نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

۵۰ میلیون دلار ناقابل برای اورانیوم حسن داعی




جمهوری اسلامی بار دیگر کیسه را شل کرد و   ۵۰  میلیون دلار از سرمایه های کشور را به کشور کوچکی در آفریقا بنام مالاوی بخشید تا از این رهگذر به معادن اورانیوم این کشور دسترسی پیدا کند. (1)
مالاوی که در جنوب شرقی آفریقاست یکی از مخوف ترین دیکتاتوری های قاره سیاه است. البته این اولین بار نیست که رژیم ایران برای دست یابی به اورانیوم با حکومت های مشابه خویش بدینگونه سخاوتمندانه برخورد میکند و با حراج سرمایه های کشور در جستجوی دستیابی هرچه سریعتر به مواد لازم برای رسیدن به سلاح هسته ای است. از سال 2005 تاکنون، رژیم حاکم بر کشورمان هدایای هنگفتی که هنوز از میزان آن اطلاعی در دست نیست به زیمبابوه و دیکتاتور آن رابرت موگابه بخشیده است که شامل پول نقد، نقت مجانی، ماشین آلات و مواد غذائی میشود. (2)
بذل و بخشش های رژیم و حراج سرمایه های کشور توببخ نامه ای است برای آنان که طی چند سال گذشته تحت نام وطن پرستی یا صلح طلبی به دفاع از برنامه هسته ای حکومت برخاسته و آنرا برنامه ای برای کسب انرژی و تآمین برق کشور دانسته اند.
مسئولان رژیم در پاسخ به این سوال ابتدائی که چرا با اینهمه ذخائر طبیعی بدنبال انرژی هسته ای است همواره گفته اند که بدنبال جایگزینی برای نفت و گاز در دهها سال بعد میباشند یعنی زمانیکه این ذخائر پایان یافته اند. غرب نیز در پاسخ پیشنهاد داد که ایران از غنی سازی اورانیوم که میتواند برای سلاح هسته ای استفاده شود دست بکشد و آمریکا و اروپا نیز به ایران هم نیروگاه و هم اروانیوم لازم را تحویل خواهند داد.
اما رژیم ایران اصرار میکند که هدفش از غنی سازی اورانیوم "حفظ استقلال کشور" است چون اگر برای این امر به خارج وابسته باشد، سرنوشت خود را بدست دیگران داده است. حال با تلاش رژیم برای دستیابی به اورانیوم در گوشه و کنار آفریقا معلوم میشود که اصولا ایران دارای ذخائر کافی اورانیوم نیست و از همین الان نیز برای واردات آن وابسته به این یا آن کشور است.
کدام عقل سالمی باور میکند که رژیمی اینهمه تحریم و سختی را تحمل کند، تمام اقتصاد کشور را به ورشکستگی بکشاند، صنعت نفت و گاز را برای همیشه بخطر اندازد، سرمایه های چند نسل را نابود کند، پیشنهاد نیروگاه و اورانیوم غنی شده را رد کند، و اینهمه فقط برای حفظ استقلال آنهم به قیمت التماس و باج دهی به دیکتاتور های ریز و درشت آفریقا باشد.
این سوالی است که صلح طلبان قلابی (یا ساده لوح) وطنی یا آمریکائی باید در خلوت خویش به آن پاسخ گویند. البته آنان که مزدبگیر و دلال حکومتند از پاسخگوئی به این سوال معافند زیرا عذرشان از قبل پذیرفته شده است.

پانویس ها:
1- روزنامه فارسی
روزنامه رسمی مالاوی
2- نگاه کنید به این مقاله
و همچنین این گزارش در مورد بخشش های بی حساب به زیمبابوه

دست و پا زدن بلوطها در میان شعله ها/ اطفا حریق با دبه و بطری آب!

