نگاهي به...

هر آنچه منتشر ميشود به قصد و هدف آگاهی رسانی و روشنگری است۰ ما حق "آزاد ی بيان" و" قلم" را جزء لاينفک مبارزه خود ميدانيم! ما را از بر چسب و افترا زدن باکی نيست! سلام به شهدای خلق! سلام به آزادی!

۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

سرتیپ میر حسین یکرنگیان - سوم شهریور ۱۳۲۰ چگونه ارتش رضاشاه سقوط کرد


۰۱,۰۶,۱۳۹۰
RezaShahArtesh
توهم زدایی ازیک غرور پوشالی

تاکنون پیرامون رخداد ۳ شهریور ۱۳۲۰ سخن زیاد گفته و شنیده شده است. مورخان و اندیشمندان سیاسی پیش از دیگران در این باره سخن‌پردازی کرده‌اند اما کمتر نویسنده یا سخنوری است که خود در قلب حادثه بوده باشد و به روایت آن روزها و لحظات حمله نیروهای متفقین پرداخته باشد. ۷۰ سال پس از آن روزها جامعه ایران تجربه‌های جدیدی را پشت سر می‌نهد و به آن رخداد از حیث یک تجربه تاریخی می‌نگرد. امروز شاید کمتر کسی بوده باشد که به داشته‌های نظامی آن سال‌ها توجه کند. بیشتر به این جهت که گذشت زمان طولانی و نیز تغییرات استراتژیک و تکنولوژیک نظامی این سال‌ها آنچنان سریع و پرقدرت تغییر یافته است که دیگر موجودی نظامی آن سال‌ها چندان حایز اهمیت نیست. در این روایت سرتیپ میرحسین یکرنگیان یکی از افسران بلندپایه ارتش در آن سال‌ها جزییاتی را طرح کرده که کمتر در این سال‌ها به این نکات توجه شده است و از این حیث حایز اهمیت است که ادعاها و اغراق‌های نظام پهلوی اول در اغلب اوقات چشم های ما را نسبت به واقعیات تیره و تار ساخت.

ارتش ایران در شهریور ۱۳۲۰ شامل ۱۶ لشکر، ۲۰ هواپیما، شش آتشبار ضدهوایی (بدون مهمات کافی) و چند ناو جنگی در جنوب بود. در واحدهای لشکرها، مخصوصا در شمال ایران، برای هر سرباز حداکثر بیش از صد تیر فشنگ و در اردبیل (مرزهای شمالی) برای هر سرباز فقط ۳۶ تیر فشنگ موجود بود و مسلسل‌ها هم فقط برای نیم ساعت تیراندازی فشنگ داشتند. وسایل نقلیه در لشکرها تقریبا صفر بود. لشکرها حتی برای یک هفته خواربار ذخیره نداشتند و روزانه از انبار غله آرد دریافت می‌کردند و همین موضوع سبب شد که در روز دوم جنگ- چهارم شهریور- لشکر ۱۵ اردبیل به دستور فرمانده انبار غله شهر سراب را تصرف کند و موجودی گندم آن را برداشته و آماده کند. سازمان لشکرها حتی برای زمان صلح نیز بطور صحیح و سازمانی طراحی نشده بودند و به جای آنکه لشکرهای مرزی کشور تقویت شوند، لشکرهای ۱ و ۲ مرکز را تقویت می‌کردند. لشکرهای ۱ و ۲ از هر نظر مجهز بودند. این لشکرها دارای تانک، زره‌پوش، توپخانه قوی، مسلسل ضدهوایی، توپ‌های ضدتانک و ضد زره‌پوش، انواع خمپاره‌انداز و وسایل نقلیه کافی بودند، ولی عملکرد آن لشکرها و فرماندهانشان در سوم شهریور و روزهای بعد چه بود؟ لشکرها بدون هیچ اقدامی سربازان را مرخص کردند. در حقیقت لشکرهای ۱ و ۲ مرکز از هم پاشیده شدند. با این وضع لشکر ۱۵ اردبیل، لشکر ۳ تبریز و لشکر ۴ شمالغرب (رضاییه)، اساسا نمی‌دانستند که زره‌پوش و تانک چه شکلی هستند و از آنها چه کاری ساخته است و خمپاره‌انداز چه عملی انجام می‌دهد.


