نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۳ فروردین ۶, چهارشنبه

می‌خواهند فساد کرسنت را مصالحه کنند !* چرا پرونده کرسنت را امنیتی کرده‌اند؟ نادران افزود: «آقای توکلی فساد ۶۵۰ میلیون یورویی که به یک نفر رانت داده شده بود را علنی کرد و این موضوع را در مناره مجلس هم گفت، اما دولت چه واکنشی نشان داد؟»

معضل فساد یک معضل بزرگ است. فسادی که گوشه هایی از آن برای مردم بیان شده و گوشه‌های دیگر بعداً بیان می‌شود. چه کسی می‌تواند با این فساد بجنگد؟ تنها قوای مجریه و قضاییه؟ بزرگترین قدرتی که می‌تواند در این زمینه به میدان بیاید رسانه‌ها هستند. باید بیایند و نام افراد مفسد و ویژه‌خوار نباید در جمع رئیس دستگاه اجرایی کشور باشد. نام افراد مفسد و ویژه‌خوار باید بر سر زبان و بیان خبرنگاران ما قرار بگیرد.»

اگرچه از لحاظ حقوقی، نام بردن از متهمان پرونده‌های فساد اقتصادی تا پیش از رأی نهایی دادگاه، ممنوع است و به همین لحاظ، اجرای درخواست یا دستور روحانی، عملی نیست، اما عملکرد دولت یازدهم در 7 ماهی که از عمرش گذشته، در تضاد با اظهارات روحانی است.

دولت یازدهم در چند ماه اخیر  با رسانه‌هایی که پرونده فساد قرارداد گازی دولت خاتمی با شرکت اماراتی کرسنت را پیگیری کرده‌اند، برخورد خوبی نداشته است.
 
* چرا اجازه نمی‌دهند مفسدان کرسنت افشا شوند؟

آیا چراغ سبز روحانی شامل افشای رشوه‌گیران کرسنت هم می‌شود؟در همین زمینه،در آخرین جلسه علنی مجلس الیاس نادران نماینده مردم تهران طی تذکری از تأخیر هیئت‌رئیسه مجلس در رسیدگی به طرح سؤال درباره پرونده کرسنت، انتقاد کرد.

این نماینده مجلس خاطرنشان کرد: «رئیس‌جمهور گفت که نام مفسدان اقتصادی را باید رسانه‌ها بر سر زبان‌ها بیاورند نه اینکه این اسامی در جیب رئیس دستگاه اجرایی باشد، بنابراین من سؤالم از فساد کرسنت بود، پس چرا اجازه نمی‌دهند افراد مرتبط با کرسنت از تریبون مجلس مشخص شوند و معلوم شود که چه کسانی در این قرارداد فساد کرده‌اند؛ همچنین باید مشخص شود که چه کسی مانع این موضوع می‌شود؛ آیا دولت مانع است یا هیئت‌رئیسه مجلس مانع می‌شوند.»

نادران افزود: «آقای توکلی فساد ۶۵۰ میلیون یورویی که به یک نفر رانت داده شده بود را علنی کرد و این موضوع را در مناره مجلس هم گفت، اما دولت چه واکنشی نشان داد؟»
وی خطاب به هیئت‌رئیسه تصریح کرد: «برخلاف آنچه که دارند منتقدان ژنو را به بی‌سوادی متهم می‌کنند، باید کشف کنیم که تنها ۴ شرکت آمریکایی مجاز شدند به ما کالای اساسی بفروشند، بنابراین اینها مسائلی است که باید در صحن علنی مطرح شود.» 

نماینده مردم تهران بر همین اساس تاکید کرد: «مبارزه با فساد، با شعار و در جلسه عمومی و با کف زدن نیست بلکه باید با فساد به صورت ریشه‌ای و اساسی مبارزه شود لذا اگر هیئت‌رئیسه اجازه ندهد، سؤال از وزرا مطرح شود و پاسخ گرفته شود، جلوی فسادها گرفته نمی‌شود و ریشه فساد هم کشف نخواهد شد.»

نادران با بیان اینکه تعداد دیگری از نمایندگان هم سؤالاتی از وزرا داشتند که هنوز مطرح نشده است، گفت: «سؤال من درباره فساد کرسنت جز اولین نوبت‌ها بود و قبل از رسیدگی به لایحه بودجه این سؤال در دستور هفتگی مجلس چاپ شده بود بنابراین من دلیل این تأخیرها را نمی‌دانم و انتظار دارم که هیئت‌رئیسه به وظیفه خود عمل کند.»

وی افزود: «بحث مبارزه با فساد نباید یک توپی شود که گاهی در زمین دولت و گاهی در زمین مجلس بیفتد بلکه باید با فساد یک برخورد اصولی و ریشه‌ای شود و با این موضوع به صورت اساسی برخورد کنیم نه در تریبون‌های عمومی.»

گفتنی است هیئت‌رئیسه مجلس تاکنون پاسخی درباره تأخیر در رسیدگی به فساد کرسنت نداشته است.

* فشار دولت درباره پرونده کرسنت

از سوی دیگر، عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، از اعتراض اعضای این کمیسیون به ممانعت دولت از پرداختن به پرونده کرسنت خبر داد و گفت: مصباحی‌مقدم مأمور اعلام اعتراض نمایندگان درباره پرونده کرسنت به لاریجانی شده است. 

حسینعلی حاجی‌دلیگانی اظهار داشت: «در جلسه کمیسیون بودجه، برخی اعضای کمیسیون نسبت به وجود محدودیت‌ها در علنی کردن پرونده کرسنت اعتراضاتی را مطرح کرده و معترض بودند که چرا برخی افراد مانع طرح این موضوع هستند و یا اجازه داده نمی‌شود که سؤال نمایندگان درباره فساد کرسنت در صحن علنی مجلس طرح شود.»

وی ادامه داد: «مسئولین دولتی اظهار نگرانی کرده‌اند که نباید موضوع کرسنت در منظر مردم مطرح شود، لذا نمایندگان مجلس به این موضوع معترض هستند و اعتقاد دارند که وظیفه مجلس و نمایندگان مردم این است که از حقوق ملت، منابع ملی و منافع کشور پاسداری کرده و اجازه ندهند که در این جهت خدشه‌ای به منافع ملی وارد شود لذا ما خواستار شفاف‌سازی در پرونده کرسنت هستیم و معتقدیم این‌گونه مباحث باید به صورت روشن و شفاف مطرح شود.»

این نماینده مجلس با تاکید بر اینکه وقتی از سوی دولت گفته می‌شود موضوعاتی مثل کرسنت مطرح نشود، همین ریشه شکل‌گیری رانت‌ و فساد اقتصادی خواهد شد، گفت: «دولت بیان می‌کند که می‌خواهد با فساد مبارزه کند لذا نظر بیشتر اعضای کمیسیون این بود که اگر دولت قصد مبارزه با فساد دارد و یا رئیس‌جمهور می‌گوید لیست مفسدین اقتصادی باید سرزبان‌ها و در رسانه‌ها مطرح شود تا کسی جرئت ایجاد فساد را نداشته باشد، پس چرا اجازه نمی‌دهند فساد بزرگی به نام کرسنت و یا دیگر قراردادهای نفتی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و در صحن علنی مجلس طرح شود؟»

* چرا برخی سؤالات نمایندگان در دستور کار قرار نمی‌گیرد

آیا چراغ سبز روحانی شامل افشای رشوه‌گیران کرسنت هم می‌شود؟این عضو کمیسیون برنامه و بودجه بر همین اساس تأکید کرد: «مصباحی مقدم رئیس کمیسیون برنامه و بودجه نیز با این دیدگاه موافق بود و قرار شد مراتب نگرانی نمایندگان و اعضای کمیسیون را به نحوه مقتضی به رئیس مجلس اعلام کند چرا که به نظر می‌رسد آقای لاریجانی به نوعی مایل نیست این موضوعات در صحن علنی مطرح شود و با اینکه برخی سؤالات نمایندگان در مورد قرارداد کرسنت در نوبت طرح در صحن علنی است، اما در دستور کار قرار نمی‌گیرد لذا این موضوعات شدیداً مورد اعتراض اکثر نمایندگان حاضر در جلسه کمیسیون برنامه و بودجه بود.»

* چرا پرونده کرسنت را امنیتی کرده‌اند؟

همچنین مسعود میرکاظمی رئیس کمیسیون انرژی مجلس درباره پرونده کرسنت گفت: «پرونده کرسنت یک فساد مالی با موضوع اقتصادی است. طرف مقابل در دیوان لاهه شکایت کرده و گفته‌اند که ایران با ما قرارداد داشته و گاز را به ما نداده است.»

وی با اشاره به توقف اجرای این قرارداد مفسدانه دولت خاتمی از سوی نهادهای نظارتی، افزود: «البته در همان زمان دستگاه‌های نظارتی به بندهای مختلف این قرارداد ایراد گرفتند و به همین دلیل اجازه اجرایی شدن آن را ندادند.» 

وزیر اسبق نفت ادامه داد: «دادگاه لاهه باید در جریان این پرونده وارد شور دوم می‌شد که تغییر دولت اتفاق ‌افتاد. در پی آن فشار مجلس به این خاطر بود که مسیر دفاعی ما نباید تغییر کند. در نهایت لایحه‌ای ارسال شد و ما خواسته‌ایم که متن این لایحه را در اختیار مجلس قرار دهند که متاسفانه این اقدام تاکنون صورت نگرفته و موضوع را امنیتی کردند.»

میرکاظمی درباره اقدام دولت در امنیتی کردن کرسنت گفت: «به نظر ما موضوع اصلاً امنیتی نیست و کاملاً یک مسئله اقتصادی محسوب می‌شود. مجلس حق نظارت بر این موضوع را دارد تا مطمئن شود مستندات ارائه شده به دادگاه لاهه در راستای تأمین منافع ملی و دفاع از حقوق ایران است.»

* می‌خواهند فساد کرسنت را مصالحه کنند

وی ادامه داد: «برخی‌ها می‌خواهند به سمت مصالحه رفته و برخی نیز می‌خواهند خود را تبرئه کنند که ما می‌گوییم نباید این‌گونه باشد و باید منافع ملی در نظر گرفته شود. از این موضوع نگرانی‌هایی داشتیم و بر همین اساس خواستیم که اطلاعات مربوطه در اختیار ما قرار گیرد که متاسفانه این اطلاعات در اختیار مجلس قرار نگرفت. ما به روند جاری این مسئله انتقاد جدی داریم زیرا اصلاً موضوع امنیتی نیست و این رویکرد به صلاح دولت نیست. اینکه به تبع آن از رسانه‌ها بخواهیم به آن نپردازند، صحیح نیست. چنین اقدامی از جانب مجلس نیز قابل قبول نیست.»

وی ادامه داد: «باید مراکز نظارتی و دیگر حوزه‌ها مقابل کسانی بایستند که اجازه پیگیری این پرونده را نمی‌دهند نه به آن کسی که می‌گوید در این پرونده فساد وجود دارد گفته شود این مبحث را مطرح نکن. زیرا چنین اقدامی بی‌معنی و بی‌منطق است.
»

قراردادی که از فروش چند سنتی گاز آغاز شد، رفته رفته با روشن شدن زوایای پنهان آن می رود تا زیان ۳۵ میلیارد دلاری را برای کشور رقم بزند،

 صادرات گاز ایران به کشورهای حاشیه خلیج فارس از جمله امارات در اواخر قرن بیستم میلادی مطرح شد. این مسئله که مذاکرات و پیگیری های شفاهی طرفین را در پی داشت در آغاز سومین هزاره میلادی رنگ و بوی رسمی به خود گرفت تا اینکه شرکت کرسنت پترولیوم به نمایندگی امارات به عنوان خریدار گاز با شرکت ملی نفت ایران وارد مذاکره شد.

این مذاکرات که پیش از سال 2000 آغاز شده بود در سال 2001 به قراردادی رسمی تبدیل شد. طبق این قرارداد می بایست از سال 2005 گاز تولیدی میدان سلمان به صورت ترش و فرآوری نشده به‌مدت 25 سال به شرکت کرسنت فروخته شود.

اجرای این قرارداد روند طبیعی خود را طبق توافقات دو طرف پیش گرفت به طوری که احداث کیلومترها خط لوله از میدان سلمان تا جزیره سیری و از جزیره سیری تا مبارک با هزینه 3 میلیارد دلاری ایران انجام گرفت تا شرکتی اماراتی با کارفرمایی شرکت کرسنت اقدام به احداث خط لوله از مبارک تا خاک امارات کند.

اگرچه بعدها سرمایه گذاری انجام گرفته از سوی ایران حدود 5 میلیارد دلار در آن زمان اعلام شد اما هیچ گاه در خصوص هزینه بیت المال در این پروژه و دلایل بدون استفاده باقی ماندن آن از سوی مسئولان نفتی و غیرنفتی کشور اظهار نظر رسمی صورت نگرفت.

کار احداث خطوط لوله زیردریایی از سوی ایران انجام شد و این قرارداد به زمان اجرایی شدن نزدیک شده بود که محمدرضا رحیمی، بهمن ماه سال 84 از فساد پرونده کرسنت خبر داد. رحیمی که در آن زمان رئیس دیوان محاسبات کشور بود در نشستی خبری اظهار داشت که این قرارداد با بررسی های صورت گرفته از سوی دیوان محاسبات کشور، پرونده ای مفسده آمیز و به دور از منافع ملی است.

در آن زمان نامی از مفسدان این قرارداد به میان نیامد و فقط گفته شد که نظر دیوان محاسبات کشور، ابطال این قرارداد و اجرایی نشدن آن است.

همچنین در پی این افشاگری، نظر شورای عالی امنیت ملی نیز که در آن زمان حجت الاسلام حسن روحانی دبیری آن را برعهده داشت، عدم تطابق جزئیات قرارداد کرسنت با منافع ملی بود.

پس از آن در سال 86 در پی ورود قوه قضائیه به این پرونده، عنوان شد عده ای از دلالان و رابطان اقتصادی این قرارداد دستگیر شده و به وجود فساد و تلاش برای برقراری روابط خارج از ضوابط با رد و بدل کردن رشوه های کلان اعتراف کرده اند.

قرارداد کرسنت حدود یک سال از اذهان عمومی و پیگیری محافل خبری کنار گذاشته شد تا اینکه در سال 87 خبرهایی از مذاکرات دوباره ایران با شرکت کرسنت برای اصلاح قرارداد و اجرایی شدن آن منتشر شد.