دست و پا زدن بلوطها در میان شعله ها/ اطفا حریق با دبه و بطری آب!
خرم آباد - خبرگزاری مهر: در حالی بلوطهای زاگرس 48 ساعت است که در میان آتش و دود دست و پا می زنند که عملیات اطفا حریق به وسیله دبه های آب و بطری آب معدنی ادامه دارد.
به گزارش خبرنگار مهر، عملیات اطفا حریق در کوههای صعب العبور پلدختر در حالی با مشارکت فعال نیروهای هلال احمر پیگیری می شود که به دلیل وضعیت و شرایط توپوگرافی منطقه همچنان عملیات به کندی پیش می رود.
این در حالی است که بالگرد اعزامی از کرمانشاه یک بالگرد نفربر است که اقدام به هلی برد نیروها به محل کوههای صعب العبور پلدختر می کند و تیم های امدادی برای رسیدن به محل آتش باید چند کیلومتری به همراه دبه ها و بطریهای آب پیاده روی کنند.
کوهپیمایی نیروها برای رسیدن به محل آتش سوزی
با این اوصاف کوهپیمایی تا رسیدن به محل حادثه خود توان نیروهای امدادی را می گیرد به طوریکه عکاس خبرگزاری مهر که برای گرفتن تصویر از صحنه های آتش سوزی در ارتفاعات شهرستان پلدختر حضور یافته بود از نیمه راه بازگشت.
مطابق اظهارات کارشناسان 75 درصد مساحت لرستان را ناهمواری ها تشکیل می دهد که این امر ضرورت وجود بالگرد مخصوص اطفا حریق در این استان را انکار ناپذیر می کند.
تجربه آتش سوزی جنگلها و مراتع شهرستان پلدختر که می رود به فاجعه ای برای جنگلهای زاگرس تبدیل شود نمونه ای از ضعف امکانات و تجهیزات مقابله با اطفاء حریق در استان لرستان است که گویا با وجود هشدارهای رسانه ها به ویژه خبرگزاری مهر تاکنون مورد توجه قرار نگرفته بود.
در حالی آتش سوزی در جنگلها و مراتع پلدختر به ساعت پنجاهم خود نزدیک می شود که از دست رفتن بیش از 500 هکتار جنگل و مرتع که تبعات زیادی برای گونه های جانوری منطقه دارد می تواند خسارت غیرقابل جبرانی برای طبیعت این استان باشد.
تلاش طاقت فرسای نیروهای امدادی در گرمای 55 درجه
آنچه که باید مورد تقدیر قرار گیرد فعالیت طاقت فرسای نیروهای هلال احمر، منابع طبیعی، ستاد حوادث، بسیج و محیط زیست در شرایطی است که دمای هوا در شهرستان پلدختر به عدد 55 درجه نزدیک می شود ولی آیا در همه کشورهای دنیا عملیات اطفاء حریق با این وضعیت و تنها با اتکا به نیروی انسانی صورت می گیرد؟
بارها در رسانه های مختلف شاهد آتش سوزی های گسترده ای در کشورهای مختلف اروپایی و حتی آسیایی بوده ایم که در آنها هیچ خبری از اطفاء حریق با دبه و بطری آب معدنی نیست ولی در منحصر به فرد ترین ذخیره گاه زاگرس به عنوان قلب تپنده ایران عملیات اطفا حریق با کمترین تجهیزات و فقط با از خودگذشتگی و ایثار نیروهای امدادی صورت می گیرد.
در حالی عملیات امدادی در گرمای 55 درجه در پلدختر پیگیری می شود که بسیاری از نیروهای امدادی با زبان روزه در ارتفاعات "مهله کوه" حضور یافته اند و کیلومترها پیاده روی را به جان خریده اند تا بخشی از این میراث طبیعی را حفظ کنند ولی آیا در استانی که بارها شاهد آتش سوزی در ارتفاعات بوده است باید همچنان با چالش نبود بالگرد امدادی و تجهیزات کافی مواجه بود؟
مبارزه با آتش با سلاح دبه و بطری آب!
یک کارشناس محیط زیست در این رابطه در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: ما همواره هزاران میلیارد تومان در احداث پروژه هایی که خودشان در نهایت عامل از بین رفتن جنگل های زاگرس می شوند، خرج می کنیم اما برای حفاظت از داشته های خدادادی این سرزمین که همانا جنگل های خدمت رسان هستند و بیش از 50 درصد از منابع آبی ایران را تامین می کنند، ریالی خرج نمی کنیم!
محسن تیزهوش ادامه داد: جای بسی تعجب است که استان لرستان با داشتن چنین عرصه عظیمی از جنگل و مرتع در مواقع اضطراری و حساس با دستان خالی و یا بطری ها و دبه های آب به جنگ به آتش رفته باشد.
وی با تاکید بر اینکه کارهایی که برای خاموش کردن آتش انجام می‌شوند باید اثرگذار و فوری باشند، تصریح کرد: خاموش کردن آتش کاری بسیار سخت، خطرناک و خسته کننده است که باید روند آن سرعت بخشیده شود.
این فعال محیط زیست معتقد است که امدادگران اسیر شرایط خاص توپوگرافی منطقه شده اند و تنها با یک بالگرد که تنها به هلی برد افراد مشغول شده نمی توان در زمان کوتاه به خاموشی کامل آتش امید داشت.
عواقب آتش سوزی 48 ساعته در جنگلهای پلدختر
تیزهوش همچنین به تبعات این آتش سوزی گسترده در پلدختر اشاره کرد و گفت: نابودی فزاینده پوشش گیاهی جنگل های پلدختر در 48 ساعت گذشته عواقب بسیاری را برای استان در پی خواهد داشت.
وی با تقسیم این تبعات در دو بخش اقتصادی و زیست محیطی، یادآور شد: متاسفانه عواقب از بین رفتن جنگلها و مراتع همواره در کشورمان نادیده گرفته شده و این در استان لرستان بیش از آنچه که ما تصور می کردیم، نادیده گرفته شده است.
این کارشناس محیط زیست ادامه داد: امروزه کشور ها و سرزمین هایی که جنگل ها و مراتع خود را در اثر عوامل مختلفی همچون آتش سوزی از دست می دهند در معرض آسیب های اقتصادی کمر شکنی قرار می گیرند که با گذشت زمان بر شدت این آسیب ها افزوده نیز می شود.
تیزهوش با یادآوری اینکه در استان لرستان اقتصاد جوامع محلی که مشاغل مرتبط با جنگل دارند مورد آسیب جدی قرار گرفته است، عنوان کرد: از بین رفتن مراتع، بدان معناست که کار کشاورزی و دامپروری مردم با مشکل جدی مواجه می شود زیرا آتش سوزی عوامل پایداری خاک و در حقیقت حاصل خیزی خاک را گرفته و در مقابل زمین هایی را به ما تحویل می دهند که برای بازگشت به چرخه طبیعی خویش به مدت زمان زیادی نیازمند است که در همین زمان که ما منتظر احیای زمین های سوخته خویش هستیم، آسیب های اقتصادی ضربه های موثر تری را به اقتصاد منطقه وارد می کند.
مسئول کمیته آلودگیهای محیط زیست کانون همیاران طبیعت لرستان گفت: این در حالیست که عواقب زیست محیطی از بین رفتن جنگلها و مراتع شرایط بحرانی و غیر قابل کنترلی را برای اغلب سرزمین هایی که داشته های طبیعی خویش را از دست داده اند، به وجود آورده است.
آتش سوزی که درسهای زیادی برای مسئولان داشت
وی به شرایط خاص پلدختر اشاره کرد و بیان داشت: با از بین رفتن پوشش گیاهی بروز سیلاب های فاجعه آمیز محتمل بوده و این رخداد تلخ در بسیاری از کشور های جهان رخ داده و آسیب های فراوانی را به اقتصاد آن کشور تحمیل کرده است.
تیزهوش معتقد است که آتش سوزی پلدختر درس های زیادی برای منابع طبیعی لرستان به دنبال داشت و یادآور شد: اقداماتی همچون افزایش "آتش بر" شاید در ابتدا کافی باشد اما آتش سوزی پلدختر به ما نشان داد که تنها اکتفا کردن به احداث آتش بر کافی نبوده و اگر به فکر حفظ و احیای جنگلها و مراتع استان افتاده ایم باید با داشتن یک برنامه جامع و دقیق هم به حراست از جنگلهای استانمان برخیزیم و هم در مواقع حساس چشم انتظار کمک سایر استان ها ننشینیم.
وی با تاکید بر ضرورت تجهیز لرستان به بالگرد اطفا حریق، عنوان کرد: در مورد آتش سوزی بی سابقه پلدختر باید در سریع ترین زمان ممکن دلایل این آتش سوزی بررسی شده و برای برطرف کردن کمبودها اقدام به برنامه ریزی های کاربردی نمود.
آتش سوزی همچنان مهمترین دلیل از بین رفتن جنگلهای لرستان است
به هر روی در سال های اخیر جنگل ها و مراتع استان لرستان که یکی از اصلی ترین و مهمترین رویشگاه های زاگرس به شمار می آیند درگیر مشکلات بسیاری شده اند که مجموعه ای از عوامل طبیعی و انسان ساخت در تداوم شرایط بحرانی این زیستگاه های ارزشمند تاثیر بسزایی داشته است.
از سوی دیگر سیر صعودی آتش سوزیهای جنگلها و مراتع در این استان زنگ خطر را در این زمینه به صدا درآورده به طوریکه به اعتقاد کارشناسان بخش عمده ای از جنگلهای لرستان به دلیل آتش سوزی از بین رفته اند.
با این اوصاف تجهیز استان لرستان به امکانات و بالگرد اطفا حریق شاید مهمترین درسی است که آتش سوزی 50 ساعته جنگلهای پلدختر برای مسئولان به همراه داشت که امید می رود این موضوع مورد توجه مسئولان قرار گیرد نه اینکه منتظر بمانیم تا 500 هکتار دیگر از مراتع زاگرس در میان شعله های آتش دود شود و دوباره همین حرفها را تکرار کنیم.
..............................................