شورای عالی جنگ

در ایران سالی یک بار شورای عالی جنگ با حضور فرماندهان عالیرتبه تشکیل می‌شد که این افراد در حقیقت مشاور نظامی رضاشاه بودند. متاسفانه اختلاف نظر شدید بین سه لشکر هوایی احمد نخجوان (وزیر جنگ) و سرلشکر عزیزالله ضرغامی (رییس ستاد ارتش) و کنار بودن مشاوران نظامی مطلع از امور ارتش مانند سرلشکر حبیب‌الله شیبانی، سرتیپ سیف‌الله شهاب و سرتیپ غلامعلی انصاری و عده‌یی دیگر موجب شد شورای عالی جنگ بدون حضور فرماندهان میهن‌پرست، باسواد و آگاه از آخرین تاکتیک‌های جنگی برگزار شود و فرماندهان فعلی هم که عضو شورای عالی جنگ بودند، آنچنان جسارت و شهامتی نداشتند که پیشنهادها و طرح‌های خود را که مخالف نظر شاه است، در آن شورا مطرح کنند. لذا هر چه رضاشاه می‌گفت بدون هیچ گفت‌وگویی تصویب می‌شد.

ستاد ارتش

altبا توجه به مراقبت‌های شدید و نظارت دقیق رضاشاه بر ستاد ارتش، با این وجود این قسمت هم مانند سایر ارکان ارتش خالی از فساد و تبعیض نبود. فقط محصلانی که سفارش شده بودند به فرنگ اعزام می‌شدند. در انتخاب محل خدمت افسران و مشاغلی که به آنان داده می‌شد، دوستی و خویشاوندی و دستور از مقامات بالادست و نکات دیگر (پرداخت رشوه) رعایت می‌شد. افسرانی که اهل پارتی‌بازی و پرداخت رشوه و به دست آوردن دل مقامات بالادست نبودند، سال‌ها دربه‌در بیابان‌ها بودند و فرزندان آنان از تحصیل باز می‌ماندند و خانواده‌های آنان در زحمت بودند و صدها بدبختی دیگر را تحمل می‌کردند در حالی که نورچشمی‌ها در تهران خوش می‌گذراندند و فرزندانشان از تحصیل مطلوب برخوردار بودند.


دارایی ارتش

دارایی ارتش نیز به نوبه خود مانع بزرگی بود برای پیشرفت کارها. اکثر اشخاصی که امور مالی واحدها را چه در مرکز و چه در خارج از مرکز بر عهده داشتند، اشخاصی غیرصالح بودند و اگر رضایت خاطر بعضی از عمال مرکز را فراهم نمی‌آوردند مورد اعتراض قرار می‌گرفتند. من در مدت ۲۰ ماه فرماندهی هنگ در کرمان داستان‌هایی از این سوءجریان‌های مالی دارم بطوری که از این شغل مهم (فرماندهی) بیزار و فراری شدم.

خاطرم هست برای درخواست اعتبار جهت ستاد لشکر ۱۵ اردبیل، مکاتبات عدیده‌یی شده بود و از ستاد ارتش هم اوامر معرکه کتبی راجع به تخصیص اعتبار می‌رسید. پس از مدت‌ها مکاتبه، مبلغ چهار هزار ریال اعتبار به لشکر شمال غرب (رضاییه) تخصیص داده و رونوشت آن برای لشکر ۱۵ اردبیل فرستاده شد. این یک نمونه از طرز کار دارایی ارتش بود.


وزارت جنگ

وزارت جنگ، مرکز کاغذپرانی بود و کاری به کار واحدهای دور از مرکز نداشت. اغلب کاسبکاران ولایات از ارتش طلبکار بودند. احتیاجات واحدهای دور از مرکز با سنگین‌ترین وضعی تامین شد. همین عدم توجه وزارت جنگ، موجب گل‌آلود شدن آب و گرفتن ماهی توسط افراد معلوم‌الحال می‌شد.


سازمان نظام وظیفه

به عقیده من بدترین نوع سربازگیری در ایران انجام می‌شد. در این روش، خاصه خرجی رواج کاملی داشت. این طرز احضار نفر، نوعی بغض و کینه در دل مردم عادی تولید کرده بود. متمولین، فرزندان خود را از طریق تراشیدن واسطه‌های مهم و پرداخت رشوه‌های کلان، از خدمت معاف می کردند و اگر هم تصادفا فرزندشان سرباز می‌شد با رشوه کلانی که می‌پرداختند خدمت سربازی آنان بیشتر جنبه تفریحی داشت.


رضاشاه و نظام بین‌المللی

اوایل تیر ۱۳۲۰پس از ورود روسیه به جنگ متفقین هر روز به ایران فشار می‌آوردند که ایران در کنار آنها وارد جنگ شود. رضاشاه که شیوه‌های حکومت دیکتاتوری آدولف هیتلر را می‌ستود و شیفته آن نوع حکومت بود، روی ارتباطی که با هیتلر داشت و از همه مهم‌تر به خاطر فتوحات برق‌آسای سپاهیان آلمان در تمام جبهه‌های جنگ به هیچ وجه حاضر نبود با متفقین کنار بیاید. علی منصور، نخست‌وزیر و جواد عامری، کفیل وزارت امور خارجه نمی‌توانستند ایران را از سیاست آن روز جهان آگاه سازند و رضاشاه را از خطر برحذر کنند زیرا خودشان از دانش سیاسی بی‌بهره بودند.

