
- این موضوع را ایشان نوشته.
 
* نکته من در این مصاحبه این است. فردی در طول ده سال گذشته بارها مدعی شده که از یک سازمان سیاسی جدا شده. شما می گویید او دروغ می گوید؟
- من نمی گویم او دروغ می گوید. من می گویم ایشان مواضعی که دارد، بسیار نزدیک به مجاهدین است. در همه صحبتهایی که کرده، در دفاع از مجاهدین صحبت کرده. من نمی گویم ایشان به مجاهدین فحش بدهد. ولی در دو مصاحبه ای که من دیدم، ایشان در تمام صحبت شان یک کلمه در نقد مجاهدین صحبت نکرد. اگر مجاهدین وکیلی می خواست برای این مصاحبه در BBC انتخاب کند، نمی توانست وکیل بهتری از ایشان انتخاب کند. ولی کسانی که در ایران تریبونال بوده اند و از آن جدا شده اند، تأکید بر این دارند که عدم نام بردن از سوسیالیستها و کمونیست ها، غالب شدن مسئله «فروغ جاویدان» در دادگاه اول ایران تریبونال...
 
* آیا شما خودتان از نزدیک این دادگاه را دنبال کرده اید یا از روی نقل قولهای «دیگران» دارید اظهارنظر می کنید؟ من به جز یک روز، در جلسات دادگاه اول به عنوان یک فعال رسانه ای شرکت داشتم. پرسش ام: آیا شما از نزدیک این دادگاه را دنبال کردید؟
-  نه من در دادگاه نبودم. ولی کسانی که در دادگاه بودند و بعد با آن همراه نشدند، این حرف را زدند...
 
* یعنی فردی با سی سال سابقه فعالیت سیاسی، نقل قولها می شود موارد استدلالی اش؟
- این موارد از طرف رفقایی ست که من سالهاست می شناسم شان، که بعداً با این جمع همراه نشدند.
 
* به موضوعی که اشاره می کنید، در بخش دیگری دوباره می پردازم. این هم گوشه ای از روایت یک فعال رسانه ای: در دادگاه اول ایران تریبونال حدود سی زندانی سیاسی سابق به عنوان شاهد در دادگاه شرکت کردند که در گذشته با سازمان مجاهدین خلق فعالیت می کردند. پنجاه شاهد دیگر از گرایش های دیگر؛ اکثراً از گرایش های چپ بودند. آن سی شاهد از گذشته های دور از این سازمان جدا شده اند. طبق اطلاعات من حتا یک شاهد در دادگاه حضور نداشت که از اعضاء و هواداران سازمان مجاهدین خلق بوده باشد.
پرسش ام: شما و دوستان تان در hopi با چه سند (و نه «استدلال سیاسی») اعلام کرده اید که سازمان مجاهدین از نزدیک با ایران تریبونال همکاری داشته است؟
- ما بر اساس شواهدی که می بینیم، و بر اساس صحبت کسانی که چپ بودند؛ در تریبونال بودند و الان جدا شده اند، این حرف را زدیم.
 
* (با خنده) بسیار خوب، با این اظهارنظرتان من دیگر پی گیر پرسش ام نمی شوم، چون پاسخ شما به اندازه کافی گویا هست!
اما اتهام دیگری که شما و دوستان تان در hopi متوجه ایران تریبونال کرده اید این بوده: «[در ایران تریبونال] از ورود تعداد زیادی جریان سیاسی و شاهد در دادگاه جلوگیری شده». لطفاً اسامی جریانهای سیاسی و شاهدینی که از ورودشان به دادگاه جلوگیری شده را نام ببرید. خواهش می کنم «استدلال سیاسی» تان را با من تقسیم نکنید.
- بعضی از این افراد مقالاتی نوشته اند. ولی از آنجا که به ما این حرف را زده اند؛ به ما اعتماد کرده اند، من نمی توانم وارد این صحبت شوم. ولی نمونه ای هست که کسی آماده پرواز بوده، و چون در جلسه ای جداگانه شعار ضد جنگ داده، به او گفته اند لازم نیست سفر کند.
 
* با این حساب می گویید کلیه شرکت کنندگان در دادگاه طرفدار جنگ بوده اند!! شما جای خودتان را با من پرسش کننده عوض کنید. آیا حرفی که در جواب پرسش ام می گویید، برای خودتان قابل قبول است؟
- نمونه های زیادی هست. اما کسانی که من می شناسم، از جمله چنین افرادی هستند.
 