ولایت بر دُوش برادران قاچاقچی - مهدی سامع




حرفهای محمود احمدی نژاد ترکیب بامزه ای از بلاهت و صداقت است. وی به راحتی دروغ می گوید و همزمان بهترین واژه ها را در توصیف نظام به کار می گیرد.
وقتی او می گوید جهان در حال احمدی نژادی شدن است و یا دختر دانش آموزی در زیر زمین خانه اش اورانیوم را غنی سازی کرد و یا کشورهای حوزه خلیج فارس کشور نیستند و پمپ بنزین هستند، این فقط دروغگویی نیست، بلکه نمایشی از حماقت یک کوتوله سیاسی است که رسالت خود را پیوند کوروش با امام زمان می داند. در نقطه مقابل این چَرندبافیها، حرفهای صادقانه احمدی نژاد است. واژه های او در توصیف نظام کوتاه اما پُر محنوا است. احمدی نژاد قطار ولایت را بی دنده و ترمز توصیف کرده و به گمان من این تعریف از نظام بسیار گویاتر از حرف سید علی خامنه ای است که از ریل گذاری جدید در ولایت خبر داد.

گویا ترین و پر محتوا ترین حرف محمود احمدی نژاد به کاربردن فرمول «برادران قاچاقچی خودمان» در مورد سپاه پاسداران است. تا کنون هیچ تحلیل گر و مفسر ایرانی و غیر ایرانی نتوانسته با سه واژه این چنین بی پَروا و شفاف سپاه پاسداران را توصیف کند.
روز شنبه 11 تیر محمود احمدی نژاد در همایش «راهبردهای نوین پیشگیری و مبارزه با قاچاق كالا و ارز» پس از پرداختن به اسکله های غیر مجاز و این که ورود کالاهاي «دفاعي، امنيتي و اطلاعاتي» هم باید از مرزهاي قانوني وارد شود، گفت:«بين ۵۵ تا ۶۰ ميليارد نخ سيگار در ايران مصرف مي‌شود که معادل ۲ هزار ميليارد تومان است. اين رقم همه قاچاقچيان درجه يک دنيا را به طمع مي‌اندازد، چه رسد به «برادران قاچاقچي خودمان».
روی سخن احمدی نژاد فقط سپاه پاسداران نبود. او با نام بردن از کالاهای دفاعی، امنیتی و اطلاعاتی که نهادهای تحت امر ولی فقیه آنها را بدون هرگونه تشریفات گمرکی وارد می کنند، به اطرافیان و بیت خامنه ای هم این پیام را ارسال کرد که؛ یک گُماشته بی جیره و مواجب نیست و راست است که بند نافش به خامنه ای وصل است، اما ولی فقیه هم بیش از آن نیازمند احمدی نژاد است که به تدارکچیهای گذشته.