در آن زمان که علی کردان وزیر کشور بود عنوان شد در جلسه ای با حضور وی و محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور وقت، تلاش شده تا توافقاتی در زمینه فروش گاز به شرکت کرسنت حاصل شود.

برگزاری این قبیل جلسات که با رسانه ای شدن آن به حاشیه کشیده شد، هیچ گاه به طور واضح تأیید تا تکذیب نشد اما آنچه مشخص است در 12 سال گذشته تلاش هایی برای ابطال کامل از یک سو و تلاش هایی برای اجرای قرارداد کرسنت از سوی دیگر در کشور توسط مدیران و مسئولان رده های مختلف انجام شده اما هیچ گاه در خصوص جزئیات مفسده آمیز کرسنت شفاف سازی نشده است.

در خصوص جزئیات مفسده آمیز کرسنت علاوه بر پرداخت رشوه ها برای انجام دیدارها و مذاکرات خارج از عرف دیپلماتیک و به صورت غیر رسمی، قیمت پایین و نبود فرمول مشخص در حفظ منافع اقتصادی ایران در فروش 25 ساله گاز به طرف اماراتی یکی از انتقادات وارده به این پرونده بود.

دیده نشدن هزینه های انجام شده توسط ایران و عدم توجه به پیاده سازی رویه ای با توجیه اقتصادی برای بازگشت این سرمایه گذاری اولیه از سوی مدیران وقت شرکت ملی نفت ایران، دیگر انتقادی بود که به تنظیم این قرارداد وارد شده و آن را برای ایران به قراردادی زیان ده تبدیل کرده بود.

به نوعی در تنظیم جزئیات این قرارداد، کوتاه آمدن طرف ایرانی و تنظیم بندهای قرارداد برای منتفع شدن های اقتصادی و حتی سیاسی طرف مقابل برای مسئولان وقت دیوان محاسبات و نهادهای نظارتی کشور محرز شده بود که این مسئله را ناشی از رد و بدل شدن رشوه های کلان عنوان کرده اند.

از سوی دیگر، در برخی اظهارنظرها در مورد مفسده آمیز بودن قرارداد کرسنت، مسائل سیاسی و تلاش برای خدشه دار کردن تمامیت ارزی ایران در آبهای خلیج فارس هم طرح شده اما هیچ گاه جزئیات آن برای مردم شفاف سازی نشده است.

اگرچه رفته رفته در ایران پس از سال 87، قرارداد کرسنت و لزوم به سرانجام رسیدن این پرونده به فراموشی سپرده شد اما مسئله ای که پیگیری موضوع قرارداد کرسنت را بیش از پیش حائز اهمیت کرد، شکایت شرکت کرسنت به دادگاه بین المللی لاهه و ادعای خسارت این شرکت بود. شکایتی که به نظر می رسد بعد از مذاکرات سال 87 و ناامیدی این شرکت اماراتی از اجرایی شدن این قرارداد صورت گرفته است.

شرکت اماراتی در اعلام دعاوی خود، خسارت یک میلیارد دلاری را بابت هر سال تأخیر در اجرایی شدن این قرارداد مطرح کرده که در این صورت این غرامت درخواست شده تا امروز بیش از 8 میلیارد دلار خواهد شد.

در دولت دهم شکایت شرکت اماراتی از ایران به دادگاه لاهه موجب شد تا اسناد فساد جمع آوری شده در مورد کرسنت در مراجع قضائی و نظارتی ایران به این دادگاه بین المللی ارسال شود و با پیگیری برخی دیپلمات های باسابقه ایرانی، اسناد فساد این پرونده تکمیل شده و در اختیار دادگاه لاهه در مراحل مختلف رسیدگی این پرونده قرار گیرد.

در این مدت مقرر شده بود تا سه مرحله خلاصه فساد از سوی وزارت نفت ایران تهیه شده و به دادگاه لاهه ارسال شود تا از زمستان سال جاری با تکمیل این پرونده، شور نهایی در دادگاه بین المللی لاهه آغاز شود.

در دو نوبت از این سه نوبت در دولت دهم، خلاصه فساد این قرارداد بر اساس آنچه مورد درخواست تیم بررسی کننده دادگاه لاهه بود ارسال شد و یک نوبت باقی مانده می بایست از سوی وزارت نفت تا میانه آذرماه امسال ارسال می شد.

با تغییر دولت و روی کارآمدن مسئولان دولت یازدهم، وزرا و مدیران ارشد در بخش های مختلف تغییر کردند. از جمله این تغییرات بازگشت وزیر نفت دولت اصلاحات به وزارت نفت بود.

امضای قرارداد کرسنت 12 سال پیش در زمان وزارت بیژن نامدار زنگنه در صنعت نفت کشور صورت گرفته بود. در این مدت پس از وزارت 8 ساله نامدار زنگنه، 13 وزیر و سرپرست برای مدیریت صنعت نفت کشور تعیین شدند اما وضعیت قرارداد کرسنت تعیین تکلیف نشد و تعیین تکلیف آن با بازگشت دوباره زنگنه به خود وی رسید.

در آذرماه امسال با پیگیری رسانه های کشور، خبرهای غیررسمی از ارسال سومین لایحه مورد درخواست دادگاه لاهه از سوی وزارت نفت حکایت داشت مسئولان این وزارتخانه در رویارویی با خبرنگاران در این خصوص ابراز بی اطلاعی کرده اند.

در سال جاری تلاش گسترده ای از سوی طرف اماراتی در دادگاه لاهه صورت گرفت تا تغییر دولت در ایران را به تغییر مواضع کشورمان در پیگیری فساد در قرارداد کرسنت گره بزنند و عنوان کنند که مدیران و مسئولان فعلی ایران نیز خواهان اجرایی شدن کرسنت و مصالحه با شرکت کرسنت هستند و برخلاف مسئولان قبلی ایران اعتقادی به وجود فساد در این پرونده ندارند.

در صورتی که وجود فساد در امضای قرارداد کرسنت در دادگاه لاهه نیز با ارائه اسناد کافی و مستدل از سوی ایران به اثبات رسیده است.
حتی در ماههای اخیر، برخی رسانه ها، با انتشار اخباری تلاشی را برای متهم کردن ایران آغاز کرده اند. اگرچه شاید این قبیل اقدامات از سوی مسئولان ایرانی به چشم نیاید اما اگر ذره ای ایران در مواضع خود در این پرونده کوتاه بیاید احتمال پیچیده شدن کلاف سردرگم کرسنت دور از ذهن نیست.

در این صورت اگر ایران محکوم به پرداخت خسارت شود حداقل زیان وارده به کشور بیش از 10 میلیارد دلار خواهد بود.

علیرضا زاکانی، رئیس کمیته پیگیری قراردادهای نفتی مجلس شورای اسلامی این رقم را بسیار بیشتر از این می داند. وی معتقد است: در صورت تعلل دولت در پیگیری فساد کرسنت در دادگاه لاهه تا 35میلیارد دلار از جیب ملت می رود.

در هفته های اخیر، پس از پیگیری مجدانه رسانه های دلسوز نظام، به نظر می رسد مسئولان مربوطه در کشور زمام پیگیری این امر را در دست گرفته اند به طوری که شنیده می شود برخی اعضای هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی با مسئولان شورای عالی امنیت ملی در خصوص این پرونده جلساتی داشته اند تا بر حفظ منافع کشور تأکید کرده و بهترین مسیر را در پیگیری این پرونده در پیش بگیرند.

زنان مستاصل سوریه غذا را با رابطهٔ جنسی‌ معامله می‌کنند

مردم سوریه سخت‌ترین دوران زندگانی را می‌گذرانند، در این میان بیشترین درد و آلام جسمی، روحی و روانی را زنان سوریه‌ای می‌برند. تبعیض و فرهنگ خشونت علیه زنان و دختران در بسیاری از جوامع وجود داشته و دارد اما با شعله‌ور شدن آتش‌جنگ و تعارضات‌مسلحانه، این موضوع تشدید می‌شود. بسیاری از زنان و کودکان بی‌گناه سوریه همواره در طی این مدت صدمات زیادی را در جنگ‌ها به صور گوناگون متحمل شده‌اند.
 60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!

60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
ادعاهای تروریست‌ها و مفتی‌های تکفیری، علیه دولت سوریه
مفتی‌های تکفیری، علاوه بر صدور فتواهایی در خصوص شورش علیه "بشار اسد"، غارت اموال مردم سوریه و سر بریدن ماموران دولتی، سوء استفاده از زنان را نیز حلال اعلام کرده‌اند.
اولین بار فردی از مفتی‌های تکفیری به نام "محمد عریفی" از عربستان فتوایی با مضمون "تجاوز به زنان غیر سنی در سوریه و مکان‌های دیگر حلال است" را صادر کرد، و سال گذشته وی با صدور فتوای دیگری به نام "جهاد نکاح"، برقراری رابطه با دختران، زنان بیوه و حتی زنان شوهر دار را برای ستیزه جویان سوریه جایز شمرد، و در این فتوا گفت: هر کسی که در این جهاد شرکت کند اهل بهشت است و در غیر این صورت اهل جهنم است!
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!

60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
"العریفی" مفتی وهابی سعودی‌ در صفحه شخصی خود (توییتر) از گروه‌های مسلح ضد نظام "بشار اسد" خواست مانع انتشار تصاویر حملات تروریستی خود علیه نیروهای ارتش و شهروندان سوریه شوند. وی همچنین در این پیام خواستار ادامه ایجاد رعب و وحشت در میان مردم سوریه از سوی تروریست‌ها شد.
چندی پیش نیز فتوای بی‌شرمانه‌ دیگری از طرف یکی از مفتی‌های وهابی صادر شد، در این فتوا شیخ "ناصر العمر" از مفتی‌های سعودی، "جهاد نکاح با محارم" را نیز حلال اعلام کرد. بر اساس فتوای او، اگر جنگجویان دختر یا زنی برای نزدیکی پیدا نکردند،‌ می‌توانند با محارم خود این کار را انجام دهند.!
مفتی‌های تکفیری دیگر نیز مانند "شیخ خباب مروان الحمد" در اظهاراتی از چنین فتواهایی حمایت کرده و خواستار ترویج "جهاد نکاح" زنان شدند که این امر با مخالفت علمایی به نام "عبدالرحمن علی صبع" و "لطفی بن جدو" از نمایندگان تونس مواجه شد.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
ستیزه‌جویان تکفیری معاند نظام سوریه، در طی چهار سالی که از جنگ این کشور می‌گذرد، نشان داده‌اند فرقی بین زنان و کودکان و نظامیان قائل نیستند، بنابراین همان میزان که احتمال کشته شدن سربازان است همان میزان هم جان زنان و کودکان بی‌سلاح و بی‌دفاع در معرض خطر است.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
صحنه‌ای دردناک از اعدام یک کودک سوری
زنان مستاصل سوریه غذا را با رابطهٔ جنسی‌ معامله می‌کنند
"کمیته بین‌المللی نجات" گزارش می‌دهد، زنان مستاصل سوریه غذا را با رابطه جنسی‌ معامله می‌کنند، کودکان مجبور به انجام مشاغل استثماری یا خطرناک می‌شوند، و خانواده‌ها دخترانشان را به ازدواج‌های زود هنگام مجبور می‌کنند از تعداد خانوار یا اجاره بهای خانه بکاهند.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار! 
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
تجاوز به زور 2 جوان اهل ترکیه، به یک دختر جوان سوری تیتر یک روزنامه های ترکیه شد
وب سایت "حریت" ترکیه طی گزارشی نوشت: دختر جوانی که همراه خانواده‌اش و از بیم حملات افراد مسلح معارض نظام سوریه از طریق مرز زمینی وارد ترکیه شده بود و در کنار خیابانی در شانلی یورفا چادری برپا کرده بودند، به زور مورد تعرض و آزار و اذیت دو جوان ترکیه‌ای قرار گرفت.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
گزارش‌ها حاکی از آن است که بسیاری از زنان و دختران جوان سوری قربانی تجاوزات فردی و گروهی افراد مسلح در سوریه شده‌اند.
زنان و دختران قربانی در مصاحبه با شبکه خبری "اسکای نیوز" گفته‌اند: در بسیاری از موارد، این تجاوزهای گروهی و فردی در خیابان‌ها و اماکن عمومی شهرهای درگیر جنگ صورت می‌گیرد. در برخی موارد هم، معارضین مسلح سوری با هجوم به خانه‌ها و تجاوز به زنان و دختران در مقابل چشم اعضای خانواده آنها، شنیع‌ترین عمل ممکن را انجام می‌دهند. 
معضل بیکاری:
از دید خانواده‌های سنتی سوریه، مردان نان‌آور خانواده و حامی زنان محسوب می‌شوند که در بسیاری از خانواده‌های آواره سوری این نان آور از بین رفته است.

60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
یکی از بزرگترین مشکلات زنان سوریه مسئله پیدا نشدن کار است؛ دختران جوان سوری از اینکه هنگام جستجوی شغل با درخواست‌های بی‌شرمانه صاحبان کار مواجه می‌شوند، شکوه دارند.
مردهای 60 ساله سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه
پایگاه خبری "سازمان ملل" در گزارشی با اشاره به سوءاستفاده‌های جنسی سعودی‌ها از دختران جنگ زده سوریه، می‌نویسد: فردی مغازه دار به‌ نام "ابو‌محمد"درشهر "رمثه" واقع در مرز سوریه در جواب مشتریانش که از او سراغ دخترانی زیبا و کم سن و سال (زیر 20 سال و گاه 14ساله) برای ازدواج می‌گیرند، می‌گوید: "آنان از بدبختی سوری‌ها سوءاستفاده می‌کنند. این تهوع‌آور است. آنها می‌توانستند پدربزرگ این دختران نوجوان باشند. آنها اکثراً مردانی از عربستان سعودی هستند؛ 60 ساله، با شکمی بزرگ که در کشورشان دیگر کسی به آنها دخترشان را به همسری نمی‌دهد. وی با نفرت ادامه می‌دهد" :این کار درست نیست، دختران 14ساله که هنوز بچه هستند!…" فحشا و ازدواج اجباری از اشکال خشونت جنسی‌ هستند که به یکی‌ از ویژگی‌‌های قابل توجه و نگران‌کننده بحران سوریه تبدیل شده‌اند.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
مشکلات زنان پناهنده سوری در کشورهای همسایه:

 
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار! 
در اردوگاه "زعتری" طوفان‌های شن و ماسه باعث بیماری و نابودی چادرهای آوارگان شده است. بنابر گزارش"هافینگتن پست"، مشکلات زنان و کودکان سوریه‌ای تنها در سوریه خلاصه نمی‌شود بلکه دامنه معضلاتشان تا کشورهای پناهنده پذیر مانند ترکیه، اردن و مصر نیز کشیده شده است.
زنانی که از ترس جان خود به کشور‌های همسایه پناه برده‌اند و در معرض انواع سوء‌استفاده‌ها و تن دادن به ازدواج‌های اجباری قرار گرفته‌اند، جز آسیب پذیرترین اقشار هستند. زنان پناهنده سوریه‌‌ای از اینکه وضعیت فقر و بی‌پناهی آنان، کار را برای مزاحمان آسان می‌کند، به شدت شکایت دارند.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!