مدت دو ماه بود که مرتب دولت‌های اتحاد جماهیر شوروی و انگلیس به دولت ایران فشار می‌آوردند که آلمانی‌های مقیم ایران را اخراج کند و برای عبور وسایل و مهمات جهت شوروی به آنها راه عبور داده شود. دولت ایران نه تنها پاسخ قانع‌کننده‌یی به آنها نداد بلکه جریان را از نظر ملت ایران مکتوم داشت و سرانجام ملت و ارتش ایران از آنچه که قرار بود اتفاق بیفتد، غافل بودند.

رضاشاه که می‌دید متفقین در تمام جبهه‌ها در برابر آلمان و حتی ایتالیا، ضعیف هستند باور نمی‌کرد که ارسال یادداشت‌ها و تهدیدهای آنها صورت عمل به خود گیرد و انگلیس توان حمله به ایران را داشته باشد پس مجبور بود واحدهایی را از جبهه‌های جنگ حذف و با آن واحدها از ناحیه باختران به ایران حمله کند که در این صورت آن واحدها نیروی قابل توجهی نبودند و ارتش او کاملا بر آنها چیره می‌شد.

رضاشاه تصور حمله ارتش شوروی را به ایران هرگز به مخیله خود راه نمی‌داد زیرا اخبار واصله حکایت از پیشرفت سریع قوای آلمان در خاک شوروی و عقب‌نشینی ارتش اتحاد شوروی با دادن صدها هزار اسیر داشت و با این وجود لشکرهای پنج و شش، ۱۲ و ۱۷ را تا اندازه‌یی تقویت کرد ولی مرزهای شمالی را نه تنها تقویت نکرد بلکه آنها را از ماموریت اصلی‌شان که عبارت بود از مراقبت دشمن شمالی و اشغال نقاط حساس، منحرف ساخت.

فرماندهان عالیرتبه جز یکی،‌ دو نفر بقیه بی‌کفایت و بی‌اعتبار بودند، آنان از محل (پست) فرماندهی لشکر ثروت کلانی صاحب شده بوند و سالیان سال بود که در پست فرماندهی لشکر اعتماد رضاشاه را به خود جلب کرده بودند و اگر هم از آنها شکایت می‌شد رضا شاه فقط آنان را تغییر پست می‌داد.


علل شکست ارتش

۱- اداره مهم امور کشوری و لشکری، از جزیی‌ترین چیزها تا کلی‌ترین آنها توسط رضاشاه انجام می‌شد. وی نسبت به اوضاع سیاسی جهان ناآگاه بود و افرادی هم که آگاه بودند و دانش سیاسی داشتند و می‌توانستند به او کمک کنند را از خود رانده بود.

۲- فرماندهان عالیرتبه بی‌کفایت فقط به فکر ثروت‌اندوزی بودند. آنان اعتماد رضاشاه را به خود جلب کرده بودند و اگر هم از آنها شکایتی می‌شد به جای تنبیه فقط آنان را تغییرپست می‌داد.

۳- دلبستگی رضاشاه به خط دفاعی مورد تصویب خودش که از نظر منطقه‌یی با هیچ قاعده‌ تطبیق نمی‌کرد.

۴- عدم آمادگی لشکرها از نظر نفرات،‌ اسلحه، مهمات و ساز و برگ بویژه اینکه برای لشکرها مشخص نبود که سازمان آنها در زمان صلح و جنگ چگونه است و آنها در زمان جنگ، با این اسلحه اندک و امکانات قلیل، چه کاری می‌توانند انجام دهند.

۵- تسری فساد مالی و اخلاقی، از فرماندهان عالیرتبه به افسران ارشد و جزء و درجه‌داران

۶-دلخوشی رضاشاه به مانورهای فرمایشی

۷-وجود مقررات خشک و دست‌وپاگیر و اینکه هیچ فرمانده لشکری نمی‌توانست بدون اجازه رییس ستاد ارتش کاری انجام دهد و رییس ستاد ارتش هم نمی‌توانست بدون اجازه رضاشاه آب بخورد.

۸- عدم اعتماد رضاشاه به افسران درستکار و وطن‌پرست که اهل تملق و چاپلوسی نبودند. تقرب افسران فاسد و دزد در دستگاه ارتش که از دوران قزاقخانه با وی و زیردست وی بودند، بزرگ‌ترین لطمه را زد.