البته خود خامنه ای از این موقعیت آگاه است و با تمام نیرو تلاش می کند تا ستیز درون هرم قدرت و ثروت را مهار کند. اما همه ی عوامل تحت کنترل و مدیریت او نیست. خامنه ای نه بلاهت احمدی نژاد را دارد و نه صداقت او را. خامنه ای مَکار و عوامفریبی است که فقط به امنیت ولایت اش می اندیشد و حاضر است هرکس و در هر مقام و موقعیتی را قربانی سلطنت مطلقه اش کند. بنابرین وقتی او از رذالت مجلس در مقابل احمدی نژاد صحبت می کند، این از سَرِ خیرخواهی برای گماشته اش نیست. او در این رذالت، لرزان بودن پایه های تخت سلطنت اش را می بیند. قبل از روح الله حسینیان افراد دیگری هم گوشه ای از نارضایتی ولی فقیه در مورد برخورد مجلس با احمدی نژاد را فاش کرده بودند. اما حرفهای حسینیان عمق فاجعه برای خامنه ای را برملا می کند. روز چهارشنبه 29 تیر، روح الله حسینیان در سخنرانی خود در جلسه ماهانه کانون بصیرت در شیراز، پیرامون برخورد نمایندگان با احمدی نژاد برای معرفی وزیر پیشنهادی ورزش و «دو دو» کردن آنها گفت:«بعد از برخورد مجلس هیات رئیسه به همراه روئسای کمسیونها به خدمت رهبری رسید. من رهبری را هیچ وقت به این ناراحتی ندیده بودم. ایشان فرمودند؛ مجلس رذالت نشان داد.»(رجانیوز به نقل از شیرازنا)

یدیهی است که برخورد ولی فقیه با نمایندگان مجلس ارتجاع، بیان کننده نیاز او به احمدی نژاد است. نمایندگان مجلس یک بار دیگر به وضوح می بینند که آنها در راس اُمور نیستند و این رهبر است که حَد و مَرز این نیاز را تعیین می کند. حرفهای مزورانه خامنه ای در مورد مساله ظهور یکی از مرزهایی است که احمدی نژاد نباید از آن عبور کند. بنابرین در برخورد خامنه ای با مجلس و چسباندن برچسب رذالت بر آنان، جای زیادی برای گماشته اش باز نمی شود. از آگاهی به این امر است که احمدی نژاد برای پایه های اصلی تخت سلطنت مطلقه یعنی برادران قاچاقچی کمی شاخ و شانه نشان می کند. پیام احمدی نژاد به کسانی که برای خالی کردن زیر پای او تلاش می کنند روشن است. اگر او نباید به مساله ظهور که در عمل خالی کردن زیر پای ولایت فقیه است نزدیک شود و این باید در انحصار خامنه ای باشد، ولی فقیه هم باید جیره و مواجب گماشته اش را به اندازه کافی در نظر گیرد. به نظر می رسد که خامنه ای تصمیم دارد تا پایان دوره ریاست احمدی نژاد این قرارداد را تا جایی که تیغ اش بِبُرَد رعایت کند، به شرط آن که باند احمدی نژاد از هر حرکتی که اقتدار ولی فقیه را خَدشه دار کند خودداری کند.

برای همین خامنه ای روز شنبه 18 تیر در دیدار با گروهی از پژوهشگران مذهبی به موضوع علائم ظهور امام زمان می پردازد تا حوزه اقتدار خود را به خوبی ترسیم کند. در این دیدار او گفت:«یکی از خطرهای بزرگ در موضوع مهدویت، کارهای عامیانه، جاهلانه، غیرمستند و متکی بر تخیلات و توهمات است که زمینه ساز مدعیان دروغین و دوری مردم از حقیقت واقعی انتظار خواهد شد.....و برخی ادعاها و مطالب عامیانه در خصوص انس با حضرت از طریق دیدار حضوری غالباً دروغ و یا تخیلات ذهنی است.» خامنه ای قید «برخی» و «غالباً» را آگاهانه استفاده کرده تا موقعیت انحصاری خود در این مورد را برجسته کند. او در گذشته بارها در مورد کارهای «عامیانه و جاهلانه» سُکوت کرده بود. خامنه ای می خواهد به همه نیروها و نهادهای تحت امرش گوشزد کند که او می تواند «سید خراسانی» باشد، اما کسی حق ندارد مدعی «شعیب ابن صالح» شود. سَرکَردهِ کُل برادران قاچاقچی باید یک مستبد به اندازه کافی مَکار باشد تا بتوان امنیت سلطنت مطلقه را تامین کرد و برای همین در حضور خودش ادعای دیدار اش با امام زمان مطرح می شود و او با ژِست خاص خود به این سخنان گوش می کند و در پایان، یدون آن که سخنی در مورد «عامیانه و جاهلانه» بودن حرفهای مزدوران اش بیان کند، مجلس را ترک می کند.