* لطفاً پاسخ مشخص به من بدهید: از ورود کدام جریان های سیاسی و شاهدین در دادگاه ایران تریبونال جلوگیری شده؟
- اگر عبارت «جریان های سیاسی» در اطلاعیه hopi آمده، اشتباه است و باید تصحیح شود.
 
* بسیار خوب، در این مورد اشتباه کرده اید. اما در جایی دیگر نوشته اید: از ورود افراد به دادگاه جلوگیری شده. این افراد را نام ببرید.
- یک نمونه؛ یکی از هواداران سابق سازمان [فداییان] اقلیت...
 
* اسم ایشان چیست؟
- من اسم ایشان را نمی گویم. این فرد اگر می خواست، باید خودش این را می گفت. ولی در جاهای مختلفی گفته و نوشته. ولی تنها نمونه ایشان نیست.
 
* آیا با همین منطق و استدلال در بند دیگری نوشته اید که « صدای مخالفان در ایران تریبونال خاموش شده»؟ چه کسانی صدای شان خاموش شده؟
- شما فکر می کنید، این کسانی که در نروژ اطلاعیه دادند؛ فکر می کنید «مهرداد آهنگر» که اطلاعیه داده، چرا اطلاعیه داده؟ فکر می کنید کسان دیگری که با هدف دیگری به ایران تریبونال رفته بودند، و نتیجه ای که دیده اند، نتیجه ای نبوده که دنبال می کردند... اینها اهمیت ندارند؟
 
* این افراد معین احتمالاً انتقادی داشته اند و سپس از آن جدا شده اند. اما شما نوشته اید: صدای مخالفان در ایران تریبونال خاموش شده. چه کسانی قرار بوده در دادگاه به عنوان شاهد شرکت کنند، اما از ورود آنها جلوگیری شده؛ صدای چه کسانی خاموش شده؟
- یک نمونه دیگر هست. در دادگاه فردی از قرار معلوم هویت سیاسی اش را گفته، اما همه کسانی که در دادگاه بودند، می گویند که تنها فیلم این فرد از سری فیلمها خارج شده؛ چرا که سیاسی صحبت کرده. و آن قراردادی که قبل از شروع تریبونال گذاشته شده بوده که هویت سازمانی تان را نگویید، ایشان آنرا زیر پا گذاشته...
 
* تقریباً تمام شاهدان در دادگاه هویت سابق سیاسی و تشکیلاتی شان را در چند نوبت بیان کردند و هیچکس هم به آنها اعتراضی نکرد. گاهی بعضی از شاهدان می خواستند اظهارنظرهای حاشیه ای بکنند؛ کسانی که قبلاً با سازمانهای طیف چپ یا سازمان مجاهدین فعالیت می کردند، که به آنها تذکر داده شد، روی پرسشی که از آنها شده، اظهارنظر کنند. اما این اشاره شما چه ربطی به پرسش من دارد؟
- (مکث) من باز هم تکرار می کنم، کسانی بودند که در این دادگاه شرکت نکردند، برای اینکه در ثانیه و ساعت آخر به شان گفته شد، لازم نیست سفر کنید. و بودند کسانی که فیلمی از آنها گرفته شد، و این فیلم بعداً از صفحه ها خارج شد...
 
* و شما هم در این موارد هیچ اسمی نمی برید.
- من نمی توانم اسمی ببرم. این افراد اگر خودشان خواستند، می توانند اسم شان را بیاورند.
 
* چرا این افرادی که این ظلم در حق شان شده، تا کنون سکوت کرده اند؟
- سکوت نکرده اند. گفته اند اینجا و آنجا. ولی من اجازه ندارم اسم آنها را بیاورم.
 
* من فعالیتهای ایران تریبونال و حاشیه آن را به عنوان یک فعال رسانه ای دنبال کرده ام، اما به نمونه ای برنخورده ام که کسی مدعی شده باشد از ورود اش به دادگاه جلوگیری شده. اتفاقاً برای روشنگری خوب است نام این افراد برده شود. به هر حال انتخاب شما است.
با اینکه وقت مصاحبه مدتی ست تمام شده، مایل ام به نکته دیگری اشاره کنم که به عقیده من حائز اهمیت است. آیا جمع شما به عنوان یک «کمپین ضد جنگ» که هدف معین و متمرکزی دارد، باید روی تمام ترم ها، مقولات و موضوع های سیاسی و اجتماعی موضع گیری علنی کند؟
- نه چنین اعتقادی ندارم.
 