بیش از 9 میلیون به کمک‌های مردمی نیاز دارند

کمیته بین‌المللی صلیب سرخ (آی‌سی‌آر‌سی)، اوضاع غیرنظامیان سوریه را فاجعه‌بار دانسته و تاکید کرده است به عملیات بشردوستانه در این کشور عربی ادامه خواهد داد.

"سازمان ملل" طی گزارشی اعلام کرده است، 9 میلیون و 300 هزار نفر از مردم سوریه از جمله شش میلیون و 500 هزار نفر از آوارگان این کشور به کمک‌های فوری نیاز دارند.

به رغم تلاش سازمان ملل برای ارسال کمک‌های بشر‌دوستانه به بخش وسیعی از مردم سوریه، اما بحران‌های امنیتی مشکلات و دشواری‌های زیادی را بر سر راه امدادگران به وجود آورده است.

بر طبق گزارش سازمان ملل، به دلیل ناامنی در اکتبر، 2013  تنها حدود 30 درصد از حجم مواد غذایی که قرار بود به دست آوارگان سوری برسد، بین آنان توزیع شده است.

دفتر هماهنگی امور انسانی سازمان ملل در گزارش خود با اشاره به این که، سازمان جهانی غذا در ماه گذشته توانسته است به بیش از سه میلیون و 400 نفر از آوارگان سوریه‌ای کمک کند، تصریح کرده است 312 هزار نفر از آن‌ها در مناطق بسیار ناامن زندگی می‌کنند.

60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
خواستگارانی از کشورهای حاشیه خلیج فارس
از آغاز سال 2013 گزارش‌های‌ زیادی در مورد دختران کم سن و سال سوری منتشر شده است که به طور مکرر از طرف خواستگاران "کشورهای حاشیه خلیج فارس"و از طریق کانون‌های واسطه‌گری در اردوگاه "زعتری" و دیگر مراکز ازدواج می‌کنند. در مناطق جنوبی سوریه و به‌خصوص "درعه"، که بسیاری از پناهندگان از آنجا می‌آیند، به طور سنتی ازدواج دختران در سن کم مرسوم است.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
دامادهای سوء استفاده گر
 روزنامه "ملیت" ترکیه، طی گزارشی به بررسی وضع زنان آواره سوریه، در مناطق جنوب شرقی ترکیه به ویژه منطقه اسکندرون (هاتای) پرداخت و نوشت: در حالی که ازدواج با یک زن سوری، پیش از بحران سوریه، دستکم 1500 تا 7000 دلار برای‌ داماد ترکیه‌ای هزینه داشت، پس از بروز بحران در سوریه، این هزینه به کمتر از 1000 دلار کاهش یافت که این مبلغ هم بر اساس سن و زیبایی زن، نوسان پیدا می‌کند! حتی برخی مردان نفقه و مهریه تعیین نمی‌کنند .همچنین سن ازدواج زنان سوری به 14 تا 15سال کاهش یافت. زنان سوری از رسانه‌ها که به طور مفصل درباره "عروسان ارزان قیمت سوری" یا "تن‌فروشان سوری" اطلاع رسانی می‌کنند گله دارند. "امات نیوز" گزارش می‌دهد در سال گذشته بالغ بر 12 هزار ازدواج میان مردان مصری و زنان آواره سوری انجام شده است، که این ازدواج‌ها در قبال 500 جنیه مصری که حدود 75 دلار آمریکا است انجام شده است.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
به گزارش "دویچه وله" زنان سوریه‌ای در وضعیت فجیع تجاوز قرار دارند! همچنان که مشکلات در سوریه ادامه دارد، وحشی‌گری بر علیه زنان روز به‌روز فزونی می‌یابد و شخصیت و جایگاه خانم‌ها رو به کاهش می‌رود. آنان در امان نیستند تمام سعی و تلاش خودشان را برای پیدا کردن آرامش و برگشتن به زندگی عادی خود می‌کنند.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
وقتی مشکلات بیش از حد توانایی می‌شود
 زنان و دختران سوری از طبقات و ادیان مختلف در خطر تجاوز، کشته شدن، سوء استفاده، فشارهای‌اجتماعی و دیگر تضییقات می‌باشند که تبعات آن موجب افزایش خودکشی در این قشر شده است. طبق آمار "سازمان ملل" از سال 2011  تا کنون آمار خودکشی 15 درصد در سوریه افزایش یافته است.
60 ساله‌های سعودی به دنبال دختران 14 ساله سوریه / رابطه جنسی در ازای دریافت غذا / کاهش قیمت خرید و فروش دختران سوری به هزار دلار!
ماه‌هاست که سخن از آزادی سوریه می‌شود و درباره نزدیکی پیروزی در این جبهه بسیار گفته شده است. بسیاری از مردم سوریه به امید پیروزی و آزادی کامل مملکتشان می‌باشند

گزارشی از وضعیت و شرایط غیر انسانی که زندانی سیاسی ارژنگ داودی در آن نگهداری می شود



گزارشی از وضعیت و شرایط قرون وسطایی که زندانی سیاسی ارژنگ داودی نزدیک به ۶ ماه است که در آن بسر می برد. زندانی سیاسی ارژنگ داودی نزدیک به ۶ ماه است که درساختمانی  تحت عنوان ملاقات شرعی در سلولی کاملا ایزوله که هیچ زندانی و یا حتی زندانبانان به آن حق تردد ندارند و تنها چند مراقب که از نیروهای  حفاظت و اطلاعات زندان وابسته به  نیروهای وزارت اطلاعات می باشند حضور دارند نگهداری می شود.  این افراد  فقط در مورد نیازهای اولیه انسانی وی حق دارند با او صحبت کنند .
زندانی سیاسی ارژنگ داودی آبان ماه ۹۲ در پی یورش حسن مرسلپور رئیس زندان بندرعباس که از بستگان نزدیک قاسم سلیمانی فرمانده سپاه تروریستی قدس می باشد همراه با انبوهی از نیروهای گارد  به بند زندانیان سیاسی و مورد اهانت و ضرب و شتم قرار دادن آنها و اعتراض زندانیان سیاسی به این یورشهای وحشیانه ، طبق دستور حسن مرسلپور به ساختمانی به نام ملاقات شرعی منتقل شد.
زندانی سیاسی ارژنگ داودی به سلول ۵ ساختمان ملاقات شرعی منتقل شد .در مجاورت سلول وی اتاقی وجود دارد که مامورین وزارت اطلاعات به عنوان نگهبان  بطور ۲۴ ساعت حضور دارند.  هنگام انتقال به این سلول رئیس بازرسی فردی به نام  رضا محمودی و فرمانده یگان حفاظت زندان فردی به نام  حاجبی بصورت تحریک آمیزی اقدام به بازرسی و پرتاب حداقل وسایل شخصی وی نمودند   . متعاقب آن معاون اطلاعات زندان فردی به نام  علی اصغر مرادی و فرمانده قرارگاه سروان کاظمی در سلول او حضور یافتند . زندانی سیاسی ارژنگ داودی  نسبت به انتقالش به این سلول  اعتراض نمود. آنها به وی گفتند که به دستور اسدی  دادستان بندرعباس به اینجا منتقل شده است.
چند روز بعد حاجی دولتی معاون مدیر کل سازمان زندانهای استان هرمزگان به سلول وی مراجعه کرد. زندانی سیاسی ارژنگ داودی نسبت به انتقال خویش به سلول کاملا ایزوله و در ساختمانی متروکه اعتراض نمود و گفت من که در تبعید هستم و زندانی می باشم و در زندان هم در انفرادی  نگهداری می شوم . فرد مذبور به آقای داودی گفت : اسدی دادستان بندرعباس به دستور عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران و رشته احمدی معاون امنیتی وی شما را به اینجا منتقل کرده اند .


روز سه شنبه ۱۲ آذر ماه  زندانی سیاسی ارژنگ داودی  به شعبه ۱۱ دادگاه انقلاب بندرعباس منتقل شد. اتهام او صدور بیانیه در محکومیت اعدام دسته جمعی ۱۶ زندانی سیاسی  بلوچ  در زندان زاهدان  و اعتراض به رفتارهای وحشیانه حسن مرسلپور  رئیس زندان عنوان شده است .
زندانی سیاسی ارژنگ داودی در روز های دوشنبه ۱۸ آذر ماه و۲۸ اسفند ماه    مجددا به شعبه  ۳  دادگاه انقلاب به ریاست فردی به نام دمساز منتقل گردید. این بار  رسیدگی به پرونده سازی و اتهام واهی محاربه که بازجویان وزارت اطلاعات در تهران علیه وی تشکیل داده بودند.  ابتدا در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ، صلواتی قصد محاکمه او را داشت ولی چونکه پرونده سازی و اتهام سازی در زمانی صورت گرفته بود که زندانی سیاسی ارژنگ داودی در زندان بسر می برد.پرونده را به شعبه ۱ دادگاه انقلاب کرج که عاصف حسینی رئیس آن است منتقل کردند. هربار به دلیل عدم حضور وکلای وی در دادگاه ،دادگاه به تعویق می افتاد.دمساز رئیس شعبه ۳ دادگاه انقلاب تهدید می کند که در صورت عدم حضور وکلا برای وی وکیل تسخیری تعیین خواهند کرد. بازجویان وزارت اطلاعات به دلیل اینکه مدت محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی آقای داودی پایان یافته است، با پرونده سازی موهوم  سعی در نگه داشتن او در زندان دارند.
زندانی سیاسی ارژنگ داودی حدود ۶ ماه می باشد که از داشتن تماس تلفنی  با خانواده اش ، داشتن ارتباط با سایر زندانیان ، داشتن کتاب محروم بوده و در محدودیت شدید جیره غذایی و موارد متعدد تحت فشارهای غیر انسانی قرار دارد.
از طرفی دیگر لباسهایی که خانواده اش به آدرس زندان پست کرده بودند توسط  فردی به نام حمزه پور از زندانبانان به سرقت برده شد و به آقای داودی داده نشد .
علیرغم گذشت نزدیک به ۶ ماه از انتقال این زندانی سیاسی به سلولهای انفرادی ساختمان متروکه و کاملا ایزوله شده  هنوز نه علت نگهداری وی را  اعلام می کنند و نه او را به بند عمومی منتقل می کنند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ، قرار دادن زندانی سیاسی ارژنگ داودی به مدت ۶ ماه در سلول انفرادی ساختمان متروکه و کاملا ایزوله شده را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق  بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت در ایران خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت آخوند علی خامنه ای ولی فقیه رژیم و سایر آخوندهای همدست وی  به دادگاه جنایی بین المللی است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۵ فروردین ۹۳ برابر با ۲۵ مارس۲۰۱۴



گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل
 

وطن:
معنای جديد وطن به عنوان يک واحد جغرافيايی و سياسی مشخص که با مفهوم مليت و حاکمیّت سياسی ملت‌ها ارتباط تنگاتنگ دارد، در فرهنگ بشری سابقه‌ی چندان ديرينه‌ای ندارد. در ايران در دوره‌ی ناصری و در جريان نهضت مشروطه‌خواهی، در نتيجه‌ی آشنايی با مظاهر فرهنگ و مدنيت غرب، مفهوم جديد وطن، به عنوان يک عنصر فرهنگی، به فرهنگ ايران راه يافت.
البته تا اين معنی جذب فرهنگ ملت ايران بشود سال‌ها طول کشيد. همين نکته را عارف در يکی از گزارش‌های خود متذکر شده است، می‌گويد:
« اگر من هيچ خدمتی ديگر به موسيقی و ادبيات ايران نکرده باشم، وقتی تصنيف وطنی ساخته‌ام که ايرانی از ده هزار نفر، يک نفرش نمی‌دانست وطن يعنی چه. تنها تصور می‌کردند وطن شهر يا دهی است که انسان در آنجا زاييده باشد.» (۱)
نه تنها در کشور ما، بلکه به عقيده‌ی «مدرنيست»‌ها(۲) در غرب هم، وطن در مفهوم جديد آن ـ که يکی از مفاهيم مهم و محوری ناسيوناليسم است و با معنای «ملت» و «دولت ملی» ارتباط تنگاتنگ دارد ـ چندان سابقه‌ی ديرينه‌ای ندارد، چرا که ناسيوناليسم خود پديده‌ای است جديد در تاريخ. پديده‌ای که به قول آنتونی اسميت اگر مورخان در تاريخ ظهور و بروز آن اختلاف داشته باشند، دانشمندان علوم اجتماعی، اختلافی ندارند. به عقيده‌ی اينان «ناسيوناليسم نهضت و ايدئولوژی جديدی است که در نيمه‌ی دوم قرن هيجدهم در اروپای غربی و آمريکا ظهور کرد».(۳) حتی بر سر بروز و ظهور اوليه‌ی آن در اروپای غربی يا آمريکا نيز تفاوت نظر وجود دارد، چنان که بِنِديکت اندرسون، زادگاه اصلی آن را آمريکا می‌داند.
اريک هابسبام مورخ و تاريخ‌شناس برجسته معاصر که يکی از مهم‌ترين تحقيقاتش را با عنوان «ملت‌ها و ناسيوناليسم از ۱۷۸۰» ميلادی، در ۱۹۹۰ ميلادی [۱۳۶۹ شمسی] منتشر کرده است، نخستين فصل کتاب خود را به بررسی چند و چونِ مفهوم جديد «ملت»، «وطن»، «زبان ملی» و «دولت ملی» در فرهنگ‌ها و منابع مشابه اختصاص داده است. هابسبام با بررسی چاپ‌های مختلفِ «فرهنگ آکادمی سلطنتی اسپانيا» به اين نتيجه می‌رسد که در اين فرهنگ، تا قبل از سال ۱۸۸۴ ميلادی، کلمات «دولت»، «ملت»، و «زبان» به معنای جديد آن به کار نرفته است. به گفته‌ی او در چاپ نخستِ فرهنگ اسپانيايی که در ۱۷۲۶ ميلادی منتشر شده است، وطن (patria ) يا صورت بيشتر رايج آن tierra به معنای محل، محله و زمينی که انسان در آن زاييده شده باشد، به کار رفته است.(۴) کم و بيش نزديک به همان معنی و مفهومی که عارف قزوينی سال‌ها پيش به آن اشاره کرده است و با بيان اين سخن که «تصور می‌کردند وطن شهر يا دهی است که انسان در آن جا زاييده باشد»، تفاوت دو مفهوم و دو تصور قديم و جديد وطن و کاربردِ ‌آن‌ها را باز نموده است.
در واقع مفهوم جديد وطن آن‌گاه در قلمرو فرهنگ اروپايی پديدار شد که بورژوازی جديد در حال رشد، بنيان نظام قرون وسطايی فئوداليسم را متزلزل ساخت. در نتيجه، ضربه‌های اساسی بر کليسای کاتوليک « مظهر وحدت سياسی جامعة‌ غربی» (۵) وارد آمد و وحدت سياسی ملی که با معنای جديد وطن ملازمت تمام عيار داشت، به عنوان مقّوم قومیّت و ملیّت جايگزين آن شد.
در ايجاد اين تصوير و تصوّرِ جديدِ وطن، نظام اجباری آموزش و پرورش همگانی و وسايل ارتباط جمعی جديد و مهم‌ترين آن صنعت چاپ يا به گفته‌ی اندرسون Print Capitalism و دگرگون شدن مفهوم «زمان» و رسمی شدن زبان گفتار به عنوان زبان رسمی و ملی برای نگارش و گفت‌وگو، نقش اساسی داشته است.(۶)
در ايران نيز مفهوم جديد وطن عمدتاًً در دوره‌ی ناصری ـ تحت تأثير انديشه‌ی غربی ـ به طور مشخص شناخته و معرفی گرديد. در حالی که پيش از آن و پيش از پيدايش فلسفه‌ی ناسيوناليسم در اروپا، «عناصر سازندة آن در ايران وجود داشته و شناخته گرديده بود»(۷)، حتی « احساس نوعی همبستگی در ميان افراد جامعه‌ی ايرانی (براساس مجموعة‌ آن عوامل که سازندة مفهوم قومیّت هستند) در طول زمان وجود داشته» (۸) است.
بنابر اين اغراقِ نهفته در سخن عارف قزوينی را نبايد ناديده گرفت. اين که فلان ايرانی با کاربردِ کلمه‌ی «وطن»، ده يا شهری را که در آن زاييده شده بود، منظور می‌کرد، الزاماً بدان معنی نبود که تصوری از «ايران» و ايرانی بودن خود نمی‌داشته است. تصوری که دست کم در تاريخ ايران در هزار سال پيش در يک متن معتبر ادبی و حماسی يعنی شاهنامه‌ی فردوسی به روشن‌ترين جلوه‌ها خود را باز نموده و بازسازی کرده است (۹) و در چند قرن متوالی ـ با همه‌ی گسست‌هايی که در تاريخ ايران اتفاق افتاده بود ـ صورت آشنايی از آن در گوشه و کنار متون ادب فارسی، حضور کم و بيش مشخصی داشته است.(۱۰) حضور کم و بيش مشخصی که از پسِ برافتادن حکومت خلفای عباسی و از دوره‌ی ايلخانان مغول به بعد و به بخصوص از دوره‌ی حکومت صفوی، تداوم تاريخی بارز و آشکار يافته است. تداومی که به «ايران» و «ايرانی» هويت خاص خود را می‌بخشيد. هويتی که اگر چه از مفهوم جديد ملی فاصله داشت، اما نظير چنان هويتی را در دنيای «پيش مدرنِ» جوامع غربی و در کشورهايی که در غرب از آن‌ها به عنوان کشورهای با سابقه‌ی تاريخی ياد می‌کنند، کشورهايی چون فرانسه و انگليس، به آسانی نمی‌توان نشان داد.(۱۱)
قوام و دوام اين هويت تاريخی به طور بنيادی و اساسی، بسيار عميق‌تر و استوارتر از آن چيزی است که هابسبام در تحقيقات خود بدان توجه و اشاره کرده است و با ليت و لعل و اما و اگر نوشته است که: « واحدهای سياسی مستقل و نسبتاً بادوامی چون چين، کره، ويتنام و احتمالاً ايران و مصر اگر در اروپا قرار می‌داشتند به عنوان ملت‌‌های تاريخی محسوب می‌شدند».(۱۲)
فقط برای نمونه و برای اين که حد و حدود آگاهی‌های تاريخی ايرانيان را درباره‌ی‌ « ايران» و «ايران زمين» نشان دهم، بخش‌هايی از کتاب ارزشمند و کم‌نظير «نزهه‌القلوب» حمدالله مستوفی «متوفی ۷۵۰ هـ .ق) را که در قرن هشتم هجری نوشته شده است، در زير می‌آورم. اين نمونه‌ها را از آن جهت می‌آورم تا خواننده خود ببيند که در دنيای «پيش‌مدرن»، چگونه «ايران» هم در مفهوم سياسی و هم در مفهوم تاريخی آن، معنای روشن داشته است و مهم‌تر از آن مفهوم سياسی جغرافيای آن با تعبير «ايران زمين» چه مناسبتی با متصرفات سياسی حکومت‌های وقت داشته است و چگونه مفهوم «ايران شهرِ» عصر ساسانی را تداعی می‌کرده است.
نزهه‌القلوب کتابی است که درباره‌ی جغرافيای «ايران» و سرزمينِ «ايران زمين» نوشته شده است. يعنی هم شامل مطالبی است درباره‌ی ايران اصلی و هم شامل مطالبی است درباره‌ی مناطق و سرزمين‌هايی که از لحاظ سياسی و حکومتی و اداری جزو متصرفات حکومت ايران به حساب می‌آمدند و به همين جهت جزو بخشی از خاک سياسی ايران در داخل «ايران زمين» قرار می‌گرفتند. حال آن که اگر منطقه‌ای جزو متصرفات سياسی حکومت ايران نبود، ولی خراج‌گزار ايران بود، جزو ايران زمين قلمداد نمی‌شد، چنان که درباره‌ی دو ارمنيه‌ی اصغر و اکبر می‌نويسد: « ارمنيه‌الاصغر داخل ايران نيست و از آنجا هر سال سه تومان بر سبيل خراج به ايران می‌دهند و ارمنيه‌الاکبر داخل ايران است.»(۱۳) و نيز درباره‌ی مکران می‌نويسد: «‌مکران ولايت وسيع است و خارج ملکِ ايران و شرحش در آخر خواهد آمد، اما چون خراج به ايران می‌دهد و داخل عملِ [يعنی حساب دخل و خرج ماليات] کرمان است، به اين قدر ذکرش در اينجا کردن در خور بود.»(۱۴) اطلاعات نزهه‌القلوب صرفاً به مباحثی درباره‌ی ايران و شهرها و ولايت‌های مهم ايران زمين محدود نمی‌شود. کوه‌ها، رودخانه‌ها، درياها و درياچه‌ها، معادن و مهم‌تر از آن‌ها راه‌ها و شوارع و حتی بازارها و خيابان‌های مهم شهرهای ايران زمين را هم در بر می‌گيرد. يعنی نقشه‌ی روشن و کاملی از وضعيت کلی جغرافيای ايران و متصرفات آن در معنای سياسی آن به دست می‌دهد. در شرح کلی ايران زمين و نسبتِ شهرهای آن با قبله، چنين می‌گويد:«قبله تماميت ايران زمين ما بين مغرب و جنوب است ... و به حسب افق طول و عرض بُلدان [= شهرها ]، قبله هر موضع را با ديگر ولايت تفاوتی باشد و ولايت عراقين [عراق عجم و عرب] و آذربايجان و اران و موغان و شيروان و گشتاسفی و بعضی گرجستان و تمام کردستان و قومس و مازندران و طبرستان و جيلانات و بعضی خراسان را بايد که چون روی به قبله آرند، قطب شمالی از پسِ پشت سوی گوش راست بود... و ولايت ارمن و روم و ديار بکر و ربيعه و بعضی گرجستان را از آنچه شرح داده شد ميل به طرف مشرق بايد کرد و ولايت بصره و خوزستان و فارس و شبانکاره و کرمان و ديار مفازه و قهستان و بعضی خراسان را ميل به جانب غرب اين شرح بايد کرد تا روی به قبله درست آيد، و مکران و هرمز و قيس و بحرين را روی به مغرب مطلق بايد کرد...»(۱۵) اگر مکران خراج‌گزار ايران است و در جای ديگری چنان که گذشت آن را از ايران زمين صريحاً خارج کرده، اما روم و بخش مهمی از آسيای صغير در اين دوره جزو متصرفات ايران زمين و زمين‌های آن بخشی از ايران زمين است. بنابر اين مفهوم «ايران زمين» در دوره‌ی مستوفی هم دربرگيرنده‌ی ايران اصلی (core) است و هم دربرگيرنده‌ی زمين‌ها و ولايت‌هايی که از لحاظ سياسی جزو متصرفات ايران است. چون در همين دوره سمرقند و بخارا نه خراج‌گزار ايران بوده‌اند و نه جزو متصرفات ايران، نامی از آن‌ها به ميان نيامده است.
برای اين که معنی ايران اصلی از معنی ايران زمين که بيشتر مفهومی سياسی است و دربرگيرنده‌ی هم ايران اصلی و هم متصرفات سياسی آن است، باز نموده شود، بخش ديگری از نوشته‌ی مستوفی را نقل می‌کنم. در اين بخش «در کيفيتِ اماکن ملک روم» می‌نويسد:
« و آن قريب شصت شهر است و سردسير است ... علما گفته‌اند که چون روميان بيت‌المقدس را خراب کردند و از آنجا برده بردند، حق تعالی بر ايشان خشم گرفت و از آنجا [روم] اسير و برده بردن رسم فرمود ... و مؤلف کتاب گويد که زندگانی بد ماست که اين زمان برده از ايران به روم می‌برند ... حدود مملکت روم تا ولايت گرجستان و ارمن و سيس و شام و بحر روم پيوسته است. حقوق ديوانی‌اش در اين زمان سيصد و سی تومان بر روی دفتر است و در زمان سلاجقه زيادت از يک هزار و پانصد تومان اين زمانی بوده است و شهر سيواس اکنون معظم بلاد آنجاست.»(۱۶)
چنان که ديديد روم [ترکيه کنونی] در اين دوره جزو متصرفات حکومت ايران و بخشی از ايران زمين است و به همين جهت از «حقوق ديوانی» آن سخن گفته می‌شود. اما آن جا که در همين متن، مستوفی از سرِ دردمندی می‌نويسد که : « از ‌زندگانی بد ماست که اين زمان برده از ايران به روم می‌برند»، منظور او از ايران ـ ايران بدون پسوند زمين ـ همان ايران اصلی (core) و حکومت ايران است که جدا از متصرفاتش، در طول تاريخ مفهوم جغرافيايی و سياسی مشخصی داشته است.
درست به همين دليل وقتی از شهرهايی چون «ری» يا «تبريز» سخن می‌گويد، از آن‌ها به عنوان معظم‌ترين شهرهای ايران و نه ايران زمين ياد می‌کند، بدين عبارت : «‌ری از اقليم چهارم است و امّ‌البلاد ايران و به جهت قدمت آن را شيخ‌البلاد خوانند.»(۱۷) و يا درباره‌ی تبريز می‌نويسد: « دارالملک آذربايجان در ما قبل مراغه بوده است و اکنون شهر تبريز است و آن نَزِه‌ترين و معظم‌ترين بلاد ايران است، حقوق ديوانی آذربايجان در زمان سلاجقه و اتابکان قريب دو هزار تومان اين زمان بوده است...»(۱۸)