سایت انتخاب در روز 31 فروردین 1390 مطلبی با عنوان «ماجرای تشرف مقام معظم رهبری محضر حضرت مهدی(عج)» به نقل از سایت شیعه آنلاین منتشر کرد. بر اساس این گزارش «آیت الله احدی طی اظهاراتی ماجرای تشرف مقام معظم رهبری محضر مبارک حضرت مهدی (عج) از زبان حجة الإسلام و المسلمین صدیقی را بیان» کرده است. در این گزارش آخوند احدی چنین می گوید:«مطلبي را به شما عرض مي کنم شايد نشنيده باشيد. جناب آقاي صديقي شب فاطميه روي منبر در بيت ايشان (بيت رهبري) که آقاي رييس جمهور نشسته بود، آقاي هاشمي بود، سران مملکتي بودند، قوه قضاييه، همه بودند. آقاي صديقي روي منبر اين مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام کند. همين که خواست تمام کند فرياد گريه جمعيت و حضار بلند شد.... ديدند اين جمعيت به سوي آقا دارند حمله مي کنند که به عنوان تبرک به ايشان دست بزنند. آقا را بردند و ديگر نتوانستند جمعيت را اداره کنند.»

در ادامه این گزارش آمده است که:«جالب اين است که حضار دارند به آقاي صديقي توجه مي کنند از اعيان شخصيتي مملکت، و هم آقاياني که شرکت کننده بودند، ايشان هم با ضِرس قاطع دارد مطلب را مي گويد». صدیفی ماجرای مسافرت به مکه و مدینه و عمل به توصیه های یک ملای دیگر را تشریح می کند و می گوید پس از بازگشت «رفتم محضر حاج آقا، رسيدم، تا سلام عليک کردم بدون اين که حرفي بزنم حاج آقا بهاء الديني فرمودند؛ ميداني ثمره ذکر امسال چه بود؟ گفتم: نه. .... فرمودند؛ ثمره دوم اين بود که آن نيتي که من مي خواستم، به آن نيت رسيدم، و آن اين بود که امسال مقام معظم رهبري به ديدار امام زمان نائل آمد.» این حرفها در مقابل خامنه ای زده می شود و خامنه ای اعتراضی به این سخنان «عامیانه و جاهلانه» نمی کند و البته خود او به عنوان کارگردان این نمایش عَمد دارد که این حرفها در حضور سرکردگان ولایت اش مطرح شود. سایت انتخاب در پایان گزارش خود می نویسد نوار این سخنان «دربيت آقا هست، دم در که مي فروشند، نوار سه سال قبل فاطميه».

خامنه ای در روز 18 تیر گفت:«برخی ادعاها و مطالب عامیانه در خصوص انس با حضرت از طریق دیدار حضوری غالباً دروغ و یا تخیلات ذهنی است». و البته او نگفت که سخنان صدیقی در حضور خودش دروغ و یا تخیلات ذهنی است. این مورد شامل برخی از ادعاها، به طور مثال ادعای احمدی نژاد در مورد حضور امام زمان در جلسات هیات دولت، نمی شود. خامنه ای به این موقعیت انحصاری نیاز دارد تا بتواند در مقام سَرکَرده کل برادران قاچاقچی از امنیت ولایت اش دفاع کند و احمدی نژاد حق ندارد به این محدوده نزدیک شود.

برادران قاچاقچی پایه های ولایت خامنه ای هستند و استبداد مذهبی بدون نهادهای «دفاعی، امنیتی و اطلاعاتی» سپاه پاسداران یک روزه سرنگون می شود و برادران قاچاقچی هم بدون ولی فقیه تِکِه پاره می شوند. احمدی نژاد هم این را می داند، رفسنجانی و خاتمی هم این را می دانستند و می دانند. تفاوت احمدی نژاد با دو نفر دیگر به خود او بر نمی گردد. این شرایط بحرانی کنونی است که چالشهای درون ولایت خامنه ای را این چنین تشدید و خصومت آمیز کرده است. انتخاب احمدی نژاد توسط خامنه ای به منظور پیشبرد سیاست یک دست سازی و حرکت قطار بی دنده و ترمز بود. بحران غیرقانونی کنونی به این سیاست مُهر باطل شد زده است. سید علی و برادران قاچاقچی اش مُنفَرد تر از همیشه با سرکوبی، امنیت سلطنت مطلقه را پاسداری می کنند. در درون هِرَم قدرت هرکَس ساز خودش را کُوک می کند و برای سهم خواهی به رُقبا شلیک می کند. گرچه اتوریته خامنه ای با قیامهای مردم درهم شکسته شده، اما او هنوز قادر است برادران قاچاقچی را به طور غالب پشت سر خود نگهدارد. مقاومت و جنبش توده های مردم همراه با تحریم سیاسی، اقتصادی و تسلیحاتی رژیم، می تواند شِکاف درون حکومت را به چند پارگی برادران قاچاقچی تبدیل کند و این پایان رژیم ولایت فقیه است.

منبع: نبرد خلق شماره 313، شنبه 1 مرداد 1390(23 ژوئیه 2011)

خلاصه ای از یک زندگی ِ خلاصه ! - بخشی از دفتر دوم یادها, کلامها و وصیتنامه های جانباختگان در زندانهای جمهوری اسلامی



پدر با اصرار و سماجت تا سر حد مرگ ! از خداوردی جلاد – دادستان دادگاه انقلاب رشت – میخواهد که جنازه فرزندش را تحویل دهند

اختصاصی دفتر دوم یادها, کلامها و وصیتنامه ها


روی تصاویر کلیک کنید!
متن کاملتر همراه با تصاویر بیشتر بزودی در مجموعه دفتر دوم یادها, کلامها و وصیتنامه ها منتشر خواهد شد.