* پس با چه منطق و استدلالی در اطلاعیه hopi نوشته اید که ایران تریبونال «برعلیه تحریم های اقتصادی و جنگ اعلام موضع نکرده»؟ آن هم جمعی که محاکمه سمبولیک رهبران حکومت ایران را برای جنایت علیه بشریت در دستور کار خود قرار داده؟
- این مسئله فرق دارد.
 
* چه فرقی دارد؟
- مسئله جنگ و  مسئله ج . اسلامی، مسئله کلیدی مقطع کنونی تاریخ ماست. و بر این رابطه؛ اولاً ما به آنها نگفته ایم که چرا در این باره موضع نمی گیرید. ما گفتیم، همکاری hopi با شما مشروط به این قضیه است...
 
* این آخرین مورد اتهامی اطلاعیه hopi بر علیه ایران تریبونال است.
- البته. ولی [ایران تریبونال؟] از ما خواستند که همکاری کنیم؛ به ما گفتند کسانی که می شناسید را درگیر کنید (البته از طرف مسئولان بالا نبود و از طرف رفقا و دوستان محل بود) که ما گفتیم همکاری ما مشروط به این است که توازن این مبارزه توأمان حفظ شود. البته بعدها کسان دیگری این موضوع را شرط همکاری کردند.
 
* اشاره کردید مسئله جنگ و حمله نظامی به ایران مسئله مهمی است. اگر به خاطر داشته باشید شعار «حمله نظامی به ایران جدی است» از سال 1359 توسط حزب توده ایران و سازمان فداییان خلق- اکثریت در ایران مطرح شد و این شعار بر دیوارهای خیابانها نوشته شد، که البته هنوز حمله ای صورت نگرفته.
من نمی گویم احتمال این حمله منتفی است، ولی مسائل مهمتر دیگری نیز در مقابل نیروهای سیاسی و اجتماعی ما قرار دارد که نیروهای مزبور با منطق شما بایستی نسبت به همه آنها اعلام موضع کنند. مثلاً گروههای ملی، گروههای فعال در عرصه زنان، فعالان کارگری و الی آخر بایستی جزو منتقدین ایران تریبونال و یا کمپین شما باشند که چرا روی مسائل ملی، حق تعیین سرنوشت، ستم جنسی، سازمانیابی طبقه کارگر و امثالهم موضع گیری نکرده اند؟
پرسش ام: فکر نمی کنید، این تفکر و رویکرد که هدف اش یکسان سازی جامعه است، ریشه در تفکرات مذهبی و فرهنگ استبدادی دارد؟
- این درست. اما هیچکدام از آن نیروهایی که نام می برید، چنین ادعایی نداشته اند.
 
* من منطق شما را به پرسش می گیرم. یعنی اگر آن نیروها چنین ادعایی داشته باشند، با منطق شما خوانایی دارد و ایران تریبونال یا هر جریان دیگری باید روی تمام موضوع ها و مقوله ها موضع گیری کنند. و اگر موضع گیری نکنند، انتقاد به آنها وارد است.
- ببینید، مسئله ایران تریبونال چیز دیگری است. ایران تریبونال می گوید: ما یک جریان سیاسی نیستیم. در عین حال از دولت عربستان می خواهد که ناظر مسائل حقوقی در ج . اسلامی باشد. وقتی ما وارد موضوع قتل های سیاسی و قتل های زنجیره ای می شویم، مسئله سیاسی می شود. ما نمی توانیم خودمان را گول بزنیم که مسئله سیاسی نیست. وقتی مسئله سیاسی شد، طبیعی ست که کلیه وقایع سیاسی این دوره تأثیر مستقیمی بر آن واقعه می گذارد. و برای همین چه بخواهیم و چه نخواهیم، ما یک طرف این قضیه قرار می گیریم. ما نمی توانیم خودمان را از این مسئله جدا کنیم. اما در عین حال قطعنامه ای صادر کنیم که کشورهای اسلامی بیایند قتل های سیاسی را بررسی کنند.
 