اين مفهوم ايران، ايران اصلی، اگر چه با مفهوم «اقليم چهارم» همانندی و نزديکی بسيار دارد، چرا که مهم‌ترين شهرهای ايران و البته نه همه‌ی آن‌ها، در اقليم چهارم واقع شده است، اما با مفهوم «ايران زمين» يکی نيست، يعنی مترادف آن نيست. «ايران زمين» صورتی ديگر از مفهوم بسيار قديمی‌تر و کهن‌تر است در گذشته به عنوان «ايران شهر» وجود داشته است و سابقه‌ی آن، آن گونه که تحقيقات کم‌نظير، دست اول و پرنکته و حوصله‌سوزِ جراردو نولی (Gherardo Gnoli ) نشان داده است به عصر ساسانی می‌رسد. يعنی در عصر ساسانی بود که مفهوم و ايده‌ی «ايران» و «ايران شهر» پرداخته گرديد و رواج يافت.(۱۹)
ظاهراً در دوران اسلامی، «ايران زمين» بر طرح و اساس همان مفهوم قديمی « ايران شهر» بازسازی گرديد و رواج تازه يافت. آن چه که مهم است در هر دو مفهوم، حوزه‌ی متصرفات سياسی ايران، نقش مهم و محوری داشته است.
البته بررسی دقيق اين نکات و مفاهيم، و مسائل مربوط به «ايران»، «ايران شهر»، «ايران زمين»، « مملکت»، «ممالک»، «مملکت ايران» و «ممالک محروسه ايران» ـ مفهومی که تا اين اواخر يعنی تا اواخر حکومت قاجار هنوز کاربرد فعال داشت ـ در حوصله‌ی اين مقاله نمی‌گنجد.
غرض از طرح اجمالی اين مطالب در اين جا و اشاره‌ی کلی به پاره‌ای از مفاهيم که شرح آن‌ها گذشت، اين بوده است که نشان دهم تداوم مفهوم تاريخی و سياسی ايران در ايران اسلامی و به خصوص در دوره‌ی پيش از حکومت صفوی، چگونه بوده است و در وجدان آگاه ايرانی‌های با فرهنگ چگونه درک می‌شده است. چنان که مستوفی وقتی به ايران و وضعيت و موقعيت آن در زمانه‌ی خود می‌نگرد، ايران و موقعيت آن را در بستر استمرار تاريخی آن نيز می‌نگرد و اين استمرار تاريخ ايران، در ديدِ او آن اندازه بديهی و ملموس است که بدون هيچ اما و اگری، گذشته‌ی کفرآميزش را با حالِ اسلامی‌اش يک جا و در تداوم تاريخی آن مورد بحث قرار می‌دهد:
« ... به چند نوبت که جامع‌الحساب ممالک نوشتيم تا اول عهد غازان خان ... يک هزار و هفتصد و چند تومان بوده است و بعد از آن به سبب عدل غازان خان که در ولايت روی به آبادانی نهاده بود، به مبلغ دو هزار و صد تومان و کسری می‌رسيد و اکنون همانا نيمة‌ آن نباشد، چه اکثر ولايات از اين تحکمات و تردّد لشکرها برافتاده است، دست از زرع بازداشتند و در مسالک‌الممالک آمده که در هجدهم سال از پادشاهی خسروپرويز که آخرين سال زمان کفر بود ... جامع‌الحساب مملکت [= کشور] او نوشتند چهارصد بار هزار هزار و بيست هزار دينار زر سرخ بوده است که اکنون آن را عوامل می‌خوانند و به قياس اين زمان هشتاد هزار و چهار تومان رايج باشد، و در رساله ملکشاهی آمده که در عهد سلطان ملکشاه سلجوقی، بيست و يک هزار و پانصد و چند تومان زر سرخ بوده است و ديناری زر سرخ را دو دينار و دو دانک حساب کردندی که پنجاه هزار تومان و کسری بودی. خرابی و آبادانی جهان از اين قياس توان کرد ...»(۲۰) و همو باز در استناد به فارسنامه بلخی درباره‌ی گذشته‌ی تاريخ کشورش و درباره‌ی فارس چنين می‌نويسد: «‌در فارس‌نامه آمده است که مملکت فارس دارالملک پادشاهان ايران بوده است و مشهور است که ايشان [را] اگرچه بر تمامت ايران حکم داشته‌اند، ملوک فارس خوانده‌اند و قدرت و شوکتشان چنانکه اکثر پادشاهان ربع مسکون خراج‌گزار ايشان بوده‌اند».(۲۱)
اين نوع آگاهی‌های روشن و آشکار درباره‌ی ‌هويت تاريخی کشوری با قدمت ايران را نمی‌توان به آسانی ناديده گرفت و به ضرب و زورِ تئوری‌های «مدرنيست»‌ها و تلاش بی‌فرجام دنباله روان ايرانی آن‌ها، ايران و هويت ايرانی آن را محصول حکومت پهلوی اول و بازآفريده‌ی جريانی به نام «ملت سازی» (nation – building ) به شمار آورد.
يکی از سه مقوله‌ی مهمی که بِنِديکت اندرسون، در کتاب ارزشمندش بر اساس آن نظريه‌ی خود را درباره‌ی پيدايش ملت‌ها و ناسيوناليسم تدوين کرده است مربوط می‌شود به مسئله‌ی «زبان». اندرسون معتقد است، که در دنيای پيش مدرن، جوامع بزرگ براساس زبان مقدس ـ زبان کتب مقدس ـ تشکل می‌يافته‌اند و زبان گفتار معمولی (vernacular ) و غيرمقدس را در تشکل آن جوامع بزرگ نقشی نبوده است. اگر چنين نظريه‌ای درباره‌ی تاريخ غرب و بسياری از کشورها صدق کند، در مورد ايران و درباره‌ی شرق جهان اسلام که زبان فارسی زبان اصلی اين منطقه بوده است، به هيچ وجه مصداقی ندارد.
اندرسون با بررسی پاره‌ای از تحقيقات درباره‌ی نقش زبان لاتين در اروپای غربی به اين نتيجه می‌رسد که تا قبل از قرن شانزدهم ميلادی، تنها زبانی که بدان تعليم داده می‌شد و نوشته و آموخته می‌گرديد، لاتين بوده است، و کم کم از قرن شانزدهم به بعد و به جهت رشد صنعت چاپ، زبان گفتارِ رايج و غيرمقدس آغاز به رشد کرد و به مرور جايگزين زبان لاتين ـ زبان مقدس ـ شد. از قول مارک بلوخ (Marc Bloch ) درباره‌ی زبان کتابت در اروپای غربی در دوره‌ی قرون وسطی می‌آورد که:‌ لاتين نه تنها زبانی بود که (مسائل مختلف) به آن زبان تدريس می‌شد، بلکه تنها زبانی بود که اصولاً تدريس می‌گرديد. نيز اضافه می‌کند که تأکيد بلوخ بر اين که لاتين تنها زبانی بود که تدريس می‌شد، آشکارا نشان دهنده‌ی قداست زبان لاتين و نيز نشان‌دهنده‌ی اين واقعيت است که زبان ديگری شايستگی تدريس را نداشت. در ادامه‌ی همين بحث و در تأييد نظرش به تحقيق دو محقق ديگر درباره‌ی کتاب و چاپ کتاب استناد می‌کند تا قبل از سال ۱۵۰۰ ميلادی، ۷۷ درصد کتاب‌های منتشر شده به زبان لاتين بوده، و بعد می‌گويد از ۸۸ متن چاپ شده در پاريس در ۱۵۰۱ ميلادی، به استثنای ۸ تای آن‌ها، بقيه همگی به زبان لاتين نوشته شده بودند، اما بعد از ۱۵۷۵ ميلادی اکثر کتاب‌های چاپ شده به زبان فرانسه بود.
نيز در اهميت نقش زبان مقدس، زبانی که او آن را زبان حقيقت truth – language می‌نامد می‌نويسد: در قرن هفدهم، هابز (Hobbes ) (۱۶۷۸ ـ‌۱۵۸۸) چهره‌ی محبوب و شناخته شده‌ی قاره‌ اروپا بود، چرا که نوشته‌هايش را به زبان حقيقت [= مقدس] نوشته بود، اما برخلاف او شکسپير (۱۶۱۶ ـ ۱۵۶۴) که نوشته‌هايش به زبان رايج گفتار بود، تقريباً در خاک اروپا ناشناخته بود.(۲۲)
براساس همين ديدگاهش، درباره‌ی قداست زبان عربی می‌نويسد:
« در سنت اسلامی تا همين دوره‌های اخير، قرآن لفط به لفظ ترجمه ناشدنی بود ( و به همين جهت هم ترجمه ناشده باقی ماند) چرا که حقيقت الهی (Allah’ s truth ) فقط از طريق علايم حقيقی ـ و جايگزين ناشدنیِ ـ زبان نوشتاری عربی، دريافتنی بود».(۲۳)
اندرسون نمی‌دانست که در شرق جهان اسلام و در يکی از بخش‌های حوزه‌ی زبان فارسی و ايران تاريخی يعنی در ماوراءالنهر که جزء خراسان بزرگ بود، در دوره‌ی حکومتِ ابوصالح منصور ابن نوح سامانی، يعنی در بيش از هزار سال پيش، در نيمه‌ی دوم قرن چهارم هجری، با اجازه و فتوای فقها و علمای شهرهای مختلف، متن عربی تفسير محمدبن جرير طبری به زبان فارسی ترجمه شد و داستان اين ترجمه و اجازه‌ی فقها در آغازِ متن ترجمه شده‌ی همان تفسير چنين آمده است که کتاب تفسيرمحمدبن جرير طبری را از بغداد در چهل مصحف آورده بودند و اين کتاب به زبان تازی و به اسنادهای دراز بود و چون خواندن کتاب و درک و فهم عبارات آن ـ بدان جهت که به تازی نوشته شده بود ـ بر امير منصور ابن نوح سامانی دشوار بود، به اين فکر افتاد که کتاب به زبان فارسی ترجمه شود.
« پس علماء ماوراءالنهر را گرد کرد و اين از ايشان فتوی کرد که روا باشد که ما اين کتاب را به زبان پارسی گردانيم. گفتند روا باشد خواندن و نوشتن تفسير قرآن به پارسی مرآن کس را که او تازی نداند، از قول خدای عزّ و جل که گفت: وِما اَرسلنا مِن رَسولٍ اِلّا بِلِسانِ قَومِهِ. گفت من هيچ پيغامبری را نفرستادم مگر به زبان قوم او، آن زبانی که ايشان دانستند. و ديگر آن بود که اين زبان پارسی از قديم بازدانستند از روزگار آدم تا روزگار اسمعيل پيغامبر (ع)، همه پيغامبران و ملوکان زمين به پارسی سخن گفتندی، و اول کس که سخن گفت به زبان تازی اسمعيل پيغامبر (ع) بود، و پيغامبر ما صَلّی اللهُ عليه از عرب بيرون آمد و اين قرآن به زبان عرب بر او فرستادند، و اينجا بدين ناحيت زبان پارسی است و ملوکان اين جانب ملوک عجم‌اند.
« پس بفرمود ملک مظفرابوصالح [منصور ابن نوح سامانی] تا علماء ماوراءالنهر را گرد کردند و از شهر بخارا ... از شهر بلخ ... از باب الهندو ... از شهر سمرقند و از شهر سپيجاب و فرغانه و از هر شهری که بود در ماوراءالنهر، و همه خط‌ها بدادند بر ترجمة اين کتاب که اين راه راست است.»(۲۴)
بدين ترتيب برای نخستين بار قرآن و تفسير آن ـ در قرن چهارم هجری ـ به زبان فارسی ترجمه شد و همين کار آغازی شد برای نوشتن تفسير قرآن و ترجمه‌ی آن به زبان فارسی، چنان که در فاصله‌ی يکی دو قرن، چندين تفسير به طور مستقل در زبان فارسی نوشته شد(۲۵) و اين سنت يعنی نوشتن تفسير قرآن به زبان فارسی در مناطقی که زبان فارسی رواج داشت، همچنان ادامه يافت...
و اين نشان‌دهنده‌ی اهميت زبان فارسی است در ايران و در منطقه‌ای که از آن به شرقِ جهان اسلام ياد می‌کنند. آگاهی‌ها و دلبستگی‌ها عميق و شگفت‌انگيزی را نسبت به اين زبان، در آن دوره‌ی تاريخی و دوره‌های مختلف تاريخ ايران می‌توان نشان داد. دلبستگی‌هايی که به طور آگاهانه به زبان فارسی به عنوان بخشی از هويت تاريخی و کهن سال ايران و به عنوان زبانِ رايجِ منطقه‌ی وسيع و مهمی از «ايران زمين» می‌نگريسته است.
پيشينه‌سازی (re – archaization ) شگفت‌انگيزی که در آغاز متن مهمی چون ترجمه‌ی تفسير طبری و در توجيه اقدام مترجمان آن ديده‌ايم و به شيوه‌ی اغراق‌آميزی مدعی آن بود که « از روزگار آدم تا روزگار اسمعيل پيغامبر (ع) همه پيغامبران و ملوکان روی زمين به پارسی سخن» می‌گفتند، از آن نوع پيشينه‌سازی‌هايی است که در «باور» و «آگاهی» جمعی يک جامعه، «حال» آن جامعه را به «گذشته» آن پيوند می‌دهد. پيوند می‌دهد تا آينده‌شان را در استمرار گذشته‌شان پی‌افکنند.(۲۶) و اين يعنی باز آفرينی و تجديد، و هم تحکيم يک هويت.
نيمه‌ی دوم قرن چهارم هجری اوج دورانی است که ايرانی‌ها از پس حمله‌ی اعراب و تجزيه‌ی امپراتوری ايران، تلاش‌های گسترده و آگاهانه‌ای را در شکوفايی زبان فارسی و اعتلای سنت‌های ايرانی خود پی‌می‌افکنند. در همين قرن است که ابومنصور عبدالرزاق وزير دانشورش يعنی ابومنصور محمدبن عبداله‌المعمری را به جمع آوردن دهقانان و فرهيختگان خراسان برای نوشتن شاهنامه‌ای به نثر فرمان می‌دهد. و اين همان شاهنامه‌ای است که مقدمه‌ی آن به عنوان «مقدمه قديم شاهنامه» در دست و معروف است. و باز در همين قرن است که حاصل تلاش ابوالمؤيد بلخی، ابومنصور محمدبن عبدالله المعمری و دقيقی طوسی، عالی‌ترين تجلی خود را در شاهنامه فردوسی و در زبانی استوار به نمايش می‌گذارد و در همين شاهنامه فردوسی است که تصوير و تصوّر «هويت ايرانی» و «ايران» به بهترين شيوه‌ها بازسازی و بازآفرينی می‌شود، و قرن‌ها خاطره‌ی آن در وجدان فرهنگی و تاريخی مردم اين منطقه زنده می‌ماند.