خلاصه ای از یک زندگی ِ خلاصه !
عبادالله فتحی (عباد)
پدر : یدالله (مشگین شهر)
مادر: آراسته (اردبیل)
تاریخ تولد : 14آذر ماه6 134
محل تولد : رشت
ش.ش : 27365
صادره از : حوزه ی یک رشت
سرچشمه های فکری : مطالعه ی آثار شریعتی  و تنفس در فضای سیاسی خانواده
فعالیت ها : در سال 1362 با تشکیل گروهی از دوستان و هم باشگاهیهایش ضمن مطالعات جمعی به سلسله فعالیت های تبلیغی دست میزنند . ( برادرش – وزیر – پیش از این و در بهمن ماه 61 دستگیر و در زندان اوین بسرمیبرد)
رویدادهای مهم زندگی  :
-          در نیمه ی دوم سال 62 دستگیر و تا نیمه ی اول 63 در زندان سپاه پاسدارن رشت در حبس بسر میبرد . با سپری شدن بیش از شش ماه و عدم اثبات اتهامات ،با سپردن وثیقه آزاد میشود . بلافاصله و در کمتر از یکماه از کشور خارج و در عراق به مجاهدین میپیوندد . وثیقه  ضبط میشود و خانواده بناچاربا پرداخت معادل نقدی آن ، وثیقه را که متعلق به آشنائی بود ، آزاد وبه وی تحویل میدهند.
-          در صفوف مجاهدین با« حفظ مواضع ایدئولوژیک» وارد و به فعالیت میپردازد . (نیروهای دیگری از « خط شریعتی » به همین ترتیب و به شرط حفط عقائد ایدئولوژیک به صفوف مجاهدین پیوسته بوده اند که بنا به گزارش هایی تعدادشان تا سال 64 به حدود 35 تن میرسیده است). بسرعت رشد میکند .(احتمالا اسم مستعار وی یاسر بوده است ) در جریان یک عملیات سنگین از ناحیه سینه (با گلوله) و از ناحیه ی ران (با ترکش خمپاره) بشدت مجروح میشود.
-          بدنبال انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در سال 64 وزاویه و برخورد این جریان با چپ - اعم از چپ مذهبی (طیف خط شریعتی) وجریانات مارکسیستی - ؛ عباد  از منتقدین آن رویدا د بوده و با آن مرزبندی میکند. به همین مناسبت سه ماه زندانی میشود!
-          پس از سه ماه ، مسعود رجوی با وی دیدار و گفتگو و از وی دعوت به همکاری مجدد و بازگشت به مجاهدین میکند . عباد این پیشنهاد را رد میکند و بزودی از مجاهدین بطور قطعی جدا میشود .
-          در اسفند ماه 1367 ( سالها پیش از طرح ِ «رجعت» ِ زنده یاد  مجید شریف و باز گشت او به کشور ) عباد ازیکی از پایگاههای حزب دمکرات کردستان که وی بصورت «میهمان» در آنجا میزیسته است خارج و به ایران باز میگردد . حزب دمکرات تلاش کرده بوده تا وی را از این تصمیم منصرف سازد . اما در نهایت مقادیری پول و یک اسلحه ی کمری جهت دفاع شخصی در اختیار وی قرار میدهد .
-          ورود وی به ایران از مبادی رسمی – نظیر سفارت و غیره - نبوده است . در مسیر راه و سفر با اتوبوس و پیش از رسیدن به پست بازرسی در فرصتی مناسب ، اسلحه ی کمری اش را به رودحانه میسپارد .
-           در رشت بصورت مخفیانه مستقر میشود . بلافاصله کتابهای زیادی از جمله کلیه ی آثار منتشره ی شریعتی را تهیه وبه صورت هدفمند و سیستماتیک به بازبینی و بازنگری و مطالعه میپردازد .
-          بنا به توصیه ی قاطع ومؤکد ِ وزیر- در ملاقاتی در زندان !!!-  مبنی برخروج« فوری» از کشور ، میپذیرد که راههای خروج را بررسی نماید ، اما در این فاصله دوستان و خانواده در پی آن بوده اند که با اخذ دفتر چهء  اعزام به خدمت سربازی شرائط را برای زندگی ِ عادی وی فراهم آورند .  
-          هفده روز پس از ورود به ایران ، بی تاب از دیدار مادر به خانه ی پدری میرود ! درعکسی که از وی بجای مانده شدت نگرانی و اندوه در چهره ی پدر و مادر ، نمایان است . در  بازگشت  از خانه ی پدری و در محله ی ژاندارمری رشت مورد شناسائی سه تن از حزب اللهی های محل قرار گرفته ومورد حمله ی آنها قرار میگیرد و پس از درگیری و فرار در فاصله ای نه چندان دور بدست نیروهای سپاه پاسداران دستگیر میشود .
زندان و شهادت :
-          دو ماه در زندان نیروی دریایی رشت و در سلول انفرادی و بدون ملاقات و تحت شکنجه های بشدت سبعانه قرار میگیرد . سپس به زندانی در تهران(اوین ؟! کمیته ی مشترک؟!) انتقال و در آنجا مجددا مورد بازجوئی و شکنجه (بدون ملاقات و همچنان در سلول انفرادی) قرار میگیرد. 
-          چهار ماه بعد به زندان نیروی دریائی رشت عودت  داده میشود . اما همچنان بدون ملاقات و در سلول انفرادی و بدور از هر زندانی دیگری نگهداری میشود .