* آیا این اظهارنظرتان با پرسشی که من با شما در میان گذاشتم، ارتباط دارد یا شما دوباره دارید بحث سیاسی تان را طرح می کنید؟!
- به نظر من بحث سیاسی همه اش به هم ارتباط دارد. اگر چنین چیزی نبود، ما وارد صحبت سیاسی نمی شدیم. البته که ارتباط دارد. وقتی دادستان یک دادگاه اطلاعیه ای که مشوق تحریم است را امضاء می کند، باید از او پرسید موضع شما راجع به تحریم چه هست.
 
* کارنامه فعالیتهای سیاسی مخالفان حکومت ایران جلو چشم ماست؛ مشخصاً کارنامه نیروهای طیف چپ. از 25 سال گذشته تا حال حاضر همین منطق و رویکرد؛ یعنی اعلام موضع با هدف یکسان سازی اجتماعات ضررات جبران ناپذیری به این جامعه وارد کرده. مثلاً، اگر خاطرتان باشد پلاتفرم اولیه «اتحاد چپ کارگری» یک پلاتفرم چهار ماده ای بود که بعد از اولین نشست به شش و بعداً به هشت بند افزایش پیدا کرد. هر فرد و محفل، هر موضوعی که برای اش مهم بود را می آورد و به جمع باقیمانده حقنه می کرد. در این جدالهای بی پایان، نیروها یکی پس از دیگری از آن جدا می شدند.
یا مثلاً همین اواخر، جمعی که برای فعالیت رسانه ای دور هم جمع شده بودند، جلسات شان یکسال به درازا کشید، آن هم با همین منطق، که تک تک  آنها باید روی همه موضوع ها و مقولات سیاسی اعلام موضع کنند، و البته به یک قرائت معین برسند.
پرسش ام: آیا وقت آن نرسیده که با کار متمرکز آشتی کنیم و به نقد ذهنیت های مذهبی مان بنشینیم؟
- من واردِ جزئیات اختلاف های سیاسی شدن برای ائتلاف را اشتباه می دانم. به نظر من از اشتباه های گذشته باید یاد بگیریم، چون هیچوقت به توافق نخواهیم رسید. ولی به نظر من موضوع تحریم ها یا موضوع جنگ در مقطع کنونی؛ از سال 2007 به بعد، و نه از سال 1359، موضوعی کناری و جزئی نیست. همانطور که سرنگونی ج . اسلامی مسئله ای جزئی نیست. همانطوری من در هر ائتلافی هیچگونه سازشی نمی کنم در مخالفت با تمام جناح های ج . اسلامی، و معتقدم نیروهای این ائتلاف باید از طیف سرنگونی طلبان باشند، مسئله تحریم و جنگ هم خط قرمزی ست که نمی توانم از آن بگذرم. اما مسائل دیگر را شما درست می گویید؛ زیاده روی است، اگر در اتحادها بخواهیم روی همه موضوع ها به توافق برسیم. ولی من امپریالیسم و ج . اسلامی را جزو پایه هایم می دانم.
 
* با همین منطق، همه گروهها و گروه بندی های سیاسی و اجتماعی اولویتهای مختلفی دارند و همه آنها هم اولویتهای خودشان را مهم می دانند و آنها را تعمیم می دهند به همه گروهها و گروه بندی های سیاسی و اجتماعی؛ به جمع شما، به ایران تریبونال و به دیگران. نکته من این بود که این رویکرد مذهبی تلفات جبران ناپذیری در بین فعالان سیاسی ایرانی؛ به طور مشخص در میان طیف چپ در 25 سال گذشته داشته. این را نباید فراموش کرد.
یاسمین میظر یکبار دیگر از شرکت شما در این گفتگو تشکر می کنم.
- خیلی متشکرم.
*    *    *
تاریخ انجام مصاحبه: 12 نوامبر 2012
تاریخ انتشار مصاحبه: 16 نوامبر 2012
*    *    *
اطلاعیه هوپی در پیوند با ایران تریبونال
The 7 key arguments against the “Iran Tribunal”
 
1. Payam Akhavan (chair and spokesperson of the tribunal’s steering committee) has links to organisations that have accepted large amounts of money from the US government
2. The tribunal refuses to take a stand against war and sanctions on Iran
3. Mainstream lawyers and politicians like Sir Geoffrey Nice, John Cooper QC and Maurice Copithorne ideologically support the tribunal
4. The pro-war Mujahedeen is closely involved with the tribunal
5. Many organisations and witnesses have withdrawn
6. Critical voices have been silenced
7. Conclusion: The tribunal has become part of the campaign to legitimise war and sanctions to enforce pro-western ‘regime change from above’
منبع: پژواک ایران