زبان فارسی پاسدار و حامل اصلی اين خاطره‌ی تاريخی نه تنها زبان گفتار رايج بخش مهمی از مردم اين سرزمين بوده که به فارسی سخن می‌گفتند، بلکه به عنوان زبان مشترک ـ چه گفتاری و چه «‌نوشتاری» ـ تنها وسيله‌ی ارتباط همه‌ی مردمی بود که در اين حوزه‌ی بزرگ فرهنگی می‌زيستند و زبان گفتار روزانه‌شان با فارسی متفاوت بود. اهميت اين ويژگی‌ زبان فارسی در يکی از متن‌هايی که در قرن چهارم و در فاصله‌ی سال‌های ۳۶۷ تا ۳۸۰ هجری به نظم درآمده است، به وضوح بيان شده است. در ديباچه‌ی همين متن يعنی کتاب «دانشنامه» که در دانش رياضی منظوم شده بود، حکيم ميسری چنين می‌گويد:
چو بر پيوستنش بر، دل نهادم
فراوان رای‌ها بردل گشادم
که چون گويمش من تا دير ماند
وُ هر کس دانشِ او را بداند
بگويم تازی ار نه پارسی نغز
ز هر در، من بگويم مايه و مغز
وُ پس گفتم زمين ماست ايران
که بيش از مردمانش پارسی‌دان
وگر تازی کنم نيکو نباشد
که هر کس را از او نيرو نباشد
دری گويمش تا هر کس بداند
و هر کس بر زبانش بر، براند(۲۷)
چنان که ديديد ميسری با آن که بر هر دو زبان تازی و فارسی تسلط داشته است، با اين استدلال که اين جا سرزمين ايران است و بيش‌ترِ مردمش فارسی‌دان، دانشنامه را به زبان فارسی دری به نظم درآورده است. فارسی در طی قرن‌ها ـ و با آن که عربی در دوره‌هايی زبان علمی منطقه بوده است ـ همين ويژگی اساسی و بنيادی‌اش را هم با عنوان زبان رايج گفتار بخشی از مردم ايران و هم به عنوان زبان مشترک گفتار و « نوشتارِ» همه‌ی مردم ما حفظ کرده است.
بنابر اين ادعاهای پنهان و آشکاری که مدعی است زبان فارسی با تحکّم و قلدری رضا شاه پهلوی و به زور نظام اجباری و آموزش همگانی عصرِ او به عنوان زبان رسمی به مردم ايران تحميل شده است، از نوع جعليات و تبليغات پا در هوايی است که پايه و اساس تاريخی ندارد. اشتباه نشود منظور من تأييد سياست‌های فرهنگی دوره‌ی پهلوی نيست. مخالفت آشکارم را با آن سياست‌ها پيش‌ترها نوشته و گفته‌ام.(۲۸) منظورم واقعيت‌ها و واقعيت تاريخ است.
واقعيتی که نشان می‌دهد سال‌ها پيش از آن که رضاشاه به حکومت برسد، در عصر رونق صنعت چاپ و انتشار در ايران، خود به خود و به طور طبيعی، زبان فارسی تنها زبان اصلی و مهمی بود که کار نشر در شکل عمومی آن، با آن آغاز شده بود. و اين امر آن اندازه طبيعی و بديهی بود که جای چون و چرا نداشت، چرا که زبان ديگری را در ايران توان آن نبود که به عنوان زبان «نوشتار» برگزيده شود و اين جريان طبيعی بدون بخشنامه و امر و نهی، خود به خود سير خود را طی می‌کرد.
به همين جهت در ايران، زبان اصلی و عمومی روزنامه‌هايی که تا پيش از مشروطيت منتشر شده بودند، از روزنامه‌های ميرزا صالح شيرازی (کاغذ اخبار)، و از «وقايع اتفاقيه» گرفته تا روزنامه‌هايی چون «روزنامه دولت عليه ايران»، روزنامه‌ی «ملتی» يا روزنامه‌ی «ملت سنيه ايران»، روزنامه‌ی «دولت ايران»، روزنامه‌های «وقايع عدليه»، «نظامی» ، «مريخ»، «شرف»، «تربيت» و روزنامه‌هايی که در شهرستان‌ها منتشر می‌شد، نظير روزنامه‌ی «ملتی»، «تبريز»، «احتياج»، «ادب»، «کمال» که در تبريز و روزنامه‌ی «فرهنگ» که در اصفهان منتشر می‌شدند فارسی بوده است و اگر يکی دو روزنامه چون «روزنامه علمیّه» در تهران که به سه زبان فارسی، عربی و فرانسوی و يا روزنامه‌ی «الفارس» در شيراز به زبان فارسی و عربی منتشر می‌شدند، بدان معنا نبود که زبان ديگری و در اين مورد خاص عربی يا زبان‌هايی چون آذربايجانی و کردی و بلوچی را در ايران آن مايه و اعتبار می‌بود که می‌شد به آن زبان‌ها روزنامه‌ی عمومی منتشر کرد. روزنامه‌ی «الفارس» هم که در دوره‌ی حکمرانی ظل‌السلطان در ۱۲۸۹ قمری با مديريت ميرزا تقی کاشانی برپا شد، فقط سه شماره‌ی آن به فارسی و عربی منتشر شده بود و بخش عربی آن در واقع ترجمه‌ی همان بخش فارسی بود و ظاهراً «برای سهولت استدراک عربهای [آن] حدود چنان مقرر شد که يک سمتِ روزنامه را به زبان عربی ترجمه نمايند»(۲۹) و پس از سه شماره در شماره‌ی (۴) همان روزنامه درباره‌ی حذف بخش عربی چنين نوشتند: «‌از آن راهی که نوشتن عربی روزنامه و ترجمه آن اسباب تعويق و تعطيل نمره‌ها می‌شد و نگاشتن آن نيز چندان لازم نبود و زحمت مباشرين اين عمل مضاعف می‌گرديد، لهذا چنين شايسته ديدند که نمره‌های آتيه بدون ترجمه عربی باشد. رئيس و منشی روزنامه ميرزا تقی کاشانی».(۳۰)
تازه در نشر بخش عربی آن روزنامه، ظل‌السلطان که آن زمان حکومت فارس را در اختيار داشت، مقاصد تبليغی و سياسی داشت. برای اين که اين بحث يعنی بحث پراهميت موقعيت زبان فارسی به عنوان زبان عملاً رسمی خواندن و نوشتن در ايران و به خصوص در آذربايجان ايران مشخص شود، بخشی از گزارش مهم محمدامين رسول‌زاده (سوسيال دموکرات و ناسيوناليست معروف و هوادار پان‌ترکيسم که بعدها «در ۳۴ سالگی رئيس جمهوری نخستين جمهوری اعلان شده در جهان اسلام» (۳۱) يعنی آذربايجان ـ در قفقاز ـ گرديد) را که به همين مسئله يعنی اعتبار زبان فارسی در آذربايجان ايران مربوط است در زير می‌آورم و به اين گفتار خاتمه می‌دهم.
ترجمه‌ی بخشی از اصل اين گزارش که در ژوئن ۱۹۰۹ [۱۲۸۸ شمسی] از اروميه (آن زمان رسول‌زاده در ايران و در آذربايجان بود) به روزنامه‌ی «ترقی» چاپ باکو فرستاده شده بود و در شماره‌ی ۱۴۵ روزنامه‌ی ترقی و در ژوئيه ۱۹۰۹ ميلادی [۲۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ قمری] يعنی نزديک به ۳ سال پس از اعلان مشروطيت در ايران، منتشر شده است، چنين است.
« از آثار ادبيات دراينجا [= اروميه] چيز قابل ذکری نيست. درباره روزنامه‌هايی که به زبان آسوری منتشر می‌شوند، در جای خود صحبت خواهيم کرد. بگرديم تا بلکه يک مسلمان روزنامه‌خوان پيدا بکنيم.
« ممکن نيست. در اينجا نمی‌توانيد غير از چند مشترک حبل‌المتين روزنامه خوان ديگری پيدا بکنيد. روزنامه‌های ترکی قفقاز نيز در اينجا خريدار و خواننده ندارند. اصلاً در اينجا ترکی خواندن متداول نيست. اگرچه همه ترک هستند اما ترکی نمی‌خوانند. در همه جای آذربايجان چنين است. حتی چنان تيپ‌هايی وجود دارند که اين حال را برای قفقاز نيز پيشنهاد می‌کنند و خيال می‌بافند که بايد همه‌ی عالم اسلام زبان فارسی ياد بگيرند و به فارسی بخوانند.
« يک سال قبل در اينجا روزنامه‌ای هفتگی به نام فرياد منتشر گرديده است. بعد از در حدودِ سی روزنامه‌ای که در تبريز منتشر می‌شده، اين روزنامه نيز عمر خود را فدای معارف دوستان اروميه کرده، رفته است و فريادهايش به فريادهای کشيده شده در ميان صحرا مانده، بی‌ثمر ماند و سرانجام تلف گرديد.
« در عرض پانزده روزی که در اروميه ماندم، هر چه جستجو کردم بلکه يک نفر خريدار روزنامه ترکی پيدا کنم تا ببينم در قفقاز يا عثمانی چه می‌گذرد و اوضاع عالم چگونه است، ممکن نگرديد. به شهبندری عثمانی هم مراجعه کردم که به روزنامه‌های استانبول دسترسی پيدا کنم که بی‌نتيجه بود. انسان وقتی به ايران افتاد، به معنی اين است که دستش از عالم مدنيت بريده شده است.»(۳۲)
چنان که ديديد به اعتراف صريح رسول زاده، نه تنها دو سه سالی پس از اعلان مشروطيت در همه جای آذربايجان، مردم علاقه‌ای به ترکی خواندن نشان نمی‌دادند، بلکه همان مردم ترک زبان به رسول زاده‌ها توصيه می‌کردند که در قفقاز هم به فارسی بنويسند ... و اين وضع ربطی به حکومت پهلوی ـ چون سال‌ها مانده بود تا حکومت پهلوی بر سر کار بيايد ـ يا هيچ حکومتی در ايران متأخر نداشت و مربوط می‌شد به نقش تاريخی زبان فارسی به عنوان زبان اصلی کتابت و مشترک مردم ما. چنان که در همان دوره‌ی ناصری تا «تمثيلات» آخوندزاده به فارسی ترجمه نشد، خواننده‌ای پيدا نکرد. و اگر «‌مکتوبات» او هم به همت مستشارالدوله به فارسی برگردانده نمی‌شد، نسخه‌ی دستنويس آن در بين روشنفکران ايران ـ چه فارسی زبان و چه ترکی زبان ـ دست به دست نمی‌گشت. در تبريز هم چه پيش از مشروطه و چه پس از آن، زبان اصلی همه روزنامه‌های مهم و معتبر به فارسی بود و اگر بعد از مشروطيت چند نشريه نظير «خيرانديش» و «اناديلی» و ... به ترکی منتشر شدند و يا رساله‌هايی به ترکی در آن شهر منتشر کردند، و يا پاره‌ای نشريات، در کنار فارسی، يکی دو صفحه‌ای به ترکی اختصاص دادند، به معنی بی‌اهميت بودن زبان فارسی نبود.
طرح اهميت تاريخی نقش زبان فارسی به معنی ناديده گرفتن تأثير نظام آموزش همگانی در دوره‌ی پهلوی، در گسترش زبان فارسی نيست. نيز آن همه تأکيد بر نقش بارز «هويت ايرانی» در دنيای پيش مدرن و محتوای سياسی ـ فرهنگی و جغرافيايی مفهوم «ايران» به نام کشوری شناخته شده و کهن سال، به معنی ناديده گرفتن درک نوينی که از «ايران » و «ايرانی» پيدا شده است، نيست. آن مسائل را بايد در جای خود مورد بررسی قرار داد و اين مفاهيم تازه را هم بايد به جای خود و با توجه به آن مفاهيم پيشينه‌دار و کهن سال مورد ارزيابی، بازبينی و بررسی قرار داد. به عبارت ديگر در ربط با کشور کهن‌سالی چون ايران، نمی‌توان همه چيز را به پای «مدرنيته» و تجدد نوشت و نقطه‌ی پايان نهاد.(۳۳) ايران کشور جديد‌التأسيسی چون پاکستان و اندونزی، ترکيه و عراق يا آلمان و آمريکا نيست.
با اين همه تا شرايط اجتماعی و تاريخی جامعه‌ی ايرانی دگرگون نگرديد، اين مفهوم جديد جذب فرهنگ ايران نشد، شرايطی که مبارزات گسترده‌ی ضداستعماری را در کنار مبارزات ضداستبدادی ـ استبداد قاجار ـ باعث شده است. پيدايی مفهوم جديد وطن در شکل تکامل يافته‌ی ناسيوناليستی آن در فرهنگ ايرانی، محصول همين شرايط استعماری قرن نوزدهم بوده است، به عبارت ديگر شاعران و متفکران اين دوره ناگزير بودند که در مبارزات ضداستعماری بيشتر بر ناسيوناليسم ايرانی، و گاه اسلامی، تکيه کنند. و در مبارزات ضداستبدادی خود متکی باشند بر دستاوردهای فرهنگی غرب، از قبيل پارلمانتاريسم، قانون‌خواهی، دموکراسی و حق حاکمیّت ملت. به همين دليل سرنوشت ناسيوناليسم ايرانی از سرنوشت مبارزات و حتی مفهوم مبارزات ضداستعماری آنان جدا نيست.
وطن بزرگ‌ترين مايه‌ الهام همه شاعران اين دوره است.(۳۴) اگر دواوين شعرای اين دوره يا روزنامه‌های اين زمان را بگشاييم کمتر صفحه‌ای است که به نوعی در آن با مفهوم جديد وطن آشنا نشويم. تأثيرگذاری و شورانگيری اين نوع سروده‌ها، دست مايه‌ای بوده است برای برانگيختن احساسات ملی و ضداستعماری مردم. دو نمونه‌ی زيرا از ملک‌الشعرا بهار حال و هوای شعرهای «وطنی» آن دوره را به خوبی به نمايش می‌گذارد.
ای خطة ايران مهين، ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجين جان و تن من
ای عاصمة ‌دنيی آباد که شد باز
آشفته کنارت چو دل پر حَزَن من
دور از تو گل و لاله و سرو و سنمم نيست
ای باغ گل و لاله و سرو و سمن من
***
دردا و دريغا که چنان گشتی بی‌برگ
کز بافتة‌ خويش نداری کفن من
***
و امروز همی گويم با محنت بسيار
دردا و دريغا وطن من، وطن من
(ديوان بهار، ج ۱، ص ۲۱۶)