-          در آذر ماه1368 به خانواده اطلاع میدهند که میتوانند به ملاقات وی بروند . کلیه ی اعضای موجود خانواده برای نخستین بار از دستگیری وی و پس از هشت ماه موفق  به دیدار وی - البته از پشت توری و با فاصله – میگردند . اجازه میدهند که مقادیری میوه و خوراکی و...– از طریق زندانبان - به وی تحویل دهند .
-          کمتر از یک هفته بعد تلفنی از پدر میخواهند که – به تنهایی - برای موضوعی به زندان مراجعه کند . در زندان وی را به ملاقات عباد – باز هم از پشت توری و با فاصله – میبرند . پدر از این ملاقات و نحوه ی آن مشوّش و نگران میشود . عباد دلداری میدهد .
-          فردای آن روز به پدراطلاع میدهند که برای تحویل وسایل شخصی عباد به دفتر زندان مراجعه کند !
-          پدر با اصرار و سماجت تا سر حد مرگ ! از خداوردی جلاد – دادستان دادگاه انقلاب رشت – میخواهد که جنازه فرزندش را تحویل دهند .خداوردی که اینبار میبیند جنازه ی دیگری دارد روی دستش میماند ، با اخذ تعهدی مبنی بر: عدم تشییع جنازه ، عدم برگزاری مراسم ، عدم نگارش هرگونه مطلبی برروی سنگ مزار جز «تاریخ تولد و وفات»، با تحویل جنازه به خانواده موافقت میکند .
-          برخلاف تعهد ، مراسم بزرگی برگزار میشد .اما پاسداران مسلح سرو ته کوچه صف کشیده اند و شرائط رعب آوری ایجاد کرده اند . تشییع جنازه ای صورت نمیگیرد اما در گورستان «تازه آباد» رشت از غسالخانه تا آرامگاهش در حالی که پاسداران مسلح اطراف را گرفته اند ، تشییع میشود . رعب و وحشت چنان کرده است که برخی از «خویشان » دور را نسبت به شرکت در مراسم ، محتاط و برحذرکرده است درحالی که «علت اعدام» وی موجب گردیده تا عده ای از دوستان و آشنایان ، بدون نسبت خویشاوندی ؛ شجاعانه به همدلی در مراسم تشییع شرکت و تابوت را بر دوش خود حمل کنند ! بنا به توصیه ی وزیر اززندان ، ازنوشتن صرفا «تاریخ تولد، تاریخ وفات» ، بجای مشخصه ء هویت او بر سنگ مزارش، صرفنطر و تا فراهم شدن شرایط مناسب برای نصب سنگ مزار مناسب ، خودداری میشود .
-          سالها بعد با در معرض تخریب بودن بتن اولیه روی مزار ، سنگ مزاری تهیه و نصب میگردد . آرامگاه وی واقع در گورستان«تازه آباد» ، ودر ایوان 4 ردیف 1 ودر فاصله ی هفتاد الی صد متری با گورهای دسته جمعی جانباختگان قتل عام شصت و هفت قرار دارد .
تلاش جنایتکاران برای از بین بردن مدارک اعدام :
-          در سال 1376 اطلاعات رشت با «دعوت» از پدر به اطلاعات ، از وی میخواهد که مدارک ارائه شده به وی در باره ی عباد به هنگام تحویل جنازه شامل : جواز دفن و قطعه آرامگاه و وصیت نامه و گزارش پزشکی قانونی مبنی بر«اعدام» وی را به آنان تحویل دهد ، زیرا«اشتباه ی صورت گرفته و میخواهیم برطرف کنیم!» .
یکهفته بعد مجددا پدر را به اداره ی اطلاعات رشت «خواستند» . زیرا مدارک را تحویل نداده بود . : « پیدا نکردم ! نمیدانم کجاست !».
دو هفته بعد پدر را به اطلاعات «می برند!» و اینبار تهدید و برخورد های زننده و تند و توأم با اهانت که «باید» مدارک خواسته شده را تحویل نماید . پیر مرد را چشم بسته و سرپا نگه میدارند  .  چشم بسته ازپله هایی بالا پائین میبرند . دچار اختناق ناشی از آسم میشود .
سر انجام فردای آن روز رونوشت مدارک با ذکر اینکه «فقط اینها را لابلای کتاب و دفتر ها پیدا کردم» از وزیر گرفته و به اطلاعت تحویل داده میشود.
-          در اسفند ماه سال 84 در جریان بازداشت و بازجوئی وزیر بمناسبت انتشار مقاله ای فلسفی (!)  از او در یک ماهنامه ، به وی در حضور خانواده ودر خانه اش بشدت هشدار میدهند که : « کی گفته ما عباد رو اعدام کردیم ؟ مدرک داری؟! دیگه هیچ وقت و هیچ جایی این حرفو تکرار نکنی ها ! داریم بهت هشدار می دیم !» .
-          یکماه بعد اما ، در جریان یک احظاریه به اطلاعات رشت ، یکی از مسئولین اطلاعات گیلان که خود را « مسئول [نظارت بر وضعیت و حرکات] زندانیان سابق در گیلان » مینامید به وی گفت :
« من خیلی ها رو اعدام کردم ،(وبلافاصله اصلاح کرد) یعنی در مراسم ِ اعدامشون بودم . در جریان اعدام عباد هم بودم . کاغذ وصیتنامه شو من بهش اون شب دادم . اما هیچوقت د ر مورد هیچ کس ... این تنها کسی بود که من از اعدامش واقعاٌ دلم سوخت ! اینقدر این پاک و صادق و خالص بود »!