و نيز:
وطنياتی با ديدة‌ تر می‌گويم
با وجودی که در آن نيست اثر می‌گويم

تا رسد عمر گرانمايه بسر، می‌گويم
بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گويم

که وطن، باز وطن، باز وطن در خطر است
ای وطن خواهان زنهار، وطن در خطر است
(ديوان بهار، ج ۱، ص ۲۰۸)
نيز دهخدا در جايی ديگر و در قطعه‌ای سه بيتی، وطن‌داری و عشق به وطن را اين گونه تصوير کرده است:
هنوزم ز خُردی به خاطر دَر است
که در لانة ماکيان بُرده دست
به منقارم آن سان به سختی گزيد
که اشکم، چو خون از رگ، آن دم جهيد
پدر خنده بر گريه‌ام زد که «هان!
وطن‌داری آموز از ماکيان».
(ديوان دهخدا، ص ۱۲۵)
يادداشت‌ها: ــــــــــــــ
۱. ابوالقاسم عارف قزوينی، ديوان، به اهتمام عبدالرحمن سيف آزاد، چاپ ششم، تهران، اميرکبير، ص ۳۳۴.
۲. مدرنيست‌هايی چون ارنست گلنر، هابسبام، بنديکت اندرسون، مايکل مان، بِراس و ... بنيادی‌ترين ديدگاه نظری که در برابر مدرنيست‌ها، ديدگاهی کاملاً متفاوت داشت و دارد، مربوط می‌شود به انديشه‌ی «پيشينه‌باوری» Primordialism و پيشينه‌باورانی (Primordialists ) چون کلی فورد گيرتز (Geertz ) و استيون گراسبی (Grosby ) و ...
۳. Smith, Anthony D. : Nationalism and Modernism. London, Routledge, 1999 – 2000 , p . I.
۴. Hobsbawm E. J. : Nations and Nationlism Since 1780, Programme, Myth, Reality. Cambridge University Press , 1997 , pp. 14 – 15.
۵. فريدون آدمیّت: انديشه‌های ميرزا فتحعلی آخوندزاده، چاپ اول، تهران، انتشارات خوارزمی، ص ۱۱۶.
۶. Anderson, Benedict: Imagined Communities, Published by Verso, London, 1999. Pp. 18. 22 – 36.
۷. فريدون آدميت: انديشه‌های ميرزا آقا خان کرمانی، چاپ دوم، تهران، انتشارات پيام، ص ۲۶۴.
۸. شفيعی کدکنی، « تلقی قدما از وطن»، الفبا، شماره ۲، ص ۳.
۹. برای يک معرفی کوتاه اما ارزنده از کتاب بنديکت اندرسون نگاه کنيد به مقاله‌ی مسعود فاضلی با عنوان « آيا ملت‌ها مجموعه‌هايی ساختگی و تصورّی هستند»، در کنکاش، چاپ آمريکا، شماره‌ی دوازدهم، پاييز ۱۳۷۴، صص ۷۴ تا ۸۳.
فاضلی در نقد آرای اندرسون نکته‌ی مهمی را درباره‌ی ايران مطرح کرده و نوشته است: « يک سوال مشخص درباره ايران و مشخص‌تر از آن شاهنامه فردوسی: آيا اين کتاب سازنده پندار «ايرانيت» نيست؟ اگر چنين باشد اين کمونيتة به خيال درآمده imagined community کهن‌تر از آن است که اندرسون می‌گويد.» نگاه کنيد به همان مجله‌ی کنکاش ص ۸۳. از سويی ديگر اين نکته نيز درخور توجه است که در غرب بعضی از پژوهندگان چون Lesley Johnson سعی کرده‌اند که براساس نظريه‌ی بنديکت اندرسون نمونه‌هايی از همان کمونيته‌های به خيال درآمده را در دوره‌ی قرون وسطی نشان دهند. نگاه کنيد به صفحه‌ی ۱۷۵ کتاب Anthony D. Smith مشخصات آن را در ارجاع شماره‌ی ۴ داده‌ام.
۱۰. نگاه کنيد به مقاله‌ی جلال خالقی مطلق و جلال متينی با عنوان کلی «ايران در گذشت روزگاران» که بخش نخست آن با عنوان «ايران در دوران باستان» نوشته‌ی استاد خالقی مطلق و بخش دوم آن با عنوان «ايران در دوران اسلامی» نوشته‌ی استاد جلال متينی است. و هر دو مطلب در ايران‌شناسی، سال چهارم، شماره‌ی ۲، تابستان ۱۳۷۱ منتشر شده است، نيز نگاه کنيد به دنباله‌ی بحث در ايران‌شناسی، سال چهارم، شماره‌ی ۴، ۱۳۷۱ و نيز نگاه کنيد به ايران‌شناسی، سال ششم، شماره‌ی ۱، بهار ۱۳۷۳ به نوشته‌ی استاد خالقی مطلق با عنوان: « چند يادداشت ديگر بر مقالة ايران در گذشت روزگاران»
۱۱. برای نمونه نگاه کنيد به نظريات Adrian Hastings که هويت ملی انگليسی‌ها را به عنوان يک ملت ـ دولت انگليسی (an English Nation – State ) به قرن يازدهم می‌رساند و از ملت انگليسی به عنوان قديم‌ترين ملت جهان غرب ياد می‌کند. نگاه کنيد به کتاب او با اين مشخصات:
Hastings, Adrian: The Construction of Nationhood, Cambridge Universtity Press,1997.
به خصوص به بخش نخست با عنوان ملت و ناسيوناليسم، صفحات ۵ تا ۷ و نيز به بخش دوم آن از صفحه ۳۵ تا ۶۶.
۱۲. نگاه کنيد به صفحه‌ی ۱۳۷ کتاب هابسبام (Hobsbawm ) که مشخصات آن را در ارجاع شماره‌ی ۵ به دست داده‌ام.
۱۳ و ۱۴. مستوفی، حمدالله: نزهه‌القلوب. به سعی و اهتمام گای ليسترانج [چاپ افست]، ناشر: دنيای کتاب، صفحه‌ی ۱۰۰ و ۱۴۱.
۱۵. مستوفی حمدالله: نزهه‌القلوب. ص ۲۲ و نيز نگاه کنيد به عبارات زير از صفحه‌ی ۹ همين کتاب، آن جا که از راه‌های ايران زمين و مقدار طول و مسافت آن‌ها تا مکه سخن می‌گويد. در اين عبارات از مهم‌ترين شهرهای امروزی ايران وهمچنين شهرهايی که درگذشته جزو ايران بوده‌اند و از دست رفته‌اند، سخن می‌گويد به اين شرح:
« و از مکه تا معظم بلاد ايران زمين به موجب شرح که متعاقب در ذکر طُرُق [راه‌ها] خواهد آمد، مسافت بر اين موجب است: از مکه تا سلطانيه که دارالملک ايران است به راه بغداد، سيصد و هشتاد و هشت فرسنگ. تبريز هم دارالملک است به راه بغداد سيصد و هشتاد فرسنگ. بغداد هم دارالملک است به راه نجف اشرف، دويست و شصت فرسنگ است. از مکه تا ری سيصد و پنج فرسنگ، تا اردبيل، دوصد و بيست و چهار فرسنگ، تا همدان ، دويست و هفتاد و هفت فرسنگ، تا کاشان دويست و شصت فرسنگ، تا اصفهان سيصد و يک فرسنگ، تا سمنان دويست و بيست و نه فرسنگ، تا شوستر دويست و سی و يک فرسنگ، تا قاين دو صد و هشتاد فرسنگ، تا نيشابور چهار صد و بيست فرسنگ، تا تفليس پانصد و يک فرسنگ، تا بلخ پانصد و هفت فرسنگ، تا مرو چهارصد و هشتاد و يک فرسنگ، تا قم دويست و نود و چهار فرسنگ، تا سبزوار چهار صد و دو فرسنگ، تا يزد سيصد و چهار فرسنگ، تا قزوين سيصد و هفتاد فرسنگ، تا شيراز دويست و هفت فرسنگ، تا نيريز سيصد و نه فرسنگ، تا هرموز دويست و چهار فرسنگ...»
۱۶. مستوفی، حمدالله: نزهه‌القلوب، ص ۹۴.
۱۷ و ۱۸. همان متن، به ترتيب نگاه کنيد به صفحات ۵۲ و ۷۵.
۱۹. gnoli Gherardo: The Idea of Iran, An Essay on its Origin, Roma, Istiuto Italiano per il Medio ed Estremo Oriente , 1989.
نگاه کنيد به خصوص به بخش پنجم اين کتاب ارزشمند با عنوان The Sassanians and the Birth of Iran . صفحات ۱۲۹ تا ۱۷۵.
۲۰ و ۲۱. مستوفی، حمدالله: نزهه‌القلوب، به ترتيب نگاه کنيد به صفحات ۲۷ و ۱۱۲.
۲۲و ۲۳. نگاه کنيد به کتاب بنديکت اندرسون، به ترتيب به صفحات ۱۸ و ۱۴. مشخصات آن را در ارجاع شماره‌ی ۷ به دست داده‌ام.
۲۴. نگاه کنيد به: ترجمه تفسير طبری، فراهم آمده در زمان سلطنت منصوربن نوح سامانی ۳۵۰ تا ۳۶۵ هجری، مجلد اول، به تصحيح و اهتمام حبيب يغمايی، چاپ دوم، انتشارات توس ، تهران ، ۱۳۵۶، صص ۵ و ۶.
۲۵. بنياد فرهنگ ايران، چهار تفسير از اين تفسيرهای قديمی را چاپ و منتشر کرده است. بدين شرح ۱: « تفسير پاک...» نسخه‌ی محفوظ در دانشگاه لاهور. (ظاهراً دراواخر قرن ۴ يا اوايل قرن ۵ هجری نوشته شده است.) به کوشش علی رواقی، ۱۳۴۸ تهران. ۲ـ تفسير قرآن کريم، تأليف ابوبکر عتيق سور آبادی، چاپ عکسی از روی نسخه ديوان هند، لندن، مکتوب به سال ۵۲۳ هجری. انتشارات بنياد فرهنگ، تهران، ۱۳۴۵ . ۳ـ تفسير قرآن مجيد محفوظ در دانشگاه کمبريج [تحرير ۶۲۸ هجری]، که به تصحيح استاد جلال متينی، جزو همان انتشارات، در ۲ جلد در ۱۳۴۹ منتشر شده است. ۴ـ تفسير بصائر يمينی، تأليف محمدبن محمود نيشابوری به تصحيح علی رواقی، بنياد فرهنگ، تهران ، ۱۳۵۹ شمسی. نگاه کنيد به يادداشت عارف نوشاهی بر مقاله‌ی حافظ محمودخان شيرانی با اين عنوان: «‌تفسيری کهن از قرآن مجيد» در معارف، دوره هيجدهم، شماره ۱، فروردين ـ تير ۱۳۸۰ (شماره پياپی ۵۲). ص ۴۲.
۲۶. برای يک گفتار کوتاه اما جالب در اين زمينه نگاه کنيد: به مقاله‌ی ويليام هنوی با عنوان «هويت ايرانی از سامانيان تا قاجاريه» در ايران‌نامه، سال ۱۲، شماره ۳، تابستان ۱۳۷۳، به صفحات ۴۷۳ تا ۴۷۸.
۲۷. حکيم ميسری، دانشنامه، به کوشش برات زنجانی، تهران، ۱۳۶۶ ، بيت ۸۰ تا ۸۵ به نقل از مقاله‌ی جلال خالقی مطلق با عنوانِ « چند يادداشت ديگر بر مقالة ايران درگذشت روزگاران» در ايران‌شناسی، سال ششم، شماره ۱، بهار ۱۳۷۳، ص ۲۹.
۲۸. برای نمونه نگاه کنيد به گفت‌وگويی که در اول ژانويه‌ی ۱۹۹۴ [۱۳۷۳] با دکتر چنگيز پهلوان کرده‌ام. اين گفت و گو با عنوان «‌حوزه تمدن ايرانی» با چهار گفت و گوی ديگر با دکتر چنگيز پهلوان، يک جا و در کتابی با نام «‌پنج گفت‌وگو»، چنگيز پهلوان، ناشر: فراز، در سال ۲۰۰۲ ميلادی در آلمان منتشر شده است.
۲۹ و ۳۰. صدرهاشمی، محمد: تاريخ جرايد و مجلات ايران، جلد اول، چاپ دوم، ۱۳۶۳ ، اصفهان، انتشارات کمال، ص ۲۶۱.
۳۲. رسول‌زاده، محمدامين: گزارش‌هايی از انقلاب مشروطيت ايران، ترجمه رحيم رئيس‌نيا، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۷، ناشر: شيرازه، صفحه ۱۰ پيش گفتار.
۳۳. همان کتاب، صفحات ۲۲۵ و ۲۲۶.
۳۴. يک نمونه از اين نوع نوشته‌های کم و بيش « قالبی» که به پيروی از نظريات بنديکت اندرسون به انگليسی نوشته شده است، کتابی است از مصطفی وزيری با اين مشخصات:
Vaziri. Mostafa: Iran as Imagined Nation, The Construction Of National Identity. Published in the United States by Parago House, 1993

یونس پارسا بناب: توسعه ی لومپنی: ترکیه،ایران و مصر (بخش اول)

یونس پارسا بناب: توسعه ی لومپنی: ترکیه،ایران و مصر (بخش اول)