شکنجه درشب اعدام :
عبادالله ، شب قبل از اعدام ، بطور قطع و یقین ، مورد شکنجه قرار گرفته است . آثار شکنجه ی تازه بر بدنش نمایان بوده و برخی از شاهدان این موضوع هنوز و تا تاریخ نگارش این متن در قید حیات اند .
بنا بر تجربیات مربوط به زندانهای «جمهوری اسلامی» ، به احتمال قریب به یقین ، علت اینگونه شکنجه ها  علاوه بر انتقامجوئی ، تنها میتوانسته بمنظور واداشتن زندانی به مصاحبه و انزجار نامه نویسی بوده باشد زیرا در این مرحله ، اخذ اطلاعات معمولا بی معنی ست .
در اینصورت با توجه به حساسیت رژیم در زمان مورد بحث به مجاهدین ؛ این انزجارنامه و مصاحبه میبایست عمدتاً این جریان سیاسی را هدف میگرفته است . کینه توزی های بعدی اطلاعات و تلاشهای آنان برای زدودن اثار جنایت بدارآویختن عباد و ...بینگر آنست که در این مقصود خود زبونانه شکست خورده اند . عبادالله ، شکنجهء دژخیم را بجان خرید  و تسلیم خواست او نشد و هیچ «مصاحبه»ای را نپذیرفت وحسرت کمترین تسلیم را بر دل جلاّد نهاد ! :
ما ازآن شیر دلانیم  که  پیش از اعدام
آخرین برگه ی جلاد  به  تسخر گیرند
تا سحرگاه به جان ضربه ی شلاق خرند
واپسین دم به وفا زمزمه از سر گیرند(1)
عبادالله فتحی ، بدینسان تا آخرین دم زندگانی ، به آزادی و برابری – که آرمانش بود - ، وفادار ماند و بر«آخرین سکّوی پیمان» ِ این وفاداری در نوزدهم آذر ماه 1368 سرافرازانه پای نهاد و به سَر ، فرا رفت!
بر سنگ مزارمادرش که در پنجاه یک سالگی تحمل ده سال زندان وزیر و یازده ماه زندان فتح الله و هجرت و دوری میمنت و شش ماه زندان عباد و نه ماه زندان انفرادی اخیر او و سر انجام این داغ جگر سوز اعدام جوانی که او سخت «بی گناه» اش میدانست ، از پای در آورده بودش و هر روز با گوش دادن به «بیداد» ِ شجریان نه تنها نمیتوانست که نمیخواست این بیداد ِ رفته بر خویش را فراموش کند ، وسر انجام در هم در آن سن و سال  ودرکمتر از چهار سال پس از عبادالله ، درهوای دیدار جگر گوشه اش از این خاکدان پرکشید ، نوشته اند :
جاودانند و  دیر   می پایند
مادرانی که شیر می زایند(2)
مزارنامه
سر از بالین برآور ای ،     به راه ِ دادها رفته
بگو بر جسم و بر جانت ، چه سان بیدادها رفته
چه کردند آن سیه کاران،چنان برجسم و برجانت
که پیشش شمّه ای هست آن چه بر فرهادها رفته
اسیری همچو باز ی تو ،در این ره پاک بازی تو
یکی آن سر فرازی تو  ،  که با  سرداد ها رفته
تو از یک نسل ِ ایمانی ، و میدانی که می مانی (3)
نه از وارفتگانی چون  :    خَسی با باد ها رفته
تو دیدی رفت بیدادی ،  صَلا از سینه سر دادی
شدی خود عین فریادی ،    که با فریاد ها رفته
تو رفتی رفت بنیادم  ،     نخواهد رفت از یادم
که بر تاریخ این آدم ،      چه از جلاد ها رفته
شهاب ِ شامگاهی تو ،      شهید صبحگاهی تو
شرار ِ یک نگاهی تو ،      به بادا باد ها رفته
طلوع ِ کوتهی بودی ،        دمی اما نیاسودی
تو آن سرو وفا بودی ،    که با شمشادها رفته
فراقت سینه میسوزد چنان    سخت ای عبادالّه
که  اندوه و غم و درد ِ  وزیر    از یادها رفته

نام و یادش گرامی باد !
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1- از قطعه شعر : ما از آن دلشدگانیم که دلبر گیرند ...(رهیاب)
2- رهیاب
3- از دفتر حاوی یادداشتهای او که بنا بدلایل امنیتی در جریان دستگیری اش ، توسط خانواده از بین رفته ، تنها این بیت از حافظ به قلم عباد بر روی داخلی ِ جلدش بجای مانده که :
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق  / ثبت است بر جریده ی عالم دوام ِ ما
این دفتر در صورت سالم ماندن میتوانست اطلاعات دقیقی در باره ی بسیاری از فعالیت ها و رویدادهای زندگی و دیدگاههای عباد در اختیار ما بگذارد زیرا بنا به تأئید یکی از نزدیکانی که متن آن را پیش ازآنکه از بین برندبصورتی سریع دیده و خوانده بود ، شرح فعالیت ها و دیدگاهها و آنچه بر او گذشته ؛ بوده است .