  
در آمد
     _در کنار کشورهای مقتدر نوظهور (چین، هندوستان و برزیل) در حال حاضر ما شاهد گروهی از دیگر کشورها در جنوب هستیم که حداقل بطور بالقوه در آستانه ورود به صف کشورهای نوظهور اقتصادی هستند. بعضی از این کشورها که تعدادشان متجاوز از ده کشور می باشد، عبارتند از: آفریقای جنوبی در جنوب آفریقا، اندونزی در آسیای جنوب شرقی و ونزوئلا و آرژانتین در آمریکای لاتین. علی الحساب با اینکه سه کشور مصر، ترکیه و ایران قاعدتا میتوانستند در ردیف کشورهای بالقوه نوظهور قرار گیرند ولی آنها علیرغم موقعیت استراتژیکی، خغرا_ سیاسی و پیشینه ی تاریخی مناسب قادر نشده اند که در صف کشورهای نوظهور در حال عروج (فراز) قرار گیرند.
    _ بررسی تاریخی این سه کشور نشان میدهد که هر یک ار آنها در صد و پنجاه سال گذشته در امر تجدد طلبی و مدرنیزه سازی قدم های موثری برداشته و به مقاومت های چشم گیری در مقابل چالش ها و تهاجم نیروهای خارجی دست زدند. در مصر این قدم ها و مقاومت ها تحت رهبری محمدعلی پاشا در نیمه دوم قرن نوزدهم و سپس در دهه های 50 و 60 قرن بیستم تحت رهبری ناصر چشمگیر و قابل ملاحظه بودند. در ترکیه نیز "جنبش تنظیمات" در نیمه دوم قرن نوزدهم و سپس در دوره ی آتاتورک در نیمه اول قرن بیستم آن کشور را به سوی مدرنیته و سکولاریسم به پیش برده در ایران هم این قدم ها و مقاومت ها در مجموعه ی اصلاحات "مثلث امیرکبیر _ فراهانی _ سپهسالار" در طول قرن نوزدهم و سپس در جنبش و انقلاب مشروطیت 1906 _ 1911 و سپس در جنبش ملی شدن صنعت نفت تحت رهبری مصدق در آغاز دهه ی 50 قرن بیستم با موفقیت های چشمگیری به پیش برده شد. این جنبش ها و رهبران بر آمده از آنها به سبک و روش خود و با کمبودها و محدودیت های خود تلاش کردند که این سه کشور پیرامونی در بند (جهان سومی) را در جاده ی استقلال و در روندهای مدرنیته و سکولاریسم شناور سازند. ولی امروز این کشورها (که هم اهمیت فوق العاده دارند و هم هر سه دارای جمعیت نزدیک به 85 میلیون نفر می باشند) نمیتوانند جزو کشورهای "نوظهور" و یا در "حال عروج" محسوب گردند. چرا؟
 _در بخش اول این نوشتار بعد از بررسی واژه و مقوله ی "در حال عروج" در کشورهای جنوب به بررسی علل و ویژگی های مشخص سیاسی ترکیه به عنوان یک ملت _ دولت ناکام در عروج به مقام یک کشور "نوظهور" میپردازیم. در بخش دوم (و پایانی) به بررسی عللی که کشورهای ایران و مصر را (مثل ترکیه) از رسیدن به مقام کشورهای "در حال عروج" و یا نوظهور محروم ساخته اند، خواهیم پرداخت.
     مفهوم انگاشت "در حال عروج"  
    _ مفهوم و انگاشت کشورهای "در حال عروج" توسط مفسرین و تحلیلگران در دو دهه ی گذشته به صورتهای گوناگون مورد بررسی و تعریف قرار گرفته اند. ولی عموما اکثریت این مفسرین و تحلیلگران بر آن هستند که "در حال عروج" به کشوری در بخش پیرامونی در بند (جنوب) اتلاق میشود که آن کشور در گستره های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دچار دگردیسی گشته و در جاده ی "در حال عروج" به عنوان یک کشور _ ملت مقتدر در چهارچوب نظام جهانی، قرار گرفته باشد.
 _بگذارید در اینجا به ویژگی ها و مولفه های یک کشور "در حال عروج" بپردازیم. این ویژگی ها و مولفه ها کم و بیش (و به درجات مختلف) در سه کشور چین، هندوستان و برزیل که امروز به عنوان کشورهای مقتدر "نوظهور" معروف شده اند، به منصه ظهور رسیده اند. این مولفه ها عبارتند از:
1 _"در حال عروج" صرفا با معیار افزایش در صد در آمد سالانه ملی (و افزایش درآمد سرانه) که معمولا توسط بانک جهانی و دیگر نهادهای اقتصادی متعلق به امپریالیسم "دسته جمعی" سه سره تعیین میگردد، اندازه گیری نمیشود.
2 _رشد ممتد صنایع تولیدی و ازدیاد پورسانتاژ سالانه آنها در کشور مورد نظر نقش بزرگی در اعتلای آن کشور به مقام در حال عروج ایفاء میکنند. باید تاکید کرد که صنایع اکتشافی (نفت، گاز طبیعی و غیره) و رشد سالانه  آنها بهیچ وجه جزو ویژگی ها و مولفه های کشورهای در حال عروج محسوب نمیشوند. زیرا تمرکز روی صنایع اکتشافی با اینکه حجم صادرات را در کشورهای ایران، عراق و عربستان سعودی، نیجریه، گابون و نیجرو ... افزایش داده ولی باعث رکود و کاهش بیشتر رشد صنایع در گستره های تولیدی آن کشورها گشته است.
3_ در دوران عروج، مناسبات بین کشور در حال عروج و کشورهای سه سره ی نظام جهانی نیز دستخوش تحول قرار میگیرند. سیاست های اتخاذ شده از سوی کشور در حال عروج از یک سو و کشورهای سه سره امپریالیستی (بویژه راس نظام) از سوی دیگر میتوانند به اقتدار بیشتر و یا برعکس به تضعیف بیشتر حاکمیت ملی کشور در حال عروج منجر گردند.  فعل و انفعالات سیاسی منبعث از روابط خارجی بین هندوستان و سران سه سره ی نظام در بویژه ده سال گذشته نشان میدهد که کشور _  ملت هندوستان که امروز به عنوان یک کشور نوظهور مقتدر اقتصادی در سطح جهان (و در چهارچوب نظام جهانی) مطرح است به مقدار قابل توجهی درجه ی حاکمیت ملی خود را در مقابل ملاحظات و "هدف نهائی" سیاست جهانی راس نظام تضعیف ساخته است. شایان توجه است که اوضاع به رشد به خوبی نشان میدهد که کشورهای نوظهور مقتدر اقتصادی چین و برزیل (بر خلاف هندوستان) نه تنها در سالهای قرن بیست و یکم موفق گشته اند که به مقدار قابل توجهی سیاست های هژمونیکی آمریکا را در آسیای جنوب شرقی و آمریکای لاتین به چالش جدی به طلبند بلکه بتدریج بدون هیاهو و بطور آرام در قاره ی آفریقا به رقابت (و بعضی مواقع تبانی) با آمریکا و دیگر اعضای اصلی نظام جهانی سه سره (ژاپن و اتحادیه ی اروپا) بپردازند.
4 _در یک کلام موقعیت عروج به قله ی اقتدار به عنوان یک کشور نوظهور نه تنها یک حرکت دقیق سیاسی است بلکه عروج اقتصادی آن جدا ناپذیر از سیاست خارجی آن کشور است. آیا کشوری که در حال عروج است میتواند استراتژیهای منطقه ای و جهانی راس نظام و شرکایش (ناتو) را بپذیرد؟ یا اینکه برعکس، کشوری که در حال عروج (و یا بالقوه در حال عروج) است باید در مقابل سیاست های جهانی راس نظام به مقاومت و مبارزه برخیزد؟
     با در نظر گرفتن این معیارها (ویژگی ها و مولفه ها) بگذارید در صفحات بعدی چند و چون علل ناکامی و عدم موفقیت سه کشور ترکیه، ایران و مصر را _که به خاطر موقعیت استراتژیکی خود میتوانستند به کلاب کشورهای در حال عروج به پیوندند _ مورد بررسی قرار دهیم.
علل ناکامی ترکیه
    _ ملت _دولت ترکیه در طول دهه های متمادی تحت نام ترکیه عثمانی در عصر "تنظیمات" (از ربع آخر قرن نوزدهم تا آغاز جنگ جهانی اول در 1914) و سپس در عصر "ترکان جوان" و کمالیسم در دوره ی بین دو جنگ (1945 _ 1918 ) در جاده ی سکولاریسم و مدرنیته (تجدد طلبی) افتاده و به عنوان یک قدرت نوظهور منطقه ای مطرح گشت. با این پیشینه ی نسبتا غنی در امر بویژه سکولاریسم، تجدد طلبی و مدرنیزه سازی کشور ترکیه بعد از پایان جنگ جهانی دوم به اتحاد با "بلوک غرب" تن در داده و در بحبوحه ی آغاز دوره ی "جنگ سرد" به یکی از اعضای بنیانگذار سازمان ناتو (در سال 1949) تبدیل گشت. مورخین و مفسرین عموما علل این عقب گرد در سرنوشت ترکیه را به دو عامل درونی و بیرونی نسبت میدهند که عبارتند از:
 یک _عامل درونی ظهور و گسترش اندیشه ها و عملکردهای شوونیستی _  پانیستی ( منجمله خاک پرستی) در پدیده ی کمالیسم و شیوع فلاکت بار آنها در بدنه و نهادهای مدنی جامعه ترکیه بود. حضور این اندیشه ها و عملکردها منجر به نابودی هر نوع آزادیهای دموکراتیک ملی (که لازمه و مکمل پروسه های تجدد طلبی و سکولاریسم در جامعه است) گشته و لاجرم باعث نارضایتی، مخالفت و حتی نفرت اقلیت های ملی ساکن ترکیه (کردها، ارامنه، ترکمن ها، اعراب و یونانی های ساکن ترکیه) از یک سو و اقلیت های دینی_ مذهبی (مسیحی ها، علوی ها و ...) از سوی دیگر نسبت به دولت و جامعه ترکیه در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم گشت.
دو _کمبود در توانائی و عدم خواست کمالیست ها در ایجاد یک ملت_ دولت مستقل بر اساس اتحاد ملیت های ساکن ترکیه شرایط را بعد از پایان جنگ جهانی دوم آماده ساخت که هیئت  حاکمه ترکیه به عوض اینکه به صف "کنفرانس باندونگ" و سپس به "سازمان کشورهای غیر متعهد" به پیوندد، به عضویت محور نظامی آمریکا در خاور میانه (سازمان نظامی سنتو) در آید. این پروسه ی وابستگی (کمپرادوری) که با الحاق ترکیه ی کمالیست به سازمان ناتو در سال 1949 و شرکت نظامی ترکیه در جنگ کره (به نفع آمریکا) در سال 1950 شروع گشته بود نه تنها در سراسر دوره ی "جنگ سرد" شدید تر و قوی تر گشت بلکه بعد از پایان دوره ی 44 ساله ی جنگ سرد (1991 _ 1947) به قوت خود باقی ماند.
_ در این راستا دولت های ترکیه منجمله دولت فعلی _ رجب طیب اردوغان _ در بیست سال گذشته تلاش کرده اند که به عضویت "اتحادیه ی اروپا" در آیند. تشدید پروسه ی کمپرادوری (که در واقع آنتی تز پروسه ی "در حال عروج" است) جامعه ترکیه را در اقیانوسی از بی هویتی شناور ساخته که در آن نیروهای اجتماعی و سیاسی جامعه به دو بخش هویتی "اروپائی" و "آسیائی" تقسیم گشته اند.
_ در پرتو این دگردیسی ها و پروسه های یوروسنتزیستی و کمپرادوری، ترکیه _ که بالقوه میتوانست نقش یک کشور در حال عروج و نوظهور در منطقه ی خاور میانه بزرگ را (که در برگیرنده کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز نیز است) ایفاء کند _ در حال حاضر سرنوشت و آینده اش رابطه ی تنگاتنگ با سیاست جهانی راس نظام در آن منطقه ی بزرگ پیدا کرده است.
_ بررسی فعالیت های سیاسی و نظامی ترکیه در جنگ سوریه نشان میدهد که دولتمردان آن کشور نه به عنوان یک قدرت "نوظهور" و یا در "حال عروج" خود مختار بلکه به عنوان متحد آمریکا در جنگ سوریه عمل میکنند. با در نظر گرفتن مواضع سیاسی و نظامی ترکیه در 67 سال گذشته اصلا جای تعجب نیست که امروز (به قول سمیر امین) کشور ترکیه به "کلمبیای خاور میانه" در خدمت منافع آمریکا تبدیل گشت. ترکیه عضو اصلی "معاهده ی بغداد" در سال 1958 گشت که تاسیس اش از سوی رهبران برآمده از جنبش های رهائی بخش ملی _  سوکارنو، ناصر، قوامی نکرومه، عبدالکریم قاسم و ... _ محکوم و رد گشت. مضافا ترکیه سالهاست که متحد اصلی اسرائیل در خاور میانه بوده و با همکاری نظامی آن کشور و با هزینه ی میلیاردها دلار مشغول تاسیس و تقویت نیروهای نظامی آذربایجان (باکو) در مرزهای شمال غربی ایران است.
_ امر مسلم این است که یک کشور بالقوه نوظهور اقتصادی نمیتواند بدون مقاومت و مبارزه علیه سیاست های نظامی و اقتصادی راس نظام جهانی حرکتی جدی در جهت احراز عنوان یک کشور در "حال عروج" بکند. امروز کشور ترکیه هم در زمینه ی اعمال معیارها و مقررات "بازار آزاد" نئولیبرالی (بویژه در امور خصوصی سازی و کالا سازی) و هم در زمینه ی پیشبرد سیاست های میلیتاریستی راس نظام در خاور میانه نقش والائی ایفاء میکند.
دولتمردان حاکم در ترکیه با اعتقاد به ایدئولوژی نئولیبرالیسم هر نوع سرویس اجتماعی از جمله بیمه های بیکاری، بهداشتی و آموزشی را یک مداخله خطرناک در عملکرد "بازار آزاد" سرمایه محسوب میدارند.
_ اعمال سیاسیت های نئولیبرالی بویژه در زمینه های خصوصی سازی و کالا سازی در بیست سال گذشته بقدری در ترکیه شدید و سریع گشته که آن کشور را در ارتباط با درجه و عمق شکاف بین فقر و ثروت (و پدیده نا برابری) در صدر کشورهای نا برابر جهان قرار داده است. در تحت این شرایط تعجبی ندارد در کشوری که پورسانتاژ رشد اقتصادی بر اساس ازدیاد درآمد سالانه ملی بی اندازه چشمگیر ولی پورسانتاژ نا برابری بطور فوق العاده ای هر سال فزونی می یابد، در آن کشور در صد مردمی که نسبت به نظام جهانی سرمایه (و راس آن آمریکا) اظهار نارضایتی و حتی تنفر شدید میکنند نیز مقام دوم (بعد از اردون) را در خاورمیانه احراز کرده باشد.
     نتیجه اینکه
     _ توسعه لومپنی (رشد چشمگیر درآمد سالانه ملی به موازات تعمیق شکاف بین فقر و ثروت در جامعه) از یک سو و تشدید پروسه ی کمپرادوری در خدمت میلیتاریسم آمریکا از سوی دیگر کشور ترکیه را (که هم از نظر تاریخ سیاسی و هم از نظر استراتژیکی جزو کشورهای بالقوه "نوظهور" محسوب میگردد) از فرصت هر گونه امکان عروج به قله ی یک کشور "نوظهور" اقتصادی محروم و ناکام ساخته است.
     در بخش دوم (و پایانی) این نوشتار به ویژگی ها و علل ناکامی دو کشور ایران و مصر (که مثل ترکیه جزو کشورهای بالقوه "در حال عروج" محسوب میشوند) در کسب مقام "در حال عروج" به قله ی کشورهای "نوظهور" اقتصادی، میپردازیم.
منابع و مآخذ
1 _ سمیر امین، "پیروزی انتخاباتی اسلام سیاسی در مصر" ، در نشریه ی "پمپازوکا نیوز" ، شماره 591 (28 ژوئن 2012).
2_ غمزه یوکان و علی مراد ازدمیر، "عدالت در سرمایه داری" ، آنکارا، 2008.
3 _سیمین کوثر و متین این اوغلی، "تهاجم نئولیبرالی علیه بیمه های اجتماعی در ترکیه" ، آنکارا 2009.
4 _غزت الله سحابی، "بورژوازی ملی در ترکیه" ، در مجله "چشم انداز ایران" ، شماره 54 (اسفند 1387 و فروردین 1388).
5 _سمیر امین، "ویژگی های سه کشور ناکام" ، در نشریه "پمپازوکا نیوز" ، شماره 590 (6 ژوئن 2012).
6 _یونس پارسا بناب، "نیم نگاهی به نقش بازار آزاد در ترکیه" ، در کتاب "جهان در عصر تشدید جهانی شدن سرمایه" ، در آمازون دات کام، 2010.